تعارض قوانین قرآن با حقوق زن

تعارض قوانین قرآن با حقوق زن

پاسخ داده شد
0
0

برخی از آیات قرآن با حقوق زن در تعارض است به عنوان مثال:

طبق آیه 3 سوره نساء یک مرد حق دارد 4 زن داشته باشد.

طبق آیه 34 سوره نساء مرد حق دارد در صورت نافرمانی زن، او را کتک بزند.

طبق آیه 11 سوره نساء ارث زن، نصف ارث مردم است.

طبق آیه 223 سوره بقره زنان کشتزار مردان معرفی شده و مرد می‌تواند هرطور که می‌خواهد با او نکاح کند.

طبق آیه 34 سوره نساء زن از مرد کمتر است و مرد به دلیل اینکه خرج زن را می‌دهد مالک اوست.

طبق آیه 24 سوره نساء یک زن را می‌توان به عنوان کالا در جنگ به غنیمت گرفت و به او تجاوز کرد.

شما چه جوابی به این آیات دارید؟

  • شما باید برای ارسال دیدگاه شوید
پاسخ عالی
0
0

همۀ این آیات به گونۀ دیگر نیز قابل معنا شدن است. در تفسیر سوره نساء و بقره همۀ این آیات را مطرح کرده‌ام و به گونۀ دیگری غیر از آنچه گفته شده فهمیده‌ام. همچنین مقدمه‌ای در تفسیر سوره نساء در این زمینه آورده‌ام که خواندنی است و پیشنهاد می‌کنم حتما به آن مقدمه در كانال تلگرامي مراجعه کنید.

خلاصۀ کلام این است که دین طبق ترتیب نزول سوره‌ها، مقام زن را آرام آرام بالا آورد. ابتدا در سوره‌های مکی مثل آیات 8 و 9 سوره تکویر از کشتن دخترها جلوگیری کرد. و با نازل كردن آیات 58 و 59 سوره نحل تنفر داشتن از زن را از بين برد، سپس در سوره‌های مدنی مثل آیه 223 سوره بقره زن کشتزار مرد معرفی شد و از این طریق به مرد فهماند که زن ارزش دارد تا مرد بفهمد كه کسی زمین کشاورزی خود را از بین نمی‌برد بلکه به بهترین وجه از آن نگه‌داری می‌کند. سپس طبق آيه 3 نساء زن گرفتن مردان را محدود كرد و براي ازدواج با بيش از يك زن شرط عدالت را گذاشت و جوّ را به گونه‌اي قرار داد كه محور ازدواجهاي بعدي زنان بيوه داراي يتيم باشد به‌گونه‌اي كه رسيدگي به بچه‌هاي يتيمان محور آيه 3 است، نه ازدواج با زنان مجردْ براي مجردِ شهوت‌راني. پس از آن برای زن طبق آیات 11 و 12 و 176 سوره نساء ارث قرار داد. بعد از آن طبق آیه 12 سوره ممتحنه برای آنها حق رأی و بیعت قرار داد.

بعد از آن در سوره احزاب زن را با مرد مساوی و هم عرض قرار داد و در 10 صفت و 10 بار زن را متساوي مرد قرار داد و گفت:

إِنَّ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُسْلِمٰاتِ وَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَلْقٰانِتِينَ وَ اَلْقٰانِتٰاتِ وَ اَلصّٰادِقِينَ وَ اَلصّٰادِقٰاتِ وَ اَلصّٰابِرِينَ وَ اَلصّٰابِرٰاتِ وَ اَلْخٰاشِعِينَ وَ اَلْخٰاشِعٰاتِ وَ اَلْمُتَصَدِّقِينَ وَ اَلْمُتَصَدِّقٰاتِ وَ اَلصّٰائِمِينَ وَ اَلصّٰائِمٰاتِ وَ اَلْحٰافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ اَلْحٰافِظٰاتِ وَ اَلذّٰاكِرِينَ اَللّٰهَ كَثِيراً وَ اَلذّٰاكِرٰاتِ أَعَدَّ اَللّٰهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً  ﴿الأحزاب‏، 35﴾

مسلماً خدا برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان، و مردان و زنان عبادت پیشه، و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه دهنده، و مردان و زنان روزه دار، و مردان و زنان حفظ کننده خود از پلیدی های جنسی، و مردان و زنانی که بسیار یاد خدا می‌کنند، آمرزش و پاداشی بزرگ آماده کرده است.

با این روش مقام زن تا حدی بالا آمد که کم‌کم مردان احساس کردند که اگر زن تا این اندازه حق داشته باشد ما نبايد ازدواج کنیم چون اگر مهريه داديم و زنان نافرماني كردند چه كنيم؟ به همین خاطر قرآن به مردها حاکمیت بالاتری داد که شما قوام بر زن‌ها هستید و بر آنها مدیریت دارید و چون انفاق می‌کنید بر آنها برتري دارید و این حرفها برای این بود که مرد نترسد و به خواستگاري رود و به ازدواج راضی شود نه اينكه منظور واقعي اجازه زدن زنان باشد. شاهدش اين كه دستور زدن زن در اواسط مسیر  بيان حقوق زنان آمده است و در درجه بعدي از آن گذشته است. تازه این دستور طبق آیات دیگر مقید شده است؛ زيرا طبق دلايل محكم ديني و عقلايي کسی نمی‌تواند دیگری را بزند يا مال ديگري را بگيرد مگر به حکم قانون. پس اگر زن وظایف خود را انجام داد هيچ كسي هيچ سلطه‌اي بر او ندارد و اگر وظايفش را انجام نداد قانون باید تكليف او را مشخص كند نه اینکه مرد او را بزند. بله تنها یک حالت باقی می‌ماند و آن مربوط به تمکین خاص است که کسی خبر ندارد در خلوت زن و مرد چه می‌گذرد و ممکن است زنی تمکین خاص نکند و به دروغ نزد قاضي بگوید من تمکین می‌کنم. در چنین شرائطی زدن توجیه پیدا می‌کند ولي پيذا شدن چنين زني بسيار نادر بلكه ناياب است.

و اما مراحل رشد دادن زن و بيان حقوق او متوقف نشد و در مراحل آخر حتی به او ولایت و سرپرستی داده شد. در سوره توبه که در اواخر عمل پیامبر(ص) نازل شده است چنین آیه‌ای آمده است:

وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ وَ يُطِيعُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ أُولٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ  ﴿التوبة، 71﴾

مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند؛ همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان می‌دهند و از کارهای زشت و ناپسند بازمی‌دارند، و نماز را برپا می‌کنند، و زکات می‌پردازند، و از خدا و پیامبرش اطاعت می‌نمایند؛ یقیناً خدا آنان را مورد رحمت قرار می‌دهد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

طبق این تعبیر حتی زنان بر مردان می‌توانند ولایت داشته باشند.

در مجموع طبق قوانین اسلام این گونه نیست که مرد سلطه غير معقولي بر زن داشته باشد بلكه ممکن است در یک جامعه قرارداد عاقلانه و عادلانه دیگری تنظیم شود و اسلام با آن نيز مخالف نباشد. طبق قرارداد اسلام نیز مرد تنها نوعی سرپرستی برای حفاظت از زن را بر عهده دارد.

و اما اینکه ارث زن نصف است به اين دليل است كه مرد مهريه و هزینه‌های زندگی زن و بچه‌ها را بر عهده دارد و به همین خاطر برای او ارث بیشتری قرار داده شده است. بله اگر جامعه به گونه‌ای شد که بيشتر پسر و دختران مجرد ماندند و همچنين بيشتر جامعه قرار گذاشتند كه زن مهريه نگيرد و زن و مرد با هم مخارج خانه را بپردازند، مرد می‌تواند در زمان حياتش از اموالش به زنان بدهد و در هنگام مرگ از ثلث مالش برای زن‌های خانواده وصیت کند تا مالهاي دو طرف متساوی شود. پس اگر دین ارث را نصف قرار داده در شرائط معمول است و الا در شرائط غیر متعارف طبیعتا می‌توان به گونۀ دیگری عمل کرد.

و اما اینکه گمان شود، زن اسير شده در اسلام كنيز مي‌شود برداشت صحيحي از آيه نیست. این مسأله مربوط به زمان قبل از اسلام و قبل از نزول همين آيه بوده است و اصلا قرآن نمی‌گوید شما هم می‌توانید چنین کنید. پس بحث، مربوط به زمان گذشته است و به همین خاطر فعل (مَلَکَتْ) به صورت ماضی آمده است. بنابراین این حکم در اسلام جریان ندارد و جایز نیست زن اسیر را کنیز کنیم. برای توضیح بیشتر در این زمینه می‌توانید به مقالۀ (بررسی برده‌گیری و برده‌داری در اسلام) از همین قلم مراجعه کنید که بر روی سایت https://www.ahmadabedini.ir موجود می‌باشد.

  • شما باید برای ارسال دیدگاه شوید
نمایش 1 نتیجه
پاسخ شما

لطفا جهت ثبت نام ابتدا یا ثبت نام کنید.

چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.