هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
به نام خداوند مهربان
سخنراني استاد عابديني در حسينيه نصير نجف آباد پيرامون دوستي
روز اول محرم
قبل از شروع بحث حديثي از پيامبر اكرم (ص) بيان ميشود كه بي ارتباط به بحث ما نيست.
بنده اين حديث را چندين بار از زبان مرحوم آيت الله منتظري شنيده و آن را حفظ شدهام. ايشان اينگونه نقل كرده است كه فردي نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: « يا رسول الله أوصني » يعني اي رسول خدا به اندرزي بده. ايشان فرمودند: إحفظ لسانك » زبانت را حفظ كن.
اين جواب در نزد شخص سؤال كننده بياهميت جلوه كرد به همين دليل تا سه مرتبه همين سؤال را تكرار كرد و هر بار همين جواب را شنيد، و در مرتبهي سوم پيامبر (ص) در ادامه فرمودند: آيا چيزي جز زبان، مردم را به جهنم انداخته است.
ما انسانها با دروغ و شايعه پراكني و تهمت و غيبت و … كه همه از گناهان زبان است خود را به جهنم مياندازيم، گناهان غير زباني مثل دزدي و قتل و … زمينهاش خيلي پيدا نميشود، ولي گناهان زبان به راحتي انجام ميشود و زبان واقعا خطرناك و همين گناهان باعث از بين رفتن بسياري از دوستيها ميشود.
وقتي ما پشت سر كسي حرفي ميزنيم سه پيامد ناگوار دارد:
1- به گوش آن فرد ميرسد و از دست ما ناراحت ميشود و دوستيها از بين ميرود.
2- غيبت يا تهمت ميشود كه هر دو حرام است.
3- قدرت وحدت و اتحاد و ايمان مردم يك جامعه از بين ميرود، چون وقتي دوستي از بين رفت مردم با هم دشمن شده و به جان يكديگر ميافتند.
متأسفانه امروزه بيشترجنگها در بين مردم مسلمان است و بيگانگان از اين تفرقه و جنگ بهره ميبرند.
جنگ بين مردم مسلمان اين ضررها را براي آنها به دنبال دارد:
1- عدهاي كشته شده و از بين ميروند.
2- مستكبرين و دشمنان مسلمانان اسلحههاي خود را به آنان فروخته و در مقابل، اموالشان را تصاحب ميكنند.
3- نخبگان از كشورهاي اسلامي خارج شده و در خدمت بيگانگان قرار ميگيرند و افرادي كه از نظر ذهني ضعيفتر هستند«پَخمگان» بر سر كار آمده و كشور را به صورت بسيار بد اداره ميكنند.
پس زبان سرخ سر سبز را بر باد ميدهد و دوستيها را به دشمني تبديل كرده و دشمني هم همه چيز را از بين ميبرد.
با استفاده از كتاب فرهنگ قرآن مرحوم رفسنجاني بحث خود را در بارهي دوستي آغاز ميكنم.
دوستي به معني ياري، رفاقت، عشق و محبت است و همينطور به معناي آشنايي توأم با مهر و محبت كه در اين مدخل، دوستي بين انسانها با انسان و دوستي انسان با خداوند و دوستي انسان با شيطان مورد بحث قرار گرفته است.
كار شيطان زينت دادن كارهاي زشت است و بديها را براي انسان خوب نشان ميدهد و انسان را به دنبال خود ميكشد. رفيق بد هم همينگونه است كه كار بد را زيبا و خوب جلوه ميدهد و انسان دنبال آن ميرود.
شيطان حتي فرزندان حضرت يعقوب (ع) را كه پيامبر زاده بودند به دنبال خود كشيد و قتل حضرت يوسف (ع) را براي آنها زيبا جلوه داد و بعد به آنها القا كرد كه بعد از كشتن وي توبه كنيد و آنها هم همين كار را انجام دادند و فريب شيطان را خوردند.
شيطان همه را فريب ميدهد، با آبرو بردن، مال مردم را خوردن و … و بعضي اوقات ميگوييم توبه ميكنيم و در بعضي از مواقع هم ميگوييم طرف حقش است. مثلا به فردي فحش ميدهيم و در توجيه كار خود ميگوييم، فلاني فحش برايش از نان شب هم واجبتر است. ولي ما توجه نداريم كه با فحش دادن خودمان را خراب ميكنيم.
پيامبر (ص) آمده است براي اتمام مكارم الاخلاق، و ما كه ادعاي پيروي از ايشان و جانشينانش را داريم بايد بدانيم هيچكدام از آنها فحاش نبودند.
مانند دشمنان امام حسين (ع) در خباثت كسي پيدا نميشود، چون امام بهترين بود. ما هم اگر بخواهيم دشمنان خود را بدترين و خبيثترين بدانيم بايد خودمان بهترين باشيم.
مثل كاري كه مردم در زمان شاه انجام دادند و به سربازان گُل دادند و آنان بالاخره تسليم خوبيهاي آنان شدند. پس با دوستي ميتوان دشمن را تسليم كرد ولي بايد مواظب باشيم كه اول دوستي خدا را انتخاب كنيم تا ما را خوب راهنمايي كند نه دوستي شيطان را كه باعث گمراهي ما شود.
شيطان انسان را همواره به فحشا دعوت ميكند و خداوند به ما وعدهي مغفرت ميدهد.
قبل از شروع بحث اصلي بايد به دو آيه اشاره شود:
1- آيه اول را با يك سؤال مطرح ميكنم:
آب دادن به يك مشرك چه حكمي دارد؟ ممكن است بعضي بگويند او مشرك و دشمن اسلام است و نبايد به او آب داد، اما جواب درست اين است كه به او آب ميدهيم به عنوان انسان بودن نه مشرك بودن و نه به عنوان تقويت شرك. بله به حكم انسانيت اين كار را انجام ميدهيم. ما آب را به او ميدهيم تا با ما دوست شود و از شرك دست بردارد.
در زمان پيامبر (ص) خيلي پيش ميآمد كه فردي مسلمان ميشد اما پدر و مادرش همچنان مشرك بودند. قرآن به اين افراد اينگونه سفارش ميكند:
« و إن جاهداك علي أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلاتطعهما و صاحبهما فيالدنيا معروفا و … » اگر پدر و مادر تلاش كردند كه به من شرك بورزي آنچه را از آن آگاهي نداري پس از آنها اطاعت نكن ولي در دنيا به طرز شايستهاي با آنها رفتار كن و … . اين سفارش قرآن است.
2- مشركين هر چه در مكه خواستند مسلمانان را اذيت كردند تا اين كه مسلمانان از مكه فرار و به مدينه هجرت كردند، تا اين كه در صلح حديبيه همراه پيامبر (ص) به عمره رفتند، زنان مشركين كه تا آن زمان مسلمانان را اذيت ميكردند الآن فقير شده بودند و از زنان پيامبر (ص) تقاضاي كمك ميكردند، آنان نزد آن حضرت آمده و چاره جويي كردند، در آن هنگام آيهي 272 سوره بقره نازل شد:
« ليس عليك هديهم و لكن الله يهدي من يشاء و … » هدايت آنها بر عهدهي تو نيست و خدا هر كسي را كه خواست هدايت ميكند و اين كمكي كه ميكنيد به نفع خودتان است و … .
چون انسان با كمكي كه به آنان ميكند در واقع برخودش مسلط شده و ميگويد من توانستم كينهها را كنار بگذارم.
اگر همين يك آيه را ما عمل ميكرديم اينقدر دادگاههاي ما شلوغ نبود. چون هر كسي ميخواهد حق خودش را بگيرد و هيچ كس حاضر به گذشت نيست، حتي دو برادر با هم دعوا كرده و به دادگاه ميروند.
بنابراين اگر به محتواي اين آيه و آيات مشابه آن عمل نشود دوستي در جامعه از بين ميرود. در قرآن آمده است « و سارعوا الي الخيرات » كار خير فقط نماز خواندن و عبادت و … نيست بلكه يكي از كارهاي خوب گذشت كردن است كه شيطان مانع ميشود.
حضرت علي (ع) در خطبهي قاصعه كه طولانيترين خطبهي نهج البلاغه است بيان ميكند كه شيطان اول در مقابل خداوند قيافه گرفت و گفت فرزندان آدم را فريب ميدهم و باور نميكرد كه در اين كار موفق شود ولي بعد ديد كه همهي انسانها پيرو او شدند، الآن در دل انسانها تخم گذاشته و آنها به جوجه تبديل شدهاند و جوجهها را پرورش داده است به همين دليل است كه نه به حرف عقل گوش ميدهيم و نه به حرف قرآن؛ و فقط پيرو دل خود هستيم، اين دل، دلي است كه شيطان بر آن مسلط است. ما زندگي هر يك از 14 معصوم خود را كه بررسي كنيم ميبينيم كه به مخالفان و يا دشمنان خود محبت كردهاند ولي ما واقعا مردم كم رحمي شدهايم.
در روز عاشورا عدهاي فقط سنگ ميزدند و جلو نميرفتند، علتش اين بود كه از امام محبت ديده بودند و نميخواستند به ايشان آسيبي برسد و از طرف ديگر از ابن زياد ميترسيدند، بنابراين فقط با سنگ زدن لشكر ابن زياد را همراهي ميكردند و اينها همه از اثرات محبت كردن است.
به نام خداوند مهربان
جلسهي دوم حسينيه نصير نجفآباد
دوستي در قرآن:
جلسهي قبل مقداري در بارهي دوستي با شيطان توضيح داده شد، دليل آن اين است كه براي خودسازي گفته شده كه اول بايد آفات را از دل بيرون كرد ( تخليه) كه يكي از اين آفات شيطان است، بعد بايد دل را جلا داد ( تجليه) و در آخر هم بايد دل را زينت داد ( تحليه)، و بعد از آن انسان لايق ميشود كه به مرحلهي فنا برسد، يعني دييگر خودي نبيند و ببيند كه هرچه هست فقط اوست و بنده مانند پرتو خورشيد نسبت به خورشيد است كه از خودش هيچ ندارد.
زير مجموعههاي دوستي در قرآن در كتاب« فرهنگ قرآن » با دوستي با خدا آغاز ميشود كه شامل بخشهاي زير ميباشد:
الف) ادعاي دوستي:
همواره عدهاي هستند كه ادعاي دوستي با خدا را دارند، از جملهي اين افراد يهوديان هستند كه قرآن در مورد آنان ميفرمايد:
« قُل يا ايها الذين هادوا إن زَعَمتم أنَّكم أولياءُ للهِ من دون الناس فَتَنَّموا الموتَ إن كُنتم صادقينَ »
« بگو اي يهوديان اگر گمان ميكنيد كه شما دوستان خداييد نه ساير مردم پس آرزوي مرگ كنيد اگر راست ميگوييد»
ثابت كنيد كه دوست خداييد، دوست ميخواهد نزد دوست خود برود پس شما هم طلب مرگ كنيد و نزد خدا برويد.
« و قالت اليهودُ و النصري نحن ابناؤا اللهِ و أحِبّاءُهُ … » « مائده/ 18
« يهوديان و مسيحيان گفتند ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستيم بگو چرا شما را به خاطر گناهانتان مجازات ميكند … »
خداوند به چند دليل مانند ما انسانها نيست و فرزند ندارد:
1- انسانها با فرزند دار شدن چيزي از آنها كم ميشود يعني تركيب اسپرم و تخمك كه جزيي از وجود پدر و مادر است.
2- خدا نيازي به فرزند ندارد كه مثلا عصاي پيري او شود.
3- خداوند حوصلهاش سر نميرود كه فرزند بخواهد.
4- خداوند مرگ ندارد تا فرزند وجود تنزبلي يا جانشين او باشد.
يهود و نصارا كه ادعاي فرزند بودن خدا را دارند با توجه به فرمودهي قرآن، اولا نبايد گناه كنند، در ثاني خداوند به خاطر گناهكار بودنشان نبايد آنها را مجازات كند.
پس چون هم گناه ميكنند و هم توسط خدا به خاطر گناهانشان مجازات ميشوند، بشري هستند مثل بقيه انسانها.
ب) تناسب در دوستي:
وقتي به پيرامون خود نگاه ميكنيم ميبينيم كه همواره همكار به دنبال همكار خودش است. به قول شاعر:
كبوتر با كبوتر باز با باز كند همجنس با همجنس پرواز
اگر كسي ميخواهد دوست خدا و پيامبر(ص) و ائمه عليهم السلام باشد بايد هم سنخ و همراه و همكار آنان باشد، و فقط با خوردن سور امام حسين (ع) نميتوان چنين ادعايي كرد و اين دوستي حاصل نميشود.
كسي كه ميخواهد دوست خدا باشد بايد اعمال و رفتارش عين رسول خدا (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام باشد.
شهيد مطهري ميفرمود: در زمان آيت الله بروجردي (ره) بعضي طلبهها به خاطر علاقهي زياد به ايشان كارهاي او را تقليد ميكردند و حتي عمامههايشان را هم شبيه ايشان ميپيچيدند.
ولي بايد توجه داشت اگر كسي دوستدار واقعي ايشان است، بايد سعي كند در علم و تقوا شبيه ايشان باشد نه فقط در ظاهر.
ما ميبينيم هر سال مراسم سالگرد فقيه عاليقدر شلوغتر از سال قبل ميشود، علتش اخلاق و علم آن مرحوم است كه به خاطر حفظ دينش حاضر شد از خيلي از چيزها بگذرد. اگر ما دوستدار ايشان هستيم بايد مثل آن مرحوم به دنبال علم باشيم و بيكار نباشيم چون ايشان هميشه دنبال تحصيل علم و دانايي بود و بيكار نمينشست و به طلاب هم همواره سفارش ميكرد كه: هر موقع گرسنه هستيد غذا بخوريد و هر موقع خوابتان ميآيد بخوابيد ولي وقتي بيدار هستيد در راه علم و دانش تلاش كنيد. و در مرحله بعدي نظير ايشان به علممان عمل كنيم و وجدانمان را زير پا نگذاريم.
صفت پسنديدهي ديگري كه ايشان داشت، نسبت به دشمنان خود گذشت داشت و كينهاي از كسي به دل نگرفت، با اين كه خيلي او را اذيت كردند اما با كسي دشمني نداشت و بديهاي آنها را فراموش كرد و آنها را بخشيد، به خاطر همين محبوب قلوب مردم شده است.
ج) تناسب دوستي:
كافران با هم دوست هستند و مسلمانان هم با هم، يك مسلمان و مومن نميتواند قلبا با يك كافر دوست باشد و همينطور برعكس. ممكن است مسلمان به عنوان انسان بودن كافر با او دوست باشد، اما از جهت اين كه كافر است از او خوشش نميآيد.
از جمله مطالب مرتبط با اين بحث ميتوان به گرفتاري كافران دشمنان دين با دوستاني اغواگر و متناسب با خودشان، اشاره كرد. علت اين كه كافران هيچگاه نجات پيدا نميكنند اين است كه فقط با افرادي مثل خودشان دوست هستند بنابراين هيچگاه هدايت نميشوند و نجات پيدا نميكنند.
سوره فصلت آيه 25.
همواره به ما سفارش شده كه اگر ميخواهيد دوستي را انتخاب كنيد بايد از شما بهتر باشد.
دوست تو از تو به بايد تا تو را علم و دين بيفزايد
دوستي با مردم دانا نكوست دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت ميكند بر زمينت ميزند نادان دوست
بايد همواره از دوست بد پرهيز كرد.
تا تواني ميگريز از يار بد يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها همي بر جان زند يار بد برجان و بر ايمان زند
د) حقوق دوستي:
اگر با كسي دوست صميمي شديم چه حقوقي بايد رعايت شود؟
« ليس علي الاعمي حرج و لا علي الاعرج حرج و … و لا علي انفسكم أن تأكلوا من بيوتكم … » نور/ 61
« بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهي نيست و همينطور بر خودتان كه از خانههاي خودتان يا خانههاي پدرانتان و مادرانتان يا … يا خانههاي دوستانتان كه كليدش در دست شماست دست جمعي يا جداگانه غذا بخوريد و … »
بيمار و نابينا و لنگ را خداوند اجازه داده است كه اگر به بازار رفتند ميتوانند به اندازهي نيازشان ميوه يا نان بدون دادن پول از مغازهها بردارند و بخورند.
مورد آخر كه در در آيه گفته شده در بارهي دوست است و مورد بحث ماست، اين آيه در بين ما غريب است و در زمان ما كسي به آن عمل نميكند، زمانهاي قبل بيشتر فاميل در يك خانه زندگي ميكردند و به يكديگر كمك ميكردند و با هم غذا ميخوردند و به اصطلاح دستشان در سفرهي هم ميرفت، ولي الآن ديگر اين رفت و آمدها و درد دل كردن نيست، بنابراين تا اين كه مشكلي پيش ميآيد فرد سكته ميكند و يا اين كه مشكلات روحي و رواني برايش به وجود ميآيد، به همين دليل است كه در دين اسلام به صلهي رحم سفارش شده است.
دوستي در دين دامنهي وسيعي دارد به طوري هر كسي ميتواند وقتي دوستش در خانه نيست به خانهي او رفته و چيزي بخورد ولي الآن چنين دوستيهايي در بين ما وجود خارجي ندارد و به دنبال آن هم مشكلات هر روز بيشتر ميشود.
ه) دوستان خدا:
دوستان واقعي خداوند پيامبران و ائمه عليهم السلام هستند. ما چگونه ميتوانيم ادعاي دوستي خود را با خدا ثابت كنيم؟
در قرآن آمده است: « قل إن كُنتم تُحِبون الله فاتبعوني » اي پيامبر به مردم بگو اگر خدا را دوست داريد از من (پيامبر) اطاعت كنيد.
كسي نميتواند بگويد من خدا را دوست دارم ولي كاري به پيامبرش نداشته باشد. حال اگر ما پيامبر را دوست داشتيم چه ميشود؟ آيهي قرآن در ادامه جواب را داده است.
« يُحبِبكم الله » خدا شما را دوست دارد.
يك موقع ممكن است دوستي يك طرفه باشد و فقط ما خدا را دوست داريم، اما در اينجا دوستي دو طرفه است هم ما خدا را دوست داريم و هم خدا ما را دوست دارد. اگر ما از پيامبر (ص) اطاعت كرديم فورا خداوند به ما جايزه ميدهد و آن جايزه اين است كه ما را دوست دارد، و خداوند دوستش را تنها نميگذارد و به ما همه چيز ميدهد.
اگر احساس تنهايي و سر در گمي كرديم معلوم است كه خدا ما را دوست ندارد و ارتباط ما با خدا ناقص است.
خداوند هم دارا است و هم دانا. يعني همه چيز دارد و همه چيز را هم ميداند و ميداند چه چيزي را به ما بدهد.
امام حسين (ع) فرمود: « الهي رضا برضاك » خدايا من واقعا راضيم به رضاي تو و به خاطر همين است كه گفته شده هر چه روز عاشورا جنگ سختتر ميشد امام بشاشتر ميشد، چون ميدانست كار خلافي نكرده و اين جنگ به خاطر تنبيه او نيست و هر مصيبتي بر سرش ميآمد نه عصباني شد و نه به كسي فحش داد، چون محبوب خداست، هم خدا را دوست دارد و هم خدا او را دوست دارد پس دليلي ندارد كه اين كارها را انجام دهد.
به نام خداوند مهربان
حسينيه نصير جلسه سوم:
اين جلسه مصادف شده است با سالگرد آيت الله منتظري (ره) كه به همين مناسبت مطالبي را بيان ميكنم:
فقيه عاليقدر به دليل اين كه هم عالم بود و هم عادل همه او را دوست داشتند و نامش باقي مانده است. از جمله نصيحتهايي كه به طلاب ميكرد و خودش هم عمل ميكرد اين بود كه سفارش ميكرد دروغ نگوييد يا اين كه با خودتان روراست باشيد.
به ايشان تهمت زدند كه سادهلوح و ساده انديش است ولي در واقع ايشان ديندار بود و پست و مقام برايش اهميتي نداشت به همين دليل از آن گذشت تا دينش سالم باقي بماند، و ما الآن ميبينيم كه يادش باقي مانده و مراسم ايشان هر سال شلوغتر ميشود. اما بعضي از افراد هستند كه همان سال اول هم مراسمشان خلوت است، چون ايشان راستگوي واقعي بود.
بحث ما در دو جلسهي قبل راجع به دوستي بود.
ادامهي بحث:
و) دوستان خوب: در سورهي نساء آيهي 69 و 70 دوستان خوب به ما معرفي شده است.
« و مَن يُطعِ اللهَ و الرسولَ فاولئك مع الذين … » اي پيامبر به مردم بگو هر كس از خدا و رسول اطاعت كند همنشين با كساني خواهند بود ( در آخرت ) كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده است، كه آنها عبارتند از: پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيقهاي خوبي هستند.
صديقين كساني هستند كه بسيار راستگو هستند و همهي كارهايشان مطابق حق و حقيقت است و شهدا كساني هستند كه گواه بر اعمال انسانها هستند و منظور از كساني نيست كه در راه خدا كشته شدهاند. در قرآن هر موقع از شهدا نام برده شده است منظور گواه بر اعمال است.
قرآن معمولا انبياء را از صالحين ميداند و همهي اين افراد رفيق و همنشين خوبي هستند. ما در دنيا هم بايد سعي كنيم با چنين افرادي همنشين باشيم.
بعضي اوقات مردم به خصوص جوانان با افراد بد و ناباب همنشين ميشوند، اين همنشينان يك قدم، يك قدم انسان را همراه خود ميبرند تا اين كه سرانجام او را گمراه ميكنند. اولا جوانان بايد مراقب باشند كه با اين افراد رفيق نشوند و در ثاني از روي لجبازي كردن با كسي يا با حكومت دست به گناه و خطا نزنند. مثلا به خاطر لجبازي با حكومت نماز نخوانند. در واقع اين افراد با خودشان لجبازي ميكنند و نماز حكم خداوند است و براي تكامل ما در نظر گرفته شده است و ربطي به حكومت ندارد. ولي رفيق ناباب ممكن است خلاف آن را به ما القاء كند.بنابراين همنشين خيلي در هدايت يا گمراهي انسان تأثير دارد.
« و اولئك مع الذين … » و خداوند به اين افراد خيلي نعمت داده است كه منظور از نعمت، معنويت است كه همان آرامش است و هر چه درجهي معنوي ما بالاتر برود، آرامش ما در حوادث بيشتر ميشود. به خاطر همين است كه ميبينيم امام حسين (ع) و اطرافيانشان در روز عاشورا آرامش داشتند، حتي همسر و فرزندان ايشان با ديدن آن همه مصيبت در آن روز بسيار آرام بودند و شنيده نشده كه به كسي فحش و ناسزا داده باشند.
آرامش يك نعمت خداوند است و اكتسابي است و با بالا بردن معنويت به آن ميتوان دست يافت. به خاطر همين است كه قرآن اول ميفرمايد: به كساني كه به آنها نعمت داديم و بعد افرادي را كه به آنها نعمت داده شده است را نام ميبرد.
بنابراين منظور از نعمت، نعمتِ آب و نان نيست، چون خداوند بندگان خود را خلق كرده و روزي آنها را هم ميرساند.
در سورهي تكاثر آمده است « و لتسئلن يومئذ عن النعيم » امام (ع) از ياران خود پرسيد: منظور از نعمتهاي مورد سؤال در قيامت چيست؟ فردي گفت كباب است و ديگري گفت آب يخ است و شخص سومي گفت خرماست، امام (ع) فرمود: اين حرفها چيست؟ خدا بندگانش را خلق كرده و به آنها روزي ميدهد، منظور از نعمت ما ائمه هستيم كه با ما چطور رفتار كرديد و چقدر استفاده كرديد؟! علم، اخلاق و روش زندگي ما را ياد گرفتيد يا خير؟ در نماز هم كه ميگوييم « صراط الذين انعمت عليهم … »، منظور از نعمت، ائمه عليهم السلام است.
آيت الله جوادي آملي از نهج البلاغه اينگونه نقل كرده است كه حضرت علي (ع) فرموده است: هر كسي كه خدا به او مال زيادي بدهد به او اهانت كرده است و اين ارزش نيست، بلكه ارزش همان معنويت است.
در قرآن كريم وقتي بحث خوردن و آشاميدن است خداوند ميفرمايد: « كلوا و راعوا انعامكم » بخوريد و حيواناتتان را بچرانيد، ولي وقتي بحث علم است فرموده است: «شهد الله…و الملائكۀ و اولو العلم » صاحبان علم را كنار ملائكه قرار داده است. پس وقتي بحث خوردن است انسان هم تيپ حيوان است اما وقتي بحث علم است هم تيپ ملائكه ميباشد.
البته مقدار كفايت از مال دنيا را بايد داشت، ولي مقدار بيشتر را اگر گمان ميكنيم مفيد است اشتباه ميكنيم، چون بعد از مرگ ما نابود و تباه ميشود.
ز) دوستي انصار:
گروهي را كه در قرآن خداوند از آنها تعريف كرده و به دوستي آنان سفارش كرده است انصار است، اينان گروهي از مردم مدينه بودند كه وقتي مسلمانان مكه به مدينه هجرت كردند در حالي كه همهي اموال خود را در مكه رها كرده يا از دست داده بودند، به آنان كمك كرده و خانههاي خود را در اختيار آنها قرار دادند.
نقل شده است كه در جنگ بني نضير كه مسلمانان غنيمت زيادي را به دست آوردند، پيامبر به انصار پيشنهاد كرد كه يا اين غنايم را بين شما و مهاجرين تقسيم كنم، يا اين كه فقط به مهاجرين بدهم تا براي خود خانه تهيه كنند و از خانههاي شما بيرون بروند. ولي انصار گفتند همهي اين اموال را به مهاجرين بده ولي آنها باز هم در خانههاي ما ميهمان ما بمانند. در حالي كه خودشان هم نيازمند بودند
يا نقل شده از ابو ايوب انصاري كه خانهاي دو طبقه داشت، و طبقهي اول آن را به پيامبر (ص) داده بود تا در آن زندگي كند و خودش در طبقهي بالا بود، ايشان ميگويد من با همسرم قرار گذاشتيم كه آهسته راه برويم تا خاكها روي سر پيامبر (ص) نريزد. در مورد ايشان همچنين گفته شده كه روزي مردم ديدند حصيري در كوچه انداختهاند و با همسرش روي آن نشستهاند، مردم پرسيدند چرا اينجا نشستهايد مگر خانه نداريد، او جواب داد ديدم يكي از مهاجرين خانه ندارد و در شهر هم غريب است من خانهام را به او دادم، چون من در اينجا آشنا هستم و بالاخره كسي به ما كمك ميكند. (و لو كان بهم خصاصه) و اگرچه خودشان شديدا به آن محتاج باشند مثل ابو ايوب كه شديدا به خانه احتياج دارد و باز به ديگري ميدهد.
البته بايد توجه كرد كه تقسيم غنيمت مثل تقسيم ارث و ميراث است ممكن است قبل از تقسيم همه با هم خوب باشند ولي هنگام تقسيم هر كسي دلش ميخواهد سهم بيشتري بگيرد و گذشتن از آن خيلي سخت است و كاري كه انصار كردند از خود گذشتگي بزرگي بود.
« انفال/ 72 »
« ان الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و … » اول آيه در مورد مهاجرين است بعد در مورد انصار است كه اينان دوستان تأثير گذار هستند.
« حشر / 8 تا 10 »
« للفقراء المهاجرين الذين أُخرجوا من ديارهم و … » كه آيه 8 در مورد مهاجرين است كه از خانههاي خود اخراج شدند و دنبال اين بودند كه خدا از دست آنان راضي باشد. و در آيهي بعد در مورد انصار صحبت كرده است كه خانههاي خود را آماده كردند و ايثار كردند و حتي از غنايم هم گذشتند در حالي كه خودشان هم نيازمند بودند. و كسي كه جلوي حرصش را بگيرد رستگار است.
« و الذين جائوا من بعدهم يقولون ربنا … » كساني كه بعد از آنها آمدند گفتند خدايا ما را و كساني را كه قبل از ما ايمان آوردهاند را ببخش و در دلهايمان كينه و حسادت نسبت به كساني كه ايمان آوردهاند قرار نده، خدايا تو مهربان و رحيمي.
اصحاب امام حسين (ع) هم اينگونه بودند كه آبها را كه با مشك آورده بودند به ديگران دادند و خودشان تشنه ماندند. ولي از روز هفتم محرم دشمن با پانصد نيرو راه ورود به آب را بر حسين و اصحابش بست. اين تفاوت حق است و باطل. ما گمان نكيم با يك جلسه روضه گرفتن به حسين و اصحاب او رسيدهايم، ما هنوز خيلي با آنها فاصله داريم.
به نام خداوند مهربان
حسينيه نصير جلسه 4
ح) دوستي با اهل بيت:
از آيه 23 / شوري، دوستي با اهل بيت استفاده شده است: « قل لا أسئلكم عليه أجرا الا الموده في القربي » اي پيامبر بگو از شما مزدي نميخواهم جز دوستي با اهل بيت من.
طبق اين ترجمه و يك روايت هم در اين زمينه داريم، گفته ميشود يكي از موارد دوستي، دوستي با اهل بيت است. از امام باقر (ع) روايتي نقل شده است كه: « في القربي يعني دوستي اهل بيت » بنده از آيت الله صالحي نجفآبادي شنيدم كه ايشان منظور از « في القربي » را خويشاوندان خودتان معني كرده است نه خويشان پيامبر (ص). بنابراين معناي آيه اين است كه اي پيامبر بگو از شما مزدي نميخواهم جز دوستي با خويشاوندان خودتان.
اگر ما براي معناي اول روايات قوي داشته باشيم ميتوان گفت كه هر دو معنا درست است، يعني هم خويشان پيامبر (ص) و هم خويشان خودتان، اما اگر روايات درست و قوي نداشته باشيم به نظر بنده معناي دوم بهتر است.
البته پيامبران ديگر هم همين را گفتهاند كه از مردم هيچ مزدي نميخواهند. اگر ما معناي اول را بگيريم اين معنا با مزد نخواستن پيامبر (ص) جور در نميآيد، به نظر ميرسد كه ايشان از مردم خواسته باشد خويشاوندي خود را محكم برقرار كنند و با آنان رفت و آمد داشته باشند حتي اگر پدر و مادر مشرك هم باشند نبايد ارتباط را با آنان قطع كرد ولي فقط دعوت به شرك آنان را نبايد قبول كرد.
پس از نظر بنده اين آيه نميتواند دليل دوستي اهل بيت باشد و براي آن بايد دليل ديگري آورد كه دلايل فراواني نيز داريم. اگر ما اين آيه را دليل دوستي اهل بيت بدانيم چند مشكل پيش ميآيد اولا سوره مكي است و در آن زمان هنوز اهل بيت شكل نگرفته بود زيرا ازدواج حضرت زهرا و حضرت علي در مدينه بود و ثانيا آن حضرت با اين حرفش مزد خواسته است و الآن اين شبهه را انداختهاند كه پيامبر شما گفته است مزد نميخواهم ولي در واقع با اين حرفش از مردم مزد خواسته است كه مردم يك پنجم از مال خود را به عنوان خمس به سادات كه همان خويشان رسول خدا (ص) هستند بدهند و اين از هر مزدي بالاتر است.
جواب اين شبهه اين است كه بگوييم منظور از اين آيه ( شوري آيه 23 ) خويشان خودمان است نه خويشان پيامبر (ص). و خمس يك مال پارتي بازي نيست كه رسول خدا (ص) فرموده باشد آن را به خويشان من كه همان سادات هستند بدهيد، خير، خمس در دست رهبر معنوي جامعه است براي تبليغ دين و براي مصرف مخالفان حكومت كه از حقوق خود محروم ميشوند. به عبارت روشن تر از راههاي ديگري فهميده ميشود كه پيامبر (ص) توسط خداوند اطلاع داشت كه بعد از ايشان حكومت و خلافت به دست افرادي ميافتد كه با اهل بيت ميانهي خوبي ندارند و عملا نيز چنين شد و بعضي از خلفا دست به قتل امامان زدند، يازده امام معصوم يا با زخم شمشير از دنيا رفتند يا مسموم شدند و آخري نيز فرار كرد و غايب شد و اين نشانگر اين است كه هميشه رهبران سياسي و حاكمان مسلمانان با اهل بيت خوب نبودهاند.
چون حكومت ميانهي خوبي با اين بزرگواران نداشته است هميشه از لحاظ مالي و تامين هزينههاي فرهنگي و تبلبغات ديني و رفع گرفتاري نزديكان و يارانشان در مضيقه بودهاند و زكات هم هميشه توسط حكومت جمع آوري ميشده است، و طبعا به مخالفان ذهبي و اصولي حكومتها داده نميشده است پس گفته شده است براي تامين هزينه و مخارج لازم زندگي اين افراد خمس به آنان داده شود، نه اين كه چون از خويشان پيامبر (ص) هستند به آنان خمس بدهند، لذا فقيه عاليقدر (ره) ميفرمود: خمس اين طور نيست كه دو سهم باشد، سهم امام و سهم سادات، بلكه بايد به دست امام معصوم برسد و او در راه خودش مصرف نمايد.
الآن خمس بايد دست رهبر معنوي جامعه باشد تا براي تبليغ دين و تامين زندگي كساني كه حكومت محرومشان كرده هزينه كند تا مشكلي در زندگي نداشته باشند.
البته بايد توجه داشت براي دوستي هل بيت دلايل فراواني وجود دارد. آنان را بايد دوست داست چون در خط قرآن هستند، عادل و حقگو و حقآور هستند و به طور خلاصه به همان دلايلي كه ما پيامبر (ص) را دوست داريم آن بزرگواران را هم بايد دوست داشته باشيم، اما اگر فرزند امام دروغگو بود يا گناهان ديگري را مرتكب ميشد نميتوان گفت چون فرزند امام است بايد او را دوست داشت.
نقل شده است كه امام صادق (ع) مالي را قرار داده بود كه هر كس با ديگري بر سر مال اختلافي پيدا كرد از آن مال به او بدهند تا اختلافاتشان از بين برود اين نشان ميدهد كه دوستي ميان يكديگر چقدر مهم است.ولي با اين حال بايد توجه داشته باشيم كه دوست داشتن خويشاوند اعم از پدر،مادر، فرزند و … نبايد باعث شود كه به خاطر آنان پا روي حق بگذاريم، و اگر آنان را دوست داريم از مال خود برايشان هزينه كنيم نه اين كه رانت خواري كرده و امكانات دولتي را خرج آنان كنيم.
عربها شعاري داشتند به اين مضمون: « اُنصر أخاك ظالما او مظلوما » بردارت را چه ظالم باشد و چه مظلوم ياري كن.
ولي دين اين چنين نميگويد، در ياري كردن ديگران نبايد معيار ما خويشاوندي باشد بلكه بايد معيار حق و عدالت باشد، آيات قرآن هم ملاك حمايت از خويشان را حق ميداند و كسي كه به اين مورد توجه نكند بايد منتظر عذاب الهي باشيم، اگر عدالت از بين برود هيچ چيز ديگري باقي نميماند. آيه 135 از سوره نساء و آيه 8 از سوره مائده در اين مورد صراحت دارد. بعضي از مسايل قبل از هر ديني مورد توجه بوده است، مثل عقل و عدل. دين هم بايد بر طبق عدل باشد تا نزد عقل معيار مقبوليت را داشته باشد. ديني كه بر اساس طبقه و پارتي بازي باشد مورد قبول عقل قرار نميگيرد. اگر جامعه به دنبال رانت و پارتي بازي رفت ديگر دوام نمييابد تا وقتي كه زور پشت آن باشد جلو ميرود ولي وقتي زور از بين رفت اين جامعه هم از بين ميرود.
در سورهي توبه/24 خداوند ميفرمايد: « قل إن كان آبائكم و أبنائكم و إخوانكم و … » اگر پدران و مادران و فرزندان و برادران و … در نظرتان از خدا و پيامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است در انتظار باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند و خداوند قوم فاسق را هدايت نميكند. پس برطبق اين آيه كسي كه از عدل و عاطفه و وجدان بيرون رود فاسق است.
ط) دوستي با خدا:
نشانههاي دوستي خداوند چند چيز است:
1- ما اگر ميخواهيم ببينيم مومن هستيم بايد بيشترين دوستي را نسبت به خدا داشته باشيم.
بقره / 165
« و من الناس من يتخذ من دون الله انداداً يبونهم كحب الله و الذين آمنوا اشد حبا لله … » بعضي از مردم معبودهايي غير از خدا براي خود انتخاب ميكنند و آنها را همچون خدا دوست دارند، اما آنان كه ايمان دارند عشقشان به خدا بيشتر است … .
مائده / 54
يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتي الله … » اي كساني كه ايمان آوردهايد هر كس از شما مرتد شود به خدا زياني نميرساند و خدا به زودي قومي را ميآورد كه خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند، در برابر مومنان متواضع و در برابر كافران سرسخت هستند … .
در احاديث آمده است وقتي اين آيه نازل شد پيامبر (ص) به سلمان اشاره كرد و فرمود: اينها از قوم تو هستند.
با توجه به اين آيه موارد بعدي نشانههاي دوستي خداوند عبارتند از:
2- « … يجاهدون في سبيل الله … » در راه خدا تلاش ميكنند.
3- « و لا يخافون لومه لائم … » از سرزنش سرزنش كنندگان نميترسند و دنبال حق ميروند.
امام حسين هنگامي كه به سمت كوفه حركت ميكرد خيلي از افراد او را ملامت و سرزنش كردند، اما ايشان چون ميدانستند كه راهشان حق است هراسي به دل راه ندادند.
به نام خداوند مهربان
حسينيه نصير جلسه 5
طرح يك سئوال: فهمهاي مختلف از دين چرا؟
سئوال شده است كه در آيهي « قل لا أسئلكم عليه أجرا الا الموده في القربي » چرا قرآن را به چند صورت ميتوان تفسير كرد؟ آيا اين نشانهي ضعف نيست؟
در جواب بايد گفت اين يكي ازحسنهاي قرآن است، چون هر چه كلامي عميقتر باشد معاني متعدد و متنوع و بيشتري از آن ميتوان فهميد و قرآن همينگونه است. مثلا كتاب كلاس اول ابتدايي را فقط يك جور ميتوان فهميد ولي كتابي مثل ديوان حافظ را ميتوان به چند صورت تفسير كرد، چون عميقتر است.
حضرت علي (ع) قرآن را به خورشيد و ماه تشبيه كرده است چون خورشيد و ماه هر روز و شب با روز و شب قبل متفاوت است و قرآن هم همينگونه است.
كدام يك از تفسيرها مراد و مقصود خداست؟ هيچ كس نميداند چون هر كسي درك و فهم خود را بيان ميكند، و كسي از ما نميتواند بگويد من از نزد خدا آمدهام فهم من بالاتر از ديگري است، بله اعلم سخنش به واقع نزديكتر است پس در عمل در هر رشتهاي بايد از اعلم در ان رشته پيروي كرد تا اطمينان حاصل شود كه به حقيقت نزديكتر است.
بله آيات قرآن به دو دسته تقسيم ميشود: 1- محكمات 2- متشابهات
محكمات به آياتي گفته ميشود كه همه از آن يك چيز ميفهمند، مثل آياتي كه راجع به شرك و كفر است و همه متفق القول هستند كه قرآن با شرك و كفر سر سازش ندارد، اما متشابهات آياتي هستند كه هر كسي از آن برداشتي دارد،مثل آيهي « قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي ».
ادامهي بحث جلسات قبل:
دوست نبودن با خدا مشكل امروز ماست، چون اگر با خدا واقعا دوست شديم همهي مشكلاتمان حل ميشود زيرا او ما را آفريده و راه سعادت ما را بيان كرده است اگر واقعا با او دوست بوديم راه پيشنهادي او را با آغوش باز ميپذيرفتيم و اگر با كسي ديگر دوست شديم دو حالت دارد، يا دوست ما از دوستان خداست، مثل امام حسين (ع)، باز هم هدايت ميشويم، ولي اگر با كسي دوست شديم كه از دوستان خدا نيست نه تنها به سمت خدا نميرويم بلكه به ناكجا آباد ميرويم. بله خداي مهربان، عادل و … ما را راهنمايي كرده است ولي اگر ما به دنبال ديگري رفتيم گمراه و بدبخت ميشويم.
قبلا اين آيه را مورد بررسي قرار داديم، « قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله » از اين آيه اين را ميتوان فهميد كه دوستي با خدا اقتضاء دارد كه پيامبر خدا را هم دوست داشته باشيم و همينطور كسان يا كارهايي را كه با ايشان در ارتباطند، مثل امامان معصوم عليهم السلام. اگر آنان را دوست نداشته باشيم يا نماز، روزه، حج و … را دوست نداشته باشيم نميتوانيم ادعاي دوستي با خدا را داشته باشيم. در اشعار منسوب به مجنون آمده است كه: من ديوار خانهي ليلي را ميبوسم چون ليلي در آن خانه ساكن است.
بنابراين بوسيدن حرم امامان عليهم السلام به خاطر دوست داشتن آن بزرگواران است، ما چون خدا را دوست داريم پس كتابش را ميبوسيم ، ميخوانيم عمل ميكنيم و …بنابراين نبايد قرآن را جايي بگذاريم كه بياحترامي به آن شود كه در اين صورت عرفا فهميده ميشود كه خدا را دوست نداريم.
ممكن است كسي بگويد من خدا را دوست دارم و فقط متن عربي آيات قرآن را ميخوانم، بايد به او گفت قرآن كتاب هدايت است و بدون ترجمهي فارسي از هدايت آن نميتوان بهرهمند شد و اين با دوستي خداوند سازگار نيست. يا اين كه افرادي هستند كه قران را با ترجمه ميخوانند اما به آن عمل نميكنند، يعني غيبت ميكنند يا دروغ ميگويند و يا …، كه اين هم با دوست داشتن خداوند مغاير است.
عمل نكردن به قرآن يعني ميراندن قرآن، قرآن آمده است تا به آن عمل شود.
البته قرآن قسمت عمدهاش عمل كردني نيست بلكه فهميدني است و بايد بخوانيم تا علممان بالا رود، پس قرآن دو قسمت دارد، يك قسمت آن عمل كردني است و يك قسمت آن فهميدني است و باعث بالا رفتن علم ما ميشود. وقتي عالم شديم خودمان بالا ميرويم و روحمان پَر ميكشد، اگر ميبينيم فهم قرآن در دين واجب شده به خاطر همين است كه روحمان بالا رود.
امام حسين (ع) چون روحش پر كشيده و بالا رفته به راحتي از اشتباه حُرّ ميگذرد و او را ميبخشد و با آغوش باز او را ميپذيرد، پس دين آمده است براي بالا رفتن روح؛ و يكي از نشانههاي آن اين است از خطاهاي يكديگر بگذريم و با هم دعوا نكنيم و در مشكلات صبور باشيم. اگر ميبينيم روحمان بالا نيست، معلوم است قرآن را نفهميده ايم و نمازها و روزههاي ما خيلي اثر نكرده است.
يكي ديگر از آياتي كه مربوط به دوستي خداست، آيهي 177 / بقره است. اين آيه مربوط به بِرّ و نيكوكاري است.
الف) « ليس البرَّ أن تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكه و الكتاب و النبيين و … » نيكو كاري اين نيست كه رو به طرف مشرق و مغرب كنيد يا هنگام نماز به طرف مشرق يا مغرب نماز بخوانيد، بلكه نيكوكار كسي است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسماني و پيامبران ايمان داشته باشد و … .
خواندن نماز به سمت قبله ظاهرنماز است و آنچه مهم است توجه نماز گزار است. طبق اين آيه بِرِّ واقعي و نيكو كاري عبارت است از: ايمان واقعي داشتن به خدا و روز قيامت و ملائكه و كتاب خدا و همهي پيامبران.
البته ممكن است « نبيين از نبوه گرفته شده باشد به معني افراد فهيم » كه چون بيشتر ميدانند به آنان ايمان داشته و گوش به حرفشان بدهيم.
مواردي كه گفته شد همه مربوط به اعتقاد بود، مواردي هم هستند كه مربوط به عمل است كه ادامهي آيه آن را بيان ميكند:
ب) « و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتمي و المساكين و ابن السبيل و … » بِرّ اين است كه مالي را كه دوست داريم به افراد زير بدهيم:
1- خويشاوندان، در اين آيه قطعا منظور از « ذوي القربي » خويشاوندان خودمان است نه پيامبر (ص). يعني خويشان خود را دعوت كنيم، به آنها از نظر مالي اگر محتاج هستند كمك كنيم،. انسان بايد به خويشان خود اعم از فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر و … توجه داشته باشد، مثلا اگر پدري به فرزندان خود سخت بگيرد اما مال خود را صرف ساختن مسجد يا حسينيه يا … كند جزء ابرار نيست.
2- يتيمان: يتيم در لغت به معني كسي است كه پدرش در دسترس نيست حال يا از دنيا رفته است يا اين كه مسافرت است يا طوري معتاد به مواد است كه جز اذيت و دردسر براي فرزندش چيزي را به دنبال ندارد.
حدود 12 آيه در قرآن است كه بيان كنندهي اين است كه به چه افرادي كمك كنيم و يكي از اين افراد يتيم است، مثل همين آيه يا آيهِ خمس.
تعدادي از آيات هم هست كه فقط اختصاص به يتيم دارد مثل سورهي « الضحي / 9» « و اما اليتيم فلا تقهر » و سورهي « بلد / 15» « يتيما ذا مقربه ». پس با توجه به اين آيات و آيات مشابه اين معلوم ميشود كه به يتيم در قرآن خيلي سفارش شده است. منظور از يتيم شخصي است كه بالغ نشده باشد و قدرت دفاع از خود را ندارد و با ديدن بيتوجهيها روحش آزرده شده و دچار افسردگي ميشود.
چرا اينقدر در قرآن به يتيم سفارش شده است؟ چون اگر روح يتيم آزرده شد و دچار افسردگي شد، در جايي در صدد جبران برميآيد و ممكن است به خودمان هم ضرر بزند، البته غير از گناه آخرتي كه براي ما دارد اين ضرر دنيوي را هم دارد.
متأسفانه ما در كشورمان يتيم زياد داشتيم، فرزندان معتادين يا كساني كه اعدام شدهاند و …، و به آنها رسيدگي نشده است و الآن آتش سوزيهايي كه در جاهاي مختلفي صورت ميگيرد نميتوان گفت كه همهي آنها سهوي است بلكه خيلي از آنها هم عمدي است و توسط همين افراد زخم خورده صورت ميگيرد.
پس از نشانههاي دينداري ما اين است كه به يتيم برسيم كه هم براي آخرت ما خوب است و هم دنيايمان.
3- مطالب گفته شده در مورد يتيمان در مورد فقرا و مسكينان هم صدق ميكند.
4- در راه ماندگان
5- سائلين و درخواست كنندگان
6- في الرقاب و در راه آزاد كردن بندگان و زندانيان مالي
7- و اقام الصلوه، بايد توجه كنيم كه به پاي داشتن نماز را آخر آورده است، اما ما امروزه فقط توجهمان به نماز است، البته برپايي نماز بسيار مهم است اما بايد توجه داشته باشيم كه قرآن قبل از آن به چيزهاي ديگر توجه كرده است. و اقامه نماز غير از خواندن آن است.
8- و آتي الزكوه، دادن زكات
9- اگر عهد و پيماني بستيم به آن عمل كنيم.
10- وفا كنندگان به عهد و پيمان
11- و كساني كه در تنگدستي يا گرفتاري پيش آمده صبر ميكنند.
اين دسته از افراد اهل بر بوده و راستگو هستند و علاوه بر آن با تقوا هم هستند. بنابراين براي اين كه راستگو و با تقوا باشيم بايد اين صفات را داشته باشيم.
پس رسيدن به مقام ِبرّ فقط با شعار دادن حاصل نميشود و با حسين، حسين گفتن كسي به اين مقام نميرسد. مثلا حضرت اباالفضل كه به اين مقام رسيده است به خاطر كارهاي خودش بوه است نه اينكه خدا پارتي بازي كرده و ايشان را به اين مقام رسانده باشد بلكه خودش تلاش كرده است البته پس از تلاش خدا جايزه هم ميدهد و ما هم ميتوانيم به اين مقام برسيم البته سخت است ولي محال نيست.
به نام خداوند مهربان
حسينيه نصير جلسه 6
ي) نگران نشدن از سرزنشديگران: مائده/ 54
« يا ايها الذين امنوا من يرتد منكم عن دينه … » شما اگر مرتد شديد بر دامن كبريايي خدا گردي ننشيند و به ضرر خدا نيست بلكه به ضرر خودتان است.
« … و لا يخافون لومه لائم … » از ملامتِ سرزنش گران ترسي به دل راه نميدهند. مثلا بعضي افراد هستند كه تا وقتي كه همه نماز ميخوانند آنها هم نماز ميخوانند اما اگر كسي مسخره كرد نماز را ترك ميكنند، كسي ميتواند ادعاي دوستي خدا را بكند كه در راه انجام وظيفه از مسخره كردن مسخره كنندگان نترسد و كاري را كه خدا واجب كرده انجام دهد و از كسي نترسد. بله ممكن است در اينكه چيزي را خدا واجب كرده يا خير؛ مناقشه كرد ولي پس از يقين به اينكه خدا واجب كرده است دوست خدا با تمام توان در پي انجام آن است.
كساني را كه نبايد با آنها دوستي كرد:
1- لقمان / 15
« و إن جاهداك علي أن تشرك بي ما ليس لك به علم … » و هر گاه پدر و مادر تلاش كنند كه تو چيزي را همتاي من قرار دهي كه از آن آگاهي نداري، از ايشان اطاعت مكن …
وقتي كه پدر و مادر انسان را به شرك دعوت كنند نبايد از آنها در اين زمينه پيروي كرد و از اين جهت نبايد آنان را دوست داشت بلكه از جهت اين كه پدر و مادر هستند بايد محبوب باشند.
2- نساء/135
«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين باالقسط شهداءلله…» اي مسلمانان بسيار براي قسط قيام كنيد و براي خدا گواهي دهيد.
3- مائده/8
« يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين لله … » اي كساني كه ايمان آوردهايد، همواره براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت گواهي دهيد …
معلوم ميشود بايد با كساني كه ما را به بيعدالتي ميكشانند دوستي نكيم و اگر كسي از ما خواست كه عدالت را كنار بگذاريم اين كار را انجام ندهيم و از طرف ديگر مواظب باشيم دشمني با كسي هم ما را به بيعدالتي نكشاند، بايد توجه داشت باشيم كه حد دوستي و دشمني را رعايت كنيم و آن عدالت و دستورات دين است.
3- فتح/29
« محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم» محمد رسول خداست و كساني كه با او هستند بر كافران سخت ميگيرند و بين خودشان با مهرباني رفتار ميكنند.
پس مطا بق با اين آيه يكي از كساني كه نبايد با آنها دوست شد كافران هستند. و به اين معني نيست كه با كفار با بي عدالتي رفتار كنيم، بلكه بحث اين است كه اگر بين كفار و مسلمانان جنگي در گرفت – جنگ را نيز كافران به راه انداختهاند زيرا ما جهاد ابتدايي نداريم -بايد با آنان با شدت و قدرت جنگيد.
نمونهي آن را ميتوان به رفتار پيامبر (ص) مثال زد كه در شهر مكه توان مقابله نداشت ولي از درگيريهاي كوچك نيز به شدت بر حذر ميداشت و تا ميتوانست از برخورد با كفار جلوگيري ميكرد و وقتي هم به مدينه هجرت كرد و مشركين قصد حمله به آن شهر را داشتند و خود را به بدر نزديك مدينه رسانيدند تا ميتوانست سعي مكرد با نصيحت و گفتگو آنها را از جنگ منصرف كند و وقتي جنگ شروع شد با شدت و حدت تمام جنگيد.
يكي از ويژگيهاي دوستان خدا اين است كه با دشمنان خدا از آن جهت كه دشمن خدا هستند دشمن هستند و با آنان محكم برخورد ميكنند و اين منافاتي ندارد كه به آنان از آن جهت كه انسان هستند، محبت كنند. البته به شرطي كه به مسلمانان ضرري نرسد. يكي از فوايد كمك كردن به آنها اين است كه وجدانشان بيدار شود و دست از كفر و شرك خود بردارند، و بيدار كردن وجدان ديگران از مصاديق جهاد في سبيل الله است و اين خيلي مهم است كه ما بين كفر و شرك يك نفر با انسان بودن او فرق بگذاريم. ما بايد تلاش كنيم تا بتوانيم بين انسانيت يك فرد با كار بدش فرق بگذاريم و تا فردي كار بدي كرد حكم به بد بودن خود او نكنيم و فقط كار بدش را بد بدانيم و خودش را بد ندانيم، اگر اين طور شد راحت دست به كشتن افراد نميزنيم.
كساني كه مردم را ميكشند، كساني هستند كه خوبيهاي افراد را نميبينند و همين باعث شده كه خشن باشند و به راحتي دست به قتل ديگران بزنند، ما بايد ريشهي اين تفكر را بخشكانيم و بگوييم يك انسان ممكن است همين كارش بد باشد اما ذاتش خوب باشد و اگر به خاطر خطايش مجازات شد ديگر سالم و پاك است و كاري به كار او نداشته باشيم. از ديد ما در بين انسانها فقط معصومين هستند كه هيچ گناهي ندارند ولي بقيهي انسانها كم و بيش اشتباه و خطا دارند و معصومان نيز به اعتقاد ما گناه ندارند ولي از ديد غير مسلمانان و غير شيعه چنين نيست بنابراين اگر بنا باشد هر گنهكاري تكفير و يا كشته شود هيچ كس نميماند. بله همه ما بايد تلاش كنيم خود را به سوي كارهاي خوب بكشانيم.
در انسان دو قوهي شهوت و غضب وجود دارد كه بايد كنترل شوند، شهوت را با ازدواج ميتوان كنترل كرد اما غضب را با قوه عقل ، درس اخلاق و يادآوري اخلاق نيك بزرگان و همينطور با استعانت از نماز و روزه ميتوان كنترل كرد. ما در نماز چندين مرتبه خدا را با دو صفت رحمان و رحيم بودنش ياد ميكنيم و همين باعث ميشود كه خودمان مهربان باشيم و در روزه تمرين صبر ميكنيم تا عصباني نشويم.
بعضي افراد مثل پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) كاملا غضب خود را ميتوانند كنترل كنند و بعضي ديگر كمتر. در مورد حضرت علي (ع) –طبق اشعار مولوي -گفته شده كه وقتي با عمرو بن عبدود جنگيد و او را بر زمين انداخت و روي سينهاش نشست و خواست او را بكشد، آب دهن بر صورتش انداخت، حضرت از جايش بلند شد و مقداري قدم زد و از او دور شد و بعد او را كشت. وقتي از او علت را پرسيدند فرمود: با اين كارش شايد من عصباني شده باشم و بلند شدم و كمي قدم زدم تا عصبانيتم برطرف شود و به خاطر خدا او را بكشم. اين را مولوي در مثوي خود نقل كرده است، اما در تاريخ آمده است كه عربها معمولا براي غنيمت ميجنگيدند و اگر كسي را ميكشتند سپر يا زره و يا شمشير او را به غنيمت ميبردند، اما آن حضرت با كشتن عمرو از او دور شد و هيچ كدام از وسايل او را با خود نبرد.قتي به خواهر عمرو خبر دادند گفت: من بر برادرم گريه نميكنم چون او را فرد بزرگواري كشته است و براي مالش او را نكشته.
به نام خداوند مهربان
حسينيه نصير جلسهي 7
4- ممتحنه/12
« يا ايها النبي إذا جائك … » پس از فتح مكه همهي مردان يا مسلمان شدند و يا به كعبه و غيره پناهنده شدند، تا اين كه نوبت به زنان رسيد و قرار شد پيامبر (ص) با آنها بيعت كند و اين آيه در مورد زنان مشرك مكه است كه تازه مسلمان شدهاند.
اي پيامبر وقتي كه ….
وقتي پيامبر (ص) با آنها بيعت كرد و اين آيه را براي آنان خواند كه شرك نورزند، در بين بيعت كنندگان هند جگرخوار هم بود گفت: چرا از مردان چنين پيماني نگرفتي؟
رسول خدا (ص) ادامه داد « و لا يسرقن » باز هند گفت همسر من فرد بخيلي است و من از او دزدي كردهام، در اين هنگام ابوسفيان گفت تا كنون هر چه دزديدهاي را بخشيدم. در اين هنگام همه فهميدند كه آن زن هند جگر خوار است؛ در اينجا جا داشت كه پيامبر(ص) هند را توبيخ كند يا دستور شلاق زدن بدهد، ولي اين كار را نكرد و رحمت و مهرباني خود را نشان داد چون هدفش هدايت انسانها بود، و فقط فرمود: تو هند هستي دختر عتبه؟ و به سخنانش ادامه داد و فرمود: « و لا يقتلن اولادهن » زنان مؤمن بيعت كنند كه فرزندان خود را نكشند، چون آنان فرزندان دختر خود را ميكشتند و پسران خود را اگر از راه زنا باردار شده بودند، طبق مراسمي مرداني را كه احتمال ميدادند پدر بچه باشد جمع ميكردند و يكي از آنها به عنوان پدر بچه انتخاب ميشد.
در اين هنگام هند دوباره گفت: ما كه فرزندان خود را نميكشيم، ما آنها را بزرگ كردهايم و تو آنها را در جنگ كشتي.
اين فرد با اين رفتارش و تصميم بر به هم ريختن مراسم بيعت در محضر پيامبر (ص) سزاوار بدترين عقوبتهاست اما رسول خدا (ص) بدون اعتنا به هند به سخنانش ادامه داد و فرمود: « و لا يزنين » و زنان بيعت كنند كه زنا نكنند. باز هند جواب داد زنان آزاده و همسران شخصيتها زنا نميكنند. در اين هنگام مرداني كه در جمع بودند و قبلا با هند زنا كرده بودند شروع به خنديدن كردند. در اين هنگام باز پيامبر (ص) به سخنانش ادامه داد و نگذاشت آبروي هند برود و فرمود: « و لا يأتين ببهتان…» زنان بيعت كنند كه افترا نبندند مثلا زنا نكنند و هنگامي كه باردار شدند آن فرزند را به همسران خود نسبت ندهند و به آنان تهمت نزنند.
در اين هنگام هند برخاست و گفت: يا رسول الله من ايمان آوردم، اين دين خوبي است، تهمت زدن كار بدي است.
پس هند از آن جهت كه جگرخوار است و جلسه سخنراني پيامبر (ص) را به هم ميزند بايد مجازات شود، اما آن حضرت با او راه ميآيد از آن جهت كه يك انسان است و ممكن است هدايت شود و و جدانش بيدار شود.
بيدار كردن وجدان ديگران و هدايت آنان به اين شكل به عهدهي امام مسلمين و رهبر معنوي جامعه است، چون آنان افرادي بزرگ و بزرگوار هستند و تصميماتي ميگيرند كه ما متوجه آن نميشويم و نميتوانيم انجام دهيم. مثلا يكي از راههاي مصرف زكات « مولفه قلوبهم » است و ما نميدانيم چه كساني با پول دلشان نرم ميشود، بنابراين خود را كنار ميكشيم، اما رهبر معنوي جامعه اين را ميداند و كمك ميكند و ما هم چون كار آنان را درك نميكنيم نبايد در مقابل عمل ايشان عكس العملي نشان دهيم.
مثلا رسول خدا (ص) در جنگ حنين 100 شتر به ابوسفيان و 100 شتر هم به معاويه داد، در اين هنگاه فردي به نام « ذوي الخويسره» اعتراض كرد و گفت: يا محمد إعدل، اي محمد به عدالت رفتار كن. ما مي جنگيم و تو غنيمتها را به ديگران ميدهي. در اين هنگام آن حضرت فرمود: اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسي رفتار ميكند؟ من از سهم خودم بخشيدم.
بنابراين كساني هستند كه ميتوانند خودِ انسان و وجدانش را از كفر آن انسان جدا كنند و جلو بسياري از آدم كشيها را بگيرند، چرا كه آدم كشي آسان است اما انسان سازي سخت است.
اگر جلسه براي امام حسين (ع) گرفته ميشود و وقايع كربلا و زندگاني ائمه مورد بررسي قرار ميگيرد براي ساختن انسانهاست، و اين هنر امام حسين (ع) است كه توانست انسان سازي كند و با دادن آب به لشكر حُر و همينطور صحبت كردن با عمر سعد قصدش انسان سازي بود.
به نام خداوندمهربان
حسينيه نصير جلسه 8
چگونه كسي را دوست بداريم؟ گاهي اوقات دوستي ما با كسي از روي عاطفه است اما بعضي اوقات از روي ترحم ميباشد، مثلا اگر كسي را كنار خيابان با حالت ناراحت كنندهاي ميبينيم، دلمان به حالش ميسوزد. البته اين دوستي خوب است اما ما از عاقبت آن خبر نداريم، به همين دليل در دين به ما آموختهاند كه چگونه دوست بداريم، و در عين حال بركفار شديد باشيم. « اشداء علي الكفار ».
ما چون خودمان را ميشناسيم ميتوانيم تشخيص دهيم دوستي ما عاطفي است يا ترحمي، و در دوستي عاطفي معمولا تأثير ميپذيريم يعني دلمان به حال او ميسوزد و البته اين تأثير پذيري را دين نسبت به كافران براي ما ممنوع نكرده است ولي تأثير پذيريي كه در آن راه او را ترجيح دهيم يا به سوي عقيده او متمايل شويم را دين ممنوع كرده است، چون دلمان به سمت كفر متمايل ميشود حتي اگر پدر و مادر ما باشند نبايد دلمان به سوي كفرشان متمايل شود.
بعضي اوقات ما با كسي دوستي ميكنيم و هدفمان متمايل كردن او به دين است اين اشكالي ندارد ولي بايد خود را در شناخت دين قوي كنيم چون آنها در كفرخودشان قوي هستند و امور دنيايي با طبع ما سازگارتر است و شيطان نيز جلوه گر است و ممكن است ما را به سمت كفر بكشانند. اما اگر ما از نظر علم و معنويت قوي باشيم و با مهرباني و نيكوكاري آنان را به سوي خود بكشيم كار بسيار خوبي است.قرآن هم به همين تصريح كرده است:
1- فصلت / 34
« … إدفع بالتي هي أحسن فإذا الذي بينك و بينه عداوه كانه ولي حميم » … بدي را با بهترين نيكي دفع كن، ناگاه خواهي ديد همان كسي كه با تو دشمن است گويي دوست گرم و صميمي است.
بايد توجه داشته باشيم كه بدي را با بهترين نيكوكاري پاسخ دادن، كار هر كسي نيست بلكه افراد صبور و بهرهمند از معويت ميتوانند چنين كاري انجام دهند (فصلت/ 35). مثل رسول خدا (ص) كه 40 سال قبل از نبوتش در مكه زندگي كرد و به او امين ميگفتند و حتي پس از نبوتش باز دشمنانش به او امين ميگفتند و امانتهايشان را نزد او مينهادند و او با همه با خوبي رفتار ميكرد، اما ما چنين تواني را نداريم و با كسي كه با ما بدي كرده است، جوابش را ميخواهيم با بدي بدهيم يا اين كه تحت تأثير بدي او قرار ميگيريم.
2- ممتحنه / 1
« يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوي و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالموده … » اي كساني كه ايمان آوردهايد شما دشمن من و خودتان را دوست تأثير گذار در خودتان قرار ندهيد، شما به آنها ابراز محبت ميكنيد،
ما چون ضعيف هستيم ممكن است تحت تأثير آنها قرار گيريم. خوب است كه انسان با مودت برخورد كند اما بايد قوي باشد كه تحت تأثير قرار نگيرد براي اين كار بايد قرآن را سرلوحهي كار خود قرار دهد.
يكي از دلايلي كه جوانان ما به محض اينكه خارج رفتند تحت تأثير جو آنجا قرار ميگيرند اين است كه دين خود را خوب نشناختهاند و با آنان در اينجا برخورد خوب نشده است و به همين دليل با يك بحث علمي كه از طرف آنان صورت ميگيرد و محبتي كه به آنان ميشود جذبشان ميشوند، پس براي جذب ديگران به دين خودمان بايد در شناخت دين قوي باشيم تا با محبتي كه به ما ميشود يا شبههاي كه مطرح ميشود از دين خارج نشويم.
بايد دقت كنيم اگر جواني در دين شبهه انداخت او را از خود نرانيم، بلكه آن را جواب دهيم. چون ذهن جوان خالي است و ممكن است شبهه در آن رشد كند و سراسر ذهن او را فرا بگيرد.
در ميانهي جنگ صفين كسي از حضرت علي (ع) راجع به خدا سئوالي پرسيد، حضرت شروع به جواب دادن كرد، ياران حضرت به آن شخص اعتراض كردند كه الآن وقت سئوال پرسيدن نيست. آن حضرت جواب دادند: اتفاقا الآن وقت پرسيدن است، الآن هم رفع شبهات جوانان و جواب دادن به سئوالات آنها از هر كار ديگري كه فكرش را بكنيم مهمتر و ثوابش بيشتر است. در اين مورد از پيامبر (ص) نقل شده است كه به حضرت علي (ع) فرمودند: اگر به واسطهي تو يك نفر هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.
شيعه معتقد است كه بايد از مجتهد زنده تقليد كرد، علت آن اين است كه دين بايد به روز باشد، ممكن است در يك فتوايي كه چندين سال پيش داده شده جوان الآن شبهه كند و حتي به خاطر آن از دين خارج شود. پس بايد براي جوانان توضيح داده شود و رفع شبهه شود.
ما براي جذب ديگران به دين اول بايد خودمان دين را بيابيم و ثانيا با پرسشگر مهربان باشيم و اگر نتوانستيم او را جذب كنيم لااقل او را دفع نكنيم و با برگزاري جلسات متعدد و دعوت از افراد آگاه شبهاتشان را جواب دهيم و فقط به جلساتي كه در ايام محرم و صفر برگزار ميشود بسنده نكنيم.
ادامه آيه 1 / ممتحنه
« … و قد كفروا بما جائكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم أن تومنوا بالله ربكم إن كنتم خرجتم جهادا في سبيلي و إبتغاء مرضاتي تسرون اليهم بالموده و أنا أعلم بما أخفيتم و ما أعلنتم و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل» در حالي كه آنها به آنچه از حق براي شما آمده كافر شدهاند و روششان اين است كه رسول الله و شما را به خاطر ايمان به خداوندي كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون ميرانند، اگر شما براي جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كردهايد مخفيانه با آنها رابطه دوستي برقرار نكنيد در حالي كه من به آنچه پنهان يا آشكار ميسازيد از همه داناترم و هر كس از شما چنين كاري كند از راه راست گمراه شده است.
آيهي دوم همين سوره براي تأكيد آيهي اول است.
ادامهي بررسي وقايع عاشورا:
روز تاسوعا و شب عاشورا متعلق است به حضرت ابالفضل العباس. علت اين امر چيست؟ ايشان در اين روز و شب چند مورد رشادتهاي بي نظيري از خود نشان دادند، بعضي اوقات شجاعت با زور بازو است ولي بعضي اوقات شجاعت روحي است و شجاعت ايشان در اين روز بيشتر شجاعت روحي است. ايشان در روز تاسوعا دو مورد از اين نوع شجاعت از خود نشان دادند:
1- وقتي كه شمر از طرف ابن زياد براي ايشان و سه برادرش امان نامه آورد، فقط به دليل اين كه امام حسين (ع) امان نامه نداشت از قبول كردن آن امتناع كرد و خود را بر فرزند زهرا (س) برتري نداد.
2- در روز تاسوعا بعد از نماز عصر كه لشكر عمر سعد آماده شده بود براي حمله به خيمهي امام و يارانش، آن حضرت از برادرش عباس خواست تا يك شب ديگر را براي عبادت كردن يا گفتگو كردن مهلت بگيرد.
3- در شب عاشورا وقتي كه امام سخنراني كرد و به اصحاب و يارانش گفت: همه برويد اينان تنها با من كار دارند ابو الفضل العباس اولين فردي بود كه بر ماندن و دفاع از اولاد فاطمه تأكيد كرد.
به نام خداوند مهربان
جلسه 9 حسينيه نصير
دوستي با همسر:
سوره روم / 21
« و من آياته أن خلق لكم من انفسكم ازواجا … » و از نشانههاي قدرت خدا اين است كه از گوهر ذات خودتان همسراني براي شما برگزيد تا در كنار او آرامش يابيد وبينتان مودت و رحمت قرار داد. در اين كار نمونههاي متعددي از قدرت خدا براي گروهي كه فكر ميكنند وجود دارد.
مسكن محل آرامش است و انسان در كنار همسر هم آرامش مييابد. خداوند بين زوجين دوستي و مودت قرار داده است، در حالي كه قبلا اين دو غريبه بودند و هيچ احساسي نسبت به هم نداشتند، اما پس از ازدواج الفتي بين آنان برقرار ميشود كه از هر الفتي بيشتر است.
علاوه بر الفت، رحمت و مهرباني هم در بينشان است، مثلا ممكن است براي يكي از آن دو مشكلي پيش آيد مثل بيماري يا مشكل مالي يا …، زوج ديگر به پايش مينشيند و او را حمايت ميكند. پس علاوه بر اين كه دوست و يار و غمخوار يكديگر هستند، در بينشان رحمت هم وجود دارد.
و قرآن آن را نشانههاي متعددي از قدرت نمايي خداوند ميداند و آن را يك نعمت نميداند بلكه نعمتهاي متعددي ناميده است، البته براي كساني كه در اين مسئله فكر كنند.
اولين و كوچكترين اجتماع خانواده است كه با ازدواج يك زن و يك مرد بوجود ميآيد و ثمرهي آن فرزند است. مرد با روحيهاي خشن و زن با روحيهاي لطيف و مهربان در كنار هم گذشت و ايثار را تمرين ميكنند و اجتماع خوبي را به وجود ميآورند. و با محبت بيشتر ميتوان اين اجتماع كوچك را به بهترين محيط تبديل كرد.
بررسي وقايع عاشورا
امروز روز تاسوعا است، چرا اين روز را به نام ابو الفضل ناميدهاند؟
چون عصر تاسوعا شمر براي ايشان امان نامه آورد ولي او از پذيرش آن خودداري كرد و گفت من در امان باشم و فرزند زهرا در امان نباشد؟! رد امان نامه ابن زياد در آن شرايط شجاعت بزرگي ميطلبيد. لذا اين روز به نام او ثبت شده است . نكته ديگر اينكه شمر از طرف ابن زياد نامهاي آورده بود كه يا امام تسليم حكم او شود يا با امام جنگيده شود و اگر عمرسعد در جنگيدن تعلل ميكند شمر او را بكشد و خودش فرماندهي لشكر را بر عهده بگيرد. وقتي خبر به عمرسعد رسيد فورا تصميم به جنگيدن گرفت. زمان پنج شنبه عصر تاسوعا بود. او بعد از نماز عصر به لشكريانش گفت: « يا خيل الله إركبي و بالجنه ابشري» (تاريخ طبري جلد 4 صفحه 315 )اي لشكر خدا سوار شويد [و با كشتن حسين و يارانش] شما را بشارت باد به بهشت.
ياداوري: 1-همهي ما ميدانيم كه ائمه عليهم السلام نماز ظهر و عصر و همينطور مغرب و عشا را معمولا جداگانه ميخواندند، حتي امام حسين (ع) در روزي كه با حر مواجه شد هم اين كار را انجام داد. حال چرا ما معمولا آن دو را با هم ميخوانيم شايد ناشي از تنبلي ما باشد نه اينكه از سنت و روش متداول آنان رويگردان باشيم.
2- بايد دقت كرد و اثرات حاكم بد و تبليغات او در جامعه را رصد كرد مسلمانان و از جمله مردم كوفه حدود 20 سال توسط معاويه آنقدر در جهالت قرار گرفتهاند، كه به كشندگان فرزند زهرا (س) بشارت بهشت داه ميشود و آنان اين بشارت را پذيرا هستند. بنابراين اگر ترويج علم و فرهنگ نباشد، فكر يك جامعه كاملا وارونه ميشود. پس ترويج علم و فرهنگ پيوسته بايد در جامعه وجود داشته باشد.
كساني هستند كه فقط در اين ايام در مجالس شركت ميكنند، آنان و ما بايد توجه داشته باشيم كه ممكن است كساني باشند كه با تبليغات مسموم خود ما را به يك فرد امام حسين كش تبديل كنند، بنابراين بايد تلاش كنيم كه در طول سال در جلسات ديني آگاهي بخش بيشتر شركت كنيم تا بتوانيم فرق بين حق و باطل را تشخيص دهيم. و در اين زمانه كه همه خود را منادي حق ميدانند در تمامي مجالس با خط و ربزهاي مختلف شركت كنيم و بعدا تصميم بگيريم
وقتي لشكر عمرسعد به سمت خيمههاي امام و يارانش حركت كرد و دور تا دور آن را محاصره كرد، امام جلو خيمهي خود نشسته بود و سرش را روي زانوان خود گذاشته بود و چرتش برده بود و در حالت مناميه بود كه حضرت زينب (س) او را صدا كرد و خبر آمدن لشكر عمرسعد را به ايشان داد. حضرت رو به زينب (س) فرمود: در خواب ديدم كه حضرت رسول (ص) به من فرمود: فردا مهمان من هستي و به سوي ما ميآيي. با گفتن اين جمله حضرت زينب (س) به صورت مبارك خود زد و فرمود: واي بر من، ما چكار كنيم؟ كه حضرت فرمود: واي بر تو نيست، خداي رحمان به تو رحم كند.
امام به حضرت عباس فرمود: اي برادرم اين قوم جلو آمدهاند سوار شو جانم فدايت اي برادر، ( اين تعبير خيلي زيباست) برو تا به آنها برسي و از آنها علت آمدنشان را بپرس. (تاريخ طبري جلد4 صفحه315 ) چون در شبهاي قبل پيوسته بين امام و عمرسعد مذاكره بود و آن حضرت تلاشش اين بود كه جلو جنگ را بگيرد و كار را با صلح تمام كندو اين خواستهي عمرسعد هم بود كه بدون جنگ به خواستهي خود كه بخشداري ري بود برسد. اما بيشتر هواي نفس ابن زياد و شمر باعث اين جنگ شد.
ابالفضل العباس با حدود 20 نفر سواره نزد خودشان را به سپاه عمرسعد رساندند و علت را پرسيد، گفتند فرمان امير عبيد الله بن زياد است كه يا تسليم او بشويد يا با شما ميجنگيم. (همان منبع).
دانستن بعضي از مطالب تاريخي مفيد است از جمله همين مطلب. ما ميبينيم كه امام در مدينه با يزيد بيعت نكرده است و بعد هم به مكه رفته و در آنجا حدود چهار ماه بوده و ديگر اصراري بر بيعت نشده است، اما الآن فرماندار يك شهر كوچك و جزيي، از امام ميخواهد كه تسليم او شود و نميگويد كه با من به عنوان نماينده خليفه بيعت كن. بلكه لفظ «تسليم شدن» را به كار ميبرد. يعني بعد از تسليم شدن امام، او هر كاري كه خواست اعم از كشتن امام (ع) يا زنداني كردن ايشان و يا … انجام دهد. پس خواستهي ابن زياد خيلي نامعقول است و امام هم سابقهي تسليم شدن را ميداند، چون ايشان از سرانجام تسليم شدن پسر عمويش مسلم ابن عقيل آگاه بود.
ابن زياد فردي بي وجود و بي شخصيت بود و هميشه اين گونه افراد هستند كه جنگ را شروع ميكنند چون اصل و اساسي ندارند و چيزي هم براي از دست دادن ندارند نه شرافت خانوادگي نه دين و نه… اما خردمندان و عقلا سعي ميكنند كه كار را با عقل و منطق جلو ببرند ولي انسانهاي نفهم همواره بر طبل جنگ ميكوبند.
ابالفضل عباس به لشكر دشمن ميفرمايد: عجله نكنيد تا من پيش امام (ع) بروم و آنچه را كه به من گفتيد به ايشان برسانم، انها قبول ميكنند و همراهان حضرت عباس (س) همان جا ميمانند و ايشان به سمت امام حركت ميكند.
افرادي مثل حبيب بن مُظاهر و زهير بن قين شروع به نصيحت كردن سپاه عمرسعد كردند. حبيب بن مظاهر گفت: چرا ميخواهيد فرزند پيامبر (ص) و عترت و اهل بيتش و همچنين عُبّاد اين روزگار را بكشيد؟ يكي از سپاهيان عمرسعد گفت: تو خود را تزكيه ميكنيو مينمايي كه با تقوا هستي؟
مردم آن زمان يا شيعهي عثمان بودند يا شيعهي علي (ع)، عثمانيان به دنبال بنياميه بودند و علويان از مخالفان آنها. زهير بن قين عثماني بود و حدود ده روز قبل با امام حسين (ع) ملاقات كرده بود و ايشان چيزي را به ياد زهير آورد و همين مسئله باعث شد كه علوي شود)
در اين هنگام زهير گفت: اگر حبيب متقي نباشد پس چه كسي با تقواست؟ كه آن فرد گفت: تو ديگر چه ميگويي؟ تو كه خودت تا چند روز پيش عثماني بودي. و زهير گفت: من حقيقت را يافتم و برگشتم تو هم برگرد.(همان صفحه316).
ابالفضل العباس رفت و خبر را به امام رساند، جواب امام به دو صورت نقل شده است:
1- تا كنون بحث جنگ مطرح نشده بود صبر كنيد تا امشب در باره آن بحث و گفتگو كنيم تا بدانيم براي چه ميخواهيد جنگ كنيد؟
2- من نماز خواندن و دعا كردن و قرآن خواندن را خيلي دوست دارم امشب را مهلت بگير تا با خدا راز و نياز كنم. هر دو قول در تاريخ طبري صفحه 316 آمده است.
اگر ما دوست امام حسين (ع) هستيم بايد كارهايي كه ايشان دوست داشتند را ما هم دوست داشته باشيم و انجام دهيم.
به نام خداوند مهربان
حسينيه نصير جلسه 10
آثار دوستي چيست؟
جواب اين سئوال را ميتوان به صحراي كربلا و وقايع عاشورا ربط داد. تصور آن واقعه براي ما نه نتها بسيار سخت است بلكه حتي ميتوان گفت محال است، در آن روز حدود 100 نفر مرد در سپاه امام حسين (ع) حضور دارند كه حدود 30 هزار مرد مسلح آنها را محاصره كردهاند. در بين ياران امام (ع) كساني هستند كه از طرف ابن زياد برايشان امان نامه آمده است مثل حضرت عباس و سه برادر ابوينيش و بعضي ديگر بيعت امام (ع) از آنان برداشته شده است، مثل فرزندان مسلم بن عقيل، و حتي امام حسين (ع) راه و توجيه براي رفتن را به اين افراد نشان داد و فرمود: از تاريكي شب استفاده كنيد و هر يك از شما دست يكي از زن و فرزندان مرا بگيريد و از اينجا برويد و خود و آنان را نجات دهيد. ولي آنها نميروند، با اين كه ميدانند كشته خواهند شد. اين گذشت و فداكاري از آثار دوستي است. امام (ع) حدود 20 سال با آنها دوست بوده است و به آنها محبت كرده است، پس دلشان با حضرت است و از او جدا نميشوند.
امام (ع) يك غلام سياه پوست به نام « جون» داشته است كه در شب عاشورا به او ميفرمايد: تو را آزاد كردم، برو و بر اين كار اصرار ميورزد، اما آن غلام قبول نميكند و در جواب امام ميگويد: يابن رسول الله چون من سياه هستم ميخواهي خونم با خون شما مخلوط نشود كه من را ميخواهي از خودت براني؟! چون از آن حضرت محبت ديده است و از آثار دوستي است.
امام (ع) وقتي از مكه به سمت كوفه حركت كرد عدهي زيادي از مردم با او همراه شدند به طوري كه آن حضرت مجبور شد براي حمل آنان و وسايلشان شتر كرايه كند، اما وقتي خبر كشته شدن مسلم و هانيبن عروه به امام رسيد و ايشان همراهان خود را در جريان گذاشتند و به مردم خبر دادند كه كوفيان از بيعت خود برگشتهاند، اين افراد از امام جدا شدند و برگشتند و امام را رها كردند، چون براي بهرهي دنيوي آمده بودند و وقتي ديدند چنين بهرهاي نيست آن حضرت را رها كردند.
اما كساني كه محبت و دوستي ايشان را ديدهاند حتي با اصرار آن حضرت حاضر به جدا شدن و رفتن نميشوند و با امام (ع) ميمانند.
در روز عاشورا امام (ع) آخرين نفري بود كه وارد ميدان شد و شهيد شد، تا قبل از ظهر خيلي از ياران هنوز زنده بودند و تا وقتي آنها بودند اجازه ندادند كه اهل بيت و همچنين امام (ع)، وارد ميدان شوند و وقتي شهيد شدند نوبت به اهل بيت رسيد كه بعد از ظهر عاشورا بود زيرا اصحاب ظهر اذان گفتند و سپر امام شدند تا نماز خواند و… باز تا وقتي اهل بيت زنده بودند به امام (ع) ضربه چنداني وارد نشد احتمالا دشمن به امام ضربه نميزد تا او زنده بماند و تسلبم شود. به هر حال وقتي در آخرين لحظات امام (ع) روي زمين افتاد، عبدالله بن حسن كه فرزند امام حسن (ع) و حدودا 10 ساله بود براي ياري عمويش از دست حضرت زينب گريخت و وارد ميدان شد. در همان هنگام شمشيري به سمت امام حسين (ع) نشانه رفت و او براي دفاع از امام دستش را جلو برد و شمشير به او برخورد كرد و باعث قطع شدن دستش شد و فرياد زد: « يا اُماه » و مادرش را صدا زد كه امام (ع) او را در آغوش كشيد و در آغوش ايشان به شهادت رسيد.
توجه به اين قسمت از وقايع عاشورا اين سئوال را پيش ميآورد كه چه چيزي باعث شده كه يك كودك 10 ساله براي ياري امام (ع) جانش را به خطر بيندازد؟ مگر او در اين سن بدون اسلحه و توان جنگي چه كمكي ميتواند به ايشان بكند؟ آيا جوابش جز اين ميتواند باشد كه عشق و علاقهي به امام (ع) باعث انجام اين كار شده است؟ و آثار دوستي به امام (ع) اين اتفاق را رقم زده است. چيزي كه ما الآن در جامعه به آن نياز داريم ولي وجود ندارد.اگر در جامعهي ما دوستي بود، يا اين كه ابراز دوستيها واقعي بود، الآن اين همه پرونده در دادگاهها وجود نداشت.
بعد از واقعهي عاشورا بچههاي امام حسين و ساير شهدا ميتوانستند جذب افراد و احزاب مختلف شوند، اما اهل بيت با هم متحد باقي ماندند و به شام رفتند و از آنجا با هم به مدينه بازگشتند. اينها همه آثار دوستي است، اگر مسئولين ما با هم چنيني چيزي را ياد گرفته بودند و با مردم مهربانتر بودند و به مشكلات آنها اهميت ميدادند، بسياري از گرفتاريهايي كه از آن ميترسيم يا وجود دارند، الآن وجود نداشت.
به طور مثال الآن سر و صدا شده كه كردهاي عراق ميخواهند مستقل شوند و دولت ايران ميترسد كه نكند كردهاي كشور ما هم چنين تصميمي را بگيرند و با كردهاي عراق متحد شوند. آيا اگر دولت با مردم و از جمله با كردها مهربانتر برخورد كرده بود الآن چنين نگراني وجود داشت؟ چون درست برخورد نشده است اين ترس وجود دارد كه مردم هم از آنها بريده باشند و كوس استقلال بزنند و ترس از جدايي و استقلال آنها وجود دارد. ولي در بين اهل بيت چنين ترسي نبود و كسي جدا نشد چون با آنان دوستي شده بود. بنا بر اين اگر بقاي ملك و ميهن را ميخواهيم بايد با تمامي ملت خود مهربان باشيم. كرد و لر و شيعه و سني را فرق نگذاريم امكانات را عادلانه تقسيم كنيم و…
كار ديگري كه ما با مردم خود و به خصوص با جوانان خود ميكنيم اين است كه جلو شبههها را ميگيريم، به خاطر اين كه ميترسيم جوانانمان منحرف شوند. حال سئوال اين است كه چه كسي بايد اين شبههها را جواب دهد؟ اين همه ارگان و سازمان چرا جوابگو نيست؟
وقتي پدري مهربان است هر چقدر هم از او بد گفته شود، بچهها قبول نميكنند. چون مهرباني او را با تمامي وجود حس ميكنند اما پدري كه مثلا معتاد است و بچههايش را اذيت ميكند باعث ميشود كه كمكم بچهها از او جدا شوند و حتي حاضرند براي نوكري به خانهي بيگانگان بروند، مسؤلان مواظب باشند مانند پدر معتاد نباشند و گرنه از امام حسين (ع) درس نگرفتهاند. اگر الآن جوانان ما حاضرند به كشورهاي ديگر بروند و به آنها خدمت كنند و ما نسبت به آنان شك داريم براي اين است كه خودمان بد عمل كردهايم.
در واقعهي عاشورا در بدترين شرايط كه عصر تاسوعاست امام (ع) نميترسد كه ابالفضل العباس و برادرانش تحت تأثير امان نامهاي كه شمر از طرف ابن زياد آورده قرار گيرند و به آنها ميفرمايد: برويد ببينيد شمر چه ميگويد؟ و جواب حضرت عباس (س) به شمر بسيار زيباست كه گفت: آيا ما امان داشته باشيم ولي فرزند زهرا (س) نداشته باشد، خدا تو و امانت را لعنت كند.
الآن وظيفهي همهي ما اين است كه كاري كنيم تا با هم دوست واقعي باشيم و حكومت هم با مردم بهتر برخورد كند تا شكايتهاي به قوه قضاييه كمتر شود و مردم هم از دور حاكمان پراكنده نشوند.
به پايان جلسه رسيديم. اگر نتوانستم در اين ده جلسه حق مطلب را ادا كنم و عمر شما را تلف كردم عذر ميخواهم. و اگر مطالب مفيدي گفتم ثوابش براي اساتيدم از جمله مرحوم آيت الله العظمي منتظري باشد.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته