سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
در اینجا به پرسش و پاسخهایی پیرامون داستان حضرت یوسف اشاره شده است.
سؤال اول: فرق احسن القِصَص با احسن القَصَص چیست؟
جواب: احسن القِصَص یعنی بهترین داستانها به این معنا که مثلا بیست داستان داریم که یکی از آنها بهترین است ولی در مورد داستان حضرت یوسف از تعبیر احسن القِصَص استفاده نشده بلکه از تعبیر احسن القَصَص استفاده شده و قَصَص یعنی پیگیری کردن یعنی بهترین پیگیری که امور زائد ندارد و در آن بحثهای حاشیهای مطرح نشده است بلکه مهمترین مباحث با ترتیب خاصی دنبال شده است. جالب است که در سوره یوسف چیزی از جاهای دیگر نیز مطرح نشده است بلکه خود داستان یوسف پیگیری شده است.
سؤال دوم: چرا حضرت یعقوب بیشتر به یوسف بها داده است و موجب حسادت فرزندانش به یوسف شده است؟
جواب: از آیات قرآن چنین چیزی بدست نمیآید که یعقوب بیشتر به یوسف بها میداده است. بله برادران یوسف چنین ادعایی داشتهاند ولی معلوم نیست که تشخیصشان درست بوده باشد. البته وقتی یوسف فهم بیشتری داشته سؤالات بیشتری میکرده و یعقوب به سؤالات او پاسخ میداده است و به همین خاطر یعقوب چه بسا بیشتر برای او وقت میگذاشته است و این منشأی شده که برادرانش فکر کنند یعقوب بیشتر یوسف را دوست داشته است مثل اینکه در یک کلاس درس، معلم به دانشآموزی که سؤالاتش بیشتر است توجه بیشتری دارد.
سؤال: چرا یعقوب فقط به گریه میپرداخته و امور رسالتی را رها کرده است؟
جواب: اینگونه نیست که امور رسالتی را رها کرده باشد. حضرت یعقوب نزد خودش گریه میکرده و به نظر میرسد او از هر کس دیگری بیشتر ناراحت بوده برای اینکه
اولا احساس تقصیر میکرده که وقتی یوسف خوابش را برای من تعریف کرد و فهمیدم چنین سرنوشتی دارد، چرا توجه بیشتری و مواظبت بیشتری نکردم؟
ثانیا وقتی پدر و مادری اصلا ندانند فرزندشان کجاست و مفقود الاثر باشد خیلی برایشان زجر آور است، با این حال یک احتمال که او مرده باشد نیز وجود دارد، اما یعقوب که خواب یوسف را شنیده بود میدانست که یوسف زنده است، پس از پدر و مادر مفقودان هم بیشتر زجر میکشیده، چون میدانست فرزندش حتما زنده است ولی نمیدانست کجاست و در چه حالت و شرایطی به سر میبرد و چون خودش را در این سرنوشت مقصر میدانست از هر کسی بیشتر غمگین بود.
سؤال: آیا یعقوب همان روزهای اول افرادی را فرستاده که در بیابانها دنبال یوسف بگردند؟
جواب: این چیزها در قرآن نیامده و دقیقا جواب آن را نمیدانیم.
سؤال: چرا وقتی یوسف وزیر شد پیکی به کنعان نفرستاد که یعقوب را مطلع کند؟
جواب: پاسخ این سؤال را نیز دقیق نمیدانیم. یادمان نرود که داستان یوسف احسن القَصَص است و قرار است بحث خواب و تعبیر آن پیگیری شود نه اینکه تمام مباحث در آن بیاید.
بله این احتمال هست که اگر یوسف پیکی میفرستاد و زنده بودن خود را خبر میداد، رابطۀ یعقوب و پسرانش تیره میشد و به توبۀ واقعی آنان ختم نمیشد و شاید حسادتشان ادامه مییافت و اینها هیچکدام مطلوب یوسف نبود.
سؤال: حکمت اینکه یوسف جام را در بار بنیامین گذاشت و برادرش را به دزدی متهم کرد چه بوده است؟
جواب: یوسف میخواست که بهگونهای مطمئن و بدون تبعات منفی پدرش را از زنده بودن خودش آگاه کند به همین خاطر در دفعۀ اول به برادرانش گفت اگر آن برادردیگرتان را بیاورید و اگر نیاورید سهمیه به شما نمیدهم و مخفیانه پول آنان را در بارشان گذاشت تا آن را بشناسند و از نظر مالی آمدنشان تسهیل شود. دفعۀ دوم به برادرش بنیامین مخفیانه گفت که من برادرت یوسف هستم و برای اینکه او از سوی سایر برادران نزد پدرشان تکذیب نشود، به عنوان نشانه برای تأیید خبر زنده بودن خود، جام را مخفیانه در بار بنیامین قرار داد تا این را هم جلو جلو بنیامین به پدر بگوید تا اول خبر زنده بودن و وزیر شدن یوسف را به پدر برساند و خبرِ نشانه را بگوید و بعد بار باز شود و نشانه دیده شود، تا کسی نتواند خبر زنده بودن یوسف را تکذیب کند. ولی خداوند کید دیگر و بهتری به نفع یوسف کرد و آن اینکه ناگهان کارگران متوجه شدند که جام پادشاه نیست و گمان کردند که کاروانیان آن را دزدیدهاند و به همین جهت مسؤل اعلانات اعلام کرد که شما دزدید. چیزی که اصلا در ذهن یوسف نبود. پس یوسف تهمت دزدی به کسی نزده است.
قرآن فرموده است «کذلک کدنا لیوسف» یعنی ما به نفع یوسف کید کردیم؛ نه اینکه یوسف دروغی گفته باشد یا علیه برادرانش کیدی کرده باشد یا بخواهد آبروی بنیامین را ببرد.
سؤال: اینکه زلیخا جوان شده و با یوسف ازدواج کرده باشد در فیلم یوسف آمده و در نور الثقلین ج2 ص 471و 472 نیز آمده است. آیا این داستان صحیح است؟
جواب: در قرآن در این باره چیزی موجود نیست. اما واقعا زلیخا جوان شده و یوسف با او ازدواج کرده است را بنده راهی برای اثبات یا نفیش ندارم. اما نکاتی را اینجا بیان میکنم که توجه به آنها مفید است. اولا این قسمت از داستان جزو الحسن القَصص نیست. ثانیا یادمان نرود که برخی روایات اسرائیلیات است یعنی ساختۀ یهودیان است. اما برخی روایات است که به تعبیر من اسلامیات بَدَلی است یعنی خود مسلمانان ساختهاند و در واقع چیزهایی را بافتهاند. مثلا از یک روحانی چیزی را میپرسند که نمیتواند جواب دهد ولی برای اینکه در مقابل مریدانش کم نیاورد چیزی از ذهن خود میبافد. اینها همان اسلامیات بَدَلی است که منظور من است و امروزه مشکلات زیادی به وجود آورده است. مثلا از شخصی میپرسند وقتی امام زمان آمد و سالها حکومت کرد بعدش چه میشود؟ فوری پاسخ میدهد پس از او حضرت علی(ع) میآید. پس از او بقیۀ ائمه رجعت میکنند. سپس اضافه میکند امام (ع) آنقدر حکومت میکند که ابروهایش روی چشمانش میریزد و اصلا فکر نمیکند که آیا قیچی وجود ندارد که حضرت اصلاح کند؟
یا میگوید امام زمان میآید و انتقام حضرت زهرا(س) را میگیرد. پرسیده میشود: چگونه انتقام میگیرد؟ فوری میگوید جسد دشمنان فاطمه را از زیر خاک در میآورد و شلاق میزند. او اصلا فکر نمیکند که جسدها زیر خاک میپوسد و اصلا فکر نمیکند که کنار فبر پیامبر (ص) را شکافتن توهین به قبر پیامبر است و اصلا فکر نمیکند که اهل بیت کینهتوز نبودند.
به هر حال طرفی که این حرفها را میسازد فکر نمیکند که تبعات آن را چه کند؟ اما جوان امروزی همۀ این سؤالها را میپرسد و باید به او گفت که علاوه بر اسرائیلیات، اسلام مبتلا به بدلیات، جعلیات، غَرَضیات، تزویریات، مَدّاحیّات و.. نیز هست.
حال در داستان یوسف نیز نمیدانیم ازدواج یوسف و زلیخا از این باب بوده است یا نه؟
لطفا جهت ثبت نام ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.