هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
نکات درس تفسیر در تاریخ 17/12/1400
تفسیر آیه 71 سوره انعام
لزوم روشن بودن تمثيلها، توضيح قصه آدم از سوره هاي اعراف و طاها و توضيح سمبليك بودن برخي از قسمتهاي آنها
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ يَنْفَعُنٰا وَ لاٰ يَضُرُّنٰا وَ نُرَدُّ عَلىٰ أَعْقٰابِنٰا بَعْدَ إِذْ هَدٰانَا اَللّٰهُ كَالَّذِي اِسْتَهْوَتْهُ اَلشَّيٰاطِينُ فِي اَلْأَرْضِ حَيْرٰانَ لَهُ أَصْحٰابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى اَلْهُدَى اِئْتِنٰا قُلْ إِنَّ هُدَى اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدىٰ وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ ﴿الأنعام، 71﴾
بگو: آیا به جای خدا چيزي را بپرستیم که نه سودی به ما ميرساند و نه زیانی، و [آيا] پس از آنکه خدا ما را هدایت کرد، به عقب برگرديم؟ مانند کسی که شیاطین عقلش را ربوده اند و در زمین سرگردان است، در حالی که برای او یارانی است که وی را به سوی هدایت [ادعايي خودشان] دعوت می کنند که به جانب ما بیا. بگو: یقیناً هدایت خدا همان هدایت [واقعی] است، و ما مأموریم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم.
نکته 1: معمولا با مثال زدن و تشبيه كردن میخواهند چیز سخت را آسان کنند؛ ولی در آیه مورد بحث مثالی زده شده است برای کسی که غیر خدا را میخواند و این مثال خودش مبهم است و فهمش نیز سخت است.
بد نیست مثالی بزنم: وقتی میخواهیم بدیهای سیگار را برای بچه بگوییم به او میگوییم کسی که سیگار بکشد آرام آرام به اعتیاد و نابودی کشیده میشود و مثل کسی میشود که گوشۀ خیابان افتاده است و هیچگاه گفته نمیشود کسی که سیگار میکشد از مراتب عالیه به مراتب دانیه میرسد. يا هميشه معقول را با تشبيه به محسوس توضيح ميدهند نه بر عكس.
حال در این آیه مثالی زده شده است که ما از آن سر در نمیآوریم. مثلا تعبیر اِسْتَهْوَتْهُ اَلشَّيٰاطِينُ خودش محل بحث و گفتگو است که شیطان چيست؟ چگونه انسان را ساقط میکند؟ «استهوته» به چه معناست؟ یا اینکه مراد از «الارض» کدام زمین است؟ همچنین مراد از حیران چیست؟
به هر حال مثالی که زده شده است تازه به جهالت ما افزوده است نه به علم ما.
در این زمینه نکاتی به ذهنم رسیده که خوب است به آن اشاره کنم و آن اینکه باید دید مردم آن زمان چگونه فکر میکردند؟
مثلا ممکن است گفته شود که آنها به خاطر قصههايي كه از بچگي شنيدهاند در ذهنشان شیاطین و غولهای بیابانی بوده است و قرآن نیز طبق همان ذهنیت مردم صحبت کرده است.
پس لازم نیست بگوییم مَثَلهای قرآنی ضرورتا حقیقت داشته باشد بلکه چه بسا طبق تفکر مردم آن زمان بیان شده است و مردم آن زمان از غولهای بیابانی ذهنیت داشتهاند و قرآن نیز طبق همان ذهنیت صحبت کرده است.
پس عرب آن زمان از غول وحشت داشته و قرآن نیز از همین مطلب برای مَثَل استفاده کرده است.
گاهی اوقات خود ما برای بچهها قصهای میسازیم و در آن قصه مثلهایی میزنیم.
حال در این آیه نیز خدا میخواهد کاری کند که افراد از ارتداد دوری کنند و به همین خاطر مثلی زده است که اگر مرتد شدی مثل این است که بعد از شهري شدن در بیابان به دست غولها بیفتی.
پس مَثَل زده شده در آیه مثالی است که مردم در آن زمان به خوبی درک میکردند. در گذشته عربها سفرهای تجاری داشتند و در طول سفرها، هم از ناحیۀ دزد و هم از ناحیۀ مریضی و هم از ناحیۀ طوفان شن اذیت میشدند. حال چه بسا مادران در آن زمان وقتی میخواستند برای بچهها قصه بگویند از تعبیر بیابان و شیطان و غول استفاده میکردند.
با این توضیح دیگر این سؤالات مطرح نمیشود که شیاطین در این آیه چه کسانی هستند و چگونه ممکن است کسی را در بیابان ساقط کنند؟
این یک قسم از مثالهای قرآنی است ولی ممکن است قسم دیگری نیز باشد که قرآن بدون اینکه کاری به ذهنیت مردم داشته باشد خودش قصه ای را بیان کرده باشد مثل قصه آدم و حوا. البته این قصه نیز در بین مردم کم و بیش متداول بوده که قرآن آن را کامل کرده است.
این قصه در سه جای قرآن آمده است:
یکی در سوره بقره که مدنی است و دیگر سوره اعراف و سوره طه که مکی هستند و هر دو قبل از سوره انعام نازل شدهاند و اتفاقا در این دو سوره بحث گرفتار شدن آدم و مکشوف شدن عورت آدم مطرح شده است که این را مردم آن زمان خوب میفهمیدند. در هر دو جا اینکه آدم فریب شیطان را خورد آمده است و نشان از این دارد که اگر انسان به حرف شیطان گوش دهد بدبخت میشود.
بد نیست به برخی از آیات سوره اعراف كه تقريبا سي ونهمين سوره نازل شده است، اشاره کنم:
فَوَسْوَسَ لَهُمَا اَلشَّيْطٰانُ لِيُبْدِيَ لَهُمٰا مٰا وُورِيَ عَنْهُمٰا مِنْ سَوْآتِهِمٰا وَ قٰالَ مٰا نَهٰاكُمٰا رَبُّكُمٰا عَنْ هٰذِهِ اَلشَّجَرَةِ إِلاّٰ أَنْ تَكُونٰا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونٰا مِنَ اَلْخٰالِدِينَ ﴿الأعراف، 20﴾
پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه از شرمگاه بدنشان بر آنان پوشیده بود نمایان کند، [وسوسه اش این بود که به هر دو] گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده مگر از این جهت که مبادا دو فرشته گردید، یا از جاودانان شوید.
وَ قٰاسَمَهُمٰا إِنِّي لَكُمٰا لَمِنَ اَلنّٰاصِحِينَ ﴿الأعراف، 21﴾
و برای هر دو سوگند سخت و استوار یاد کرد که یقیناً من برای شما از خیر خواهانم [و قصد فریب شما را ندارم.]
فَدَلاّٰهُمٰا بِغُرُورٍ فَلَمّٰا ذٰاقَا اَلشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا وَ طَفِقٰا يَخْصِفٰانِ عَلَيْهِمٰا مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّةِ وَ نٰادٰاهُمٰا رَبُّهُمٰا أَ لَمْ أَنْهَكُمٰا عَنْ تِلْكُمَا اَلشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُمٰا إِنَّ اَلشَّيْطٰانَ لَكُمٰا عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿الأعراف، 22﴾
پس آن دو را با مکر و فریب از مقام و منزلتشان فرود آورد [و به خوردن درخت ممنوعه نزدیک کرد] ، هنگامی که از آن درخت چشیدند، شرمگاه بدنشان بر دو نفرشان نمایان شد و هر دو دست به کار چسبانیدن برگ [درختان] بهشت به خود شدند؛ و پروردگارشان بر آن دو بانگ زد: آیا من شما را از آن درخت نهی نکردم، و به شما نگفتم: بی تردید شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟!
این آیات با آیه 71 سوره انعام نیز ارتباطهای ظریفی دارد مثل اینکه در هر دو آمده است که شیطان از در خیرخواهی وارد میشود.
در سوره طه كه تقريبا چهل و پنجمين سوره نازل شده است نیز چنین آمده است:
وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلىٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً ﴿طه، 115﴾
یقیناً پیش از این به آدم سفارش کردیم [که از میوه آن درخت نخورد] پس فراموش کرد و عزمی استوار برای او نیافتیم.
وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِكَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِيسَ أَبىٰ ﴿طه، 116﴾
و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. همه سجده کردند مگر ابلیس که روی برتافت.
فَقُلْنٰا يٰا آدَمُ إِنَّ هٰذٰا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلاٰ يُخْرِجَنَّكُمٰا مِنَ اَلْجَنَّةِ فَتَشْقىٰ ﴿طه، 117﴾
پس گفتیم: ای آدم! مسلماً این [ابلیس] دشمنی است برای تو و همسرت، پس شما را از بهشت بیرون نکند که در مشقت و رنج افتی.
إِنَّ لَكَ أَلاّٰ تَجُوعَ فِيهٰا وَ لاٰ تَعْرىٰ ﴿طه، 118﴾
قطعاً برای تو [در این مکان موقعیتی است که] است که نه گرسنه شوی و نه برهنه گردی.
وَ أَنَّكَ لاٰ تَظْمَؤُا فِيهٰا وَ لاٰ تَضْحىٰ ﴿طه، 119﴾
و نه در آن تشنه شوی و نه دچار آفتاب زدگی گردی.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ اَلشَّيْطٰانُ قٰالَ يٰا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلىٰ شَجَرَةِ اَلْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لاٰ يَبْلىٰ ﴿طه، 120﴾
پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودان و سلطنتی که کهنه نمی شود، راهنمایی کنم؟
فَأَكَلاٰ مِنْهٰا فَبَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا وَ طَفِقٰا يَخْصِفٰانِ عَلَيْهِمٰا مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّةِ وَ عَصىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوىٰ ﴿طه، 121﴾
پس هر دو [به سبب وسوسه شیطان] از میوه آن [درخت] خوردند، در نتیجه شرمگاهشان بر آنان پدیدار شد و شروع به چسباندن برگ های درختان بهشت بر [شرمگاه] خود کردند. و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و [از رسیدن به آنچه شیطان به او القا کرده بود] ناکام ماند.
ثُمَّ اِجْتَبٰاهُ رَبُّهُ فَتٰابَ عَلَيْهِ وَ هَدىٰ ﴿طه، 122﴾
آن گاه پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و او را راهنمایی کرد.
قٰالَ اِهْبِطٰا مِنْهٰا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّٰا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اِتَّبَعَ هُدٰايَ فَلاٰ يَضِلُّ وَ لاٰ يَشْقىٰ ﴿طه، 123﴾
[خدا] گفت: هر دو با هم از بهشت [به سوی زمین] فرود آیید که برخی از شما دشمن برخی دیگرند، پس اگر از سوی من هدایتی به شما رسید، هر کس از هدایتم پیروی کند، نه گمراه می شود و نه به مشقت و رنج می افتد.
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ أَعْمىٰ ﴿طه، 124﴾
و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است] روی بگرداند، برای او زندگی تنگ [و سختی] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم.
حال بعید نیست آیۀ مورد بحث در سوره انعام كه پنجاه و پنجمين سوره نازل شده است اشاره به چیزی مثل همین داستان آدم و حوا داشته باشد. شیطان، آدم و حوا را سقوط داد. حال آیۀ مورد بحث نیز از همین صحبت میکند که شیاطین عامل سقوط فرد میشود. پس مرتد شدن از دین خیلی بد است.
در زمینۀ اینکه داستانهای قرآن واقعی است یا سمبلیک باید گفته شود که اصل قصه واقعی است ولی خوردهریزهای آن ممکن است سمبلک باشد.
به عنوان مثال سمبلیک بودن داستان یونس خیلی محتمل است چرا که مثلا در این داستان از درخت کدو سخن گفته شده در حالی که کدو درخت ندارد. پس ممکن است سمبلیک باشد و بیشتر مراد این است که مبلغان در سختی تبلیغ نبرند و محل تبليغ را ترك نكنند و از عواقب آن بترسند.
به هر حال قسمتهایی از قصهها واقعی است و قسمتهایی نیز سمبلیک است. پس قرآن میخواهد از داستانها جنبههای هدایتی را بیرون بکشد و برخی از مطالبی که بین قصه میآید شاید سمبلیک باشد و شاید هم واقعیت باشد ولی نباید وقت خود را صرف چیزهایی که نمیفهمیم کنیم. باید دنبال هدف قصه بگردیم.
مثلا کاری نداشته باشیم درختی که آدم و حوا از آن خوردند چه درختی بوده است. همچنین اینکه آیا یونس در شکم ماهی نفس میکشید یا نه این چیزها را نباید سخت گرفت بلکه باید از آن عبور کرد و به فايده داستان توجه داشت.