شرح دعای ابوحمزه – جلسه پنجاه و هفتم

شرح دعای ابوحمزه – جلسه پنجاه و هفتم

برای شنیدن فایل صوتی جلسه پنجاه و هفتم شرح دعای ابوحمزه وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

جلسه پنجاه و هفتم شرح دعای ابوحمزه

فَرِّقْ بَيْنِى وَبَيْنَ ذَنْبِىَ الْمانِعِ لِى مِنْ لُزُومِ طاعَتِكَ،

ترجمه: «میان من و گناهم جدایی انداز، گناهی که بازدارنده من از پای‌بندی به طاعت توست»

هر گناهی مانع طاعتی می‌شود. مثلا یک گناه مانع نماز شب می‌شود. گناه دیگر مانع اخلاق خوب است و …. در واقع همانطور که وقتی ماشینی روشن نمی‌شود ممکن است دلایل مختلف داشته باشد ما نیز که برای اطاعت خدا روشن نمی‌شویم ممکن است مشکلات متعددی داشته باشیم.

حال یکی از چیزهایی که خیلی مهم می‌باشد یادگیری علم دین است که ما به آن بی‌توجهیم.

بارها گفته‌ام که حضرت علی(ع) عمرش با ما یکی است و 24 ساعتی که بر ایشان می‌گذرد بر ما نیز می‌گذرد اما عبادت او چنان بالا و در اوج است که با عبادات ما فرق دارد. دو رکعت نماز حضرت علی(ع) با دو رکعت نماز ما از لحاظ ارزش خیلی متفاوت است و ارزش آن به خاطر علم و ایمان حضرت است ولی ما چون علم و ایمان درستی نداریم ارزش عباداتمان نیز پایین است.

متأسفانه ما اصلا خدا را درست نمی‌شناسیم. گفته شده که شخصی در خواب، خدای خیالی خود را دیده بود و از او حاجت خواسته بود و زمانی که بیدار شده بود مشاهده کرده بود که دامن خودش را چسبیده است. پس معلوم است که شناخت ما از خدا محدود به چیزهای اطرافمان است.

در حدیثی آمده است:

سلیمان دیلمی گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم فلانی در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمی‌دانم، فرمود، پاداش به اندازه عقل است،همانا مردی از بنی اسرائیل در یکی از جزایر دریا که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا می‌کرد یکی از فرشتگان‌ از آنجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بنده‌ات را به من بنما خداوند به او نشان داد و او آن مقدار را کوچک شمرد، خدا به او وحی کرد همراه او باش. پس آن فرشته به صورت انسانی نزد او آمد عابد گفت تو کیستی؟ گفت مردی عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مکان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا کنم پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته به او گفت: جای پاکیزه‌ای داری و فقط برای عبادت خوبست. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. فرشته گفت، چه عیبی؟ عابد گفت: خدای ما چهارپائی ندارد، اگر او خری می‌داشت در اینجا می چراندیمش به راستی این علف از بین می‌رود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خری می‌داشت چنین علفی تباه نمی‌شد، پس خدا به فرشته وحی کرد: همانا او را به اندازه عقلش پاداش می‌دهم (یعنی حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روی ساده دلی و ضعف خِرَد است مشرک و کافر نیست لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد. ) (اصول الکافی / ترجمه مصطفوی، ج‌1، ص: 13)

این حدیث دلالت دارد که وقتی شناخت ما از خدا اندک باشد ارزش عبادات ما نیز اندک خواهد بود.

بنابراین یکی از گناهانی که موجب می‌شود ما عاشق نماز نباشیم عدم شناخت صحیح خداست و اگر جوانان ما امروزه از دین برمی‌گردند به این دلیل است که شناخت صحیحی از خدا ندارند و در رادیو و تلویزیون هم بیشتر شعار داده شده و محتوایی به دنبال آن نبوده است. می‌گویند مداحی در حال خواندن بود و به این جمله رسید که «ولدی یا ولدی» و بقیه‌اش را فراموش کرد. شخصی از پایین ادامه داد که «غیر از این چی بلدی»

متأسفانه جلساتی که در کشور به مناسبت‌های گوناگون برگزار می‌شود معمولا از علم و دانش تهی است.

باید از همان سنین کم بجای شعار و مداحی، به بچه‌ها شناخت خدا و دین را یاد داد تا وقتی بزرگ می‌شوند در ایمانشان سست نشوند.

به هر حال می‌خواهم بگویم عدم شناخت صحیح دین، خودش یک گناه است و امروزه تبعات این گناه را زیاد مشاهده می‌کنیم که جوانان نماز نمی‌خوانند و از دین خارج شده‌اند.

وقتی علماء ضعیف عمل کردند و پدر و مادر نیز حواسشان نبود طبیعتا شبهات موجب می‌شود که جوانان نسبت به دین بدبین شوند.

بد نیست به مناسبت خاطره‌ای نقل کنم:

«در جلسه‌ای بودم و شخصی به ما آخوندها متلکی انداخت و گفت ما آدم‌های زمان شاه هستیم و اعتقاداتمان قوی است چون جوانانی که در زمان شاه تربیت شدند دیندارتر از جوانانی هستند که زمان جمهوری اسلامی تربیت شدند.

دیگری در جواب این شخص گفت: اگر جوانان زمان شاه دینداری بهتری داشتند به این خاطر نبود که شاه شما را دیندار کرده باشد بلکه اتفاقا ما آخوندها بودیم که شما را دیندار کردیم چون در مساجد وقت می‌گذاشتیم و به مردم قرآن یاد می‌دادیم و همین موجب شد که افراد دیندار شوند ولی وقتی جمهوری اسلامی شد فقط به شعار پرداختیم و کارهای اصلی که کار فرهنگی بود را رها کردیم و برای گفتگو با جوانان وقت نگذاشتیم و این موجب شد که جوانان از دین، دور شوند.»

بنابراین وقتی برای جوانان کار فرهنگی صحیح نکردیم خود این مانع اطاعت خداست همانطور که تعبیر مورد بحث به آن اشاره دارد.

دقت کنید که اطاعت یعنی اینکه با اختیار خدا را بپرستیم و جوانان ما امروزه اگر هم نماز بخوانند ممکن است از روی اجبار باشد در حالی که جوانان قدیم حتی تأکید بر خواندن نماز شب داشتند و برای رفتن به جبهه از یکدیگر سبقت می‌گرفتند و اگر دروغ می‌شنیدند برآشفته می‌شدند ولی ما امروزه دائما در حال دروغ گفتن و دروغ شنیدن هستیم.

به جملۀ مورد بحث برگردیم. حضرت با این جمله می‌خواهد به ما یاد دهد که باید از گناهان توبه کرد تا بین ما و طاعت خدا فاصله نیفتد. پس باید از اینکه به دنبال علم نرفتیم و همچنین از زندگی شعاری توبه کنیم.

فَإِنَّما أَسْأَلُكَ لِقَدِيمِ الرَّجاءِ فِيكَ، وَعَظِيمِ الطَّمَعِ مِنْكَ الَّذِى أَوْجَبْتَهُ عَلَىٰ نَفْسِكَ مِنَ الرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ،

ترجمه: «تنها از تو درخواست می‌کنم، به خاطر امید دیرینه به تو و بزرگی طمع از تو که از مهر و رحمت بر خود واجب کرده‌ای،»

دعای قبلی دعای بسیار بزرگ و مهمی بود و باید از خدا بخوهیم آن را اجابت کند چرا که همیشه هر مشکلی بوده توسط خدا حل شده است. خدا یا با واسطه و یا در موارد خاص برای معجزه بدون واسطه مشکلات را حل می‌کرده است. در جمله‌ای داریم که «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها» یعنی خدا امور را توسط اسباب جاری می‌کند. هر چه که باشد باید از خدایی که تا خدایی می‌کرده مشکلات را حل کرده درخواست کنیم که حاجات ما را بدهد.

در مجله‌ای جمله‌ای خواندم که خیلی جالب بود و آن اینکه می‌گفت:

«شما یک بار در جهان آمده‌اید و عمر محدود دارید ولی خدا همیشه خدایی کرده و خدایی می‌کند. پس باید به او اعتماد داشت»

این جمله، بسیار زیبا و معنادار است و از آن می‌فهمیم که باید به خدا اعتماد داشته باشیم. گاهی اوقات ما عجول هستیم و زمانی که اتفاق بدی می‌افتد به خدا اشکال می‌گیریم ولی با گذشت زمان می‌فهمیم که همان اتفاق ناگوار به نفع ما بوده است. پس باید به خدا اعتماد داشت، خدایی که از قبل و بعد ما خبر دارد.

عبارت فَإِنَّما أَسْأَلُكَ لِقَدِيمِ الرَّجاءِ فِيكَ، وَعَظِيمِ الطَّمَعِ مِنْكَ نیز همین مطلب را می‌گوید که خدا از قبل نسبت به ما لطف داشته است.

پس نباید از حوادث بد ناراحت و ناامید بود. ما باید وظیفۀ خودمان را انجام دهیم. امام حسین(ع) اگرچه در زمان خودش سختی کشید ولی با گذشت زمان همه چیز به نفع او شد و همۀ عالم فهمیدند که حق با امام حسین(ع) بوده است.

پس امید به خدا سابقه‌دار است و باید به خدا اعتماد داشت.

و اما نه تنها امید بلکه باید به خدا طمع نیز داشت. فرق امید و طمع این است که در امید وظیفۀ خود را انجام می‌دهیم و نتیجه را به خدا واگذار می‌کنیم ولی در طمع بدون انجام کاری چیزی می‌خواهیم مثل ملانصر الدین که در راه، دامانش را پهن می‌گرفت و می‌گفت شاید اگر کلاغ‌ها تخم کردند در دامان من بیفتد. البته این کار ملا اشتباه بوده ولی به هر حال ما نسبت به خدا علاوه بر امید، طمع نیز داریم چون ما اصلا در مقابل خدا کاری نکرده‌ایم و حق خدا را بجا نیاورده‌ایم که از او طلبکار باشیم و خدا چون می‌داند ما از خودمان چیزی نداریم طمع‌های ما را نیز بی پاسخ نمی‌گذارد و علتش جملۀ بعدی دعا است که می‌گوید: الَّذِى أَوْجَبْتَهُ عَلَىٰ نَفْسِكَ مِنَ الرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ،

پس خدا مهربانی را بر خود واجب کرده است و به همین خاطر به طمع‌های ما نیز پاسخ خواهد داد.

در قرآن کریم آمده است:

كَتَبَ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ ﴿الأنعام‏، 12﴾

خدا رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده است.

همین معنا در آیۀ 54 سوره انعام نیز آمده است. بر طبق این آیات خداوند مهربانی را بر خود واجب کرده و ما به همین خاطر از او توقع داریم که مهربانی‌اش را شامل حال ما بکند و به امیدها و طمع‌های ما پاسخ دهد. خداوندی که کارهای بد ما را به راحتی جبران می‌کند مورد طمع ماست که از او درخواست کنیم. پس خداوند، هم محل امید ماست و هم محل طمع ما و اوست که به امید و طمع ما جواب می‌دهد چون مهربانی را بر خود واجب کرده است.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات