هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
چرا حضرت زهرا(ع) اين گونه خطبه خواند؟
پيامبر اكرم(ص) از دنيا رفت و اولين خليفه پس از وى با مشورت و صلاحديد اطرافيان تصميم گرفت فدك، قريه آباد و پر محصول را از حضرت زهرا(ع) بگيرد تا به گفته خودشان آن را در راه تأمين مخارج جنگ مصرف كنند زيرا پيامبر اكرم(ص) تا آخرين لحظه حيات بر اعزام لشكريان به سرحدّات اصرار داشته و علاوه بر آن، گروههايى از داخل نيز سر به شورش برداشتهاند و بايد هزينه اين لشكريان فراهم شود و فدك مال چشمگيرى براى اين اهداف است.
اما در واقع و در باطن امر هدف آنان خالى كردن دست حضرت زهرا(ع) و حضرت على(ع) از مال و اموال دنيايى بود تا با فقر مالى كاملاً خلع سلاح شوند و هيچ خطرى براى حكومت نوپاى آنان نداشته باشند و حكومت بتواند با صبر و تأمل پايههاى خود را مستحكم كند.
مردم نيز، خبر از باطن امور ندارند و آنچه را كه در ظاهر مىبينند، حكومت نوبنيادى است كه با مشكلات بسيارى مواجه است و نياز به كمك مالى دارد و از طرفى خانواده كوچك حضرت زهرا(ع) و حضرت على(ع) را خانوادهاى زاهد، كمهزينه و پرتلاش مىبينند كه نه تنها نيازى به مال دنيا و پر كردن جيب ندارند كه كاملاً از آن بيزار بودهاند.
حضرت زهرا(ع) در بين توده مردم از خانوادهاى است كه بيشترين فداكارى را در راه اسلام كردهاند و طبعا مردم انتظار دارند كه باز همان فداكاريها را و بيشتر از آن را انجام دهند و نه تنها از حكومت نوپاى اسلام مالى طلب نكنند بلكه اموال خود را همچون گذشته و حتى بيشتر از آن در اختيار حكومت اسلامى قرار دهند و خليفه را به جهت حفظ نظام اسلامى از انحطاط و هجوم دولتهاى مستكبر و پرتوان به مدينه را يارى دهند، در چنين جوّى اگر او بخواهد انحرافات را بيان كند، گوش شنوايى وجود ندارد و سخنان او را بر امور ديگرى حمل مىكنند. خصوصا اگر وسايل تبليغاتى در اختيار طرف مقابل باشد.
در چنين جوّى بيان انحرافات خليفه از مسير اسلام بسيار سخت است و با شديدترين وجه پاسخ داده مىشود و مردم نه تنها مسير حكومت و خلافت را منحرف شده تشخيص نمىدهند بلكه مخالفت با خليفه را انحراف از خط صحيح و ناشى از درك نكردن اوضاع و شرايط جديد و توجه نداشتن به توطئههاى روم و ايران و تازه مسلمانانِ منتظر فرصت، و منافقان داخلى، مىدانند.
به همين جهت حضرت زهرا(ع) كه مىخواهد جوّشكنى كند اول بايد مقام علمى، ادراكى، عقل و درايت، تسلط كامل خويش بر احساسات خود را بر همگان ثابت كند. شرايط موجود و شرايط گذشته را با عقل و درايت براى مردم بيان كند تا به ناآگاهى از شرايط متهم نشود. توحيد و نبوت و … را توضيح دهد و هدف را بيان كند تا دنياخواه معرفى نشود و در ضمن اين امور انحرافات خليفه را مطرح كند و بر انحرافى بودن آنها اصرار بورزد تا مردم متوجه انحراف بشوند. لذا كيفيت به مسجد رفتنش به گونه خاص بود. طرز لباس پوشيدن، طرز ورود، گريه و نالهاش، و نحوه خطبهاش، همه و همه خاص بود تا بتواند با يك خطبه به هدف والايى كه در نظر داشت برسد. اگرچه در آن زمان به آن اهداف نايل نشد ولى با مرور زمان حقانيت زهرا(ع) و انحرافات آنان روشن شد.
چگونگى راه رفتن حضرت زهرا(ع)
او چنان با ابهت راه رفت كه گفتند: «ما تخرم مشيتها مشية رسولاللّه؛(1)راه رفتن او از راه رفتن رسول خدا هيچ كم نداشت». گويى پيامبر اكرم(ص) است كه چنان باوقار، بدون اضطراب، بااطمينان و آرام گام برمىدارد.
وقتى بر ابوبكر وارد شد كه او در جمع مهاجران و انصار و ساير مسلمانان قرار گرفته بود، حضرت زهرا(ع) به صورت فردى و تكى وارد نشد تا حكايت از عاطفى بودن و احساساتى بودن حركت وى كند بلكه « فى حفدتها و نساء قومها ». در ميان جماعتى از ياران و اعوان و خويشان خود وارد مسجد شد، و با لباسى بلند كه تا روى پايش را گرفته بود به طورى كه هنگام راه رفتن گاهى پايش را روى لباسش مىگذاشت ( تطأ ذيولها ).
اين گونه راه رفتن بيشتر براى اين بود كه نشان دهد حركتش و ورودش به مسجد ناشى از احساسات و هيجان و عواطف فقدان پدر نيست بلكه حركتى است از روى شعور و آگاهى بر اساس تصميم قبلى و براى بيان هدفى بسيار مهم.
طبعا مردم داغدار و عزادار وقتى زهرا (ع) و گروه زنان را ديدند كه به مسجد مىآيند براى آنان مكانى را اختصاص دادند و پردهاى كشيدند تا آنان نيز به نوبه خود براى پيامبر (ص) عزادارى كنند: « فضربت بينها و بينهم ريطة بيضاء » پردهاى سفيد براى آنان زده شد. ولى در ذهن مسلمانان پرسشى خلجان كرد كه اين وقت چه وقت آمدن زهرا (ع) به مسجد است؟ آيا مصيبت فوت پدر او را به مسجد كشانده است؟ آيا خاطره و سخنى از پدرش را به ياد آورده است؟ چرا او آرام و بىسر و صدا و حتى بدون گريه و احساسات شديد كه با تمامى زنان همراه است بلكه همراه با آرامش كامل و وقار وارد شد؟ چرا چنين باوقار همانند پدر بزرگوارش گام برداشت؟
گريه و سكوت حضرت زهرا (ع)
پس از زدن پرده و نشستن حضرت زهرا (ع) يك مرتبه سكوت را شكست و نالهاى جانسوز سر داد كه يكمرتبه همه مسجد به گريه در آمدند: « انّت انّةً اجهش لها القوم بالبكاء ».
مجلس منقلب شد و همه گريه سر دادند. سپس مهلت داد تا همهمهها تمام شد و فرياد مردم ساكت شد و سپس شروع به خطبه كرد. « ثم امهلت طويلاً حتى سكنوا من فورتهم ثم قالت ».
نكته مهم اين است كه بدانيم چرا حضرت در هنگام آمدن به مسجد گريه نكرد؟ چرا هنگام زدن پرده آرام بود؟ و چرا پس از آن ناله سوزناك ناگهان آرام شد؟ در حالى كه مهاجران و انصار هنوز گريه مىكردند و روشن است كه طبيعت زنان رقيقتر است و طبعا بايد او بيش از ديگران به گريه ادامه مىداد و چون دختر پيامبر (ص) بود بايد گريهاش شديدتر و بادوامتر از تمامى گريهها بود اما چرا يكمرتبه گريه را تمام كرد و زمان زيادى منتظر ماند تا ديگران نيز سكوت كنند و از گريه دست بردارند؟ اين كارها براى چه بود؟
به نظر مىرسد كه حضرت مىخواست با همين راه رفتن به گريه و سكوت به موقع، تسلط خويش را بر احساسات و عواطف خود نشان دهد و بيان كند اگرچه پدرى عظيمالشأن را از دست داده كه همه عالم را داغدار كرده است به گونهاى كه خود او در جاى ديگر فرموده است:
« صُبَّت علىَّ الدَّهر مصائبَ لو صبّت على الايام صرن لياليا »
آنقدر مصيبتهاى زياد و شديدى روزگار بر من فرود آورد كه اگر بر روز اين گونه مصيبت وارد مىشد تار مىگشت.»
و اگرچه او زن است و براى زن تاب تحمل مشكلات و مصائب مشكلتر است و اگرچه فغان اختيارى نيست ولى او مىخواهد شجاعت، شهامت، تسلط بر خويش را كاملاً به نمايش بگذارد و بگويد در حالى كه همه مصيبتزدهايد، من مىتوانم لحظهاى گريان و لحظهاى ساكت باشم، مىتوانم با وقار و با ابهّت راه روم و مىتوانم در اوج گريه همگان آرام گيرم.
فلسفه انتخاب كلماتى خاص و حماسى در ابتداى خطبه اش آنگاه شروع به خطبه مىكند اما خطبهاى كه با ناله و اشك همراه نيست،
خطبهاى كه با لرزش صدا و اضطراب همراه نيست بلكه كوبنده و محكم است. آهنگ كلمات به كار گرفته شده براى حالات حماسى قرار داده شده است. زيرا معمولاً وقتى كسى بخواهد همراه با سوز و گداز خطبه بخواند كلماتى را انتخاب مىكند كه به حروف قابل مدّ مانند «ين» و «اون» ختم شود نظير « الحمد اللّه رب العالمين، بارىء الخلائق اجمعين. مالك يوم الدين، مبير الظالمين » تا اگر صدايش گرفت و گريه گلويش را فشرد با كشيدن حروف مدّ آن ضعف را جبران كند و باز كسى كه نمىداند سرانجام، حالش چگونه خواهد شد باز براى رعايت احتياط همين گونه كلمات را انتخاب مىكند ولى زهراى مرضيه (ع) كلمات ديگرى را انتخاب كرد كه كوچكترين لرزش، اضطراب و تغيير حالت كاملاً در آن كلمات رخ مىنمود. با صداى رسا گفت:
« الحمد للّه على ما الهم، و له الشكر على ما انعم، و الثّناء بما قدّم، من عموم نعمة ابتدأها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام مِنَن اولاها، جمّ عن الاحصاء عددها و نأى عن الجزاء امدها و تفاوت عن الإدراك ابدُها، و ندبهم لاِستزادتها بالشكر لإتصالها و استحمد الى الخلائق باجزالها و ثنى بالندب الى امثالها …» (2)
عمق كلمات و معانى آن را در وقت ديگر بايد مورد بررسى قرار داد و مىتوان به شرحهاى خطبه آن حضرت مراجعه كرد. فعلاً هدف بيان آهنگ كلمات، چينش آنها و حروفى است كه كلمات به آنها ختم مىشود كه هر خوانندهاى مىتواند تمرين كند و با حالت گريه و زارى و فشار گريه بر گلو اين كلمات را بخواند تا متوجه شود اين كلمات براى آن حالتها نيست و مسلما حضرت زهرا(ع) در آن حال كه خطبه مىخوانده گريه و زارى نمىكرده، بلكه خطيبى قوى، حماسى و فصيح بوده كه كلمات را و فرازها را يكى پس از ديگرى با آهنگى رسا انشا مىكرده است.
اثرپذيرى بزرگان اهل ادب از مقدمه خطبه حضرت زهرا(ع)
به زودى سران قوم و اهل علم و فرزانگان و كسانى كه در امور اجتماعى و روحى دستى داشتند فهميدند كه او يك شخص معمولى نيست؛ او بانويى داغدار و مصيبتزده نيست كه مصيبت فقدان پدر، او را آشفته كرده باشد و نتواند بر خود مسلط باشد و نتواند جلوى گريه خود را بگيرد بلكه آگاهانه كلماتى را انتخاب مىكند كه با حالت حرارت و فوران، از وجود انسانى نشأت مىگيرد. و بايد سخنان او را سخنان حكيمى فرزانه دانست و به آنها گوش دل سپرد.
حضرت زهرا (ع) با اين حركات و سكنات و پيمودن اين فراز و نشيبها، در همين مراحل آغازين ثابت كرد كه احساسات و عواطف خانوادگى و فاميلى نيست كه او را به مسجد كشانده و او را به خطبهخوانى وادار كرده است بلكه مطالب مهم ديگرى در ميان است كه بايد بيان كند. نحوه ورود به مسجد و شروع خطبه و كلمات ابتدايى آنچنان همگان را مجذوب خود ساخت كه ابنابىالحديد معتزلى در شرح نهجالبلاغهاش در توضيح نامه 45 حضرت على (ع) به عثمان بنحنيف كه حضرت نامى از فدك به ميان آورده به نقل قسمتهايى از خطبه حضرت زهرا (ع) مىپردازد و قبل از آن حالت ورود و هيأت وارد شدن حضرت زهرا و گريه و سكوت او و اولين كلماتى كه زهرا (ع) خطبه را با آنها شروع كرد را ذكر مىكند و سپس به كلمات حضرت پيرامون مسأله فدك مىپردازد.
از اينكه ابنابىالحديد به بيان حالت ورود زهرا (ع) سكوت و گريه او و جملات اول خطبه آن حضرت مىپردازد معلوم مىشود كه اين امور در نظر او نيز بسيار مهم بوده است و الا همه اين مقدمات را رها مىكرد و همان قسمت مربوط به فدك را نقل مىكرد.
از اينجا معلوم مىشود كه قصد حضرت زهرا (ع) از سكنات و حركاتش بر بزرگان اهل ادب و فضل مخفى نمانده است اگرچه توده مردم ممكن است در آن لحظات متوجه مقصود آن حضرت نشده باشند. بنابراين حضرت زهرا (ع) با گذشت زمان به هدف خود كه معرفى جنبههاى مختلف شخصيت خود و بيان انحراف خلافت بود فائق آمده است.
درصد فرازهاى مختلف در خطبه حضرت زهرا (ع)
چون فعلاً در صدد شرح خطبه زهرا نيستيم و بيشتر به چرايى و چگونگى انشاء خطبه، دوخته شده است و در صدد بيان اين نكتهايم كه حضرت با اين خطبه خود را معرفى كرد و علم و درايت و كاردانى خود را به اثبات رسانيد و روشن كرد كه سخن پيامبر (ص) « فاطمة بضعة منى» يا « فداها ابوها » به خاطر خويشاوندى نَسَبى نبوده بلكه او گوهرى ناشناخته بوده است كه در اين خطبه تنها رُخى بنموده و اين سخنان نمونه و آينهاى براى نمايش پرتويى از انوار او شده است.
لذا بيشتر به مسايل جنبى خطبه مىپردازيم و از جمله اينكه اين خطبه حدود 120 سطر است كه 10 درصد آن در حمد خدا و 10 درصد در توصيف پيامبر (ص) مىباشد و 5 درصد آن در توصيف قرآن و حدود 10 درصد در بيان فلسفه احكام است. در اين 10 درصد به حكمت و فلسفه 20 ركن و موضوع اساسى از موضوعات دين اشاره مىكند 10 درصد آن را به كارهاى پيامبر اكرم(ص) اختصاص مىدهد تا بيان كند مردم را از كجا به كجا كشاند و در 5 درصد ديگر فداكاريهاى حضرت على (ع) در عين رفاهطلبى ديگران را گوشزد مىكند كه تا اينجا دقيقا خطبه نصف مىشود.
از اينجا حضرت شروع مىكند به انحرافات جامعه و بيان توطئههاى شيطان و سپس به ثمرات تلخ انحرافات كه به زودى گريبانگير مردم مىشود مىپردازد كه باز حدود 10 درصد را به خود اختصاص مىدهد. سپس به موضوع فدك مىپردازد كه با استدلالها و پنج آيه قرآن كه حضرت به آنها تمسك مىكند باز 10 درصد مىشود.
و به عبارت ديگر، مقدار دفاع از حق خويش از فدك به اندازه نصف خطبه او در ثناى خدا و توصيف پيامبر اكرم (ص) بود. شايد حضرت در اين انتظار بحق بود كه با اين مقدار از خطبه خليفه به اشتباه خويش پى ببرد و خود را از خلافتى كه اولين گامهايش بر خطا نهاده شده است و در اولين عمل خطا كرده است، خود را خلع كند و يا مسلمانان به فكر خلع كردن او بيفتند ولى وقتى چنين نشد با سخنانى كه خطاب به انصار در حدود سى سطر، گذشته آنان، فداكاريشان و سابقه ايشان در اسلام را بيان كرد و از آنان خواست كه برپا خيزند و از او در برابر ظلمى كه بر وى شده است دفاع كنند. اما چنين نشد و آنان حاضر نشدند در دفاع از حضرت زهرا (ع) حتى سكوت خود را بشكنند و بالاخره نيمه دوم خطبه نيز به پايان رسيد.
شايد و بلكه حتما بسيارى از مردم آن زمان، به دقت حضرت زهرا (ع) در مقدار كلمات توجهى نداشتند و اين امور را اتفاقى مىدانستند ولى اكنون كه نوشتههاى آن سخنان را در جلوى روى خود نگاه مىكنيم به مديريتى دقيق پى مىبريم كه يك چهارم سخنرانى خود را براى دفاع از حق خويش و به استيضاح كشاندن وضع موجود كافى مىدانسته است ولى وقتى خبرى نشد بار ديگر همگان و خصوصا انصار را مورد عتاب قرار مىدهد و تازيانههاى كلام را بر گرده فكر و انديشه آنان فرود مىآورد و بيان مىكند كه فكر دفاع از حكومت نوپاى اسلام با ظلم بر يك فرد در آن اجتماع ناسازگار است و نمىتوان به حكومت اسلامى دلخوش كرد كه در آن به يك نفر ـ به اسم زهرا (ع) ظلم شده است و سكوت آنان نه براى مصلحت و رضاى خدا، بلكه ناشى از راحتطلبى و فرصتطلبى و طبق تشبيه خود وى، كره و روغنگيرى از شير است. بله اگر در جامعه به شخصيت معروفى چون حضرت زهرا (ع) و على (ع) كه مظهر فداكارى، قيام، استقامت و … هستند ظلم شود مسلّم است كه به ديگران نيز ستم مىشود و چنين جامعه اى را نمىتوان جامعهاى خداپسند و مورد قبول رسول اكرم (ص) دانست.
هدف اصلى در كلام حضرت زهرا (ع)
اگرچه كسى به يارى زهرا (ع) برنخاست و كلام حق او را يارى نكرد و خليفه اول با تسليم ظاهرى گناه را به گردن مسلمانان انداختن و آنان را در كار خود شريك ساخت و با تحليل و تكريم حضرت زهرا (ع) در صدد به سامان كردن اوضاع افتاد ولى آنچه را كه بايد معلوم مىشد، شد و آنچه از سخنرانى حضرت زهرا (ع) به خوبى روشن مىشد اين بود كه گرفتن فدك از حضرت زهرا (ع) با پنج آيه قرآن مخالفت صريح دارد. اگر خليفهاى در چند روز اول حكومت كه روزهاى طلايى است و تازه پيامبر (ص) از دنيا رفته و همگان فهميدهاند كه مرگ براى همه واقع شدنى است چنين مخالفتى با قرآن بكند و وقتى اولين مظلوم شخصى سرشناس، فداكار و فرزند تنى و واقعى رسولاللّه (ص) و بلكه يگانه فرزند او باشد چنين حكومتى پس از استقرار و پس از فرو افتادن در مقام و منال نسبت به مردم عادى و مجهولالهويه چه رفتارى خواهد داشت و وقتى آيات محكم و روشن خدا كه امّهات كتابند اشتباهاً يا عمداً مورد مخالفت واقع شود ديگر از كتاب خدا چيزى باقى نمىماند.
اگر او عمق كلام حضرت زهرا (ع) را درك مىكرد و اخلاص هم داشت فورا از مقام خلافت كناره مىگرفت و افسار خلافت را بر روى خودش مىانداخت و اگر مردم عمق كلام حضرت را درك كرده بودند فوراً او را از خلافت عزل مىكردند و حضرت زهرا (ع) نيز همين انتظار را داشت. به همين جهت وقتى به منزل برگشت به حضرت على (ع) گفت: «خرجتُ كاظمة و عُدتُ راغمةً » در حالى كه بغض گلويم را گرفته بود به مسجد رفتم و در حالى كه خفيف و خوار شدم به منزل برگشتم.» و در باره برخورد ابوبكر گفت: « لقد اجهد فى خصامى » او در دشمنى و خصام با من تمام جهد خود را به كار برد. « و الفيته الدّ فى كلامى؛ او را در مكالمهاى كه با وى داشتم لجبازترين دشمنها يافتم.»
بنابراين نبايد سخنان خليفه و تعريفهاى او از زهرا (ع) را جدّى گرفت.
سخنان خليفه در پاسخ به زهرا (ع)
«يا بنت رسولاللّه(ص) لقد كان ابوكِ بالمؤمنين عطوفا كريما، رؤوفا رحيما، و على الكافرين عذابا اليما و عقابا عظيما، ان عزوناه وجدناه اباكِ دون النساء، و اخا اِلفكِ دون الاخلاء، آثره على كل حميم و ساعده فى كل امر جسيم، لا يحبكم الاّ سعيد و لا يبغضكم الاّ شقى بعيد، فانتم عترة رسولاللّه الطيبون، و الخيرة المنتجبون، على الخير ادلتنا، و الى الجنة مسالكنا، و انت يا خيرة النساء و ابنة خير الانبياء، صادقة فى قولك، سابقة فى وفور عقلك، غير مردودة عن حقك و لا مصدودة عن صدقك.»
اگرچه در جمله اول تلويحا به حضرت زهرا (ع) گوشزد مىكند كه پدرت بر كافران سختگير بود و بر مؤمنان رحيم، بنابراين تو بايد با ما رحمت داشته باشى و شمشير زبانت را عليه كفّار به كار برى و با اين كلام در صدد بيان دوگانگى سياست دختر پيامبر (ص) با روش پيامبر اكرم (ص) است ولى ساير كلماتش همه تعريف و تمجيد از زهرا است. شما راستگوييد، شما راهنماى ما به سوى حق و به سوى بهشتيد، وفور عقل شما بر ما پوشيده نيست و …
در مقابل اين سؤال كه اگر چنين است چرا حق مرا غصب كردهايد؟ سخنم پيرامون فدك را به هيچ انگاشتهايد؟ و چرا با فرمانهاى خدا و رسولش كه راهنماى به سوى بهشت است مخالفت كردهايد؟ جواب مىدهد كه:
«و اللّه ما عدوت رأى رسولاللّه و لا عمدت الاّ باذنه و ان الرائد لا يكذب اهله و انى اشهد اللّه و كفى به شهيدا انى سمعت رسولاللّه (ص) يقول نحن معاشر الانبياء لا نورث ذهباً و لا فضةً و لا دارًا و لا عقاراً و انما نورث الكتاب و الحكمة و العلم و النبوة و ما كان لنا من طعمة فلولى الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه؛
به خدا سوگند من از رأى و نظر پيامبر (ص) تجاوز نكردم و آنچه عمل كردم به اذن او بود، و پيشقراول و جلودار قافله به اهلش دروغ نمىگويد. من خدا را شاهد مىگيرم و شهادت او كفايت مىكند من از رسول خدا شنيدم كه فرمود: «ما طايفه انبياء، طلا، نقره، خانه و زمين به ارث نمىگذاريم بلكه تنها كتاب، حكمت، علم و نبوت را به ارث مىگذاريم و هر آنچه از ما به جاى ماند از آنِ ولىّ امر بعد از ماست او به هر شكل كه صلاح ديد عمل مىكند.»
او با اين حديث كه حضرت زهرا (ع) خود نادرست بودن آن را با استفاده از آيات قرآن ثابت كرد در صدد بيان حجتى بر اينكه فدك ملك زهرا نيست بر آمد و به قسم و سوگند و شهادت الهى متوسل شد تا جمعيت حاضر در مسجد كه حتما تحت تأثير سخنان حضرت زهرا (ع) قرار گرفته بودند، دلشان بر راه و مسير خليفه گرم شود و بدانند كه هيچ امر خلاف دينى اتفاق نيفتاده است و گرفتن فدك به امر رسول اكرم (ص) و طبق حديث او و خواست او صورت پذيرفته است.
سپس به بيان مصرف فدك مىپردازد و آن را نيز ناشى از اجماع مسلمانان و توافق آراء آنان مىداند كه در راه باطلى نيز به مصرف نرساندهايم بلكه در راه جنگ با كفار و مرتدان به كار گرفتهايم.
اينجاست كه حضرت زهرا (ع) با يك «سبحان اللّه» گفتن تمامى بافتههاى خليفه را نقش بر آب مىكند و مىفرمايد: سبحان اللّه! ما كان ابى رسولاللّه (ص) عن كتاب اللّه صادفا و لا لأحكامه مخالفا! منزه است خداى! پدرم رسول خدا (ص) از كتاب خدا روى گردان نبود و با احكام آن مخالف نبود.»
بله كلمه « سبحان اللّه » را در سخن وقتى به كار مىبرند كه كسى تهمت بسيار ناروايى بزند كه همگان بر دروغ بودن آن واقفند و مثل اين است كه چنين اتهامى پاى خدا را نيز در ميان مىكشد و او را با خلق كردن چنين موجودى كه اين گونه كار قبيح و فاسدى انجام دهد مورد عيبجويى قرار دهد.
به هر حال حضرت زهرا (ع) با اين سبحان اللّه به همگان نشان مىدهد كه كلام ابىبكر خالى از حقيقت است و سپس كلام خود را توضيح مىدهد كه آيا رسول خدا (ص) بر خلاف احكام قرآن نظرى مىدهد؟! آيا او از احكام كتاب الهى روى گردان بوده است؟!
و سپس اشاره به درون آنان كه اجتماع كردن براى حيلهگرى و تزوير بوده است مىكند و باز با تأكيد و تلاوت آيات قرآن بطلان سخنان خليفه را نمايان مىسازد.
خليفه اين بار پس از گفتن «صدق اللّه و صدق رسوله و صدقت ابنته» خدا، رسول و دختر رسولاللّه (ص) راست گفتهاند به تمجيد از حضرت زهرا (ع) مىپردازد ولى تمامى گناه اعمال خود را به دوش مسلمانان مىاندازد:
«هولاء المسلمون بينى و بينك، قلّدونى ما قلّدتُ و باتفاق منهم اخذتُ ما اخذت؛ اين مسلمانان بين من و تو قضاوت كنند، اينان حكومت را بر دوش من انداختهاند و با اتفاق و اجماع آنان فدك را گرفتهام.»
در اين هنگام حضرت براى آخرين اتمام حجت، مردم را مورد خطاب قرار داد و آنان را به خاطر قبول كردن سخنان باطل و چشمپوشى از حق و تدبر نكردن در قرآن سرزنش كرد و وقتى كه اينان از مسير خود دست برنمىدارند، و به هر دليل حاضر به دفاع از حق او نيستند روى را به طرف قبر پدر بزرگوارش كرد و با خواندن اشعارى يك بار ديگر مقام اهل بيت و بدعتهاى مخالفان را گوشزد كرد و از مسجد خارج شد.
______________________
پى نوشتها:
1 ـ خطبه حضرت زهرا(ع)، شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد، ج16، ص211، 20 جلدى، دارالكتب العلمية.
*ـ احتجاج طبرسى، ج1، ص253، احمد بنعلى بنابىطالب الطبرسى، انتشارات اسوه.