هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
برای شنیدن فایل صوتی تفسیر آیه 23 سوره بقره(3) وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر – آیه 23 سوره بقره(3)(نوشته شده توسط یکی از شاگردان استاد عابدینی)
وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدٰاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ ﴿البقرة، 23﴾
و اگر در آنچه ما بر بنده خود محمّد (صلی الله علیه وآله) نازل کردهایم، شک دارید [که وحی الهی است یا ساخته بشر] پس سورهای مانند آن رابیاورید، و [برای این کار] غیر از خدا، شاهدان و گواهان خود را [از فُصحا و بُلغای بزرگ عرب به یاری] فرا خوانید، اگر راستگویید.
نکته 1: در ابتدای سوره بقره آمده بود که «لا ریب فیه» یعنی در قرآن شکی نیست ولی در اینجا احتمال شک مطرح شده است به خصوص اینکه با «اِن» آمده است که احتمال شرط در آن محقق است. حال سؤال این است که اگر قرآن کتابی است که شکی در آن نیست چرا در آیۀ مورد بحث احتمال شک در آن مطرح شده است؟
برخی در جواب این تناقض گفتهاند «لا ریب فیه» در ابتدای سوره بقره تکلیفی است یعنی مواظب باش در آن شک نکنی ولی این حرف صحیح نیست چون شک همیشه دست خود ما نیست بلکه بعضا خودش میآید.
به نظر من در پاسخ به این سؤال میتوان از جای دیگری کمک گرفت و آن اینکه طبق آیات قرآن در قرآن اختلافی نیست. مثلا در سوره نساء آمده است:
أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كٰانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّٰهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاٰفاً كَثِيراً ﴿النساء، 82﴾
آیا به قرآن [عمیقاً] نمیاندیشند؟ چنانچه از سوی غیر خدا بود، همانا در آن اختلاف و ناهمگونی بسیاری مییافتند.
حال در زمان امام حسن عسکری(ع) شخصی به نام اسحاق کندی کتابی نوشته بود که در آن اختلافات قرآن را جمع آوری کرده بود. داستان این شخص چنین است:
ابن شهر آشوب مینویسد اسحاق کندی که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار میرفت و در عراق اقامت داشت، کتابی تالیف نمود بنام «تناقضهای قرآن!» او مدتهای زیادی در منزل نشسته و گوشهنشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب، مشغول ساخته بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(ع) شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفتههای استادتان «کندی» را پاسخ گوید؟
شاگرد عرض کرد: «ما شاگرد هستیم و نمیتوانیم اعتراض کنیم».
امام فرمود: «اگر مطلبی به شما تلقین و تفهیم شود، میتوانید، آنرا برای استاد خود نقل کنید؟
شاگرد گفت: آری.
امام فرمود: «از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبّت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی، هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: «مسالهای برای من پیش آمده است و آن اینکه آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانیای غیر از آنچه شما حدس میزنید اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. دراین هنگام بگو: شما چه میدانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس میزنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار بردهاید؟ امام در اینجا اضافه کرد. او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.
شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید: سپس سؤال امام را به این نحو مطرح کرد که آیا ممکن است گویندهای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به عبارت دیگر: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟
فیلسوف عراقی با کمال دقت به سؤال شاگردش گوش داد و گفت: «سؤال خود را تکرار کن»
شاگرد سؤال را تکرار نمود. استاد تاملی کرد و گفت: «آری، هیچ بعید نیست، امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد
استاد که میدانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمیتواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد وگفت: «تو را قسم میدهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد: «چه ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟»
استاد: «نه تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، بگو این سؤال را از کجا یاد گرفتی؟
شاگرد: «حقیقت این است که ابو محمد امام حسن عسکری (علیهالسّلام)» مرا با این سؤال آشنا کرد.
استاد: اکنون واقع را گفتی، سپس افزود: «الان جئتَ بالحقّ و ما کانَ لِیَخْرُجَ مثلُ هذا الاّ مِن ذلک البیت؛ چنین سؤالهایی تنها زیبنده این خاندان است.
آنگاه استاد با درک واقعیّت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهای قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند.(مناقب ابن شهر آشوب،ج4،424)
از این داستان میفهمیم که اولا نمیتوان با علم، بحث چکشی کرد بلکه باید بحث علمی را با علم پاسخ داد. نکتۀ دیگر این است که باید این را بفهمیم که ممکن است برداشت ما از آیه اشتباه باشد.
حال در بحث ما کسی که در قرآن شک میکند آیا مطمئن است فهمش درست است؟ دقت کنید که شکّ شاک طبق فهم خودش است ولی آیا واقعا آن فهم درست است یا اینکه خداوند این فهم را اراده نکرده است؟ پس کلام خدا موجب ایجاد شک نمیشود بلکه آنچه شک ایجاد میکند فهم بد ماست.
پس اختلاف و شک از جانب خدا نیست بلکه از جانب ماست مثل رؤیت هلال ماه که خودش امری حقیقی است ولی شرائط ما موجب اختلاف در آن میشود.
پس در حقیقت اختلاف و شکی نیست بلکه راه رسیدن به حقیقت است که موجب ایجاد شک میشود.
نکته 2: سؤال دیگر در مورد این آیه این است که چرا عبارات آیه اینقدر طولانی است مثلا بجای تعبیر وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا میتواست بگوید: «ان شککتم فی القرآن». حال چرا کلام اینقدر طولانی شده است؟
در جواب باید گفته شود کسانی که در حال تحقیق در مورد قرآن هستند چند دسته هستند:
برخی در قرآن شک ندارند ولی در رسالت پیامبر(ص) شک دارند و ممکن است بگویند پیامبر(ص)، قرآن را از جای دیگری پیدا کرده و آن را به خود نسبت داده است. پس قرآن صحیح است ولی آورندۀ آن محل شک است.
برخی دیگر ممکن است پیامبر(ص) را قبول داشته باشند ولی قرآن را باور نداشته باشند و بگویند پیامبر(ص) انسان صادقی است ولی معجزه بودن قرآن قبول نیست.
برخی دیگر نیز هستند که هم در رسالت پیامبر(ص) و هم در حقانیت قرآن شک دارند.
حال تعبیر آیۀ مورد بحث به گونهای است که تمام فروض را شامل میشود. تعبیر وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا هم بحث شک در پیامبر(ص) را شامل میشود و هم شک در قرآن را و اگر بجای این تعبیر «ان شککتم فی القرآن» بکار میرفت تنها شک در قرآن را میرساند.
نکته 3: تعبیر نَزَّلْنٰا دلالت دارد که قرآن حقیقت بالایی دارد و برای رسیدن به قلب پیامبر(ص) باید نزول پیدا کند. از قلب پیامبر(ص) تا قلب ما نیز باز باید پایین بیاید تا در حدّ درک ما شود.
نکته 4: در آیه مورد بحث نزول قرآن بر پیامبر(ص) با «علی» آمده است ولی نزول قرآن برای ما در برخی آیات با «الی» آمده است مانند این آیه:
اِتَّبِعُوا مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيٰاءَ قَلِيلاً مٰا تَذَكَّرُونَ ﴿الأعراف، 3﴾
آنچه را از سوی پروردگارتان به جانب شما نازل شده پیروی کنید، و از معبودانی غیر او پیروی ننمایید، ولی بسیار اندک و کم، پند میگیرید.
در این آیه مشاهده میکنیم که نزول قرآن برای ما با تعبیر مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ آمده است بر خلاف نزول قرآن بر پیامبر(ص) در آیۀ مورد بحث که با تعبیر مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا آمده است.
به نظر میرسد این تفاوت نکتهای دارد و آن نکته این است که ما از نور قرآن تنها مثل اشارهای دریافت کردهایم. بد نیست مثالی بزنم. در آیه 143 سوره اعراف آمده است:
وَ لَمّٰا جٰاءَ مُوسىٰ لِمِيقٰاتِنٰا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قٰالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِي وَ لٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكٰانَهُ فَسَوْفَ تَرٰانِي فَلَمّٰا تَجَلّٰى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسىٰ صَعِقاً فَلَمّٰا أَفٰاقَ قٰالَ سُبْحٰانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿الأعراف، 143﴾
زمانی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وی سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خود را بنمای تا تو را بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این کوه بنگر اگر [پس از جلوه من] بر جای خود ثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود و موسی بی هوش شد، پس هنگامی که به هوش آمد گفت: تو منزّهی [از اینکه مشاهده شوی،] به سویت بازگشتم، و من [در میان مردم این روزگار] نخستین باور کننده [این حقیقت که هرگز دیده نمیشوی] هستم.
طبق این آیه موسی تجلی خدا را نتوانست تحمل کند. حال قرآن آنقدر مقام بالایی دارد که بر پیامبر(ص) نیز تنزل پیدا میکند و البته وقتی تنزل پیدا کرد با توجه به واژۀ «علی» میفهمیم که کامل او را فرا میگیرد تا جایی که هنگام نزول وحی شرائط جسمی پیامبر(ص) تغییر میکرد و از عرق خیس میشد به گونهای که فشار زیادی بر او وارد میشد ولی نزول قرآن بر ما با «الی» آمده است که دلالت دارند تنها پرتوی از قرآن به ما میرسد چون ما توان دریافت بیشتر از آن را نداریم.
نکته 6: تعبیر نَزَّلْنٰا با توجه به ضمیر «نا» دلالت دارد که قرآن توسط واسطههایی به پیامبر(ص) نازل شده است چرا که اصلا ممکن نبوده یک دفعه نازل شود زیرا در توان بشر نیست که یکدفعه به منبع اصلی وصل شود همانطور که نمیتوان برق فشار قوی را مستقیما به وسایل برقی وصل کرد بلکه باید شدتش توسط واسطهها گرفته شود.