سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه اول شرح خطبه چهارم نهج البلاغه وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 02/08/1403
شرح خطبه چهارم نهج البلاغه
این خطبه كه شيخ مفيد هم آن را در الإرشاد ج1 ص 253 آورده پر از استعاره و تمثیل است و مطمئناً خطبۀ بزرگی بوده که سید رضی جملاتی از آن را در نهج البلاغه آورده است. برخی به این خطبه جملات دیگری افزودهاند که ابن ابی الحدید گفته آن جملات از حضرت علی(ع) نیست و تنها همین جملات است که میتوان به حضرت علی(ع) نسبت داد.
از الإرشاد روشن ميشود كه حضرت بعد از جنگ جمل و کشته شدن طلحه و زبیر این جملات را فرموده است. شرح ابن ابی الحدید در اینجا رویدادهای مرتبط را نیاوده و اگر بنده در اینجا توضیحاتی میدهم حدسيات خودم است.
اینکه در ابتدای خطبه، جملۀ «وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ» آمده دلالت دارد که آنچه در اینجا آورده شده قسمتی از خطبه است نه همۀ آن.
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِى الظَّلْماءِ، وَ تَسَنَّمْتُمُ الْعَلْياءَ، وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ السَّرارِ.
ترجمه: «در تاریکیهای جهل به کمک ما هدایت یافتید، و به واسطۀ ما به مقام و مرتبۀ بالا رسيدید، و توسط ما از اوج تاریکی درآمدید و وارد فجر شدید.»
مراد از تاریکی در اینجا تاریکی جهل است و حضرت با این جملات میخواهد به طلحه و زبیر و عایشه بگوید شما توسط ما هدایت شدید و به واسطۀ ما از تاریکی دوران جاهلیت بیرون آمدید و سپس عليه خود ما شمشير كشيديد.
در دوران جاهلیتِ عرب، شهر مکه اگر چه تجاری بود ولی بالاخره مردمش با سختیهای فراوانی همراه بودند. در مدینه نیز مردم حکومت مرکزی نداشتند و با یکدیگر درگیر بودند. با آمدن پیامبر(ص) مردم هدایت شدند و مشکلاتشان بر طرف شد و حکومتی مركزي برای آنها بر پا شد و جنگهای قبیلهای پایان پذیرفت و وضع مردم مکه و مدینه خوب شد.
حال حضرت با این جمله میخواهد به نامردی دشمنانش اشاره کند که با این وجود شما با من که اولين ايمان آورندۀ به پيامبر(ص) و دنبالهرو راه او بودم جنگ به راه انداختید.
تَسَنَّمْتُمُ از سنام به معنای کوهان شتر است که بر روی آن جهاز گذاشته میشود. حال در اینجا گفته شده که شما به وسیلۀ ما بر سنام سوار شدید و بالا رفتید. این جمله استعاره است و اشاره به مقامات طلحه و زبیر دارد که بالاخره جزو بزرگان اسلام شدند و مقام و موقيت اجتماعي پیدا کردند.
بله قبل از اسلام شخصیت بزرگی در بین مردم عرب وجود نداشته و به واسطۀ اسلام است که صحابۀ پیامبر(ص) یکی یکی مشخص شدهاند و توسط اسلام درخشیدند که در اینجا این درخشش به کسی تشبیه شده که آن بالا بر روی کوهان شتر نشسته است.
جملۀ «وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ السَّرارِ» به صورت «وَ بِنَا اَفجَرْتُمْ عَنِ السَّرارِ» نیز خوانده شده که چه بسا دومی فصیحتر باشد.
أفْجَرتُم يعني دَخَلْتُم في الفجر= داخل فجر شديد، همانند اصبحتم كه به معناي داخل صبح شديد، است. سرار به شبهای آخر ماه قمری گفته میشود که ماه در محاق قرار دارد و نيست تا نور دهد. حال در اینجا گفته شده است که از آن تاریکی زیادي كه هيچ نوري در آن نبود، به وسيلۀ ما داخل فجر شدید.
به هر حال سه جملۀ اول این خطبه همگی به یک معنا هستند ولی هریک با تشبیه به چيزي غير از ديگري بیان شده است. پس همۀ نعمتها را مردم جاهلیت از پیامبر(ص) و اهل بیتش دارند. چرا که پیامبر(ص) از جانب خدا وحی آورد و اهل بیتش نیز برای اسلام فداکاری زیادی کردند تا اسلام جوانه زد تثبيت شد و ماند و نورش این طرف و آن طرف را گرفت.
وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْواعِيَةَ
ترجمه: «کر باد گوشی که فریاد نصیحت و حقیقت را نشنود،»
«وقر» به معنای سنگینی است و در اینجا به معنای کر بودن است. واعیه نیز به معنای فریاد است. البته واعیه به معنای گوش شنوا نیز آمده است مثل آیۀ «تعیها اذن واعیه» در آیه 12 سوره حاقه ولی در اینجا همان معنای اول مراد است.
این جمله نوعی نفرین است به این معنا که کسی که صدای بلند حقیقت را نشنود کر باد.
پس این جمله دلالت دارد که آنها کاملا حق را شنیدند ولی از آن گریزان بودند. آنها فداکاریهای حضرت علي(ع) را مشاهده کردند و جملات پيامبر(ص) در وصف او را شنيدند ولی باز بر علیه او شمشیر کشیدند و لشگر به راه انداختند.
وَ كَيْفَ يُراعِى النَّبْأَةَ مَنْ أصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؟!
ترجمه: «و چگونه کسی که صدای بلند را نمیشنود از صدای کوچک متأثر شود؟»
مرحوم آیت الله منتظری «یراعی» را «متأثر شدن» معنا کرده است و «نبأة» نیز به معنای صدای کوچک است. پس این جمله میگوید کسی که صدای بلند را نمیشنود چگونه صدای کوچک را بشنود.
ما فضاي صدور این جملات را دقیقا نمیدانیم و ای کاش خود حضرت علی(ع) بیشتر توضیح داده بود ولی میتوان اینگونه توضیح داد که پیامبر اکرم(ص) علامتهای زیادی بیان کرد تا پس از او در حوادث مختلف معلوم شود حق با حضرت علی(ع) است. مثلا شیعه و سنی نقل کردهاند که پیامبر(ص) راجع به عمار یاسر فرمود گروه باغی او را میکشند. نقل شده كه عمار در ساخت مسجد النبی جزء کسانی بود که بر خلاف دیگران، دو سنگ حمل میکرد و میگفت یکی برای خودم میبرم و یکی برای پیامبر(ص). دیگران که دیدند او قوی است سه سنگ بر روی دوش او میگذاشتند و او نزد پیامبر(ص) گله کرد و گفت آنها میخواهند مرا بکشند و پیامبر(ص) در جواب او گفت: تقتلک الفئة الباغیه یعنی گروهی تجاوزکار تو را میکشند.(تاریخ طبری،ج3،ص21)، (کامل ابن اثیر،ج3،ص157)،(بحارالانوار،ج33،ص7)
این جمله در ذهن همه ماند و توجه میکردند که عمار در هر گروهی بود آن گروه، حق است و در جنگ صفین و جمل در لشگر حضرت علی(ع) بود تا اینکه در جنگ صفین کشته شد و معلوم شد لشگر معاویه مصداق فئۀ باغیه هستند. البته در اینجا معاویه جملۀ رسول خدا را تحريف معنوي كرد و گفت مقصر حضرت علی(ع) بوده چون او عمار را به جنگ آورده است و در نتیجه حضرت علی(ع) او را به کشتن داده است.
این یک مثال بود. علامتهای دیگری نیز پیامبر(ص) براي حقانيت حضرت علی(ع) گفتهاست مثل ذو الثديه که كشته ميشود و رئيس گروه منحرف است و همان محقق میشد. توضیح بیشتر اینکه:
لقب ذوالثُدَیَة به معنای صاحب پستان به مردی اشاره دارد که در بدنش زائدهای همچون پستان زنان بوده است. اين شخص در جنگ هوازن در تقسيم غنائم به پيامبر(ص) اعتراض كرد و گفت با عدالت رفتار كن و پيامبر(ص) پاسخ داد كه اگر من با عدالت رفتار نكنم كيست كه با عدالت رفتار كند و خبر داد كه او در حالي كه رئيس گروه منحرفي است كشته ميشود و در جنگ نهروان كشته شد. [شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج6،ص130]
حال جملۀ مورد بحث به این معناست که حضرت علي(ع) فرموده باشد: اگر کسی صداهای بلند که علامتهای معرفی شدۀ توسط پیامبر(ص) است را توجه نکند، چگونه میخواهد به علامتهای من كه نسبت به آنها كوچكتر است، توجه داشته باشد. بله علامتهای زیادی از پيامبر(ص) نزد طلحه و زبیر بود که میفهمیدند حضرت علی(ع) حق است ولی وقتی به آن علامتها توجه نکنند به حرفهای حضرت علي(ع) هم توجه نخواهند کرد.
پس مراد از مَنْ أصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؟! این است که کسی که از تابلوهای بزرگ راه را تشخیص ندهد چگونه از تابلوهای کوچک مسیر را تشخیص دهد؟
میتوان در این زمینه از آیات قرآن نیز استفاده کرد. در سوره بقره آمده است:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجٰارَةِ لَمٰا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهٰارُ وَ إِنَّ مِنْهٰا لَمٰا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمٰاءُ وَ إِنَّ مِنْهٰا لَمٰا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّٰهِ وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ ﴿البقرة، 74﴾
ترجمه: «سپس دلهای شما بعد از آن [معجزه شگفتانگیز] سخت شد، مانند سنگ یا سختتر؛ زیرا پارهای از سنگهاست که از آنها نهرها میجوشد، و پارهای از آنها میشکافد و آب از آن بیرون میآید، و پارهای از آنها از ترس خدا [از بلندی] سقوط میکند؛ و خدا از آنچه انجام میدهید بیخبر نیست.»
پس کسانی هستند که به خاطر هوای نفس و پول و پست و مقام گمراه شده و هر چه به آنها صیحه زده شود دست بردار نیستند.
در همین انقلاب خودمان کسانی بودند که مثلا در جبههها خیلی مواظب بودند تا بیش از یک میوه برندارند تا میوه به همه برسد ولی الآن که جنگ تمام شده میخواهند به آلاف و الوف برسند یا در بین طلبهها کسانی بودند که مواظب بودند یک مگس يا يك سوسک کشته نشود ولی بعدا به جایی رسیدند که برایشان مهم نبود که انسانهای زیادی کشته شوند. پس انسان آرام آرام قسی القلب میشود.
رُبِطَ جَنانٌ لَمْ يُفارِقْهُ الْخَفَقانُ.
ترجمه: «محکم باد قلبی که از خوف خدا از ضربان باز نمیایستد.»
یعنی آفرین بر کسانی که قلبشان از خوف خدا مضطرب است و دنیا آنها را فریب نداد که بخواهند از دنیا خواریهاي کم شروع کنند و به دنیا خواریهاي بزرگ برسند. مَثَلی هست که تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد میشوند. اختلاسگران نیز از کم شروع کرده و به اختلاسهای بزرگ رسيدند و میرسند.
«ربط» به معنای محکمی است و جَنان به فتح جیم به معنای قلب و دل است. خفقان نیز به معنای ترس و اضطراب است.
در اینجا حضرت علی(ع) میگوید هستند کسانی که دنیا آنها را فریب نداده و همان زندگی صحیح خود را ادامه دادند. حال یا ممکن است مراد خود حضرت باشد و ممکن است مسلمانانی باشند که اهل شک نبودند.
نباید فراموش کرد که برخی از مسلمانان شک کردند که آیا حضرت علی(ع) حق است یا طلحه و زبیر؟ و گفتند هر سه صحابه هستند. حال این جمله راجع به کسانی است که شک نکردند.
مرحوم آیت الله منتظری در شرح این خطبه گفتهاند این خطبه بعد از جنگ جمل خوانده شده است و ممکن است مخاطب برخی از جملات خود طلحه و زبیر باشد. اینکه آنها در لحظۀ خوانده شدن خطبه کشته شدهاند این دیدگاه را زیر سؤال نمیبرد چون پیامبر(ص) نیز بعد از جنگ بدر با کشتهشدگان مشرکان كه در چاه بدر ريخته شدند، سخن گفت.
در اینجا نیز حضرت علی(ع) به آنها میگوید پیامبر(ص) نشانههای مختلفی معرفی کرد ولی شما به آن بیتوجهی کردید.
مازِلْتُ اَنْتَظِرُ بِكُمْ عَواقِبَ الْغَدْرِ، وَاَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ.
ترجمه: « پیوسته در انتظار عواقب عهدشکنی شما بودم، و علامت فریب خوردگان را در چهره شما میدیدیم.»
در اینجا حضرت بیان میدارد که من از قبل منتظر این توطئهها و پیمانشکنی شما بودم. اين انتظار يا به خاطر خبرهاي غيبي بود كه پیامبر(ص) خبر داده بود يا به خاطر زيركي خود حضرت علي(ع) بود که فهميد آنان خيانت خواهند کرد.
و اما مراد از عَواقِبَ الْغَدْرِ ممکن است این باشد که شما پیمان شکنی خواهید کرد و عواقب آن که جنگ است را خواهم دید. ممکن هم هست عواقب بعد از پیمان شکنی را میگوید که همان از دست دادن دین و کشته شدن آنهاست. در مواردی در زمان حیات طلحه و زبیر نیز حضرت به آنها این نکات را یادآوری کرد و مثلا طبق نقل شرح ابن ابی الحدید، ج1،ص222 زمانی که به حضرت گفتند ما میخواهیم برای عمره برویم حضرت به آنها گفت: شما برای پیمان شکنی میروید و آنها نپذیرفتند و حضرت به آنها گفت: دوباره بیعت کنید و آنها بیعت کردند. و اما اینکه آنها مکه را انتخاب کردند شاید به این خاطر باشد که به نام انجام عُمْره دور هم جمع شوند ولی در واقع هدفشان نقشه کشیدن بود.
البته این جملات طبق ذهنیت ما شیعه است و یک اهل سنت ممکن است این جملات را به گونۀ دیگری معنا کند. به هر حال این جملات بسیار مختصر است و این خود ما هستیم که قصههای اطراف آن را جفت و جور میکنیم.
سَتَرَنى عَنْكُمْ جِلْبابُ الدِّينِ،
ترجمه: «لباس دین که بر تن من بود مرا از شما پوشانید»
جلباب در آیه 59 سوره احزاب آمده است و به معنای لباسی بوده که زنان عرب میپوشیدند و بزرگتر از مقنعه بوده است که سر و قسمتهایی از سینه را میپوشانده است.
حال در اینجا حضرت تشبیه کرده و گفته من جلباب دین دارم و این جلباب مرا از شما پوشاند یعنی شما کاملا مرا ندیدید و فکر کردید انسان ساده لوحی هستم ولی من با وجود اینکه شما را دقیقا میشناختم حبس و دستگیر نکردم، چون دينم به من چنين اجازهاي نميداد و شما مرا فرد غافلي تصور كرديد.
برخی به حضرت علی(ع) ایراد میگیرند که تو ساده لوح بودی و نفهمیدی که طلحه و زبیر برای توطئه میروند و اگر فهمیدی چرا جلو آنها را نگرفتی؟
امروزه حکومتها دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی را بکار میگیرند تا جلو توطئه را بگیرند و حتی اگر احتمال توطئه باشد عدهای را گرفته و زندان میکنند.
این در حالی است که حضرت علی(ع) یقین داشته که آنها برای توطئه میروند. حال چرا حضرت آنها را حبس نکرد؟
برای ما که به راحتی دین را و حقوق مردم را زیر پا میگذاریم این سؤال مطرح است که چرا حضرت زودتر از توطئه کردن آنها، جلوشان را نگرفت ولی حضرت علی(ع) که جلباب دین او را فرا گرفته کار خلاف نمیکند و قبل از توطئه و جرم کسی را دستگیر نمیکند.
پس حضرت علی(ع) چون دیندار بود قبل از تخلف کسی را دستگیر نکرده است.
البته برخی مثل عبده جملۀ مورد بحث را این گونه فهمیدهاند که حضرت میخواهد به طلحه و زبیر بگوید چون شما ظاهر دین را حفظ کرده بودید صورت ظاهرتان موجب شد که ناچار شوم ظاهر حرفتان را بگیرم و با شما مخالفت نکنم.
به این معنا این اشکال وارد است که اگر تعبیر به این صورت آمده بود که «سَتَرَکُم عَنّی جِلْبابُ الدِّينِ»، این معنا صحیح بود ولی عبارت «سَتَرَنى عَنْكُمْ جِلْبابُ الدِّينِ»، به این معناست که چون من دیندار بودم دینم اجازه نداد خلاف عمل کنم.
وَ بَصَّرَنيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ.
ترجمه: «و صدق نیت من، حقیقت حال شما را به من نشان داد.»
حضرت در اینجا میفرماید چون نیت صادقی داشتم فهمیدم که شما میخواهید خیانت کنید.
ممکن است برخی بگویند پیامبر(ص) خبر غیبی به حضرت علی(ع) داده است که طلحه و زبیر نقض پیمان میکنند. این در حالی است که جملۀ مورد بحث معنای دقیقی دارد و میگوید اگر من از نقض عهد شما خبر داشتم از خبر غیبیي كه پیامبر(ص) به من گفته نیست بلکه چون صدق نیت دارم این را از شما مییابم.
دوستانی که پیگیر مباحث بنده هستند میدانند که بنده معمولا میخواهم امور را عقلائی و بدون اعجاز معنا کنم. حال در اینجا باید بررسی کرد که صدق نیت چگونه انسان را آگاه میکند؟ آیا با صدق نیت، چشم برزخی انسان باز میشود؟ بنده این را تکذیب نمیکنم ولی ترجيح ميدهم كه بحث را عقلايي مطرح كنم و بگويم چون حضرت علی(ع) به دنبال مقامطلبی نبوده، وقتی میبیند عدهای به دنبال اسم و رسم و زندگی مرفه و پست و مقام هستند میفهمد که اگر این افراد به پست و مقام برسند حتما به دنبال مقام طلبی و زندگی دنیوی خواهند رفت. کسی که به دنبال تجملات است اگر به بیت المال دسترسی پیدا کند سهم بیشتري براي خودش برخواهد داشت و روز به روز در این زمینه بيشتر پیش خواهد رفت.
پس اینکه حضرت در اینجا میگوید نیت پاک من، مرا نسبت به شما بصیر کرد به این معنا نیست که چون نماز شب خواندهام به اين مقام رسيدهام تا ما هم نماز شب بخوانیم و بخواهیم انسانها را به گونههای مختلف ببینیم. خیر، همین که انسان دنیا دوستی نباشیم دنیا دوستان را میشناسیم و میفهمیم که آنها در صورت رسیدن به پست و مقام خود را به آلاف و الوف خواهند رساند.
میگفتند طلبهای که بچۀ یک تاجر بود برای درس خواندن به نجف رفته بود و جلیقهای با دکمههای زیاد پوشیده بود. آیت اللهی او را دیده و گفته بود این بچه، درس خوان نمیشود. وقتی به او گفتند از كجا فهميدي؟ جواب داده بود او هر روز فقط باید دکمههایش را باز کند و ببندد و به درس خواندن نمیرسد.
در واقع او میخواسته بگوید اگر کسی میخواهد عالم واقعی شود باید ممحض در درس باشد و الا اگر بخواهد به دنبال چنین چیزهای اينگونهای باشد عالِم واقعی نخواهد شد.
این آیت الله چشم برزخی نداشته که با چشم برزخی بگوید این بچه، عالم واقعی نمیشود بلکه از روی شواهد و قرائن طبیعی گفته بوده کسی درسخوان میشود که وقت اصلی خود را برای درس خواندن بگذارد و الا کسی که بخواهد با آداب لباس بپوشد و با آداب غذا بخورد چنین کسی نمیتواند تمام وقت و فکر اصلیاش را برای درس بگذارد.
اَقَمْتُ لَكُمْ عَلى سَنَنِ الْحَقِّ فى جَوادِّ الْمَضَلَّةِ
ترجمه: «در کنار مسیر گمراه کننده ایستادم تا شما را به راه حق آرم،»
دقت کنید که اگر راهها تابلو نداشته باشد انسان متوقف میشود یا گم میشود و راه را عوضی میرود. حال حضرت میگوید در جاهایی که ممکن بود گم شوید من برای راهنمايي شما ايستادم يا تابلو زدم.
نقل میکنند که شبی طلحه و زبیر نزد حضرت علی(ع) رفتند تا از او تقاضای پست و مقام کنند. وقتی وارد شدند حضرت از آنها سؤال کرد که کار شما مربوط به بیت المال است یا اینکه کار شخصی با من دارید؟ آنها گفتند کار شخصی داریم. حضرت شمعی که در آنجا داشت را خاموش کرد و شمع دیگری روشن کرد. آنها گفتند چرا چنین کردی؟ حضرت فرمود: آن شمع مربوط به بیت المال بود و چون شما کار شخصی داشتید شمعی که از پول خودم بود را روشن کردم.(مناقب ابن شهر آشوب، ج2،ص110)، (بحارالانوار،ج41،ص116)
این خودش یک علامت است و حضرت میخواست از این طریق به طلحه و زبیر بگوید من چیزی علاوه بر حقتان از بیت المال به شما نخواهم داد.
حال وقتی شخصی ببیند حضرت اینقدر در بیت المال دقیق است با خود میگوید اگر هم به من پست و مقامی بدهد خیلی مواظبت میکند.
پس حضرت بر سر دو راهیها ایستاده بود و راه صحیح را به همه نشان داده بود.
مثال دیگر نشان دادن راه توسط حضرت علی(ع) مربوط به پیشگوئی ایشان در مورد خوارج است که آن نیز علامتی برای اثبات حقانیت حضرت علی(ع) بود. به خطبه 59 نهج البلاغه توجه کنید:
قال (علیه السلام) لما عزم على حرب الخوارج و قيل له إن القوم عبروا جسر النهروان: مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ.
ترجمه: «هنگامى كه آهنگ جنگ با خوارج داشت به او گفتند كه ايشان از پل نهروان گذشتهاند. آن حضرت فرمود: قتلگاهشان اين سوى آب است. به خدا سوگند، حتى ده تن از ايشان زنده نماند و حتى، ده تن از شما كشته نشود.»
این جملات نیز برای شکاکان مصداقی از پیدا کردن مسیر بود.
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج2،ص277 آمده است:
جميع سيرهنويسان متّفقا گفتهاند كه: چون على عليه السّلام خوارج را به هلاكت رسانيد با اهتمام هر چه بيشترى براى پيدا كردن ذو الثُّديه به طلب پرداخت و پيوسته كشتگان را زيرورو مىكرد و نتوانست او را بيابد و موجب آزردگى خاطرش شد و مىگفت وَ اللهِ مَا كَذَبْتُ وَ لاَ كُذِبْتُ. بگرديد و كنكاش كنيد و او را پيدا كنيد. قسم به خدا در ميان كشتهشدگان است. بالأخره او را يافت و او مردى بود ناقِصُ الْيد گويا دست او پستانى بود در سينهاش.
این داستان نیز یکی از علامتهای رسول الله(ص) را نشان میدهد.