تفسیر آیات 56 تا 58 سوره انعام در تاریخ 4 دی 1400

تفسیر آیات 56 تا 58 سوره انعام در تاریخ 4 دی 1400

فایل صوتی درس: کلیک کنید

 

متن درس:

نکات درس تفسیر در تاریخ 4/10/1400

استاد عابدینی – تفسیر آیات 56 تا 58 سوره انعام

توضيح بيّنه و مرجع ضمير«به» در «كذّبتم به» و دو پرسش و پاسخ در باره «ما تستعجلون به»

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ اَلَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قُلْ لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُهْتَدِينَ  ﴿الأنعام‏، 56﴾

بگو: من بازداشته شده‌ام از اينكه بپرستم آن كساني را که شما به جای خدا می‌خوانید. بگو: من از هواهای [نفسانی] شما پیروی نمی‌کنم، که در آن صورت گمراه شده ام و از راه یافتگان نيستم.

قُلْ إِنِّي عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مٰا عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ يَقُصُّ اَلْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفٰاصِلِينَ  ﴿الأنعام‏، 57﴾

بگو: من بر حجتي بسيار روشن از پروردگارم استوار هستم و شما آن را تکذیب کردید، آن [عذابی] که به شتاب آن را مي‌خواهيد در اختیار من نیست. حکم جز براي خدا نيست، حق را پي مي‌گيرد و او بهترین فيصله دهندگان است.

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اَلْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِالظّٰالِمِينَ  ﴿الأنعام‏، 58﴾

بگو: اگر آنچه را كه با شتاب خواستاريد در اختیار من بود، حتما کار میان من و شما تمام شده بود [و شما نابود شده بوديد]. و خدا به [حال] ستمکاران داناتر است.

نکته 1: تکرار (قُل) در آیه 56 دلالت دارد که در این آیه دو مطلب گفته شده است و جملۀ لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَكُمْ مطلب جدیدی است.

نکته 2: جملۀ قُلْ لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً یعنی اگر از هوای نفس شما پیروی کنم گمراه شده‌ام و جملۀ وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُهْتَدِينَ یعنی اگر از عقل و وحی پیروی نکنم جزو هدایت شدگان نیستم. پس لف و نشر مشوش است نه مرتب. البته این احتمال نیز هست که بحث عقل و وحی با جملۀ اول و بحث پیروی از هوای نفس با جملۀ دوم مرتبط باشد. در مجموع به نظر من این دو جمله تکرار نیست بلکه هریک اشاره به مطلبی دارند.

نکته 3: تاء در بینة تاء مبالغه است و در نتیجه بینة یعنی چیزی که خیلی بسيار روشن است. خود واژۀ بیّن از بینونت و جدایی می‌آید یعنی اگر چیزها از همدیگر جدا شود امرشان روشن می‌شود. در مسائل قضایی و دعواها، بینة لازم است تا امور مشخص شود و مثلا به دو شاهد، بینة گفته می‌شود. البته بینة مربوط به مدعی است نه منكر كه معمولا ذو الید است. در بحث فدک، حضرت زهراء(س) ذو الید بوده است و کسانی که می‌خواستند فدک را از ایشان بگیرند باید بینة ارائه می‌دادند ولی بر خلاف موازين قضا کار را بر عکس کردند و از حضرت زهراء(س) بینة می‌خواستند که این اشتباه بوده است.

نکته 4: امروزه همه چیز تقلبی شده و حتی بینة نیز تقلبی شده است. به عنوان مثال در مواردی که نیاز به دو شاهد دارد دو شاهد تقلبی که کارشان پول گرفتن برای شهادت دادن است می‌آورند تا به دروغ شهادت دهند و بنابراين امروز بيّنه از معناي اصلي خودش خارج شده است.

حال اگر در آیۀ مورد بحث پیامبر(ص) می‌گوید من بینة دارم بینۀ ایشان، مثل بینه‌های امروزی نیست.

امروزه عده‌ای كراماتی برای مردم می‌گویند و هزار نفر هم تصديق مي‌كنند، ولي هیچ بینۀ واقعی نيست بلكه اكثراً خرافه است. مثلا می‌گویند فلان امام‌زاده معجزه کرده یا فلان مریض، شفا پیدا کرده است. هیچ یک از این خبرها شرايط بینۀ واقعی را ندارد و معمولا به زودي كذب و تقلبش روشن مي‌شود.

این در حالی است که اگر پیامبر(ص) بینة داشته بینه‌های واقعی و صد درصد بوده است. بینه‌های پیامبر(ص) از طرف رب بوده است به گونه‌ای که ایشان هیچ شک و شبهه‌ای در مورد حقانیت رسالت خود  يا ربوبيت پروردگار نداشته است.

نکته 5: مراد از بینة در آیه 57 دليلهاي حاصل از علم حصولی نیست چرا که در این علم، احتمال خطا و اشتباه وجود دارد. پس مراد از بینة یا علم حضوری است یا علم شهودی و بیشتر به نظر می‌شود که علم شهودی منظور باشد یعنی از باطن و درون، حق را مشاهده می‌کند. علم حضوری علمی یقینی بي واسطه است و در آن خطا و اشتباه راه ندارداست ولی بینة در اين آيه از علم حضوری نیز بالاتر است. به عبارتی می‌توان گفت که مراد از بینة شهود حقیقت است. به تعبیر دیگر می‌توان گفت مراد از بینه در اينجا رسيدن به مرحله حق الیقین است نه علم الیقین يا عین الیقین.

در واقع پیامبر(ص) حقایق را یافته است و رقیقۀ آن حقایق را به مردم رسانده است ولی عده‌ای از مردم به خاطر منافع خود آن حقایق را تکذیب کردند.

نکته 6: تکذیب ممکن است به افراد بخورد که در این صورت بدون حرف جرّ می‌آید اما وقتی چیزی هست که آن چیز تکذیب شود تکذیب با حرف جرّ می‌آید مثل تعبیر آیۀ مورد بحث که كَذَّبْتُمْ بِهِ است و مربوط به تکذیب بینة است.

نکته 7: ضمیر در كَذَّبْتُمْ بِهِ مفرد مذکر است که به بینة برمی‌گردد ولی در این صورت این سوال پیش می‌آید که بینة مونث است. پس چرا ضمیر مذکر به آن برگشته است؟ در این زمینه برخی گفته‌اند ضمیر به مصداق بینه که قرآن است برمی‌گردد ولی طبق حرف بنده تاء در بینة اصلا برای تأنیث نیست بلکه تاء مبالغه است و در نتیجه برگشت ضمیر مذکر به آن اشکال ندارد مثل اینکه به کلمۀ علامة ضمیر مذکر برمی‌گردد. حتی ممکن است بگوییم ضمیر در كَذَّبْتُمْ بِهِ، به قرآن برمی‌گردد نه به بینة چرا که در گفتگوی پیامبر(ص) با مشرکین دو چیز مطرح بوده است: یکی خود پیامبر(ص) و یکی قرآن و در تعبیر مورد بحث كه خود پيامبر مسؤل سخن گفتن است طبیعتا سخن مربوط به تکذیب قرآن است.

نکته 8: در تعبیر مٰا عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ در آیه 57 مفسرین گفته‌اند که مراد از آنچه مشرکین برای آن عجله داشته‌اند عذاب بوده است. حال سوال پیش می‌آید که چرا بجای کلمۀ عذاب که خیلی کوتاه‌تر بود جملۀ مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ که طولانی است آورده شده است؟ دليل يا علت آوردن این جمله چیست؟

جالب‌تر اینکه در آیه 58 نیز دوباره همین تعبیر بکار رفته است در حالی که به راحتی می‌توانست از ضمیر استفاده کند.

سوال دیگر اینکه در تعبیر قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ در آیه 58، بجای أَنَّ باید از (کان) استفاده می‌شد چرا که طبق قواعد ادبی بعد از (لَو) باید فعل ماضی بیاید در حالی که در اینجا اصلا بعد از (لَو) فعلی نیامده است.

پس سوالات به این ترتیب شد:

الف) تعبیر مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ در آیه 57 برای چه آمده است و چرا بجای آن از تعبیر عذاب استفاده نشده است؟

ب) تکرار این تعبیر در آیه 58 به چه دلیل است؟

ج) در جملۀ قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ چرا بجای أَنَّ، کان بکار نرفته است؟

به ذهن می‌آید جملۀ مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ عام‌تر از عذاب است و تنها منحصر به عذاب نیست و در نتیجه می‌تواند مصداق‌های دیگری را نیز در بر بگیرد.

اگر یادتان باشد در تفسیر آیه 37 سوره انعام گفتیم: مشرکین معجزاتی از پیامبر(ص) می‌خواستند ولی خدا بجای آن معجزات دلیل بسیار بزرگ‌تری آورد تا در همۀ زمان‌ها بینة باشد. حال آیات مورد بحث نیز مؤید صحبت‌های ما در تفسیر آن آیه است. در آیات مورد بحث چه بسا مشرکین عذاب خاصی می‌خواهند ولی خدا می‌خواهد چیز دیگری که البته بالاتر است را به آنها برساند چرا که اگر عین چیزی که مشرکین می‌خواهند آورده شود و آنها ایمان نیاورند مرحلۀ بعدی نابودی آنان است و خدا این را نمی‌خواهد و به همین خاطر چیزی می‌آورد که بالاتر از آن چیزی است که مشرکین می‌خواستند تا راه فراری باشد و باز مهلتی به مشرکین داده شود.

اگر بتوانم این جواب را خوب بفهمم و خوب بیان کنم، هم تکرار جملۀ مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ مشخص می‌شود و هم مجمل آمدن آن روشن می‌گردد. در واقع می‌توان گفت خداوند جمله‌ای مجمل آورد تا فقط شامل عذاب نشود بلکه چیزهای دیگر غیر از عذاب را نیز شامل شود. دیگر اینکه آن چیزی که خدا می‌آورد غیر از آن چیزی باشد که مشرکین می‌خواستند تا لازم نباشد كه در صورت تكذيب فورا عذابشان كند.

با این صحبت توجیه تکرار مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ روشن می‌شود.

و اما با توجه به اینکه بحث قدری مشکل شد بد نیست برای روشن‌تر شدن مطلب مثالی بزنم:

در قرآن بارها از تعبیر يَسْئَلُونَكَ استفاده شده است. در این موارد گاهی اوقات آن چیزی که مورد سوال است تنها یک بار در جملۀ سوال آمده و در پاسخ از آن با ضمير ياد شده است مثل :

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا اَلنِّسٰاءَ فِي اَلْمَحِيضِ ﴿البقرة، 222﴾

در این آیه مشاهده می‌کنیم که کلمۀ محیض تکرار نشده بلکه در جمله‌ای که جواب سوال است، با ضمیر به آن اشاره شده است.

و اما در مواردی مطلب مورد سوال، تکرار شده است مثل :

يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْأَنْفٰالِ قُلِ اَلْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ ﴿الأنفال‏، 1﴾

در این آیه دو بار کلمۀ انفال آمده است. یکی در سؤال و دیگر در جواب.

در این موارد مفسرین می‌گویند علت این تکرار این است که دو کلمه، اشاره به دو چیز دارد و مصداق انفال اول با انفال دوم متفاوت است.

حال می‌توان گفت تعبیر مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ که در آیات 57 و 58 تکرار شده است با یکدیگر فرق دارند و مصادیق هریک متفاوت است و به خاطر این تفاوتِ مصداق، لفظ تکرار شده است.

ان شاء الله در جلسۀ آینده در این زمینه بیشتر توضیح خواهم داد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.