سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
بازخوانی برخی از اندیشههای احمد عابدینی
به نام خدای مهربان
کانال تلگرامي بنده و همچنین گاهنامه انتشار یافته تحت نظر بنده با نام «باز اندیشی دینی» است نه «نواندیشی دینی» و هدف از آن این است که در مورد آنچه تا به حال برای ما گفته شده يا ميدانستيم، دوباره بیندیشیم. حال با این اندیشیدن ممکن است مطالب نو بدست آید و ممکن است بر همان مباحث قبلی تأکید شود و حتی ممکن است به مطالب کهنهتر دست یابیم. پس هدف، اندیشیدن است که زبان مشترک انسانها است.
باید با کسانی که اختلاف داریم با این زبان مشترک تعامل کنیم. به نظرم زبان مشترک در بسياري از موارد گمشده است. حال یا بنده صحبتهای خودم را خوب ارائه ندادهام یا عدهای با عينك خاصي به آنها نگريسته و به همين دليل از آن صحبتها بد برداشت کردهاند.
مقدمتا برای اینکه بحث ملموس شود از مطلبی که روی آن کار و تحقیق کردهام و شايد به همین خاطر آیت الله منتظری به من ورقۀ اجتهاد دادند شروع میکنم.
مَلِک یا مالِک؟
روزي خدمت آيت الله منتظري رسیدم و پرسیدم: چرا شما در حمد نماز «مالک یوم الدین» و «ملک یوم الدین» را با هم میخوانید؟
پرسید: با تحقیق سخن میگویی یا بدون تحقیق؟
گفتم: بدون تحقیق.
فرمود: قرآنی که در تونس چاپ شده و قرائت قالون از ورش است «مَلِک» نوشته است. زمخشری هم در تفسیرش نوشته: در زمان ما در حرمین شریفین مَلِک میخوانند، مالک با مال تناسب دارد و مَلِک با زمان و…. .
ایشان دلایل متعددی بر معتبر بودن قرائت «مَلِک» آورد و سپس قرآن چاپ تونس را آورد که قرائت قالون بود و فرمود: سال گذشته ماه رمضان از روی این قرآن یک دور خواندم و اختلافهایش با قرآن خودمان را علامت زدم. قرآن را از ایشان گرفتم، ورق زدم، شمارهها را دیدم، در ذهنم هست که آخرین شماره 904 بود یعنی تفاوت قرائتها 904 مورد بود، برخی را دقت کردم نفهمیدم که تفاوتش با قرائت حفص از عاصم چیست؟ که معلوم شد در قرآن ما مثلاً «نبیین» با یاء است و در آن با همزه «نبیئین»، همین طور کلمات «حواریین» و «حواریئین» و خلاصه ایشان در این باره نیز کمی توضیح داد.
گفتم: من اینها را نمیدانم؛ من میدانم که پیامبر اکرم(ص) لااقل نماز صبح و مغرب و عشا را بلند میخوانده است و حدود ده سالی که در مدینه بوده نماز را به جماعت خوانده است، اگر با این حال معلوم نشود که او مالک میخوانده است یا مَلِک، سایر اموری که میگویید: «روایت داریم» اصلاً نمیتوانیم به آنها اعتماد کنیم! وقتی در مسئلهای که این قدر واضح و مورد ابتلا بوده، نتوان به نتیجهای قطعی رسید، به هیچ مسئلهای از مسائل فقهی اعتمادی نیست و همه در هالهای از شک قرار میگیرند.
مقداری فکر کرد و فرمود: نمیدانم.(کتاب یاد ایام، دفتر هشتم، ص381)
دقت کنید که ایشان فقیهی بوده که اگرچه در سیاست مخالفینی داشته ولی هیچکس نگفته که او فقه نمیداند. همه حتی مخالفین او تصریح به فقاهت او کردهاند. او فقیه بود و اهل احتیاط نیز بود ولی با این حال وقتی بنده این سوال را مطرح کردم گفت نمیدانم.
بالاخره این یک سوال عقلی است که پیامبر(ص) هر روز نماز میخوانده ولی معلوم نشده که مَلِک خوانده یا مالک. با توجه به این حرف اگر روایاتی در زمینهای كه مورد اختلاف فريقين است، داریم نمیتوان در مورد آنها به صورت قطعی نظر داد به خصوص اگر احتمال دیگری در میان باشد و آن احتمال این باشد که بحثهای فرقهای و طائفهای و قبیلهای در ایجاد آن روایات نقش داشته باشد که در این صورت احتمال جعل آن روایات بسیار زیاد است یا حتی اگر جعلی در کار نباشد ممکن است هر گروه مطلب پیامبر(ص) یا امام معصوم را طبق فهم خودش نقل کرده باشد.
با این حرفها میخواهم بگویم چرا برخي اینقدر به نقل قولهاي تاريخي اعتماد دارند؟ آیا فکر نمیکنند در آن نقلها، سیاست و جهالت و اشتباه فهمی دخیل بوده باشد؟
باید به این نکته توجه داشت که کلمات قرآن عین آن چیزی است که از لبان پیامبر(ص) صادر شده است و پيامبر(ص) اصرار بر حفظ نمودن و نوشتن همان الفاظ داشته و بارها بازخواني و تكرار ميشده است. قرآن به خاطر ويژگيهايي كه داشته، افراد دائما آن را میخوانده و حفظ میکردهاند. مثلا قرآن آهنگین است و دارای محتوای عالی داشته و پيامبر(ص) به حفظ آن سفارش كرده و همینها موجب شده که عین الفاظ خارج شده از دو لب پيامبر(ص) به ما برسد. اما الفاظ روایات اینگونه نبوده كه حفظ و بازخواني شود و توسط خود معصوم تصحيح شود و به همین خاطر در آن اختلاف فراوان وجود دارد.
باید توجه داشت که شنونده با توجه به معلوماتی که دارد و با توجه به چیزهایی که از قبل در ذهنش نقش بسته است و با توجه به طرز فكر، حزب، مذهب، شهر و… سخنِ گوینده را میشنود و نقل میکند. امروزه با وجود اینکه ضبط صوت وجود دارد ولی باز شنوندگان، صحبتها را مختلف میفهمند.
شخصی که درسهای مرا پیاده میکند با اینکه ضبط صوت موجود است و کلمات من کاملا معلوم و مشخص است و فايل صوتي در اختيار اوست ولی باز اشتباهاتی رخ میدهد و کلمات در مواردی جا به جا فهمیده میشود مثل اینکه بنده در کلامم از آقای فتاح المنان صحبت کرده بودم ولي ایشان فتاح الجنان نوشته بود چون اين لفظ در نزد او شناخته شدهتر است یا در مواردی از قول سدید سخن گفته بودم و او قول سلیم نوشته بود. يا براي كنگره امام خميني مقاله نوشته بودم و از آيت الله «ايزدي» مطلبي نقل كرده بودم و ويراستار و مصحح آن را به آيت الله «يزدي» تغيير داده بود.
پس شنونده با ذهنیتی که خودش دارد کلمه را میشنود يا عبارت را تصحيح ميكند. بنابراین اگر میخواهیم بدانیم روایات اصلش چه بوده و چگونه نقل شده حتما باید ذهنیت، مذهب، شهر، دامنه اطلاعات و لغات راوی را بدانیم که او با چه کلماتی انس دارد و چه چیزهایی برایش مهم بوده است؟ و البته يافتن این چیزها خیلی مشکل است.
بنابراين بر فرض که سند حدیث درست باشد باز اینکه بدانیم راوی آیا درست نوشته است یا نه این امر خیلی سخت است و نمیتوان به راحتي مطمئن شد.
تا بحال در دروس حوزه به ما گفته بودند که راوی باید عادل و ضابط باشد. اینها درست است ولی بنده میخواهم نکتۀ دیگری را نیز اضافه کنم و آن ذهنیت راوی است. او با توجه به ذهن خودش آن کلام را میشنود. حال اگر کلام نزد گوینده برگشت، گوینده اصلاح میکند و اگر برنگشت همان ذهنیت شنونده در کلام به ديگران منعکس ميشود نه سخن و ذهنیت گوینده. بارها من از مرحوم سيد محمد حسين فضل الله ياد كردهام و ايرانيها چون زياد لفظ شيخ فضل الله نوري را شنيدهاند سيد محمد حسين فضل الله را شيخ فضل الله ميفهمند و مينويسند و در نتیجه باید در درایة الحدیث به این نکته نيز توجه داشت.
اتفاقا مواردی از این قبیل در خود کتب روایی دیده میشود. به این حدیث توجه کنید:
قلت لأبي عبدالله حديث روي لنا أنک قلت: إذا عرفت فاعمل ما شئت! فقال: قد قلتُ ذلک. قال قلتُ: و إن زنوا أو سرقوا أو شربوا الخمر؟! فقال لي: إنا لله و إنا إليه راجعون. و الله ما أنصفونا أن نکون اخذنا بالعمل و وضع عنهم، إنما قلت: إذا عرفت فاعمل ما شئت من قليل الخير و کثيره فإنه يقبل منک(الكافي ج 2 ص 464)
محمد بن مارد گفت به ابو عبدالله صادق عرض کردم حديثي از شما براي ما روايت شده که گفتهايد: چون به معرفت دست يافتي هر چه ميخواهي عمل کن! امام پاسخ داد: آري من اين سخن را گفتهام. محمّد بن مارد گفت پرسيدم: و اگر چه زنا کنند يا دزدي کنند يا باده گساري کنند؟! امام به من فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» به خدا سوگند با ما به انصاف رفتار نكردند كه خود ما به كردارمان مؤاخذه شويم ولى تكليف از آنها برداشته شده باشد. چيزي که من گفتم جز اين نبود که چون به معرفت دست يافتي هر گونه که ميخواهي عمل کن، کار نيکويت اندک باشد يا بسيار، البته از تو پذيرفته ميشود.
از این روایت میفهمیم که ممکن است امام کلامی بگوید ولی راوی برداشت خودش را داشته باشد که وقتی روایت به امام برمیگردد امام از آن برداشت تعجب کرده و آن را رد کند.
با این حرفها قصد درم توجه دهم كه به راحتی نمیتوان گفت فلان روایات، اقوال ائمه است. تازه روایت را یک راوی نقل کرده و تازه روايت پيامبر(ص) تا زمان ما دقيقا 40 واسطه خورده تا اینکه به دست ما رسیده است و حتی بر فرض که تمامي راویان، ثقه باشند ما نمیدانیم آن کلمه را امام گفته یا شنونده اين گونه شنیده است.
پس اینکه معمولا خطبا به کتابهايی اشاره میکنند که در آن، واقعۀ آتش زدن درب خانۀ حضرت زهراء(س) آمده است من نمیگویم در این کتابها چنین مطلبی نیامده است بلکه بحث بنده چیز دیگری است. بنده میگویم چرا شما به این کتابها اعتماد دارید و فکر میکنید نقل قول آنها قطعا صحیح است؟ آيا احتمال نميدهيد توطئه ديگري در كار بوده است؟ دروغهاي صبح تا شب مسؤلان و صدا و سيما را در وقايع مهم نميبينيد؟
بنده بارها در صحبتهایم گفتهام که بنی امیه هیچ کدام فضلی نداشتهاند. بنی امیه تا بعد از فتح مکه علیه پیامبر(ص) بودند و بعد از فتح مکه به زور ایمان آوردند. در مورد بنی عباس نیز باید توجه شود که به قول خودشان عباس آخرین مهاجر بوده است. يعني یکي دو روز قبل از رسیدن پیامبر(ص) به مکه براي فتح آن هجرت کرده است و ربا خواری او نیز تا حجة الوداع وجود داشت.
اینها مفتضحترین طایفههایی بودند که سالهای زیادی به نام اسلام حکومت کردند و برای اینکه كسي توجه نكند كه اينها هيچ فضلی در اسلام نداشتند و برای اینکه جایگاهی برای خودشان در اسلام درست کنند بین طرفداران حضرت علي(ع) و طرفداران خلفاي سهگانه اختلاف انداختند و در سطح وسيعتر بين مهاجرین و بنیهاشم نزاع انداختند.
بله بنياميه و بنيعباس با زیرکی بین با فضیلتهاي صدر اسلام، یعنی بنیهاشم از یک طرف و مهاجرین و انصار از طرف دیگر دعوا به راه انداختند تا ضعفهای خودشان پوشیده شود.
شاهد این مطلب در نامۀ 28 نهج البلاغة است که در اینجا به کل نامه اشاره میکنم :
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيهِ اصْطِفَاءَ اللَّهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) لِدِينِهِ وَ تَأْيِيدَهُ إِيَّاهُ لِمَنْ أَيَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ؛ فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْكَ عَجَباً إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللهِ تَعَالَى عِنْدَنَا وَ نِعْمَتِهِ عَلَيْنَا فِي نَبِيِّنَا، فَكُنْتَ فِي ذَلِكَ كَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ أَوْ دَاعِي مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضَالِ؛ وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِي الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ، فَذَكَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَكَ كُلُّهُ وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ يَلْحَقْكَ ثَلْمُهُ؛ وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ، وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ وَ التَّمْيِيزَ بَيْنَ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ وَ تَرْتِيبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِيفَ طَبَقَاتِهِمْ؟! هَيْهَاتَ، لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا وَ طَفِقَ يَحْكُمُ فِيهَا مَنْ عَلَيْهِ الْحُكْمُ لَهَا. أَ لَا تَرْبَعُ أَيُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِكَ وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِكَ وَ تَتَأَخَّرُ حَيْثُ أَخَّرَكَ الْقَدَرُ؟ فَمَا عَلَيْكَ غَلَبَةُ الْمَغْلُوبِ وَ لَا ظَفَرُ الظَّافِرِ؟ [فَإِنَّكَ] وَ إِنَّكَ لَذَهَّابٌ فِي التِّيهِ، رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ.
ترجمه : اما بعد، [اي معاويه] نامهات به من رسيد. در آن نوشته بودى كه خداوند، محمد (صلى الله عليه و آله) را براى دين خود اختيار كرد و او را به كسانى كه خود نيرويشان داده بود، يارى نمود.
روزگار شگفت چيزى را از ما نهان داشته بود و تو اكنون آشكارش ساختى. مى خواهى ما را از نعمتى كه خداوند به ما ارزانى داشته و پيامبر خود را به ميان ما فرستاده است، خبر دهى تو، در اين حال، همانند كسى هستى كه خرما به هجر مى برد يا كسى را كه به او تير انداختن آموخته است به مبارزه طلبد.
پنداشته اى كه برترين مردم در اسلام فلان و فلان هستند. سخنى گفتى كه اگر سراسر درست باشد، تو را از آن بهره اى نيست و اگر درست نباشد تو را از آن زيانى نرسد. تو را چه كار چه كسى از چه كسى برتر است يا برتر نيست يا چه كسى زبردست است و چه كسى زيردست؟
آزادشدگان و فرزندان آزادشدگان را چه رسد كه ميان مهاجران نخستين فرق نهند و درجات و طبقات ايشان را تعيين كنند، يا ترتيب دهند. هيهات، آن تير كه نه از جنس تيرهاى ديگر بود، آواز داد و خود را شناساند و كسى در اين قضيه زبان به داورى گشود كه خود محكوم بود.
اى آدمى، چرا به جاى خود نمى نشينى و نمى خواهى كه كاستيهاى خود را بشناسى؟ چرا در آن رتبه واپسين كه براى تو مقدّر شده قرار نمى گيرى، چه زيان تو را كه چه كسى مغلوب شد و چه سود تو را كه چه كسى پيروز گرديد. تو در بيابان ضلالت گمگشتهاى و از راه راست منحرف شدهاى.(نامۀ 28 نهج البلاغه)
این نامه خیلی چیزها را روشن میکند. حضرت علی(ع) خوب میداند که معاویه چه در سر دارد. معاویه قصد داشته با مطرح کردن فضائل خلفاء اولا خود را موجه جلوه دهد و ثانیا بین طرفداران خلفاء با طرفداران حضرت علی(ص) اختلاف بیندازد. حضرت علي(ع) خوب مطلب را فهميده و متذكر شده است، ولی دیگران این دقت را نداشتند. مسلمانان طرفدار علی(ع) حواسشان نبود که توطئه دشمن را بفهمند و وقتی طرفداران معاويه از عمد فضایل عمر را میگفتند يا فضائلي براي او ميتراشيدند، عصبانی شده و خلفا را تنقيص ميكردند و فضایل حضرت علی(ع) را میگفتند و شايد حتي در تنقيص خلفا از مرحله انصاف خارج ميشدند؛ ولي در این وسط، معاویه و یزید و بنیامیه و بنیعباس تطهیر ميشدند و همين برايشان كافي بود.
مگر نشنیدهاید که میگویند: تفرقه بینداز و حکومت کن؟
حال چرا این احتمال را در اینجا اهميت نميدهيد؟ شاید بنیامیه و بنیعباس از همین روش استفاده کرده باشند. پس بنده میخواهم هشدار دهم که بیدار شویم. شاید دشمن از ما سوء استفاده میکند. مگر نمیگویند خیلی از اختلافات کار انگلیس است؟ حال چرا شما احتمال نمیدهید خیلی از اختلافات مطرح شده بین هاشمیّین و صحابه را بنیامیه و بنیعباس ایجاد کرده باشند؟
پس بنده نمیخواهم بگویم خلفاء انسانهای خوبی بودهاند و نميخواهم بگويم حضرت زهراء(س) از آنها راضي بوده است. بحث این است که گفتن حقيقت لازم است ولي راه انداختن جنگ بین شیعه و سنی صحیح نیست.
واقعا فکر کنید که چرا این چیزها اینقدر گسترش یافته است؟ آیا احتمال نمیدهید دستی در کار باشد؟
بنده هشدار ميدهم که مواظب سوء استفادههای دشمن باشیم. پس در عین اینکه يقين دارم كه در کتابهای تاریخی این مطالب آمده ولی شك دارم كه به چه قصدي آمده است و نميتوانم به راحتی نسبت به وقوع آن قطع پیدا کرد. چه بسا تحریکاتی از ناحیۀ حکومتها برای نوشتن این مطالب وجود داشته است.
اصلا در زمانهای قدیم امکانات نوشتن محدود بوده است. حال چگونه این همه مطلب در این زمینه نوشته شده است ولي در باره روز وقوع اين امور و روز رحلت حضرت زهرا(س) چيزي نوشته نشده است؟ آیا نباید در این باره شک کرد که دستی در کار بوده است؟
اصلا شايد حکومتهایی که قصدشان بقاء در قدرت بوده و هست پيوسته با این کارها و جعل و تحریف وقایع قصد داشتند سر مردم را بند کنند تا خودشان حکومت کنند.
ميخواهم توجه دهم، بجای اینکه گمان كنيد قصد انكار وقايع صدر اسلام عليه حضرت زهرا(ص) را داشته باشم قصد بيان يك توطئه را دارم كه دارد جهان اسلام را تكهتكه ميكند. و به جاي اينكه من و شما علیه یکدیگر موضع بگیریم این احتمال مطرح شده را مدّ نظر قرار دهیم. پس تلاش كنيم در ضمن بيان حقايق قطعي از شعلهور كردن نزاع بپرهيزيم.
باید به اصل بقاء اهل البيت و ترويج راه صحيح آنان توجه کنیم نه اینکه تمام هم و غم خود را بر روی مسائل مشکوک قرار دهیم تا هم جوانان را از دست بدهيم و هم جنگي برافروزيم. باید بدانیم که نه وفات گفتن برای عروج حضرت زهراء(س) از ارزش ایشان کم میکند و نه شهادت گفتن ارزش ایشان را بالا میبرد. واقعا پیامبر(ص) که به صورت طبیعی از دنیا رفتهاند آیا از مقامشان کم شده است؟
پس بهتر است خود را مشغول مسائل نزاعساز نکنیم و در این زمینهها نزاع و جنگ راه نیندازیم.
و اما ممکن است شما سوال کنید که با این حرفها و با مدّ نظر قرار دادن این احتمالات آیا باید روضهها را تعطیل کنیم؟ آیا این سابقۀ طولانی روضهها باید از بین برود؟
در جواب این سوال به نکات متعددی اشاره میکنم و امیدوارم مجموع آن نکات بتواند پاسخ این سوال را به بهترین وجه بدهد. باید به گونهاي جلسات را تشکیل داد که از آن الگوگيري به دست آيد.
مثلا امسال موضوع بحث من در سخنرانی روز رحلت حضرت زهرا(س) «اقدام حضرت زهرا(س) علیه خلیفه از دید مسلمانان آن زمان بود و توضیح دادم که مسلمانان صدر اسلام با کار حضرت زهرا(س) مخالف بودند و پیرو ابوبکر بودند و میگفتند الآن که پیامبر(ص) از دنیا رفته و شرائط، حساس است باید از خلیفه حمایت کرد و نباید به او انتقادی کرد و او را تضعيف كرد و…؛ ولی حضرت زهرا(س) محکم ایستاد و اشتباه خلیفه را مطرح کرد چرا که اگر اولین اشتباه انجام شد معلوم نیست کار به کجا بینجامد.
اگر در جلسات به عملکرد ائمۀ اطهار اشاره شود بسیار بهتر از مطرح کردن مباحثی است که عاملی برای جنگ شود. همین نکتهای که در اینجا بیان شد باید راجع به حکومت خودمان انجام دهیم. اگر از اول انقلاب اشکالات گوچك و بزرگ را صراحتا میگفتیم اینگونه نمیشد که الآن هستیم.
واقعا چرا از اول، جلو اشتباهات گرفته نشد و دهان متخصصین بسته نگه داشته شد؟ من از حضرت زهرا(س) میآموزم که هرچقدر فردِ حاكم، بزرگ و هر چقدر اشتباه حاكم کوچک باشد باز باید اشتباه گفته شود و خليفه به راه راست برگردانده شود. به نظر بنده چنین نکاتی باید در جلسات روضه بیان شود.
ابوبکر شخصیت مهمی در جامعۀ اسلامی بوده است ولی همۀ اینها باعث نمیشود که اشتباه او نادیده گرفته شود. پس حضرت زهرا(س) جلو باطل میایستد حتی اگر آن باطل از طرف کسی باشد که دارای عظمت است.
ما به خاطر عظمتی که بزرگان و مراجع داشتند وقتي حكومت را به دست گرفتند اشتباهاتشان را نگفتیم و شد آنچه شد.
بحث این مسائل است كه بسيار مهم و الگوگيري از كار حضرت زهرا(س) است ولی عدهای از این صحبتها مخالفت با حضرت زهرا(س) را برداشت میکنند در حالی که اتفاقا این صحبتها دقیقا پیروی از حضرت زهرا(س) است.
بنده میخواهم در این انتهای عمر مباحثم درست فهمیده شود و منشأ غيبت و تهمت نباشم و امیدوارم با این صحبتها چنین شود.
باز برای فهم بهتر بحث مناسب است قصهای از مرحوم آیت الله منتظری بگویم:
مرحوم آیت الله بروجردی و شاگردشان مرحوم آیت الله منتظری به كتابهاي فقهای قدیم شيعه اعتقاد محکمی داشتند و میگفتند کتاب مقنعۀ مفید و مقنع صدوق و نهایه شیخ طوسی و كافي ابي الصلاح و هدايه صدوق و.. از اصول متلقات از معصومان است و حاقّ ذهن و قلب ائمه اطهار را بیان کردهاند. آن دو بزرگوار قائل بودند که شهرت اين علماء قدیم حجت است تا چه برسد به اجماع آنها. و عقیده داشتند که علمای قدیم حتی لفظ روايت را عوض نمیکردند و اهل قياس و استحسان و دليلهاي عقلي و فلسفي نبودند و دقیقا الفاظ روايات را برای ما نقل کردهاند. بنابراين اگر روايات صحيحي بود و آنان به آن روايات صحيح فتوا ندادهاند معلوم ميشود كه حتما آن روايات صحيح اشكالي داشته كه ما نميدانيم و اگر به روايت ضعيفي فتوا دادهاند ميفهميم كه حتما آنان با دليلي فهميدهاند كه محتواي اين روايت ضعيف مورد نظر ائمه اطهار ميباشد. خلاصه اینکه این دو بزرگوار به فتوای قدما خیلی احترام میگذاشتند و فتواي آنان را بر روايات صحيح هم مقدم ميداشتند.
در این زمینه با مرحوم آیت الله منتظری سخن گفتم و دیدگاه ایشان و استادشان را مورد نقد قرار دادم و گفتم: شما این صحبتها که راجع به علمای قدیم میگویید همه درست است. فقهاي قديم شيعه اهل قياس و استحسان و دقتهاي عقلي و اهل تغيير الفاظ روايات نبودند، ولی آیا آنها اهل احتیاط نبودهاند؟ شايد روايتي كه همه در كتابهاي خود آوردهاند و بر طبقش فتوا دادهاند مطابق احتياط بوده است، ایشان سکوت کرد و به فكر فرو رفت. اي كاش امروزي ها هم كمي به فكر فرو ميرفتند تا راهي براي حقگويي بدون ايجاد نزاع باز ميشد.
بعداً در فتواهاي فقيهان قديم گشتم و مقالهاي حدود 200 صفحه نوشتم که علمای قدیم در بسیاری از موارد بر اساس احتیاط فتوا دادهاند نه اینکه فتوايشان ضرورتاً نظر معصوم باشد.
میخواهم روی این نکته تأکید کنم که با صحبتهای بنده روش فقهی مرحوم آیت الله منتظری و استادشان زیر سوال رفت ولی ایشان راحت قبول کرد و در آخر عمر تغییراتی در فقه خود ایجاد کرد و چه بسا اگر عمر طولانیتری پیدا میکرد مسائل، واضحتر میشد. اي كاش ديگران هم مثل ايشان حقپذير بودند.
ما باید در آخرت پاسخگو باشیم و نباید اشتباهات گذشته را ادامه دهیم. وقتی میبینیم هیچیک از ائمۀ اطهار در روز خاصي از سال براي عروج پیدا کردن حضرت زهراء(س) عزاداری نکردند ما هم چنین نکنیم نه اينكه دو دهه به حرفهاي اختلافافكن بنيانكن مشغول شويم. من میگویم وقتی روز عروج آن حضرت معلوم نیست بقیۀ چیزها هم قابل شك است همانگونه كه در «مالك» يا «ملك» خواندن بيان شد .
آیت الله منتظری در مقابل یک سوال قابل تأمل میگوید نمیدانم ولی دیگران در مقابل سوالات، موضع میگیرند و اتهام میزنند. واقعا نمی دانم علت مسأله کجاست؟
حرف اصلی من این است که شما میگویید 1400 سال پیش این چنین شد و آن چنان شد و با جزئیات، حوادث را شرح میدهید. از کجا به این نقلها مطمئنید؟ تاریخهایی که به آن استناد میکنید در اواسط حکومت بنیعباس نوشته شده است. واقعا آیا این تاریخها قابل اعتماد هستند؟
پس این احتمال را بدهید که بنیعباس میخواستند این نزاع را زنده نگه دارند ولی ائمۀ معصوم چنین چیزی را نمیخواستند بلکه تنها میخواستند حق زنده بماند.
ما امروزه نزاع و جنگ را شعلهور میکنیم نه حق را.
به این نکته نیز اشاره کنم که آیا خبر دارید منِ عابدینی سه مقالۀ بسار خوب و محکم در مورد حضرت زهرا(س) نوشتهام که برخی از آنها در مجلات دفتر تبلیغات قم چاپ شده است؟ یکی از آنها «چرا حضرت زهرا(س) اينگونه خطبه خواند» است که آن را یک خطبۀ اعجازآمیز نامیدهام و راجع به آن توضیح دادهام. دیگری در مورد مهربانی حضرت زهراء(س) است که در ضمن تفسیر آیات سوره «هل اتی» گفتهام كه در آن زمان اسيران غير مسلمان بودند و احسانهاي مادي و غذايي حضرت زهرا(س) شامل اسير غير مسلماني كه با اسلام جنگيده بود نيز ميشد.
در کتاب «پرتوهايی از پیشوایان رحمانی» که 24 مقاله در مورد ائمۀ اطهار است 3 مقاله در مورد حضرت زهراء(س) است.
با خواندن آن مقالهها روشن ميشود که بنده قصد دارم جلو نزاع را بگیرم نه جلو بیان حقانیت اهل بیت را.
اولین کتابی که از بنده چاپ شد کتاب «شیوه همسرداری پیامبر(ص)» بوده و در آن کتاب به اشتباهات همسران پیامبر مثل عایشه و حفصه و پدرانشان تصريح کردهام بدون اینکه به نزاعی دامن بزنم.