تفسیر آیات 62 تا 64 سوره انعام در تاریخ 17 بهمن 1400

تفسیر آیات 62 تا 64 سوره انعام در تاریخ 17 بهمن 1400

نکات درس تفسیر در تاریخ 17/11/1400

تفسیر آیات 62 تا 64 سوره انعام

معناي مولاي حق. راه فطرت و اشكال به آن. وعده‌ها و تخلفهاي همگاني

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اَللّٰهِ مَوْلاٰهُمُ اَلْحَقِّ أَلاٰ لَهُ اَلْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ اَلْحٰاسِبِينَ  ﴿الأنعام‏، 62﴾

سپس به سوی خدا، مولای حقيقي، بازگردانده می‌شوند. آگاه باشید كه حكم از آنِ اوست؛ و او سریع ترین حساب‌رسان است.

قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمٰاتِ اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجٰانٰا مِنْ هٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلشّٰاكِرِينَ  ﴿الأنعام‏، 63﴾

بگو: چه کسی شما را از تاریکی‌هایِ خشکی و دریا نجات می‌دهد؟ در حالی که او را با زاری و در نهان می‌خوانید که اگر ما را از این [تاریکی]‌ها نجات دهد، بی تردید از سپاس گزاران خواهیم بود.

قُلِ اَللّٰهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهٰا وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ  ﴿الأنعام‏، 64﴾

بگو: خدا شما را از آن [تاریکی]ها و از هر اندوهی نجات می‌دهد، باز شما به او شرک می‌ورزید.

نکته 1: بحث راجع به تعبیر مَوْلاٰهُمُ اَلْحَقِّ بود. در این تعبیر از واژۀ «حق» استفاده شده است. در تفسیر مجمع البیان،ج3و4،ص313 آمده است که حق یکی از اسماء خداوند متعال است و در معنایش اختلاف است از جمله اینکه گفته شده حق در مقابل باطل است و مراد این است که در امر خدا باطل راه پیدا نمی‌کند و جدی است که در آن شوخی راه ندارد. در این صورت حق مصدر است. همچنین گفته شده که حق به معنای محقّ است یعنی دارای حق مثل غیاث که به معنای مغیث است. همچنین گفته شده که حق به معنای ثابت و باقی است که فنایی برای او نیست. به معنای ذو الحق نیز آمده است یعنی افعال و اقوال خدا حق است.

و اما به نظر می‌رسد این احتمال نیز هست که حق در مقابل اعتبار باشد به این معنا که ممکن است امری اعتباری باشد و مقابل آن امری باشد که حقیقی است. به عنوان مثال مالکیت ما بر اموالمان اعتباری است یعنی عقلاء برای اینکه کارهای خود را پیش ببرند مالکیت‌هایی برای افراد اعتبار کرده‌اند ولی این مالکیت‌ها یک منشأ حقیقی دارد و آن کار ما و فکر ماست که حقیقتا مال ماست. اما ما و اعضا و جوارحمان همه مال خداست. خدا مالکیتش بر ما حقّۀ حقیقیه است و ما مالکیتمان بر اعضا و جوارحمان حقیقیِ ظلیّه است. یعنی در سایۀ حقی هستیم که خدا برای ما قرار داده است و اموالمان نسبت به ما اعتباری هستند.

بنابراین می‌توان گفت که مالکیت سه گونه است:

الف) مالکیت حقۀ حقیقیه که مخصوص خداست.

ب) مالکیت حقۀ ظلیه مثل مالکیت ما بر اعضاء و جوارح خودمان.

ج) مالکیت اعتباری مثل مالکیت ما بر اموالمان.

حال می‌توان گفت مراد از تعبیر مَوْلاٰهُمُ الْحَقِّ این است که خدا حقیقتا مولای همۀ ماست نه اعتباراً بر خلاف مولاهای دنیا که مولویت اعتباری دارند.

در جلسۀ گذشته گفتیم در قدیم که نظام برده‌داری وجود داشته است به مالک، مولی گفته می‌شده است و مالکیتش بر برده، اعتباری بوده  ولی خدا حقیقتا مالک ماست. پس مَوْلاٰهُمُ الْحَقِّ می‌خواهد بگوید مولا بودن خدا حقیقی است در مقابل مولاهای اعتباری.

حال باید به این نکته اشاره شود که در نظام برده‌داری قدیم، برده واقعا تابع مولا بوده است. با اینکه مالکیت مولا بر برده اعتباری بوده ولی با این حال برده کاملا تابع مولا بوده است. پس حال که خدا مالکتش حقۀ حقیقیه است باید ما حقیقتا تابع او باشیم و به حرف او گوش دهیم؛ زیرا وقتی به خدا برگشت داده شدیم اگر بد باشیم دیگر هیچ کاری نمی‌شود کرد چرا که او مولای حقیقی است و نمی‌توان از دست او فرار کرد. با این توضیحات متوجه شدیم که به اوامر مولای حقیقی بسیار بیشتر از اوامر مولای اعتباری باید توجه کرد. پس تعبیر مورد بحث به نحوی ترساندن شدید است که مواظب باشیم نسبت به مالک و مولای حقیقی چه رویکردی داریم.

نکته 2: تعبیر أَلاٰ لَهُ اَلْحُكْمُ حصر را می رساند و دلالت دارد که حکم تنها مخصوص خداست. پس خدا مالک و مولای حقیقی است و حکم نیز تنها مخصوص اوست.

نکته 3: در روایات در مورد اسرع الحاسبین آمده است که حساب و کتاب به اندازه دوشیدن گوسفند است. البته این تعبیر مخصوص زمانی بوده که ساعت وجود نداشته و الا اگر برای ما می‌خواستند مثال بزنند مثلا می‌گفتند 2 دقیقه.

نکته 4: ممکن است کسی با خواندن تعبیر اسرع الحاسبین سوال کند که طبق آیات دیگر قرآن مثل آیه 4 سوره معارج روز قیامت 50 هزار سال است. پس چرا در آیۀ مورد بحث می‌گوید خدا حساب بندگان را سریع انجام می‌دهد؟

در جواب می‌توان گفت: شاید کوتاهی و بلندی زمان بستگی به شرائط دارد. مثلا اگر در جلسه‌ای به ما خوش بگذرد زمان برای او زود می‌گذرد ولی اگر خسته باشیم یا در جلسه‌ای باشیم که مورد علاقۀ ما نیست زمان برای ما دیر سپری می‌شود.

حال می‌توان گفت روز قیامت برای همه 50 هزار سال نیست بلکه برای گنه‌کارانی که در حال عذاب هستند دیر می‌گذرد.

ممکن هم هست بگوییم موقف‌ها در قیامت متفاوت است.

نکته 5: با خواندن آیات 63 و 64 به یاد کارهای خودمان می‌افتیم. بسیاری از ما در مشکلات به خدا می‌گوییم اگر مشکل ما را بر طرف کردی ما نیز فلان کار را می‌کنیم ولی وقتی خدا مشکل ما را بر طرف کرد و به ما نعمت داد وعده‌هایمان را یادمان می‌رود.

نکته 6: خطاب ابتدایی آیات 63 و 64 به مشرکین مکه است. آنها در بیابان‌های عربستان بعضا با مشکلاتی دچار می‌شدند و مثلا با طوفان شن مواجه می‌گشتند و راه را گم می‌کردند و در شدیدترین وضعیت بد قرار می‌گرفتند و در آن حالت با خدا وعده می‌کردند که اگر ما را نجات دادی جزو شاکران خواهیم بود.

نکته 7: لام در تعبیر لَئِنْ أَنْجٰانٰا لام توطئه برای آمادگی قسم است. در تعبیر لَنَكُونَنَّ نیز لام قسم آمده و نون تأکید ثقیله نیز آمده است. تعبیر مِنَ الشّٰاكِرِينَ نیز که دارای «مِن» و الف و لام است تأکید را می‌رساند. این تعابیر همگی این نکته را می‌رساند که مشرکان با تأکید زیاد قسم می‌خوردند که خدایا اگر ما را نجات دادی ما جزو شاکران خواهیم بود.

نکته8 : ممکن است ظلمات در تعبیر ظُلُمٰاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ کنایه از شدائد باشد و مراد از این تعبیر مجموع سختی‌ها باشد.

نکته 9: آیات 63 و 64 استدلالی برای خداشناسی است و می‌خواهد به عرب حجازی بگوید وقتی در بیابان و در تاریکی خشکی و دریا گرفتار شدید چه کسی را می‌خوانید؟

جواب نیز معلوم است. آنها در آن شرائط خدا را صدا می‌زدند و از او یاری می‌خواستند.

پس هدف اول این آیات این است که برای مشرکان حجاز برهان نیاز و برهان رفع نیاز یا همان راه‌های فطرت آورده شود. همین که در سختی‌ها انسان به سویی گرایش دارد این گرایش همان راه فطرت استکه او چیزی را می‌جوید. پس از جستجو نیز ناامید بر نمی‌گردد و هر دو اینها دلیل بر خداشناسی است. پس در واقع این آیات دو دلیل برای خداشناسی آورده است. اول گرایش به سوی یک نجات‌بخش در مواقع سختی و دوم رفع نیاز توسط آن منبع.

نکته 10: قبلا اشکالی به برهان فطرت گرفته بودم و در اینجا نیز به مناسبت دوباره به آن اشکال اشاره می‌کنم. بیان این اشکال ممکن است موجب شود که عده‌ای چون پاسخی برای اشکال ندارند بگویند نباید چنین شبهاتی که پاسخش روشن نیست مطرح شود، ولی به نظر می‌رسد باید شبهه را مطرح کرد و دنبال جوابش گشت. نباید از ترس اینکه عده‌ای با شبهات از ایمان بر‌گردند از بیان شبهه خودداری کرد و جلوی پیشرفت علم را گرفت و از زایل شدن ایمانها نباید ترسید؛ زیرا ایمانهایی که بر پایه یقین باشد با این شبهات متزلزل یا زایل نمی‌شود و ایمانهای خرافی ایمان واقعی نیست و در این روزگار خواهی نخواهی زایل می‌شود؛ زیرا بر اساس حقی استوار نیست.

به قول دکتر سروش: کسانی که می‌گویند بحث‌های کلامی ایمان و یقین مردم را زائل می‌کند باید به اینها گفت کدام یقین؟ یقین‌های لرزان، غیر مدلل و میراثی و تقلیدی را می‌گویید؟ آنها با بحث و دلیل بدست نیامده تا با بحث و دلیل از دست بروند. به علتی آمده‌اند و با علت مقابلی زائل می‌شوند. اگر هم ایمان‌های مدلل را می‌گویید بحث‌های کلامی مادر و مولّد آنها هستند و بستن باب علم کلام و بحث آزاد به خاطر پاره‌ای از آفاتش، پرپر کردن گل است به خاطر خارهایش.

«برگرفته از: حقانیت،عقلانیت، هدایت از دکتر سروش»

به هر حال نباید از بیان شبهه ترسید.

شبهه این است که شاید امور مطرح شده در آیه مربوط به سرزمین حجاز باشد چرا که در آن سرزمین بالاخره خدا مطرح بود ولی اگر در جایی اصلا خدا مطرح نبود آیا در آنجا نیز در گرفتاری دل افراد به سوی منبعی می‌رود یا نه؟ اثبات این امر مشکل است. خود من در اولین سفر حج که به عنوان زبان‌دان به حج رفتم اتفاقا با کسانی به حج رفتم که اهل علم و مسلط به امور دینی بودند. در راه بین مدینه و مکه اتوبوس تصادف کرد و در لحظۀ تصادف همه می‌گفتند: یا اباالفضل و کسی یا الله نمی‌گفت. تازه همان‌طور که گفتم این‌ها عوام نبودند بلکه اهل علم بودند ولی باز در سختی، غیر خدا را صدا می‌زدند.

پس ممکن است گفته شود در شدائد چیزی که به ذهن می آید آن است که از بچگی به انسان تلقین شده است و در جامعۀ ما که دائما روضه می‌گیرند و به مردم تلقین می‌کنند که از امامان حاجت بخواهید در شدائد، غیر خدا صدا زده می‌شود.

پس اینکه گفته می شود فطرت، چه بسا در واقع فطرت نباشد بلکه به خاطر تلقین باشد. بنابراین اگر در جامعه‌ای باشیم که اصلا حرفی از خدا نباشد و همه کارها با تکنولوژی جلو می‌رود آیا شخصی که در این جامعه رشد کرده نیز وقتی در ظلمات گرفتار شد از خدا کمک می‌خواهد؟

باید به این سوال جواب داد.

پس ممکن است کسی بگوید راه فطرت برای کسانی جواب می‌دهد که در محیطی زندگی می‌کنند که در آن محیط اسم و رسم خدا مطرح است و الا اگر در جایی اصلا اسم و رسم خدا مطرح نبود معلوم نیست در شدائد، خدا به ذهن بیاید.

این شبهه بود و در روزهای بعد باید به جواب این شبهه بپردازیم.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات