آداب دعا

آداب دعا

چكيده‌اي از آداب دعا

به نام خداوند مهربان

چكيده

ماه رمضان است و مردم ما بيش از ساير مردم جهان بي‌پناهي خود را حس مي‌كنند؛ زيرا كرونا آنان را به طور گروهي مي‌كشد و مقصران، مردم را مقصر مي‌دانند و… در اين شرايط افراد معمولا خود را نيازمند به پناهگاهي به نام دعا، راز و نيايش مي‌بينند تا روحشان را قوي سازند و به لطف الهي در مقابل هجوم بي‌وقفه مشكلات،كمر خم نكنند. بنابراين سزاوار است كه آداب دعا را فرا بگيرند تا دعايي خداپسند، قرآني و مطابق با روش پيامبران و ائمه اطهار عليهم السلام انجام دهند و دچار جاهلان و شيادان نشوند و راه حق را فرابگيرند و بپيمايند.

 با يك جسجوي ساده در قرآن معلوم مي‌شود كه تمامي دعاهاي پيامبران با كلمه «ربِّ» يا با كلمه «رَبَّنا» يا در برخي موارد با «اللهم» يا «اللهم ربنا» شروع شده است.

 پس خواستن بايد از «رَبّ» باشد كه مدبر و صاحب اختيار و پروردگار است همان كسي كه آفريدگار همه چيز است. با اندك دقتي معلوم مي‌شود كه آنان هيچ‌گاه خدا را به حق هيچ‌يك از بندگانش قسم نداده اند. مثلا حضرت يعقوب در مشكل بسيار سخت گم‌شدن فرزندش حضرت يوسف و گريه طولاني و از دست دادن بيناييش هيچ‌گاه خدا را به حق جدش حضرت ابراهيم خليل يا به حق پدرش اسحاق يا به حق اسماعيل ذبيح  قسم نداده است. حضرت موسي (ع) پس از كشتن خطايي فرد زورگوي قبطي براي نجات از فرعون و فرعونيان و براي رسيدن به مَدْيَن و براي رفع گرسنگي شديد و… تنها به «رب» متمسك شده و او را به حق هيچ‌كس يا هيچ‌چيز سوگند نداده است. و ساير انبياي بني اسرائيل نيز خدا را به حق ابراهيم يا اسحاق يا … قسم نداده‌اند و هيچگاه به حق معجزه نجات از دست فرعون يا شكافتن دريا يا يد بيضا يا عصاي موسي از خدا حاجاتتشان را نخواسته‌اند. بنابراين سزاوار است ما به انبياي الهي اقتدا كنيم و حوائجمان را تنها از خدا يا همان پروردگار يا «رب» بخواهيم و در ماه رمضان خصوصا شبهاي قدر تنها نداي «يا رب» سر دهيم و از خواستن حوائجمان از بزرگان و همچنين از قسم دادن خدا به حق قرآن و به حق پيامبر(ص) و به حق ائمه اطهار عليهم السلام خودداري كنيم و به جاي آن بر پيامبر و آلش صلوات بفرستيم. همان گونه كه تمامي دعاهاي حضرت سجاد (ع) در صحيفه سجاديه از خداست و معمولا دعاهايش پس از صلوات بر محمد و آل محمد است.

همچنين سزاوار است كه دعا و خواسته‌هايمان مطابق دعاهاي ماه رمضان «اللهم ادخل علي اهل القبور السرور. اللهم اغن كل فقير….» عام باشد و براي همه مردم زندگي خوش و سلامتي و صحت و صلاح بخواهيم و از مرگ خواستن براي اين و آن اجتناب كنيم. شايد مرگ خواهي براي اين و آن موجب شده كه با گرفتارهاي فراوان روبرو شويم و روز به روز بر گرفتاريهايمان افزوده شود. بياييد امسال براي همه خوبي بخواهيم تا خداي مهربان به لطف و كرمش براي ما نيز خوش مقدّر كند.                            احمد عابديني 27 /1 /00

پاسخ به پرسشها و شبهات بحث آداب دعا

بحث چكيده آداب دعا كه در فضاي مجازي پخش شد اتهامات و پرسشها و نقدها و تأييدهايي را به همراه داشت.

 ضمن تشكر از تمامي عزيزان به پاسخ مختصر خواهم پرداخت.

اتهام به وهابي‌گري يا سلفي‌گري يا سكولار و ليبرال و… اتهاماتي است كه معمولا در عالَم سياست زده مي‌شود تا در فرصت مناسب از آن براي تحريك عوام استفاده شود ولي ميان اهل علم سزاوار است به فراخور حال هر موضوع دليل و منطق و برهان مناسب با همان موضوع حاكم باشد و به نظر مي‌رسد در مباحث ديني تعبدي نظير آداب دعا بايد از كتاب و سنت دليل آورد و اينجانب دعاهاي نقل شده از انبيا در قرآن را به عنوان دليل اين ادب دعا آوردم و نوشتم كه سزاوار است ما نيز خدا ارا اين‌گونه بخوانيم و از گفتن به حق اين و آن يا اين روز و آن روز يا اين گلوي بريده و آن شكم گرسنه خود داري كنيم.

 در اينجا پاسخ علمي مناسب اين است كه مواردي پيدا شود كه  در قرآن پيامبري يا وليي خدا را به حق بنده‌اي از بندگان خدا يا ساختمان كعبه يا گرسنگي موسي يا تشنگي هاجر يا … قسم داده باشد در صورتيكه چنين چيزي يافت نشد بله، تنها سخن ساحران قوم فرعون پيدا شد كه هنگام انجام سحر، قبل از توبه گفتند: «بعزة فرعون انا لنحن الغالبون» (شعراء/44) و بعيد است مسلماني سنت جادوگران فرعون را تمسك كند و  سنت حضرت موسي(ع) را رها كند كه بعزة ابراهيم يا اسحاق  يا بعزه الطور يا الكعبه سوگند نخورد نه اينجا نه هيچ جا. بله او براي مأموريت سنگين رسالت از خدا نيروي كمكي خواست و برادرش هارون را براي اين منظور معرفي كرد. (طه/29 و30) و براي فراگيري علم دنبال عبد صالح خدا رفت و مرارتها كشيد. (كهف/60 تا82) ولي در جايي از قرآن به حق هارون يا مادر زجر كشيده‌اش يا به حق هزاران طفل سربريده شدة مظلوم يا به حق اجداد يا به حق اولاد يا به حق معلّمش يا پنج تن آل عبا خدا را سوگند نداد. با اينكه داستان موسي مفصل‌ترين و تكراري‌ترين داستان قرآن است.

بله خداي خالق براي بيان كردن اهميت اشياء براي ما به ماه و خورشيد و شب و روز و جان پيامبر و …سوگند خورده است. اما سخن فعلا در باره آداب دعاي ما بود كه ما آفريده‌هاي محتاج و مخلوق چگونه دعا بخوانيم تا به اجابت نزديك‌تر باشد و سخن بر سر سوگندهاي خداي خالق در قرآن نبود و نيست.

 خدا دعاهايي به پيامبر(ص) ياد داده است مانند ( و قل رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق و اجعل لي من لدنك سلطانا نصيرا ) (اسراء/80). سه دعاي بسيار مهم بدون سوگند به حق مخلوقي از مخلوقات. و در عمل نيز در سياست و حكومت و ديانت صادقانه وارد شد و صادقانه خارج شد و مورد توجه و ياري خدا بود. و  در آيه114 سوره طه آمده است (و قل رب زدني علما) يا سوره مؤمنون آيه 29(( و قل رب انزلني منزلا مباركاً) و بالاخره در دو سوره فلق و ناس به او ياد داد كه از تمامي شرور به «رب» پناه ببرد و خدا به او علم داد و از شرور حفظش كرد، بدون اينكه او خدا را به حق كسي سوگند دهد.

تا اينجا روشن شد كه در قرآن در نظام درخواست انبيا از خدا سوگند به حق هيچ مخلوقي واسطه نبوده است و آنان مستقيماً از «رب» خواسته‌اند و خدا نيز خواسته‌هايشان را اجابت كرده است. . خود خدا هم درچندين مورد اين‌گونه درخواست نمودن را به پيامبرش فرمان داده است. اكنون مستشكلان و اتهام پراكنان كمي با خود خلوت كنند و انصافاً بنگرند اگر شنيده بودند كه پيرزني خواب ديده كه اگر فلان گونه دعا بخوانيد و مثلا دست راست را زير باسن و دست چپ را روي سر بگذاريد تا دعايتان مستجاب شود براي احتياط هم كه شده اين‌چنين نمي‌كردند و حتي برخي با آب و تاب تمام روي منبر نقل نمي‌كردند؟!

بنابراين نحوه دعاي تمامي انبيا را بي‌اعتنايي كردن و وهابي‌زده خواندن شايد خروج از جاده انصاف باشد. خوب است يك بار در خلوت، آيه46 سوره اسراء و 45 سوره زمر را بخوانيم و ببينيم ما را نمي‌گويد؟

 اما طلب آمرزش پسران يعقوب از پدرشان اولا ربطي به بحث سوگند دادن به حق مخلوقات ندارد و ثانيا به خاطر حق الناس بوده كه پدرشان را چندين سال زجر دادند كه بحثش خواهد آمد و در سوره نساءآيه 64 بحث آمرزش خواهي مسلمانان از پيامبر(ص) نيست بلكه آيه مربوط به منافقان است كه پيامبر(ص) را زجر داده‌اند و اگر بر فرض محال بيايند و طلب آمرزش كنند و پيامبر(ص) هم برايشان استغفار كند خدا آنان را مي‌آمرزد كه بحث آن هم ان شاءالله خواهد آمد.

پاسخ به پرسشها و شبهات آداب دعا قسمت2

به نام خداوند مهربان

تا كنون روشن شد كه خدا در قرآن دعاهاي فراواني از انبيا و اوليائش را برايمان نقل كرد و در آنها سخني از سوگند دادن به حق هيچ مخلوقي وجود نداشت.

 حال يكي از پرسشها اين است كه آيا قسم به حق‌هايي كه خدا خودش براي بندگانش قرار داده است چه حكمي دارد؟

جواب: جايز و بلكه از آداب دعاست. مثلاً خدا برخودش رحمت را واجب كرده است. ( كتب علي نفسه الرحمه) (انعام /11) و ما مي‌توانيم خدا را به حق رحمتش سوگند دهيم و همان گونه كه در اول دعاي كميل آمده است بگوييم : «اللهم اني اسألك برحمتك التي وسعت كل شيء». يا او به مؤمنان وعده داده است و بنابراين مي‌گوييم: خداوندا آنچه را كه به رسولانت وعده دادي به ما عطا كن. ( ربنا و آتنا ما وعدتنا علي رسلك) (آل‌عمران/194).

اما پرسش ديگر دوستان و منتقدان اين بود كه آيات قرآن لسان نفيي ندارد و نمي‌گويد خدا را به حق مخلوق سوگند ندهيد، بلكه تنها دعاي انبيا و اوليا را كه بدون سوگند بوده، نقل كرده و استجابت آن را نيز بيان كرده است و اثبات يك چيز دليل بر رد كردن چيزهاي ديگر نيست. بنابراين وقتي در روايات و ادعيه مأثوره به حق مخلوق ها سوگند داده شده است معلوم مي‌شود كه آن هم جايز است.

ولي بايد توجه كرد كه علاوه بر قرآن كه جزئيات واقع شدن پيامبرش در غار ثور و آمدن دشمنان تاپشت غار و تنهايي و بي‌كسي او را به تصوير كشيده ولي دعايي به حق انبيايي مانند ابراهيم(ع) يا خانه كعبه يا نماز شبهاي خودش نقل نكرده است، تاريخ‌ها و سيره‌هاي اوليه نيز از چنين سوگندهايي خالي است. همچنين علاوه بر قرآن كه ريزه‌كاريهاي جنگ بدر را توضيح داده و حتي به خواب و احتلام رزمندگان بدر اشاره كرده است ولي در آن از دعا به حق مخلوق ها سخني نيست، در كتابهاي سيره هم كه دعاهاي پيامبر(ص) در جنگ بدر و امثال آن را نقل مي‌كند اثري از اينگونه سوگندها نيست. نه رزمندگان خدا را به حق محمد(ص) قسم دادند نه پيامبر(ص) خدا را به حق باني و رافع كعبه يا اسماعيل ذبيح يا هاجر محروم يا… قسم داده است.

پس از دعاي انبيا و اوليا در قرآن مجيد و دعاهاي پيامبر(ص) در جنگها و در طول زندگي رساليش به سراغ نهج‌البلاغه مي‌رويم تا ببينيم حضرت علي(ع)، امام متقيان و عاشق عبادت و شاگرد خاص پيامبر (ص) آيا جايي خدا را به حق پيامبر(ص) سوگند داده است؟

 اين جانب 297 موردي را كه كلمه حق – با استفاده از المعجم المفهرس- در نهج البلاغه پيدا شد، بررسي كردم و در هيچ‌يك حضرت علي(ع) خدا را به حق كسي سوگند نداده بود. 62 موردي كه مشتقات حق بود نيز بررسي شد و چيزي در اين مورد يافت نشد و روشن شد كه حضرت علي(ع) هيچ‌گاه خدا را به حق هيچ‌كس و هيچ‌چيز از مخلوقات خدا سوگند نداده است. بويژه در دعاي استسقاء (خطبه115)كه بايد هر چه بيشتر تلاش شود تا نظر و لطف خدا جلب شود هيچ سوگندي به حق هيچ مخلوقي نيست و خدا به حق اشرف مخلوقاتش نيز سوگند داده نشده است

پس از آن موارد سؤال و مسألت و صلاة و صلوات و نظايرش بررسي شد و  باز چيزي از سوگند به حق كسي يافت نشد. بلكه برعكس در كلمات قصار شماره 361 نكته بسيار جالبي يافت شد و آن اينكه حضرت علي(ع) ياد داد كه هر وقت از خدا حاجتي داريد بر پيامبر(ص) درود فرستيد و سپس خواسته خود را بخواهيد؛ زيرا وقتي دو چيز از خدا خواسته شد او كريم‌تر از آن است كه تنها يكي از آنها را برآورده سازد. «اذا كانت لك الي الله سبحانه حاجة فابدأ بمسألة الصلاه علي رسوله ثم سل حاجتك فإن الله اكرم من ان يسال حاجتين فيقضي احداهما و يمنع الأخري» و خداوند صلوات بر پيامبر را حتما اجابت مي‌كند‌؛ زيرا خودش در قرآن كريم به آن امر كرده است، بنابراين دعاي ديگر را نيز به لطف و كرمش اجابت خواهد كرد.

از اينجا يكي ديگر از آداب دعا برايمان روشن مي‌شود و آن صلوات بر پيامبر(ص) است. ولي اين ادب فهمش دقت خاصي مي‌طلبيد كه حضرت علي(ع) آن تيزبيني و فراست را داشت و از قرآن استخراج كرد. پس اين ادب دعا طبق سنت و با استفاده از قرآن برايمان روشن مي‌شود و آن درود بر پيامبر اكرم(ص) قبل از دعاست نه اينكه خدا را به حق پيامبر(ص) سوگند دهيم. و حضرت علي(ع) خودش در خطبه 72 همين گونه عمل كرده است. بله تقاضاي صلوات بر پيامبر(ص) مورد تصريح قرآن است «ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما». پس ادبي كه حضرت علي(ع) مطرح كرده عاقلانه و منطبق با قرآن است.

 به هرحال حضرت علي(ع) نه خدا را به حق پيامبر خاتم(ص) و نه به حق ساير انبيا و نه به حق زهراي مرضيه(س) و نه به حق پهلوي شكسته، نه بازوي وَرَم كرده و نه محسن سقط شده و نه به حق اموري از اين قبيل سوگند نداده است و همچنين به حق حسن و حسين دو سرور جوانان بهشت سوگند نداده است. پس سوگندهاي اينچنيني در زمان ما نه داراي سابقه قرآني است و نه داراي سابقه نبوي و نه داراي سابقه علوي.

پس از آن ذهنم را در زندگي امام حسن و امام حسين عليهما السلام مرور دادم و ارشاد شيخ مفيد را ورق زدم و دقت كردم و گرفتاريهاي سختي كه آن دو امام  داشتند را اجمالا بررسي كردم از سوگند به حق مخلوقات اثري نيافتم

پس از آن به سراغ صحيفه سجاديه رفتم و اين بار تمامي صحيفه را سطر به سطر با دقت بررسي كردم و چند چيز را تفكيك كردم. مواردي كه طبق كلمه قصار حضرت علي(ع) عمل شده بود. بسيار بود و حضرت سجاد(ع) در 192 مورد قبل از دعا از خدا خواسته بود كه بر پيامبر(ص) و آلش درود بفرستد و حاجات خود را خواسته بود. در حالي كه ممكن بود در اين موارد خدا را به حق پيامبر(ص) قسم دهد ولي چنين نكرده بود و به وضوح از كار حضرت سجاد(ع) روشن مي‌شود كه او در صدد آموزش عملي به مردم است تا نام پيامبر(ص) بر تارك اعلا باشد و قبل از دعا بر او درود فرستاده شود و همه ذيل بيرق او باشيم ولي خدا را به حق او قسم نداده است مگر سه مورد كه به بررسي نياز دارد و در ادامه بحثش ان‌شاء الله خوهد آمد.

امام سجاد(ع) طبق نقل صحيفه، در پنج مورد بر حاملان عرش درود فرستاده و يك مورد بر اتباع پيامبران و يك مورد بر اوليا و سيزده مورد به جاي امر «صلّ» جمله ماضي «صلي الله عليه و آله» و نظايرش را به كار برده بود. كه جمعا 212 مورد مي‌شود. تا اين زمان از سوگند به حق محمد و علي و… خبر چنداني نيست. اما از اين زمان به بعد سوگندها شروع مي‌شود كه به زودي به آنها پرداخته خواهد شد.

پاسخ به پرسشها و شبهات آداب دعا قسمت3

به نام خداي مهربان

مهندسي ذهنها و توجيهها

تا كنون روشن شد كه در هيچ يك از دعاهايي كه در قرآن از انبيا و اوليا نقل شده به حق غير خدا سوگند داده نشده و در نهج‌البلاغه نيز دعاي به حق هيچ‌ مخلوقي يافت نشد و حتي در دعاي استسقا كه نياز شديد به جلب نظر پروردگار است آن حضرت خداوند را به حق كسي سوگند نداده است. بله براي استجابت دعا، حضرت علي(ع) راهكاري نشان داد و آن صلوات بر پيامبر(ص) قبل از دعا بود و اين دستورالعمل را حضرت سجاد(ع) در صحيفه سجاديه در بيش از190 مورد به كار برد و در سه مورد «بحق» نيز وجود دارد كه بحثش خواهد آمد.

اما چرا چنين است و چرا اصرار من اين است كه از آداب دعا پيروي از سبك و روش قرآن و صحيفه سجاديه است؟

 شايد در پيشگاه خدا و كنار اسم خدا اسم ديگري را بردن از سوي بنده، توهين به ساحت ربوبي است و ادب دعا اقتضا مي‌كند كه بنده خدا كنار نام خدا به هيچ‌ وجهي از وجوه نام ديگري را نبرد و احتمالاً به همين دليل هيچ نبي و رسول و وليي چنين نكرده است. اما ما عوامها چنين خطايي مرتكب مي‌شويم و حتي از ارتكاب آن دفاع مي‌كنيم.

 شنيدم كه در زمان مرحوم آيت الله برجردي فردي در حضور ايشان گفته بود: براي سلامتي امام زمان و آيت الله بروجردي صلوات بفرستيد. و آن مرحوم پس از شنيدن اين كلام بسيار برآشفته شده و رنگ چهره‌اش به شدت قرمز شده بود كه چرا چنين سخني گفته شده و نام او كنار نام امام زمان (عج) آمده است؛ زيرا اين گونه سخن گفتن از ديد بزرگان و اهل معرفت كمال بي‌ادبي است، اگر چه گوينده چون عوام است، چنين قصدي نداشته باشد.

اما چرا چنين احتمالي در ذهن هيچ يك از افراد منتقد و مستشكل نيامد كه سوگند دادن خدا به حق مخلوق توهين است، باز به نظر مي‌رسد براي اين است كه ذهنهاي همه ما مهندسي شده است. تبلبغات فراوان رسانه‌اي و آخوندي از كودكي همه فكرها وذهن‌ها را به اين سو سوق داده است كه اگر هركسي گفت به حق امامان سوگند ندهيد او منكر شفاعت و توسل است و به همين دليل بسياري از منتقدان ادله شفاعت و توسل را يادآور مي‌شدند با اينكه سخن من در سوگند دادن به حق مخلوق بود نه شفاعت و نه توسل. بله بسياري از افراد اصلاً حاضر نيستند دقت كنند تا ببينند در همان صفحه و همان نوشته، من اصرار دارم كه از آداب دعا اين است كه قبل از بيان خواسته خود، بر محمد و آلش درود فرستاده شود و اين خودش توسل است و سفارش كننده به صلوات بر محمد و آل محمد نمي‌تواند منكر توسل به آن ذوات مقدس باشد؛ زيرا صلوات بر آنان خودش توسل است. بله متأسفانه چنان ذهنها مهندسي شده كه همه نقدها به نوشته آداب دعا بدون استثنا در همين وادي بود و برخي نيز با اتهام وهابي، وهابي‌زده و منحرف نگارنده را نواختند. در حالي كه صدها بار خوانده‌اند : ضع امر اخيك علي احسنه؛ كار برادرت را بر بهترين صورت ممكن حمل كن.

بله اگر در سياست و انتخابات و همه چيز مهندسي مي‌شويم براي اين است كه حاضر نيستيم بيرون از قالبي كه برايمان طراحي كرده‌اند فكر كنيم و ديگران نيز قالب فكري ما را تشخيص داده‌اند.

و با اين حال مثال ميمونهاي آزمايشگاهي و پيروي از يك سبك و سياق  هميشه در حد مثال مي‌ماند آخرين موردي كه اين روزها خواندم آزمايش برگروه ميمونها بود كه بالاي نردباني موزي گذاشته بودند و وقتي ميموني به سراغ آن مي‌رفت بر بدن بقيه ميمونها آب داغ ريخته مي‌شد و به همين دليل ميمونها فردي را كه بالا مي‌رفت كتك مي‌زدند تا بالا نرود و بر آنها آب داغ ريخته نشود.كم‌كم ديگر هيچ ميموني بالا نمي‌رفت و موز را بر نمي‌داشت و اگر يكي هم بالا مي‌رفت از ديگران كتك مي‌خورد بدون اينكه آب جوشي بر بدنشان ريخته شود. پس از مدتي ميمون جديدي به جمع افزودند و او براي برداشتن موز بالا رفت و ديگران او را كتك زدند در حالي كه از آب جوش خبري نبود. پس از مدتي يكي ديگر از ميمونهاي قديمي را عوض كردند وميمون جديد از نردبان بالا رفت و همه حتي ميمون قبلي او را كتك زد و كم‌كم نصف بيشتر ميمونها را عوض كردند و پيوسته ميمون تازه وارد از نردبان بالا مي‌رفت و همه او را كتك مي‌زدند در حالي كه نمي‌دانستند چرا چنين مي‌كنند.

#پاسخ_به_پرسشها_و_شبهات_بحث_آداب_دعا_4

به نام خداي مهربان

نتيجه گيري از مباحث گذشته

تا كنون 4 قسمت از بحث در فضاي مجازي منتشر شد.  در قسمت اول چكيده آداب دعا  نوشته شد و در سه قسمت بعدي به شبهات افراد پاسخ داده شد. امروز به كانال تلگرام نگاه كردم و تعداد افرادي كه آنها را خوانده‌اند و كانال تلگرامي اين جانب شماره انداخته است روشن ‌شد كه استقبال از قسمت اول چندين برابر استقبال از شبهات بوده است و قسمت اول بيش از 4000 بازديد كننده داشته در حالي كه قسمتهاي بعدي زير عدد هزار است و همين نشان مي‌دهد شبهاتي كه ذهن برخي از فضلا و طلاب ديني را اشغال كرده است در ذهن دانشجويان، دانشمندان و ساير فرهيختگان دغدغه اصلي نيست. و اشكالهاي مطرح شده در واتساپ از سوي برخي شايد ناشي از كم دقتي باشد؛ زيرا چكيده تمامي مطالب اين بود كه روش نقل شده از تمامي انبيا و اوليا در قرآن دعا كردن با نام «رب» و بدون سوگند به حق ديگران است و بيان شد كه« سزاوار است همين‌گونه دعا شود» و روشن است كه اين جمله  با توجه به كلمه «سزاوار است» نه سوگند دادن را شرك مي‌داند و نه نفي مي‌كند و نه چيز ديگر. بنابراين معلوم مي‌شود كه مستشكلان دقت لازم را نفرموده‌اند. باز براي اينكه روشن شود نويسنده عاشق پيامبر(ص) و ائمه اطهارb است از حضرت علي(ع) نقل كرد كه از آداب دعا صلوات بر پيامبر (ص) است و از صحيفه سجاديه نقل كرد كه در حدود 200 مورد بر محمد و آلش صلوات فرستاده و تنها در سه مورد  از كلمه «بحق غير خدا بر خدا» استفاده كرده است كه هر كسي نسبت بين 3 و 200 را ببيند 5/1 درصد در مقابل 5/98 درصد در ذهنش نقش مي‌بندد و مسلّماً اوّلي را روش امامي كه به سجاد و زين العابدين معروف است مي‌داند و خود را در آداب دعا كردن به روش او ملتزم مي‌داند. بنابراين معلوم نيست كه طلاب و فضلاي ذَوِي العِزِّ و الإحترام را چه شده است كه باز  مخالفت مي‌كنند و تلاش دارند «بحق غير خدا» كه نسبتش به صلوات 5/1 درصد است را دقيقا نظير چيزي كه فراوانيش 5/ 98 درصد است از آداب دعا بدانند!! و عجيب‌تر اينكه بر كسي كه بخواهد 5/98 درصد را ترويج كند و صلوات بر پيامبر(ص) و آلش را گسترش دهد، ساده‌تر از آب خوردن اتهام مي‌زنند.

بنابراين مناقشات اين گروه را خصوصي جواب مي‌دهم  و در كانال به ادامه بحث آداب دعا مي‌پردازم.

#آداب_دعا_قسمت_2

 در صحيفه سجاديه كه كتاب دعاست و هزاران درخواست با عبارتهاي مختلف از خدا خواسته شده است هيچگاه خدا را به حق پيامبر يا فرد ديگري سوگند نداده مگر در 3 يا 4 مورد، كه عبارتند از.

  1. در دعاي 13 صحيفه سجاديه در آخرش آمده است. «و من حاجتي كذا و كذا و تذكر حاجتك ثم تسجد و تقول في‌سجودك…فأسألك بك و بمحمد و آله صلواتك عليهم ان لا تردني خائبا؛ و از حاجتهايم اين است و آن و حاجاتت را مي‌گويي سپس به سجده مي‌روي و در سجده‌ات مي‌گويي..پس از تو به [حق] خودت و به [حق] محمد و آلش -درود تو برآنان باد- مي‌خواهم كه مرا نااميد برنگرداني».

2.در دعاي عرفه امام سجاد(ع) كه دعاي 47 صحيفه سجاديه است آمده: « و بحق من انتجبت من خلقك و بمن اصطفيته لنفسك. بحق من اخترت من بريتك و من اجتبيت لشأنك؛ بحق من وصلت طاعته بطاعتك و من جعلت معصيته كمعصيتك، بحق من قرنت موالاته بموالاتك و من نطت معاداته بمعاداتك تغمدني في يومي هذا بما…».

  1. در دعاي 44 هنگام فرارسيدن ماه رمضان آمده «اللهم اني اسألك بحق هذا الشهر و بحق من تعبّد لك فيه من ابتدائه الي وقت فنائه مِن مَلَك قرّبتَه او نبيّ اَرسلته او عبدٍ صالحٍ اختصصته ان تصلي علي محمد و آله و اهّلنا فيه لما …»
  2. در اواخر دعاي 49 كه براي دور ساختن نيرنگ دشمنان است آمده: « اللهم فإني اتقرب اليك بالمحمدية الرفيعة و العلوية البيضاء و أتوجّه اليك بهما أن تعيذنا من شر كذا و كذا»

بررسي: قبل از بيان هر مطلب در باره اين 4 مورد لازم به يادآوري است كه بين آداب با واجبات تفاوت است و باز بين اينكه چنين چيزي از آداب است يا چنين چيزي جايز است و حرام نيست فرق است. باز بين اينكه فلان چيز حرام يا باطل است با اينكه فلان چيز شرك است تفاوت است و بنابراين نبايد كلمه‌اي جاي كلمه ديگر به كار رود يا كلمه‌اي به معناي كلمه ديگر دانسته شود.

اكنون در چند مرحله به توضيح و بررسي مي‌پردازيم و از خوانندگان فرهيخته انتظار است كه قبل از اتمام كامل بحث به نتيجه‌گيري نپردازند.

الف: اكنون ما با صحيفه سجاديه مشهوره‌اي مواجهيم كه اين 4 عبارت در آن موجود است كه مجموع آنها حدود يك صفحه از صحيفه‌هاي 9 سطري را تشكيل مي‌دهد كه اگر به كل صحيفه كه 285 صفحه است سنجيده شود معلوم مي‌گردد حدود يك سيصدم صحيفه به حق غير خدا سوگند داده است كه در مقابل كل آن كمتر از نيم درصد است. پس بيش از 5/99 درصد صحيفه بر سَبْك و سياقي است و كمتر از نيم درصد آن بر سَبْك و سياقي ديگر. در اين حال جايز است كه گفته شود به حق اين و آن سوگند دادن جايز است زيرا حضرت سجاد در حال دعا كه حالت عبادت است آن را انجام داده است ولي با اين حال مي‌توان گفت كه قطعاً دأب و روش امام سجاد اين بوده كه به غير خدا سوگند ندهد زيرا اين موارد در صحيفه نادر است يا جايز است كه گفته شود از آداب دعا اين است كه به حق غير خدا سوگند داده نشود. حتي اگر اين نسبت از نيم درصد به يك درصد يا دو درصد يا بيشتر و بيشتر شود تا به 20 يا30يا 40 درصد هم برسد باز عبارت فوق صحيح است كه سوگند دادن به حق غير خدا جايز است ولي از آداب نيست؛ زيرا در60 يا 70 يا80 درصد موارد امام كاري كرده و همان براي ما ترجيح  طرف حد اكثر را مي‌رساند تا آن را مستحب و جزء آداب بدانيم ولي در اين صورتها مقدار اقل نيز انجامش جايز است اگر چه جزء آداب نيست.

آيا با چنين جماعتي مي‌توان از وحدت سخن گفت و از آنان خواست كه به خاطر منافع مسلمانان در مقابل غرب و شرق با ساير مسلمانان متحد شويد؟!

 منتقدي گفته بود مطالب تو را فقهاي گذشته جواب داده‌اند با مراجعه به كتاب او معلوم شد كه از او پرسيده‌اند آيا قسم دادن خدا به حق پيامبر يا امام شرك است و او جواب داه است: خير. همين سؤال را اگر از من هم بپرسند جوابم جز كلمه «خير» چيز ديگري نيست. چون آن كس كه اتهام شرك مي‌زند چه بداند و چه نداند جمعيت بزرگي را بدون دليل موجّه از مسلمانان جدا مي‌كندو با اين حال مي‌گويم از آداب دعا اين است كه خدا با نام «رب» خوانده شود و كنار نام او اسم هيچ كسي برده نشود و به حق هيچ‌يك از مخلوقاتش سوگند داده نشود.

نكته دوم اينكه اطلاق و تقييد و نظاير آن از امور عقلايي است وقتي در موارد فراوان قرآني و سنتي به سبك خاصي دعا شد به نظر مي‌رسد مي‌خواهد سبكها و روشهاي ديگر را نفي كند. كه بحثش را به آينده نزديك موكول مي‌كنم.

نتيجه: اينكه برخي از ما خدا را به حق بندگانش قسم مي‌دهيم چيزي است كه در قرآن و دعاهاي انبيا و اوليا كه قرآن نقل كرده و در سيره پيامبر(ص) كه در كتابهاي سيره اوليه است، سابقه ندارد. پس آداب دعاي مطابق قرآن و سنت پيامبر(ص) اقتضا مي‌كند كه تنها خدا را به اسماء و صفات خودش سوگند دهيم نه به حق مخلوقها.

عقل نيز همين را به ما مي‌گويد زيرا همه هرچه هستند از آن كمترند كه با هستيش نام هستي برند. همه هرچه دارند از خداست و او به همه وجود داده و كمال بخشيده و هر وقت خواست وجود را يا برخي كمالات را افزون مي‌كند يا مي‌گيرد.

 مثلا حضرت آدم(ع) پس از خوردن از ميوه درخت براي توبه « ربنا ظلمنا انفسنا و ان‌لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين» گفت و وقتي حضرت ايوب گرفتار شد «رب اني مسني الضر و انت ارحم الراحمين» گفت و  همينطور حواريين حضرت عيسي «ربنا» گفتند و خدا را به حق عيسي يا مادرش يا ساير انبيا سوگند ندادند.

خداوند جزئيات واقع شدن پيامبرش در غار ثور و آمدن دشمنان تاپشت غار و تنهايي و بي‌كسي او را به تصوير كشيده ولي دعايي به حق انبيايي مانند ابراهيم(ع) يا خانه كعبه يا نماز شبهاي خودش وجود ندارد. خداوند

آداب دعا

قسمت4:

ب: در دعاي شماره 13 دو بار حضرت سجاد « صلّ علي محمد و آله را به كار برده و يك بار «أسألك بك و بمحمد و آله» پس باز در همين دعا نيز بيشتر موارد بر محمد وآلش درود فرستاده شده است و در كمترين موارد «بمحمد و آله» سوگند داده شده است. پس باز درهمين دعا نيز صلوات بر پيامبر و آلش از آداب است و سوگند دادن به حق آنان جايز است. تازه اگر دقت شود كه در اينجا كلمه «بحق» به كار نرفته و ممكن است براي حرف باء معاني ديگري در نظر گرفت باز جنبه «بحق» تضعيف مي‌شود.

آداب دعا

قسمت5:

قبل از اينكه بقيه آداب دعا و موارد استثنا و بررسي آنها را ادامه دهم مناسب است خاطره‌اي از حدود 40 سال پيش كه درس فلسفه «بداية الحكمة» را نزد مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس ايزدي شروع كردم برايتان بگويم كه براي ادامه بحث بسيار مفيد است.

 ايشان هر كلمه‌اي كه درس مي‌داد با سؤالات و اشكالات فراوان من مواجه مي‌شد؛ زيرا من تازه از دانشگاه به حوزه آمده بودم تا فلسفه بخوانم و جواب سؤالات اعتقادي خود را بيابم. روزي ايشان فرمود: اين‌گونه نمي‌شود و از نظر علمي به جايي نمي‌رسي. صبر كن تا با چيدن مباحث در سر جاي خود جايگاه هر بحث مشخص شود آنگاه سؤال خودت را در آن چارچوب و قالب بپرس تا جوابش را بيابي و اگر خواستي سؤالي بپرسي مشخص باشد و اگر اشكالي داشتي معلوم باشد كه به كجاي بحث ايراد داري. اكنون من همان مطلب را به فرهيختگاني كه مطالب كانال را مي‌خوانند و اعتراضاتي به ذهنشان مي‌آيد و گاهي تضعيف شيعه يا تأييد وهابيت يا نظاير آن ذهنشان را مي‌آزارد بازگو كردم تا از دوستان خواهش كنم كمي صبر كنيد و مطالب را با دقت پي‌گيري كنيد به وقتش همه چيز روشن مي‌شود. نبايد بحث آداب دعا را كه اكنون مورد بحث است با توسل، شفاعت و ساير امور مخلوط كرد و به اصطلاح نبايد آب را گِل‌آلود كرد بلكه بايد دقيقاً شفاف سازي صورت بگيرد. 1.گاهي خواندن خدا و خواستن از اوست بدون اينكه اسمي از كسي غير خدا و اسماء و صفاتش برده شود. 2. گاهي خواستن از خداست و با بردن نامي غير خدا از بندگان خوبش مثل پيامبران و امامان. و اينكه از خدا بخواهيم بر آن خوبان درود فرستد و سپس حاجات خود را بخواهيم. 3. گاهي خواستن از خداست با قسم دادن او به حق مخلوقي از مخلوقات او. مثل اينكه بگوييم خداي به حق پيامبرت.4. گاهي خواستن از خداست با شفيع قرار دادن خدا به درگاه خدا. 5. گاهي خواستن از خداست با شفيع قرار دادن غير خدا به درگاه خدا. كه خود اين چند شاخه دارد. الف: آيا آن غيرخدا كه ما او راشفيع قرار داده‌ايم معصوم است يا غير معصوم. ب: كسي كه شفيع مي‌خواهد صرف نظر از شفاعت خودش با اعمال خودش بهشتي است يا گنهكار و جهنمي. ج: آن كس كه مي‌خواهيم شفيع ما شود از نظر ظاهري زنده است و ما نزد او مي‌رويم و سخنش را مي‌شنويم يا از دنيا رفته است؟  درهر دو صورت وقتي از او خواستيم كه شفيع ما بشود آيا خود به خود مي‌تواند شفيع شود يا بايد خدا به او اذن دهد؟ در صورت دوم  چه وقتهايي خدا به او اذن مي‌دهد؟ آن وقتها بستگي به حال و عقايد ما دارد يا به جيز ديگري وابسته است؟ و براي چه افرادي خدا اذن مي‌دهد؟ د. آيا آن كس كه ما از او خواسته‌ايم شفيعمان شود واجب است قبول كند يا جايز است؟ در صورت دوم اگر از دنيا رفته است ما از كجا بفهميم كه قبول كرده از ما شفاعت كند؟ در خواست  ما از آن شفيع چيزي دنيايي است يا امري معنوي. ه. و بالأخره در تمامي فرضهاي گذشته رابظه شفاعت با عدالت كه اساس شيعه بر عدالت استوار است چگونه است؟

  1. رابطه توسل با شفاعت چيست؟ 7. گاهي خواستن از غير خداست. غير خدا گاهي از نظر ظاهري زنده است مثل اينكه پسري از پدرش پول مي‌خواهد و گاهي آن فرد از دنيا رفته است.مثلا پدر از دنيا رفته و حالا پسر از مرده‌اش پول، خانه و… بخواهد كه در حال زنده بودن اين توان را نداشت و گاههي از مرده علم و عاقبت بخيري و زيارت خانه خدا و غيره بخواهد. اينها اموري است كه يكي يكي بايد بحث شود و اينها بحثهاي كلامي است و نمي‌توان از فقيه استفتا كرد كه حلال است يا حرلم يا جايز و مكروه. در بحثهاي كلامي جاي دليلهاي درون ديني است و بايد آيه و حديث آورد و اگر با هم متعارض شدند وجه جمعي برايش پيدا كرد يا معلوم شود كه برخي احاديث سند ندارد و كنار گذاشته شود. بنابراين بحث سخت و مشكلي است و نياز به دقت دارد و با عصبانيت و فحاشي نبايد با آن برخورد كرد.

نكته ديگر اينكه شايد مطلبي از ديد ما بي‌فايده يا بي‌دليل يا باطل باشد و از ديد وهابيون شرك باشد پس به مجرد اينكه معلوم شد ما يا اهل سنت چيزي را باطل مي‌دانيم دليل بر صحيح بودن راه و روش وهابيون نيست زيرا ما مطلب را باطل مي‌دانيم و آنان آن را شرك مي‌دانند و بين اين دو تفاوت بسياري است.

آداب دعا

قسمت 6:

 باز توجه كنيد كه به عنوان مثال نماز ما با اهل سنت تنها در «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» كه يك ذكر مستحبي است مختلف است و همين يك جمله ما را از آنان جدا مي‌كند. آنان دسته‌اي اشعري هستند كه انسان را مجبور مي‌دانند و كارهاي ما را از ما نمي‌دانند و نشست و برخاست ما را فعل خدا مي‌دانند و گروهي ضد آنان و معتزلي هستند و خدا را هيچ‌كاره مي‌دانند و ما را در نشستن و ايستادن مستقل از خدا مي‌دانند. ولي امامان ما به ما ياد دادند كه در نماز هنگام برخاستن بگوييم «بحول الله و قوته اقوم و اقعد؛ به حول و قوه خداوند مي‌ايستم و مي‌نشينم» بله ايستادن و نشستن ما به حول و قوه خداست. نه اينكه در نشستن و ايستادن مستقل باشيم و نه اينكه كاملا مثل ربات بي اختيار باشيم. بله امامان ما اينگونه خط و فكرمان از هر دو گروه اهل سنت جدا كردند و در جاي خود« امرً بين الأمرين» را مفصل برايمان و براي همه توضيح داده‌اند. و گرنه در ساير امور اعم از چند آيه خواندن يا سوره كامل خواندن، گذاشتن مهر يا نگذاشتن آن، دست بسته خواندن يا نخواندن در وضو دستها را از بالا يا پايين شستن، پيوسته موافقاني از شيعه و سني وجود دارد. پس تفاوت تنها و تنها در يك امر مستحبي است و همين عقايد حقه و عاقلانه ما را به نمايش مي‌گذارد. بنابراين به مجرد اينكه مطلب جديدي گفته مي‌شود گمان نشود كه سخن وهابيون است يا اين ترس بوجود آيد كه شيعه تضعيف مي‌شود؛ زيرا شيعه مكتبي علمي، عقلي است و اگر چيزي آن را تضعيف كند خرافات، توهينها و سخنان بي‌دليل است. و در مقابل جلسات علمي هرجا كه بوده و علماي شيعه بحث علمي كرده‌اند شيعه را رشد داده است. برعكسش همانگونه كه امروزه مي‌بينيد ضربه‌اي كه ضريح ليسان خرافي و روضه خوانهاي افراطي به شيعه زدند ضررش حتي از قمه زناني كه فيلم و عكسشان در فضاي مجازي پخش شده است بيشتر است. پس بياييد بي هياهو بحثهاي عاقلانه را پيش ببريم.

(ادامه بحث)

ج. در دعاي عرفه 4 بار كلمه «بحق» آمده و 15 بار «صلّ علي محمد و آله» به كار رفته است يعني حدود26 درصد آن « بحق» محمد است و حدود 74  درصدش با درود بر محمد و آل اوست كه مسلّماً مي‌توان گفت دأب امام سجاد(ع) در اين دعا اين بوده كه هنگام دعا از خدا بخواهد كه بر محمد و آل او درود بفرستد زيرا از آداب دعا اين است كه قبل  يا بعد از دعا بر حضرت محمد و آلش درود فرستاده شود و دأب آن حضرت اين نبوده كه خدا را به حق پيامبر(ص) يا غير او سوگند دهد زيرا از غير او سخني به ميان نيامده و تنها از او سخن به ميان آمده است. پس سوگند دادن به حق پيامبر(ص) اگرچه جايز است ولي از آداب دعا نيست.

د. در دعاي ورود به ماه رمضان يك بار به حق ماه رمضان و يك بار به حق عبادت كنندگان در آن- چه فرشتگان چه انبيا و چه بندگان صالح- سوگند داده است و پس از اين سوگند از خدا خواسته كه بر محمد و آل او درود فرستد. و 7 بار نيز «صل علي محمد و آله» به كار برده و در واقع 8 بار از خدا خواسته كه بر محمد و آل او درود فرستاده شود. بنابراين نسبت دعاهايي كه همراه با صلوات است نسبت به دعاهاي سوگند دهنده به حق غير با يك حساب صد درصد است. زيرا سوگندهاي به حق… هم براي صلوات است. با يك حساب 90 درصد است و با يك حساب 80 درصد مي‌شود. و در مقابل سوگند بحق غير خدا 10 يا 20 درصد است. پس باز به طور روشن مي‌توان بيان كرد كه دأب حضرت سجاد(ع) تقاضاي درود بر محمد و آلش بوده است نه سوگند به حق آنان يا غير آنان.

ه. اكنون سزاوار است كه به كل صحيفه سجاديه نظر آماري بيندازيم تا معلوم شود 192 مورد « صل علي محمد و آله وجود دارد و 5 مورد صلوات بر حاملان عرش و يك مورد صلوات بر پيروان پيامبران و بر اولياء. پس يك طرف كه صلوات بر پيامبر(ص) است و در قرآن نيز امر به آن وجود دارد و سفارش حضرت علي(ع) در كلمات قصار شماره 361  نيز  وجود دارد 13 برابر ديگري است كه اين ويژگي‌ها را ندارد. به نظر شما كداميك را مي‌توان از آداب دعا دانست؟ آيا هر دو از آداب دعاست يا صلوات از آداب دعاست و سوگند دادن به حق پيامبر (ص) و به حق ماه رمضان و به حق عبادت كنندگان معصوم اعم از انبيا و فرشتگان و بندگان صالح تنها جايز است؟

آداب دعا

قسمت 7:

اشكال: چون امام در مقام دعا بوده و دعا عملي مستحب است هر كاري كه امام در خلال آن انجام داده و هر گونه‌اي كه دعا كرده است استحبابش معلوم است و آمارگيري و تعداد كار لغو و بيهوده است. همين كه امام يك بار يك كاري را در مقام دعا انجام داد استحبابش معلوم است.

جواب: خير اين چنين نيست. مثلاً وقتي ثابت شد كه پيامبر اكرم(ص) پس از فتح مكه سوار بر شتر طواف كرد اين گونه طواف كردن او تنها جواز را مي‌رساند نه استحباب طواف بر شتر را و نه استحباب طواف سواره را و نه استحباب طواف بر مركب يا بر تخت يا بر ويلچر را؛ زيرا ساير اوقات او و ديگران با راه رفتن طواف كرده‌اند و اين مورد بايد دليلش معلوم شود. يا مثلاً وقتي ثابت ‌شود كه حضرت علي(ع) در رفت و برگشت به يمن بيشتر اوقات سوره توحيد را مي‌خوانده بگونه‌اي كه مسلمانان در برگشت از سفر اعتراض خود را به پيامبر(ص) گفته‌اند معلوم مي‌شود از آداب نماز خواندن سوره توحيد است و چند بار هم سوره غير سوره توحيد را خوانده است همه مي‌گويند از آداب نماز خواندن سوره توحيد در آن است. بله خواندن سوره‌هاي ديگر هم جايز و كافي است نه اينكه از آداب باشد و مستحب.

اشكال: چون امام در خفقان بوده و دشمن داشته نمي‌توانسته زياد قسم بخورد بلكه دو سه بار قسم خورده تا بفهميم اين نوع قسم جايز است.

جواب: اولا فعلا بحث بر سر آداب بودن و مستحب بودنش بود نه بر سرجوازش. ثانياً بعدا در بحث سندي خواهد آمد كه صحيفه سجاديه بعد از چند نسل منتشر شد نه اينكه زمان امام منتشر شود تا گفته شود امام در خفقان بوده است. ثالثاً ايشان در حدود 190 مورد آل پيامبر را در كنار پيامبر(ص) ذكر كرده است ولي در اين موارد سخني از صحابه نيست. اگر امام در تقيه بود بايد در كنار آل از صحابه نيز اسمي مي‌برد يا اسمي از آل نمي‌برد در حالي كه پيوسته در درود فرستادن بر آل تكيه دارد. رابعاً امام در دعاي عيد فطر و قربان دارد كه اين مقام خطبه خواني و تعليم مردم مقام ائمه بوده كه ديگران غصب كرده‌اند. بنابراين تقيه و امثال آن به دعا نمي‌چسبد. خامساً  امام دعاي دوم صحيفه را به پيامبر(ص) اختصاص داده و در دعاهاي ديگر از جمله دعاي ختم قرآن حدود يك پنجمش تعريف و تمجيد پيامبر است اگر قسم دادن به حق او مستحب بود بايد خدا را به نام و يا به كارهاي او سوگند مي‌داد. به نظر مي‌رسد وارد گود بحثهاي علمي شويم و يك دور با دقت صحيفه سجاديه را بخوانيم مناسب‌تر باشد تا حرفهايي كه بوي تهمت و بهتان از آنها استشمام شود؛ زيرا كه آيات 11 به بعد سوره نور به شديدترين وجه با تهمت زنندگان برخورد كرده است و آيه 4 سوره نور برخي تهمتها را  مجازاتش را 80 شلاق و فسق دائمي تهمت زننده دانسته است.دأب امام سجاد و ساير امامان شيعه بحث منطقي بوده نه زير سؤال بردن رزق يا نطفه گوينده سخناني كه به مذاق برخي خوش نمي‌آيد زيرا اين تهمت‌زنان معمولا پيوسته از ناآگاهي مردم سود برده‌اند و هر كسي خواست آگاهي بخشد تهمت تهمت زنان نگذاشت.

    بحث عقلايي به حق غير خدا سوگند دادن در هنگام دعا به بعد موكول مي‌شود تا بحثها با هم مخلوط نشود و فعلاً به اين قسمت پرداخته مي‌شود كه بر فرض سوگند به موارد ذكر شده مستحب يا جزء آداب دعا باشد ولي جواز سوگندهاي ديگري كه خارج از اين چارچوب است حتماً نيازمند دليل است. مثلا حضرت سجاد(ع) كه خود شاهد شهادت مظلومانه پدرش امام حسين(ع) و برادر شيرخوارش علي اصغر بوده و شاهد قرآن خواندن پدرش بر نيزه بوده و شاهد كتك خوردنهاي زينب بوده و… مي‌توانست در يكي از دعاها به اين امور خدا را سوگند دهد يا به گونه مجمل به خون مظلوم يا آه مظلوم يا ..قسم ياد كند ولي چنين نكرده است. همين سكوت و ترك چنين سوگندهايي، اهل احتياط و اهل تأسي به پيشوايان معصوم  را از اين گونه سوگندها باز مي‌دارد و با خود مي‌گويند اگر چنين سوگندهايي خوب بود و در استجابت دعا مؤثر بود امام سجاد(ع) براي سوگند دادن به آنها سزاوارتر بود. به ويژه كه ايشان دعاي براي والدين دارد (دعاي 24) ولي در آن به حق پدر و مادرش  و حق جد و جده‌اش و به حق پيامبر(ص) سوگند نداده است بلكه در اين دعا 7 بار بر پيامبر و آلش درود فرستاده است.

دقت كنيد كه قرآن كتاب خداست و حتي يكي از دعاهاي صحيفه سجاديه دعاي ختم قرآن است. خوب اگر سوگند به نام قرآن مستحب بلكه از آداب بود جا داشت حضرت سجاد در دعاي ختم قرآن كه اينقدر از قرآن تعريف مي‌كند يك بار به حق قرآن قسم بخورد يا خدا را به حق قرآن قسم بدهد در حالي كه چنين نكرده بلكه 11 بار بر پيامبر و آلش درود فرستاده است.

آیا نزاع بی‌حاصل است؟

اشکال: این نزاع بی‌حاصل چیست که در دعا گفته شود «بحق محمد و آل محمد» یا گفته شود «صلّ علی محمد و آل محمد» هیچ کدام از این دو در قرآن نیست و هر دوی آنها در روایات هست. اگر کسی قرآنی است و روایات را یا سنت و عترت را قبول ندارد هر دو را ردّ می‌کند و اگر کسی عترت یا روایات اهل بیت را قبول دارد هر دو را قبول می‌کند.

جواب: اتفاقاً بسیار تفاوت دارد که چه لفظی گفته شود و چه معنایی اراده شود و همچنین صلوات بر محمد دلیل قرآنی و روایی دارد ولی «بحقّ» دلیل قرآنی ندارد و دلیل‌های روایی آن نیز کم و قابل خدشه است.

توضیح: وقتی گفته شود «بحقّ محمد و آل محمد» مراد این است که خدایا تو را سوگند می‌دهم به آن حقی که محمد و آل او از تو طلبکارند فلان حاجت مرا برآور. مثل اینکه در مغازه می‌روم و می‌گویم بابت طلبکاری پدرم فلان چیز را به من بده. یعنی پدرم طلبکار است و من برای وصول کردن طلب او آمده‌ام.

در این صورت اولین سؤال این است که به چه دلیل من حق دارم طلب‌های دیگری را وصول کنم؟ هر کسی هر چه دارد برای خود می‌خواهد. ثانیا وقتی به حق دیگری سوگند می‌دهیم و چیزی می‌خواهیم یعنی اینکه ما نمی‌خواهیم از خودمان مایه بگذاریم و تصمیم بر تقوا بگیریم بلکه می‌گوییم ما همین‌گونه که هستیم می‌خواهیم باشیم و فقط می‌خواهیم از کوپن امام استفاده کنیم و به فلان حاجت برسیم و در واقع امام را خادم خود قرار داده‌ایم یا پُلی قرار داده‌ایم که از آن عبور کنیم و به هدف خود که معمولاً هم مادی است برسیم.

اما وقتی گفته شود خدایا بر محمد درود فرست و فلان حاجت ما را نیز عطا کن اولین توجه به این است که این درخواست درود بر محمد(ص) مطابق آیۀ قرآن است و خدا و فرشتگان بر محمد(ص) درود می‌فرستند(سوره احزاب، آیه 56) چرا که او بندۀ خوب خداست و آنقدر خوب است که خدا در آیه 21 همین سوره او را الگو و اسوه قرار داده است پس چون او خوب است خدا به او درود فرستاده و از ما خواسته بر او درود بفرستیم. پس فوراً به این نتیجه می‌رسیم که اگر می‌خواهیم مورد درود خدا واقع شویم باید پیامبر(ص) را الگوی خود قرار دهیم، از صبوریش در جنگ تا محبت به خانواده باید در همه جا الگوی من باشد پس من باید تغییر کنم بسیار به یاد خدا باشم و صبح و شام ذکر خدا بگویم و مؤمن واقعی شوم تا طبق آیۀ 43 همین سوره احزاب خداوند و فرشتگانش بر من نیز درود بفرستند و مهربانی کنند.

پس سوگند به حق این و آن، اصلاً در وجود انسان حسّ متکامل شدن را زنده نمی‌کند ولی صلوات بر محمد و آل محمد حسّ متکامل شدن را در انسان زنده می‌کند.

آداب دعا قسمت8: بحث سند

قبل از اينكه به سراغ سند صحيفه سجاديه و اختلاف نسخه‌ها برويم نياز است كه چند منطق را توضيح دهيم. برخي منطقشان «تُفي» است. هرچه كه گفته شود و هر انتقادي بشود مي‌گويند اين نبايد گفته شود زيرا اين تف سر بالاست و به صورت خودمان بر مي‌گردد و بايد از آن اجتناب كرد. اينان چه بخواهند چه نخواهند منطقشان با ساكتان صدر اسلام يكي است. آنان نيز در مقابل انحرافات خلفاي اوليه ساكت ماندند و گفتند اوّلي يار غار پيامبر(ص) بوده و گفتن عيوبش تف سر بالاست و دومي فاتح ايران بوده و گفتن عيوبش تف سربالاست. سومي ذو النورين بوده و دو دختر از پيامبر(ص) را يكي پس از ديگري به همسري گرفته و گفتن عيوبش تف سربالاست. منطق تفي آنان و سكوتشان انحراف بزرگي ايجاد كرد كه هنوز ادامه دارد. در زمان ما نيز از اوايل انقلاب برخي دزديها اختلاسها و ظلمها گفته نشد تا تف سربالا نشود و همين موجب شد فساد در جمهوري اسلامي فراگير شود و خلاصه اينان مي‌گويند اگر خرافه يا باطلي بيان شد يا ضعف سند حديث يا دعايي از شيعه بيان شد اين تف سربالا مي‌شود، اينان نظير كبك‌هايي هستند كه سر زير برف كرده‌اند و چون خودشان جايي را نمي‌بينند فكر مي‌كننند كسي هم آنان را نمي‌بيند و فكر مي‌كنند اگر عيبي گفته نشود مستور مي‌ماند در حالي كه بايد آسيب شناسي كرد و….

منطق دوم منطق ترس است. اينها مي‌ترسند كه دشمن عيبشان را بفهمد و از ترس فهم دشمن پيوسته ظاهر سازي مي‌كنند و با سيلي صورت خود را سرخ نگه مي‌دارند تا كسي گمان نبرد گرسنه‌اند ولي نمي‌دانند كه بالأخره گرسنگي بروز مي‌كند و پس از گذشت مدتي به خاطر گرسنگي زانوهايشان ضعيف مي‌شود و ناچارند مقابل دشمن زانو بزنند. اين گروه پيوسته مي‌گويند فلان چيز را نگو چون دشمن يا اهل سنت يا وهابيون مي‌فهمند. آنان نمي‌دانند با رايانه‌اي شدنِ همه چيز و آماري شدنِ همه چيز،همه چيز يا مشخص شده يا به زودي مشخص مي‌شود و بايد خود را براي بعد آماده كرد، نه اينكه در گذشته ماند و با ترس پايه‌هاي خود را لرزان كرد. مناسب است براي اين ترس توهمي خاطره‌اي بيان كنم:

«روزي خدمت آيت الله منتطري رحمت الله عليه بودم و درباره قراءت «مالك يوم الدين» و «ملك يوم الدين» بحث مي‌كرديم ايشان قرآني آورد كه قرائت وَرْش از قالون بود و گفت امسال ماه رمضان قرآن را از روي اين قرآن ختم كردم و اختلافهايش را با قرآن ‌هاي خودمان(قرائت حفص از عاصم) علامت زده‌ام. قرآن را به من داد و موارد متعدد را ديدم و بالأخره آخرين صفحه را نگاه كردم ديدم شماره 904 نوشته است. فهميدم در 904 كلمه اختلاف قرائت وجود دارد. به مركز فرهنگ و معارف قرآن كه در آنجا براي تفسير راهنما پژوهش مي‌كردم رفتم و خبر چنين قرآن و چنين اختلافي را بيان كردم و گفتم آن قرآن را از آيت الله منتظري بگيريم و از آن كپي بگيريم و در كتابخانه داشته باشيم. گفتند: در اين صورت اهل سنت به ما چه مي‌گويند و تهمت تحريف مي‌زنند و ترسشان نگذاشت… اتفاقا همان سال به عمره مشرف شدم و در مدينه چشمم به كتاب« القرآن و قرائات العشر المتواترة» افتاد ديدم آنان اختلاف ده قاري را دور قرآن نوشته و چاپ كرده‌اند و ما براي كپي گرفتن يك قرائت از روي يك نسخه خصوصي براي كتابخانه مي‌ترسيم. سه نسخه از آن را يكي براي خودم يكي براي آيت الله منتظري و يكي براب كتابخانه فرهنگ و معارف قرآن خريدم و با خود گفتم: اي واي بر ما و ترس افراطي ما. اكنون هم احتمال مي‌دهم با شروع كوچكترين توضيح پيرامون اختلاف نسخه‌ها و اشكالات سندي همان ترس بر اندام برخي بيفتد و… ولي اينان تيز بايد بدانند با پيشرفتهاي علمي و كارهاي رايانه‌اي و فضاي مجازي به زودي همه چيز آشكار مي‌شود. و به جاي ترس بايد خود را مجهز كرد.

منطق ديگر منطق عقل و برهان است. اين گروه چون ائمه اطهار را عاقل، عادل و بلكه معصوم مي‌دانند مطمئن هستند كه آنچه از امامان صادر شده حتما صحيح است و اگر چيزي صادر نشده حتما اشكال داشته است و مطمئن هستند كه هرچه خرافه‌ها بيشتر زدوده شود جوهر دين پر نورتر بروز مي‌كند. پس از خرافه‌ها و بي‌سندها بي‌زارند و احياي دين را در زدودن خرافات مي‌دانند و دفاع عقلاني از دين را بهترين دفاع مي‌دانند و ان شاءالله نگارنده از اين گروه باشد.

آداب دعا قسمت9: بررسي سند جاهايي كه بحق دارد.

 و. اكنون به سراغ بحثهاي سندي  4 موردي كه در آن كلمه«بحق» دارد مي‌رويم و آن را در نسخه‌هاي ديگر صحيفه سجاديه در حد امكانات محدود خود بررسي مي‌كنيم نسخه‌اي كه غير نسخه مشهور اين جانب در اختيار دارم از حسين بن اشكيب است كه دعاي شماره 13 را در شماره 26 آورده است و به جاي عبارت شماره 1 « … فأسألك بك و بمحمد و آله…»كه نقل شد اينگونه آورده است: «ومن حاجتي يارب كذا و كذا و يذكر حاجته و يسميها؛ و ازحاجتم- اي پروردگار- اين است و آن. و حاجاتش را ياد مي‌كند و آنها را مي‌نامد[=مي‌گويد]. مي‌بينيد كه اين نسخه عبارت«بك و بمحمد و آله» را ندارد روز دوشنبه 26 / 12 / 1398 خودم شخصا به مركز رايانه حوزه علميه اصفهان رفتم مسؤل آنجا جناب حجت الإسلام آقاي سيد احمد سجادي نسخه صحيفه سجاديه به روايت ابن ميمون را در اختيار من گذاشت كه اين دعا را نداشت. نسخه ابن مالك را بررسي كرديم دعاي 13 در آن در شماره 22 آمده بود و در آن مثل نسخه حسين ابن شكيب آمده است « و من حاجتي كذا و كذا و يذكر حاجته و يسميها». پس از آن برخي نسخه‌هايي كه مطابق روايت مشهور صحيفه سجاديه بود را ديديم كه شماره دعا متفاوت بود ولي عبارات تقريبا يكي بود و تفاوت در أني أسألك يا أنا نسألك بود. اهل تحقيق مي‌توانند ساير نسخه‌ها را ببينند و نتيجه را اعلام كنند، تا اگر متفاوت بود در نتيجه‌گيري بحث از آن استفاده شود.

 پس بر فرض كه عبارت آخر دعا نيز از امام سجاد(ع) باشد، آنگاه معلوم نيست كه او فرموده باشد به سجده مي‌روي و در آن مي‌گويي يا او فرموده باشد سپس حاجتت را ذكر مي‌كني پس دو نسخه از آن، اين جمله را متفاوت ذكر كرده است. پس اصل «بك و بمحمد…» ثابت نيست و بر فرض چيزي ثابت باشد آن «بك» است؛ زيرا در چنين مواردي شيئ به اعمّ اغلب(بيشتر و غالب‌تر) حمل مي‌شود و همانطور كه معلوم شد اعمّ اغلب اين است كه در دعاها خدا تنها به حق خودش و اسماء و صفاتش سوگند داده شود.

اما دعاي عرفه در نسخه حسين بن اشكيب وجود ندارد تا تحقيق شود كه آيا «بحق من انتجبت من خلقك و…» را دارد يا خير. در نسخه ابن ميمون نيز دعاي عرفه وجود نداشت در نسخه صحيف سجاديه به هر دو روايت از ابن مالك نيز اين دعا موجود نبود. در روايت ابن فضل نيز موجود نبود. يعني در 4 گونه روايت از 5 روايت صحيفه سجاديه دعاي عرفه حضرت سجاد(ع) موجود نبود و تنها روايت مشهوره آن را دارد و ساير روايات اصلا اين دعا را ندارد. دوستاني كه با كتابخانه‌هاي داراي نسخه‌هاي خطي بسيار قديم سر و كار دارند در اين مورد همكاري كنند تا مشخص شود كه اين دعاي عرفه در چه نسخه‌هايي وجود دارد و در چه نسخه‌هايي وجود ندارد. طبق نسخه‌ مشهوري كه در هر صفحه 9 سطر نوشته شده است. اين دعا حدود 30 صفحه است و عبارت «بحق..» در صفحه 18 واقع شده است يعني پس از نيمه اول، و حدود نصف صفحه را به خود اختصاص داده است.

 نكته‌اي كه در خور دقت است اينكه اين سَبْك عبارت در صحيفه سجاديه غريب است و با سبك دعاهاي ديگر صحيفه سجاديه سازگار نيست و احتمال دستكاري در آن محتمل است.[ بعدا دلايل خود براي اين احتمال را خواهم گفت]. اكنون سَبْك صحيفه سجاديه در دعاهاي مختلف بررسي مي‌شود: مثلاً دعاي مكارم الأخلاق بيشترين صلوات بر محمد و آل او را دارد كه 20 عدد است كه وقتي به كل آن دعا كه حدود13 صفحه و دقيقا 114 سطر است تقسيم شود حدوداً هر دو سوم صفحه يك صلوات دارد و وقتي به محتوا نگاه شود پس از هر صلوات خواسته‌هاي فراواني را مطرح كرده است مثلاً پس از صلوات اول 7 چيز از خدا خواسته و پس از صلوات دوم 14 چيز از او خواسته و پس از صلوات سوم دو خواسته بسيار مهم و طولاني از خدا خواسته كه خداوندا تا وقتي كه عمرم در اطاعت توست به من عمر بده و هرگاه عمرم چراگاه شيطان شد قبل از اينكه به غضبت گرفتار شوم جانم را بگير.[آمين يا رب العالمين] و پس از صلوات چهارم 8 خواسته را مطرح كرده است و پس از صلوات هشتم حدود24 خواسته را مطرح كرده است. ولي در اين عبارت دعاي عرفه كه مورد بحث است 4 بار كلمه «بحق» پشت سر هم آمده و پس از هر «بحق» دو وصف از اوصاف پيامبر (ص) آمده كه جمعاً 8 وصف مي‌شود و پس از آن يعني پس از ستودن پيامبر(ص) به 8 وصف و پر كردن نصف صفحه خواسته‌هايي را مطرح كرده است. پس با يك نگاه ابتدايي مي‌توان گفت كه اگر خدا را به حق پيامبرش قسم دادن جايز باشد هر 4 بار به حق پيامبر قسم دادن و او را با 8 وصف ستودن همانند يك بار صلوات بر اوست و محتواي نصف صفحه صحيفه به حقِ بهترين مخلوقات، تازه همانند يك صلوات است. بنابراين تا اينجا نتيجه ابتدايي اين شد كه خدا را به حق پيامبرش قسم دادن و از او چيزي خواستن جايز است؛ زيرا در نسخه صحيفه سجاديه مشهوره در دعاي عرفه وجود دارد ولي اگر بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود و از خدا حاجات خواسته شود مسلماً بهتر است و به اجابت قرين‌تر است.

آداب دعا قسمت10 بررسي سندي و متني:

 باز براي رسيدن به نظري دقيق‌تر به جاهاي ديگر صحيفه سجاديه مراجعه شد و معلوم شد نظير اين عبارت و حتي اين سَبْك عبارت در صحيفه سجاديه اصلا وجود ندارد. و صحيفه سجاديه به روايت حسين ابن اشكيب و روايت ابن مالك و روايت ابن فضل و روايت ابن ميمون نيز اصلا كل اين دعاي عرفه را ندارند. يعني اين دعا در تمامي نسخه‌هاي صحيفه سجاديه نيست. همينجا دست نياز به سوي نسخه شناسان و متخصصان اين فن دراز مي‌كنم  تا معلوم شود اين عبارت چقدر اصالت دارد تا پس از آن مطالب تحليلي با اطلاعات و إشراف بيشتري بيان شود.

  1. در دعاي ورود ماه رمضان، دعاي 44 آمده «اللهم بحق هذا الشهر و بحق من تعبد لك فيه من ابتدائه الي وقت فنائه من ملك قربته او نبي ارسلته او عبدصالح اختصصته ان تصلي علي محمد و آله و…؛ خداوندا تو را به حق اين ماه و به حق هركسي كه براي تو از شروع آن تا وقت تمام شدنش تو را عبادت كرده است_ چه آن عبادت كننده فرشته‌اي باشد كه او را به خودت نزديك كرده‌اي يا نبيّي باشد كه فرستاده‌اي يا بنده شايسته‌اي كه او را بنده خاص خودت قرار داده‌اي از تو مي‌خواهم كه بر محمد و آل او درود فرستي و….».

   بررسي سند: اين دعا در نسخه‌هاي ديگر صحيفه سجاديه موجود است. در روايت ابن اشكيب دعاي شماره21 است و در هر دو روايت ابن مالك شماره 19 و در روايت ابن فضل دعاي 21 است و در روايت ابن ميمون نيز همين عبارت « اللهم بحق هذا الشهر..» وجود دارد. پس در بودن اين عبارت در تمامي نسخه‌هايي كه توانستم ببينم شكي نيست.

برسي محتوا: انساني كه داراي اختيار است اگر با اختيار خود كاري را روي طبيعت انجام داد نسبت به آن صاحب حق مي‌شود مثلا كسي كه دَوْر زميني را سنگ چين كرد نسبت به آن زمين داراي حق مي‌شود. و پدر و مادري  كه براي به وجود آمدن و بزرگ شدن و پرورش فرزندشان زحمت كشيدند بر عهده او حق دارند و خدا كه ما را آفريده و به ما عقل و شعور داده است بر گردن ما حق دارد. و ما اگر به فردي خدمتي كرديم و نيازي از نيازهاي او را برآورديم به گردن او حق داريم. اما ما نسبت به خدا حقي نداريم زيرا براي او كاري نكرده‌ايم تا حقي داشته باشيم و نيازي از او برطرف نكرده‌ايم تا حقي داشته باشيم و هر چه كه انجام دهيم خدمت به خودمان است نه خدمت به خدا. پس ما حقي به گردن خدا نداريم حال چيزهايي كه از ما در رتبه پَست‌تري هستند و كار اختياري نمي‌كنند و عقل و شعور ندارند مثل سنگ و خاك؛ آنها حقي بر عهده كسي ندارند؛ زيرا عقل و شعور ندارند و كاري را از روي اختيار انجام نمي‌دهند و حق براي نيروي عاقل و مختار، در مقابل كار و خدمت آزادانه و مختارانه است  و اشياء بي‌جان كار ارادي نمي‌كنند.

 در جاي خود گفته شده كه سنگ كميّت متصل داراي قرار و ثبات است و زمان كميت متصلي است كه قرار و ثبات ندارد و متصرم است و با رفتن لحظه اول لحظه دوم مي‌آيد و زمان داراي عقل و شعور نيست تا حقي داشته باشد و كاري انجام نداده تا در مقابل آن حقي داشته باشد پس زمان نه نسبت به ما حقي دارد كه مخلوقيم، نه نسبت به خدا. بنابراين عبارت «اللهم بحق هذا الشهر» به نظر بي‌معناست و اگر كسي معنايي از اين عبارت مي‌فهمد كه طبق آن زمان گذراي بي‌جان و بي‌عقل و بي‌شعور، صاحب حق نسبت به آفريننده آن يا نسبت به ساير مخلوقات است بيان كند تا ديگران هم بفهمند. وقتي زمان اعم از رمضان، شعبان، رجب، محرم يا ذي الحجه عقل و اختيار ندارد و تكليف ندارد پس حقي بر عهده  ما كه مخلوقيم ندارد چگونه بر خالق حقي داشته باشد. بنابراين به نظر مي‌رسد جاهلي اين فراز را در نسخه‌هاي اول صحيفه سجاديه وارد كرده است و بعدي ها آن را كاملاً نقل كرده‌اند.

آداب دعا قسمت 11: بررسي سند و محتواي صحيفه سجاديه:

اشكال: مگر ممكن است به متن صحيفه چيزي افزود يا چيزي از آن كم كرد؟

جواب: بله، در باره كم كردن از متن صحيفه فراوان بحث شد و در مقدمه صحيفه نوشته شده كه اصلش 75 دعا بوده و بعد مقداري از بين رفته و 64 تا شده و بعدا صحيفه مشهور 54 دعاست و صحيفه هاي غير مشهور كمتر است و برخي 26 تا و برخي كمتر يا بيشتر است. اما افزودن يك پاراگراف يا يك صفحه به دعا ممكن است. تنها قرآن است كه معجزه جاويد است و يك سوره مثلش يا بالاتر از آن نمي‌توان آورد و گرنه هركتابي قابل دست‌بردن و قابل تحريف است.

اشكال: شما با اين كارتان و با اين حرفتان از اعتبار صحيفه سجاديه كاستيد.

حواب: خير. اعتبار صحيفه بيشتر به محتوا و متن آن است تا سندش. و متنش غير از چند عبارتي كه با بقيه ناسازگار است و احتمال تحريف در آن مي‌رود بقيه‌اش بسيار خوب است. به عبارت روشن‌تر براي امور عادلانه، عاقلانه، اخلاقي و مطابق اعتقادات ضروري و مطابق عرف عقلا سند نمي‌خواهيم و حرف خوب را قبول مي‌كنيم، اما هنگامي كه چيزي از نظر اعتقادي، اخلاقي، عقلايي يا عرفي مشكل داشت براي قبولش نياز به اثبات معتبر بودن آن متن و صدورش از سوي شارع وجود دارد.

اشكال: مگر سند صحيفه سجاديه متواتر نيست؟

جواب: خير.متواتر كه هيچ؛ حتي يك سند واحد صحيح هم ندارد؛ زيرا امام سجاد(ع) صحيفه را فرموده و دو پسرش امام باقر(ع) و زيد نوشته‌اند. زيد براي دو پسر خود محمد و يحيي گفته و آنان نوشته‌اند. نسخه محمد در نزد مشايخ زيديه از پدر به پسر رسيده است كه ما آنان را نمي‌شناسيم و نمي‌توانيم سند آنان را تصحيح كنيم. سند ديگر كه يحيي پسر زيد است به دست متوكل بن هارون و از او به پسرش عمير بن متوكل رسيده كه خود متوكل مجهول است و پسرش عمير بن متو كل هم مجهول است.( ر. ك معجم رجال الحديث جلد13 ص 159) مرحوم آيت الله خويي فرموده: «لم تثبت وثاقته؛ مورد وثوق بودن او ثابت نشده است.»  در دو نسل پشت سر هم تمامي سندها به اين پدر وپسر كه هر دو ناشناخته‌اند مي‌رسد. پس از عمير شش نفر از او نقل مي‌كنند و صحيفه مشهور مي‌شودو در زمانهاي بعدي نسخه‌هاي آن به حد تواتر مي‌رسد. من احتمال مي‌دهم يكي از اين پدر و پسر در نسخه خود در چند مورد دست برده باشند.

اشكال: اين حرف شما را هيچ‌كسي نزده و همه سند صحيفه را صحيح مي‌دانند.

جواب: بدون مطالعه حرف زدن همين گونه مي‌شود كه مستشكل حرف مي‌زند. جمله آيت الله خميني در كتاب مكاسب محرمه را بنگريد تا كمي ذهنتان عوض شود. ترجمه عبارت ايشان كه در مقدمه صحيفه سجاديه به روايت حسين ابن اشكيب در صفحه 20 آمده چنين است: «از نظر فقها، سند صحيفه ضعيف است ولي مضمون، فصاحت و بلاغت صحيفه بسيار بالا بوده كه وثوق به صدور از طرف امام را باعث مي‌گردد ولي اين وثوق نمي‌تواند در فرد فرد فرازهاي صحيفه جاري گشته تا بتوان از نظر فقهي به آن استناد كرد.» متن عربي ايشان در المكاسب المحرمه جلد1 صفحه 320 موجود است. چاپ سوم  اين كتاب در سال 1368 توسط انتشارات اسماعيليان در قم منتشر شده است.

آداب دعا قسمت 12: بررسي سند صحيفه سجاديه از نظر آيت الله خميني رحمت الله عليه

در قسمت قبلي كلام ايشان  را نقل كرديم كه« از نظر فقها سند صحيفه ضعيف است» دقت در كلام ايشان، روشن مي‌سازد كه نه تنها خود ايشان سند صحيفه را ضعيف دانسته، بلكه با صراحت همين اعتقاد ضعيف بودن سند صحيفه سجاديه را به فقها نسبت داده است و حق با ايشان است؛ زيرا رجوع به كتابهاي رجالي و مقدمه‌اي كه فاضل ارجمند جناب حجت الإسلام سيد احمد سجادي بر صحيفه امام سجاد به روايت حسين ابن اشكيب نوشته است همين را نشان مي‌دهد؛ زيرا ايشان سه سند براي صحيفه ذكر كرده است كه يكي از طريق زيديه است و از ديد ما ناشناخته است و دومي تا امام هادي (ع) مي‌رسد و پس از آن به دست پسرش جعفر كه از ديد ما كذّاب است مي‌رسد و پس از او به پسرش علي اشقر. اما نكته مهم‌تر اين است كه متن اين صحيفه به ما نرسيده است.و صحيفه‌اي كه به دست ما رسيده سندش به عمير بن متوكل مي‌رسد و او از پدرش متوكل بن هارون نقل كرده است و اين دو نفر مجهولند. پس صحيفه در دو طبقه تنها از سوي يك نفر مجهول روايت شده است.

 ادامه عبارت مرحوم آيت الله خميني دقيقاً چيزي است كه من بيان كردم و گفتم: اثبات صدور تك‌تك فرازهاي صحيفه از امام سجاد(ع) واقعاً مشكل است. مثلاً وقتي در تمامي صحيفه تنها يك جا به «حق چيزي غير عاقل» مثل «ماه رمضان» كه هيچ كاري را نمي‌توان به آن نسبت داد؛ زيرا  زمان عقل و اختيار ندارد، قَسَم ياد مي‌كند و در هيچ جاي ديگر امام سجاد(ع) در صحيفه به چنين چيز بي‌جان و بي‌اختياري سوگند ياد نكرده است و اين سوگند غير عقلايي است نفي آن از امام معصوم بهتر از بستن يك سوگند غير عاقلانه به امام هدايتگر و معصوم است.

اما قسمت بعدي اين قسمت از دعاي 44 كه به حق عبادت كنندگان در اين ماه است. چون عبادت كنندگان عاقل هستند قبول وجود حق براي آنان راحت‌تر است و در دعاي عرفه نيز سوگند به حق پيامبر(ص) بود. پس اگر بنا بر فتوا دادن تنها بر اساس متن صحيفه سجاديه باشد مي‌گوييم از آداب دعا صلوات بر محمد و آل محمد است.  زيرا حضرت سجاد بيش از 190 بار بر پيامبر تقاضاي صلوات كرده و با صلواتهاي بر ديگران  نزديك به200 بار اين گونه دعا كرده است و در مقابل خدا را به حق پيامبر(ص) قسم دادن تنها يك يا به اعتباري دو بار انجام شده است. پس مي‌گوييم سوگند به حق پيامبر(ص) جايز است؛ زيرا دعا پس از سوگند در دعاي عرفه و همين فراز از دعاي 44 موجود بود پس مي‌توان گفت در صحيفه يك در صد دعاها همراه با سوگند به پيامبر(ص) است و پيامبر (ص) چون عاقل است و رسالتش را با تمام توان انجام داده و خداوند به طور كامل او را تأييد كرده است پس قرار دادن حق براي او و سوگند به حق او براي ما زمينيان قابل توجيه است. بنابراين طرف 99درصدي را كه صلوات بر محمد و آل محمد است از آداب به حساب مي‌آوريم و دعاي پس از سوگند را كه يك درصدي است جايز مي‌دانيم.

 ولي قسم دادن به حق انسانهاي خوب  يا فرشتگان  يا خوبان غير پيامبر اكرم(ص) تنها در همين يك دعاست كه  نسبت به صلوات بر پيامبر و آلش نيم درصد را تشكيل مي‌دهد و هيچ‌كسي از مخلوقات، حقش با حق پيامبر(ص) قابل مقايسه نيست پس فتواي جواز قسم دادن خدا به حق غير پيامبر اكرم (ص) خلاف احتياط است.

يادآوري: گفته شده نزديك به 70 شرح بر صحيفه سجاديه نوشته شده است اگر دوستان كمك كنند و ببينند آيا در آن شرح‌ها در ذيل اين عبارت دعاي 44 يا عبارت دعاي عرفه مطلب مفيدي براي بحث ما وجود دارد ارسال كنند تا فتواي نهايي پس از ديدن آنها و نيز ساير دعاها صادر شود تا بيشتر به واقع نزديك باشد.

 از اين دو مورد كه بگذريم چند صد حاجت يا چند هزار دعاي صحيفه سجاديه بدون قسم دادن به حق كسي غير خدا انجام شده است و شايد اگر اصل نسخه زيد يا اصل نسخه‌اي كه نزد امام هادي(ع) بوده يا اصل نسخه‌اي كه دست يحيي بن زيد بوده به گونه‌اي به دست آيد شايد اين دو مورد نيز مشكلش حل شود. به هر حال اگر اين دو مورد قبول نشود پس اصلا در صحيفه موردي كه به حق غير خدا چيزي درخواست شود وجود ندارد ولي اگر خدشه سندي و متني وجود نداشت، از هزاران درخواست تنها دو مورد به حق غير خدا سوگند داده شده است. و كم مانند نبودن است «النادر كالمعدوم». و باز نتيجه اين مي‌شود كه از آداب دعا اين است كه خدا به حق كسي غير از خودش و اسماء و صفاتش قسم داده نشود.

توضيح: مجموع سطرهايي كه در دعاهاي صحيفه سجاديه در آن خدا به حق اين و آن سوگند داده شده، حد اكثر9سطر مي‌شود كه به مقدار يك صفحه صحيفه سجاديه است و كل صحيفه حدود 300صفحه است پس مي‌توان گفت كه حضرت سجاد(ع) در دعاهاي خود در صحيفه سجاديه در حدود سه هزارم تا 4هزارم آنها هنگام دعا خدا را به حق اين و آن سوگند داده و در بيش از996 هزارم دعاها يا خدا به صفات خود خدا سوگند داده شده يا قبل از دعا بر پيامبر(ص) و آلش درود فرستاده شده است و نتيجه اين مي‌شود كه اگرچه شرعاً جايز است كه خدا را به حق غير خدا قسم داد ولي چنين چيزي دأب و روش امام سجاد(ع) نبوده است. بگونه‌اي كه در كمتر از نيم درصد از دعاهايش به اين چنين نوع دعاهايي برمي‌خوريم.

آداب دعا قسمت 13

سؤال: شما بقيه دعاهايي كه خدا را به اسم پيامبر(ص) يا امامان قسم داده‌اند بررسي كرده‌ايد و همه سندهايش ضعيف است؟

جواب: خير چنين كاري را انجام نداده‌ام. ولي با آنچه بيان شد دأب روش و راه امامان تقريباً مشخص شد. و اهل تحقيق مي‌توانند بيشتر تحقيق كنند و نتايج واقعي‌تر و دقيق‌تري به دست آورند.

در اينجا بد نيست از  راهنمايي كه يكي از دوستان نمود تشكر شود و سخنش پيگيري شود. ايشان كتاب دعاي اصول كافي مرحوم كليني را ياد آور شد. كه دقيقا 130 صفحه از اصول كافي جلد دوم عربي را به خود اختصاص داده است. كساني كه نسخه فارسي اصول كافي دوره 4 جلدي را دارند در جلد چهارم اين بحث را پي‌گيري كنند. اول برخي از آداب دعا كه در آنجا بيان شده است را به اختصار يادآوري مي‌كنم و سپس تعداد كلمات (صلّ) و «بحق» بررسي متني و دلالتي و سندي خواهد شد. ان شاءالله.

اوقاتي كه دعا بهتر مستجاب مي‌شود عبارتند از: وقت باريدن باران، هنگام وزيدن باد، هنگام شهيد شدن مؤمن، بعد از نمازهاي واجب يا مستحب، در سحر گاهان، هنگام دل‌شكستگي، هنگام قرائت قرآن، هنگامي كه اشك چشم جاري است، هنگام اذان و همچنين صدقه دادن قبل از دعا مناسب است. بنابراين بد نيست دوستان در اين زمان كه در خانه نشسته‌اند و كار بيروني ندارند، شب يك ساعت قبل از اذان صبح بيدار شوند نماز شب بخوانند در آن قرآن بخوانند از ترس خدا اشك بريزند و با دل شكسته براي برون‌رفت از تمامي گرفتاريها دعا كنند..و اين حالت را تا اذان صبح ادامه دهند و سپس نماز صبح را بخوانند. اما وقتي مي‌خواهند دعا كنند اول خدا را حمد كنند و بر نعمتها خدا را شكر گزاري كنند و بر پيامبر و آلش درود فرستند و به ياد گناهان خود بيفتند و از آنها واقعاً توبه كنند و سپس دعا كنند.( ر.ك اصول كافي عربي جلد2 ص 484 تا ص 486) و در ص 487 تصريح شده كه براي همه دعا شود. و مهمترين نكته كه در ص 486 بيان شده داشتن كسب حلال است كه اين اصلي است و قبلي ها آداب بود.

در صفحات  489 و 490 تصريح شده كه چون برخي نداها را خدا دوست دارد. رسيدن به خواسته آنان برايشان طول مي‌كشد يا روشن نمي‌شود تا بيشتر خدا را بخوانند و در بين آنها آمده كه خدا به دو پيامبرش موسي و هارون فرمود كه دعاي شما اجابت شد. اما از آن زمان تا هلاكت فرعون 40 سال طول كشيد. بنابراين سزاوار است كه با دعا انس بگيريم و از آن خسته نشويم و آن را راه كمال خود قرار دهيم.

در ص491 تا ص495  باب صلوات بر مخمد و اهل بيت اوست و مرحوم كليني در اين باب 21 حديث آورده كه دلالت دارد بر اينكه قبل يا حين يا بعد از دعا بايسته است كه بر محمد و آلش درود فرستاده شود. و من چون كتاب دعاي مرحوم كليني را با دقت خواندم علاوه براين 21 حديث 37 مورد ديگر نيز پيدا كردم كه يا به صلوات سفارش شده بود. يا در اول و آخر يا وسط دعايي كه ذكر شده بود صلوات آمده بود پس موارد امر، سفارش و يا عمل به صلوات 58 مورد يا 58 حديث بود.كه علاوه بر 21 حديثي كه در صفحات 491 تا495 بود  در صفحات ذيل 483.485.497.501.513.523.524.526.529. 537.546.547..552..558..560…561..562..565..570..572..576..578..583..595 قابل رؤيت است. پس اينكه صلوات بر محمد يكي از آداب دعاست شكي ندارد.

اما قسم دادن به حق محمد و آل او كمتر از 10 مورد بود كه به جز يكي سند بقيه ضعيف بود كه اشاره مي‌شود.

در ص 549 و 550 آمده كه محمد جعفي از پدرش نقل كرده كه بيشتر اوقات چشمم درد مي‌كرد به حضرت صادق(ع) گقتم فرمود مي‌خواهي دعايي براي دنيا و آخرتت به تو ياد دهم .. گفت پس از نماز صبح و مغرب مي‌گويي: « اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ‏[1] صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلِ النُّورَ فِي بَصَرِي وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي وَ الْيَقِينَ فِي قَلْبِي وَ الْإِخْلَاصَ فِي عَمَلِي وَ السَّلَامَةَ فِي نَفْسِي وَ السَّعَةَ فِي رِزْقِي وَ الشُّكْرَ لَكَ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي؛  خداوندا من به حق محمد و خاندانش از تو مي‌خواهم كه در چشمم نور و در دينم بصيرت و در قلبم اخلاص و در نفسم سلامتي و…قرار دهي.

سند حديث عبارت است از عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ كه سه تاي اولي خوب هستند ولي محمد جعفي شناخته شده نيست (ر.ك معجم رجال الحديث ج 18 ص 72) و طبعاً حديث از كار مي‌افتد.

توضيح: راه تشخيص صدور حديثي از معصوم دو راه است. يكي استحكام متن. كه اكنون چون سخن بر سر اصل متن است كه آيا در آن «بحق محمد و ..» به كار رفته يا نه راه اول فايده ندارد و اين راه مسدود است. راه ديگر سلسله سند است. كه بايد راويان حديث در هر نسلي حديث را شنيده باشند و ترجيحاً نوشته باشند بعدا براي نسل بعدي بخوانند و شاگرد بنويسد و استاد نسخه شاگرد را امضا كند و.. حال چون پيامبر (ص) مصدر و منبع اصلي است بايد حديث را صحابه از او شنيده باشند و بعد به شاگردان يا فرزندان خود ياد داده باشند و آنان باز به فرزندان خود و.. آنگاه صحابه طبقه اول محسوب مي‌شوند و تابعان طبقه دوم. و چون فاصله هر دو نسل استاد و شاگرد را معمولاً30 سال به حساب مي‌آورند، مرحوم كليني طبقه 9 مي‌شود و براي نقل از پيامبر(ص) 8 واسطه مي‌‍خواهد و… وهمه استادها و شاگردها بايد شناخته شده و انسانهاي خوبي باشند تا حديث براي احكام فرعيه فرعيه يا براي اثبات آداب و امثال آن مفيد باشد ولي براي امور مهم يك خبر يا دو خبر فايده ندارد.

حال استادِ مرحوم كليني، علي بن ابراهيم كه طبقه 8 است و به خوبي شناخته شده است. پدرش ابراهيم بن هاشم نيز طبقه 7  و  قابل قبول است. محمد بن ابي عمير كه طبقه6 است نيز خوب است. اما طبقه 5 محمد جعفي ناشناخته است. و از حال او خبري نداريم احتمال مي‌دهيم كه متن حديث را دستكاري كرده باشد. بويژه كه پدر ايشان نيز ناشناخته است پس حديث مورد قبول نيست.

 علاوه بر اينها متن حديث نسخه بدل دارد. يعني در كتب ديگري به جاي  «بحق محمد و …        آمده «أن تصلى على محمّد و آل محمّد و أن تجعل النور…» و مرحوم مجلسي اين را بهتر دانسته و در مرآت القول كه شرح كافي است نوشته: هو أظهر. (ر.ك  پاورقي حديث)
دومين حديتي كه بحق دارد در ص 553 است عَنْهُ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع‏ دُعَاءً فِي الرِّزْقِ- يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنْ حَقُّهُ عَلَيْكَ عَظِيمٌ- أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَرْزُقَنِيَ الْعَمَلَ بِمَا عَلَّمْتَنِي مِنْ مَعْرِفَةِ حَقِّكَ وَ أَنْ تَبْسُطَ عَلَيَّ مَا حَظَرْتَ مِنْ رِزْقِكَ‏[2].

در اين حديث  نام كسي پس از حق برده نشده ولي به هرحال به حق كسي كه حقش برخدا عظيم است سوگند داده است كه اگر جمله غلط نباشد و تصور شود حق كسي بر خدا بزرگ باشد آن حق پيامبر(ص) است. حال آيا سزاوار است خدا را قسم دهيم به حق چنين كسي تا از خدا بخواهيم كه خدا صلوات بفرستد به حق كسي كه خود خدا بر او صلوات مي فرستد و حتي ما را به صلوات فرستادن به او فرمان داده است!

  تازه اين حديث از نظر سندي مرسل است يعني يكي يا بيشتر از واسطه ها افتاده است.

  1. در ص 562 حديث 21 آمده است: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ حَنَانٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَوْرَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ ع‏ إِذَا كَانَ لَكَ يَا سَمَاعَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةٌ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ فَإِنَّ لَهُمَا عِنْدَكَ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ وَ قَدْراً مِنَ الْقَدْرِ فَبِحَقِّ ذَلِكَ الشَّأْنِ وَ بِحَقِّ ذَلِكَ الْقَدْرِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ لَمْ يَبْقَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ إِلَّا وَ هُوَ يَحْتَاجُ إِلَيْهِمَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ.

همانطور كه روشن است حديث مرسل است يعني طبقه 6 در حديث برخي از اصحابند كه معلوم نيست چه كسي است. و علاوه برآن برخي افراد در آن مجهولند. و باز خدا را سوگند مي‌دهد كه بر پيامبر و آلش درود فرستد در حالي كه خداوند در قرآن با صراحت فرموده كه اين كار را مي‌كند. پس سوگند دادن نمي‌خواهد.

4.در  ص 568 حديث 18 خدا را به حق قرآن عظيم سوگند داده كه چون سندش ضعيف است از بحث پيرامونش خود داري مي‌كنيم.

  1. در ص 576 نيز حديث مرسل ديگري هست
  2. در ص 580 نيز بحق الخمسه آمده كه سندش مرسل است.
  3. در ص584 با سندي كه خوب است خدا را به اسماء فراواني از خدا قسم داده است و بحق محمد و اولياي بعد از محمد سوگند داده كه بر محمد و آل او درود فرستد و…

 بنابراين 6 سند ضعيف و يك سند خوب « بحق» را داشت و صلوات حدود 60 مورد بود. حال بگوييد : كدام آداب است و كدام جايز؟

آداب دعا قسمت 15:

اشكال: ما بزرگان بسياري را ديده‌ايم كه به حق محمد و آل محمد سوگند مي‌دهند آيا شيوه دعا را نبايد از آنان فرا بگيريم؟ آيا كار آنان حرام بوده است؟

جواب: تاكنون سخني از حرام به ميان نيامد.براي فتواي به حرمت نياز به تحقيق بيشتري است فعلاً بحث رعايت آداب است تا دعايمان شايد بهتر و زودتر اجابت شود. از طرف ديگر معلوم نيست كه بزرگان در اين مورد تحقيق كرده باشند و معلوم نيست كه بزرگان هميشه همه كارهاي خود را از روي تحقيق انجام مي‌دهند. اين گونه دعا كردن يك عادت است كه از بچگي از مداحان يا روضه خوانها در ذهنمان مانده است. خود من گاهي از اوقات اين گونه دعا كرده‌ام ولي كم‌كم بايد تمرين كنيم كه راه بهتر را برويم و مثلا به جاي «به حق» صلوات بفرستيم.

و درهمين صفحه 558 حديث9 آمده:

9- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ يَسَارٍ عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ قَالَ قَالَ‏[3]: إِذَا أَحْزَنَكَ أَمْرٌ فَقُلْ فِي آخِرِ سُجُودِكَ- يَا جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ يَا جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ تُكَرِّرُ ذَلِكَ- اكْفِيَانِي مَا أَنَا فِيهِ فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ احْفَظَانِي بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِنَّكُمَا حَافِظَانِ. وقتي چيزي محزونت كرد در آخر سجودت مكرر بگو اي جبرئيل اي محمد مرا از آنچه به آن گرفتارم كفايت كنيد و به اذن خدا مرا محافظت كنيد زيرا شما محافظت كننده هستيد.

بررسي در مجموع صحيفه سجاديه و دعاهاي فراواني كه تا حال خوانده‌ام و 130 صفحه اصول كافي اين اولين حديثي است كه در آن از غير خدا چنين چيزي خواسته مي‌شود. اين روايت از چند جهت سندش ضعيف است از يك طرف به خاطر مرسل بودن و از طرف ديگر به خاطر سهل بن زياد كه به شدت مورد اختلاف است و مهم‌تر از همه حديث مقطوع است و از امام معصوم نقل نمي‌شود. و از نظر محتوا چنين گونه دعايي با قرآن به هيچ نحوي سازگار نيست. زيرا درست است كه خدا كارها را با وسايل انجام مي‌دهد ولي اينكه ما تكليف را روشن كنيم كه چه كسي ما را حفظ كند خودش داراي اشكال است. اينكه به جاي خواستن از خدا از غير خدا بخواهيم كه او از خدا اذن بگيرد و با اذن او چنين و چنان كند باز عجيب است و اگر اين «باذن الله» يك تعارف عرفي باشد براي اينكه خدا ناراحت نشود از همه بدتر است . به نظر مي‌رسد به خاطر اين اشكالات اگر اين حديث كلا ً كنار گذاشته شود بهتر است.

 .

 آداب دعا:  قسمت 15:

از دعاهايي كه بين ما مشهور است و هر شب جمعه مي‌خوانيم دعاي كميل است در اين دعا همه سوگندهايي كه به خدا مي‌دهيم به حق اسماء و صفات خود اوست. از اول با دقت اين دعا را بخوانيد تا حقيقت دعا خواندن و آدابش برايتان روشن شود. حتي اين جمله در همان اوايل دعا نور افشاني مي‌كند كه « اللهم اني اتقرب اليك بذكرك و استشفع بك الي نفسك؛ خداوندا من با ذكر تو به تو تقرب مي‌جويم و از تو مي‌خواهم كه خودت نزد خودت شفييع من شوي» و تا آخر دعا اسم هيچ كس را نمي‌برد تنها در سطرهاي آخر دعا آمده «صل علي محمد و آل محمد وافعل بي ما انت اهله و صلي الله علي رسوله و الأئمة الميامين من آله و سلم تسليما؛ بر محمد و آل محمد درود فرست و آنگونه كه اهل آن هستي با من عمل كن. و خدا بر پيامبرش و امامان مبارك از آل او درود فرستاد و …».

از ديگر دعاهاي مشهور دعاي صباح امير المؤمنين(ع) است كه در آن نيز خدا به اسماء و صفات خودش سوگند داده شده و تنها در آخرش بر پيامبر(ص) و آلش درود فرستاده شده است

باز دعاي ديگري كه مشهور و معروف است و همه ائمه مي‌خوانده‌اند مناجات شعبانيه است. اين دعا با صلوات بر محمد و آلش شروع مي‌شود و تا آخر با خدا راز و نياز مي‌شود و خدا به حق هيچ‌كس غير از خودش و اسماء و صفاتش قسم داده نمي شود و در آخر نيز با صلوات بر پيامبر و اهلش خاتمه مي يابد.

از دعاهاي مشهور و معروف ديگر دعاي مشلول است كه در آن هيچ‌جا خدا را به حق غير خودش سوگند نداده است. بلكه پيوسته يكي از صفات خدا را بعد از حرف نداي «يا» آورده است و بيش ار 270 بار خدا راصدا زده است و خوبي‌هاي خدا با انبيا را ياد آوري مي‌كند مثلاً: اي كسي كه دريا را براي موسي شكافت. اي كسي كه توبه آدم را پذيرفت. اي كسي كه نوح را از غرق شدن نجات داد. اي كسي كه قرباني هابيل را قبول كرد و..

باز از دعاهاي مشهور دعاهاي پانزده‌گانه يا مناجات خمسة عشر است كه در آن خدا به هيچ‌كس غير خودش سوگند داده نشده است و در دعاي پنجم از خدا خواسته شده كه نزد خود خدا شفيع شود و در دعاي دهم از شفاعت پيامبر(ص) سخن به ميان آمده است.

باز از دعاهاي مشهور در دعاهاي ايام هفته است كه در هر كدام بر محمد و آلش درود فرستاده شده و حاجات از خدا خواسته شده است. بنابراين مي‌توان گفت كه در دعاهاي مستند و مشهورصلوات بر پيامبر و آلش متعارف است و سوگند به غير خدا بسيار بسيار نادر است و مؤمنان سزاوار است كه خدا را به غير خودش و اسماء و صفاتش سوگند ندهند و پيوسته هنگام دعا بر محمد و آلش درود فرستند.

اشكال : با اين حساب دعا و مراسمي كه در شبهاي قدر انجام مي‌شود و قرآن بر سر گرفته مي‌شود و «بك يا الله» و پس از آن «بمحمد» و پس از آن «بعلي» و… گفته مي‌شود اشكال دارد.

جواب: در آن كار يك اشكال اساسي وجود دارد كه كسي كه قرآن بر سر مي‌گيرد بايد در سخنراني خود قبل از انجام دعاي قرآن بر سر گرفتن آن را حتماً ياداوري كند و يا بايد خود مردم كاملاً متوجه باشند وگرنه خبط بزرگي واقع مي‌شود كه قابل بخشش نيست. و آن اينكه بايد معلوم باشد كه خدا خالق، رازق، زنده كننده و ميراننده است و خدا واجب الوجود بالذات است و همه حتي معصومان هرچه دارند از او دارند و همه نسبت به او مثل پرتو خورشيد نسبت به خورشيد و يا مثل سايه نسبت به چيزي كه سايه دارد و يا مثل عكسِ در آينه هستند. يعني پيامبر و ائمه و ساير انبيا هيچ‌كدام از خود هيچ‌ چيزي ندارند و خودشان به خودي خود هيچ توان و استقلالي ندارند. پس اگر قدرتي دارند عنايي است. اين حتما بايد روشن باشد و گرنه شرك جلي و واضح رخ مي‌دهد و خدا در قرآن با صراحت فرموده:( ان الله لا يغفر ان يشرك به؛ خدا شرك ورزي به خودش را نمي‌بخشد).

پس از اين مرحله بايد روشن شود كه وقتي 14 معصوم از خود هيچ استقلالي ندارند نام بردن از آنان به عنوان آموزش راه و جاي توسل است يعني خدايا ما به اين 14 نور پاك متوسل مي‌شويم و راه زندگي را از آنان فرا مي‌گيريم كه معناي توسل در ادامه ان شاء الله خواهد آمد.

لازم به يادآوري است كه آنچه اينجا بيان شد بايد ذيل دعاي 13 صحيفه سجاديه طبق روايت مشهور نيز مد نظر باشد. زيرا در آنجا آمده كه در سجده مي‌گويي « فأسألك بك و بمحمد» و مسلماً حضرت محمد(ص)  را در عرض خدا قرار دادن شرك است. پس بايد در آنجا نيز توسل به او را در نظر داشت.

آداب دعا قسمت 16

اشكال: در فايلي كه مخالفان شما در كانال خود گذاشته‌اند شما بدون بيان اين امور خدا را به حق قرآن و پيامبران و مؤمنان قسم مي‌دهيد. براي كارخود چه توجيهي داريد؟

جواب: آنان چند دقيقه از يك فايل را بريده و گذاشته‌اند. و اصل آن صحبت‌ها و قرآن به سر گرفتن‌ها در كانال تلگرامي من موجود است و با جستجو در كلمه «مراسم» يا «شب قدر» و نظاير آن قابل يافتن است و تازه مطالب شرك و توحيد را بارها به طور مفصل براي اهل مسجد در شرح دعاي افتتاح و شرح دعاي ابو حمزه و جلسات تفسيري بيان كرده‌ام، كه در كانال تلگرامي موجود است. حتي به ياد دارم در كانادا هم كه بودم و شب قدر قرار شد كه من مراسم قرآن سر گرفتن را انجام دهم و فرصت كم بود باز اين مسأله را توضيح دادم تا كسي به اشتباه نيفتد.

ولي به هر حال اصل اين مطلب از جانب كانال مخالفان را بايد به فال نيك گرفت كه بعد از هزاران بار تهمت وهابي به من اكنون عملاً اعتراف دارند كه شيعه هستم و روضه مي‌خوانم. ان شاء الله در اين روزها كه هر روز كرونا جان چند نفر را مي‌گيرد قبل از اينكه وقت بگذرد از تهمتها دست بردارند و قبل از فرا رسيدن أجَلي كه معلوم نيست كي براي چه كسي مي‌رسد توبه كنند؛ زيرا در دنيا باز جاي جبران هست ولي با مردن، پرونده عمل انسان بسته مي‌شود. و حد اقل من عذاب شدن هيچ‌كس را دوست ندارم و آيات سوره نور براي تهمت زننده عذابهاي شديدي تعيين كرده است و هيچ‌كس علم به اعتقادات كسي ندارد.

اشكال: مگر خدا خودش به امور متعددي قسم نخورده است؟

جواب: خدا به امور مختلفي قسم ‌خورده تا  ما اهميت آنها را بفهميم نه اينكه از كسي چيزي را به حق آنها بخواهد؛ زيرا او بي نياز مطلق است و به غير خودش نياز ندارد. ولي ما وقتي خدا را به حق اين وآن قسم مي‌دهيم براي اين است كه نيازمنديم و مي‌خواهيم  خدا كاري برايمان انجام دهد و از مجموع روشن شد كه خدا را با«يارب» يا با «ربنا» بخوانيم و دعايمان را با صلوات بر محمد و آل محمد همراه كنيم تا ان شاء الله مستجاب شود.

باز از آدابي كه از احاديث اصول كافي قابل استفاده است. دعاي در حق ديگران است. ص 507. دعاي حاجي، رزمنده و بيمار و امام عادل  و فرد مظلوم و  فرزند براي پدر و مادر و پدر و مادر براي فرزند بيشتر در معرض اجابت است. بر عكس كسي كه كاري به اختيار اوست و از اختيار خود استفاده نمي‌كند و وظيفه‌اش را انجام نمي‌دهد و مي‌خواهد با دعا به حاجتش برسد مستجاب نمي‌شود. مثلا كسي كه بيمار است و بايد دكتر برود اگر بنشيند و دعا كند دعايش مستجاب نمي‌شود.

بهترين عبادت گفتن و فهميدن لا اله الا الله است در اين باره روايات بسيار زياد است. يا رب گفتن بسيار سفارش شده است. به يادمان باشد كه در دعاي مشلول بيش از 270 بار خدا صدا زده مي‌شود.

از آنچه بيان شد معلوم شد كه تنها بايد خدا را خواند و وقتي جواز خواندن خدا و سوگند دادنش به حق غير خدا قابل اثبات نباشد و آنقدر به شدت كم باشد كه النادر كالمعدوم باشد پس خواندن غير خدا به شدت مورد شك واقع مي‌شود. بويژه و قتي خداوند در آيه 186 سوره بقره مي‌فرمايد: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى ‏كنم پس [آنان] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند.

آداب دعا قسمت 17:

اين همه تأكيد براي خواندن خدا و اينكه در قرآن هيچ نبي و رسول و وليي غير خدا را نخوانده است و در قرآن با صراحت آمده: «إن الذين تدعون من دون الله عباد امثالكم» كساني غير از خدا را كه مي‌خوانيد بنده‌هايي همانند شما هستند. براي اين است كه به ما بفهماند كه غير خدا را نخوانيم.

خواندن غير خدا دو صورت دارد: 1. اينكه فرد زنده‌اي را مي‌خوانيم .مثل اينكه به ديگري مي‌گويم «ليوان آب را به من بده». در اين صورت، همه قبول دارند كه او موجودي مادي و جسمي است و توان محدودي دارد و مخلوق خداست و با ايجاد شدن و باقي بودن صدها شرط و اما و اگر مي‌تواند كاري انجام دهد و او در انجام اين كار و هيچ كار ديگري استقلال ندارد. او مثل تقاضا كننده يا فرمانده، پرتوي از وجود است.  يعني وجودش ظلي است نه اصلي. و تنها وجود خدا اصلي است ولي وجود آن فرد و وجود من و وجود شما و وجود هر فرد ديگري ظلي و مثل سايه است. باز همه قبول دارند با اينكه وجود من و وجود شما و وجود مأمور هر سه وجودمان ظلي است و هيچ‌كدام از خود استقلالي نداريم با اين حال اكنون او تواني داردكه من ندارم و فردا ممكن است بر عكس شود و… اين گونه درخواست از ديگران جايز است بلكه اگر آب مي‌خواهم چنين درخواستي لازم است زيرا نظام خلقت برهمين علت و معلول يا همكاري و هم ياري استوار است. و پيمودن راهي غير اين راه غلط است. مثلا وقتي كه او علت منحصر به فرد باشد نخواستن از او محروم شدن را به همراه دارد يعني اگر من توان آب برداشتن را نداشته باشم ديگري هم آنجا نباشد. بايد از آن مأمور بخواهم و نخواستن از او و خواستن از خدا به عنوان علة العلل عين خطاست؛ زيرا خدا او را علت قرار داده است و من هم مي‌دانم و مي‌دانم كه خدا نيز هر چه به ما مي‌دهد  از راه نظام علل و اسباب است و خدا فعلاً اين مأمور را علت قرار داده است، پس بايد از علت مشخص بخواهم. بنابراين وقتي آب در شير است يا آب نزد فلان فرد است و من مي‌توانم شير را باز كنم يا از آن فرد تقاضا كنم ولي اين هر دو كار را نكنم و از خدا تقاضا كنم كه معجزه آسا به من آب دهد اين كار را نمي‌كند زيرا « ابي الله ان يجري الأمور إلّا بأسبابها؛ خدا از اينكه كارها را از غير اسبابش قرار دهد إبا مي‌كند. او علل و اسباب تهيه آب را برايم قرار داده و به من آن را آموخته است و هيچ عذري براي من وجود ندارد؛ زيرا نياز من و راه رفع نيازم و علل و اسباب و آموزش به كار بردن علل و اسباب را برايم قرار داده است تا خودم آن را به كار ببرم.

بنابراين وقتي فردي بيمار مي‌شود بايد دكتر برود؛ زيرا راه درمان شدن دكتر رفتن و عمل به نسخه اوست و نرفتن نزد دكتر يا عمل نكردن به نسخه او عين خطاست. بله در اين صورت امور معنوي نظير خواندن حمد يا دعا كردن و توسلات تقويت روحي بيمار است كه با روحيه قوي راحت‌تر بتواند از بستر بيماري برخيزد يا خواندن دعا آماده سازي ديگران براي مواجه شدن با مصيبت مرگ اوست و البته گاهي هم ممكن است در اثر دعا خواندن عنايت خاصي از سوي خدا به بيمار بشود و او شفا پيدا كند؛ ولي اين آخري چيزي است كه علم و فهم و شرايطش اصلا به دست ما نيست و به هيچ وجهي نمي‌دانيم كه خدا عنايت خاصش را شامل چه كسي خواهد كرد. بنابراين ما نبايد راه طبيعي و علمي را كنار بگذاريم و به دنبال چيزي برويم كه فقط «امكان» دارد و در برخي زمانها به عنوان معجزه يا به عنوان كرامت در شرايط خاصي كه ما از آن خبر نداريم اتفاق افتاده است. بلكه بايد راه علمي را برويم و آن راه معنوي را درجايي كه با راه علمي منافات نداشت انجام مي‌دهيم. مثل خواندن حمد كه مثال زده شد منافاتي با درمان ندارد؛ ولي اگر از نظر علمي بايد بيمار را به بيمارستان برد و در آنجا بستري كرد و ديگري بگويد براي برخورداري از معنويت بايد به جاي بيمارستان آن را نزد قبر امام يا امام‌زاده برد يا به جاي سِرُم به او تربت مي‌دهيم و پزشك آن را تجويز نكند، مي‌گوييم: بايد راه علمي پي‌گيري شود. بله اگر با هم منافاتي نداشتند مثلا امكان بود كه امام‌زاده بيمارستان شود و در آنجا تخت و درمان علمي انجام گيرد و توهين به امام‌زاده مطرح نباشد جايز است. يا اگر تربت آنقدركم  و بهداشتي باشد كه وجود آن مقدار از تربت از نظر طبي هيچ مشكلي نداشت به گونه‌اي كه طبيب اجازه داد چون با علم منافاتي ندارد جايز است.

آداب دعا قسمت 18:  

  1. درخواست كردن از مرده:

حال اگر آن فردي را كه از او ليوان آب خواستم از دنيا رفت ديگر عاقلانه نيست كه از او ليوان آب بخواهيم؛ زيرا همه قبول داريم كه او از دنيا رفته است و در اين قسمت تفاوتي نمي‌كند كه چگونه از دنيا رفته باشد و چه كسي باشد و چه مقامي دنيايي يا آخرتي داشته باشد. بنابراين نه رزمنده‌اي كه تشنه بوده و به دوستش گفته برايم آب بياور و الآن با بدن تركش خورده دوستش مواجه شده، از كُشته آب مي‌خواهد و نه بچه‌ها و خانواده امام حسين(ع) از بدن تكه تكه حضرت عباس(ع) آب مي‌خواستند و نه ما كه مي‌گوييم «شهيدان زنده‌اند» مرادمان اين است كه درخيابانها راه مي‌روند يا در سنگرها نگهباني مي‌دهند و…بلكه مراد اين است كه فضاي معنوي آنان در جامعه موجود است و اهداف آنان در جامعه پيگيري مي‌شود.

حال سخن اين است كه كسي از حضرت عباسِ شهيد شده آب نمي‌خواهد اما آيا از او خواسته‌اند يا جايز است كه خواسته شود، اكنون كه  شهيد شدي طي الأرض كن و به شام برو و يزيد را در قصرش خفه كن. آيا خانواده امام حسين (ع) به امام حسين(ع) گفته‌اند تا زنده بودي نصيحتت بر اين قوم سنگدل اثر نكرد و توان رزم لشكرت به حدي نبود كه بر آنان غلبه كني؛ ولي اكنون كه شهيد شده‌اي با عنايتي همه آن لشكر را هدايت كن يا با غضبي تمامي آنان را از بين ببر. يا دلشان را نرم كن تا با ما خانواده‌ات به خشونت رفتار نكنند. يا طي الأرض كن و به شام برو و كاخ يزيد را ويران كن و..

 اگر آن زمان اين قدرت را نداشتند آنگاه اگر چندين سال از شهادتشان بگذرد و بر قبر آنان گنبد و بارگاهي ساختند و زائراني پيدا كردند آيا توان آنان بخاطر زائران و صحن و چراغ زيادتر مي‌شود؟!

 مي‌بينيد كه از نظر عقلي و عقلايي جواب همه اين سؤالات منفي است. و شخص از دنيا رفته چه شهيد و چه غير شهيد هيچ تواني جسمي ندارند و توان روحيي بالاتر از توان روحي دوران زندگيشان ندارند. يعني بر فرض امام تا زنده بود روح قوي او تواني داشت پس از مردنش روحش قوي‌تر نمي‌شود تا در حال زندگيش نفرينش بني اميه را از بين نَبَرَد ولي پس از شهادتش آنقدر روحش قوي بشود كه نفرينش لشكر آنان را از بين بِبَرَد. نه اصلاً اينچنين نيست. بنابراين تقاضا از فرد از دنيا رفته هيچ وجه معقولي نخواهد داشت.

اشكال: اگر معقول نيست پس چرا ايرانيان و بلكه شيعيان پيوسته در اماكن مقدسه امامان را براي رفع حوائجشان مي‌خوانند؟

جواب: علما و بزرگاني كه به آن اماكن مقدس مي‌ر‌وند به آنجا مي‌روند تا در آنجا خدا را بخوانند و از خدا حوائج خود را مي‌خواهند و چون در آن اماكن بسيار خدا عبادت مي‌شود اميد دارند كه دعايشان در آنجا زودتر و بهتر اجابت شود و در ضمن زيارتي هم مي‌خوانند كه آن نيز ثواب دارد. اما عوام يا مرادشان از بردن نام امام همان خداست كه در تطبيق اشتباه مي‌كنند و جاهلانه خدا و امام را يكي مي‌دانند و يا تصور مي‌كنند وقتي فردي از دنيا رفت نزد خدا رفته است يا روحش نزد خدا رفته است آنگاه نزد قبر او مي‌روند و تصور مي‌كنند كه امام جسمش در دنيا و روحش نزد خداست پس اموري را مطرح مي‌كنند تا او به خدا بگويد و در واقع خدا را مانند شاه مي‌دانند و امام را مانند وزير دربار، كه چون شاه وقت ندارد به همه كارها رسيدگي كند وزير آنها را دسته بندي مي‌كند و به سمع و نظر شاه مي‌رساند. بنابراين اينان امام را واسطه‌اي مي‌دانند كه كلام آنان را به خدا برساند. برخي شفاعت و توسل را به همين معنا مي‌دانند.

آداب دعا قسمت 19:

اشكال: در دعاها اسامي خدا و امامان برده مي‌شود و آنان خوانده مي‌شوند تا براي ما كاري انجام دهند آنها را چه مي‌گوييد؟

 جواب: بله در برخي دعاها غير خدا خوانده شده است كه بايد سند و دلالت و استحكام متنش بررسي شود و همچنين روشن شود كه چنين كاري مطابق قرآن و سنت است يا چيزي است كه هدف ديگري داشته و تحريف شده يا بالأخره برخي امور از اشتباهات است و بايد اصلاح شود. به نظر مي‌رسد موارد متعدد جوابهاي متفاوتي دارد و مورد به مورد بايد بحث شود.

الف. در اصول كافي عربي جلد2 ص 558 حديث 9: إِذَا أَحْزَنَكَ أَمْرٌ فَقُلْ فِي آخِرِ سُجُودِكَ- يَا جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ يَا جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ تُكَرِّرُ ذَلِكَ- اكْفِيَانِي مَا أَنَا فِيهِ فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ احْفَظَانِي بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِنَّكُمَا حَافِظَانِ.

 وقتي چيزي محزونت كرد در آخر سجودت مكرر بگو اي جبرئيل اي محمد مرا از آنچه به آن گرفتارم كفايت كنيد و به اذن خدا مرا محافظت كنيد زيرا شما محافظت كننده هستيد.

بررسي: در مجموع صحيفه سجاديه و دعاهاي فراواني كه تا حال خوانده‌ام و 130 صفحه اصول كافي اين تنها حديثي است كه من يافتم كه در آن از غير خدا چنين چيزي خواسته مي‌شود. اين روايت از چند جهت سندش ضعيف است از يك طرف به خاطر مرسل بودن و از طرف ديگر به خاطر سهل بن زياد كه به شدت مورد اختلاف است و مهم‌تر از همه اين كه اين حديث مقطوع است و از امام معصوم نقل نشده است.

محتوا: از نظر محتوا چنين گونه دعايي با قرآن به هيچ نحوي سازگار نيست. زيرا درست است كه خدا كارها را با وسايل انجام مي‌دهد ولي اينكه چه كسي چه كاري انجام دهد در اختيار خداست. اين كه من تكليف را روشن كنم كه چه كسي مرا كفايت كند يا چه كسي مرا نگهباني و حفظ كند خودش داراي اشكال است. و اينكه به جاي خواستن از خدا از غير خدا بخواهم كه او از خدا اذن بگيرد و با اذن خدا چنين و چنان كند باز عجيب است. من و هر كس ديگر كه اين دعا را مي‌خواند و در سجودش اين كلمات را مي‌گويد چه خويشاوندي و نسبتي با جبرئيل يا با محمد داريم تا بر آن دو لازم باشد كه نزد خدا بروند و از خدا تقاضا كنند كه چون فلان فرد خواسته ما نگهبان او باشيم براي حفاظت از او به ما اجازه بده!! آيا شغل نگهباني از هر يك از ما شغل بسيار مهمي است؟ كه پيامبر يا جبرئيل را مي‌خواهد؟! آيا واقعا نگهباني از هر يك از ما كاري است كه جبرئيل و پيامبر عاشق اين كارند تا بروند و از خدا تقاضا كنند كه او شغل نگهباني ما را به آنان بسپارد؟! حال اگر خدا قبول كرد و جبرئيل و پيامبرپاسدار يا نگهبان من يا شما كه اين دعا را خوانديم شدند اين دو نفر با هم نگهباني مي‌دهند و مانند دو پاسدار دو طرف من يا دو طرف شما راه مي‌روند و من يا شما مانند يك شخصيت وسط آنان هستيم يا يكي شب نگهباني مي‌دهد ديگري روز؟  و اگر گفته شود اين «باذن الله» يك تعارف عرفي است براي اينكه خدا ناراحت نشود از همه سخنان سخيف‌تر و بدتر است . به نظر مي‌رسد به خاطر اين اشكالات اگر اين حديث و نظايرش كلا ً كنار گذاشته شود بهتر است.

آداب دعا قسمت 20: پاسخ به اشكالات:

اشكالي كه در قسمت قبل مطرح شد اين بود كه در برخي دعاها از افرادي نظير جبرئيل خواسته شده كه برايمان كاري انجام دهند كه در قسمت قبل جوابش داده شد. اما براي اينكه جايگاه بحث نيز در نظرتان باشد و اشكالي به ذهنتان نيايد از قسمت 17 را دو باره مرور كنيد. اكنون ادامه بحث و دعاي الهي عظم البلاء كه در آن يا محمد، يا علي و يا صاحب الزمان وجود دارد.

ب: در دعاي صاحب الأمر گفته مي‌شود:   [إِلَهِي‏] اللَّهُمَّ عَظُمَ‏ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ‏ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين‏

 «خداوندا، بلا و گرفتاري بزرگ‌ شده است و مخفي‌ها آشكار شده و پرده‌ها كنار رفته و رمين تنگ شده و [رحمت] آسمان منع گرديده. و تنها تويي ياري كننده، تنها تويي مرجعِ شكايت، و تنها تكيه‌گاه تويي در سختي و آساني. خداوندا بر محمد و خانواده‌اش درود بفرست. صاحبان امري كه اطاعتشان را برايمان حتمي كردي. و به واسطه همين منزلتشان را به ما شناساندي. پس به حق آنان گشايش زودي_ همانند يك چشم به هم زدن يا نزديكتر- ايجاد كن.{ اي محمد، اي علي، اي علي، اي محمد، مرا كفايت كنيد؛ زيرا حتماً شما دو نفر كفايت كننده من هستيد و مرا ياري كنيد؛ زيرا حتماً شما دو نفر ياري كننده هستيد. اي مولاي ما اي صاحب الزمان.} امان [مي‌خواهم]، امان[مي‌خواهم]، امان[مي‌خواهم]. فريادرس. فريادرس. فريادرس. مرا درياب. مرا درياب. مرا درياب. همين لحظه. همين لحظه. همين لحظه. شتاب. شتاب. شتاب. اي مهربانترين مهربانان به حق محمد و اهل بيت پاكش.

بررسي: دعا را كاملاً ترجمه كردم تا همه بتوانند دقت كنند و ببينند. اول سخن بر سر انسان بسيار گرفتاري است كه به شدت خدا را مي‌خواند و از گرفتاري بزرگ و كنار رفتن پرده‌ها و از تنگ شدن زمين و … مي‌نالد و  خدا را تنها ياري كننده‌ مي‌داند.[حصر به دليل معرفه آمدن خبر در «و انت المستعان» است.] و خدا را تنها مرجع شكايت و تنها تكيه گاه در سختي و رفاه مي‌داند.[ به دليل مقدم شدن خبر در هر دو جمله]. بعد بر پيامبر و آلش درود مي فرستد و آل را معرفي مي‌كند كه آنان كساني هستند كه خدا اطاعتشان را واجب كرده است. تا اينجاي دعا همه چيز عالي است؛ زيرا بايد در وقت گرفتاري به خدا پناه برد و او تنها پناهگاه است؛ زيرا او داراي همه چيز است و همه غير او پرتو او. او غني بالذات است و همه غير او محتاج به او « يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿سوره فاطر آيه۱۵﴾ اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بى ‏نياز ستوده است.

پس از آن صلوات بر محمد و آل اوست كه از آداب دعاست و بحث آن مفصل گذشت. پس از آن به معرفي آنان پرداخته كه آنان واجب الإطاعه هستند.

 پس از آن از خدا گشايشي خواسته بسيار سريع. و در اين قسمت خدا را به حق محمد و آلش سوگند داده است. كه از مباحث قبلي روشن شد كه جوازش بعيد نيست يعني اگر دعا سند داشت و بقيه امورش درست بود، خود سوگند دادن به حق محمد و آل او  به تنهايي مشكل ساز نيست. يعني اگر دليل يقيني باشد ممكن است كه انسان خدا را به حق 14 معصوم سوگند بدهد و از خدا چيزي بخواهد. اما مشكل اصلي از اينجا به بعد شروع مي‌شود و آن ناهماهنگي قسمتهاي بعدي اين دعا با قسمتهاي قبلي و با اصول عقايد شيعه است. از جمله اين كه پس از خواندن خدا كه غني بالذات است و تنها او ياري كننده است پس از صلوات بر 14 معصوم كه امر مطلوبي است و پس از سوگند دادن خدا به حق آنان كه احتمالاً كار جايزي است يك مرتبه خدا را كه همه كاره جهان است، خالق و رازق اوست، رب و صاحب اختيار است؛ و به اعتراف خود دعا كننده تنها ياري رسان است را رها كرده و 14 معصوم يا حد اقل 5 تن آل عبا را نيز رها كرده و تنها از دو تن از آنان چيز خواسته و با حرف «إنَّ» تأكيد كرده كه حتما شما دو نفر كافي هستيد. و حتما شما دو نفر ياري كننده هستيد. يعني لازم نيست كس ديگري كمك كند. نه خدا، نه ملائكه نه، بقيه 14 معصوم.

 نا هماهنگي ديگر اينكه يك مرتبه فرياد: اي مولاي ما اي صاحب الزمان بلند مي‌شود كه معلوم نيست مناداي مندوب است كه براي گريه نامش برده مي‌شود يا او را صدا مي‌زند تا از او نيز چيزي بخواهد و آن چيزي كه از امام زمان (عج) مي‌خواهد چيست؟ مگر محمد و علي كافي نبودند و مگر ياري كننده نبودند؟! اگر گفته شود دعا كننده از او فريادرسي را مي‌خواهد جواب مي‌شنود مگر همان دو نفر براي همه چيزها از جمله فريادرسي كافي نبودند؟ تازه چگونه او به فرياد ديگران برسد در حالي كه  طبق دعاهاي ديگر و طبق اعتقادات ما، خودش براي حفظ جانش غايب شده است؟ يعني دعا كننده از كسي كمك مي‌خواهد كه خودش در زمان حضورش نتوانسته از خودش دفاع كند و ناچار شده غايب شود و اكنون نيز مي‌داند يا احتمال قوي مي‌دهد كه اگر ظاهر شود بكشندش. پس كسي كه به فرياد خودش نمي‌تواند برسد چگونه به فرياد ديگران برسد؟

مشكل اين است كه ما ايرانيان عربي بلد نيستيم و به همين دليل حرفهايي مي‌زنيم كه اگر در آنها دقت كنيم حتما اين حرفها را نمي‌زنيم. مثلا پيامبر(ص) تا زنده بود براي رفتن به مدينه يا برگشت به مكه يا رفتن به حديبيه و.. راهنما مي‌گرفت يعني خودش براي راهنمايي خودش در راههاي دنيوي كافي نبود و راهنما مي‌خواست ولي دعا كننده با اين دعا مي‌گويد تو براي من كافي هستي. پيامبر (ص) وقتي به طائف رفت و تبليغ دين و روش خود را كرد بچه هاي طائف با سنگ به او حمله ور شدند او براي فرار از سنگهاي بچه ها چاره اي نداشت و نمي‌توانست خودش را كفايت كند. حال پس از رحلتش چگونه سنگ خوردنهاي ما را كفايت مي‌كند؟ او نتوانست خودش را ياري كند و در جنگ اُحُد زخمي شد و دندانش شكست او چگونه پس از رفتن از دنيا قدرتش زياد شده كه مي‌تواند ديگري را از زخمي شدن يا بيمار شدن يا شفاي از بيماري بدون مراجعه به پزشك ياري ‌كند؟!

از همه اينها گذشته نا هماهنگي ديگر اين است كه معلوم نيست دعا كننده يك نفر است يا چند نفر؛ زيرا در اول دعا ضماير مفرد است يعني مي‌گويد « اي خداي من» هنگام معرفي محمد و آل محمد ضمير جمع است يعني به جاي «من» مي‌گويد«ما» . هنگام ياري خواهي از محمد و علي مي‌گويد «مرا كفايت كنيد» و «مرا ياري كنيد». و هنگام صدا زدن امام زمان مي‌گويد «اي مولاي ما» كه نشان مي‌دهد فرد ديگري با او هست. بعد مي‌گويد: «مرا درياب»، «مرا درياب».

باز معلوم نيست بعد از نام صاحب الزمان از چه كسي مي‌خواهد كه به فرياد برسد و او را دريابد و عجله كند.و باز معلوم نيست براي چه  دو باره به حق محمد و آل محمد قسم خورده است.

پس مي‌بينيد كه اين دعا اشكالات فراواني دارد. ولي اگر مقداري از دعا را كه در آكولاد گذاشتم حذف شود. خيلي از مشكلات حل مي‌شود. و معلوم مي‌شود فريادرس خداست. دعا كننده از خدا مي‌خواهد  كه او را دريابد و…

به هر حال اين گونه مشكلات در دعاهايي كه سندشان ضعيف است به وفور يافت مي‌شود.

آداب دعا قسمت 22:بحث دعاي توسل:

ج. مورد ديگري كه 14 معصوم عليهم السلام صدا زده مي‌شوند و در سؤالات نيز فراوان پرسيده شده دعاي توسل است. سؤال اين است كه اگر خواندن غير خدا درست نيست پس دعاي توسل چه مي‌شود؟

جواب: پاسخ اين قسمت نياز به مقدمه‌اي طولاني دارد كه اين مقدمه مشكلات متعددي را حل مي‌كند و ان شاءالله زمينه‌اي براي درك درست توسل و شفاعت خواهد شد.

 ياد دارم كه در بچگي وقتي كلاس سوم دبستان بودم در حدود سال 1348 دعاي توسل را حفظ كردم و شبهاي جمعه كه در خانه روضه هفتگي داشتيم آن را براي حاضران مي‌خواندم. شايد آخرين باري كه آن را خواندم و به نظر خودم از آن حاجت گرفتم در عمليات فتح‌المبين بود كه در كتاب يادايام آمده است.

آن شب در ايام نوروز و بعد از شهادت دوستانم و تمامي گرفتاريهاي چند روزه در وقتي كه در خط سوم نگهبان سنگرسازان جهادي بودم خبر رسيد كه خط اول شكست خورده است و دشمن در حال پيشروي است، پشت خاكريز سنگر گرفتم و با دلي شكسته دعاي توسل را خواندم و به محض پايان يافتن دعا خبر رسيد كه خط دوم مقاومت كرده و دشمن را به عقب رانده است و من مطمئن بودم كه دعاي توسل من در آن پيروزي نقش داشته است.

بار ديگري كه دعاي توسل را خواندم و دعا تمام نشد و من هم به حاجتم نرسيدم وقتي بود كه در قم خبر سكته پدرم در نجف‌آباد را شنيدم و فورا دعاي توسل را شروع كردم ولي قبل از پايان آن تلفن زنگ زد و خبر رحلت ايشان را داد و من مطمئن بودم كه اگر دعا تمام شده بود خبر مي‌دادند كه سكته رفع شده است. و بالأخره وقتي به نجف‌آباد رسيدم معلوم شد كه او قبل از تلفن اول از دنيا رفته است و آنان براي آماده شدن من، اول خبر سكته را گفته‌اند تا بعداً خبر رحلت را بدهند.

اكنون كه وقت بازانديشي است به فكر فرو رفته‌ام كه 1. آيا تنها دعاي توسل من بود كه عنايت معصومان را جلب كرد و آنان خودشان عنايتي كردند و دشمن شكست خورد؟ 2. آيا دعاي من مستقيماً عنايت خدا را جلب كرد و خدا دشمن را شكست داد؟ 3. آيا دعاي توسل من و دعاي كميل ديگري و قرآن خواندن سومي و نذر و صدقه چهارمي و… بود كه عنايت خدا را به همراه داشت و آن عمليات را پيروز كرد؟ مي‌بينيد كه آخري به احتياط نزديكتر است و مرض خودبيني هر دعا كننده‌اي را نيز علاج مي‌كند. 4. شايد دعاي من در پيروزي نقشي نداشته و نقش از دعاي ديگران بوده است. 5. آيا دعاهاي ما در پيروزي نقش داسته يا جانفشاني بيش از حد خط دومي‌ها. مي‌بينيد كه اين آخري معقول‌تر است. و اگر گفته شود همه با هم نقش ايفا كرده‌اند. دل همه را به دست آورده‌ايم.

خوب برگشتن از فكر اولي و رسيدن به افكار ديگر بازانديشي ديني است كه اين كانال عهده‌دار آن است و اصرار بر فكر اولي، خودبيني، جمود، ناداني و تعصب خشك است. پس من و دوستان كانال بايد خود را آماده كنيم كه در گذشته‌هاي خود دوباره بيانديشيم شايد به حرف تازه‌اي رسيديم كه خردمندان و عُقَلا را بيشتر راضي كرد و با جهان‌شمولي دين سازگارتر بود. اما اگر در فكر قبلي خود مانديم يا بدتر از آن ديگران را نيز در افكار سابقشان نگه داشتيم و گفتيم چون تو قبلا چنين گفته‌اي يا چنين كرده‌اي تا ابد بايد همان را انجام دهي اين ظلم به خود و به بشريت و ظلم به عقل و شعور است. انسان بايد تلاش كند هر روز عاقلانه‌تر سخن بگويد و انديشه خود و ديگران را به چالش بكشد تا پيشرفت كند و به قول مرحوم آيت الله برجردي«انا في كل يوم رجل؛ من هر روز مردي[غير از مرد روز قبل] هستم [و هر روز حرف جديد دارم]

بنابراين از دوستان تقاضا دارم يقين ناآگاهانه نداشته باشند كه تنها فلان دعا مجرّب است؛ زيرا هركس براي رفع گرفتاري خود كارهاي بسياري انجام مي‌دهد، دعاهاي مختلفي مي‌خواند، زيارتهاي متعددي مي‌رود، التماس دعاهاي متعددي مي‌گويد، سر نمازهايش دعا مي‌كند و دكتر و درمان نيز مي‌كند و علل طبيعي را نيز پيگيري مي‌كند. اگر به نتيجه نرسيد دليل بر بطلان تمامي اينها نيست؛ زيرا شايد اينها جزءالعله باشند نه تمام العله. پس بايد گشت و ساير علل را نيز پيدا كرد. و اگر به حاجتش رسيد، تنها آخري را علت نداند زيرا جهان جاي تدريج است شايد اولي علت بوده ولي تا معلول به تدريج محقق شود زمان طول كشيده است و شايد هر يك به نحو جزءالعله دخالت داشته‌اند. بنابراين براي تشخيص اينكه چه دعايي خوانده شود و چه دعايي خوانده نشود نبايد سخن از مجرب بودن يا مجرب نبودن دعا به ميان آورد بلكه راه منحصر در سند، محتوا و مطابقت با قرآن و عقل است.

 نكته ديگر اينكه همه دعاها مثل هم نيستند برخي دعاها خودشان موضوعيت دارد يعني خواندن و دقت در معنايش كمال بخش است مثل همه دعاهايي كه تا حال بحث شد و برخي دعاها مانند شعار و مَنار يا تابلوي راهنمايي است كه نقش آلي دارند نه استقلالي، خودش تكامل بخش نيست راه كمال بخشي را ياد مي‌دهد  نه اينكه خودش كمال‌بخش باشد. مثلا وقتي مدتي به مردم آموزش مي‌دهند كه اين صداي آژير قرمز است و معنا و مفهوم آن اين است كه در هنگام شنيدن آژير قرمز همه بايد به پناهگاه بروند، اين براي آن است كه هنگام شنيدن آژير،  واقعاً افراد به پناهگاه بروند و رفتن به پناهگاه است كه آنان را حفظ مي‌كند نه اينكه بإيستند و اين كلماتي را كه ياد گرفته اند تكرار كنند. كسي كه دعاي توسل را بخواند مي‌فهمد كه اين دعا از همين قبيل است يعني چون مي‌دانيم كه پيامبر(ص) محبوب خداست؛ زيرا رحمت دارد آنگاه مي‌گوييم خدايا من به وسيله نبي رحمت به سوي تو رو مي‌كنم. و چون تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است مراد اين است كه چون او رحمت دارد محبوب است و من تلاش مي‌كنم مثل او رحمت داشته باشم تا من هم محبوب شوم و عمل من و رفتار او شفع شوند و…

  نكته‌ ديگري كه بايد تذكر داد و بعدآً به بحث دعاي توسل پرداخت اينكه انسان زنده بايد پيوسته در حال مطالعه و به كمال رسيدن باشد و در هيچ مرحله‌اي متوقف نشود. ممكن است كاري در زماني از نظرش صحيح باشد و آن را انجام دهد و در زمان ديگري بفهمد كه آن كار خوب بوده و كار ديگري بهتر است. و گاهي ممكن است بفهمد كه كار قبلي بد بوده و كاري كه اكنون انجام مي‌دهد صحيح است. يا در گذشته فكري داشته و بعد بفمد آن اشتباه بوده يا فكر ديگري بي‌عيب‌تر است. مثلاً من آن زمان يقين داشتم كه دعاي توسل من دشمن را به عقب نشيني واداشت. اكنون فكر مي‌كنم كنار دعاي توسل من صدها دعا كننده ديگر در جبهه بوده است شايد همه با هم موجب پيروزي شده است . شايد دعاي رزمنگان و خانواده شهدا و رزمندگان. شايد اينها و تلاش مضاعف رزمندگان خط دوم. شايد دعاي من اصلا نقشي نداشته است و فقط دعاي آنان بوده است

آداب دعا قسمت 23:

سفارش به دعا و چگونگي دعا و توسل امام سجاد(ع)

چون امروز11 /1 /99 روز پنجم شعبان، روز ولادت حضرت سجاد امام زين العابدين(ع) است بحث آداب دعا را به سفارش به دعا و … اختصاص مي‌دهم. توجه به اين نكته شايد مفيد باشد كه پس از شهادت امام حسين(ع) و حمله لشكريان سرمست شام به مدينه و تجاوزهاي ناموسي فراوان آنان و تخريب خانه خدا، در مسلمانان نااميدي خاصي حاكم شده بود. امام سجاد(ع) كه عملاً توان هيچ كاري را نداشت و كاملاً تحت نطر بود با اشتغال به دعا، در عمل به مردم نشان داد. الآن كه كاري از ما ساخته نيست و در مقابل قدرت حاكم هيج عمل ديگري قابل انجام نيست بايد به دعا مشغول شد و با دعا و اتصال به قدرت بي‌نهايت خدا، روحيه خود را حفظ كرد. بنابراين سزاوار است ما شيعيان نيز در اين شرايط كه يك ويروس كوچك همه را خانه نشين كرده و ناتواني خودمان را به رخ خودمان كشيده است بيدار شويم و بفهميم ما مخلوق خدا، بنده او و محتاج به او هستيم و همه غير او نيز همينطور هستند. او غني و صاحب رحمت است (سوره انعام آيه 133) او ذاتا بي‌نياز است و او ذاتش رحمت است و چون « از كوزه برون همان تراود كه در اوست». بنابراين چون او ذاتش مهربان است از آن ذات مهربان، مهرباني تراوش مي‌كند و ما بايد خود را در مسير و نسيم آن رحمت قرار دهيم. و دعا يكي از راههاست كه خود را در معرض آن رحمتها قرار دهيم. البته بايد تلاش شود كه معاني دعا فهميده شود حتي اگر ممكن است تمامي جملات با ترجمه خوانده شود و روي ترجمه دقت شود. همچنين روي كلمات به كار برده شده و سبك و سياق دعاها دقت شود.

 در جمع‌بندي بحثهاي گذشته معلوم شد كه روش حضرت سجاد(ع) اين نبوده كه خدا را به حق غير خدا قسم دهد حتي اگر آن غير خدا بهترين بندگان خدا باشد، بلكه روشش اين بوده كه به جاي قسم دادن به حق محمد و آل محمد، دعاهاي خود را با صلوات بر محمد و آل او قرين كند. و بررسي آماري كرديم و معلوم شد در صحيفه سجاديه كمتر از يك درصد دعاها به حق غير خداست و اگر بقيه دعاهاي حضرت سجاد را اضافه كنيم اين نسبت حدوديك يا دو هزارم خواهد شد. پس بياييد چگونه دعا كردن را نيز از او فرا بگيريم زيرا در بين 12 امام بر حق، او مشهور به زين العابدين است و او امام سجاد است و او داراي صحيفه سجاديه است. و دعاهاي ديگري مثل صلواتهاي هر روز ماه شعبان به نقل از ايشان است و دعاهاي ايام هقته و مناجات خمسة عشر نيز از ايشان روايت شده است.

بنابراين بياييد همه از اكنون عادت قسم دادن به حق محمد و آل محمد را كه بين ما بسيار مرسوم است به عادت صلوات بر محمد و آل محمد تغيير دهيم.  همه ما يك يا چند روايت در فوايد و ثوابهاي صلوات مي‌دانيم ولي ثوابي براي قسم دادن به حق آنان در ياد نداريم. خوب عقل اقتضا مي‌كند كه امر يقيني و داراي ثواب فراوان را در دستور كار قرار دهيم و بر صلوات تأكيد كنيم. و از روش قبلي كه مطابق روشي مستمر نيست و ثوابي بر آن قرار داده نشده است دست برداريم و حتي اگر عابديني عادت داشته كه در دعاها به حق محمد و آلش قسم دهد ياداوري كنيم كه سنت فرستادن شلوات است. صلواتهاي روزهاي ماه شعبان را بنگريد كه 6 صلوات است و پس زا 5 صلوات تجليل از اهل بيت و معرفي جايگاه آنان و اينكه نبايد بر آنان پيشي گرفت يا از آنان عقب افتاد مطرح است يعني اينكه بايد تلاش كنيم كارهايمان كاملا مطابق كارهاي آنان باشد. در آخر به دعا و درخواستهايش مي‌پردازد كه عبارتند از: خداوندا قلب مرا با اطاعت از خودت آباد كن و مرا با معصيت كردنت خوار مكن و به من توفيق بده كه با بي‌نوايان مواسات و همدلي كنم [مثلا در اين زمان و روزهاي كرونايي داراها به نادارها كمك كنند.] خداوندا روش پيامبر اين بود كه در اين ماه روزه مي‌گرفت و به عبادت قيام مي‌كرد خداوندا به من هم توفيق بده كه همين سنت را عمل كنم. يعني توفيق روزه گرفتن بده و توفيقم ده كه من هم مثل او عمل كنم و به شفاعت او نايل شوم.

و بالأخره در آخر از خدا مي‌خواهد كه او[= محمد] را شفيع من قرار بده و آن را راهي روشنگر به سويت قرار ده و مرا پيرو او قرار ده تا در روز قيامت كه تو را ملاقات مي‌كنم از من راضي باشي و از گناهانم در گذري و…

ياداوري: بحث شفاعت و توسل- ان شاء الله- در ادامه خواهد آمد. ولي نكته‌اي كه تذكرش ضروري است اينكه از اين عبارت به خوبي روشن مي‌شود كه براي شفيع شدن پيامبر براي ديگران پيروي آنان از روش پيامبر(ص) و همچنين فرمان خدا نياز است. زيرا از خدا خواست كه خدايا تو او را شفيع من قرار بده نه اينكه از پيامبر بخواهد كه بيا و شفيع من شو.( لطفا خوب دقت شود).

استاد احمد عابدینی(بازاندیشی دینی), [02.04.20 21:03]

آداب دعا؛ قسمت 25: بحث توسل

نظام درخواست و نظام اعطا

اول لازم است تفاوت دو نظام اعطا و درخواست را بفهميم. در نظام اعطا وقتي خداوند مي‌خواهد به ما چيزي عنايت كند چون ما توان دريافت نداريم براي اعطاي به ما نظام اسباب و مسبببات را به كار گرفته است و اسباب طولي و عرضي فراواني به كار افتاده و عمل كرده و مي‌كنند تا كاري در وقت خودش درست انجام شود. و به همين دليل و براي نشان دادن وجود چنين نظامي، خداوند در قرآن گاهي از كلمه «خَلَقَ اللهُ؛ خدا آفريد» و گاهي از كلمه «خَلَقنا؛ ما آفريديم» استفاده كرده و گاهي هم سخن از «مدبرات امر؛ تدبير كنندگان امور»به ميان آورده است تا به ما بفهماند امور درخلقت نظم خاصي دارد و وسائط خاصي نياز دارد و در حديث هم آمده« ابي الله ان يجري الأُمور إلّا بأسبابها؛ خدا إبا دارد كه كارها را جز از راه اسبابش به جريان بيندازد.»

البته خودمان نيز با تجربه و با شنيدن از انبيا و علما فهميده‌ايم كه همين گونه است. و به همين دليل هرگاه گرسنه شديم به غذا و هر وقت تشنه شديم به آب و هرگاه سردمان شد به بخاري و هر وقت گرممان شد به كولر پناه مي‌بريم و در عين حال همه را مخلوق خدا مي‌دانيم. و هيچگاه ما بزرگ‌سالان هنگام سرما شعار «ما به بخاري متوسل مي‌شويم» سر نمي‌دهيم بلكه بخاري را روشن مي‌كنيم. و هيچگاه كسي كه فرزند مي‌خواهد خواسته‌اش اين نيست كه سقف اتاق باز شود و از سقف بچه‌اي در دامان او قرار گيرد يا فقير خواسته‌اش اين نيست كه كيسه‌اي پول از آسمان به سوي او بيايد بلكه  همان راههاي عادي را در نظر دارد كه ازدواج كند تا بچه‌دار شود. كار پيدا كند تا پول‌دار شود  و…. .

اما در نظام درخواست همه چيز بايد از خدا خواسته شود. خدا فرموده: «مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را» و از كلمه «ما را بخوانيد»  يا «اولياي مرا بخوانيد» يا «مدبرات امر را بخوانيد» استفاده نكرده است. اينكه  مثلا كسي بگويد: «اي ميكائيل تو مسؤل رزق خدا هستي پس به من رزق بده»، متداول نيست. با اينكه اين عبارت شائبه شرك ندارد؛ زيرا اين عبارت به خوبي نشان مي‌دهد كه خدا ميكائيل را مسؤل رزق قرار داده و ما نيز از راهي اين را فهميده‌ايم و اكنون از مسؤل رزق مي‌خواهيم كه به ما رزق دهد. و [به تعبير من] ميكائيل از اين سخن ناراحت مي‌شود و مي‌گويد نظام درخواست اين است كه تنها از خدا باشد پس اين نظام اقتضا مي‌كند كه شما درخواستتان از خدا باشد تا او به منِ ميكائيل فرمان دهد تا من خواسته شما را پس از امر او اجابت كنم. همچنين است علم خواهي و تقاضاي از جبرئيل و ..

در اين جهان نيز از قديم به ما اسباب و مسببات را ياد داده‌اند كه هرگاه تشنه شديم به سوي آب برويم و هرگاه گرسنه شديم به سوي نان. نه اينكه از نان تقاضا كنيم كه چون خدا تو را سبب سير شدن ما قرار داده است تو بيا و ما را سير كن. يا از خدا بخواهيم كه او به نان امر كند كه بيايد و ما را سير كند. بلكه به ما ياد داده شده كه «از تو حركت از خدا بركت» و مرادشان اين است كه خودت نظام اسباب و مسببات اين عالَم را مي‌داني. پس تو خودت به دنبال كار برو تا پول پيدا كني و پول را به نانوا بده تا او به تو نان دهد و تو آن را بخور تا سير شوي. گفتن هم نمي‌خواهد به عمل كار برايد. درخانه نشستن و دعا كردن كه «نان بيا در حلق من» فايده ندارد.  مقداري از راه را رفتن نيز فايده ندارد. اگر پول پيدا كرد ولي به نانوا نداد نان دريافت نمي‌كند و اگر نان دريافت كرد و نخورد سير نمي‌شود. و گريه وزاري در  اين كه نان معجزه‌آسا به حلق او بپرد، كارساز نيست. بلكه علل و اسباب كاملا مشخص است و بايد همان پيروي شود.

بنابراين هميشه براي برنده شدن در مسابقات فوتبال به تمرين مي‌پردازند و  مربي خوب مي‌آورند نه اينكه به دعا بپردازند و براي پيشرفت علمي به تحقيق مي‌پردازند نه به جادو و جَنبَل.

به عبارت ديگر مي‌توان گفت من به بازوي خدادادي متوسل شدم و كار كردم تا پول به دست آوردم و مي‌توان گفت من به عقل خدادادي متوسل شدم و تحقيق كردم تا ويروس كرنا  را كشف كردم.

حال اگر قبل از كشف ويروس، مسؤل مملكت دست نياز به سوي دانشمندان دراز كند، به آنان امكانات بدهد و به آنان بگويد: «اي دانشمندان و اي محققان، زمان زمان شماست كمر همت ببنديد و با تحقيقات خود ويروس كورونا را كشف كنيد». اين كار درست است و توسل مسؤلان است به دانشمندان.

ولي اگر همين مسؤل در گوشه اتاق خود بنشيند و با خدا زمزمه كند كه خدايا من به تو متوسل مي‌شوم كه تو خودت از راه غيب اين ويروس را براي من كشف كن يا به افرادي پول دهد كه به 5 تن يا 14 معصوم يا 124000 پيامبر متوسل ‌شوند كه اي همه خوبان درگاه پروردگار، بياييد و كرونا را كشف كنيد و كشور شيعه را از شر اين گرفتاري رهايي بخشيد فايده ندارد؛ زيرا خدا به او جواب مي‌دهد كه من به تو عقل و امكانات دادم، عقلت به تو مي‌گويد از دانشمندان كمك بگير تا از راه علل و اسباب طبيعي مشكل رفع شود و تو اسباب طبيعي را رها كرده‌اي بلكه امكانات آنان را قطع كرده‌اي و پولش را صرف دعا و جادو و جنبل كرده‌اي و از خدا مي‌خواهي نظم عالَم را به هم بزند و از راه غير طبيعي مشكل شما را حل كند. در حالي كه  با صراحت به شما گفته شده كه خدا كارها را تنها از راه علل و اسباب طبيعيش انجام مي‌دهد.

و بقيه‌اي كه از آنان خواستي آنان راهنمايان معنوي هستند نه راهنماي كشف ويروس. انان خوشان وقتي بيمار مي‌شدند نزد طبيب مي‌رفتند. آنان تخصص هدف و راهشان چيز ديگري است پس علت را اشتباه گرفته‌اي و مثل اينكه از خورشيد تابان صابون بخواهي شده است.

اصلاً شعار دادن و گفتن اي نان ما را سير كن، يا اي بخاري ما را گرم كن و.. لغو است؛ مگر اينكه بخواهيم با اين شعارها به كودكان خود آموزش دهيم كه بخاري گرم كننده است و كولر سرد كننده. كه باز روشن مي‌شود كه فايده شعار، علم آموزي است نه گرم و سرد شدن. باز اگر بخواهيم به مردم آموزش دهيم كه ماسك محافظت كننده است. شعار من ماسك مي‌زنم، تو ماسك مي‌زني، او ماسك مي‌زند محافظت كننده نيست بلكه آموزش دهنده است. يا شعار و ترانه من درخانه مي‌نشينم، نيست كه زنجيره انتقال را قطع مي‌كند و گرنه بلندگوها و ترانه خوانها بيست و جهار ساعته به كار مي‌افتاد و به مردم اجازه مي‌دادند كه روز 13 به پاركها بروند. بله آنچه زنجيره انتقال را قطع مي‌كند عملِ نشستن در خانه است و شعارها آموزش دهنده يا ياداور عمل و يا تقاضاي مسؤلان از مردم براي عمل.

از اين مثالهاي بسيار كه برخي توضيح واضحات بود قصد اين بود كه روشن شود خواندن دعاي توسل يك شعار يا آموزش يا ياداوري است نظير آموزش به كودك تا ياد هر فردي باشد كه اگر نجات از جهنم مي‌خواهي، اگر ورود به بهشت مي‌خواهي، اگر مهربان شدن مي‌خواهي، اگر نجات از حسادت، يا نجات از بخل، يا نجات از شر هواي نفس، يا آموزش دين مي‌خواهي اين 14 نور پاك منبع اين امورند و بايد تاريخ زندگي آنان را بخواني و تلاش كني مثل آنان شوي. تا از آن بيماريها شفا يابي. پس خود دعاي توسل شعار است مثل شعارهايي كه به بچه‌ها مي‌آموزيم و واقعاً متوسل شدن اين است كه حديث و تاريخ آنان را بخوانيم و تلاش براي مثل آنان شدن حقيقت توسل است. و به عبارت ديگر در واقع ما از 14 نور پاك چيزي درخواست نكرديم بلكه با خواندن دعاي توسل به خودمان ياداوري كرديم كه راه سعادت چيست.

خلاصه كلام اينكه در نظام اعطا واسطه لازم است زيرا ما توان دريافت فيض مستقيم خدا را نداريم بلكه امور بايد تنزل يابد و توسط وسايط فيض رقيق شود تا به حال ما ضعيفان سازگار شود. همانند ترانسها كه برق را رقيق مي‌كند تا به لامپ خانه ما برسد. اما در نظام درخواست نياز به واسطه نيست زيرا خدا همه صداها را مي‌شنود و نظير شاهان نيست كه محدود باشد.

نكته ديگر اينكه همه مي‌دانيم كه خدا غني بالذات است و غني بالذات قادر بالذات هم هست و مي‌تواند حاجات ما را بدهد و غير او همه فقير اويند و تا او به آنان تواني ندهد نمي‌توانند كاري انجام دهند و غني بالذات به ما اجازه داده كه از خودش بخواهيم و بنابراين به مقتضاي امري كه خودش كرده است كه از او بخواهيم ما حق داريم كه از او بخوهيم و او نيز به مقتضاي دارا بودن و قدرت و لطفش به ما اعطا مي‌كند. اما غير خدا اولّاً از خود چيزي ندارد و ثانياً بر فرض كه غير خدا از خودش چيزي داشته باشد يا خدا به او مقام و رتبه‌اي داده باشد، در قبال ما و درخواست ما مسؤليتي ندارد يعني هيچگاه حضرت علي(ع) يا امام حسين(ع) به ما نگفته‌اند كه ما را بخوانيد تا خواسته شما را بدهيم يا از خدا برايتان بخواهيم. به عبارت روشنتر  ما وقتي به امام مي‌گوييم مريضمان را شفا بده يا نزد خدا شفيع شو. براي چه و به چه دليل او موظف است كه دعاي ما را بشنود؟ ولي اگر از خدا بخواهيم مي‌توانيم بگوييم خودت گفتي مرا بخوان من نيز خواندم پس آن را اجابت كن.

     با توجه به مجموع اين امور است كه عقل انسان به انسان مي‌گويد بر فرض دعاي توسل از معصوم صادر شده بود يك شعار و آموزش به مردم بود كه در نظام اعطاي الهي 14 نور پاك واسطه فيض هستند و بايد شما فيض خود را در عمل از آنان بگيري. نه اينكه بخواهد در نظام تقاضا مردم را از در خانه خدا به در خانه غير خدا سوق دهد. پس برداشت درخواست از خدا در دعاي توسل غلط است  بلكه دعاي توسل راهنماي مجراي دريافت فيض از خداست.

آداب دعا قسمت 26. دنباله بحث توسل

از آنچه تا كنون بيان شد معلوم شد كه روش امامان شيعه از جمله امام چهارم كه به سجاد و زين العابدين معروف است اين بوده كه هنگام دعا پيوسته بر محمد و آل او درود مي‌فرستاده‌اند و ما هم كه خود را پيرو آنان مي‌دانيم شايسته است كه همين گونه عمل كنيم و اگرچه سخت است ولي از عادت سابق كه قسم دادن به حق محمد و آل محمد و به حق خون شهدا و به … بود دست برداريم؛ زيرا روشن شد كه سوگند «بحق محمد» يا «بحق علي» يا بحق هرچه غير خداست برفرض كه جايز باشد ولي جزء آداب نبود.

 و اما صدا زدن غير خدا اگر زنده و در دسترس باشد مثل صدا زدن دوست، دوست خود را، امري طبيعي است و جاي شك ندارد. اما پس از رحلت يك فرد خواندن او به عنوان مناداي مندوب براي گريه و زاري جايز است مثل يا محمداه ، يا عليّاه، يا حسيناه، يا…  . اما جواز خواندن او به عنوان اينكه پس از رحلتش از او چيزي خواسته شود كه در زمان زنده بودنش نيز آن كار را توان نداشته يا انجام نمي‌داده است، اول بحث است. و اگر كسي اصرار داردكه خواندن غير خدا جايز است يا از آداب دعا اين است كه در وسط دعا و راز و نياز با خدا، غير خدا خوانده شود و از او چيزي خواسته شود، بايد دليلهاي عقلي يا نقلي معتبر خود را بياورد و به شبهات طرف مقابلش پاسخ دهد. و چون چنين دليلهايي تا كنون آورده نشده و فقط مخالفان خود را با تهمت ساكت كرده‌اند بنابراين سزاوار است كه مؤمنان پس از روضه خواني اجر و مزد از خدا طلب كنند نه از امام حسين(ع) يا از حضرت زهرا (س). زيرا با مراجعه به دعاها معلوم شد كه در صحيفه سجاديه حتي يك بار هم حضرت سجاد(ع) غير خدا را نخوانده است نه پدرش شهيد كربلا را صدا زده و نه جدش علي مرتضي فاتح خيبر را  صدا زده و نه جد اعلايش، پيامبر خدا، حضرت محمد مصطفي را صدا زده است بلكه پيوسته بر آنان درود فرستاده و تنها و تنها از خدا چيز خواسته است. يعني به طور كلي هيچ كس غير خدا در كتاب صحيفه سجاديه صدا زده نشده و از غير خدا به هيچ‌نحو چيزي خواسته نشده است.

 بنابراين سزاوار است كه اين روشِ دائمي و خوب، پيروي شود و در عمل نشان دهيم كه پيرو امامان شيعه هستيم؛ زيرا اگر فعل ما مطابق با فعل امامانمان نباشد پسنديده نيست. و خداي ناكرده پيروان ادعايي هستيم كه واقعا و در عمل غير پيرو خواهيم شد. تازه در دعاهاي كميل، صباح، ابوحمزه، مناجات شعبانيه، مناجات حضرت علي در مسجد كوفه، مناجات خمسه عشر، دعاهاي روزهاي هفته و… هيچ دعا يا زيارت داراي سند معتبري غير خدا را هيچ پيامبر و امام و ياور امام و دعاخواني صدا نزده است. و موردهاي صدا زدن غير خدا منحصر است به چند دعا و روايت با اسناد ضعيف كه در قسمتهاي قبل توضيح داده شد و معلوم شد علاوه بر ضعف سند، صدا زدن غير خدا در آن دعاها با صدر و ذيل خود همان دعاها ناسازگار است و به همين جهت به نظر مي‌رسد فرد جاهلي آن قسمت از دعا را دستكاري كرده يا از بس گرفتار بوده وسط دعا به فرياد زدن پرداخته و ديگران آن را نقل كرده و چون دقت نكرده‌اند از تناقضش با صدر و ذيل دعا خبر دار نشده‌اند و توده ما ايرانيان به خاطر ندانستن عربي آن را خوانده‌ايم و علمايمان به خاطر عوام‌زدگي يا بي‌دقتي موجب شده‌اند كه خواندن غير خدا در بينمان متداول شود و پس از مورد اعتراض واقع شدن در مجامع علمي، گناه را به گردن عوام مي اندازند در حالي كه خواص هم مقصرند؛ زيرا وقتي خودشان اعتراف دارند كه مثلا تمامي سندهاي دعاي « الهي عظم البلاء و…» مرسل است ولي باز براي دلخوشي عوام خواندن آن را جايز مي‌دانند در مجامع علمي دست خودشان و ما را از دفاع از شيعه– ناخواسته- مي‌بندند.

 باز از دعاهايي كه در آن غير خدا خوانده شده بود دعاي توسل بود كه اولا معلوم نشد از معصوم صادر شده است. ثانيا اين‌گونه دعا كردن براي آموزش دادن راه هدايت است كه اگر افراد مي‌خواهند هدايت شوند و علم و ايمان و سخاوت و شجاعت و… فرا بگيرند بايد درخانه امامان بروند . پس اين دعا نقش ابزاري دارد براي راهنمايي به سوي هاديها ؛ نظير آژير كه نقش ابزاري داردبراي ياداوري رفتن به پناهگاه. بنابراين سزاوار است كه ما شيعيان كاملا پيرو امامان باشيم و از آنان چون از دنيا رفته‌اند چيزي نخواهيم و كاملا در عمل مطيع آن امامان باشيم.

اشكال: حرف شما نظير حرف وهابيان است. آيا صحيح است كه شما وهابي شده‌اي يا به آنان از نظر فكري متمايل شده‌اي؟

جواب: نه چنين چيزي صحيح نيست. اولا عقيده هر شخص امر دروني است و چون از درون افراد كسي غير خودشان خبر ندارد شرعا بايد حرف هر فرد در اين گونه امور شنيده شود و من هرجايي بر شيعه بودن خود اعتراف و بر آن افتخار كرده‌ام.

ثانيا به اصطلاح اهل فن، نوع تفكر فرد را از استدلالش مي‌فهمند نه از نتيجه‌ استدلالش.

مثلا اگر كسي گفت جهان حادث است و هرحادثي نياز به مُحْدِث دارد پس خدا به عنوان مُحْدِث يا ايجادگر ثابت مي‌شود. گفته مي‌شود كه اين استدلال كلامي است و گوينده متكلم است چون صغرا و كبرايي كه آورد كلامي است. و اگر ديگري گفت كه جهان ممكن الوجود است و از خود وجودي نداشت و براي به وجود آمدنش نياز به واجب الوجود دارد. پس خدا به عنوان ايجاب كننده وجود ممكنات ثابت است مي‌گويند اين برهان فلسفي است و آورنده برهان فيلسوف است زيرا استدلالش فلسفي است. و اگر فردي گفت كه جهان داراي نظم است و نظم بر وجود ناظم دلالت مي كند. و خدا به عنوان ناظم ثابت است مي‌گويند گو ينده اين سخن از علماي علم طبيعت است. و اگر مستدل استدلال كرد كه جهان فقر محض است و  فقر ذاتي در به وجود آمدن محتاج به غني است مي‌گويند گوينده اين سخن عارف است.

حال دقت كنيد كه من در استدلالهايم حديثها و دعاهاي صحيفه و مفاتيح را استفاده كردم و با ارقام و آمار از صحيفه سجاديه و… آدرس دادم و خواستم كه همه در عمل پيرو امامان باشيم و حتي با اينكه افتخارم 40 سال در خدمت قرآن بودن است از آيات قرآن استفاده نكردم تا راه براي تهمت زنندگان بسته باشد و اگر تهمتي زدند خود بدانند كه به عمد راه كج مي‌روند.

به نظر مي‌رسدگروهي با خرافات خو گرفته‌اند و مانند ضريح ليسان كه از فرط جهل به كارهاي افراطي جاهلانه دست مي‌زدند و به قيمت شكستن حريم امامان مي‌خواستند به ضريح برسند و چراغهاي بي‌شمار بيدارشان نكرد. براي اين گروه تهمت زن نيز چندين چراغ روشن وجود دارد كه به آنان نشان مي‌دهد آداب دعا خواندن خدا، خواندن بدون واسطه است و وسائط براي فيض گيري ماست ولي احتمالا جمودشان نمي‌گذارد كمي فكر كنند.

بحث توسل:   در اصول كافي چند روايت ديگر نيز وجود داشت كه چون در مباحث بعدي آداب دعا به كار مي‌آيد از جمله در صفحه 537 و 538 حديث9 « اعوذ برسول الله» بود كه با توجه به عبارات قبلي آن شايد حضرت محمد(ص) نباشد و مراد هر رسول خدايي اعم از فرشتگان باشد و چون چاپخانه‌ها جلوي آن (ص) يا كليشه صلي الله عليه و آله گذاشته‌اند تصور شده كه مراد حضرت محمد (ص) است. و بالأخره حديث مرسل است و قابل اعتنا نيست. متن حديث را بنگريد: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تَبِيتَ لَيْلَةً حَتَّى تَعَوَّذَ بِأَحَدَ عَشَرَ حَرْفاً قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهَا قَالَ قُلْ أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَلَالِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِسُلْطَانِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَمَالِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِدَفْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِمَنْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِمُلْكِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِوَجْهِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَ بَرَأَ وَ ذَرَأَ وَ تَعَوَّذْ بِهِ كُلَّمَا شِئْتَ. مفضل بن عمر گويد: حضرت صادق بمن فرمود: اگر بتوانى هيچ شبى نخوابى تا بيازده كلمه پناه ببرى، اين كار را بكن عرض كردم: مرا از آن (يازده كلمه) آگاه فرما، فرمود. بگو: پناه مي‌برم به عزت خدا… پناه مي‌برم به پادشاهي خدا پناه مي‌برم به وجه خدا. پناه مي‌برم به فرستاده خدا…

  همانطور كه روشن است حديث از نظر سندي مرسل است و با آن نمي‌توان چيزي را اثبات يا نفي كرد و در قرآن تمامي اعاذه‌ها و استعاذه‌ها به خداست. در صفحه اصول كافي عربي جلد2 صفحه 566 نيز آمده:

8- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَشَكَوْتُ إِلَيْهِ وَجَعاً بِي فَقَالَ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ ثُمَّ امْسَحْ يَدَكَ عَلَيْهِ وَ قُلْ أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَلَالِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِأَسْمَاءِ اللَّهِ مِنْ شَرِّ مَا أَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ مَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِي تَقُولُهَا سَبْعَ مَرَّاتٍ قَالَ فَفَعَلْتُ فَأَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا الْوَجَعَ عَنِّي.

كه اين هم سندش مرسل است.

در صفحه 552 اصول كافي عربي جلد 2 « اتوجه اليك بمحمد و…أ دارد كه سندش خوب است و بحثش در توسل خواهد آمد. متن چنين است:

6- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي دَاوُدَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي ذُو عِيَالٍ وَ عَلَيَّ دَيْنٌ وَ قَدِ اشْتَدَّتْ حَالِي فَعَلِّمْنِي دُعَاءً أَدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ لِيَرْزُقَنِي مَا أَقْضِي بِهِ دَيْنِي وَ أَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى عِيَالِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَبْدَ اللَّهِ تَوَضَّأْ وَ أَسْبِغْ وُضُوءَكَ ثُمَّ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ تُتِمُّ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ ثُمَّ قُلْ يَا مَاجِدُ يَا وَاحِدُ يَا كَرِيمُ يَا دَائِمُ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ ص يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللَّهِ رَبِّكَ وَ رَبِّي وَ رَبِّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَسْأَلُكَ نَفْحَةً كَرِيمَةً مِنْ نَفَحَاتِكَ وَ فَتْحاً يَسِيراً وَ رِزْقاً وَاسِعاً أَلُمُّ بِهِ شَعْثِي وَ أَقْضِي بِهِ دَيْنِي وَ أَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى عِيَالِي‏

و درصفحه 558 در ادامه حديث 7 نيز آمده: وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ دَخَلَ عَلَى سُلْطَانٍ يَهَابُهُ فَلْيَقُلْ بِاللَّهِ أَسْتَفْتِحُ وَ بِاللَّهِ أَسْتَنْجِحُ وَ بِمُحَمَّدٍ ص أَتَوَجَّهُ اللَّهُمَّ ذَلِّلْ لِي صُعُوبَتَهُ وَ سَهِّلْ لِي حُزُونَتَهُ فَإِنَّكَ تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ وَ عِنْدَكَ أُمُّ الْكِتَابِ وَ تَقُولُ أَيْضاً- حَسْبِيَ اللَّهُ‏ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ‏ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ‏ وَ أَمْتَنِعُ بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ مِنْ حَوْلِهِمْ وَ قُوَّتِهِمْ وَ أَمْتَنِعُ‏ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ‏ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.

در اين حديث نيز «بمحمد اتوجه» آمده ولي اثبات سند برايش مشكل است.

بحث شفاعت:

مشكل بودن بحث شفاعت و مجمل بودن آيات مربوط به آن و منافات داشتن برخي از گونه‌هاي شفاعت با عدالت كه اساس مذهب شيعه است موجب شده كه برخي از بزرگان شيعه در اين مسأله به «نمي‌دانم» برسند و برخي آن را منكر شوند. ولي به حول و قوه الهي شفاعت بگونه‌اي مطرح خواهد شد كه با عدالت سازگار باشد و افراد به گناه ترغيب نشوند. و خلاصه‌اش اينكه شفاعت گنهكاران به دست خداست و خدا از آنان شفاعت مي‌كند و شفاعت اهل بهشت و اولياي الهي در بهشت به دست پيامبر(ص) و ائمه اطهار است.

توضيح:

يعني معلوم مي‌شود كه شفاعت انبيا و اوليا محدود است و شامل بهشتيان ميشود تا درجه آنان بالارود و گنهكاران مشمول شفاعت خدا هستند تا از جهنم نجات يابند

آداب دعا قسمت 27 دعاهاي قرآني

بعد از اينكه از آيات و روايات و ادعيه و زيارات روشن شد در دعا قسم دادن به نام غير خدا شايد جايز باشد ولي مسلماً سنت نيست و در دعاهاي امامان مرسوم نبوده بعد از اينكه معلوم شد خواندن غير خدا در هيچ دعاي مستندي وارد نشده است و تنها و تنها بايد خدا را خواند. اكنون ادعيه قرآني را بررسي مي‌كنيم تا نكات ريز ديگري نيز فهميده شود.

اول كلمه «ربنا» را در قرآن پي‌گيري مي‌كنيم.

1- وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرٰاهِيمُ اَلْقَوٰاعِدَ مِنَ اَلْبَيْتِ وَ إِسْمٰاعِيلُ رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا إِنَّكَ أَنْتَ اَلسَّمِيعُ اَلْعَلِيمُ  ﴿البقرة، 127﴾

و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل، پایه‌های خانه (کعبه) را بالا می‌بردند، (و می‌گفتند:) «پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی!

2- رَبَّنٰا وَ اِجْعَلْنٰا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنٰا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنٰا مَنٰاسِكَنٰا وَ تُبْ عَلَيْنٰا إِنَّكَ أَنْتَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِيمُ  ﴿البقرة، 128﴾

پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده! و از دودمان ما، امتی که تسلیم فرمانت باشند، به وجود آور! و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر، که تو توبه‌پذیر و مهربانی!

3- رَبَّنٰا وَ اِبْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ  ﴿البقرة، 129﴾

پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار، قادری)!»

اين سه دعا از ابو الأنبياء، حضرت ابراهيم، خليل الله است. اولا او كار عبادي سخت و مهمي انجام داده و آن ساختن [يا باز سازي] خانه خداست او و اسماعيل در بياباني داغ و غير قابل كِشت و بدون امكانات و بدون هيچ نيروي كمكي  با دستهاي خودشان پايه‌هاي خانه خدا را بالا بردند. حال بدون اينكه منت بگذارند ملتمسانه از خدا مي‌خواهند به عنوان اولين دعا كه خدا اين عملشان را قبول كند. پس همه بايد وقتي صدقه‌اي داديم يا به كسي كمكي كرديم يا درسي داديم و كتابي نوشتيم يا نمازي خوانديم يا روزه‌اي گرفتيم دعا كنيم كه همين كار مقبول واقع شود نه اينكه گمان كنيم از خدا طلبكاريم.

دومين دعا براي تسليم خدا بودن است تا در مقابل خواست او خواستي نداشته باشيم و در مقابل اراده‌اش از خود اراده‌اي نكنيم.

سومين دعاي آن دو براي فرزندانشان است كه آنان نيز تيليم خدا باشند.

چهارمين دعا -كه براي من فهمش مشكل است- اين است كه پروردگارا مناسك ما را به ما نشان بده. اين دعا نشان مي دهد كه عبادتهاي ما واقعيتي دارد كه خوب است انسان آن را دريابد تا به مناسك نظير نماز يا حج عشق پيدا كند. به عنوان مثال وقتي چيزي در آينه ديده مي‌شود اين صورت آن چيز است ولي واقعيتش چيز ديگري است. در جاي خود گفته شده كه هر چيز چندين وجود و يا چندين چهره دارد. .وجود لفظي، وجود نوشتاري، وجود ذهني و وجود خارجي. حالا وجودد خارجي يا مُلكي است يا ملكوتي. شايد حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل مي‌خواهند وجود ملكوتي اعمالشان را ببينند.

پنجمين دعاي آنان تقاضاي توفيق است «و تب علينا؛ بر ما توبه كن» . توبه خدا بر انسان همان توفيق دادن به انسان است تا اگر انسان كمي و كاستيي داشت توبه كند

دعاها را بنگريد همه معنوي است. مسلما آنان در آن بيابان سوزان مشكل آب و غذا و سرپناه و… داشته‌اند اما براي آنها در مرتبه اول دعا نكرده‌اند. اموري كه خودشان با كار وتلاش بايد پيدا مي‌كردند مورد درخواست آنان نبوده است.

پنجمين دعا اين بوده كه خدايا در بين فرزندانمان پيامبري بفرست كه به آنان علم و حكمت بياموزد آنان را رشد و نمو معنوي دهد و…

دو نكته را دقت كنيد كه ابراهيم(ع) نه خدا را به حق آدم و نه به حق نبي خاتم و نه به حق خون هابيل و نه به حق كعبه و نه به حق… سوگند نداد. دوم اينكه اموري كه خودش مي‌تواند تهيه كند را از خدا نخواست و دعا نكرد كه خدايا نيرو بده تا خانه‌ات را بسازم  يا خدايا توان بده تا اينجا درخت بكارم يا… بلكه دعاهايي كرد كه امورش در اختيار او نبود. به عبارت روشنتر دعاهايي كه ما مي‌كنيم كه خانه و ماشين بده. درواقع شعار است كه مسير زندگي ما را نشان مي‌دهد كه بايد پول پيدا كنيم و.. اما دعاهاي او روحيه انسان را بالا مي‌برد. پس دعا كردن را نيز بايد از آنان بياموزيم. بنابراين دعاي اينكه بيمارانمان را شفا بده ارشاد خودمان است كه به سوي دكتر و درمان برويم. نه اينكه كار خودمان را انجام ندهيم و خدا را كمك كار يا … بگيريم.

اما در شبهاي قدر يكي از اين سه را كه همان نجات از عذاب است، طبق مفاتيح اجنان افراد با قرآن رو بروي صورت گرفتن و سوگندهاي فراوان به حق قرآن و به حق محتواي قرآن و به حق اسماي حسناي الهي و به حق آيات ترساننده و بشارت دهنده از خدا مي‌خواهند. اگر اين دعا و گرفتن قرآن روبروي صورت داراي روايات مسند و صحيح باشد انجامش مستحب است و بحثي نيست ولي اگر روايات صحيحي ندارد- كه ظاهراً بي سند است و از معصوم روايتي نداريم و گرنه مرحوم شيخ عباس قمي به آن اشاره كرده بود- و چون روايت صحيح ندارد فرد دعا كننده  قرآن را از باب نماد و از باب اينكه مي‌خواهد قول بدهد كه پيرو قرآن باشد آن را مقابل صورت بگيرد نه به عنوان يك كار ديني كه شرع دستور داده است باز قابل توجيه است و اشكالي ندارد؛ ولي اگر به عنوان يك عمل ديني شرعي مستحب بخواهد انجام دهد بايد حتما دليل شرعي صحيح برآن دلالت كند و چون فرض اين است كه روايات صحيحي ندارد پس مخالف سنت ائمه اطهار است و بايسته است كه ترك شود. زيرا ما شيعيان نبايد از ائمه خودمان جلو بيفتيم يا عقب بيفتيم بلكه بايد همراه آنان باشيم. در صلوات ماه شعبان آمده «المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق» و روشن است كه انتساب چيزي به شرع و به دين دليل يقيني مي‌خواهد.

آداب دعا قسمت 29: تقاضاي صبر پس از اقدامات فراوان.

5- وَ لَمّٰا بَرَزُوا لِجٰالُوتَ وَ جُنُودِهِ قٰالُوا رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَيْنٰا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا وَ اُنْصُرْنٰا عَلَى اَلْقَوْمِ اَلْكٰافِرِينَ  ﴿البقرة، 250﴾

و هنگامی که در برابر (*جالوت*) و سپاهیان او قرارگرفتند گفتند: «پروردگارا! پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز! و قدمهای ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز بگردان!

 هنگامي كه گروهي از شهر خود رانده شده  و همراه رهبر خود براي آزاد سازي شهر خود قيام كرده‌اند و دو مرحله بسيار سخت را پشت سر گذاشته‌‌اند و سرانجام جمعيتي كوچك در مقابل دشمني بزرگ واقع شده‌اند و بدون ترس آماده دفاع شده‌اند اين چنين دعا كرده‌اند و مستجاب شده است. ما بدون اين شرايط گمان مي‌كنيم با صِرف خواندن يك دعا صبور مي‌شويم و اگر چنين نشد از خدا گله مي‌كنيم.

توضيح: قوم آواره و از شهر رانده شده‌اي از پيامبرشان خواستند كه برايشان فرمانده‌اي مشخص كند تا زير بيرق او بجنگند و شهر خود را آزاد كنند. خداوند طالوت را مشخص كرد كه اسم و رسمي نداشت و به اصطلاح امروزيها پاسدار و اسكورتي نداشت، از دسترنج خود زندگي مي‌كرد و….

 بسياري از صاحب منصبان و مالداران و عنوان‌داران در همين مرحله مردود شدند و نتوانستند فرد بي‌نام و عنواني را به عنوان فرمانده قبول كنند و بسياري از مردم نيز گوسفند‌وار به دنبال اين اشخاص از پيوستن به طالوت خود داري كردند، به هر حال گروهي هم با طالوت همراه شدند، ساعتها راه رفتند به رود خانه‌اي رسيدند همه تشنه بودند فرمانده اعلام كرد كه زياد آب نخوريد ولي تشنگي موجب شد كه لشكريان، زياد آب بخورند و توصيه‌هاي بهداشتي را ناديده بگيرند و چابكي خود را از دست بدهند و زمينگير شوند و تنها عده كمي در مقابل لشكر بزرگي ماندند و دست به دعا بر داشتند و  خدا نيز ياريشان كرد.

 شايد با دقت معلوم شود اكثر ما جزء گروه اوليم يعني پست و مقام و پول‌دوستي و … مجال قيام براي حق را از ما گرفته است. گروهي كه شجاعت به خرج مي‌دهيم و مثلا به اسب شاه مي‌گوييم «يابو». پس از يك تذكر يا توبيخ كتبي يا تأخير پاداش يا تأخير ارتقاي رتبه از كار خود پشيمان مي‌شويم. گروهي از اين حد مي‌گذرند ولي چون يا بد عمل مي‌كنند يا  به هر دليل ديگري تنزل رتبه پيدا مي‌كنند يا به زندان و شكنجه تهديد مي‌شوند از راه خود منصرف مي‌شوند و مي‌بينيد كه ثابت قدمان بسيار كم هستند. بله آنان كه اين مراحل را طي كرده‌اند و حبس و حصرش را كشيده‌اند صبور هم هستند و ..

آداب دعا قسمت 30 : «ربنا» ها در سوره بقره

6- آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ مَلاٰئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاٰ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا غُفْرٰانَكَ رَبَّنٰا وَ إِلَيْكَ اَلْمَصِيرُ  ﴿البقرة، 285﴾

پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، کاملاً مؤمن می‌باشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آورده‌اند؛ (و می‌گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم (و به همه ایمان داریم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»

لاٰ يُكَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا لَهٰا مٰا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهٰا مَا اِكْتَسَبَتْ رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا إِنْ نَسِينٰا أَوْ أَخْطَأْنٰا رَبَّنٰا وَ لاٰ تَحْمِلْ عَلَيْنٰا إِصْراً كَمٰا حَمَلْتَهُ عَلَى اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِنٰا رَبَّنٰا وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا مٰا لاٰ طٰاقَةَ لَنٰا بِهِ وَ اُعْفُ عَنّٰا وَ اِغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا أَنْتَ مَوْلاٰنٰا فَانْصُرْنٰا عَلَى اَلْقَوْمِ اَلْكٰافِرِينَ  ﴿البقرة، 286﴾

خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند. (انسان،) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده؛ و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است. (مؤمنان می‌گویند:) پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن! پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان،) بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرّر مدار! و آثار گناه را از ما بشوی! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!

توضيح: روشن است كه مؤمنان يعني كساني كه اهل باور شده‌اند. آنان بعد از ايمان به خدا، ايمان به فرشتگان، ايمان به كتابهاي آسماني و ايمان به پيامبران كه يقينا  لفظ و لقلقه زبان نيست بلكه اعتقاد و باور دروني است و خودِ رسيدن به اين مرحله رنج طاقت فرسايي دارد علاوه بر اين رسيدن به مرحله‌اي كه واقعا ميان پيامبران تفاوتي نگذارند و كاملا مطيع خدا باشند ، با ظرافت اعلام كردند كه بيش از اين در وُسعمان نيست چند دعا كرده‌اند كه پروردگارا ما را بر فراموشيها و خطاها مؤاخذه نكن و چيزي كه توان نداريم بر ما تحميل نكن.

بررسي: حال از خودمان بپرسيم آيا ما واقعا بين پيامبران جدايي نمي‌اندازيم؟ آيا واقعا به فرشتگان ايمان داريم؟ آيا..

تازه نوع دعاها را بنگريد كه براي نان و آب نيست. براي گذشتن از گناهان عمدي نيست. بلكه براي گذشتن از خطا و نسيان است كه ما امروزه از آنها توبه نمي‌كنيم. و به حديث رفع تمسك مي‌كنيم و مي‌گوييم پيامبر(ص) فرمود: «رفع عن امتي تسعة الخطا و النسيان و ما لا يعلمون و…؛ از امت من 9 چيز رفع شده است: خطا، فراموشي و آنچه نمي‌دانندو…» و بالأخره تقاضاي پيروزي بر كافران را از خدا دارند. يعني يقين دارند كه بايد با كفر بجنگند و درآن راه نياز به ياري دارند و بنابراين از خدا كمك مي‌خواهند. بله دعا بايد اينگونه باشد و اين چنين بايد دعا كرد تا دعا كمال بخش باشد.

اينها دعاهاي سوره بقره كه با«ربنا» بود اما دعاهايي كه با «ربّ» است عبارتند از:

. وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ رَبِّ اِجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً وَ اُرْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ قٰالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىٰ عَذٰابِ اَلنّٰارِ وَ بِئْسَ اَلْمَصِيرُ  ﴿البقرة، 126﴾

و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده! و اهل آن را -آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده‌اند- از ثمرات (گوناگون)، روزی ده!» گفت: «(ما دعای تو را اجابت کردیم؛ و مؤمنان را از انواع برکات، بهره‌مند ساختیم؛) اما به آنها که کافر شدند، بهره کمی خواهیم داد؛ سپس آنها را به عذاب آتش می‌کشانیم؛ و چه بد سرانجامی دارند»

از ديد برخي افراد داغ و احساسي بي منطق زمان ما و اطراف ما، حضرت ابراهيم (ع) كه آزارهاي فراواني از كفار و مشركان و بت پرستان ديده است و او را به آتش افكنده‌اند بايد عليه آنان مرگ مي‌فرستاد و سزوار بود كه آنان را مورد لعن و نفرين قرار دهد وگرنه اين قبيل افراد او را سازشكار، ترسو و… خطاب مي‌كنند.

به هر حال او چنين نكرد و هيچ نفريني به آنان نكرد و تنها براي مؤمنان دعا كرد كه پروردگارا به مؤمنان به خدا و قيامت روزي بده. اما خداوند با عبارتي لطيف به او گوشزد كرد كه من كافران را هم روزي مي‌دهم و در واقع به او اشكال گرفت گه چرا براي روزي كافران دعا نكردي؟!

مي‌خواهم بگويم خشن‌ها و لعّان‌ها و بد زبانها هيچ نسبتي با ابراهيم احياگر كعبه ندارند و از خليل خدا هيچ درسي فرا نگرفته‌اند. بله مشركان و كافران هر وقتي به جنگ با مؤمنان برخاستند بايد با آنان جنگيد.

وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ اَلْمَوْتىٰ قٰالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قٰالَ بَلىٰ وَ لٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قٰالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ اَلطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اِجْعَلْ عَلىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ اُدْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ  ﴿البقرة، 260﴾

و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟!» عرض کرد: «آری، ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.» فرمود: «در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را (پس از ذبح کردن،) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو می‌آیند! و بدان خداوند قادر و حکیم است؛ (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانایی بر جمع آنها دارد)».

باز در اينجا دعاي او و خواندن پروردگارش براي كمال يافتن است و اينكه بفهمد خدا چه فوت و فنّي را به كار مي‌برد كه مرده‌ها را زنده مي‌كند و خدا به او ياد مي‌دهد كه چه كند كه ان‌شاءالله در فرصت مناسب شرح داده خواهد شد.. تا اينجا دعاهاي سوره بقره تمام شد.

رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ  ﴿آل‏عمران‏، 8﴾

(راسخانِ در علم، می‌گویند:) «پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌ای!

هُوَ اَلَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ اَلْكِتٰابَ مِنْهُ آيٰاتٌ مُحْكَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْكِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ فَأَمَّا اَلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ اِبْتِغٰاءَ اَلْفِتْنَةِ وَ اِبْتِغٰاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مٰا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِي اَلْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّٰا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنٰا وَ مٰا يَذَّكَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ  ﴿آل‏عمران‏، 7﴾

او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن‌] است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‌گردد.) و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند (و این حقیقت را درک نمی‌کنند).

رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ  ﴿آل‏عمران‏، 8﴾

(راسخانِ در علم، می‌گویند:) «پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌ای!

رَبَّنٰا إِنَّكَ جٰامِعُ اَلنّٰاسِ لِيَوْمٍ لاٰ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُخْلِفُ اَلْمِيعٰادَ  ﴿آل‏عمران‏، 9﴾

پروردگارا! تو مردم را، برای روزی که تردیدی در آن نیست، جمع خواهی کرد؛ زیرا خداوند، از وعده خود، تخلّف نمی‌کند. (ما به تو و رحمت بی‌پایانت، و به وعده رستاخیز و قیامت ایمان داریم.)»

اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنٰا إِنَّنٰا آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ قِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ  ﴿آل‏عمران‏، 16﴾

همان کسانی که می‌گویند: «پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم؛ پس گناهان ما را بیامرز، و ما را از عذابِ آتش، نگاهدار!»

رَبَّنٰا آمَنّٰا بِمٰا أَنْزَلْتَ وَ اِتَّبَعْنَا اَلرَّسُولَ فَاكْتُبْنٰا مَعَ اَلشّٰاهِدِينَ  ﴿آل‏عمران‏، 53﴾

پروردگارا! به آنچه نازل کرده‌ای، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروی نمودیم؛ ما را در زمره گواهان بنویس!»

وَ مٰا كٰانَ قَوْلَهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا رَبَّنَا اِغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ إِسْرٰافَنٰا فِي أَمْرِنٰا وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا وَ اُنْصُرْنٰا عَلَى اَلْقَوْمِ اَلْكٰافِرِينَ  ﴿آل‏عمران‏، 147﴾

سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندرویهای ما در کارها، چشم‌پوشی کن! قدمهای ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!

اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اَللّٰهَ قِيٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلىٰ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً سُبْحٰانَكَ فَقِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ  ﴿آل‏عمران‏، 191﴾

همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده‌اند، یاد می‌کنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند؛ (و می‌گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‌ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!

رَبَّنٰا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ اَلنّٰارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ مٰا لِلظّٰالِمِينَ مِنْ أَنْصٰارٍ  ﴿آل‏عمران‏، 192﴾

پروردگارا! هر که را تو (بخاطر اعمالش،) به آتش افکنی، او را خوار و رسوا ساخته‌ای! و برای افراد ستمگر، هیچ یاوری نیست!

رَبَّنٰا إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِياً يُنٰادِي لِلْإِيمٰانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّٰا رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ كَفِّرْ عَنّٰا سَيِّئٰاتِنٰا وَ تَوَفَّنٰا مَعَ اَلْأَبْرٰارِ  ﴿آل‏عمران‏، 193﴾

پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می‌کرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!» و ما ایمان آوردیم؛ پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدیهای ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران!

رَبَّنٰا وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلىٰ رُسُلِكَ وَ لاٰ تُخْزِنٰا يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّكَ لاٰ تُخْلِفُ اَلْمِيعٰادَ  ﴿آل‏عمران‏، 194﴾

پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان! زیرا تو هیچ‌گاه از وعده خود، تخلف نمی‌کنی.

وَ مٰا لَكُمْ لاٰ تُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْ هٰذِهِ اَلْقَرْيَةِ اَلظّٰالِمِ أَهْلُهٰا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً  ﴿النساء، 75﴾

چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده‌اند، پیکار نمی‌کنید؟! همان افراد (ستمدیده‌ای) که می‌گویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما!

أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّكٰاةَ فَلَمّٰا كُتِبَ عَلَيْهِمُ اَلْقِتٰالُ إِذٰا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ اَلنّٰاسَ كَخَشْيَةِ اَللّٰهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قٰالُوا رَبَّنٰا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا اَلْقِتٰالَ لَوْ لاٰ أَخَّرْتَنٰا إِلىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتٰاعُ اَلدُّنْيٰا قَلِيلٌ وَ اَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اِتَّقىٰ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً  ﴿النساء، 77﴾

آیا ندیدی کسانی را که (در مکّه) به آنها گفته شد: «فعلا) ً دست از جهاد بدارید! و نماز را برپا کنید! و زکات بپردازید!» (امّا آنها از این دستور، ناراحت بودند)، ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان، از مردم می‌ترسیدند، همان گونه که از خدا می‌ترسند، بلکه بیشتر! و گفتند: «پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتی؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکی تأخیر نینداختی؟!» به آنها بگو: «سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است! و سرای آخرت، برای کسی که پرهیزگار باشد، بهتر است! و به اندازه رشته شکافِ هسته خرمایی، به شما ستم نخواهد شد!

وَ إِذٰا سَمِعُوا مٰا أُنْزِلَ إِلَى اَلرَّسُولِ تَرىٰ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ اَلدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ اَلْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاكْتُبْنٰا مَعَ اَلشّٰاهِدِينَ  ﴿المائدة، 83﴾

و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می‌بینی که (از شوق،) اشک می‌ریزد، بخاطر حقیقتی که دریافته‌اند؛ آنها می‌گویند: «پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنویس!

وَ مٰا لَنٰا لاٰ نُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ اَلْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنٰا رَبُّنٰا مَعَ اَلْقَوْمِ اَلصّٰالِحِينَ  ﴿المائدة، 84﴾

چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسیده است، ایمان نیاوریم، در حالی که آرزو داریم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد؟!»

قٰالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ اَللّٰهُمَّ رَبَّنٰا أَنْزِلْ عَلَيْنٰا مٰائِدَةً مِنَ اَلسَّمٰاءِ تَكُونُ لَنٰا عِيداً لِأَوَّلِنٰا وَ آخِرِنٰا وَ آيَةً مِنْكَ وَ اُرْزُقْنٰا وَ أَنْتَ خَيْرُ اَلرّٰازِقِينَ  ﴿المائدة، 114﴾

عیسی بن مریم عرض کرد: «خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائده‌ای بر ما بفرست! تا برای اول و آخر ما، عیدی باشد، و نشانه‌ای از تو؛ و به ما روزی ده! تو بهترین روزی دهندگانی!»

ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا وَ اَللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا كُنّٰا مُشْرِكِينَ  ﴿الأنعام‏، 23﴾

سپس پاسخ و عذر آنها، چیزی جز این نیست که می‌گویند: «به خداوندی که پروردگار ماست سوگند که ما مشرک نبودیم!»

وَ لَوْ تَرىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى اَلنّٰارِ فَقٰالُوا يٰا لَيْتَنٰا نُرَدُّ وَ لاٰ نُكَذِّبَ بِآيٰاتِ رَبِّنٰا وَ نَكُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ  ﴿الأنعام‏، 27﴾

کاش (حال آنها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده‌اند، ببینی! می‌گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می‌شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم، و از مؤمنان می‌بودیم!

وَ لَوْ تَرىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلىٰ رَبِّهِمْ قٰالَ أَ لَيْسَ هٰذٰا بِالْحَقِّ قٰالُوا بَلىٰ وَ رَبِّنٰا قٰالَ فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ  ﴿الأنعام‏، 30﴾

اگر آنها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده‌اند، ببینی! (به آنها) می‌گوید: «آیا این حق نیست؟» می‌گویند: «آری، قسم به پروردگارمان (حق است!)» می‌گوید: «پس مجازات را بچشید به سزای آنچه انکار می‌کردید!»

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يٰا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ قَدِ اِسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ اَلْإِنْسِ وَ قٰالَ أَوْلِيٰاؤُهُمْ مِنَ اَلْإِنْسِ رَبَّنَا اِسْتَمْتَعَ بَعْضُنٰا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنٰا أَجَلَنَا اَلَّذِي أَجَّلْتَ لَنٰا قٰالَ اَلنّٰارُ مَثْوٰاكُمْ خٰالِدِينَ فِيهٰا إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ  ﴿الأنعام‏، 128﴾

در آن روز که (خدا) همه آنها را جمع و محشور میسازد، (می‌گوید:) ای جمعیّت شیاطین و جن! ّ شما افراد زیادی از انسانها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آنها از میان انسانها می‌گویند: «پروردگارا! هر یک از ما دو گروه [= پیشوایان و پیروان‌گمراه‌] از دیگری استفاده کردیم؛ (ما به لذّات هوس آلود و زودگذر رسیدیم؛ و آنها بر ما حکومت کردند؛) و به اجلی که برای ما مقرّر داشته بودی رسیدیم.» (خداوند) می‌گوید: «آتش جایگاه شماست؛ جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنچه خدا بخواهد» پروردگار تو حکیم و داناست.

قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ  ﴿الأعراف‏، 23﴾

گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود!»

قٰالَ اُدْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ فِي اَلنّٰارِ كُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا حَتّٰى إِذَا اِدّٰارَكُوا فِيهٰا جَمِيعاً قٰالَتْ أُخْرٰاهُمْ لِأُولاٰهُمْ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا فَآتِهِمْ عَذٰاباً ضِعْفاً مِنَ اَلنّٰارِ قٰالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لٰكِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ  ﴿الأعراف‏، 38﴾

(خداوند به آنها) می‌گوید: «در صفّ گروه‌های مشابه خود از جنّ و انس در آتش وارد شوید!» هر زمان که گروهی وارد می‌شوند، گروه دیگر را لعن می‌کنند؛ تا همگی با ذلّت در آن قرار گیرند. (در این هنگام) گروه پیروان درباره پیشوایان خود می‌گویند: «خداوندا! اینها بودند که ما را گمراه ساختند؛ پس کیفر آنها را از آتش دو برابر کن! (کیفری برای گمراهیشان، و کیفری بخاطر گمراه ساختن ما.)» می‌فرماید: «برای هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است؛ ولی نمی‌دانید! (چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گمراه را نگرفته بودند، قدرتی بر اغوای مردم نداشتند.)»

وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ اَلْأَنْهٰارُ وَ قٰالُوا اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِي هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا كُنّٰا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ اَلْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ  ﴿الأعراف‏، 43﴾

و آنچه در دلها از کینه و حسد دارند، برمی‌کنیم (تا در صفا و صمیمیّت با هم زندگی کنند)؛ و از زیر (قصرها و درختان) آنها، نهرها جریان دارد؛ می‌گویند: «ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمتها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به اینها) راه نمی‌یافتیم! مسلّماً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!» و (در این هنگام) به آنان ندا داده می‌شود که: «این بهشت را در برابر اعمالی که انجام می‌دادید، به ارث بردید!»

وَ نٰادىٰ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ أَصْحٰابَ اَلنّٰارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنٰا مٰا وَعَدَنٰا رَبُّنٰا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مٰا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قٰالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَى اَلظّٰالِمِينَ  ﴿الأعراف‏، 44﴾

و بهشتیان دوزخیان را صدا می‌زنند که: «آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، همه را حق یافتیم؛ آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟!» گفتند: «بله!» در این هنگام، ندادهنده‌ای در میان آنها ندا می‌دهد که: «لعنت خدا بر ستمگران باد!

وَ إِذٰا صُرِفَتْ أَبْصٰارُهُمْ تِلْقٰاءَ أَصْحٰابِ اَلنّٰارِ قٰالُوا رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ  ﴿الأعراف‏، 47﴾

و هنگامی که چشمشان به دوزخیان می‌افتد می‌گویند: «پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!»

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّٰ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ اَلَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنٰا مِنْ شُفَعٰاءَ فَيَشْفَعُوا لَنٰا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ اَلَّذِي كُنّٰا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا كٰانُوا يَفْتَرُونَ  ﴿الأعراف‏، 53﴾

آیا آنها جز انتظار تأویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهای الهی) دارند؟ آن روز که تأویل آنها فرا رسد، (کار از کار گذشته، و پشیمانی سودی ندارد؛ و) کسانی که قبلاً آن را فراموش کرده بودند می‌گویند: «فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند؛ آیا (امروز) شفیعانی برای ما وجود دارند که برای ما شفاعت کنند؟ یا (به ما اجازه داده شود به دنیا) بازگردیم، و اعمالی غیر از آنچه انجام می‌دادیم، انجام دهیم؟!» (ولی) آنها سرمایه وجود خود را از دست داده‌اند؛ و معبودهایی را که به دروغ ساخته بودند، همگی از نظرشان: گم می‌شوند. (نه راه بازگشتی دارند، و نه شفیعانی!)

قَدِ اِفْتَرَيْنٰا عَلَى اَللّٰهِ كَذِباً إِنْ عُدْنٰا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجّٰانَا اَللّٰهُ مِنْهٰا وَ مٰا يَكُونُ لَنٰا أَنْ نَعُودَ فِيهٰا إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اَللّٰهُ رَبُّنٰا وَسِعَ رَبُّنٰا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً عَلَى اَللّٰهِ تَوَكَّلْنٰا رَبَّنَا اِفْتَحْ بَيْنَنٰا وَ بَيْنَ قَوْمِنٰا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ اَلْفٰاتِحِينَ  ﴿الأعراف‏، 89﴾

اگر ما به آیین شما بازگردیم، بعد از آنکه خدا ما را از آن نجات بخشیده، به خدا دروغ بسته‌ایم؛ و شایسته نیست که ما به آن بازگردیم مگر اینکه خدایی که پروردگار ماست بخواهد؛ علم پروردگار ما، به همه چیز احاطه دارد. تنها بر خدا توکل کرده‌ایم. پروردگارا! میان ما و قوم ما بحق داوری کن، که تو بهترین داورانی!»

قٰالُوا إِنّٰا إِلىٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ  ﴿الأعراف‏، 125﴾

(ساحران) گفتند: «(مهم نیست،) ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم!

وَ مٰا تَنْقِمُ مِنّٰا إِلاّٰ أَنْ آمَنّٰا بِآيٰاتِ رَبِّنٰا لَمّٰا جٰاءَتْنٰا رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَيْنٰا صَبْراً وَ تَوَفَّنٰا مُسْلِمِينَ  ﴿الأعراف‏، 126﴾

انتقام تو از ما، تنها بخاطر این است که ما به آیات پروردگار خویش -هنگامی که به سراغ ما آمد- ایمان آوردیم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز! (و آخرین درجه شکیبائی را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بمیران!»

وَ لَمّٰا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قٰالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنٰا رَبُّنٰا وَ يَغْفِرْ لَنٰا لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ  ﴿الأعراف‏، 149﴾

و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شده‌اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، بطور قطع از زیانکاران خواهیم بود!»

فَقٰالُوا عَلَى اَللّٰهِ تَوَكَّلْنٰا رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ  ﴿يونس‏، 85﴾

گفتند: «تنها بر خدا توکل داریم؛ پروردگارا! ما را مورد شکنجه گروه ستمگر قرار مده!

وَ قٰالَ مُوسىٰ رَبَّنٰا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوٰالاً فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا رَبَّنٰا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اِطْمِسْ عَلىٰ أَمْوٰالِهِمْ وَ اُشْدُدْ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ فَلاٰ يُؤْمِنُوا حَتّٰى يَرَوُا اَلْعَذٰابَ اَلْأَلِيمَ  ﴿يونس‏، 88﴾

موسی گفت: «پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالی (سرشار) در زندگی دنیا داده‌ای، پروردگارا! در نتیجه (بندگانت را) از راه تو گمراه می‌سازند! پروردگارا! اموالشان را نابود کن! و (بجرم گناهانشان،) دلهایشان را سخت و سنگین ساز، به گونه‌ای که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند!»

رَبَّنٰا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوٰادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ اَلْمُحَرَّمِ رَبَّنٰا لِيُقِيمُوا اَلصَّلاٰةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ اَلنّٰاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ اُرْزُقْهُمْ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ  ﴿إبراهيم‏، 37﴾

پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی‌آب و علفی، در کنار خانه‌ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجّه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند!

رَبَّنٰا إِنَّكَ تَعْلَمُ مٰا نُخْفِي وَ مٰا نُعْلِنُ وَ مٰا يَخْفىٰ عَلَى اَللّٰهِ مِنْ شَيْءٍ فِي اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فِي اَلسَّمٰاءِ  ﴿إبراهيم‏، 38﴾

پروردگارا! تو می‌دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می‌کنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست!

رَبِّ اِجْعَلْنِي مُقِيمَ اَلصَّلاٰةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنٰا وَ تَقَبَّلْ دُعٰاءِ  ﴿إبراهيم‏، 40﴾

پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا بپذیر!

رَبَّنَا اِغْفِرْ لِي وَ لِوٰالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ اَلْحِسٰابُ  ﴿إبراهيم‏، 41﴾

پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا می‌شود، بیامرز!

وَ أَنْذِرِ اَلنّٰاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ اَلْعَذٰابُ فَيَقُولُ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنٰا أَخِّرْنٰا إِلىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ اَلرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مٰا لَكُمْ مِنْ زَوٰالٍ  ﴿إبراهيم‏، 44﴾

و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغشان می‌آید، بترسان! آن روز که ظالمان می‌گویند: «پروردگارا! مدّت کوتاهی ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروی کنیم!» (امّا پاسخ می‌شنوند که:) مگر قبلاً سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایی برای شما نیست؟!

وَ سَكَنْتُمْ فِي مَسٰاكِنِ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنٰا بِهِمْ وَ ضَرَبْنٰا لَكُمُ اَلْأَمْثٰالَ  ﴿إبراهيم‏، 45﴾

(آری شما بودید که) در منازل (و کاخهای) کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید؛ و برای شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم؛ و برای شما، مثلها (از سرگذشت پیشینیان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)!

وَ إِذٰا رَأَى اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكٰاءَهُمْ قٰالُوا رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ شُرَكٰاؤُنَا اَلَّذِينَ كُنّٰا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ اَلْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكٰاذِبُونَ  ﴿النحل‏، 86﴾

و هنگامی که مشرکان معبودهایی را که همتای خدا قرار دادند می‌بینند، می‌گویند: «پروردگارا! اینها همتایانی هستند که ما به جای تو، آنها را می‌خواندیم! «در این هنگام، معبودان به آنها می‌گویند: «شما دروغگو هستید! (شما هوای نفس خود را پرستش می‌کردید!)»

وَ يَقُولُونَ سُبْحٰانَ رَبِّنٰا إِنْ كٰانَ وَعْدُ رَبِّنٰا لَمَفْعُولاً  ﴿الإسراء، 108﴾

و می‌گویند: «منزّه است پروردگار ما، که وعده‌هایش به یقین انجام‌شدنی است!»

إِذْ أَوَى اَلْفِتْيَةُ إِلَى اَلْكَهْفِ فَقٰالُوا رَبَّنٰا آتِنٰا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنٰا مِنْ أَمْرِنٰا رَشَداً  ﴿الكهف‏، 10﴾

زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن، و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!»

فَضَرَبْنٰا عَلَى آذٰانِهِمْ فِي اَلْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً  ﴿الكهف‏، 11﴾

ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زدیم، و سالها در خواب فرو رفتند.

وَ رَبَطْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قٰامُوا فَقٰالُوا رَبُّنٰا رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلٰهاً لَقَدْ قُلْنٰا إِذاً شَطَطاً  ﴿الكهف‏، 14﴾

و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ هرگز غیر او معبودی را نمی‌خوانیم؛ که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته‌ایم.

وَ نٰادَيْنٰاهُ مِنْ جٰانِبِ اَلطُّورِ اَلْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْنٰاهُ نَجِيًّا  ﴿مريم‏، 52﴾

ما او را از طرف راست (کوه) طور فراخواندیم؛ و نجواکنان او را (به خود) نزدیک ساختیم؛

قٰالاٰ رَبَّنٰا إِنَّنٰا نَخٰافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنٰا أَوْ أَنْ يَطْغىٰ  ﴿طه‏، 45﴾

(موسی و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می‌ترسیم که بر ما پیشی گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد)؛ یا طغیان کند (و نپذیرد)!»

قٰالَ رَبُّنَا اَلَّذِي أَعْطىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ  ﴿طه‏، 50﴾

گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت کرده است!»

إِنّٰا آمَنّٰا بِرَبِّنٰا لِيَغْفِرَ لَنٰا خَطٰايٰانٰا وَ مٰا أَكْرَهْتَنٰا عَلَيْهِ مِنَ اَلسِّحْرِ وَ اَللّٰهُ خَيْرٌ وَ أَبْقىٰ  ﴿طه‏، 73﴾

ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردی ببخشاید؛ و خدا بهتر و پایدارتر است!»

وَ لَوْ أَنّٰا أَهْلَكْنٰاهُمْ بِعَذٰابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقٰالُوا رَبَّنٰا لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَيْنٰا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيٰاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزىٰ  ﴿طه‏، 134﴾

اگر ما آنان را پیش از آن (که قرآن نازل شود) با عذابی هلاک می‌کردیم، (در قیامت) می‌گفتند: «پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و رسوا شویم!»

قٰالَ رَبِّ اُحْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا اَلرَّحْمٰنُ اَلْمُسْتَعٰانُ عَلىٰ مٰا تَصِفُونَ  ﴿الأنبياء، 112﴾

(و پیامبر) گفت: «پروردگارا! بحق داوری فرما (و این طغیانگران را کیفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهای ناروای شما، از او استمداد می‌طلبم!»

اَلَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيٰارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاّٰ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اَللّٰهِ اَلنّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوٰامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَوٰاتٌ وَ مَسٰاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اِسْمُ اَللّٰهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اَللّٰهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اَللّٰهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ  ﴿الحج‏، 40﴾

همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه می‌گفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه‌ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود، ویران می‌گردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می‌کند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است.

قٰالُوا رَبَّنٰا غَلَبَتْ عَلَيْنٰا شِقْوَتُنٰا وَ كُنّٰا قَوْماً ضٰالِّينَ  ﴿المؤمنون‏، 106﴾

می‌گویند: «پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد، و ما قوم گمراهی بودیم!

رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْهٰا فَإِنْ عُدْنٰا فَإِنّٰا ظٰالِمُونَ  ﴿المؤمنون‏، 107﴾

پروردگارا! ما را از این (دوزخ) بیرون آر، اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعاً ستمگریم (و مستحق عذاب)!»

إِنَّهُ كٰانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبٰادِي يَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا وَ أَنْتَ خَيْرُ اَلرّٰاحِمِينَ  ﴿المؤمنون‏، 109﴾

(فراموش کرده‌اید) گروهی از بندگانم می‌گفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم؛ ما را ببخش و بر ما رحم کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی!

وَ قٰالَ اَلَّذِينَ لاٰ يَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَيْنَا اَلْمَلاٰئِكَةُ أَوْ نَرىٰ رَبَّنٰا لَقَدِ اِسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً  ﴿الفرقان‏، 21﴾

و کسانی که امیدی به دیدار ما ندارند (و رستاخیز را انکار می‌کنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و یا پروردگارمان را با چشم خود نمی‌بینیم؟!» آنها درباره خود تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند!

وَ كُلاًّ ضَرَبْنٰا لَهُ اَلْأَمْثٰالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنٰا تَتْبِيراً  ﴿الفرقان‏، 39﴾

و برای هر یک از آنها مثلها زدیم؛ و (چون سودی نداد،) همگی را نابود کردیم!

وَ اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اِصْرِفْ عَنّٰا عَذٰابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذٰابَهٰا كٰانَ غَرٰاماً  ﴿الفرقان‏، 65﴾

و کسانی که می‌گویند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان، که عذابش سخت و پر دوام است!

وَ اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنٰا هَبْ لَنٰا مِنْ أَزْوٰاجِنٰا وَ ذُرِّيّٰاتِنٰا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اِجْعَلْنٰا لِلْمُتَّقِينَ إِمٰاماً  ﴿الفرقان‏، 74﴾

و کسانی که می‌گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرارده، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان!»

قٰالُوا لاٰ ضَيْرَ إِنّٰا إِلىٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ  ﴿الشعراء، 50﴾

گفتند: «مهّم نیست، (هر کاری از دستت ساخته است بکن)! ما بسوی پروردگارمان بازمی‌گردیم!

إِنّٰا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنٰا رَبُّنٰا خَطٰايٰانٰا أَنْ كُنّٰا أَوَّلَ اَلْمُؤْمِنِينَ  ﴿الشعراء، 51﴾

ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد، چرا که ما نخستین ایمان‌آورندگان بودیم!»

وَ لَوْ لاٰ أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنٰا لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَيْنٰا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيٰاتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ  ﴿القصص‏، 47﴾

هرگاه (پیش از فرستادن پیامبری) مجازات و مصیبتی بر اثر اعمالشان به آنان می‌رسید، می‌گفتند: «پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟!»

وَ إِذٰا يُتْلىٰ عَلَيْهِمْ قٰالُوا آمَنّٰا بِهِ إِنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّنٰا إِنّٰا كُنّٰا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ  ﴿القصص‏، 53﴾

و هنگامی که بر آنان خوانده شود می‌گویند: «به آن ایمان آوردیم؛ اینها همه حق است و از سوی پروردگار ماست؛ ما پیش از این هم مسلمان بودیم!»

قٰالَ اَلَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ اَلْقَوْلُ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ اَلَّذِينَ أَغْوَيْنٰا أَغْوَيْنٰاهُمْ كَمٰا غَوَيْنٰا تَبَرَّأْنٰا إِلَيْكَ مٰا كٰانُوا إِيّٰانٰا يَعْبُدُونَ  ﴿القصص‏، 63﴾

گروهی (از معبودان) که فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده است میگویند: «پروردگارا! ما اینها [= عابدان‌] را گمراه کردیم؛ (آری) ما آنها را گمراه کردیم همان‌گونه که خودمان گمراه شدیم؛ ما از آنان به سوی تو بیزاری می‌جوییم؛ آنان در حقیقت ما را نمی‌پرستیدند (بلکه هوای نفس خود را پرستش می‌کردند)!»

وَ لَقَدْ ضَرَبْنٰا لِلنّٰاسِ فِي هٰذَا اَلْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُبْطِلُونَ  ﴿الروم‏، 58﴾

ما برای مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبی بیان کردیم؛ و اگر آیه‌ای برای آنان بیاوری، کافران می‌گویند: «شما اهل باطلید (و اینها سحر و جادو است)!»

وَ لَوْ تَرىٰ إِذِ اَلْمُجْرِمُونَ نٰاكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنٰا أَبْصَرْنٰا وَ سَمِعْنٰا فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً إِنّٰا مُوقِنُونَ  ﴿السجده‏، 12﴾

و اگر ببینی مجرمان را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، می‌گویند: «پروردگارا! آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا کار شایسته‌ای انجام دهیم؛ ما (به قیامت) یقین داریم!»

وَ قٰالُوا رَبَّنٰا إِنّٰا أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا وَ كُبَرٰاءَنٰا فَأَضَلُّونَا اَلسَّبِيلاَ  ﴿الأحزاب‏، 67﴾

و می‌گویند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند!

رَبَّنٰا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ اَلْعَذٰابِ وَ اِلْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً  ﴿الأحزاب‏، 68﴾

پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آنها را لعن بزرگی فرما!»

فَقٰالُوا رَبَّنٰا بٰاعِدْ بَيْنَ أَسْفٰارِنٰا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِيثَ وَ مَزَّقْنٰاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ لِكُلِّ صَبّٰارٍ شَكُورٍ  ﴿سبإ، 19﴾

ولی (این ناسپاس مردم) گفتند: «پروردگارا! میان سفرهای ما دوری بیفکن» (تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند! و به این طریق) آنها به خویشتن ستم کردند! و ما آنان را داستانهایی (برای عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیّتشان را متلاشی ساختیم؛ در این ماجرا، نشانه‌های عبرتی برای هر صابر شکرگزار است.

قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنٰا رَبُّنٰا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنٰا بِالْحَقِّ وَ هُوَ اَلْفَتّٰاحُ اَلْعَلِيمُ  ﴿سبإ، 26﴾

بگو: «پروردگار ما همه ما را جمع می‌کند، سپس در میان ما بحق داوری می‌نماید (و صفوف مجرمان را از نیکوکاران جدا می‌سازد)، و اوست داور (و جداکننده) آگاه!»

وَ قٰالُوا اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا اَلْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَكُورٌ  ﴿فاطر، 34﴾

آنها می‌گویند: «حمد (و ستایش) برای خداوندی است که اندوه را از ما برطرف ساخت؛ پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است!

وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهٰا رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً غَيْرَ اَلَّذِي كُنّٰا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ مٰا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جٰاءَكُمُ اَلنَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمٰا لِلظّٰالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ  ﴿فاطر، 37﴾

آنها در دوزخ فریاد می‌زنند: «پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام می‌دادیم!» (در پاسخ به آنان گفته می‌شود:) آیا شما را به اندازه‌ای که هر کس اهل تذکّر است در آن متذکّر می‌شود عمر ندادیم، و انذارکننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟! اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست!

قٰالُوا رَبُّنٰا يَعْلَمُ إِنّٰا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ  ﴿يس‏، 16﴾

(رسولان ما) گفتند: «پروردگار ما آگاه است که ما قطعاً فرستادگان (او) به سوی شما هستیم،

فَحَقَّ عَلَيْنٰا قَوْلُ رَبِّنٰا إِنّٰا لَذٰائِقُونَ  ﴿الصافات‏، 31﴾

اکنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده، و همگی از عذاب او می‌چشیم!

وَ قٰالُوا رَبَّنٰا عَجِّلْ لَنٰا قِطَّنٰا قَبْلَ يَوْمِ اَلْحِسٰابِ  ﴿ص‏، 16﴾

آنها (از روی خیره‌سری) گفتند: «پروردگارا! بهره ما را از عذاب هر چه زودتر قبل از روز حساب به ما ده!»

قٰالُوا رَبَّنٰا مَنْ قَدَّمَ لَنٰا هٰذٰا فَزِدْهُ عَذٰاباً ضِعْفاً فِي اَلنّٰارِ  ﴿ص‏، 61﴾

(سپس) می‌گویند: «پروردگارا! هر کس این عذاب را برای ما فراهم ساخته، عذابی مضاعف در آتش بر او بیفزا!»

وَ لَقَدْ ضَرَبْنٰا لِلنّٰاسِ فِي هٰذَا اَلْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ  ﴿الزمر، 27﴾

ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثَلی زدیم، شاید متذکّر شوند.

اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنٰا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تٰابُوا وَ اِتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذٰابَ اَلْجَحِيمِ  ﴿غافر، 7﴾

فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می‌کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می‌گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می‌کنند (و می گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می‌کنند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار!

رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ عَدْنٍ اَلَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّيّٰاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ  ﴿غافر، 8﴾

پروردگارا! آنها را در باغهای جاویدان بهشت که به آنها وعده فرموده‌ای وارد کن، همچنین از پدران و همسران و فرزندانشان هر کدام که صالح بودند، که تو توانا و حکیمی!

قٰالُوا رَبَّنٰا أَمَتَّنَا اِثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اِثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنٰا بِذُنُوبِنٰا فَهَلْ إِلىٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ  ﴿غافر، 11﴾

آنها می‌گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی؛ اکنون به گناهان خود معترفیم؛ آیا راهی برای خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟»

إِذْ جٰاءَتْهُمُ اَلرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اَللّٰهَ قٰالُوا لَوْ شٰاءَ رَبُّنٰا لَأَنْزَلَ مَلاٰئِكَةً فَإِنّٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كٰافِرُونَ  ﴿فصلت‏، 14﴾

در آن هنگام که رسولان از پیش رو و پشت سر (و از هر سو) به سراغشان آمدند (و آنان را دعوت کردند) که جز خدا را نپرستید آنها گفتند: «اگر پروردگار ما می‌خواست فرشتگانی نازل می‌کرد؛ از این رو ما به آنچه شما مبعوث به آن هستید کافریم!»

وَ قٰالَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنٰا أَرِنَا اَلَّذَيْنِ أَضَلاّٰنٰا مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ نَجْعَلْهُمٰا تَحْتَ أَقْدٰامِنٰا لِيَكُونٰا مِنَ اَلْأَسْفَلِينَ  ﴿فصلت‏، 29﴾

کافران گفتند: «پروردگارا! آنهایی که از جنّ و انس ما را گمراه کردند به ما نشان ده تا زیر پای خود نهیم (و لگدمالشان کنیم) تا از پست ترین مردم باشند!»

إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ اَلْمَلاٰئِكَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ اَلَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ  ﴿فصلت‏، 30﴾

به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!

فَلِذٰلِكَ فَادْعُ وَ اِسْتَقِمْ كَمٰا أُمِرْتَ وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنْ كِتٰابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اَللّٰهُ رَبُّنٰا وَ رَبُّكُمْ لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَكُمْ أَعْمٰالُكُمْ لاٰ حُجَّةَ بَيْنَنٰا وَ بَيْنَكُمُ اَللّٰهُ يَجْمَعُ بَيْنَنٰا وَ إِلَيْهِ اَلْمَصِيرُ  ﴿الشورى‏، 15﴾

پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شده‌ای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آورده‌ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را در یکجا جمع می‌کند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»

وَ إِنّٰا إِلىٰ رَبِّنٰا لَمُنْقَلِبُونَ  ﴿الزخرف‏، 14﴾

و ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم!»

رَبَّنَا اِكْشِفْ عَنَّا اَلْعَذٰابَ إِنّٰا مُؤْمِنُونَ  ﴿الدخان‏، 12﴾

(می‌گویند:) پروردگارا! عذاب را از ما برطرف کن که ایمان می‌آوریم.

إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا فَلاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ  ﴿الأحقاف‏، 13﴾

کسانی که گفتند: «پروردگار ما اللّه است»، سپس استقامت کردند، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین می‌شوند.

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ اَلَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى اَلنّٰارِ أَ لَيْسَ هٰذٰا بِالْحَقِّ قٰالُوا بَلىٰ وَ رَبِّنٰا قٰالَ فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ  ﴿الأحقاف‏، 34﴾

روزی را به یاد آور که کافران را بر آتش عرضه می‌دارند (و به آنها گفته می‌شود:) آیا این حقّ نیست؟! می‌گویند: «آری، به پروردگارمان سوگند (که حقّ است)!» (در این هنگام خداوند) می‌گوید: «پس عذاب را بخاطر کفرتان بچشید!»

قٰالَ قَرِينُهُ رَبَّنٰا مٰا أَطْغَيْتُهُ وَ لٰكِنْ كٰانَ فِي ضَلاٰلٍ بَعِيدٍ  ﴿ق‏، 27﴾

و همنشینش (از شیاطین) می‌گوید: «پروردگارا! من او را به طغیان وانداشتم، لکن او خود در گمراهی دور و درازی بود!»

وَ اَلَّذِينَ جٰاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اِغْفِرْ لَنٰا وَ لِإِخْوٰانِنَا اَلَّذِينَ سَبَقُونٰا بِالْإِيمٰانِ وَ لاٰ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنٰا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنٰا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ  ﴿الحشر، 10﴾

(همچنین) کسانی که بعد از آنها [= بعد از مهاجران و انصار] آمدند و می‌گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی!»

قَدْ كٰانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرٰاهِيمَ وَ اَلَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قٰالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّٰا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ كَفَرْنٰا بِكُمْ وَ بَدٰا بَيْنَنٰا وَ بَيْنَكُمُ اَلْعَدٰاوَةُ وَ اَلْبَغْضٰاءُ أَبَداً حَتّٰى تُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ وَحْدَهُ إِلاّٰ قَوْلَ إِبْرٰاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مٰا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنٰا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنٰا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنٰا وَ إِلَيْكَ اَلْمَصِيرُ  ﴿الممتحنة، 4﴾

برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم؛ ما نسبت به شما کافریم؛ و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است؛ تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید! -جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [= عمویش آزر] گفت (و وعده داد) که برای تو آمرزش طلب می‌کنم، و در عین حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم (و اختیاری ندارم)!- پروردگارا! ما بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم، و همه فرجامها بسوی تو است!

رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اِغْفِرْ لَنٰا رَبَّنٰا إِنَّكَ أَنْتَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ  ﴿الممتحنة، 5﴾

پروردگارا! ما را مایه گمراهی کافران قرار مده، و ما را ببخش، ای پروردگار ما که تو عزیز و حکیمی!»

يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اَللّٰهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئٰاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ يَوْمَ لاٰ يُخْزِي اَللّٰهُ اَلنَّبِيَّ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمٰانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنٰا أَتْمِمْ لَنٰا نُورَنٰا وَ اِغْفِرْ لَنٰا إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ  ﴿التحريم‏، 8﴾

ای کسانی که ایمان آورده‌اید بسوی خدا توبه کنید، توبه‌ای خالص؛ امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد کند، در آن روزی که خداوند پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردند خوار نمی‌کند؛ این در حالی است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است، و می‌گویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانائی!»

قٰالُوا سُبْحٰانَ رَبِّنٰا إِنّٰا كُنّٰا ظٰالِمِينَ  ﴿القلم‏، 29﴾

گفتند: «منزّه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بودیم!»

عَسىٰ رَبُّنٰا أَنْ يُبْدِلَنٰا خَيْراً مِنْهٰا إِنّٰا إِلىٰ رَبِّنٰا رٰاغِبُونَ  ﴿القلم‏، 32﴾

امیدواریم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جای آن به ما بدهد، چرا که ما به او علاقه‌مندیم!»

[1] ( 1) في مجالس الشيخ و أكثر كتب الدعاء« أن تصلى على محمّد و آل محمّد و أن تجعل النور- الخ» و هو أظهر و على ما هنا كانه استيناف بيانى أي حقهم عليك أن تصلى عليهم و اجعل النور في بصرى( آت).

[2] ( 2) حظرت، أي منعت و حبست.

[3] ( 1) مضمر.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.