سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 13/9/1400
استاد عابدینی – تفسیر آیه 53 سوره انعام
پاسخ به دو پرسش
در جلسۀ گذشته از این صحبت کردیم که خداوند میخواسته اسلام را توسط مسلمانان فقیر و برده که دانشآموختگان واقعی اسلام بودهاند به آیندگان برساند. حال در همین زمینه سوالی مطرح شده است که چرا اکثر دانشآموختگان اسلام در این مکتب رفوضه شدهاند؟ در یک مدرسه اگر معلمی در کلاسی تدریس کرد و آخر سال معلوم شد که اکثر دانشآموزان رفوضه شدند این اتفاق را اشکال به معلم میدانند. حال در مورد پیامبر اکرم (ص) این سوال مطرح است که چرا مبلغان اولي خوب تبليغ نكردند و امروزه چرا امت اسلام اینقدر با یکدیگر نزاع دارند و عقب افتاده هستند؟ امروزه میگویند اینکه در خاورمیانه و کشورهای اسلامی نزاعهای فراوانی وجود دارد مشکلش از اسلام است. گفته شده که آنگلا مرکل گفته است در هند با اینکه هزاران خدا وجود دارد ولی مردم به صورت مسالمت آمیز با یکدیگر زندگی میکنند ولی مسلمین با وجود اینکه خدای واحدی دارند چرا اینقدر با یکدیگر جنگ و دعوا میکنند؟ خلاصه اینکه چرا اکثر دانشآموختگان مکتب اسلام رفوضه شدهاند؟
در جواب این سوال ابتدا مثالی بزنم: اگر در مدرسهای انسانهای معلول و ناقص الخلقه را جمع کردند از هر طرف که در این مدرسه حرکت کنیم انسانهای ناقص میبینیم. حال ممکن است کسی با دیدن این مدرسه بگوید چرا خدا این همه انسان ناقص را خلق کرده است؟
این در حالی است که افرادی که مشکل دارند را در یکجا جمع کردهاند نه اینکه همۀ انسانها اینگونه باشند. وقتی معلولین را که درصد کمی از کل انسانها هستند در یک مکان جمع کنند ممکن است کسی فکر کند همۀ انسانها اینگونه هستند در حالی که اصلا اینطور نیست. تازه همین مقدار از معلولیتها نیز در بسیاری از موارد مربوط به خود بندگان است و ربطی به خدا ندارد. بسیاری به خاطر عدم رعایت مسائل بهداشتی موجب شدهاند که فرزندانشان معلول به دنیا بیایند. باز ممکن است این نواقص، دلایلی داشته باشد که ما از آن دلایل بیخبر باشیم.
با این مثال میخواهم بگویم اگر در اسلام و مسلمین نقصی مشاهده میشود اولا نباید خوبیهای اسلام را نادیده بگیریم و ثانیا به علت نقصها توجه داشته باشیم.
قبل از اسلام، عربها جنگهای زیادی با هم داشتند ولی مورخین جنگهایی که در تاریخ اسلام بوده است را بزرگنمایی کردهاند در حالی که اسلام دین صلح بود و آمده بود تا جنگها را از بین ببرد ولی چون عربها در ذاتشان جنگ بود این صلح و سازش را قبول نمیکردند.
در خود مکه، مسلمین اصلا دست به جنگ و ترور نبردند. وقتی به مدینه هجرت کردند این مشرکین بودند که تا نزدیک مدینه آمدند و جنگ بدر و احد را به وجود آوردند. پس جنگها مربوط به اسلام نبوده است.
تا زمانی که پیامبر(ص) حاضر بود جنگها به حداقل رسید و بعد از پیامبر(ص) دوباره تا حد زيادي به همان زمان جاهلیت برگشتند.
بد نیست برای واضح شدن مطلب مثالی بزنم: الآن چندین سال است که حکومت سعودی بر علیه یمن در حال جنگ است و با اینکه اسلحه و امکانات فراوانی دارد هنوز نتوانسته است یمن را بگیرد ولی در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) یمنیها مسلمان شدند و یمن فتح شد و اتفاقا خود پیامبر(ص) به یمن نرفت بلکه سربازان اسلام به آنجا رفتند و آنقدر خوب رفتار کردند که یمنیها مسلمان شدند. خود کشور ایران که قدرتمند بود بعد از پیامبر اکرم(ص) از عربها شکست خورد. حال آیا عربها لشگر بزرگی داشتند و تعدادشان زیادتر بود یا اینکه اخلاق و رفتار خوب مسلمین موجب شد که ایرانیها تسلیم شوند و اسلام را قبول کنند؟
در جواب این سوال باید گفته شود که فرض دوم صحیح به نظر میرسد.
شاهد این مطلب این است که گروههای دیگری مثل مغولها نیز به ایران حمله کردند ولی نتوانستند دوام داشته باشند و قانونهای مغولی باقی نماند ولی اسلام و قوانینش باقی مانده است. پس مسلمانهای اولیه خوب بودند که ایرانیها وقتی خوبی آنها را دیدند مسلمان شدند.
و اما بدیهایی که نقل شده براي اين است كه نويسندگان تاریخ حکومتها را نوشتهاند كه معمولا بد بودهاند و کسانی که بدی میکردند نسبت به کل مسلمانان کم بودند ولی جنایتهایشان زیاد بوده است و به همین خاطر خیلی به چشم بزرگ میآمده است مثل همان مثالی که در ابتدا زده شد.
و اما در زمان حاضر به نظر میرسد ما در یک توطئهای واقع شدهایم. اسلام در حال پیشرفت در اروپا بود و برای اینکه جلو پیشرفت اسلام را بگیرند مسلمانان را در اندلس به فساد کشیدند و در نتیجه مسلمانان سست شدند و قدرتشان کم شد. آنها مشاهده کردند که نقشۀ خوبی است و این کار را ادامه دادند و مسلمانان را به وسیلۀ انواع فسادهای جنسی و غیره و اعتیاد از اسلام دور کردند و از آن طرف مسئولان و حاکمان را به قدرتطلبی و جنگ مشغول کردند. آنها مرزهایی درست کردند و مسلمانان را به جان هم انداختند.
از آن طرف اختلاف مذهبی مثل اختلاف شیعه و سنی به راه انداختند و در این کار نیز موفق بودند و آن را پر رنگ کردند تا جایی که یک شیعه آنقدر که بزرگان اهل سنت را لعن میکند بتپرستان هند را لعن نمیکند. بت پرست از مسلمان منحرف بدتر است ولی اینها میگویند مخالف من از آنها بدتر است.
با اینکه در روایات آمده است که تشییع جنازۀ اهل سنت بروید یا به عیادت مریضهای آنها بروید ولی مشاهده میکنیم که چه کینهای بین شیعه و اهل سنت به وجود آمده است. پس معلوم است که عدهای در اینجا مشکلی آفریدهاند.
در صدر اسلام اوس و خزرج که با یکدیگر رفیق شده بودند یک شخص یهودی قصد داشت که بین آنها اختلاف بیندازد و به همین خاطر شعری سرود که عاملی برای تفرقۀ بین اوس و خزرج شد و نزدیک بود بین آنها جنگ اتفاق بیفتد ولی وقتی پیامبر(ص) متوجه این امر شد خیلی سریع با نصیحتگری توطئه را خواباند.
در داستان بنی المصطلق غلام عمر با غلام عبد الله بن اُبیّ بر سر آب کشیدن از چاه نزاع پیدا کردند و یکی دیگری را هل داد و همین عاملی برای اختلاف شد و پیامبر(ص) سریع قضیه را جمع کرد و در وسط روز دستور حرکت داد تا ماجرا فراموش شود.
پس پیامبر(ص) اجازه نمیداد جهالت یا نفاق یا یهودیان موجب اختلاف و جنگ شوند.
ولی الآن دشمنان زیرک اختلاف راه انداختهاند و رهبران مذهبی و سیاسی کشورهای اسلامی بیدار نیستند و هيچگاه مثل پیامبر(ص) حواسشان جمع نیست و همین موجب شروع جنگ بین مسلمین شده است.
پس دشمنان توطئه کردند و رهبران و حاکمان اسلامی در خواب بودند و این ربطی به اسلام ندارد. کسی نگوید اسلام یا پیامبر(ص) ضعیف بوده است.
حتی امروز توطئۀ بزرگتری ایجاد شده است که نمیدانم مربوط به امروز است یا قبل. امروزه کمبود آب را شاهد هستیم. حال یا از همان زمان که کارهای آبخور را ایجاد کردند نقشه بوده است یا جهالت خودمان بوده ولی بالاخره الآن با مشکل آب رو به رو هستیم. از طرفی کارخانهها را نمیشود تعطیل کرد و از طرف دیگر سر پا بودن آنها نیز موجب کم شدن آب میشود. در همین حال استانهای مختلف را علیه یکدیگر تحریک میکنند و این کار ممکن است در سالهای آینده موجب شود بین استانها مرزبندی شده و حتی ممکن است بین آنها جنگ شود و کشور تجزیه گردد و یک کشور به چند کشور تبدیل شود.
در زمان شاه در هر شهری پایین و بالای آن شهر با هم دعوا داشتند. امروز کار فراتر رفته است و استان و استان به جنگ هم افتادهاند. صنعتگر و کشاورز ممکن است به جان هم بیفتند. حال، اینها یا نقشه بوده و یا اینکه جهالت، ما را به اینجا کشانده است.
به هر حال هر چه که باشد مشکلات از جهالتهای ما مسلمانان و زیرکی دشمن نشأت میگیرد و الا در زمان پیامبر(ص) ایشان توطئهها را میفهیمد و آن را خنثی میکرد ولی امروزه فرد زیرکی مثل پیامبر(ص) نیست و اگر هم باشد محبوب نیست. نه مسئولان سیاسی و نه مسئولان مذهبی آنقدر محبوبیت ندارند که مردم به حرف آنها گوش دهند.
اگر بازسازی درستی در قوانین انجام گیرد و مسئولین، مردم را دریابند و مراجع و بزرگان به مردم برگردند اینها موجب میشود اعتمادها جلب شود و جلو توطئهها و جهالتها گرفته شود.
ما در جهالت بزرگی به سر میبریم و کسانی که باید به ما علم یاد میدادند مثل حوزه و دانشگاه و رادیو و تلویزیون نتوانستند علم واقعی را به ما یاد دهند. در حوزه چند درس خارج مربوط به طهارت و نجاست است؟ تحقیقات بر روی این چیزها است. بحثهای روز را مطرح نمیکنند و به همین خاطر اصلا تخصصی در این زمینه نیست. در دانشگاه هم همینگونه است.
حال وقتی جهل بود امکان سوء استفاده فراهم میشود. یک سفر که انسان به خارج میرود متوجه میشود که ما چقدر جاهل و عقبافتاده هستیم. واقعا آنها چه افقهایی را میبینند و ما در طهارت و نجاست متوقف شدهایم.
اگر این جهالتها از بین رفت امید است که اسلام رشد کند و به نقطۀ مطلوب خود برسد.
نکته 2: در ذیل آیه 53 این سوال مطرح شد که آیا تعبیر أَ لَيْسَ اَللّٰهُ بِأَعْلَمَ بِالشّٰاكِرِينَ باید با جملات قبلی خوانده و معنا شود یا اینکه معنایی جداگانه برای خود دارد؟ ذیل این بحث این سوال را مطرح کردیم که وقتی پیامبر(ص) قرآن را می خوانده آیا می فرموده که کجا وقف کنید یا اینکه بعدا افرادی به اجتهاد خود این علامات وقف را مشخص کردهاند؟
بنده گفتم معلوم نیست این مسائل از پیامبر(ص) به ما رسیده باشد و بر فرض هم که از پیامبر(ص) به ما رسیده باشد فعل پیامبر(ص) است ولی این فعل دلالت بر لزوم ندارد.
حتی بحث لحن کلام را مطرح کردیم که ممکن است یک جمله به صورت خبری خوانده شود و یا ممکن است همان جمله به گونهای خوانده شود که استفهامی شود. حتی ممکن است برخی جملات حالت مسخره و طعنه داشته باشد نه اینکه حقیقت داشته باشد.
با این توضیحات مشخص شد که نمیتوانیم بگوییم تمام قرائن نزد ما است و کسی نمیتواند بگوید آنچه که من از قرآن فهمیدم یقینا نظر خدا است بلکه باید گفت ظاهرا اینگونه است.
حال با این حرفها شخصی سوال کرده است که آیا شما قائل به تحریف قرآن هستید؟
جواب این است که خیر. تحریف لفظی اصلا در قرآن رخ نداده است. نه آیهای به قرآن اضافه شده و نه چیزی از قرآن کم شده است. تحریف به جا به جایی نیز وجود ندارد.
حتی بر فرض که جا به جایی رخ داده باشد و مثلا در حین جمعآوری قرآن شاهدی بر آیه بودن یک آیه وجود داشته ولی در مورد جایگاه آن شاهدی نبوده باشد و خود جمع آوري كنندگان به سليقه خود آن را در جايي قرار داده باشند كه سليقه من آن را نپذيرد باز این تحریف نیست.
همچنین اینکه ندانند پیامبر(ص) در چه جایی وقف میکرده و به همین خاطر در علامات وقف و وصل، اجتهاد اشتباهی صورت گرفته باشد باز این، تحریف لفظی نیست.
و اما اگر روایاتی در تحریف لفظی قرآن داریم بنده آن روایات را قبول ندارم اگر چه برخی علماء تحریف لفظی را آوردهاند مثل میرزای نوری که کتابی نوشته است به نام (فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب) یا علامه مجلسی در کتاب مرآه العقول، ج12، ص525 ذیل روایتی که میگوید قرآن 17 هزار آیه دارد گفته است:
فالخبر صحيح و لا يخفى أن هذا الخبر و كثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن و تغييره، و عندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى، و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر.
ترجمه: روایت صحیح است و مخفی نماند که این روایت و روایات صحیحۀ بسیار دیگری دلالت دارند که در قرآن نقص و تغییر وجود دارد و به نظر من روایات در این باب از لحاظ معنا متواتر هستند و اینکه بخواهیم این روایات را کنار بگذاریم موجب می شود که به طور کلی نتوان به هیچ روایتی اعتماد کرد بلکه گمان من این است که روایات در این باره از روایات باب امامت کمتر نیست.(پایان ترجمه)
بنده اصلا چنین مطالبی را قبول ندارم و قائل به تحریف لفظی قرآن نیستم. بله تحریف معنوی رخ داده و کسی منکر آن نبوده و نیست. حکومتهای بنی امیه و بنی عباس قرآن را تحریف معنوی کردند و آیات را به نفع خودشان معنا کردند. پس تحریف معنوی امکان دارد و به همین خاطر است که ما اصرار داریم باید قرآن را درست فهمید.