تفسیر سوره فتح – جلسه چهل و هفتم

تفسیر سوره فتح – جلسه چهل و هفتم

برای شنیدن فایل صوتی جلسه چهل و هفتم تفسیر سوره فتح مربوط به آیه 29 این سوره وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس تفسیر در تاریخ 01/05/1404

تفسیر آیه 29 سوره فتح

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَيْنَهُمْ تَرٰاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّٰهِ وَ رِضْوٰاناً سِيمٰاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرٰاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوىٰ عَلىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرّٰاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفّٰارَ وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً  ﴿الفتح‏، 29﴾

محمّد، فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سرسختند [و] در میان خودشان با یکدیگر مهربانند، همواره آنان را در رکوع و سجود می‌بینی، پیوسته فضل و خشنودی خدا را می‌طلبند. نشانه والایی آنان در چهره‌شان از اثر سجود [پیدا]است، این است  وصف آنان در تورات. و وصفشان در انجیل همچون کِشته‌ای است که جوانه‌های خود را رویانده پس تقویتشان کرده تا ستبر شده، به‌گونه‌ای که بر ساقه‌هایش استوار ایستاده است، به طوری که دهقانان را [از رشد و انبوهی و راست‌قامتی خود] به تعجب می‌آورد تا [خدا] به وسیلۀ آنان کافران را به خشم آورد. [و] خدا به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، از آنان، آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است.

از زمانی که بنده بحث اسلام رحمانی را مطرح کرده‌ام دائما به من می‌گویند که قرآن أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ هم دارد. هرجا حرف از رحمانیت خدا می‌زنیم سریع این عبارت را می‌خوانند و می‌خواهند اسلام رحمانی را زیر سؤال ببرند. اکنون که در تفسیر سور فتح به جملۀ أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ رسیده‌ایم باید خوب راجع به آن وقت گذاشت تا جواب اشکالات داده شود.

بر فرض که اشداء علی الکفار در مقابل اسلام رحمانی باشد باید از نظر آماری دقت کنید که اگر در قرآن یک بار أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ آمده در مقابلش 114 بار (بسم الله الرحمن الرحیم) آمده است. همچنین صفات رحمان و غفور و رحیم و … بارها در قرآن تکرار شده است. کتب علی نفسه الحمه که قانون رحمت است دو بار آمده است، گذشته از اینها خود عبارت أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ را نیز اشتباه فهمیده‌اند. باید این عبارت را دقیق تحلیل کرد تا به معنای واقعی آن پی برد. بالاخره اگر هزار مورد رحمت باشد اگر یک مورد نقض وجود داشته باشد باز با اشکال رو به روست. پس باید دقیقا این عبارت را به بحث بگذاریم.

اولا باید دقت داشت که عبارت أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ مربوط به خدا نیست. آنچه ما دائما می‌گفتیم این بود که خدا و دین خدا رحمت دارد ولی أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ مربوط به مسلمانان است که با عبارت الَّذِينَ مَعَهُ به آنها اشاره شد و این منافاتی ندارد که خداوند با همۀ بندگانش مهربان باشد. خدا نسبت به همه مهربان است ولی خود بندگان وقتی با هم درگیر می‌شوند طبیعتا خوبان و بدان با یکدیگر شدت پیدا می‌کنند. پس دین خدا دین رحمت است، ولی در درون جهانِ خدا، هم کافر وجود دارد و هم مؤمن و زمانی که کافران، مؤمنان را اذیت کنند مؤمنان غضبان می‌شوند و این ربطی به اسلام رحمانی ندارد.

از همین‌جا می‌فهمیم که افراد واقعا مباحث را دقت نمی‌کنند که در جواب اسلام رحمانی عبارت أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ را می‌آورند.

و اما در مورد معنای أَشِدّٰاءُ ابتدا باید گفته شود که شدت یک وصف است و اشیائی متصف به شدت یا به ضعف می‌شوند.

اسم ذات داریم و اسم معنا. اسم ذات آن است که چیزی روی پای خودش قرار دارد مثل دیوار و اسم معنا مثل رنگ دیوار است که بر روی دیوار قرار دارد. حال، شدید در مقابل سست است و نوعی وصف است و ذاتی نیست بلکه عرضی است. کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص32 گفته است: اصل واحد در این ماده آن چیزی است که در مقابل رخوت و سستی است.

پس شدت، وصف چیز دیگری است و خودش ذاتی نیست مثل رکن شدید یا سبع شداد. پس شدت یک حالت است که مسلمانان اطراف پیامبر(ص) نسبت به کفار دارند و نتیجه‌اش این است که در جنگ‌ها محکم می‌جنگند یا مواظب هستند که لباسشان به لباس کفار برخورد نکند. پس اشداء علی الکفار به این معناست.

و اما آیا خود پیامبر(ص) نیز أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ است؟

به نظر می‌رسد اینطور باید گفت که پیامبر(ص) شدید بر کفر بوده و مسلمانان شدید بر کفار بوده‌اند. بد نیست مثالی بزنم: ممکن است کسی با بی‌سوادها مخالف باشد و آنها را کتک بزند ولی اگر کسی با بی‌سوادی مخالف باشد سعی می‌کند کلاس درس بگذارد تا بی‌سوادی را از بین ببرد. پس دشمن بی‌سوادها قصد نابودی بی‌سوادها را دارد ولی دشمن بی‌سوادی اتفاقا به بی‌سوادها پول می‌دهد و احترام می‌گذارد تا آنها با سواد شوند.

حال پیامبر(ص) در مقابل کفر، شدید است و وقتی کافری می‌بیند تلاش می‌کند کفر او را از بین ببرد و به همین خاطر نهایت تلاش خود را برای هدایت بندگان می‌کند. او از اول رسالتش تلاش داشت شرک را از بین ببرد و مشرکان مسلمان شوند و لی به زودی برخی از مشرکان به کفر گراییدند یعنی پس از شناخت حق آن را انکار کردند و کفر ورزیدند. بنابراین او  13 سال در مکه با نهایت سختی سعی در از بین بردن کفر داشت. یعنی نه تنها مشرکان ایمان نیاوردند بلکه لجبازی کردند و کافر شدند و به آزار مسلمانان پرداختند. کم‌کم مسلمانان از شکنجه عصبانی شدند و به خاطر لجبازی کافران، قصد کشتن آنها را کردند ولی پیامبر(ص) می‌گوید باید آنقدر زحمت کشید تا کفر کافر از او جدا شود.

دقت شود که شرک و کفر به گونه‌های مختلف به افراد چسبیده است. در برخی مثل لباس است که زود کنده می‌شود و در برخی مثل مو است که کنده شدن آن سخت است. پس با این بیان مشخص شد که شدت داشتن در پیامبر(ص) و مسلمانان فرق دارد. پیامبر(ص) ضربه را به کفر کافر می‌زند و مسلمانان به خود کافر.

بد نیست در همین‌جا به این نکته اشاره کنم که معمولا گفته‌اند عالمان مرآت آگاهی حق و پادشاهان مظهر شاهی حق هستند. علماء قرار است ورثۀ پیامبر(ص) باشند. پس عالم باید شدید بر کفر باشد. اگر عالمی در فکر آگاه کردن مردم است و در فکر آن است که یک نفر کمتر کشته شود و مردم آگاه شوند این عالم است که ورثۀ انبیاء است ولی اگر عالمی دائما دستور به قتل می‌دهد و از کشتن خوشش می‌آید چنین عالمی اگرچه ادعا داشته باشد ولی اصلا وارث پیامبر(ص) نیست. به هر حال پیامبر(ص) بدون اینکه عصبانی شود سعی در هدایت کافران می‌کند.

پس پیامبر مثل ما نیست که از لجبازی و کفر کافران غضبناک شود و بخواهد کافران را بکشد. اصلا پیامبر مثل ما نیست که پیرو هوای نفس خویش باشد تا خدا او را از این کار نهی کند. در پنج مورد در قرآن آمده است که خدا به پیامبر(ص) فرموده است مواظب باش از هوای نفس دیگران پیروی نکنی. جالب است بجای اینکه بگوید از هوای نفس خودت پیروی نکن می‌گوید از هوای نفس دیگران اطاعت نکن. پیامبر(ص) هیچ‌گاه از هوای نفس خودش اطاعت نمی‌کند ولی ممکن است از روی مهربانی بخواهد دیگران از دستش راضی باشند و بخواهد برای هدایت آنها، به گونه‌ای آنها را نیز راضی کند و به همین خاطر خدا به ایشان می‌گوید از هوای نفس دیگران اطاعت نکن.

به هر حال کسانی که ادعای پیروی از پیامبر(ص) را دارند اگر قلمشان برای کشتن تیز است معلوم است که راه را اشتباه می‌روند.

جالب است که پیامبر(ص) هیچ کس را به دست خودش نکشته است. پس ایشان شدت بر کفر داشته تا به افراد آموزش دهد که اینگونه باشند، ولی مسلمانان ظرفیت کمتری دارند و امور را از هم تفکیک نمی‌کنند و حتی در مواردی عصبانی می‌شوند.

نباید فراموش کرد که خداوند انسان‌ها را خلق کرده تا حیات داشته باشند و انبیاء را نیز برای هدایت آنها فرستاده است و دوست دارد که آنها هدایت شوند نه اینکه کشته شوند. پس هدف اول انبیاء کشتار نیست.

و اما بحث بعدی این است که کافر به چه کسی گفته می‌شود؟ این از آن بحث‌هایی است که باید خیلی بر روی آن تأکید کرد تا خوب جا بیفتد چون واقعا بسیاری در این مسأله به انحراف رفته‌اند به عنوان مثال فقهاء در بحث نجاسات گفته‌اند سگ و خوک و کافر نجس هستند و حتی در مواردی گفته‌اند سگ و اخویه؛ و مراد از اخویه، خوک و کافر است یعنی یک انسان را در عرض سگ و خوک قرار می‌دهند. و اما وقتی از دلیل قرآنی آن سؤال می‌کنیم به آیه 28 سوره توبه استناد می‌کنند که فرموده است: إِنَّمَا اَلْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ در حالی که این آیه از مشرکان سخن گفته نه کافران و بر فرض محال که بر نجاست دلالت داشته باشد مربوط به مشرکان است. البته بنده در کتاب طهارت ذاتی انسان ثابت کرده‌ام که این آیه اشاره به پلیدی معنوی دارد نه ظاهری. گذشته از این مطلب اصلا آیه در مورد مشرک است نه کافر. در قرآن مشرک غیر از کافر است و مراد از أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ «اشداء علی المشرکین» نیست.

جالب است یکی از سوره‌هایی که جنگ پیامبر(ص) با مردم مکه را مطرح کرده است سورۀ انفال است که مربوط به جنگ بدر است. این جنگ اولین جنگی بوده که بین مسلمانان و مکیان رخ داده است و مسلمانان در آن پیروز شده‌اند. بنده اخیرا این سوره را کلمه به کلمه خواندم و دقت کردم و متوجه شدم در این سوره حتی یک بار کلمۀ شرک و مشتقاتش نیامده است و بجای آن از کافران زیاد صحبت شده است. جالب است که مشتقات کفر در این سوره 16 مرتبه تکرار شده است. پس مسلمانان با کافران جنگیدند نه مشرکان. مشرکان مکه به دنبال دنیای خود بودند و حاضر به هزینه دادن برای جنگ نشدند ولی این کافران بودند که آنقدر کینۀ مسلمانان را داشتند که حاضر شدند برای جنگیدن به مسلمانان هزینه بدهند. اینجاست که مسلمانان نسبت به آنها کینه پیدا می‌کنند و بر آنها شدید می‌شوند چون این کافران بودند که مسلمانان را از مکه اخراج کردند و تازه به جنگ آنها در شهر دیگری آمده‌اند. پس مسلمانان حق دارند نسبت به آنها شدید باشند ولی این شدت نسبت به کافران مکه است نه مشرکان مکه چون مشرکان مکه کاری به مسلمانان نداشتند و به همین خاطر از نظر عاطفی هم مسلمانان نباید کاری با آنها داشته باشند. پس أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ به این معنا نیست که ما نسبت به هر غیر مسلمانی شدید باشیم چون هر غیر مسلمانی کافر نیست. حتی ممکن است یک یهودی در اسرائیل کافر نباشد و بلکه مخالف جنگ اسرائیل با ایران باشد. همچنین نمی‌توان گفت تمام مردم آمریکا کافر هستند و باید نابود شوند.

بنابراین باید بین مشرک و کافر تفاوت گذاشت. حتی در سوره توبه راجع به مشرکان چنین آمده است:

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجٰارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّٰى يَسْمَعَ كَلاٰمَ اللّٰهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ يَعْلَمُونَ  ﴿التوبة، 6﴾

و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پس پناهش بده تا سخن خدا را بشنود، آن گاه او را به جایگاه امنش برسان؛ این به سبب آن است که آنان گروهی هستند که [حقایق را] نمی‌دانند [باشد که در پناه تو و شنیدن سخن حق مسلمان شوند.]

پس کسی که نمی‌داند، نباید بر او شدید باشیم بلکه باید به او علم یاد دهیم.

و اما اینکه کافر را چگونه تشخیص دهیم باید گفته شود که بسیار سخت است و باید شرائطی مثل جنگ بدر پیش آید که عده‌ای از روی لجبازی بخواهند با مسلمانان بجنگند. تازه پیامبر(ص) قبل از جنگ بدر آنها را توصیه کرد و گفت اگر من بد باشم عرب‌های دیگر مرا خواهند کشت و اگر خوب باشم به نفع شماست. ( مجمع البیان ج 3-4 ص 527 سطر11) یا معشر قریش انی اکره ان ابدء بکم. فخلونی و العرب وارجعوا). چون من خودم قریشی هستم. با این حرف‌ها عتبه و شیبه راضی شدند ولی ابوجهل که دید نقشه‌هایش در حال نابودی است آنها را تحریک به جنگ کرد. (همان سطر 11 تا14). پس جنگ بدر به خاطر حماقت و احساسات چند نفر رخ داد. از آن طرف عباس بن عبد المطلب خرج چند روز لشگر را داد. پس اینها کافرند چون می‌خواهند حق را از بین ببرند. بنابراین اینکه فقهاء هر غیر مسلمانی را کافر می‌دانند یک بی‌دقتی کاملا آشکار است که واقعا تعجب برانگیز می‌باشد. پس هر غیر مسلمانی کافر و یا مشرک نیست. برخی غیر مسلمانان اهل کتاب هستند و ضرورتا کافر و مشرک نیستند. حتی هر غیر مسلمان و هر غیر اهل کتابی مشرک نیست. در زمان ما بسیاری هستند که می‌گویند «لا ادری» هستیم. یعنی به خاطر شبهات زیادی که هست اهل دین نیستند ولی لجبازی نمی‌کنند. چنین کسانی ابن السبیل هستند یعنی در پیدا کردن راه هدایت درمانده‌اند. چنین کسانی را باید کمک داد نه اینکه بر آنها شدت داشته باشیم.

پس باید موضوع أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ ثابت شود و تا کفر کسی تشخیص داده نشود نمی‌توان بر او شدید بود. کسی که از روی لجبازی اقدام عملی جنگی بکند کافر است ولی اگر کسی در گوشۀ خانه بر ضد دین کتاب نوشت معلوم نیست بتوان آن را کافری دانست که بتوان به جنگ او رفت.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات