سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 16/12/1400
تفسیر آیات 71 و 72 سوره انعام
تفاوت ماده امر با صيغه امر. تفاوت انواع اسلام به دليل تفاوت متعلق آن. اصطلاحات گوناگون اسلام
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ يَنْفَعُنٰا وَ لاٰ يَضُرُّنٰا وَ نُرَدُّ عَلىٰ أَعْقٰابِنٰا بَعْدَ إِذْ هَدٰانَا اَللّٰهُ كَالَّذِي اِسْتَهْوَتْهُ اَلشَّيٰاطِينُ فِي اَلْأَرْضِ حَيْرٰانَ لَهُ أَصْحٰابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى اَلْهُدَى اِئْتِنٰا قُلْ إِنَّ هُدَى اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدىٰ وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ ﴿الأنعام، 71﴾
بگو: آیا به جای خدا چيزي را بپرستیم که نه سودی به ما ميرساند و نه زیانی، و [آيا] پس از آنکه خدا ما را هدایت کرد، به عقب برگرديم؟ مانند کسی که شیاطین عقلش را ربوده اند و در زمین سرگردان است، در حالی که برای او یارانی است که وی را به سوی هدایت [ادعايي خودشان] دعوت می کنند که به جانب ما بیا. بگو: یقیناً هدایت خدا همان هدایت [واقعی] است، و ما مأموریم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم.
وَ أَنْ أَقِيمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ اِتَّقُوهُ وَ هُوَ اَلَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿الأنعام، 72﴾
و به اینکه نماز را بر پا دارید و از خدا پروا کنید، و اوست که به سویش گردآوری می شوید.
نکته 1: گاهی اوقات امر کردن از طریق مادۀ امر است مثل اینکه میگوییم «امرتک بالصلاة» یعنی تو را به نماز امر کردم و گاهی اوقات از طریق صیغۀ امر است مثل اینکه میگوییم «صلّ» یعنی نماز بخوان.
از لحاظ اصولی میگویند امر از طریق مادۀ امر قویتر است و «امرتک بالصلاة» از «صلّ» قویتر است چرا که مادۀ امر را کسی به کار میبرد که عالی است و دلالتش بر اینکه حتما باید انجام گیرد محکمتر است بر خلاف امر به صیغه که ضرورتا از ناحیۀ فرد عالی صادر نشده است.
حال در تعبیر وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ مادۀ امر بکار رفته است که از «اسلموا» محکمتر است.
و اما جالب است که خدا به حضرت ابراهیم که شخص پاکی بوده از امر به صیغه استفاده کرده است و به او گفته است «اسلم» (بقره-131) ولی در مواردی که مردم هم دخالت دارند مثل مورد بحث مادۀ امر بکار برده تا تأکید بیشتری داشته باشد.
نکته 2: در این زمینه که لام در تعبیر لِنُسْلِمَ چه لامی است و نکات ادبی مربوط به آن به تفسیر مجمع البیان و تفسیر التحریر و التنویر مراجعه شود.
نکته 3: تسلیم جنبۀ مفعولی دارد ولی اسلام جنبۀ فاعلی دارد. حال تعبیر لِنُسْلِمَ به این معنا است که ما امر شدهایم که تسلیم باشیم.
نکته 4: متعلق اسلام بسیار مهم است که انسان برای چه کسی تسلیم شود. در آیه 71 تسلیم در برابر رب العالمین مطرح شده است ولی متأسفانه برخی از ما در برابر هوای نفس یا معشوقه یا قدرت تسلیم هستیم.
پس متعلق خیلی مهم است.
دین اصرار دارد که در برابر رب العالمین تسلیم باشیم. و اما مرحلهاي از تسلیم این است که در برابر قدرت پیامبر(ص)تسلیم شویم مثل گروههایی که از ترس در برابر پیامبر(ص) تسلیم شدند. پس فکر نکنیم همۀ اسلامها یکگونه است. در سوره حجرات آمده است:
قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا يَدْخُلِ اَلْإِيمٰانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لاٰ يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمٰالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿الحجرات، 14﴾
بادیه نشینان گفتند: ما [از عمق قلب] ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید: اسلام آورده ایم؛ زیرا هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است. و اگر خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، چیزی از اعمالتان را نمی کاهد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
اسلام در این آیه به معنای تسلیم شدن در برابر حکومت پیامبر(ص) است.
به هر حال گاهی اوقات متعلق اسلام ذکر شده، مثل آیه 71 سوره انعام؛ و گاهی اوقات مثل آیه 14 سوره حجرات متعلق اسلام ذکر نشده است.
البته تسلیم در برابر حکومت پیامبر(ص) باز امر شایستهای است ولی اینکه تسلیم هوای نفس یا تسليم پادشاه ستمگر شویم بد است.
نکته 5: در روایات ما، شیعه و اهل سنت با عناوین مختلفی معرفی میشوند تا یکی از دیگری مشخص شود. مثلا در روایات عنوان مسلمان بیشتر به اهل سنت اشاره دارد و برای اشاره به شیعه از عنوان مؤمن استفاده شده است.
همچنین گاهی اوقات برای اهل سنت از کلمۀ عامة استفاده میشود و برای شیعه از کلمۀ خاصة.
گاهی اوقات نیز کلام با قرینه بکار میرود و مثلا از کلمۀ مسلمان استفاده میشود ولی قرینهای بکار میرود که مراد از آن شیعه است.
پس نباید روایتی را ببینیم و بدون بررسی الفاظ آن، معنای اشتباهی را روی منبر به خورد مردم دهیم. به عنوان مثال برخی از منبریها میگویند اگر میخواهید مؤمن باشید باید انگشتر به دست راست كنيد و زیارت اربعین بخوانید در حالی که این کار جزو صفات شیعه است نه صفات مؤمن.
نکته 6: قاعدهای در اصول داریم که میگوید: تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یعنی لفظی که آورده میشود خودش علت حکم را بیان میکند مثلا وقتی گفته میشود اکرم العلماء از وصف علماء به صورت ارتکازی فهمیده میشود که علت اکرام، علم است.
حال در تعبیر وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ آوردن وصف رب العالمین علت تسلیم را میرساند یعنی وقتی ثابت شد که موجودی رب العالمین است ارتکاز عقلی ما به ما فرمان میدهد که تسلیم او باشیم.
حال جالب است که همین نکته در تعبیر قُلْ إِنَّ هُدَى اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدىٰ نیز وجود دارد.
با توضیحاتی که داده شد میتوان گفت آیات قرآن انگار که با عقل ما حرف میزند و هر حرفی میزند دلیلش را نیز ذکر کرده است. پس سزاوار نيست كه به آیات قرآن در هر موردی با دید تعبدی نگاه شود.
نکته 7: دستور أَقِيمُوا اَلصَّلاٰةَ یعنی نماز را ایستاده کن که دلالت بر توجه اکید بر نماز دارد که باید آن را بپا داشت نه اینکه آن را نشسته نگه داشت یعنی به آن بیتوجهی کرد. از تعبیر این دو آیه معلوم میشود که نماز جایگاه ویژهای دارد چرا که ابتدا بحث تسلیم در برابر رب العالمین مطرح شد و بعد از آن از بین تمام دستورات و احکام تنها به نماز اشاره کرده است. بله دستور وَ اتَّقُوهُ اشاره به دیگر دستورات و احکام دین دارد ولی به هر حال اینکه نماز جداگانه ذکر شده دلالت بر اهمیت آن دارد.
به عبارت دیگر دستور به اقامۀ نماز هم ذکر خاص بعد از عام است و هم ذکر خاص قبل از عام چرا که نماز بین دو عام تسلیم و تقوا آمده است.
نکته 8: آیه 72 سؤالات لفظی و ادبی فراوانی ایجاد میکند مثلا میگویند چرا در انتهای آیه 71 از جملۀ خبری استفاده شد ولی در ابتدای آیه 72 جملۀ امری آمد و چرا عطف انشاء بر خبر شده است؟
یا میگویند آوردن (اَن) در تعبیر وَ أَنْ أَقِيمُوا اَلصَّلاٰةَ برای چیست و چرا بر سر اِتَّقُوهُ نیامده است؟
من فکر میکنم لزومی ندارد راجع به این چیزها بحث کنیم چرا که قرآن یک کلام زیبا است و هیچ اشکالی به آن وارد نیست. خود قرآن زیباییهای خاص خودش را دارد و با این زیباییها بود که دیگران را جذب کرد.
نکته 9: تعبیر وَ هُوَ اَلَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ علت جملات قبل است یعنی چون به سوی او محشور میشویم باید تقوا پیشه کنیم.