شرح دعای ابوحمزه – جلسه سیزدهم

شرح دعای ابوحمزه – جلسه سیزدهم

برای شنیدن فایل صوتی جلسه سیزدهم شرح دعای ابوحمزه وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک جلسه سیزدهم شرح دعای ابوحمزه

(ممکن است برای باز کردن این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلتر شکن خود را خاموش کنید)

جلسه سیزدهم شرح دعای ابوحمزه

إِلٰهِى رَبَّيْتَنِى فِى نِعَمِكَ وَ إِحْسانِكَ صَغِيراً

ترجمه: «خدایا، مرا در کودکی در میان نعمت‌ها و احسانت پروریدی»

صغیر به کسی گفته می‌شود که در دوران کودکی و قبل از بلوغ قرار دارد و حتی به نظر می‌رسد دوران جنینی را نیز شامل شود.

خداوند از همان ابتدا که در شکم مادر هستیم به ما نعمت می‌دهد و وقتی به دنیا می‌آییم شیر را در پستان مادر جاری می‌کند. البته خدا قدرت مک زدن را در دهان بچه قرار داد تا بتواند سینۀ مادر را بمکد و این اولین فعالیتی است که خود بچه باید از خود نشان دهد و کم کم هرچقدر بچه رشد می‌کند یاد می‌گیرد که خودش نیز باید بیشتر فعالیت کند. پس خداوند در عین اینکه امکانات داده است به گونه‌ای تربیت کرده که خود انسان نیز فعالیت‌های انجام دهد.

وَنَوَّهْتَ بِاسْمِى كَبِيراً

ترجمه: «و در بزرگ‌سالی نامم را بلند آوازه ساختی»

ممکن است این جمله به آبرو و عقل اشاره داشته باشد. بسیاری از کارهایی که ما در بزرگ‌سالی انجام می‌دهیم به خاطر آبرویی است که داریم و الا قدرت بدنی در بزرگ‌سالی کم است. خداوند از طریق عقل و آبرو نام ما را در بزرگ‌سالی بلند می‌کند.

و اما این جمله را می‌توان به صورت دیگری نیز تفسیر کرد که در ادامه توضیح می‌دهم:

به ذهن می‌آید حیواناتی که اهلی می‌شوند به عقل انسان پی برده‌اند و می‌فهمند که اگر رام انسان باشند در امان هستند و غذای آنها نیز تأمین است. پس حیوانات نیز تسخیر عقل انسان هستند.

می‌گویند شیری گربه‌ای را دید و فهمید که خیلی با او شباهت دارد ولی خیلی کوچک است. به او گفت چرا اینقدر کوچک هستی؟ او گفت بنی آدم موجب شده‌اند که من کوچک شوم.

شیر عصبانی شد و گفت بنی آدم را به من معرفی کن تا به حسابشان برسم.

با هم رفتند و به یک پیرمرد رسیدند. گربه به شیر گفت این بنی آدم است. شیر به پیرمرد گفت بیا مسابقه بدهیم. پیرمرد گفت الآن نمی‌شود چون الآن تو اسلحه داری و من ندارم. شیر گفت فردا وعده می‌کنیم. پیرمرد گفت شاید فردا نیامدی. من الآن دست و پایت را می‌بندم و می‌روم و اسلحه می‌آورم. وقتی  دست و پایش را بست شروع به زدن شیر کرد. شیر گفت: اگر من مثل این گربه شوم مرا رها می‌کنی؟ پیرمرد گفت بله. آن پیرمرد صدا زد حسنی آب جوش بیاور و آب جوشی روی شیر ریخت و او را رها کرد و شیر در حالی که موهایش ریخته بود به سمت جنگل دوید و به گروه شیرها رسید و گفت بنی آدم مرا به این روز انداخته است. شیرها جمع شدند تا انتقام بگیرند. وقتی به پیرمرد رسیدند او از ترس بالای درخت رفت.

شیرها که نمی‌توانستند بالای درخت بروند نقشه کشیدند که روی هم سوار می‌شویم تا بتوانیم پیرمرد را پایین بیاوریم. آن شیر اول که موهایش ریخته بود زیر همه قرار گرفت.

وقتی شیرها روی سر هم سوار شدند و نزدیک پیرمرد رسیدند پیرمرد گفت حسنی آب جوش را بیاور و وقتی چنین گفت آن شیر اولی که پایین‌تر از همه بود پا به فرار گذاشت و همۀ شیرها روی زمین افتادند. وقتی از او ماجرا را پرسیدند گفت دیروز وقتی این جمله را شنیدم تمام بدنم سوخت. با این حرف بقیۀ شیرها نیز ترسیدند و پا به فرار گذاشتند.

از این قصه می‌فهمیم که انسان عقلی دارد که توسط آن توانسته است همه چیز را مسخر خود کند. اتفاقا از آیات قرآن نیز بدست می‌آید که همه چیز مسخر انسان است مثل این آیه:

وَ سَخَّرَ لَكُمْ مٰا فِي السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ  ﴿الجاثية، 13﴾

و همه آنچه را در آسمان‌هاست و آنچه را در زمین است از سوی خود برای شما مسخّر و رام کرد؛ بی‌تردید در این امور برای مردمی  که می‌اندیشند، نشانه‌هایی [بر ربوبیت، حکمت و قدرت خدا] ست.

حال می‌توان گفت که موجودات از اسم بنی آدم می‌ترسند و همه، رام او می‌شوند.

پس انسان چنین موجودی است ولی به نظر می‌رسد قدر نداریم. بد نیست مثالی بزنم. در آیاتی از سوره مائده آمده است:

يٰا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّٰهُ لَكُمْ وَ لاٰ تَرْتَدُّوا عَلىٰ أَدْبٰارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِينَ  ﴿المائدة، 21﴾

ای قوم من! به سرزمین مقدسی که خدا برایتان مقرّر فرموده در آیید و [به گناه، عصیان، سرپیچی از فرمان‌ها و احکام حق] بازنگردید که زیانکار می‌شوید.

قٰالُوا يٰا مُوسىٰ إِنَّ فِيهٰا قَوْماً جَبّٰارِينَ وَ إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا حَتّٰى يَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنّٰا دٰاخِلُونَ  ﴿المائدة، 22﴾

گفتند: ای موسی! مسلماً در آنجا مردمی زورگو و ستم‌گر قرار دارند، و ما هرگز وارد آنجا نمی‌شویم تا آنان از آنجا بیرون روند، پس اگر از آنجا بیرون روند البته ما وارد خواهیم شد.

قٰالَ رَجُلاٰنِ مِنَ الَّذِينَ يَخٰافُونَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبٰابَ فَإِذٰا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غٰالِبُونَ وَ عَلَى اللّٰهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ  ﴿المائدة، 23﴾

دو مرد از کسانی که [از خدا] می‌ترسیدند و خدا به هر دو نعمتِ [معرفت، ایمان و شهامت] داده بود، گفتند: از این دروازه به آنان وارد شوید، چون به آنجا درآیید یقیناً پیروزید؛ و اگر مؤمن هستید بر خدا توکل کنید.

قٰالُوا يٰا مُوسىٰ إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا أَبَداً مٰا دٰامُوا فِيهٰا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقٰاتِلاٰ إِنّٰا هٰاهُنٰا قٰاعِدُونَ  ﴿المائدة، 24﴾

گفتند: ای موسی! تا آنان در آنجایند، ما هرگز وارد آنجا نخواهیم شد، پس تو و پروردگارت بروید [با آنان] بجنگید که ما [تا پایان کار] در همین جا نشسته‌ایم.

قٰالَ رَبِّ إِنِّي لاٰ أَمْلِكُ إِلاّٰ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنٰا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفٰاسِقِينَ  ﴿المائدة، 25﴾

[موسی] گفت: پروردگارا! من جز بر خود و برادرم تسلطی ندارم، پس میان ما و این گروه نافرمان و بدکار جدایی انداز.

قٰالَ فَإِنَّهٰا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلاٰ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفٰاسِقِينَ  ﴿المائدة، 26﴾

[خدا] فرمود: این سرزمین مقدس [به کیفر نافرمانی از خواسته های حق] تا چهل سال بر آنان حرام شد، همواره در طول این مدت در زمینِ [سینا] سرگردان خواهند بود، پس بر این گروه نافرمان وبدکار غمگین مباش.

در این آیات قصۀ قوم جباری بیان شده که قرار شد بنی اسرائیل به سمت آنها بروند تا بر آنها مسلط شوند. بنی اسرائیل به موسی می‌گویند ما می‌ترسیم.

بر طبق آیات آورده شده موسی به بنی‌اسرائیل نگفت باید بجنگید. پس چه بسا بحث جنگ نبوده و قوم جبار، نسناس بوده‌اند و قرار بوده بنی‌اسرائیل با قدرت عقل بر آنها مسلط شوند. ولی آنها به کارهای روزمرۀ خود مشغول شدند و حاضر به انجام دستور موسی نشدند و به همین خاطر 40 سال در بیابان معطل شدند. دلیلش این بود که عقل خود را بکار نبردند و 40 سال گرفتار سرگردانی شدند.

حال آیا فکر نمی‌کنید ما هم گرفتار سرگردانی شده‌ایم و به همین خاطر پیشرفتی نداریم. وقتی گذشته و الآن را نگاه کنیم متوجه می‌شویم که الآن به کلاف سر در گم دچار شده‌ایم.

به عنوان مثال قبلا دائما تحرک داشتیم ولی الآن ماشین آمده و تحرک نداریم و به همین خاطر به پیاده روی می‌رویم و نمی‌دانیم چرا دوچرخه و فعالیت را رها کرده‌ایم.

شب باید زود بخوابیم ولی نمی‌خوابیم و از آن طرف صبح زود بیدار نمی‌شویم.

یک زندگی تکراری بدون هدف برایمان درست شده است. می‌گویند بچه‌ای به پدر بزرگش گفت شما در گذشته که اینترنت و ماهواره نبود چگونه زندگی می‌کردید؟

پدر بزرگ به نوه‌اش گفت شما چگونه زندگی می‌کنید که نه عقلی و نه ادبی.

به هر حال انسان امروزی باید فکر کند که آیا ادب و معرفت و فداکاری ما بیشتر است یا پدرانمان؟

متأسفانه ما بیشتر به زر و زیور و دکوراسیون می‌پردازیم در حالی که در گذشته پدر، فرزند خود را با خود به سر کار می‌برد و او سختی کار پدر را می‌دید و اینگونه عاشق پدر می‌شد ولی امروزه اینطور نیست.

پس از لحاظ کمال و معرفت و انسانیت عقبیم ولی از لحاظ صنعتی پیشرفت کرده‌ایم. کارهایی که باید می‌کردیم تا انسان کامل شویم انجام نداده‌ایم.

به هر حال خداوند اسم ما را بزرگ کرد ولی ما اسم خودمان را با کارهایمان کوچک کردیم.

شاعر گفته است:

بنی آدم اعضاء یکدیگرند           که در آفرینش ز یک گوهرند

معلم ما این شعر را اینگونه می‌خواند:

بنی آدم اعضاء یکدیگرند          ولی بعضی وقتها به هم می‌پرند

متأسفانه بجای اینکه جهان را مسخر خودمان کنیم قصد داریم خودمان را مسخر کنیم و به همین خاطر به همدیگر می‌پریم و با هم دعوا می‌کنیم. خداوند به ما عقل داده که بالا برویم نه اینکه بر سر و مغز خودمان بزنیم. متأسفانه بین مسلمانان نیز درگیری زیاد است. واقعا چرا کشورهای اسلامی دائما با یکدیگر درگیر هستند؟

پس خدا با اینکه اسم ما را بالا برد ولی ما با کارهای اشتباه، ناممان پایین رفته است.

ما بجایی رسیده‌ایم که فیلم‌های مهربانی حیوانات به یکدیگر را در فضای مجازی پخش می‌کنیم تا از آنها مهربانی یاد بگیریم.

در داستان فرزندان آدم در قرآن آمده است که قابیل پس از کشتن هابیل نمی‌دانست با جسد او چکار کند. در این لحظه خدا کلاغی فرستاد که بر روی زمین به دنبال چیزی می‌گشت و قابیل از آن کلاغ یاد گرفت که باید جسد برادرش را دفن کند.

آیت الله جوادی آملی در مورد این داستان حرف قشنگی می‌زد. ایشان می‌گفت:

انسانی که معلم ملائکه بوده آنقدر بد شد و دنبال هوای نفس رفت که کلاغ معلم او شد.

فَيا مَنْ رَبَّانِى فِى الدُّنْيا بِإِحْسانِهِ وَتَفَضُّلِهِ وَنِعَمِهِ، وَأَشارَ لِى فِى الْآخِرَةِ إِلىٰ عَفْوِهِ وَكَرَمِهِ

ترجمه: «ای آن‌که مرا در دنیا به احسان و نعمت‌هایش پرورید و برایم در آخرت به گذشت و کرمش اشاره کرد»

طبق این جملات اگر توبه کنیم و از کارهای اشتباهمان برگردیم خدا وعده داده که ما را بیامرزد. پس سعی کنیم از گذشتۀ خود توبه کنیم و خودمان با هم متحد شویم و عقل‌هایمان را روی هم بریزیم. معنا ندارد که دائما با یکدیگر دعوا کنیم.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات