سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه هجدهم تفسیر سوره فتح مربوط به آیه 10 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 25/07/1403
تفسیر آیه 10 سوره فتح
إِنَّ الَّذِينَ يُبٰايِعُونَكَ إِنَّمٰا يُبٰايِعُونَ اللّٰهَ يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمٰا يَنْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اللّٰهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً ﴿الفتح، 10﴾
به یقین کسانی که با تو بیعت میکنند، جز این نیست که با خدا بیعت میکنند؛ قدرت خدا بالاتر از همه قدرتهاست. پس کسی که پیمان شکند فقط به زیان خود میشکند، و کسی که به پیمانی که با خدا بسته است وفا کند، خدا به زودی پاداشی بزرگ به او میدهد.
نکته 1: داستان صلح حدیبیه مفصلا در ابتدای بحث تفسير سورۀ فتح بیان شد و گفتیم که در برههاي از زمان احتمال جنگ مشرکان با مسلمانان زیاد بود به خصوص زمانی که شایعۀ کشته شدن عثمان به مسلمانان رسید چرا که وقتی عثمان که خودش از بنیامیه بوده به دست مكيان كه رياستش با ابوسفيان بود، کشته شود مسلم است که مشرکان تصمیم به کشتن بقیۀ مسلمانان گرفتهاند. در این شرائط اگر مسلمانان اتحاد نداشتند وضع بدی پیدا میکردند. این بود که پیامبر(ص) تصمیم گرفت از مسلمانان بیعت بگیرد و همۀ مسلمانان بیعت کردند. در تعداد مسلمانانی که بودند و با پیامبر(ص) بیعت کردند اختلاف است. برخی 1300 گفتهاند و برخی 1400 و برخی 1500. همۀ اینها بیعت کردند الا دو نفر. یکی عثمان که اصلا حضور نداشت و گفته شده پیامبر(ص) دست چپش را به دست راست خود داد و از طرف عثمان بیعت کرد. دیگری فردی بود به نام جدّ بن قیس سلمی که خود را لای پای شترش پنهان کرده بود و بیعت نکرد.
این لحظۀ بیعت معنای زیادی از طرف مسلمانان داشت و نشان اين بود که ما حاضریم در راه دین خدا شهید شویم. دقت شود که محمد بن عبدالله مهم نبود بلکه چون ایشان نمایندۀ خدا بود با ایشان بیعت شد و در واقع بیعت با خدا بود و زیبایی متن قرآن در اینجا آشکار میشود که واسطه حذف شده و بیعت با رسول الله(ص) دقيقا بیعت با الله معرفی شده است. بله در آیه آمده است کسانی که با تو بیعت میکنند اين است و جز اين نيست كه با خدا بیعت میکنند. چرا که هدفشان حفظ دین خداست.
پس دست پیامبر(ص) در واقع دست خدا بوده است. این مطالب و این معنا در تفسیر التحریر و التنویر،ج26،ص134 مفصلا بیان شده است.
نکته 2: توجه داشته باشید که پیامبر(ص) در زمان بیعت حدود 58 سال داشته و باید با 1400 نفر بیعت میکرده است. اینگونه دست ایشان درد میگیرد. به همین خاطر گفته شده است که شخصی زیر دست پیامبر(ص) را گرفته بود و به ایشان کمک میکرد.
نکته 3: در کشور ما بیعت نیست بلکه رأیگیری است و ما نماینده انتخاب میکنیم تا او نمایش دهندۀ ما باشد و در نتیجه نمیتواند بر خلاف نظر ما کاری بکند. پس اگر مردم به رئیس جمهور رأی میدهند برای این است که کارهایی بکند که در قانون برای او مشخص شده است. پس او نمیتواند از کارهایی که وظیفه دارد سرپیچی کند.
و اما بد نیست به مناسبت بررسی کنیم که در صدر اسلام بيعت چگونه بوده است؟
در کتاب الدر المنثور از سیوطی، ج6،ص72 بیعتهای مختلفی که در صدر اسلام انجام شده بیان گردیده است. ابتدا از بیعت پیامبر(ص) سخن گفته و همانطور که بیان شد این بیعت بر سر این بوده که تا پای مرگ بمانند و در مقابل، خدا نیز به آنها وعدۀ بهشت داد.
بیعت با ابابکر به این صورت بوده که او گفته با من بیعت کنید مادامی که اطاعت خدا را میکنم و زمانی که معصیت خدا را کردم لزومی به طاعت شما نیست.
بیعت عمر این بود که گفت بیعت، مخصوص خدا و اطاعت، برای حق است. بیعت عثمان نیز همین بود.
دقت کنید در جهان مدرن ابتدا گفتند دموکراسی این است که حاکم با رأی مردم انتخاب شود. بعد از این مشاهده کردند که ممکن است کسی را حاکم کنیم ولی نتوانیم او را پایین بیاوریم. به همین خاطر گفتند دموکراسی این است که هرگاه حاکم تخلف کرد بتوان او را عزل کرد و جالب است که بیعت با خلفاء به همین صورت بوده است.
پس حجاز 1400 سال پیش از راه و روش پيامبر اكرم (ص) دموكراسي را يادگرفتند و با وجود اینکه در نامزد شدن افراد براي حاکم شدن تخلفی شد و حضرت علي(ع) نتوانست از نامزدها باشد، ولی با وجود این، دموکراسی در آن وجود داشت و حتی عمر با وجود اینکه خشن بوده وقتی تخلف میکرد زن و مرد مسلمان به او ایراد میگرفتند.
نکته 4: دقت شود که مسلمانان با پیامبر(ص) دو بیعت کردند که به نظر میرسد برخی این دو را با یکدیگر خلط کردهاند. یکی بیعت رضوان بوده که مربوط به همین صلح حدیبیه است. دیگری بیعتی بوده که در منا در عقبه انجام شد و مربوط به قبل از هجرت است، زمانی که پیامبر(ص) هنوز در مکه بود و خدیجه و ابوطالب عليهماالسلام از دنیا رفته بودند گروهی از اهل مدینه با پیامبر(ص) بیعت کردند. داستان از این قرار بود که در مدینه اوس و خزرج و یهودیان زندگی میکردند و به خصوص اوس و خزرج با یکدیگر درگیر بودند. در چنین شرائطی گروهی از آنها به مکه آمدند تا چه بسا مکیان بتوانند آنها را در برابر گروه دیگر یاری کنند. با آمدن به مکه با خبر شدند که شخصی ادعای پیامبری کرده است و چون در ایام حج بود، پیامبر(ص) توانسته بود از شِعب ابو طالب بيرون بيايد و در حجر اسماعیل نشسته بود و اهل مکه به اهل مدینه گفتند به حرفهای او [=پیامبر(ص)] گوش ندهید چون او شما را جادو خواهد کرد. به همین خاطر آنها پنبه در گوش کردند. یکی از آنها پنبه را از گوش درآورد و نزد پيامبر (ص) رفت و حرفهای او را گوش داد و فهمید پیامبر(ص) حرفهای خوبی میزند، مسلمان شد و به همین خاطر او و دوستانش در منا در عقبۀ آخری با پیامبر(ص) وعده کردند که همدیگر را ببینند و در آنجا با پیامبر(ص) بیعت کردند و مسلمان شدند. در سال بعد تعداد بیشتری آمدند و دوباره بیعت کردند و پیامبر(ص) که دنبال مکانی برای فرار از مکه بود با آنها پیمان بست که اگر به مدینه آمدم باید همانطور که از زن و بچههایتان دفاع میکنید از من هم دفاع کنید. آنها نیز این را قبول کردند و گفتند مسیر آمدنت با ما نیست ولی وقتی به مدینه رسیدی ما همانگونه كه از زن و فرزندانمان دفاع ميكنيم از تو دفاع خواهیم کرد و پيامبر(ص) هم در برابر اين كار بهشت را برايشان تضمين كرد.
نکته 5: گاهی اوقات شیعیان در بحث طرفداري از حضرت علی(ع) همه را به باد انتقاد گرفته و غیر شیعه را جهنمی معرفی میکنند؛ این درست نیست. شما ببینید انصار مادامی که پیامبر(ص) در قید حیات بود واقعا از ایشان دفاع کردند و حتی بالاتر از قول خودشان عمل کردند و مثلا در جنگ بدر که بیرون از مدینه بود از او و از اسلام دفاع کردند. هیچ کسی نیز از پیمان شکنی انصار صحبتی نکرده است. پس آنها طبق بيعتشان اهل بهشت هستند. نمیتوان همۀ انصار را به باد انتقاد گرفت و گفت چون بعدا فلان کار را انجام دادند جهنمی هستند. به خصوص اینکه به نظر میرسد معاویه و بنیامیه برای ایجاد نزاع بین صحابۀ اولیه برخی این مسائل را به راه انداختند. پس به هر خبری که در این باب در تنقيص و جهنمي دانستن انصار به ما رسیده است نمیتوان اعتنا کرد. نمیتوان یک روایت «ارتد الناس..» را گرفت و تمام تعاریفی که قرآن از مهاجران و انصار کرده است را کنار گذاشت.
نکته 6: تعبیر يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ بدون فاء و واو آمده است و دلالت دارد که این جمله توضیح جملۀ قبلی است و توضیح میدهد که چگونه مسلمانان با خدا بیعت کردند.
نکته 7: دقت کنید که عبارت يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ نوعی استعاره است چون خدا دست جسمی ندارد. به این نوع استعاره، استعارۀ تخییلیه میگویند که چیزی را به چیز دیگر تشبیه کرده و آثار یکی را بر دیگری بار میکنند مثلا در تعبیر «چنگال مرگ» ابتدا مرگ به گرگ تشبیه شده و چون گرگ چنگال دارد فرض میکنیم که مرگ هم چنگال دارد.
در اینجا نیز بیعت با خدا مطرح است و برای خدا تخییل میکنیم که دست دارد و وقتی دستمان را به دست رسول الله(ص) زدهایم تخییل میکنیم که به دست خدا زدهایم.
نکته 8: تفسیر مجمع البیان در مورد تعبیر يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ نظرات مختلف را به این صورت آورده است:
نظریۀ اول: اگر به بیعت، بیعت گفته شده به این خاطر است که چیزی را فروخته و چیزی خریدهایم و در اینجا نَفْسْ در مقابل بهشت فروخته شده است. و اما ید الله یعنی عقد بستن با خدا که وقتی با پیامبر(ص) بیعت شده در واقع بدون واسطه با خدا بیعت شده است.
نظریه دوم: معنای دیگری که از ابن کیسان نقل شده این است که قدرت خداست که پیامبر(ص) را یاری میکند و قدرت خدا برای یاری پیامبرش بالاتر از قدرت و بیعت شماست. پس پیامبر(ص) باید به قدرت خدا اعتماد کند نه قدرت و بیعت مردم.
نقد بنده به نظریه دوم:
طبق این معنا بیعت و قدرت مردم در اینجا چندان به حساب نیامده است و در واقع بیانی توهمآمیز است مثل کسانی که امروزه میگویند باید محکم در برابر اسرائیل ایستاد و چه مردم باشند یا نباشند مهم نیست؛ خدا ياري ميكند. این دیدگاه به بیعت مردم اعتنایی نکرده است و بیعت مردم را بیارزش معرفی کرده است در حالی که خداوند بیعت رضوان را بسیار محترم شمرد.
نظریه سوم: گروه دیگری مثل کلبی این عبارت را به این معنا گرفتهاند که خدا بالای سر شماست و خدا بیش از آنچه فکر میکنید شما را یاری کرده است و نعمت خدا بر شما بسیار بالاتر از بیعتی است که میکنید. شما برای آینده بیعت میکنید ولی خدا از قبل نعمتهای فراوانی به شما داده است. پس بیعت خودتان را خیلی بزرگ نپندارید.
نظریه چهارم: ابن عباس اینگونه معنا کرده است که قدرت خدا به ثواب دادن و تحقق وعدههایش بالاتر از صدق و وفای شماست.
با توجه به این چهار نظریه، متوجه میشویم که آیات قرآن به یک گونه معنا نمیشود بلکه میتوان به صورتهای مختلفی آن را معنا کرد.
نکته 9: طبق تعبیر وَ مَنْ نَكَثَ فَإِنَّمٰا يَنْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ، هرکسی نقض عهد کرد به ضرر خودش است چون بر فرض که نقضکنندگان فرار کنند ضرورتا سالم نخواهند ماند و چه بسا اتفاقی برای اين شخص خاص بیفتد که بمير يا کشته شود. پس کسی که نقض عهد کرد يقين به باقيماندن ندارد و بالاخره خواهد مرد. بنابراین بهتر این است که به عهدمان وفا کنیم. جان بالاخره خواهد رفت. مهم این است که جان را در مسیر حق بدهیم. يا لاأقل نقض پيمان نكنيم.