تفسیر آیات 55 و 56 سوره انعام در تاریخ 27 آذر 1400

تفسیر آیات 55 و 56 سوره انعام در تاریخ 27 آذر 1400

نکات درس تفسیر در تاریخ 27/9/1400

استاد عابدینی – تفسیر آیات 55 و 56 سوره انعام

به مناسبت دهه فاطميه: وقتي زمان رحلت حضرت زهرا(س) كه مي‌توانست متواتر باشد اختلافي است يقين به ساير امور مربوط به ايشان نمي‌تواند يقين آور باشد.) نهي از عبادت غير خدا عقلي يا نقلي؟ مولوي يا ارشادي؟  منظور از خواندن غير خدا.

وَ كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ اَلْآيٰاتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ اَلْمُجْرِمِينَ  ﴿الأنعام‏، 55﴾

و این گونه آیات را بیان می‌کنیم تا [اموري روشن شود و] راه و رسم گناهکاران آشکار گردد.

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ اَلَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قُلْ لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُهْتَدِينَ  ﴿الأنعام‏، 56﴾

بگو: من بازداشته شده‌ام از اينكه بپرستم آن كساني را که شما به جای خدا می‌خوانید. بگو: من از هواهای [نفسانی] شما پیروی نمی‌کنم، که در آن صورت گمراه شده ام و از راه یافتگان نيستم.

نکته 1: قبل از شروع بحث تفسیر به مناسبت فرا رسیدن دهۀ فاطمیه حضرت زهراء(س) نکاتی در این زمینه بیان می‌کنم تا هم ارادت خود را نسبت به حضرت زهراء(س) بیان کرده باشم و هم نقدی به برخی روضه‌خوان‌ها وارد کرده باشم.

در ابتدا به قصه‌ای که مرحوم آیت الله ایزدی به مناسبتی برای ما بيان‌کرد اشاره می‌کنم:

 یکی از سلاطین به اصفهان آمده بود و شخص عارف‌نمایی پولی به مأموران حكومت داد و گفت: سلطان را به دیدن من نیز بیاورید. آنها قبول کردند و آن عارف‌نما نیز زندگی ساده‌ای برای خود فراهم کرد تا وانمود کند من عارف و زاهد هستم. از جمله نان بسیار خشکی نیز پیش روی خود گذاشت. آن سلطان وقتی به دیدار او آمد خواست آن نان خشک را بخورد ولی از شدت خشکی نتوانست. سپس به آن عارف خيره شد. عارف به سلطان گفت چرا اینقدر به من نگاه می‌کنی؟ سلطان گفت: من نمی‌دانم به این نان خشک نگاه کنم یا به گردن کلفت تو؟

حال مناسبت این قصه با رحلت حضرت زهراء(س) این است که ما نیز نمی‌دانیم به اختلاف در رحلت حضرت زهراء(س) نگاه کنیم یا به روضه‌هایی که می‌خوانند؟

توضیح اینکه حضرت زهراء(س) روز خاصی از دنیا رفته است و تا چند روز همۀ مردم مدینه این امر را فهمیدند ولی باز از نظر تاريخي معلوم نشده که ایشان دقیقا چه روزی از دنیا رفته است؟ حال وقتی در این مسألۀ به این روشنی اختلاف است و معلوم نیست ایشان 75 روز بعد از پیامبر(ص) از دنیا رفته یا 95 روز. بي اعتباري خبرهای دیگر در نحوۀ رحلت ايشان روشن است. زمان رحلت که می‌توانست متواتر باشد و باید بدون اختلاف مي‌بود، مورد اختلاف شديد شده است. پس آن چیزهايی كه در باره جزئيات رحلت ايشان مطرح می‌کنند که مثلا حضرت را زدند و حتی چگونگی زدن را بیان می‌کنند، معلوم است و اثباتش مشکل است.

من بارها در صحبت‌هایم گفته‌ام که بنی امیه هیچ کدام فضلی نداشته‌اند. بنی امیه تا بعد از فتح مکه علیه پیامبر(ص) بودند و بعد از فتح مکه به زور ایمان آوردند. در مورد بنی عباس نیز باید توجه شود که عباس آخرین مهاجر بوده است و یکي دو روز قبل از رسیدن پیامبر(ص) به مکه هجرت کرده است و ربا خواری او نیز تا حجة الوداع وجود داشت.

اینها مفتضح‌ترین طایفه‌هایی بودند که سال‌های زیادی به نام اسلام حکومت کردند. اینها برای اینکه كسي توجه نكند كه اينها هيچ فضلی در اسلام نداشتند و برای اینکه جایگاهی برای خودشان در اسلام درست کنند بین طرفداران حضرت علي(ع) و طرفداران خلفاي سه‌گانه اختلاف انداختند و در سطح وسيع‌تر بين مهاجرین و بنی‌هاشم نزاع انداختند. بله بني‌اميه و بني‌عباس با زیرکی بین دو گروه با فضیلت یعنی بنی‌هاشم از یک طرف و مهاجرین و انصار از طرف دیگر دعوا به راه انداختند تا ضعف‌های خودشان پوشیده شود.

شاهد این مطلب در نامۀ 28 نهج البلاغة است که در اینجا به کل نامه اشاره می‌کنم :

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيهِ اصْطِفَاءَ اللَّهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) لِدِينِهِ وَ تَأْيِيدَهُ إِيَّاهُ لِمَنْ أَيَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ؛ فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْكَ عَجَباً إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللهِ تَعَالَى عِنْدَنَا وَ نِعْمَتِهِ عَلَيْنَا فِي نَبِيِّنَا، فَكُنْتَ فِي ذَلِكَ كَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ أَوْ دَاعِي مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضَالِ؛ وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِي الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ، فَذَكَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَكَ كُلُّهُ وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ يَلْحَقْكَ ثَلْمُهُ؛ وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ، وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ وَ التَّمْيِيزَ بَيْنَ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ وَ تَرْتِيبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِيفَ طَبَقَاتِهِمْ؟! هَيْهَاتَ، لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا وَ طَفِقَ يَحْكُمُ فِيهَا مَنْ عَلَيْهِ الْحُكْمُ لَهَا. أَ لَا تَرْبَعُ أَيُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِكَ وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِكَ وَ تَتَأَخَّرُ حَيْثُ أَخَّرَكَ الْقَدَرُ؟ فَمَا عَلَيْكَ غَلَبَةُ الْمَغْلُوبِ وَ لَا ظَفَرُ الظَّافِرِ؟ [فَإِنَّكَ] وَ إِنَّكَ لَذَهَّابٌ فِي التِّيهِ، رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ.

ترجمه : اما بعد، نامه‌ات به من رسيد. در آن نوشته بودى كه خداوند، محمد (صلى الله عليه و آله) را براى دين خود اختيار كرد و او را به كسانى كه خود نيرويشان داده بود، يارى نمود.

روزگار شگفت چيزى را از ما نهان داشته بود و تو اكنون آشكارش ساختى. مى خواهى ما را از نعمتى كه خداوند به ما ارزانى داشته و پيامبر خود را به ميان ما فرستاده است، خبر دهى تو، در اين حال، همانند كسى هستى كه خرما به هجر مى برد يا كسى را كه به او تير انداختن آموخته است به مبارزه طلبد.

پنداشته اى كه برترين مردم در اسلام فلان و فلان هستند. سخنى گفتى كه اگر سراسر درست باشد، تو را از آن بهره اى نيست و اگر درست نباشد تو را از آن زيانى نرسد. تو را چه كار چه كسى از چه كسى برتر است يا برتر نيست يا چه كسى زبردست است و چه كسى زيردست؟

آزادشدگان و فرزندان آزادشدگان را چه رسد كه ميان مهاجران نخستين فرق نهند و درجات و طبقات ايشان را تعيين كنند، يا ترتيب دهند. هيهات، آن تير كه نه از جنس تيرهاى ديگر بود، آواز داد و خود را شناساند و كسى در اين قضيه زبان به داورى گشود كه خود محكوم بود.

اى آدمى، چرا به جاى خود نمى نشينى و نمى خواهى كه كاستيهاى خود را بشناسى. چرا در آن رتبه واپسين كه براى تو مقدّر شده قرار نمى گيرى، چه زيان تو را كه چه كسى مغلوب شد و چه سود تو را كه چه كسى پيروز گرديد. تو در بيابان ضلالت گم‌گشته اى و از راه راست منحرف شده اى.

این نامه خیلی چیزها را روشن می‌کند. حضرت علی(ع) خوب می‌داند که معاویه چه در سر دارد. معاویه قصد داشته با مطرح کردن فضائل خلفاء اولا خود را موجه جلوه دهد و ثانیا بین طرفداران خلفاء با طرفداران حضرت علی(ص) اختلاف بیندازد. حضرت علي(ع) خوب مطلب را متذكر شده است، ولی دیگران این دقت را نداشتند. مسلمانان طرفدار علی(ع) حواسشان نبود که بفهمند دشمن چه می‌کند و وقتی طرفداران معاويه از عمد فضایل عمر را می‌گفتند يا فضائلي براي او مي‌تراشيدند، عصبانی شده و فضایل علی(ع) را می‌گفتند و در این وسط، معاویه و یزید و بنی‌امیه و بنی‌عباس تطهیر شده‌اند.

حال به نظر می‌رسد در بحث حضرت زهراء(س) نیز چنین اتفاقی رخ داده باشد. پس باید به این نکات توجه داشته باشیم و فریب نخوریم. باید عقل خود را بکار بیندازیم.

مطلب جالبی در جایی خواندم که گفته بود: حضرت زهرایی که خطبه‌ای غراء در مسجد خواند و آنقدر شخصیت داشت که خلفاء نزد او می‌آیند و او اعتناء نمی‌کند آیا این زهراء بهتر است یا زهرایی که در کوچه کتک می‌خورد؟ واقعا کدام زهراء است که شایسته است او را حقیقتا زهراء بنامیم؟

سعی کنید خطبه حضرت زهراء(س) را مطالعه کنید. مقالاتی که در مورد شخصیت این بزرگوار نوشته شده است را مطالعه کنید از جمله می‌توانید مقالۀ بنده با نام (چرا حضرت زهراء این گونه خطبه خواند؟) را بخوانید. همچنین خوب است آیات سوره انسان و تفسیر آن را بخوانید.

باید برای این چیزها وقت گذاشت نه چیزهایی که فقط کینه‌توزی ایجاد می‌کند و شأن حضرت را پایین می‌آورد و او را حقیر و انتقام‌گير جلوه می‌دهد.

پس سعی کنیم عقل خود را بکار بیندازیم. متأسفانه در کشور ما در بسیاری از موارد عقل تعطیل شده است. اگر سلاطین و پادشاهان را بدگویی می‌کردند ولی باید به این نیز اقرار کرد که آنها عقل داشتند و کشور را خوب اداره می‌کردند ولی ما در این 40 سال نشان دادیم که عقلمان نمی‌رسد که چه باید بکنیم و حتی این را نفهمیدیم که اگر جزئیات واقعۀ حضرت زهراء(س) و خلفا این قدر روشن است چرا زمن شهادت معلوم نیست؟ این دلالت دارد که ما عقل خودمان را بکار نمی‌بریم. در کشور داری نیز متأسفانه همین‌گونه هستیم.

 به هر حال اگر عقل را بکار ببریم در همۀ امور می‌فهمیم که چه باید بکنیم ولی اگر عقل تعطیل شد هر چیزی ممکن است.

با مجموع این توضیحات امیدوارم متوجه شده باشید که ارتباط داستانی که ابتدا نقل کردم با بحث ما چه بود. اگر آن سلطان به عارف گفته بود: گردن کلفت تو را ببینم یا نان خشک را من نیز می‌گویم: این روضه‌هایی که از جزئیات شهادت حضرت زهراء(س) گفته می‌شود را ببینم یا اختلاف در روز شهادت را؟

و اما اگر کسی بپرسد شما قائل به رحلت حضرت زهراء(س) هستید یا شهادت ایشان می‌گویم: من قائل به اين هستم كه ايشان از اين دنياي فاني رفتند ولی اینکه نحوۀ رفتن چگونه است اختلافی است. هرکسی از دنیا می‌رود میت است ولی اینکه میت شدنش به نحو شهادت و کشته شدن است یا مرگ طبیعی، این امور در باره حضرت زهرا(س) اختلافی است و  وقتی من می‌بینم اختلاف روز از دنیا رفتنش وجود دارد پس حتما نمی‌توان به نحوۀ رحلت اطمینان پیدا کرد. من بجای این حرف ها می‌گویم اگر می خواهی حضرت زهراء(س) را خوشحال کنی خطبه ایشان را بخوان و بحث‌هاي موجب تفرقه و اختلاف و جنگ را كنار بگذار.

این بحث‌ها در زمان قبل نفعش به بنی‌امیه و بنی‌عباس رسید و الآن به آمریکا و انگلیس. مگر نشنیده‌ایم که یک روحانی در کنار سفارت عثمانی هر روز روضه حضرت زهرا(س) می‌خوانده و از پهلوي شكسته او مي‌گفته است و وقتی بررسی کرده بودند متوجه شده بودند که منشأ این روضه‌خوانی به سفارت انگلیس می‌رسیده است؟

پس خوب است بیشتر دقت کنیم و به مسائل مهم و اساسی بپردازیم.

نکته 2: همانطور که در جلسۀ قبل گفتیم در قرائت آیه 55 اختلاف است. حال آیا واقعا خود پیامبر(ص) آیه را به چند صورت خوانده یا اینکه ایشان به یک گونه می‌خوانده  ولی بعد از رحلت، بین قاریان در نوع خواندن اين آيه به خاطر مسائل نحوي اختلاف شده است؟ این مسأله جای تأمل بیشتر دارد و می‌توان تحقیق مفصلی نسبت به آن انجام داد.

نکته 3: نهی شدن پیامبر(ص) از عبادت غیر خدا در آیه 56 آیا نهی عقلی است یا نقلی یا هر دو؟

در این زمینه می‌توان گفت ذکر نشدن فاعل در این آیه می‌تواند نهی را هم از ناحیۀ عقل و هم از ناحیۀ نقل نشان دهد. در واقع ممکن است گفته شود فاعل در اینجا ذکر نشده تا ذهن سامع به هر طرفی برود. معمولا ذهن مفسرین به این سمت رفته است که نهی در این آیه از ناحیۀ خدا است و ما در جلسه قبل گفتیم این نهی می‌تواند از ناحیۀ عقل باشد. ممکن هم هست هر دو باشد.

نکته 4: نهی در آیه 56 مولوی است یا ارشادی؟

در جواب این سوال ابتدا باید گفته شود همانطور که امر، مولوی و ارشادی دارد نهی نیز همین‌گونه است. برخی از اوامر و نواهی، ارشاد به حکم عقل هستند یعنی عقل کاملا آن را می‌فهمد مثل امر اطیعوا الله. حال نهی آیۀ مورد بحث نیز ارشادی است چرا که عقل کاملا می‌فهمد که عبادت غیر خدا ممنوع است. وقتی خدا جهان را خلق کرده و رب جهان است عقل به انسان می‌گوید همین خدا را باید عبادت کرد و نباید غیر خدا را پرستید.

پس نهی در اینجا نهی عقلی است و حتی اگر از طرف خدا باشد باز به حکم عقل برمی‌گردد. خدا به پیامبر(ص) و ما عقل داده و ما با این عقل می‌فهمیم که نباید غیر خدا پرستیده شود. حال پس از حکم عقل، نقل نیز آمد تا ارشاد به حکم عقل باشد.

نکته 5: در آیه 56 از تعبیر(الذين) در اَلَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ استفاده شده است که مربوط به ذوی‌العقول است در حالی که مشرکان بت‌های بی‌جان و غیر ذوی‌العقول را می‌پرستیدند.

در این زمینه مفسرین گفته‌اند چون مشرکان با بت‌ها معاملۀ ذوی‌العقول می‌کردند قرآن نیز از همین باب با آنها سخن گفته است تا با احترام با آنها سخن گفته باشد.

حال آیا قرآن تنها برای مشرکانی که بت می‌پرستیدند نازل شده است یا برای زمان ما نیز هست؟

اگر فرض دوم را بگیریم می‌توانیم این‌گونه توضیح دهیم که خیلی از افراد هستند که بت‌های سنگی و چوبی نمی‌پرستند ولی شاهان و زورمداران و نخبگان را می‌پرستند.

بنابراین می‌توان تنقیح مناط کرد و گفت عبادت هر چیزی که غیر خداست ممنوع است. پس می‌توان آیه را عام معنا کرد و گفت مراد از اَلَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ هر آن چیزی است که غیر خداست چه بت باشد و چه انسان.

طبق این معنا اَلَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ شامل انسان‌ها نیز می‌شود. پس ما نباید هیچ انسانی را عبادت کنیم حتی اگر انبیاء و اولیاء و ائمه باشند. پس استفاده از الذین برای عمومیت است و قرآن تنها برای زمان خاصی نیست که بگوییم تنها شامل بت‌های سنگی و چوبی می‌شود.

نکته 6: گفته شده که مراد از تَدْعُونَ همان تَعبُدُونَ است چرا که خواندن غیر خدا، همان عبادت او است. پس اگر مراد از الذین انسان باشد و ما از انسانی به جای خدا چیزی خواستیم این کار نیز عبادت می‌شود.

با این صحبت ممکن است کسی سوال کند آیا وقتی ما از غیر خدا درخواستی می‌کنیم و مثلا از نانوا نان می‌خواهیم آیا این کار اشکال دارد؟

جواب این است که خیر. برخی امور، علل و اسباب طبیعی است و جهان بر اساس علت و معلول جريان دارد و . استفاده از علل و اسباب اشکال ندارد چرا که دنیای ما دار اسباب و مسببات است و قاعده‌ای داریم که می‌گوید: ابی الله الا ان یجری الامور الا باسبابها یعنی خدا جز به اسباب و مسببات امور جهان را جاری نمی‌کند.

پس باید به دنبال اسباب برویم و همگی قبول داریم که جهان، دارای علل و اسباب است و ما با عقل خود علل و اسباب را درک می‌کنیم.

برخی افراد به اسباب توجه نمی‌کنند و فکر می کنند تنها با دعا می‌توان کار را حل کرد. برخی آخوندها بجای اینکه مشغول علم شوند تنها به دعا می‌پردازند و کار خود را به جای علل و اسباب به دعا موکول می‌کنند و حتی با گفتن توکل به خدا از زدن واکسن خودداری می‌کنند. این رویکرد، صحیح نیست. همه شاهد بودیم در بحث کرونا تا واکسن نیامد کار حل نشد.

پس اگر می گوییم غیر خدا را نخوانیم به این معنا نیست که از نانوا نان نگیریم یا واکسن نزنیم. باید از علل و اسباب استفاده کرد. خود پیامبر(ص) که بالاترین شخصیت اسلام است وقتی می‌خواهد بر مشرکان پیروز شود ابتدا تبلیغ می‌کند و سپس مرحله به مرحله با اسباب پیش می‌رود و حتی برای دفاع از خود و مسلمانان جنگ می‌کند نه اینها بنشیند و دعا کند.

با این توضیحات می‌فهمیم خواستن از غیر خدا در صورتی ممنوع است که غیر متعارف باشد به گونه‌ای که برای غیر خدا توان خارق العاده‌ای قائل شویم. و اما از خدا چیز خارق العاده خواستن اشکالی ندارد اگر چه نباید ما را از توجه به اسباب و مسببات دور کند.

ان شاء الله توضیحات بیشتر در این زمینه در جلسات بعدی بیان خواهد شد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.