هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
نکات درس تفسیر در تاریخ 19/11/1400
تفسیر آیات 64 و 65 سوره انعام
بحث فطرت و اشكال به آن در آيه 64. سه نوع عذاب از بالاي سر و از طبقات بالاي جامعه بر عليه ضعيفان و از زير پاها، جنگ پا برهنگان عليه برخورداران و جنگهاي طايفهاي. احتمال اتفاق هر سه نوع عذاب در كشور ما و راه حل آن عذرخواهي بزرگان و توزيع ثروت به طور عادلانه و كار فرهنگي بر مبناي قانونمداري و مهرباني.
قُلِ اللّٰهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهٰا وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ ﴿الأنعام، 64﴾
بگو: خدا شما را از آن [تاریکی]ها و از هر اندوهی نجات میدهد، باز شما به او شرک میورزید.
قُلْ هُوَ اَلْقٰادِرُ عَلىٰ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذٰاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ اُنْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اَلْآيٰاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ ﴿الأنعام، 65﴾
بگو: اوست كه تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد، یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد، و گزند برخي از شما را به برخي دیگر بچشاند؛ بنگر چگونه آیات خود را گوناگون بیان میکنیم باشد كه بفهمند.
نکته 1: آیات 63 و 64 فطرت مشرکین مکه را بیدار میکند که در گرفتاریها به یاد خدا میافتید و خدا شما را نجات میدهد. پس کسی که در لحظۀ گرفتاری به داد شما میرسد الله است. باید توجه داشت که تعبیر قُلِ اَللّٰهُ يُنَجِّيكُمْ قصر قلب است یعنی اینکه فکر میکنید بت نجات میدهد درست نیست بلکه الله نجات میدهد.
بد نیست مثال دیگری از قصر قلب بزنم:
در قضیۀ کربلا وقتی اسراء را وارد بر ابن زیاد کردند او رو به امام سجاد(ع) کرد و پرسید این مرد چه کسی است؟ شخصی جواب داد که این علی بن الحسین است. ابن زیاد گفت: آیا خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام سجاد جواب داد: برادری داشتم به نام علی بن الحسین که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: بل الله قتله و با این جمله میخواست بگوید خدا او را کشت نه مردم. اینجا هم قصر قلب است یعنی مردم او را نکشتند بلکه خدا کشت.
حال در آیۀ مورد بحث نیز قصر قلب است و میخواهد بگوید بت نجات نمیدهد بلکه خدا نجات دهنده است.
نکته 2: قبلا این سؤال را مطرح کردیم که فطرت انسان شاید خدا جو نباشد. اگر در جامعهای تبلیغ خدا شده باشد فطرتها خدایی میشود و در مشکلات به یاد خدا میافتند ولی اگر در جایی خدا در کار نباشد در گرفتاریها به یاد خدا نمیافتند. به هر حال این سوال در ذهن من هست که آیا در گرفتاریها واقعا برای همۀ انسانها خدا مطرح میشود؟
میتوان گفت در محیطهایی که خداپرستند فطرتها الهی هستند ولی در محیطی که خدا مطرح نیست ضرورتا در گرفتاریها خدا به ذهن نمیآید.
البته با این حرفها خداشناسی زیر سوال نمیرود چرا که خداشناسی از طریق برهان صدیقین یا برهان نظم یا برهان امکان و وجوب يا امكان فقري اثبات میشود.
پس اشکال به راه فطرت اشکال به خداشناسی نیست.
نکته 3: در آیه 65 از سه عذاب صحبت شده است:
الف) عذاب از بالای سر که معمولا به توفان و باران و شهاب سنگ معنا میکنند.
ب) عذاب از زیر پا مثل زلزله یا فرونشست زمین.
ج) به جان هم افتادن مردم.
البته مفسران وجوه دیگری نیز در مورد این سه عذاب گفتهاند مثل اینکه عذاب از بالای سر میتواند اشاره به عذاب زورگویان نسبت به زیردستان داشته باشد. مثل اینکه حکومتها نسبت به مردم زور بگویند یا بالاترها پایینترها را شکنجه و زندان کنند یا حتی مرد به زن و بچه اش زور بگوید.
و عذاب از زیر پا اشاره به طبقات مستضعف دارد که جنگ راه بیندازند و زیر دستیها بالا دستیها را اذیت کنند. کسانی که فقیرند به پول دارها حمله کنند و بزنند و بشکنند. ممکن است تودههای مستضعف با هم متحد شوند و همه چیز را از بین ببرند. اتفاقا در تاریخ چنین چیزی را داریم و در فتنۀ زنگ سیاه پوستان بر علیه اربابان خود به پا خواستند و آنها را اذيت کردند.
این خطر در جامعۀ ما وجود دارد. اتفاقا در غرب نیز این خطر وجود داشت ولی جامعهشناسان آنها متوجه این خطر شدند و قرار شد برای جلوگیری از انقلاب تودهها به کارگرها رسیدگی بیشتری کنند و حقوقشان را زیاد کنند و رفاه نسبی برای تودهها ایجاد کردند و در نتیجه آنها قیام نکردند.
ولی در برخی جاها مرفهین عاقل نبوده و به فکر تودهها نبودند و همین امر موجب شد که تودۀ ضعیف شورش راه بیندازند. البته شورشهايي كه چون عصبانی بودند، همه چیز را از بین ميبردند.
اگر مرفهین به هشدارهایی که جامعهشناسان میدهند توجه نکنند احتمال دارد که جامعه به نابودی يا هرج و مرج کشیده شود.
و اما عذاب سومی که آیه بیان کرده است این است که تودهها به جان هم بیفتند. تفسیر التحریر و التنویر لغت شیعه را اینگونه معنا کرده است: جماعت متحد که در غرضی یا عقیدهای یا خواستهای با یکدیگر اتفاق داشته باشند.
با این حرف ممکن است در یک جامعه ده نوع شیعه وجود داشته باشد. شیعه علی. شیعه عثمان. شیعه پول. شیعه مقام. شیعه نژاد و این شیعهها پیوسته با یکدیگر جنگ های داخلی راه بیندازند.
با این توضیحات متوجه شدیم که سه جنگ ممکن است رخ دهد:
الف) جنگ زورمداران بر علیه مردم
ب) جنگ پابرهنهها بر علیه قدرتها
ج) جنگ طوايفي از مردم نسبت به یکدیگر
متأسفانه جامعۀ امروز ما آمادگی هر سه نوع از این جنگها را دارد. حال چرا چنین شده نمیدانم. نه تخصصش را دارم ون اطلاعات و آمار دقیق. متأسفانه مسائلی که پیش میآید بجای اینکه علتش را بررسی کنیم تصمیمات آنی گرفته میشود.
همین قتلی که اخیرا در اهواز رخ داده و زنی را کشتهاند و سرش را در شهر گرداندهاند باید دنبال علل و انگيزهها گشت. آیا به خاطر فقر بوده است؟ آیا به خاطر تعصب بوده است؟ آیا به خاطر حس معروف شدن بوده است؟ آیا به خاطر تبلیغاتی است که میگویند مرد باید غیرت داشته باشد؟ آیا به خاطر قانون بد است که میگویند اگر مردی زنی را کشت او را نمیکشند.
آیا از قاتل تستی گرفته میشود تا معلوم شود چه علتی عامل این اتفاقات است؟
بجای اینکه دنبال علت حادثه باشند زود بکش بکش راه میاندازند. حال واقعا آيا اين قصاصها، قتلها را کم کرده است؟ مگر امروزه نمیگویند جهان بدون قتل. پس چرا به آن سو نمیرویم و دوست داریم زود بکشیم؟
چرا به این فکر نمیافتیم که باید فرهنگ اصلاح شود.
واقعا پیامبر(ص) چگونه مشرکین را ادب کرد که دیگر دختران خود را نکشند؟ آیا با کشتن چنین کرد یا کار فرهنگي دقيق و عميق کرد؟
دختری که زنده به گور میشد قرآن او را بالا برد و والا ساخت تا جایی که او را به مقام ولایت رساند
الآن دهه فجر است. در اوایل انقلاب مردم همه با هم مهربان بودند و به هم کمک میکردند ولی چطور بعد از 43 سال هر کسی به فکر خودش است؟
مردی که زنش را میکشد مقصر است ولی مسئولین فرهنگی نیز مقصرند. ما آخوندها چه کردهایم؟ عربهای زمان پیامبر(ص) تعصب داشتند ولی پیامبر(ص) آنها را نرم کرد ولی ما بعد از 43 سال به اینجا رسیدهایم که قتلها زیاد شده است.
مسئولان فرهنگی وظایف خود را خوب انجام ندادهاند. باید بررسی شود که چرا ما چنین شدهایم؟
در نقلها وارد شده است که پیامبر(ص) یکی از صحابۀ خود را که دشمن مشرك را كه در حين جنگ با وجود گفتن لا اله الا الله کشته بود آنقدر مذمت کرد که آن صحابی گفت: ای کاش من مرده بودم. او اينگونه جلوي قتل را گرفت. این رفتار پیامبر(ص) است ولی ما از غیرت دینی و آتش به اختیار سخن میگوییم.
اگر مَلِک از باغ رعیت یک سیب بچیند غلامانش ریشۀ درختان را در میآورند. نباید بی قانونی را حاکم کرد. بجای تعریف کردن از جوانان انقلابی باید قانون و نظم را حاکم کرد. وقتی قانون تضعیف شود هرکسی دیگری را میکشد و هر کسی قدرت داشت به دیگری ظلم میکند.
پس راه را اشتباه رفتهایم. دائما بر روی غیرت دینی اصرار کردیم و همین عاملی برای بیقانونی شد در حالی که پیامبر(ص) حتی قانونهای جاهلی را نگه میداشت تا خدا پس از مدتی برخی از آنها را نسخ یا اصلاح میکرد. باید قانونها را محترم شمرد. حتی بعد از فتح مکه قانونها محترم شمرده شد ولی ما در برهۀ انقلاب قانونها را به هم میزدیم. نباید مردم را به بیقانونی تشویق میکردیم.
باید به مرور قانونها را اصلاح میکردیم ولی اینکه همه جا فرار قانونی ایجاد کردیم درست نیست. این گونه طرف میگوید میکشیم و بعد فرار میکنیم یا با پول حل میکنیم یا با جاسوسی عفومان میدهند.
به هر حال ما در واقع انگیزۀ قتلها را نمیدانیم و فقط میکشیم و جستجو نمیکنیم که چرا فردی جنایت مرتکب شده است؟
متأسفانه بر روی مسائل ریشهیابی نکردهایم و الآن کشور ما احتمال گرفتار شدن به هر سه نوع عذاب مطرح شده در آیه را دارد مگر اینکه همین الآن برگردیم.
باید همه به ریسمان الهی چنگ بزنیم. اوس و خزرج با هم دشمن بودند ولی با اسلام بین قلبهای آنها رأفت افتاد. به این آیه از سوره آل عمران توجه کنید:
وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا وَ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ كُنْتُمْ عَلىٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ اَلنّٰارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهٰا كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اَللّٰهُ لَكُمْ آيٰاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿آلعمران، 103﴾
و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، آيات خود را برای شما روشن میسازد تا هدایت شوید.
ما امروز در حال افتادن در آتش هستیم. بنده در جريان پلاسكو يا انحراف قطار يا.. اطلاعیههای زیادی دادهام و گفتهام وقتی کسی ماشین آخر سیستم سوار است و دیگری چرخ هم ندارد این موجب عقده میشود. گفتهام که مردم را عقدهای نکنید.
آیا این مسئولین حاضرند یک ماه از حقوقشان بگذرند؟ واقعا چرا آنها که پول کشور در دستشان است کاری نمیکنند؟ وقتی جامعه عقدهای شد هر روز بدتر از دیروز میشود. حوادثی که پیش می آید معلوم نیست آخرین حادثه باشد مگر اینکه همه برگردند مسؤلان عذرخواهي كنند و ثروتشان را با فقرا تقسيم كنند و فقيران نيز از ظلمهاي گذشته بگذرند.
باید کاخ نشینها با مردم بنشینند. ثروتها را تقسیم کنند. مردم را خوشحال کنند. از گذشته عذرخواهی کنند. متولیان نظامی و سیاسی و فرهنگی در هر دورهای از مردم عذرخواهی بکنند و همدیگر را ببخشند و برادر شوند. و الّا با کشتن این و آن کار حل نمیشود.
خلاصه اینکه تبعیت از قرآن و سلوک پیامبر(ص) كه مهرباني و گذشت است، راه کار نجات کشور از وضع موجود است. امیدوارم این حرف ها اثر داشته باشد.