سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
به نام خداوند مهربان
مخصص لُبّي يا توجه ويژه به عقل
چکیده:
عقل عرفي در فهم روايات، آيات، فرمانها، قوانين و بخشنامهها نقش اساسي دارد. از جمله در اصول فقه از انواع مخصِّص سخن به میان آمده است. یکی از آنها مخصِّص لُبّی است. در این مقاله سعی شده تا عقل به عنوان یک مخصص لبی مهم در کنار هر دليل يا تصميمي شناسانده شود و هدف این است که در معنا کردن آیات قرآن و احادیث و تصويب قوانین و عمل به آنها، پيوسته عقل به عنوان یک قرینۀ متصل مورد توجه قرار گیرد تا به راحتي حكم قتل و زندان و تخريب ويلا و امثال آن صادر و اجرا نشود و تبعات احكام كاملا ملاحظه گردد.
شروع بحث:
ابتدا لازم است توضیح مختصری پیرامون عام و خاص داده شود. ممکن است فرمایش عامی را پیامبر(ص) بفرماید و سپس در زمان ائمۀ اطهار مخصص آن مشخص شود. مثلا ممکن است دستور داده شود که «اکرموا العلماء» که یک دستور عام است و سپس به دلایلی این عام تخصیص بخورد و دستور «لا تکرموا الفساق من الفقهاء» داده شود.
«اکرموا العلماء» شامل تمامی علماء میشود و «لا تکرموا الفساق من الفقهاء» خاص است چرا که فاسقان از فقهاء قشر خاصی از علماء هستند. اولی عام و دومی نسبت به اولی خاص است.
اینها عام و خاص نسبی هستند. و اما برخی اوقات، خاص مطلق است مثل اینکه ابتدا دستور داده شود که «اکرموا العلماء» و سپس دستور داده شود که «لا تکرموا زیدا العالم»
در قانونگذاری جوامع نیز چنین چیزی مشاهده میشود و بحث عام و خاص منحصر در قوانین دینی نیست.
در بحث عام و خاص فقهاء و حقوقدانان باید با بررسی عام و خاص سعی کنند حکم مورد نظر را بدست آوردند و مثلا در مثال فوق حکم دهند که علمايی كه غیر فقیهند و فقيهان غير فاسق را اکرام کنید. این کار که عام را با خاص جمع کنند و یک حکم بیرون آورند تخصیص زدن نام دارد. و اما آن جملهای که به عنوان نتیجه بدست میآید مثل دانشمندان غیر فقیه و فقيهان غير فاسق، عامِّ مخصَّص نام دارد.
به عنوان مثال دزدی را آوردهاند که طبق قانون عام باید دستش قطع شود. حال وکیل ميگردد و قانونی پیدا ميکند که آن دستور عام را تخصیص بزند که مثلا اگر کسی از روی اضطرار دزدی کرد مجازاتش قطع دست نیست.
اگر قاضی، عاقل و خدا ترس باشد همیشه اصرار ميكند وکیلی از طرف متهم حاضر باشد تا عامها را تخصیص بزند تا در صورت امکان مجازات دفع شود ولی متأسفانه در کشور ما مشاهده میکنیم که چندان به وکیل بها نمیدهند.
تا اینجا با عام و خاص به صورت اجمال آشنا شدیم و در ادامه میخواهیم به نکات ظریفتری در اینباره اشاره کنیم:
گاهی اوقات خاص به عام چسبیده و متصل است که آن را مخصِّص متصل مینامند مثل اینکه گفته شود: علمای غیر فقیه فاسق را اکرام کنيد. در این جمله «غیر فقیه فاسق» به «علما را اكرام كنيد» چسبیده است.
و اما گاهی اوقات مخصص، منفصل است. مثل اینکه در یک مادۀ قانونی نوشته شده است که: دزد را دستش را قطع کنید و در مادۀ دیگری نوشته شده است که: فلان دزد دستش نباید قطع شود.
در مورد مخصص متصل کار راحت است ولی در مخصص منفصل باید گشت و خاص را از این طرف و آن طرف پیدا کرد.
حتی گاهی اوقات آن مخصص خودش مشکلی دارد و مثلا معنایش روشن نیست و به عبارتی مجمل است و معلوم نیست قانونگذار نظرش چیست. به عنوان مثال اگر گفته شود «لا تکرموا زیدا» و چند زید داشته باشیم که ندانیم کدام زید مدّ نظر است در این صورت کار، قدری مشکل میشود.
به هر حال آنچه تاکنون گفتیم مربوط به مخصص لفظی بود یعنی عام و خاص در متن قانون بیان شده است ولی گاهی اوقات خاص بیان نشده است و مثلا عقل آن را میفهمد. به این نوع از خاص، مخصِّص لُبّی میگویند.
لُبّ يعني عقل. برخی از قوانین باید توسط عقل تخصیص بخورد ولی متأسفانه در كشور ما به مخصص لُبّی کمتر بها داده ميشود. بسیاری از عامها وجود دارد که باید با عقل تخصیص بخورد ولی به خاطر به حاشيه رفتن عقل چنین چیزی رخ نمیدهد.
در یکی از سخنرانیهایم گفتم ضررهای مادی که جنگ برای ما داشت یک طرف و اینکه جنگ ما را احساسی کرد و موجب شد عقل خود را بکار نگیریم طرف ديگر. و این دومی ضررش بیشتر است.
پس از سخنرانی شخصی گفت: حرف بسيار بزرگي زدي! آیا فکر نمیکنی این حرف درست نباشد؟ از آن زمان تا كنون هر چه فکر میکنم حس میکنم اتفاقا حرف درستی زدهام.
متأسفانه کشور ما در نهادهای مختلف از جمله قوۀ قضائیه و قوۀ مجریه و …. عقل جدّاً به حاشيه رفته است و اين حالت ضرر فراواني به آبرو، اقتصاد و… میزند.
برای عامهایی که در قانون وضع شده است باید مخصصهای عقلی حاکم باشد تا از حکمهای سریع و نابجا جلوگیری کند ولی چنین چیزی بسيار كم وجود دارد يا اصلا وجود ندارد.
خوب است مثالی بزنم:
قانونی برای کشاورزی وضع میشود که برای جلوگیری از نابودی زمینهای کشاورزی ساختن ویلا در فلان مناطق ممنوع است. این یک قانون است و البته فی نفسه صحیح است و خوب. و مجریان باید در عمل به این قانون محکم باشند. حال اگر به هر دلیلی کسی ویلا ساخت، قاضی حکم تخریب میدهد و لودر میبرند و ویلا را خراب میکنند.
با این کار میگویند میخواهیم جلو ویلاسازی گرفته شود.
این در حالی است که باید به قاضی این حکم گفت: اکنون که ویلا را خراب کردی آیا میتوان در آنجا کشاوزی کرد؟ در زمینی که بتون ریخته شده چگونه میتوان کشاورزی کرد؟ آيا از اين حكم تو ساير افراد ميترسند؟ آيا..
شاید اگر صد برابر خرج شود و نخالههای ساختمانی را خارج کنند و خاکهایی از جاهای دیگر آورده شود باز نتوان به راحتی آنجا را زمین کشاورزی کرد. و اگر تخريبها كار ساز بود اينقدر ويلاي غير قانوني سالانه ساخته نميشد. پس مشكل جاي ديگر است. این حکم قاضی بدون در نظر گرفتن عقل است و از این کارها، زیاد انجام میشود یعنی یک مخصص عقلی که باید باشد نیست.
باید مخصصی در اینجا وجود داشته باشد که بگوید قانونی که مطرح شد مربوط به قبل از ساخت ویلا است یعنی باید محکم بایستند و با گشت شبانه روزي و هوايي و زميني مستمر اجازۀ ویلاسازی ندهند ولی وقتی ویلایی به هر دلیلی ساخته شد خراب کردن آن غیر عقلایی است. با خراب کردن ویلای ساخته شده امکانات کشور به هدر میرود و عصبانیت مردم را در پی دارد.
پس شارع و دین و عرف، عقل را به عنوان مخصص لُبّی قرار دادهاند یعنی همراه هر قانون و مادهای عقل نیز هست اما امروزه کشور ما این مخصص را تقريبا تعطیل کرده است.
مثال دیگر این است که میگویند: كالاهاي لوكس نبايد وارد كشور شود. حال اگر به هر دليلي کالاهای لوکس از خارج وارد شد عقل ميگويد: نباید نابود شود. وقتی کالای لوکس آمد نابود کردن آن، جز ضرر نیست؟ اگر میخواهید وارد نشود باید آن را برگشت داد یا قوانین گمرک را محکم کرد ولی نابود کردن آن بیعقلی محض است. جایی که چیز خوب را نابود کنند یعنی عقل بکار نرفته است.
حتی بسیاری از کشورهای جهان به این نتیجه رسیدهاند که هیچ آدمی نباید كشته شود. دیگران میگویند ممکن است شخصی مجرم باشد و جنایتهاي فراوان کرده و باید نابود شود ولی آنها جواب میدهند که کشتن افراد، ضررهای خود را دارد چون با کشتن مجرم خانوادۀ او متضرر شده و مشکلاتی برای اجتماع ایجاد میشود. پس باید فکری کرد که جلو ضرر از اول گرفته شود. از ابتدا باید به گونهای عمل شود که افراد دست به قتل نزنند ولی اگر شخصی قتلی انجام داد با کشتن او نه تنها مشکلی از جامعه برطرف نمیشود بلکه به مشکلات افزوده میشود. اگر او کسی را کشته و با کار او بچههای یتیمی ایجاد شده است با کشتن قاتل، چند بچه یتیم دیگر ایجاد میشود. كه آنان گناهي نكردهاند حال آیا این كشتنْ عاقلانه است؟
پس باید به نحوی دلهای اولیای مقتول با پول و مهربانی بدست آورده شود و جلو دلآزردگی بیش از این را بگیریم.
این عقل از آن چیزهایی است که در کشور ما نیست و به همین خاطر روز به روز امکانات کشور در حال از بین رفتن است. با احکامی که صادر میشود نه ویلایی كه ساخته شده باقي ميماند و نه زمین آن به زمين کشاورزی بر ميگردد و همه از جمله ویلاساز و کشاورز ناراحتاند. حتی چه بسا قاضی هم ناراحت باشد ولی عقلش را بکار نمیبرد که چه كاري بايد بكند تا لازم نباشد چنین حکمی بدهد.
این حرفها، توضیح مخصص لبی است و میخواهم به طلاب و دانشجویان تذکر دهم که اگر مدرک گرفتید و مسئولیتی پیدا کردید عقل خود را در هر جایی بکار ببرید و فکر کنید که چه کاری بهتر است؟
اینکه کشورهای خارجی پيوسته پیش میروند و ما پيوسته پس میرویم يكي از دلیلهايش اين است كه ما عقل خود را به كار نميگيريم و آنان به كار ميگيرند.
در یکی از محلههای مركزي تورنتو در کانادا مکانی را مشاهده کردم که گفتند قبلا کورۀ آجرپزی بوده و چون اکنون وسط شهر قرار گرفته و نمیتوانسته به کار خودش ادامه دهد آن مکان را بجای خراب کردن، به پارک تبدیل کرده بودند. این کار یعنی استفاده از عقل، ولی ما وقتی چیزی را نمیخواهیم میگوییم باید خراب شود. در واقع اولین کار بیعقلها خراب کردن است.
هر جا حکم تخریب و قتل و قطع است در آنجا بیعقلی وجود دارد و الّا اگر عقل حاکم میشد اینگونه نبود.
با این صحبتها میخواهم بگویم از بحث مخصص لبی راحت نگذرید.
حتی در کنار قرآن و سخن معصومان که منابع دین هستند باید مخصص لبی که همان عقل است پيوسته وجود داشته باشد. عقل مثل یک مخصص متصل باید به آیات قرآن چسبیده باشد و اجازه ندهد کسی از آیه حرف غیر عقلی بیرون بکشد.
پس با مخصص لبی معامله مخصص متصل میشود و نباید از قانون عام، حکم غیر عاقلانه بدست آید.
زندگی پیامبر(ص) و امامان معصوم نشان میدهد که آنها همواره از این مخصص لبّی بهره میبردند. بد نیست در این زمینه داستانی نقل کنم:
برای پیامبر اکرم(ص) کنیزی از مصر به نام ماریه فرستادند و همراه او فرد مذکری به نام ابن جریر را نیز فرستادند که خادم ماریه باشد. پیامبر(ص) در مدینه از ماریه بچهای به نام ابراهیم پیدا کرد ولی از دیگر زنانش بچهدار نشد.
همین امر موجب ناراحتی برخي از آنان شد و برای اینکه نقص نازايي خود را جبران کند و آن را به پيامبر(ص) نسبت دهد گفت: ابراهیم از رسول الله(ص) نیست بلکه از ابن جریر است و با این حرف، قصد داشت اشکال را متوجه پیامبر(ص) کند و بگوید اگر من بچهدار نشدم نقص از پیامبر(ص) است.
با پخش شدن حرف آن زن، پيامبر(ص) شمشیر را به دست حضرت علی(ع) داد و گفت هرجا ابن جریر را دیدی گردنش را بزن. حضرت علی(ع) به دنبال ابن جریر رفت و وقتی به او رسید ابن جریر كه حضرت علي را با شمشير برهنه و عصباني ديد، پرسيد براي چه بايد كشته شوم و وقتي جرمش را فهميد فورا دامنش را بالا زد و معلوم شد که اصلا آلت تناسلی ندارد.
مطلب اصلی من ادامۀ داستان است. حضرت علی(ع) از كشتن او منصرف شد و نزد پیامبر(ص) برگشت و گفت: وقتی مرا به مأموریتی میفرستی من باید مثل یک سکه داغ باشم که هر جا میروم بسوزانم و جلو بروم یا اینکه شاهد ممکن است چیزی ببیند که غایب نبیند؟ رسول الله(ص) به او گفت: دومی درست است. علی(ع) گفت: ابن جریر اصلا آلت تناسلی ندارد. پیامبر(ص) با شنیدن حرف او گفت: این مطلب را به مردم اعلام کن.
از این داستان عاقل بودن پیامبر(ص)و علی(ع) را میفهمیم. دقت کنید که پیامبر(ص) شمشیر را به هر کسی نداد بلکه به انسان عاقلی مثل حضرت علی(ع) داد و الا اگر به شخص دیگری داده بود شاید او به خاطر دستور پیامبر(ص) ابن جریر را کشته بود. از آن طرف خود حضرت علی(ع) نیز عاقلانه رفتار كرد و عقل خود را مثل یک مخصص لبّی در کنار دستور پیامبر(ص) قرار داد و به حکم عقلش، ابن جریر را نكشت؛ با اینکه پیامبر(ص) به او گفته بود ابن جریر را هر جا يافتي بکُش.
پس کار، اگر دست عقلاء باشد خوب پیش میرود و با این روش ابن جریر کشته نشد و تهمت نیز از او و از پيامبر(ص) دفع شد ولی اگر آدم جاهلی در میان بود ابن جریر را میکشت و علاوه بر کشته شدن یک انسان، تهمت نیز بر طرف نشده بود. كار اگر دست غیرعاقل باشد روز به روز به سقوط نزدیک میشویم. راه نجات عقل است که متأسفانه با مداحی و تملق، زیر خروارها خرافات رفته است.
می خواهم بگویم در کنار هر دلیلی باید عقل را قرار دهیم.
در کشور مشاهده میکنیم که چند تن از مبارزان قبل از انقلاب به زندان و حصر رفتند. حال مگر جرمشان چه بود؟ جرمشان این بود که جایی که مسئولان کشور بیعقلی میکردند آنها تذکر میدادند و به خاطر این تذکرات، به زندان و حصر افتادند. این یعنی دفن کردن عقل. در واقع ديگران میخواهند به برخي بگویند: ما همه گوسفند توایم بَ بَ.
با این توضیحات میخواهم به طلاب و دانشجویان بگویم: مخصص لبی و غیر لفظی را جدی بگیرید و در مورد آن خوب تحقیق کنید و سعی کنید نفع و ضرر کلی را در نظر بگیرید و کشور را از این ورطۀ بدبختی نجات دهید.
یکی از بیعقلیهای کشور ما این است که میخواهند حتما مجرم مجازات شود؟
در این زمینه نیز باید عقل را بکار انداخت که آیا مجازات مجرم موضوعیت دارد یا برای جلوگیری از وقوع جرم است؟ در واقع آیا مجازات مثل خواندن نماز صبح است یا نه؟
مثلا اگر زناکار آلت رجولیتش ساقط شد آیا باز باید مجازاتش کرد یا همینکه دیگر نمیتواند جرم کند برای مجازات نكردن او کافی است؟ آیا مجازات کردن برای تشفی دل است یا هدف از مجازات جلوگیری از جرم است؟
اگر هدف از مجازات، جلوگیری از جرم باشد در بسیاری از موارد نباید مجازاتی صورت گیرد. در مجازاتها معمولا به اثرات آن توجه نمیکنیم که ممکن است شخص، کینهای شود یا زن و بچۀ مجرمین به مشکلاتی دچار شوند.
فرض کنید شخصی قاچاقچی است ولی با این کار نانی به خانه میبرد. حال اگر به زندان افتاد نان خانواده قطع میشود. در اینجا واقعا زن و بچۀ او چه کنند؟ آیا در شرايط فعلي زندانی کردن پدر موجب نمیشود که چه بسا خانوادۀ او برای تأمین ما یحتاج خود، به مواد فروشی کشیده شوند؟ با این روش یک مواد فروش زنداني میشود و چند مواد فروش ایجاد میشود و حتی چه بسا عاملی برای تنفروشی شود. بر فرض تن فروشی نشود ممکن است عاملی برای دزدی شود.
اگر عقل را بکار انداختیم بر روی این مسائل فکر میکنیم ولی اگر عقل تعطیل شد با صدور یک حکم عجولانه به نام خدا و دين، تبعات زیادی برای جامعه ایجاد میکنیم.
ما باید بفهمیم که مجازات برای اصلاح است. بنابراين مجازاتهایی كه کار را بدتر کرده و موجب ایجاد تن فروشی و دزدی و بدبيني به دين شده يا ميشود بايد تبديل شود.
تازه فرض کنید آن شخص، از زندان آزاد شد ولی کسی که سابقۀ زندان دارد کجا میتواند استخدام شود؟ این هم خوب نیست. برخی از مجازاتهایی که در کشور ما انجام شده و میشود از همین منوال است.
بد نیست مثالی در مورد تبعات بیعقلی و انتخابهای نادرست بزنم: نزدیک خانۀ ما دو لبنیاتی سر چهار راه بود. یکی سمت چپ و دیگری سمت راست. صاحب یکی از این لبنیاتیها شخصی بود که تعدادی از شیرهاي تعاوني را روزانه برای سود خودش نگه میداشت و به مردم نمیداد. بعد به برخي گرانتر ميفروخت يا به آشنايانش ميداد. مردم اعتراض کردند و دعواي كوچكي رخ داد. همين موجب شد كه دیگر مردم از او چیزی نخریدند. همین امر موجب شد که آن مغازۀ لبنیاتی بسته شود و اتفاقا کار دیگری نیز در آن مغازه نگشت. پس یک دعوای جزئی مغازه را حتی برای شغلهای دیگر نابود کرد.
حال کسی از من پرسید اگر برجام امضاء شود آیا اقتصاد رونق میگیرد؟
گفتم: هرچه بشود و هزار برجام دیگر نیز اتفاق بیفتد ما به جایگاه قبلی برنخواهیم گشت. وقتی ما در جهان بدنام شدهایم به این راحتی به قبل برنخواهیم گشت. چرا باید از ما که بدنام هستیم گاز بخرند؟ با دعواهایی که کردهایم و قطعنامههایی که بر علیه ما صادر شده و در جهان به عنوان تروریست شناخته شدهایم کسی به راحتی با ما معامله نمیکند. پس جایگاه اصلی ما دیگر به راحتی بر نخواهد گشت. شرکتهای دنیا مغز خر نخوردهاند که با این همه دردسر بخواهند با ما معامله کنند. به جایی رسیدهایم که اگر حکومت ما از بین برود و فردي مثل شاه هم برگردد باز به زودی به حالت اول بر نمیگردیم. الآن معلوم میشود کسانی که از روی تمسخر به غربیها میگفتند: آنقدر بر علیه ما قطعنامه صادر کنید تا قطعنامهدان شما پاره شود ضررهایی به کشور زدند که به زودی جبران نخواهد شد. اگر بخواهد درست شود باید چندین نسل بگذرد.
پس طلاب و دانشجویان باید بدانندکه اگر قاضی یا وکیل شدند هر اشتباهی که بکنند چقدر تبعات دارد.
بنده در این مقاله مخصص لبی را مفصل و با مثالهای گوناگون توضیح دادم تا بحث، مجمل نماند.
به امید روزی که عقلها را بکار بگیریم و کشور و مردم را از جهالت نجات دهیم.
احمد عابديني 22 / 10 /1400