هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
فایل صوتی درس: کلیک
نکات درس تفسیر در تاریخ 6/2/1401
تفسیر آیات 84 تا 87 سوره انعام
توضيحي در باره خمس و چگونگي مصرف آن و اجازه براي مصرف فقرا. ولايت پدر و مادر بر اطفال. پاسخ به شبهاتي در باره حضرت داود و حضرت سليمان. پاسخ به شبهههايي در باره پيامبران.
وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنٰا وَ نُوحاً هَدَيْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دٰاوُدَ وَ سُلَيْمٰانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿الأنعام، 84﴾
و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، هر یک را هدایت کردیم، و نوح را پیش از این هدایت كردیم، و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم]. و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.
وَ زَكَرِيّٰا وَ يَحْيىٰ وَ عِيسىٰ وَ إِلْيٰاسَ كُلٌّ مِنَ الصّٰالِحِينَ ﴿الأنعام، 85﴾
و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را كه همه از شایستگان بودند،
وَ إِسْمٰاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنٰا عَلَى الْعٰالَمِينَ ﴿الأنعام، 86﴾
و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط را [هدایت کردیم]؛ و همه را بر جهانیان برتری دادیم.
وَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ ذُرِّيّٰاتِهِمْ وَ إِخْوٰانِهِمْ وَ اجْتَبَيْنٰاهُمْ وَ هَدَيْنٰاهُمْ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿الأنعام، 87﴾
و برخي از پدرانشان و فرزندانشان و برادرانشان را [برتری دادیم] ، و آنان را برگزیدیم و به راهی راست هدایتشان نمودیم.
نکته 1: در جلسۀ گذشته بحث ذریه مطرح شد و گفته شد که ذریه از طریق مادر نیز منتقل میشود و بچه از لحاظ ژنتیک به پدر و مادر ملحق است. همچنین گفتیم اینکه میگویند خمس به سادات داده شود به نظر بنده سخن دقيقي نیست و باید به رهبر معنوی جامعه-نه رهبر سياسي- داده شود تا او به کسانی که حکومت به آنها رسیدگی نمیکند، رسيدگي كند و كارهاي فرهنگي را كه رهبر سياسي با آن موافق نيست، حمايت كند.
توضیح اینکه بعد از پیامبر(ص) دین به دست کسانی افتاد که تنها به طرفداران خودش رسیدگی میکردند و به بنيهاشم كه از منتقدان آنان بودند چيزي نميدادند؛ در چنین شرائطی ائمه اطهار از ظرفیت خمس- كه اهل سنت از آن بي خبر بودند- استفاده کردند تا به سادات بنیهاشم رسیدگی شود. امروزه نیز با اینکه رهبر سیاسی شيعي داریم ولی به همه رسيدگي نميكند و رهبر معنوی نیز داریم که مأوای مردمي هستند كه مورد بيمهري حاكمان هستند. خمس را بايد به رهبران معنوي داد تا دستشان باز باشد و بتوانند به محرومان و مبلغان واقعی دین که معمولا مورد بیمهری حکومتها هستند کمک کنند. کسی که مفاسد اجتماعی را میگوید در کشورهای جهان سوم پيوسته مورد آزار و طرد قرار میگیرد و رهبران معنوی جامعه باید به این دسته از افراد رسیدگی کنند.
پس خمس به رهبران معنوی داده میشود تا به مبارزان و مبلغان غیر حکومتی رسیدگی شود. حتی اگر کسی به روحانیون اعتماد ندارد، طبق نظر بنده خودش میتواند خمس را به فقراء و مبلغان اين چنيني بدهد؛ البته بايد مواظب ظاهر سازي افراد و بوقلمون صفتي برخي مبلغان باشد..
نکته 2: طبق آنچه از «و من ذريته» (آيه 84 انعام) در جلسه قبل استفاده شد و بچه ملحق به پدر و مادر دانسته شد و احاديث ولايت پدر و در نبودش جدّ و عمو و… موسمي دانسته شد، اگر پدری مُرد پس از او مادر، ولیّ بچههاست و لازم نیست سراغ عمو یا پدر بزرگ برویم که در خانۀ دیگری زندگی میکنند و از مصالح بچهها بیاطلاعند. پس به نظر بنده پدر و مادر هر دو بر فرزند ولایت دارند.
نکته 3: دو پیامبر حکومت وسیعی داشتند: یکی حضرت داود و یکی حضرت سلیمان. در مورد این دو پیامبر شبهاتی مطرح شده است از جمله اینکه در آیه 21 این سوره آمده است:
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذٰاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطٰانٍ مُبِينٍ ﴿النمل، 21﴾
قطعاً هدهد را عذابی سخت خواهم کرد یا او را سر میبرم، یا باید [برای غایب بودنش] دلیلی روشن برایم بیاورد.
عدهای با خواندن این آیه میگویند چرا حضرت سليمان اینقدر عصبانی و خشن بوده است؟ یا در مورد حضرت داود میگویند چرا داود در قضاوت اشتباه کرد؟
به طور کلی راجع به پیامبران شبهات مختلفی مطرح شده است و باید به آنها پاسخ داد. عدهای از مبلغان دین به جاي پاسخ در مقابل این شبهات میایستند و پرسشگر را با انواع اتهامات ميرانند و این صحیح نیست. باید پاسخ منطقی برای این شبهات پیدا کرد.
بنده پاسخ شبهات به ازدواجهاي پیامبر اکرم(ص) و جنگهاي او و بردهگيري او را دادهام که در سایتم آورده شده است. حال در اینجا چون نام داود و سليمان در آيه84 آمده است، میخواهم شبهات مربوط به اين دو پيامبر و دیگر پیامبران را پاسخي اجمالي دهم تا دوستان اهل فن با تفكر و تدبر به پاسخ تفصيلي دست يابند.
کسانی که به آیه 21 سوره نمل اشکال وارد میکنند چرا چند آیۀ قبل را نمیبینند که میفرماید:
حَتّٰى إِذٰا أَتَوْا عَلىٰ وٰادِ النَّمْلِ قٰالَتْ نَمْلَةٌ يٰا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسٰاكِنَكُمْ لاٰ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمٰانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لاٰ يَشْعُرُونَ ﴿النمل، 18﴾
[پس سليمان و لشكريانش حرکت کردند] تا به وادی مورچگان درآمدند. مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش شما را پایمال نکنند و آنان شعور ندارند.
فَتَبَسَّمَ ضٰاحِكاً مِنْ قَوْلِهٰا وَ قٰالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلىٰ وٰالِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صٰالِحاً تَرْضٰاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبٰادِكَ الصّٰالِحِينَ ﴿النمل، 19﴾
پس سلیمان از گفتۀ آن [مور] با تبسم، حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت صبر يا فهم گفتار حیوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور.
در اینجا با اینکه مورچه از تعبیر وَ هُمْ لاٰ يَشْعُرُونَ استفاده کرده است ولی سلیمان خندید و هیچکاری نکرد. يعني در عمل وقتي با توهين به خودش و لشكريانش مواجه شد نه تنها تبسم كرد بلكه به خنده افتاد.
اما در قصۀ هدهد او را قبل از وقوع جرمي تهديد كرد تا جرمي واقع نشود، علاوه بر این سلیمان در غیاب هدهد، او را تهدید کرد و در حضور او اصلا سخنی از شكنجه و کشتن نیست. پس معلوم میشود که این صحبتها در آیه 21 تهدیدی است برای حاضران که بترسند و خلاف عمل نکنند.
به طور کلی زبان قرآن تهدیدی است برای مجرمان که آدم شوند. نباید فراموش کنیم که قرآن اگر تهدیدی دارد در مقابل انسانهای فرزندکش صدر اسلام بوده است. اگر دين ميخواست آن مجرمان را به سزاي اعمالشان برساند كه كسي باقي نميماند و اگر ميخواست آنان را رها كند به جناياتشان ادامه ميدادند و اگر زبان طَرَب باز ميكرد و تشويقشان ميكرد بدتر ميشدند، پس بهترين روش را پيش گرفته است كه با تهديد و ترساندن آنان را به سوي انسانيت سوق دهد.
پس کسی نگوید قرآن تهدید نامه يا خوفنامه است و مثنوی طَرَب نامه.
تهدیدهای قرآن مربوط به عربی است که بچههایش را زنده به گور میکرده است و مثنوي مولوی در زمانی بوده که مردم مسلمان و با اخلاق شدند و مولوي براي گروه خاصي از عرفا سعر طرب آميز ميخوانده كه نیازي به تهدید نداشتهاند. باید به این مسأله دقت داشته باشیم که تهدیدهای قرآن چه کسانی را شامل میشود. فضاي نزول قرآن را بايد در نظر داشت.
پس اگر به مدرسهای برای تبلیغ دین رفتیم نباید آیات عذاب را برای بچههای بیگناه بخوانیم.
بله سلیمان شاهان را تهديد كرد، بدها را به بند میکشید نه خوبها را. این در حالی است که متأسفانه در جمهوری اسلامی 20 تن از مراجع تقلید كه پيرمردان بيآزاري بودند را دچار مشکل کردند.
اینها خلاف روش انبیاء است. خداوند راجع به داود و سلیمان میفرماید:
اِصْبِرْ عَلىٰ مٰا يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنٰا دٰاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوّٰابٌ ﴿ص، 17﴾
بر آنچه میگویند شکیبا باش، و بنده ما داود را که دارای نیرومندی [در دانش و حکومت] بود یاد کن. او بسیار رجوع کننده [به سوی خدا] بود.
وَ وَهَبْنٰا لِدٰاوُدَ سُلَيْمٰانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّٰابٌ ﴿ص، 30﴾
و سلیمان را به داود بخشیدیم، چه نیکو بنده ای بود به راستی او بسیار رجوع کننده [به خدا] بود.
پس قرآن تعاریف زیادی از داود و سلیمان کرده است. بنابراین معلوم است که آنها اهل ظلم نبودهاند.
و اما قضاوت اشتباهی که داود کرده عمل بر طبق ظاهر بوده است كه ما خودمان اگر چنين كنيم خود را مأجور ميدانيم. بله ظاهر اين است كه پولداران و زورداران حق فقرا را ميخورند و هر يك از ما كه مخالف پولداران و مستكبران و سرمايهداران باشيم خود را عادل و انقلابي و… ميدانيم و خود را بندۀ مخلص خدا ميدانيم كه براي رضاي او با ظلم و ظالم مخالفت كردهايم و بر فرض اگر يكي از آنان را هم به ناحق كشتيم آن را اقتضاي طبع انقلاب ميدانيم. بله چون معمولا زورداران حق مظلومان را میخورند، داود فکر کرده که در مورد قضاوتي كه نزد او آوردهاند نیز چنین بوده است. به این آیات دقت کنید:
وَ هَلْ أَتٰاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرٰابَ ﴿ص، 21﴾
و آیا خبر مهم آن دادخواهان هنگامی که از نمازخانه او [= داود] بالا رفتند به تو رسیده است؟
إِذْ دَخَلُوا عَلىٰ دٰاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قٰالُوا لاٰ تَخَفْ خَصْمٰانِ بَغىٰ بَعْضُنٰا عَلىٰ بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنٰا بِالْحَقِّ وَ لاٰ تُشْطِطْ وَ اهْدِنٰا إِلىٰ سَوٰاءِ الصِّرٰاطِ ﴿ص، 22﴾
زمانی که [به طور ناگهانی] بر داود وارد شدند، و او از آنان هراسان شد، گفتند: نترس [ما] دو گروه دادخواه و شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده است؛ بنابراین میان ما به حق داوری کن و [در داوریت] ستم روا مدار، و ما را به راه راست راهنمایی کن.
إِنَّ هٰذٰا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ وٰاحِدَةٌ فَقٰالَ أَكْفِلْنِيهٰا وَ عَزَّنِي فِي الْخِطٰابِ ﴿ص، 23﴾
این برادر من است، نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، گفته است: این یکی را هم به من واگذار. و در گفتگو بر من غالب شده است.
قٰالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤٰالِ نَعْجَتِكَ إِلىٰ نِعٰاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطٰاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلىٰ بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ قَلِيلٌ مٰا هُمْ وَ ظَنَّ دٰاوُدُ أَنَّمٰا فَتَنّٰاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رٰاكِعاً وَ أَنٰابَ ﴿ص، 24﴾
گفت: یقیناً او با درخواست افزودن میش تو به میش های خود بر تو ستم روا داشته است، و قطعاً بسیاری از معاشران و شریکان به یکدیگر ستم میکنند، به جز کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و اینان اندک اند. و [ با بالا رفتن آن دو از ديوار محراب] داود دانست که ما او را [در این حادثه] آزمودهایم، در نتیجه از پروردگارش درخواست آمرزش کرد و بی درنگ به حالت خضوع به رو در افتاد و به خدا بازگشت.
فَغَفَرْنٰا لَهُ ذٰلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفىٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ ﴿ص، 25﴾
و ما او را در این [داوری] آمرزیدیم، بی تردید او نزد ما تقرب و منزلتی بلند و سرانجامی نیکو دارد.
با خواندن این داستان متوجه میشویم داود در این مورد بدون يقين يافتن و بدون شنيدن سخن ديگري ناخواسته بر طبق ظاهر قضاوتی کرد که البته معمولا درست است و زورداران معمولا با صحنه سازي و فراهم كردن شاهد و.. حق ضعيفان را ميخورند و قضاوت به نفع ضعيفان معمولا صحيح تر است تا قبول دليلهاي زورداران. ولی خدا از داود میخواسته که نظر طرف مقابل را نیز میشنید و پس از رسيدن به قطع و يقين قضاوت ميكرد نه بر اساس ظاهر.
در مورد قصۀ یوسف باید گفته شود که متأسفانه به نظر میرسد که قصهگویان این داستان را برای ما اشتباه توضیح دادهاند.
به این آیات خوب توجه کنید:
وَ لَمّٰا دَخَلُوا عَلىٰ يُوسُفَ آوىٰ إِلَيْهِ أَخٰاهُ قٰالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ ﴿يوسف، 69﴾
و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، برادر [مادری] ش را کنار خود جای داد، گفت: بی تردید من برادر تو هستم، بنابراین بر آنچه آنان همواره انجام میدادند، اندوهگین مباش.
فَلَمّٰا جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ جَعَلَ السِّقٰايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسٰارِقُونَ ﴿يوسف، 70﴾
پس هنگامی که بارشان را آماده کرد، آبخوری [پادشاه] را در بار برادرش گذاشت. سپس ندا دهنده ای بانگ زد: ای کاروان! یقیناً شما دزد هستید!
قٰالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ مٰا ذٰا تَفْقِدُونَ ﴿يوسف، 71﴾
کاروانیان روی به گماشتگان کردند و گفتند: چه چیزی گم کرده اید؟
قٰالُوا نَفْقِدُ صُوٰاعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جٰاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ ﴿يوسف، 72﴾
گفتند: آبخوری شاه را گم کرده ایم و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر مژدگانی اوست و من ضامن آن هستم.
قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ مٰا كُنّٰا سٰارِقِينَ ﴿يوسف، 73﴾
گفتند: به خدا سوگند شما به خوبی دانستید که ما نیامده ایم در این سرزمین فساد کنیم، و هیچ گاه دزد نبوده ایم.
قٰالُوا فَمٰا جَزٰاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كٰاذِبِينَ ﴿يوسف، 74﴾
گماشتگان گفتند: اگر شما دروغگو باشید [و جام در میان شما یافت شود] کیفرش چیست؟
قٰالُوا جَزٰاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزٰاؤُهُ كَذٰلِكَ نَجْزِي الظّٰالِمِينَ ﴿يوسف، 75﴾
گفتند: کسی که آبخوری در بار و بنه اش پیدا شود، کیفرش خود اوست [که به غلامی گرفته شود]. ما ستمکاران را [در کنعان] به همین صورت کیفر میدهیم.
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعٰاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهٰا مِنْ وِعٰاءِ أَخِيهِ كَذٰلِكَ كِدْنٰا لِيُوسُفَ مٰا كٰانَ لِيَأْخُذَ أَخٰاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اللّٰهُ نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ ﴿يوسف، 76﴾
پس [یوسف] پیش از [بررسی] بارِ برادرش، شروع به [بررسی] بارهای [دیگر] برادران کرد، آن گاه آبخوری پادشاه را از بار برادرش بیرون آورد. ما این گونه برای یوسف چاره اندیشی نمودیم؛ زیرا او نمیتوانست بر پایه قوانین پادشاه [مصر] برادرش را بازداشت کند مگر اینکه خدا بخواهد [بازداشت برادرش از راهی دیگر عملی شود]. هر که را بخواهیم [به] درجاتی بالا میبریم و برتر از هر صاحب دانشی، دانشمندی است.
توضیح این آیات این است که یوسف در دفعۀ اول به برادران کمک کرد و پولهاي آنان را مخفيانه در بارشان قرار داد و در بار دوم میخواست به بنیامین کمک کند و همچنین نشانهای نیز برای یعقوب بفرستد تا وقتي بنیامین به پدر ميگوید یوسف را دیدم نشانهاي هم ارائه دهد كه به توهم زدگي متهم نشود.
پس یوسف هدفش کمک بود و ظرف را گذاشت و رفت. سپس چارچیها و کارمندان وقتی فهمیدند جام گم شده به کاروان نسبت دزدی دادند.
پس یوسف نه اتهام دزدی زد و نه نقشه کشید و نه توطئه كرد بلکه این امور مربوط به کارمندان بوده است.
پس یوسف قصدش کمک به برادرش بوده است، ولی یکدفعه با جار زدن جارچي ورق برگشت و یوسف از این حادثه برای نگه داشتن برادرش استفاده کرد.
و اما تعبیر كَذٰلِكَ كِدْنٰا لِيُوسُفَ اشاره به نقشۀ خدا دارد نه نقشۀ یوسف. میخواهد بگوید یوسف قصدش کمک به برادر و فرستادن نشانهای برای پدر بود ولی خدا از این حادثه به نفع یوسف استفاده کرد.
پس یوسف و بنيامين نقشه نکشیده بودند تا بنيامين نزد يوسف بماند، ولی خدا نقشه کشیده بود. بنابراین حضرت یوسف هیچکجا دروغ نگفته است و هيچ خلافي مرتكب نشده است.
و اما در مورد دعوای موسی و هارون باید گفته شود که آن دو پیامبر بر سر مسألۀ دین با هم دعوا نداشتند ولی سلیقهها و روشهایشان مختلف بود. مثلا ممکن است دو پیامبر در روش جنگ دو نظر داشته باشند و این اشکالی ندارد.
حال ممکن است همین مورد برای ائمه نیز اتفاق بیفتد. باید به امور عرفی نیز دقت داشت. ممکن است دو امام از لحاظ خوراک یا انتخاب رنگ يا انتخاب همسر سلیقههایشان متفاوت باشد. پس این طور نیست که دو امام اگر در زمان هم باشند دقیقا در تمامي كارها همان کاری را بکنند که دیگری میکند.
حتی ممکن است در مواردی كه عرفي است مثل قضاوت، یکی بهتر از دیگری بفهمد مثل داستان قضاوت داود و سلیمان که در سوره انبیاء به این صورت آمده است:
وَ دٰاوُدَ وَ سُلَيْمٰانَ إِذْ يَحْكُمٰانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنّٰا لِحُكْمِهِمْ شٰاهِدِينَ ﴿الأنبياء، 78﴾
و داود و سلیمان را [یاد کن] زمانی که درباره آن کشتزار که شبانه گوسفندان قوم در آن چریده بودند، داوری میکردند، و ما گواه داوری آنان بودیم.
فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَيْمٰانَ وَ كُلاًّ آتَيْنٰا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنٰا مَعَ دٰاوُدَ الْجِبٰالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنّٰا فٰاعِلِينَ ﴿الأنبياء، 79﴾
پس [داوری] آن را به سلیمان فهماندیم، و هر یک را حکمت و دانش عطا کردیم، و کوه ها و پرندگان را رام و مسخّر کردیم که همواره با داود تسبیح میگفتند، و ما انجام دهنده [این کار] بودیم.
گفته شده كه قيمت زراعت ضايع شده به قيمت گوسفندان بوده و حضرت داود حكم كرده كه گوسفندان مال صاحب زرع شود كه قضاوت صحيحي بوده است ولي حضرت سليمان گفت زمان برداشت محصول چند ماه ديگر بوده و تا آن زمان گوسفندان نزد صاحبش باشد تا بزايند و بچههايشان به صاحب زرع تعلق بگيرد كه قضاوت بهتري بوده است.
نکته 4: تعبیر وَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ ذُرِّيّٰاتِهِمْ وَ إِخْوٰانِهِمْ ممکن است با تعبیر فَضَّلْنٰا عَلَى الْعٰالَمِينَ معنا شود و ممکن است با تعبیر كُلٌّ مِنَ الصّٰالِحِينَ معنا شود. از كلمه «مِن» كه براي بعضيت است معلوم ميشود كه غیر از این پیامبرانِ 18 گانه، دیگر پیامبرانی نیز بودهاند.
اتفاقا در سوره نساء آمده است:
وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنٰاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللّٰهُ مُوسىٰ تَكْلِيماً ﴿النساء، 164﴾
و به پیامبرانی [وحی کردیم] که سرگذشت آنان را پیش از این برای توگفتیم، و پیامبرانی [را برانگیخته ایم] که سرگذشتشان را برای تو حکایت نکردهایم. و خدا با موسی به صورتی ویژه و بیواسطه سخن گفت.
پس اگر قرآن داستان برخی از پیامبران را نقل کرده است برای این است که این انبیاء برای عربها شناخته شده بودند. پس قرآن در مواردی مطابق فهم عربها سخن گفته است و البته با عباراتی این نکته را نیز فهمانده است که پیامبران دیگری نیز وجود دارد.