سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی سخنرانی مربوط به (شرح دو جمله از زیارت اربعین) از استاد احمد عابدینی وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
متن پیاده شدۀ این سخنرانی
تأملی بر دو جمله از زیارت اربعین
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين. و صلي الله علي محمدو آله الطاهرين
السلام علی ولي الله و حبيبه. السلام علي خليل الله و نجيبه … السلام علي اسير الكربات و قتيل العبرات
شام اربعین است و قرار است در مورد زیارت اربعین صحبت کنم. قصدم این بود که تنها یک جمله از این زیارت را معنا کنم ولی چون برخی از سخنرانان توضیح جملۀ دیگری از این زیارت را نیز خواستهاند و در مورد آن سؤال کردهاند تصمیم گرفتم آن جمله را نیز توضیح دهم.
سند زیارت اربعین
البته در مورد زیارت اربعین بحثهای دیگری نیز مطرح است از جمله سند این زیارت که در اینباره به طور مختصر ميگويم كه سند این زیارت سند متصل است ولی برخی از افراد سلسه سند مجهول هستند. پس سند این زیارت به گونهای نیست که بتوان گفت تمام ناقلانش افراد شناخته شده و موثق هستند.
البته برای شناخت یک روایت نباید تنها سلسله سند را دید بلکه محتوا نیز باید دیده شود. برخی از روایات چون محتوای عالی دارند و با مبانی قرآنی کاملا سازگار هستند قبول میشود که از معصوم صادر شده است و محتوای زیارت اربعین نیز از همین نوع است.
معنای عبارت «قتیل العبرات» در زیارت اربعین
جملهای از محتوای زیارت اربعین شبهه برانگیز است و مورد سؤال قرار گرفته است. آن جمله این است:
السَّلَامُ عَلَی أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ
ترجمه: «سلام بر تو که اسیر گرفتاریها و کشته شدۀ اشکها هستی»
قسمت اول این جمله درست است چرا که گرفتاریهای زیادی برای امام حسین(ع) رخ داد، ولی قسمت دوم یعنی قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ محل سؤال و اشکال شده است. آیا امام حسین(ع) کشته شد تا برایش اشک ریخته شود؟ آیا این عاقلانه است که کسی كشته شود يا خود را به کشتن دهد تا برایش گریه شود یا اینکه مراد این است که دیگران باید برای او اشک بریزند تا به بهشت بروند؟ اين گريه چه فايدهاي به حال او يا ديگران دارد؟ آيا امور تعبدي محض است؟
به هر حال هرکسی این جمله را به گونهای معنا کرده است. از میان این معانی گوناگون برخی که معنای بهتر و عاقلانهتری از این تعبیر کردهاند گفتهاند «عبرات» از عبرت و عبور میآید و اگر به اشکِ چشم عبرة گفته میشود به این خاطر است که از گونهها عبور میکند و ریزش پیدا میکند. پس مراد از قتیل العبرات این است که امام حسین(ع) کشته شدۀ عبرتهاست.
حال این حرف به چه معناست؟
آیا منظور این است که امام حسین(ع) عبرت دیگران شد که همه بفهمند اگر با حکومتها در بیفتند کشته میشوند؟
همانطور که مشاهده میکنید این معنا نیز قابل قبول نیست که بگوییم امام حسین(ع) عبرت دیگران شد. به هر حال این جمله خودش مشکلساز شده است.
و اما بنده در این رابطه نظری دارم که در اینجا بیان میکنم و دوست دارم افراد فرهیخته و اهل تفکر راجع به آن نظر دهند.
بنده کتابی نوشتهام با نام «زوایای ناپیدای نهضت امام حسین(ع)» و در آن بحثی آوردهام که چرا امام حسین(ع) مثل پدر یا برادرش ترور یا مسموم نشد؟
در آنجا توضیح دادهام که امام حسین(ع) در طول عمرش از تجربیات بقیه، خوب استفاده کرد به این صورت که وقتی مشاهده کرد دیگران ترور یا مسموم شدند یا با اسم خارجی بودن یا بیدین بودن طرد شدند سعی کرد کارش را به گونهای انجام دهد که هیچیک از این گرفتاریها برایش پیش نیاید.
ایشان بعد از امام حسن(ع) و به ويژه شش ماه آخر عمرش، بعد از مرگ معاویه تجربیات گذشته را دقیقا استفاده کرد و مواظب بود جایی غذای مشکوک نخورد یا به گونهای رفتار نکند که به او اتهام بیدین یا خارجی زده شود يا با حكومت مستقيم درگير نشود؟ حتي احتمالا ایشان مواظب بوده چه همسري را انتخاب کند تا به دست او مسموم نشود. همچنین در آن سال آخر كه احتمال ترور شدن ميداد به حج نرفت و اصلا وارد منی نشد چرا که در آنجا خطر ترور وجود داشت.
با این اوضاع وقتی حکومت به هیچ گونه نتوانستند امام را از بین ببرد یا به او اتهام بزند یا او را طرد کند تصمیم گرفت علنی و پیش چشم جهانیان او را به وضع فجيع بکشد.
با این توضیحات معنای قتیل العبرات روشن میشود. پس امام حسین(ع) کشتۀ عبرتهایی است که خودش از بلاهايي كه سر ديگران آمده، گرفته است نه اینکه خودش عبرت دیگران شود. سلام بر قتیل العبرات یعنی سلام بر فردي كه کشتۀ عبرتهایی است که گرفته است نه اینکه دیگران از او عبرت بگیرند و با ظلم مبارزه نکنند.
پس امام حسین(ع) درسهایی که در طول زندگی گرفت را عملی کرد و به همین خاطر دشمن مجبور شد او را به بدترین وضع از میان بردارد.
دقت شود که حکومتهای ناصالح معمولا سعی میکند تا جایی که بشود مخالفانشان را با کمترین هزینه از سر راه بردارند و مثلا با ترور شخصيت و حبس و اتهام، مخالفان خود را مطرود میکنند ولی امام حسین(ع) به دشمن اجازه نداد که چنین کند. پس ایشان خودش هزینه داد و كشته شد، ولی دشمنش نیز تا ابد در حال هزینه دادن است و هزینهای که امام بر دشمن تحمیل کرد اصلا قابل قیاس با هزینهای نیست که خود امام متحمل شد و اصلا میتوان گفت امام اصلا هزینهای متحمل نشد بلکه با این کار خیر دنیا و آخرت را برای خود به ارمغان آورد.
فراموش نکنیم که کشندگان بقیۀ ائمه مثل کشندگان امام حسین(ع) آنقدر بدنام نیستند و این اوج هزینهای است که امام بر دشمش تحمیل کرد و این زیرکی و عاقلانه بودن کار امام را میرساند.
پس امام حسین(ع) از کشتههای قبلی درس عبرت گرفت و راهی رفت که هزینۀ سنگینی را بر دشمنش تحمیل کرد.
نجات مردم از جهل، هدف امام حسین(ع)
و اما بحث بعدی در مورد محتواي زیارت اربعین جملهای است که میتوان گفت لبّ دین است. به این جمله توجه کنید:
وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ
ترجمه: «امام حسین علیه السلام جانش را در راه تو بذل و بخشش نمود تا بندگانت را از جهالت و نادانی و سرگردانی گمراهی نجات بخشد»
«مهجة» را برخی به معنای خون گرفتهاند و برخی گفتهاند به معنای خون قلب است. طبق معناي اول مهجة معنای این عبارت این است که امام خونش را در راه خدا داد و شهيد شد تا بندگان خدا را از جهالت نجات دهد. اما اگر مهجة به معنای خون قلب باشد این جمله به این معناست که امام حسین(ع) در طول زندگی خون دل خورد تا مردم از جهالت نجات پیدا کنند. طبق این معنا تعبیر مورد بحث تنها مربوط به حادثۀ کربلا نمیشود بلکه منظور این است که ایشان در طول زندگی بسيار تلاش میکرد تا مردم را از جهالت نجات دهد.
به این داستان مشهور توجه کنید:
پیرمردی مشغول وضو گرفتن بود، اما طرز صحیح آن را نمی دانست. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) که در آن هنگام طفل بودند، وضو گرفتن پیرمرد را دیدند. باید وضوی صحیح را به پیرمرد یاد داد. اما اگر مستقیماً به او گفته شود وضوی تو صحیح نیست، گذشته از اینکه موجب رنجش خاطر او می شود، برای همیشه خاطرۀ تلخی از وضو خواهد داشت.
این دو طفل اندیشیدند تا به طور غیر مستقیم به او تذکر دهند. در ابتدا با یکدیگر به بحث پرداختند، و پیرمرد می شنید. یکی گفت:«وضوی من از وضوی تو کامل تر است.» دیگری گفت: « وضوی من از وضوی تو کامل تر است». بعد توافق کردند که در حضور پیرمرد هر دو نفر وضو بگیرند و پیرمرد داوری کند. طبق قرار عمل کردند و هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی جلوی چشم پیرمرد گرفتند. پیرمرد تازه متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است و گفت: وضوی شما صحیح و کامل است . من پیرمرد هنوز وضو ساختن را نمی دانم . خیلی متشکرم که مرا آگاه کردید.(بحارالانوار، ج43،ص319)
در جای دیگری داریم که شخصی از ابن عباس سؤالی کرد و او جوابش را نمیدانست و امام حسین(ع) برای اینکه ابن عباس جواب اشتباه ندهد زودتر جواب او را داد. سؤال کننده به امام گفت من که از تو نپرسیدم.(شنيده شده از آيت الله جوادي آملی)
این روایت نشان می دهد که مردم در زمان امام چقدر بی ادب بودند و امام را قبول نداشتند و سؤالاتشان را بجای امام از ابن عباس میپرسیدند ولی امام امثال این توهینها را قبول میکرد تا بتواند مردم را از جهالت نجات دهد.
و اما امام در روز عاشورا نیز می بیند که مردم بعد از 50 سال از رحلت پیامبر(ص) به جهالت گرفتار شدهاند. نباید فراموش کرد که مردم، هم در 20 سال حکومت معاویه گرفتار جهل شدند و هم حتی در حکومت خلفاء قبلی. در نامه 53 نهج البلاغه آمده است:
فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الأشْرَارِ، يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى، وَتُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا.
ترجمه: «اين دين اسير دست اشرار بود، در آن به هوا و هوس عمل مىشد، و دنيا با آن طلب ميشد»
زمانی که حضرت این جملات را گفته، دین در دست چه کسی بوده است؟ معلوم است که اشاره به خلفاء قبلی به خصوص عثمان دارد. پس حکومتهای بعد از پیامبر(ص) مردم را به جهالت کشاندند.
معنای جهالت و چگونگی دوری از آن
و اما باید جهالت را معنا کنیم. ما الآن همگی عالم و دانشمند هستیم و مثلا یکی حجت الاسلام است و یکی دکتر و دیگری مهندس؛ آيا ما چون عالميم جاهل نيستم؟!
باید توجه داشت که جهل در مقابل عقل است و شاهدش باب اول کتاب کافی است که نامش باب عقل و جهل است. پس عقل و جهل مقابل هم هستند. بنابراین اگر مردم جاهل بودند یعنی عقلشان را بکار نمیبردند نه اینکه بگوییم مردم بیسواد بودند.
خود پیامبر اکرم(ص) بیسواد بود و نه خواندن میدانست و نه نوشتن ولی کسی پیامبر(ص) را جاهل نمیداند بلکه او عقل کل است.
خواندن و نوشتن یک فن است که عقل انسان را پرورش میدهد ولی عقلی که ما میگوییم بالاتر از یک فن است.
پس افرادی بودند که عقل خود را بکار نمیگرفتند و دلیل اصلیاش این بود که حکومتها نمیخواستند. بنابراین اگر مردم عقل خود را بکار نمیگرفتند مقصر اصلیاش حکومتها بودهاند.
حال با این اوصاف، باید بررسی کرد که مردم چه کتابی بخوانند تا عقولشان رشد کند؟ آیا داستانهای خیالی بخوانند؟ آیا کتابهای تعبیر خواب بخوانند؟ آیا کتابهای روضه بخوانند؟
برای جواب به این سؤال باید بررسی کرد که حضرت علی(ع) در زمان حکومتش چه چیزهایی را زیاد برای مردم بیان میکرد؟ اگر نهج البلاغه را مطالعه کنیم خطبههای توحیدی زیادی میبینیم که اتفاقا خطبههای مشکلی هم هستند تا جایی که به جرأت میتوان گفت در حوزههای علمیه كه مركز اين علوم است، شاید پنج درصد هم خطبههای توحیدی حضرت را نفهمند.
حال وضع جامعه چه میشود که اصلا از این خطبهها خبر ندارند؟
وقتی حضرت این مطالب را برای مردم آن زمان گفته است یعنی باید در این امور فکر کرد تا عقل رشد کند، ولی در زمان ما فکر کردن به حاشیه رفته است و بیشتر در مورد شعار و پیاده روی و شعر خواندن و سینه زدن و گریه کردن بحث میشود.
معمولا چیزهایی به مردم تلقین میشود که اگر مداح یا آخوند اولش را گفت مردم آخرش را نیز میدانند و اصلا نیاز به فکر ندارد بلکه تنها باید تکرار کرد و اینها چیزی نیست که عقل مردم را رشد دهد. این در حالی است که حضرت به گونهای خدا را در خطبههایش معرفی میکند تا عقول را پرورش دهد.
پس اگر قرار است امام، بندگان را از جهالت نجات دهد مراد علم روز نیست چرا که علم روز را مردم، خود به خود دنبال میکنند ولی آنچه که مردم دنبال آن نمیروند رشد عقلی است که باید با مباحث توحیدی رشد کند.
به نظر من ما باید از امسال تا سال آینده برنامه ریزی دقیق و منظمی داشته باشیم تا عقل خود را رشد دهیم مثلا یا متن نهج البلاغه را بخوانیم یا از شروح نهج البلاغه مثل شرح نهج البلاغه آیت الله منتظری استفاده کنیم. خصوصیت این شرح روان بودن و بیان سادۀ آن است.
به هر حال سعی کنیم یک دور نهج البلاغة را با دقت بخوانيم و تلاش كنيم كه بفهمیم تا عقلمان رشد کند.
و اما نکتۀ دیگر در مورد تعبیر مورد بحث استفاده از واژۀ «استنقاذ» است که به معنای نجات دادن است و برای کسی بکار میرود که شخص غریقي را که در حال غرق شدن و مردن است نجات میدهد.
حال وقتی قرار است امام، مردم را از جهالت استنقاذ کند معلوم است که مردم در حال غرق شدن در جهالت بودهاند.
در آن زمان 20 سال حکومت معاویه بر سر مردم حاکم بود و تا جایی که میشد مردم را در جهالت فرو برده بود به گونهای که وقتی میگفتند امیرالمؤمنین، معاویه و یزید به ذهن میآمد یا وقتی میگفتند شهادت، کشته شدن در راه حکومت معاویه به ذهن میآمد.
در هر زمانی همینگونه بوده است و هر کسی بلندگویی در دست داشته خودش را خوب و دیگری را بد معرفی میکرده است.
جالب است که طبق آیات قرآن کریم فرعون به مردم چنین میگفته است:
إِنِّي أَخٰافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي اَلْأَرْضِ اَلْفَسٰادَ ﴿غافر، 26﴾
من میترسم موسی دین شما را تغییر دهد، یا در این زمین فساد و تباهی به بار آورد.
پس فرعون هم میگوید من مصلح هستم و موسی مفسد است و دین من خوب و دین موسی بد است. دیگران نیز همینگونه بوده و هستند.
حال با این وضع، ما باید چکار کنیم؟ با این شرائط در حیرة ضلالت قرار داریم و نمیدانیم چه کسی حق و چه کسی باطل است.
به نظر میرسد در این شرائط باید عقلمان رشد کند تا فریب اهل باطل را نخوریم.
جالب است که اولین قَسَم در عالم را طبق آیات قرآن، شیطان خورده است. به این آیه توجه کنید:
وَ قٰاسَمَهُمٰا إِنِّي لَكُمٰا لَمِنَ اَلنّٰاصِحِينَ ﴿الأعراف، 21﴾
و برای آدم و حوا سوگند سخت و استوار یاد کرد که یقیناً من برای شما از خیر خواهانم (و قصد فریب شما را ندارم.)
حال بجای ابلیس میتوان دیگران را قرار داد مثل کسانی که میگویند قسم میخورم يك قطره اشك بريزيد يا فلان کار را بکنید تا به بهشت بروید.
نباید فراموش کنیم که قسم خوردن و ریش و عمامه داشتن و سخن را با گريه گفتن هيچكدام اثبات حقانیت نمیکند. باید عقل را رشد داد.
چگونه؟
با کتاب خواندن.
کدام کتاب؟
قرآن و نهج البلاغه
مثال: شما ببینید نظر من با دیگران تفاوت زیادی دارد و شما نمیدانید حرف چه کسی درست است ولی باید عقل خود را رشد دهید تا بفهمید حق با کیست.
برخی چیزها خیلی روشن است و با اندک تأملی میتوان به آن پی برد مثل اینکه مال مردم در اختیار مردم است و کسی حق ندارد مال دیگری را بردارد و بگوید من میخواهم آن را بخورم يا با آن مكه بروم يا با آن زيارت كربلا بروم يا برای امام حسین(ع) پرچم بزنم یا بگوید من میخواهم با آن براي زوار امام حسين موکب درست کنم.
در روایت داریم که:
لا یحل مال امرء مسلم الا عن طیب نفسه: مال هیچ مسلمانی بر دیگری حلال نیست الا اینکه با طیب خاطر و رضایت کامل در اختیار دیگری قرار دهد.
پس مال کسی را نمیتوان بدون اجازۀ او برداشت و در راههاي شخصي يا زيارتي يا موكب زدن يا… مصرف كرد. با صراحت باید گفته شود که حتی پیامبر اکرم(ص) نیز حق ندارد مال کسی را بدون اذن او بردارد.
حال اینکه شهرداریها یا هر ارگانی از پول مردم بخواهند موکب بزنند يقيناً صحیح نیست و به نظر من موکبهایی که از طریق شهرداری زده شده است بی شک و شبهه خوردن غذا از آن اشکال دارد.
به هر حال مال شخصی افراد در ملک خود آنهاست. حتی اگر فرشی برای یک مسجد خریده شود نمیتوان به مسجد دیگر برد. حتی برخي میگویند اگر در یک مسجد وضوء گرفتی نمیتوانی در مسجد دیگری نماز بخوانی. البته من این را قبول ندارم ولی به هر حال میخواهم بگویم چگونه است که این چیزها اشکال دارد ولی استفاده از مال مردم بدون اجازۀ آنها برای مصرف روضه و موكب و راهپيمايي اشکال ندارد؟!
بنده حاضرم که در این زمینه نشست علمی برگزار شود تا بحث کنیم و اگر اشتباه میگویم مشخص شود تا با صراحت از حرفم برگردم. بنده برای حرفهایم دلایل متقن قرآنی دارم.
جالب است بدانید که در قرآن تنها اسم یک صحابی پیامبر(ص) آمده است و آن «زید» است و هدف این بوده که بحث مربوط به او تا روز قیامت تابلو باشد. طبق آیه 37 سوره احزاب زید که آزاد شدۀ پیامبر(ص) است و این همه مورد لطف ایشان قرار گرفته است میخواهد همسرش را طلاق دهد ولی پیامبر(ص) به او میگوید این کار را نکن ولی زید قبول نمیکند و زنش را طلاق میدهد. حال هیچ کس زید را در این زمینه توبیخ نکرده و گنهکار نمیداند چون حتی پیامبر(ص) حق دخالت در امور شخصی افراد را ندارد كه فلاني را دوست بدار يا دوست ندار.
پس حتی پیامبر(ص) هم در امور شخصي حق دخالت ندارد و حق گرفتن مال شخصی کسی را بدون اجازۀ او ندارد. باید به حقوق شخصی افراد احترام گذاشت. همچنين هیچ گروهی حق ندارد خیابانها را ببندد و موکب بزند. خيابان براي عبور و مرور است نه براي موكب زدن و چايي دادن و سروصدا ايجاد كردن و مردم را رنجاندن. حتي مساجد فقط مجازند صداي اذان را پخش كنند نه هر صدا و نوحهاي را.
این که متأسفانه کسی در این زمینه چیزی نمیگوید اشتباه است. نباید کتمان حق کرد. خداوند ابتدا از عالم عهد گرفته که حق را بگوید و بعدا از مردم عهد گرفته که گوش دهند و در این 45 سال خیلیها حرف نزدند و آنها که حرف زدند نیز با مشکل رو به رو شدند تا كمكم حقگويي پايان پذيرفته و باطل همهجا جولان ميدهد.
به هر حال چون در کشور ما عقل کنار گذاشته شده نتیجهاش این شده است که کشوری داریم با هزاران بحران.
بنده جملهای را در جایی گفتم که برخی ایراد گرفتند و گفتند که خیلی تند است ولی دوباره آن را میگویم چرا که به آن اعتقاد دارم و آن این است که ضرر جنگ هشت ساله با این همه تبعات مثل کشته و مجروح و بیماران اعصاب و روان و ويراني شهرها و… در مقابل ضرر اینکه مسئولان و مردم، احساسی رشد کردند بسیار کمتر است. به عبارت دیگر ضرر احساسی کردن مردم از تمامی خسارات جنگ بیشتر است.
اصلا هدف از دین این بوده که عقل حاكم باشد و جهل و احساسات حاكم نباشد.
در خطبۀ اول نهج البلاغه در بارۀ هدف فرستادن انبيا آمده است:
لیثیروا لهم دفائن العقول
ترجمه: «هدف از بعثت انبیاء این بوده که عقلهای دفن شده را بیرون آورند»
در اول انقلاب عقلها از دفینهها بیرون بود ولی با احساسات دوباره عقلها دفن شدند. آنقدر مردم را احساسی بار آوردهاند که امروزه نمیتوانند بگویند الآن موقع عملیات نظامی بر علیه اسرائیل نیست.
همچنین آنقدر مردم احساسی هستند که فکر میکنند با این عزاداریها و پیاده رویها همه چیز حل شده است ولی کسی فکر نمیکند که چرا با وجود این چیزها از لحاظ اخلاقی و فرهنگی پایینتر از بقیۀ کشورها هستیم؟
متأسفانه وقتهایمان را با احساسات و سینه زدن و پیاده رفتن تلف کرده اند. ما را ترغيب كردهاند که بیست روز راه برو ولی ترغيب نكردند كه توحيد را فرا بگير و عدل را بشناس و عمل كن. واقعا به سوي چه هدفی رهسپار هستيم؟
باید دید کدام کار، ما را از جهالت نجات میدهد که همان کار، راه خدا و حسین و علی است ولی هر کاری که ما را كامل نكند بلكه خداي ناكرده، جاهلتر بکند آن راه، راه حسین نیست.
شما شاهد هستید که پولهای هنگفتی برای موکبها خرج میشود. میگویند امروز در تهران در روز اربعین از فلان مکان تا فلان مکان پیاده بروند و در این مسیر موکبهایی برای پذیرائی قرار داده شده که پول زیادی از ملت صرف آن شده است.
آیا باید این کارها را کرد یا باید مدرسه ساخت و کتاب چاپ کرد؟
قبل از انقلاب کتابها تيراژ بیشتری داشت ولی الآن تيراژ آن بسیار کم شده است. متأسفانه نه مردم کتابخوان هستند و نه پول برای خرید کتاب دارند.
برای غذا و موکب پول میدهند ولی برای چاپ کتاب کسی پول نمیدهد تا علاقهمندان بتوانند ارزانتر کتاب بخرند.
وقتی اینگونه است خودتان قضاوت کنید که آیا در مسیر حسین گام بر میداریم یا مسیر مقابل حسین؟