گفتگو با جوان عصر حاضر

گفتگو با جوان عصر حاضر

گفتگو با جوان عصر حاضر

«قسمت اول»

احمد عابدينى

در مقاله‏هاى گذشته در باره جوان و فرهنگ عصر جديد، بين دو جوان كه يكى در مهد اسلام و با تعاليم آن پرورش يافته بود، با ديگرى كه در محيطى غير مذهبى و تربيت نايافته از مكتبهاى الهى، خصوصا اسلام رشد كرده بود، مقايسه‏اى شد و روشن گرديد جوان تربيت‏يافته در فرهنگ اسلامى داراى روانى سالم و بى‏دغدغه و عاطفه‏اى گرم نسبت به پدر و مادر و روحيه‏اى شكرگزار نسبت به خدمتگزاران خود مى‏باشد و در دوران اول زندگى خود، بر همگان سيادت و آقايى كرده و در دوره دوم پرورش يافته و تعليم ديده، در دوره سوم همكار و ياور خانواده است، اما جوان عصر جديد ـ عصر ماشين ـ از اين ويژگيها محروم است و به همين جهت روانى آزرده دارد و استرسهاى گوناگون بر او وارد مى‏شود و از همه چيز بيزار مى‏شود و با پدر و مادر با بى‏مهرى برخورد مى‏كند و حس شكرگزارى در او پرورش نيافته است.

حال اولين سؤالى كه براى هر كسى، خصوصا خوانندگان مقاله‏هاى قبلى پيش مى‏آيد، اين است كه: آيا دين اسلام براى نجات جوان عصر حاضر راه و برنامه‏اى دارد تا او را به جوان مورد نظر اسلام تبديل كند و روان پراضطراب و آزرده او را آرامش بخشد و عواطف انسانى او را به گونه صحيح تنظيم كند و حس شكرگزارى از خدا و خلق، خصوصا پدر و مادر را در وجودش ايجاد كند؟

مقاله حاضر جواب به همين سؤال است و مى‏خواهد اهتمام و جواب مثبت دين به اين سؤال را با استدلال بيان كند. بنابراين نيازمند توجه و دقت همراه با نشاط و شادابى است تا خشك بودن احتمالى مطالب، موجب خستگى خوانندگان عزيز نشود.

امكان اصلاح جوان عصر حاضر

اولين بحثى كه بايد صورت بگيرد اين است كه آيا امكان تربيت و اصلاح جوان عصر حاضر وجود دارد؟

الف) نگاههاى بدبينانه

ممكن است كسانى با ديدى بدبينانه و مأيوسانه بگويند چنين امكانى وجود ندارد، زيرا اولاً جوان عصر حاضر داراى غرور علمى است. ثانيا فريب‏خورده فناورى (تكنولوژى) پيشرفته جهانى است. ثالثا بر بى‏مهرى و بى‏عاطفه‏اى و جدايى از پدر و مادر خو گرفته است. بنابراين چون داراى غرور علمى است، براى خداوند كرنش نمى‏كند و چون فريب‏خورده فناورى است، سر در مقابل تعاليم آسمانى فرود نمى‏آورد و چون بر بى‏مهرى خو گرفته است، نظير درختى گشته كه ساقه آن محكم شده است و تغيير آن به راحتى امكان‏پذير نيست. پس تفكر براى اصلاح او هدر دادن عمر است.

ب) نگاههاى واقع‏بينانه

واقعيت اين است كه صاحبان ديدگاه فوق، جوان عصر حاضر را نشناخته‏اند و تصورى را كه از انسانهاى عصر نيوتن و لاپلاس، در ذهنشان به وجود آمده است، بر جوان عصر حاضر منطبق مى‏كنند، در حالى كه پس از كشف نيروى جاذبه و امورى نظير آن، در دوره كوتاهى غرورى علمى، دانشمندان را فرا گرفت، به گونه‏اى كه «لاپلاس» خود را بى‏نياز از خدا مى‏ديد و همه روابط عالم را روشن و همه قوانين را كشف شده مى‏دانست، ولى امروزه اكثر قريب به اتفاق دانشمندان، به مجهولات بيشتر از معلومات، اعتراف دارند و ناشناخته‏هاى جهان را افزون از شناخته شده‏ها مى‏دانند و به ويژه در باره انسان و چگونگى پرورش يافتن روح و روان او به ناآگاهى خود اعتراف دارند. به همين جهت، هر احتمال و هر فرضيه را در دستور كار خود قرار مى‏دهند تا با محك تجربه، آن را بيازمايند. آنها در مقابل داده‏هاى دينى، چونان گذشته موضع‏گيرى نمى‏كنند و پس از يكى دو قرن غرور علمى، اكنون بازگشته و سخن بوعلى‏سينا را آويزه گوش خود قرار داده‏اند كه «كلما قرع سمعك من العجائب فَذَره في بقعة الإمكان؛ ما لم يزدك عنه قاطع البرهان؛

هر چه از عجايب كه به گوشت مى‏خورد [انكار نكن و] در حيطه ممكنها قرارش ده تا وقتى كه دليل قاطعى بر رد آن بيابى.» بنابراين در چنين عصرى، سخن و پيام دين، گوشهاى شنوا دارد و احتمال صحت آن منتفى نيست.

اما در مورد بى‏مهرى و بى‏عاطفگى جوان عصر حاضر شايان يادآورى است اين مشكل، مشكل ذاتى او نيست، بلكه زندگى ماشينى چنين حالاتى را بر او تحميل كرد، و نبودن پرورش دينى، رشد نيافتن عواطف انسانى او را موجب شده است. در واقع او نيز همچون ساير انسانها در طول تاريخ داراى گرايشهاى فطرى بوده و هست، اما متأسفانه كسى به فكر پرورش فطرت نوع‏دوستى او نبوده، بلكه با غفلت از آن و فشار مشكلات عصر ماشينيسم، به خمودى گراييده، اما نابود نشده است، زيرا كه اولاً فطرت نابودشدنى نيست و ثانيا كلمات و رويكرد كنونى آنان به مكاتب الهى، گواه بقاى رگه‏هايى از فطرت در وجود آنان است.

بنابراين سخن و ديدگاه بدبينانه در مورد جوانان عصر جديد قابل قبول نيست.

ويژگيهاى مثبت جوان عصر حاضر در مقايسه با جوان عصر جاهلى

بر خلاف كسانى ك جوان عصر حاضر ـ خصوصا جوانهاى كشورهاى غربى ـ را منحرف و غير قابل هدايت مى‏دانند، به نظر مى‏رسد با يك مقايسه اجمالى بين جوانان اين عصر با جوانان عصر نزول قرآن، روشن مى‏شود زمينه‏هاى هدايت اينان به مراتب بيش از آنان است. بنابراين به راحتى مى‏توان نتيجه گرفت اگر آنان هدايت شدند و بهترين صحنه‏هاى عاطفى و عقلانى و عبادى را آفريدند، جوان عصر حاضر بهتر مى‏تواند از اين موهبت بهره‏مند شود.

ويژگيهاى جوان عصر جاهلى

از بررسى آيات قرآن و روايتهاى رسيده و قضاياى تاريخى و حالات و روحيات و رفتارهاى انسان عصر جاهلى روشن مى‏شود. برخى از مهمترين آنها چنين است:

  1. آنان انسانهاى متعصبى بودند كه حتى اگر حق برايشان واضح و روشن مى‏شد، در مقابلش سر تسليم فرود نمى‏آوردند و حتى مى‏گفتند اگر آنچه مى‏گويى حق است، ما مرگ را بر پذيرفتن حق ترجيح مى‏دهيم:

«و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارةً من السماء اوِ ائتنا بعذاب اليم؛(1)

و [ياد كن] هنگامى را كه گفتند: خدايا! اگر اين همان حقِ از جانب توست، پس بر ما از

آسمان سنگهايى بباران يا عذابى دردناك بر سر ما بياور!»

  1. آنان بسيار به حرف و سخن پدران و بزرگان خود معتقد بودند و در مقابل سخن آنان حتى عقل خود را تخطئه مى‏كردند. بنابراين هيچ حرفى حتى كلام خدا را برنمى‏تافتند. قرآن در اين باره مى‏فرمايد:

و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد، مى‏گويند: نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم، پيروى مى‏كنيم!(2)

در اينجا خداوند، رسوايى آنان را نمايان مى‏سازد، به گونه‏اى كه تعجب همگان را برمى‏انگيزد و مى‏پرسد:

«اَ وَ لو كان آبائهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون؛(3)

آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى‏كرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند، [باز در خودپرستى هستند]»؟!

نظير اين مضمون در آيه 104 سوره مائده كه آخرين سوره نازل شده بر پيامبر اكرم(ص) است، نيز وجود دارد و نشان مى‏دهد اين روحيه چنان در مردم آن عصر رسوخ كرده بود كه به راحتى قابل سلب نبود. جستجوگر در آيات قرآن بيش از ده نمونه آيه كه با صراحت بر اين مطلب دلالت كند، مى‏تواند بيابد.

  1. ويژگى ديگر مردم آن عصر، خشونت و بى‏رحمى و سنگدلى بود، كه ناشى از گرمى هوا و خشونت طبيعت حجاز و نبود امكانات محيط بود. برخى صفات خشن، طبيعت ثانوى آنان شده بود و از نسلى به نسل ديگر منتقل مى‏شد. آنان دختران را زنده به گور مى‏كردند(4) و پسران را به خاطر ترس از فقر مى‏كشتند.(5) هر طايفه‏اى به مجرد اينكه قدرت و نيروى بيشترى پيدا مى‏كرد، بر قبيله مجاور حمله مى‏كرد و آنان را از بين مى‏برد تا علاوه بر به دست آوردن مال و دارايى، مزاحمى در استفاده از طبيعت و منابع قليل آبى، برايش وجود نداشته باشد. در بين آنان اين مَثَل معروف بود كه من و پسرعمويم در مقابل بيگانه با هم هستيم و در هنگام فراغت از بيگانه، دشمن يكديگريم! نگاه اجمالى به كتابهايى كه قبيله‏هاى عرب را طرح مى‏كند، گامى است تا معلوم شود برخى از طوايف گاهى منقرض مى‏شد و هيچ كس از نسلشان باقى نمى‏ماند. بيشتر اين انقراضها در اثر جنگهايى بود كه طايفه قوى بر طايفه ضعيف تحميل مى‏كرد.
  2. ويژگى ديگر مردم آن عصر، جهالت به معناى خاص آن يعنى عجز و ناتوانى از خواندن و نوشتن بود، به گونه‏اى كه باسوادان آنان از تعداد انگشتان تجاوز نمى‏كرد. در نتيجه امكان مفاهمه و ارتباط علمى با آنان بسيار محدود بود و تنها ممكن بود آنان را از راه شنيدن و شنواندن مستقيم به راه حق سوق داد.
  3. فساد و انحرافات اخلاقى در بين آنان به شدت رواج داشت و حتى براى موجه جلوه دادنش، آن را ميراث پدران و فرمان الهى مى‏دانسته‏اند. قرآن مى‏فرمايد:

«و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و اللّه‏ أمرنا بها؛(6)

و چون كار زشتى كنند، مى‏گويند: پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است.»

خداوند در جواب آنان مى‏فرمايد:

«قل ان اللّه‏ لا يأمر بالفحشاء؛(7) بگو: قطعا خداوند به كار زشت فرمان نمى‏دهد.

  1. ويژگى ديگرى كه جوانان آن عصر با آن مواجه بودند اين بود كه رهبران از جهالت آنان استفاده مى‏كردند و از نذر و نيازهاى آنان براى بت و غير بت بهره مى‏بردند. بنابراين پيوسته مواظب بودند آگاهى و شعور در جوانان نباشد و آنان در خواب خرگوشى باشند، تا رهبران به منافع خود برسند. جوانان نيز از اين توطئه بى‏خبر بودند و به همين جهت براى اينكه سخنى از پيامبر اكرم(ص) به گوششان نرسد، در هنگام طواف خانه خدا يا جاهاى ديگر كه احتمال برخورد با پيامبر اكرم(ص) و شنيدن سخنان او را مى‏دادند، در گوشهاى خود پنبه مى‏گذاشتند!

اين، برخى از ويژگيهاى جوانان عصر نزول قرآن بود كه با توجه به مجموع آن، هر كس يقين مى‏كند راه هدايت و راهنمايى و اصلاح چنين مردمى تقريبا، به طور كامل مسدود بود، ولى هدايت شدن آنان در پى زحمات طاقت‏فرسا و شبانه‏روزى پيامبر اكرم(ص) اين نويد را به همگان مى‏دهد كه راهنمايى و هدايت و اصلاح همه جوامع انسانى امكان‏پذير است. اگر چه اين كار در برخى جوامع، نظير آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد، به معجزه بيشتر شبيه است. اگر كسى اصلاح شدن انسانهاى آن چنانى و تبديل آنان به انسانهاى رؤوف و مهربان و داراى عاطفه و حافظ قرآن را از معجزات حضرت پيامبر(ص) بداند، سخنى گزاف نگفته است.

به هر حال، با توجه به آنچه گذشت روشن مى‏شود هدايت انسانهاى عصر حاضر، امرى ممكن، بلكه بسيار راحت‏تر از آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد، مى‏باشد.

ويژگيهاى جوان عصر حاضر

اگر چه در مقاله‏هاى قبل اشكالات و ايرادهاى زياد جوان عصر حاضر، در مقايسه با جوان پرورش يافته در مهد دين را بيان كرديم، ولى بيان آن اشكالها و ايرادها هيچ گاه جوان عصر حاضر را در حد انسانهاى دوران جاهلى سقوط نداده است و اساسا مقايسه بين جوانهاى عصر حاضر با جوانهاى عصر جاهلى بى‏معنى است، زيرا اكثر ويژگيهاى اينان كاملاً بر عكس ويژگيهاى انسانهاى آن عصر است، از باب نمونه:

  1. جوان عصر كنونى، پيروى بى‏قيد و شرط از گذشته را هرگز نمى‏پذيرد، و نه تنها از پدر و مادر تقليد كوركورانه نمى‏كند، حتى سخن دانشمندان را بدون دليل و برهان نمى‏پذيرد. به عبارت ديگر: انسان اين عصر، به مرحله‏اى از عقلانيت و شعور رسيده است كه به تمامى ميراث گذشتگان با ديد سؤال مى‏نگرد و مى‏خواهد با نور علم و تجربه بر آنها نور بتاباند و سره از ناسره جدا سازد. وى اگر چه در عصر رنسانس، مقدارى راهِ افراط را پيمود و بر تمامى داشته‏هاى گذشته خط بطلان كشيد، ولى امروزه به آنها با ديد سؤال مى‏نگرد تا راهى براى اثبات يا ردّ پيدا كند.
  2. جوان عصر كنونى تا حد زيادى از تعصب دور است و مطلب خوب و علمى و مطابق با ذوق و عاطفه بشرى را هر كجا كه يافت، استقبال مى‏كند. براى او مهم نيست گوينده سخن فارس يا عرب و يا انگليسى باشد، بلكه برايش مهم است سخن علمى باشد و در آن، امكان رخنه و شبهه نباشد، و اگر سخنى اين جهانى و مادى است، قابل تجربه و اثبات علمى باشد.
  3. انسان عصر حاضر از خشونت و بى‏رحمى متنفر است، به گونه‏اى كه تصوير حمله چند اسرائيلى به يك كودك فلسطينى، او را به عكس‏العمل وا مى‏دارد و جنگ و جنايت در سراسر جهان را محكوم مى‏كند. همين ويژگى است كه راه سوء استفاده و دروغ‏پردازى را براى يهوديان باز كرده تا آمار غير واقعى از كشتار يهوديان به دست نازيهاى آلمان را ارائه دهند و كوره‏هاى يهودسوزى را بزرگ جلوه دهند تا با مظلوم‏نمايى، اهداف خود را پيگيرى كنند.

به هر حال انسانِ عصر حاضر خواهان احقاق حقوق خود مى‏باشد و در مقابل از بين برنده حقوق خود كوتاه نمى‏آيد، ولى ترجيح مى‏دهد گرفتن حق، حتى‏الامكان از راههاى مسالمت‏آميز يعنى از راه گفتگو و مذاكره و پيروى از عقل و برهان باشد.

حال اين صلح‏طلبى چه محصول پيشرفت علمى باشد يا محصول زندگى شهرنشينى يا محصول بى‏حالى و بى‏تحركى جوانان، فرقى نمى‏كند. مهم اين است كه از خشونت، به عقل و منطق پناه بردن ويژگى بسيار خوب و ارزشمندى است. در عصر حاضر در مقايسه با عصرهاى گذشته، خشونت كاربرد كمترى دارد.

  1. بر خلاف مردم عصر جاهليت كه اكثر قريب به اتفاق آنان اعم از پير و جوان و زن و مرد و شهرى و روستايى از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند و ارتباط فكرى با آنان، تنها از راه گفتن و شنيدن حضورى امكان‏پذير بود، مردم اين عصر، همگى از حداقل سواد بهره‏مندند و با روزنامه و كتاب سر و كار دارند.

علاوه بر آن فيلمهاى سينمايى و راديو و تلويزيون و عكس و تلفن و كامپيوتر و اينترنت مى‏توانند وسيله برقرارى ارتباط و در انتقال دانش مؤثر باشند. پس انتقال دانش به او، بسيار سريع انجام مى‏پذيرد.

  1. فساد و انحرافات جنسى در آن دوره و اين دوره، بوده است و نمى‏توان دوره‏اى را از دوره‏اى ديگر بهتر دانست، اگر چه ممكن ست كسى ادعا كند در زمان حاضر وسايل تحريك‏كننده شهوت جنسى بيشتر است، ولى در مقابل مى‏توان گفت در اين زمان، شعور جمعى، بالاتر رفته و بسيارى از امور جنسى از زندگى افراد شهوتران بيرون رفته است و آنها به دفع شهوت از راههاى معقول‏تر روى آورده‏اند.
  2. سوء استفاده نوع حكومتها از مردم و تلاش براى استفاده ابزارى از آنان در هر زمانى بوده، اگر چه ابزار آن متفاوت بوده است.

در قسمت پنجم و ششم شايد انسانهاى هر دو عصر مشابه باشند.

ج) نتيجه مقايسه

به هر حال جوان عصر حاضر با انسان عصر جاهليت در چهار جهت اصلى كه در فهم

دين و پيروى صحيح از آن، دخالت مستقيم دارد، متفاوتند و انسان عصر حاضر در هر چهار جهت به گونه‏اى است كه زمينه روى آوردن به حقايق دينى برايش بيشتر فراهم است. بنابراين، نه تنها امكان اصلاح جوان عصر حاضر وجود دارد كه زمينه‏هاى هدايتى او به مراتب بيشتر از اعصار گذشته است. در نتيجه اگر قرآن و سخن پيامبر اكرم(ص) توانست در آن زمان چراغ هدايت را در دل افراد متعصب و بى‏سواد و خشن روشن كند، همان منابع نورانى در عصر حاضر خواهند توانست نور هدايت را در دل انسانهاى باسواد و عارى از خشونت و تعصب روشن كنند.

بلى اگر قرآن يا حديث درست فهميده نشود و بيان نگردد يا خصوصيات زمانى و مكانى لحاظ نشود، ممكن است تأثير معكوس داشته باشد، كه آن بحث ديگرى است.

ناكارآمد بودن ابزار

و وسايل هدايتى

ممكن است گفته شود اصل هدايت‏پذيرى انسانها مسلم است و اينكه مردم و جوانان عصر ما امكانات هدايت‏پذيرى بهترى نسبت به مردم عصر پيامبر اكرم(ص) دارند، قابل ترديد نيست، ليكن ابزار و وسايلى كه در آن زمان مورد استفاده قرار گرفت تا مردم را به سوى حق و حقيقت هدايت كند و آنان را از گمراهى برهاند، امروزه موجود نيست يا اگر موجود است، همان ابزار قديمى است كه براى آن عصر كاربرد داشت و براى اين عصر كاربرد چندانى ندارد.

به عبارت صريح و روشن، در مباحث گذشته از قرآن و سخنان پيامبر اكرم(ص) به عنوان امورى كه مى‏تواند جوان امروزى را به سوى حق و حقيقت سوق دهد، نام برده مى‏شد، در حالى كه قرآن مربوط به هزار و چهار صد سال پيش است و از مثالها و تشبيهاتش پيداست براى جامعه آن زمان و جوامع نظير آن تهيه شده است و براى جوامع پيشرفته كنونى و انسانهايى كه فضا را نيز مسخّر خود قرار داده‏اند، مناسب نيست. از طرف ديگر سخنان پيامبر اكرم(ص) سالم به دست ما نرسيده و آن قدر كم و زياد شده و دروغهايى در بين آنها قرار داده شده كه يقين به گفتن آنها توسط آن حضرت مشكل است.

علاوه بر اينها در آن زمان پيامبر اكرم(ص) بود و اخلاق و رفتارش، جذب‏كننده انسانها به اسلام بود، ولى متأسفانه اكنون چنين معصومى بين ما نيست. بنابراين ابزار هدايت‏گرى در زمان ما ناقص و ناكارآمد است.

كارآمد بودن ابزار

و وسايل هدايتى

روشن است كه هيچ يك از اشكالات مطرح شده، قابل قبول نباشد و آنها را بتوان جواب گفت و اثبات كرد قرآن فرازمانى و فرامكانى است و سخنان پيامبر اكرم(ص) امروز نيز همچون گذشته نقش هدايتگرى دارند و وجود نداشتن شخص معصوم و داراى مكارم اخلاقى در اين زمان، مانعى در راه هدايت‏پذيرى انسانها ايجاد نمى‏كند. بنابراين انسانهاى اين زمان نيز ابزارهاى هدايت را در اختيار دارند.

الف) كارآمد بودن قرآن

امروزه اشكالهايى بر قرآن وارد مى‏كنند و آن را غير كارآمد و غير مفيد براى اين عصر و عصرهاى بعدى قلمداد مى‏كنند، در صورتى كه اين اشكالها قابل پاسخگويى است، ولى شنيدن پاسخ و درك آن نيازمند صبر و تحمل و خسته نشدن از مطلب و بالاخره دقت در جواب و درك آن است، زيرا همگان مى‏دانند شبهه‏اندازى كار راحتى است، اما پاسخ‏گويى به آن، بسيار مشكل و طاقت‏فرساست و هيچ كس نبايد انتظار داشته باشد جواب شبهات، به آسانى خود شبهات باشد. در عين حال تلاش خواهد شد مطالب اين بخش، بسيار ساده و قابل درك در چند بند بيان شود:

  1. شبهه‏كنندگان دستى از دور بر آتش دارند و قرآن را آن طور كه هست نشناخته‏اند، همان گونه كه هيچ انسان شيعه و سنى و حافظ قرآن يا مفسر آن ادعاى فهم كامل قرآن را ندارد. هر كس به هر چه عالمتر باشد عجز و جهلش در مقابل قرآن بيشتر است.

بى‏جهت نيست كه خداوند با قرآن يا حتى با سوره‏اى از آن، همگان را به مبارزه طلبيد و فرمود:

«و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون اللّه‏ ان كنتم صادقين؛(8)

اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرديم، شك داريد، پس سوره‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را ـ غير خدا ـ فرا خوانيد، اگر راستگو هستيد».

قرآن كريم اين ادعا را چندين مرتبه به صورتهاى مختلف، تكرار كرده است.(9)

اگر انسانهايى ادعا دارند قرآن مربوط به عصر گذشته است و امروز عصر اتم مى‏باشد، تلاش كنند سوره‏اى همانند قرآن بياورند، به گونه‏اى كه هيأت منصفه جهانى از مسلمان و غير مسلمان و دانشمندان عرب و غير عرب بر برابرى آن سوره با سوره‏هاى قرآن يا ترجيح آن بر سوره‏ها گواهى دهند.

در جهانى كه هر روز فناورى جديدى، فناوريهاى قبلى را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد و فرضيه دانشمندى، تئوريها و فرضيه‏هاى قبلى را به چالش مى‏كشد و ادبيات و هنر تازه‏اى، دلها و ديدگان را خيره مى‏سازد و عقول همه را به حيرت وا مى‏دارد، چگونه است كه هيچ ابرمردى پيدا نمى‏شود كلامى بياورد، حتى اگر در كوچكى همانند سوره كوثر باشد و با آن مبارزه‏طلبى و تحدى هزار و چهار صد ساله قرآن را پاسخ گويد؟!

مگر نه اين است كه هر نويسنده‏اى در اول كتاب خود و در جاى جاى آن از اشتباهات احتمالى پوزش مى‏طلبد و تقاضا مى‏كند اشكالات و نقاط ضعف او را به ديد اغماض بنگرند، ولى قرآن با صراحت مى‏گويد: هيچ باطلى در كتابش وجود ندارد، بلكه باطل را به آن راهى نيست:

«و انه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه و تنزيل من حكيم حميد(10)؛

به راستى آن كتابى ارجمند است. از پيش رو و از پشت سرش، باطل به سويش نمى‏آيد [زيرا [وحى، نامه‏اى است از حكيمى ستوده».

پس بايد اعتراف كرد هنوز عمق كتاب خدا شناخته نشده است تا صحبت از مفيد بودن يا نبودن، كافى بودن يا نبودن آن براى عصر حاضر به ميان آيد. اين بحث دامنه طولانى دارد كه براى خارج نشدن از موضوع اصلى بحث به همين مقدار اكتفا مى‏شود.

  1. در يك تشبيه ساده خداوند به عنوان فرستنده قرآن به عنوان كتاب زندگى، و مردمان آن عصر و اين عصر به عنوان درس‏آموزندگان آن را مى‏توان به يك شيمى‏دان اديب كه آرزو دارد تمامى علوم و فنون خود را به كودك تازه به مدرسه رفته بياموزد تشبيه كرد كه چون بچه توان درك آن مفاهيم را ندارد، پدر مطالب را به صورت داستانهايى براى او بيان مى‏كند و كودك از آن داستانها لذت مى‏برد و آنها را حفظ مى‏كند و در جاهاى مختلف مى‏نويسد و … اما هر چه بيشتر درس مى‏خواند و به علوم و فنون روز مجهز مى‏شود، در بازگشت به كتاب پدر و دقت در آن، رمزى از رمزهاى كتاب بر او گشوده مى‏شود و علاوه بر داستان، نكته‏اى جديد از آن برداشت مى‏كند، كه قبلاً توان فهم و برداشت آن را نداشت.

كاروان بشرى از عقول محدود حركت كرده، كم كم به دوره فعلى رسيده است. در دوره‏هايى از تاريخ، انسانها تنها به ادراكات حسى تكيه مى‏كردند و خداوند در حد درك آنان معجزه‏هاى حسى نظير شتر صالح و عصاى موسى را مى‏فرستاد، اما در عصر ظهور اسلام، مردم به حدى از شعور رسيده بودند كه كتاب به عنوان معجزه پيامبر اكرم(ص) قرار داده شد، آنان به اين مرحله از رشد رسيدند كه آن را نابود نكنند و چون به جنبه‏هاى ادبى و فصاحت و بلاغت و داستانى بودن توجه مى‏كردند و در همين امور قرآن را برتر از متون ادبى خود مى‏دانستند، در مقابلش سر تعظيم فرود آوردند و آن را بزرگ شمردند.

با پيشرفت علم و روشن شدن بسيارى از حقايق و كشف بسيارى از قواعد، وقتى دانشمندى با آيه‏اى كه در آن به رمز كشف شده توسط آن دانشمند، اشاره‏اى واضح داشت مواجه مى‏شد، ناگهان صداى تسبيح و تقديسشان بلند مى‏شد. در خاطر است چند سال پيش، در بين خلبانان نيروى هوايى آنان از سختى پرواز و فشارى كه در هنگام صعود فانتومها بر آنان وارد مى‏شود سخن مى‏گفتند، اين آيه به ذهن آمد:

«يجعل صدره ضيّقا حرجا كأنّما يصّعّد فى السماء(11)؛

دلش را سخت تنگ مى‏گرداند، چنان كه گويى با زحمت در آسمان بالا مى‏رود».

وقتى براى آنان خوانده شد، چنان متهيج شده بودند كه وصف‏ناشدنى است، زيرا قرآن سخنى گفته است كه اكنون در عصر فضا، آنان با تمام وجود آن را لمس مى‏كنند.

طبيبى كه كشف كرده است سلولهاى انتقال درد سوختگى در سراسر پوست بدن پراكنده‏اند و در گوشتها از آنها خبرى نيست، وقتى با آيه «كلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب(12)؛ هر چه پوستشان بريان گردد، پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشد» مواجه مى‏گردد، مطمئن مى‏شود فرستنده كتاب از بيان الفاظ، معانى گوناگونى را قصد كرده كه شدت عذاب آخرت يكى از آنهاست و توجه دادن اينكه سلولهاى انتقال درد سوزش، در زير پوست است و در گوشت نيست! شايد نكته‏هاى ديگرى نيز داشته باشد كه در آينده روشن شود.

جاى سخن در اين است كه قرآن گرچه ظواهرى نظير «حور مقصورات فى الخيام(13)؛ حوريان پرده‏نشين در خيمه‏ها» دارد كه چه بسا با زندگى بدوى اعراب سازگار است، ولى حاوى نكته‏ها و امورى است كه در عصر علم و فناورى روشن مى‏شود. بنابراين با پيدا كردن چند لفظ يا چند داستانى كه ممكن است به تناسب فرهنگ و ادبيات دوره نزول نازل شده باشد، نمى‏توان فرازمانى و فرامكانى بودن قرآن را زير سؤال برد، بلكه همان گونه كه در احاديث متعددى وارد شده، قرآن دريايى است كه شگفتى‏هايش پايان ندارد(14) و هميشه تازه است و خداوند در قرآن بر مردم تجلى كرده است، يا آن گونه كه در خود قرآن آمده «نور»(15) و بيانگر همه چيز است.(16)

بنابراين به شهادت قرآن و روايات و گفتار دانشمندان، قرآن كتابى است كه مطالب تازه و نو دارد و در هر عصرى جديد است. بنابراين اولين اشكال از اشكالات سه گانه رفع شد و روشن گرديد قرآن اكنون نيز مطالبى دارد كه بايد استخراج گردد و در باره آن دقت شود. آنچه اكنون به عهده ماست، يافتن روشهايى است كه با آن بتوان با انسان عصر جديد گفتگو كرد و او را چون انسانهاى صدر اسلام پرورش داد.

ب) كارآمد بودن سنت نبوى

اشكالى كه در باره سنت نبوى يا به طور كلى سنت و احاديث و روش معصومان مطرح است، اين است كه بدخواهان و مخالفان و گاهى ساده‏انديشان، دروغهايى جعل كرده و به اسم حديث در بين مردم رواج داده‏اند و گاهى افرادى سخن معصوم را اشتباه يا غلط فهميده و همان گونه نقل كرده‏اند. بنابراين اگر چه سخن معصوم، نور و هدايت و راهنما و انسان‏ساز است، ولى اكنون يافتن آن سخنان بسيار مشكل است.

در جواب مى‏توان گفت: پس از وجود عقل و وجدان و تثبيت قرآن، مشكلى باقى نمى‏ماند، زيرا ما موظفيم روايات را بر عقل عرضه كنيم؛ سخنى كه خلاف عقل و برهان است، از امام و معصوم گفته نمى‏شود، چون گفتن كلامى خلاف عقل، با عصمت آنان ناسازگار است.

پس از سازگارى كلامى با عقل، آن را با قرآن مى‏سنجيم. اگر با ظاهر قرآن مخالف بود، آن سخن توسط پيامبر و معصوم گفته نشده است.

با اين دو معيار مى‏توان سره را از ناسره جدا ساخت. بنابراين هر حديث اخلاقى و عقيدتى، كه با عقل سازگار بود و با ظاهر قرآن مخالفت نداشت، قابل اخذ و اعتماد است.

حديثهاى فقهى ويژگى خاص خود را دارد و به همين جهت سند آنها نيز ارزيابى مى‏شود.

گفته نشود كه ممكن است احاديثى با سند صحيح و موافق با عقل و قرآن در اخلاقيات و اعتقاديات جعل كرده‏اند و به پيامبر اكرم نسبت داده‏اند، زيرا مى‏گوييم: در صدر اول مثلاً تا صد سال پس از هجرت، افراد فهيمى كه پس از تدبر و شناخت، حديث جعل كنند، وجود نداشته، بلكه جاعلان، انسانهاى احمق و مال‏دوستى بودند كه از قرآن خبرى نداشتند و احاديثى براى جلب منفعتهاى دنيايى يا لجبازى فقهى جعل كرده‏اند كه در عصرهاى بعدى مفتضح و رسوا شده‏اند. افراد عاقل و فهميده‏اى كه ظاهر قرآن و عقل را بفهمند و بعد تفسيرى جعلى ـ گرچه درست ـ از بطون قرآن ارائه و آن را به معصوم نسبت دهند، وجود نداشته‏اند. بنابراين در معانى دقيق قرآنى و امور دقيق عقلى و امور تربيتى اگر احاديثى از صدر اول به دست ما رسيد كه با عقل و ظاهر قرآن سازگار بود، كافى است كه آن را بپذيريم. اگر اين مطالب مورد قبول واقع نشود، مى‏توانيم بگوييم: در زمان فعلى افراد بسيارى هستند كه شغلشان حديث‏شناسى و تشخيص سره از ناسره است. با معيارهايى كه آنان ارائه مى‏دهند و همگى بر آن توافق دارند، مى‏توان حديثهاى صحيح را از ناصحيح تشخيص داد. همچنين احاديث و سنتى كه همه فرقه‏ها با ديدگاههاى مختلف بر آن توافق دارند، قطعى است. پس نمى‏توان گفت در اين عصر، از تمامى سنن و احاديث پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصوم محروم هستيم. نكته مهم ديگر اين است كه در همان قرنهاى نخست حديث‏شناسان ما براى گزينش روايات صحيح و كنار زدن روايات جعلى تلاش عالمانه‏اى كرده‏اند و كتابهاى حديثى قابل اعتمادى را بر جاى گذاشته‏اند كه اينك مأخذ و منبع دينى به شمار مى‏روند.

ج) الگوى عملى

سومين اشكالى كه مطرح شد اين بود كه انسان عصر جديد الگوى عملى ندارد؛ يعنى امروز شخصى مانند پيامبر اكرم(ص) وجود ندارد كه با ديدن او و رفتارش و اخلاق خوب و احترام به بزرگترها و تواضعش در برابر مردم و كرنشش در مقابل خداوند، افراد به سوى اسلام و مسير هدايت جذب شوند.

در جواب مى‏توان گفت: متأسفانه عصر حاضر از حضور عملى معصوم محروم است، ولى اين محروميت به هدايتگرى اسلام و هدايت‏پذيرى انسانها ضربه‏اى اساسى وارد نمى‏كند، زيرا قبلاً بيان شد كه بشر ـ به طور كلى ـ روز به روز از محسوس به سوى معقول حركت تكاملى دارد. به همين جهت معجزه‏هاى انبيا از امور محسوس، به كتاب تغيير يافت. در نتيجه مى‏توان گفت در صدر اسلام كه هنوز عقلانيت رشد چندانى نكرده بود، نياز به الگوى عملى و اسوه، احساس مى‏شد، ولى در عصرهاى بعدى با رشد عقلاينى بشر اين نياز تنزل كرد، به گونه‏اى كه

اكنون همگان بين عالِم و عامل تفاوت مى‏گذارند و از عالِمِ غير عامل، علم را فرا مى‏گيرند و خود به آن عمل مى‏كنند.

مردم مى‏توانند بين حيثيت علمى افراد باحيثيت هواى نفس و دل‏بخواهى آنان تفاوت قايل شوند، ولى در گذشته اين توان در بشر كمتر يافت مى‏شد. علاوه اينكه بسيارند عالمان و دانشمندانى كه پاسخگوى نيازهاى علمى و عملى مردم در جهت هدايت به خوبيها و ارزشها و احكام دينى مى‏باشند؛ كسانى كه سلوك و اعمالشان نه در حدّ معصومان(ع) ولى در حدّ انسانهاى بسيار والا و متخلّق قرار دارند و مى‏توانند الگوى عملى جوامع و انسانهاى كمال‏جو قرار گيرند.

نتيجه بحث ابزار

و كارآمد بودن آن

از مباحث گذشته روشن شد ابزار هدايتى كه براى مردم صدر اسلام بود، امروزه نيز مى‏تواند ابزار هدايت باشد. پس مى‏توان گفت امكان هدايت انسان عصر جديد موجود است و ابزار آن فراهم است. بنابراين اكنون بايد با عقل و درايت به بهره‏گيرى از اين منابع عظيم پرداخت و روشهايى را آموخت كه با اين زمان و اين اوضاع مناسبت داشته باشد، زيرا همان گونه كه از مباحث گذشته روشن شد قرآن براى اينكه در آن عصر بتواند راهنما باشد، در بسيارى از موارد مثالها و تشبيهات و كلمات عرف آن زمان را به كار برده و مطالب خود را در آن قالبها بيان كرده است، كه امروزه بايد از آن قالبها گذشت و روح آن مطالب را استخراج كرد. در جاهايى كه مطالب را مطلق و خالى از شكل و قالب خاصى بيان كرده است، نيز بايد دقت شود، زيرا آنها امورى است كه با فطرت انسانى مطابق است و فطرت، تغيير و تبديل‏ناپذير است. پس آنها همان گونه كه هستند، آموخته مى‏شوند و در مرحله عمل به آن عمل مى‏شود.

ممكن است امور عقلى عميقى باشد كه بايد با تدبر و تعقل گوشه‏اى از آنها را فرا گرفت، نظير آيات سوره توحيد و آيات نخست سوره حديد و اواخر سوره حشر، كه در روايات آمده است: مردمى از آخرالزمان اين آيات را مى‏فهمند.ادامه دارد.

پى‏نوشتها:

1 ـ سوره انفال، آيه 32.

2 ـ سوره بقره، آيه 170.

3 ـ همان.

4 ـ «و اذا المؤودة سئلت، بأى ذنب قتلت؛ هنگامى كه از آن دخترك زنده به گور بپرسند كه به كدامين گناه كشته شده‏اى؟!»، سوره تكوير، آيه‏هاى 8 ـ 9.

5 ـ رجوع شود به سوره انعام، آيه 151 و سوره اسراء، آيه 31، كه خداوند آنان را از كشتن فرزندان به خاطر فقر و تنگدستى منع مى‏كند.

6 ـ سوره اعراف، آيه 28.

7 ـ همان.

8 ـ سوره بقره، آيه 23.

9 ـ سوره يونس، آيه 38 و سوره هود، آيه 11.

10 ـ سوره فصلت، آيه‏هاى 41 و 42.

11 ـ سوره انعام، آيه 125.

12 ـ سوره نساء، آيه 56.

13 ـ سوره الرحمن، آيه 72.

14 ـ نهج‏البلاغه صبحى صالح، خطبه 18 و 152.

15 ـ سوره مائده، آيه 15 و نساء، آيه 174.

16 ـ سوره نمل، آيه 89 و اعراف، آيه 157 و تغابن، آيه 8.

گفتگو با جوان عصر حاضر

قرآن و چگونگى سخن گفتن با جوان عصر حاضر

«قسمت دوم»

احمد عابدينى

از دقت در مباحث گذشته روشن مى‏شود كتاب الهى «هدىً للناس؛(1) هدايتگر مردم» است و حاوى تمامى مطالب مى‏باشد: «تبيانا لكل شى».(2) از جمله امور، راه هدايت جوانان اين عصر است كه چون جوانان از مردمند، «هدىً للناس» حكم مى‏كند اينان نيز مشمول هدايت شوند و چون وضع و ويژگى افراد كنونى با مردم اعصار گذشته متفاوت است، راه هدايت آنان ويژه است و چون قرآن بيانگر همه چيز ـ لااقل در محدوده هدايت كلى انسانها ـ مى‏باشد، اين راهها را بيان كرده است. بنابراين از اكنون بايد در آيات قرآن دقت كرد و با توجه به آنچه از جوان امروز مى‏دانيم، راه سخن گفتن و ارتباط برقرار كردن با او را پيدا كنيم. لازم است اكنون با جوان عصر حاضر، آشنايى بيشترى حاصل شود و با روحيات او بيشتر آشنا شد، تا بتوان راه و روش سخن گفتن با او را بهتر از قرآن استخراج كرد.

جوان عصر حاضر از ديد آموزشى

براى گفتگو با جوان عصر حاضر و تربيت او به گونه‏اى كه اسلام خواسته و فطرت سالم توحيدى وى استوار گرديده، اول بايد ويژگيهاى او را شناخت. برخى از آن ويژگيها نظير تعقل و دورى از تعصب و تقليد قبلاً گذشت، اما ويژگيهاى ظريفى كه در بُعد تعليم و تعلم آنان نقش بسزايى دارد، در اينجا بيان مى‏داريم، طبيعى است كه اين ويژگيها در همه جوانان به يك اندازه نيست اما در تربيت و رشد آنان بايد به اينها توجه داشت: 1. بسيارى از جوانان كنونى از تعليم مستقيمِ امور تربيتى و اخلاقى، متنفرند و آموزش دادن اين امور به طور مستقيم را برنمى‏تابند، خصوصا اگر آنان مورد خطاب و معلوم باشد انگشت اشاره گوينده متوجه آنان است. بنابراين در آموزش دادن اين گونه امور به او بايد از بيانهاى غير مستقيم و غير صريح استفاده كرد. 2. جوان عصر حاضر از رمز و راز و از پسِ پرده‏گويى، بيشتر لذت مى‏برد. به همين جهت در تماشاى فيلمها و در خواندن كتابها، بيشتر تحقيق و دقت خود را بر زواياى پنهان آن معطوف مى‏دارد. 3. جوان عصر حاضر نوعا واقع‏گراست، به گونه‏اى كه حتى داستانهاى خيالى را رنگ واقعيت مى‏دهد و با خيالاتى كه به خاطر تناقض، نتوان آنها را در واقع تطبيق داد يا تناقضى جزئى بين اجزاى آن به وجود مى‏آيد، برنمى‏تابد و از آنها استقبال نمى‏كند. 4. جوان عصر حاضر مطلبى را نمى‏خواهد بدون دليل و برهان بپذيرد و در دليل و برهان بيشتر چشمش به علوم تجربى است و كليات ذهنى را كه همراه با مطلق‏گرايى و مطلق‏گويى است، برنمى‏تابد. از اين‏رو داراى پرسش است. 5. جوان عصر حاضر به عدالت و آزادى بها مى‏دهد و نمى‏تواند حكمى را كه تبعيض‏مآبانه مى‏بيند يا ظالمانه تصور مى‏كند، قبول كند. او امورى را كه آزادى وى را محدود مى‏كند، تا دليل و برهانى مورد قبول بر آن نباشد، نمى‏پذيرد. 6. جوان عصر حاضر به امور تعبدى محض، تن نمى‏دهد و نمى‏تواند قبول كند خداوند ما را بدون دليل به امورى كه دليل و حكمت و علت آن را نمى‏فهميم، متعبد كرده باشد. او در پى شنيدن هر حكمى يك «چرا» مطرح مى‏كند و تا وقتى جواب «چرا» عقل‏پذير يا ارتكازى نباشد، «چرا»هايش پايان نمى‏پذيرد. 7. به بركت علم و فناورى، بسيارى از امورى كه براى جوانان گذشته غير ممكن مى‏نمود، براى انسان كنونى، ممكن و مسلّم شده است. بنابراين مى‏تواند در خيالات خود پرواز كند و به سياره‏ها سفر كند و امور كوچك را بزرگ ببيند و امور بزرگ را كوچك كند و اينها را از واقعياتِ دست‏يافتنى به حساب بياورد، ولى ناهمخوانى و تضاد را قبول نمى‏كند. 8. جوان عصر حاضر دوست دارد كارهايى نظير كارآگاهان و پليسها انجام دهد و از قراين و شواهدِ خيلى دور از ذهن، راهى به سوى دريافت حقيقت و واقعيت پيدا كند.

قرآن و آموزش جوان عصر حاضر

برخى از ويژگيهايى كه جوان عصر حاضر دارد، مطلوب قرآن است و كتاب الهى در صدد ايجاد آن بوده است تا از آن طريق بتواند به مقصد خود نايل آيد، مثلاً قرآن براى اينكه مطالب خوب و توحيدى را به مردم بياموزد، بايد ابتدا آنان را از بتها و معبودهاى خيالى منصرف كند و آنها را به شك بيندازد. در مرحله بعد با ذكر دلايل توحيد، آنان را به سوى خداى واحد فرا خواند و سپس اهل توحيد را عمقِ بيشترى بخشيد. بنابراين ايجاد شبهه، تا حدودى مطلوب قرآن بوده است. جوان عصر حاضر، نسبت به تمامى امور شبهه دارد و حالت جزميّت‏گرايى و تعبّد را كنار گذاشته و طالب دليل و برهان است. بنابراين مقدار بسيارى از راهى كه قرآن براى اقوام گذشته طى مى‏كرد، اكنون پيموده شده است. امتيازات ويژه‏اى كه مردم آن عصر براى رؤساى قبايل و كليدداران خانه خدا و امثال آن قائل بودند، امروزه از ديد جوانان عصر حاضر، تبعيض و نارواست و مورد قبول نيست. جوان عصر حاضر همه را در مقابل قانون متساوى مى‏بيند. حال به سراغ بعضى از آيات و سوره‏هاى قرآن مى‏رويم تا ببينيم در چيدن و نظم مطالب و صراحت‏گويى و رازگويى و حالت معما دادن به برخى مطالب يا بازگفتن و خيالات را پروش دادن چگونه عمل كرده است و در باره ظلم و عدل كه زشتى و خوبى آن از داوريهاى عقل است، چه بيانى دارد و بالاخره در باره انسان‏سازى كه مهمترين هدف قرآن است (هدىً للناس) چه فرموده است؟ «بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم. ويل لكل همزة لمزة. الذى جمع مالاً و عدّده. يحسب أنَّ ماله اَخلده. كلا لينبذن فى الحطمة. و ما ادريك ما الحطمة. ناراللّه‏ الموقدة. التى تطلع على الافئدة. اِنّها عليهم مؤصدة. فى عمد ممددة؛ واى بر هر بدگوى عيبجويى! كه مالى گرد آورد و برشماردش. پندارد كه مالش را جاويد كرده، ولى نه! قطعا در حُطمة (خُردكننده) فرو افكنده خواهد شد. تو چه دانى كه «حطمة» چيست؟ آتش افروخته خداست، كه بر دلها مشرف شود و آنان را فرا مى‏گيرد، در ستونهاى دراز».

نگاهى روان‏شناختى

در ابتدا امورى مانند عيب‏جويى و استهزا را كه مورد تنفر همگانى است، بيان مى‏كند و با كلمه «واى بر هر بدگوى عيبجويى» موضع صريح خود را در باره اين دو صفت آسيب روانى و اجتماعى، به نمايش مى‏گذارد، بدون اينكه شخص خاصى را نشانه رود. از ناحيه ديگر خوش‏گويى و خوش‏بينى را كه دو عاملِ بهداشت روانى است، ترويج مى‏كند. با آوردن كلمه «ويل» كه به معناى هلاكت يا چاهى در جهنم است، سقوط افراد عيب‏جو و بدگو را اطلاع مى‏دهد يا با بيان عاقبتِ آنان، كه سقوط حتمى است، انسانهايى را كه فطرتا طالب علوّ و برترى و كمال هستند، راهنمايى مى‏كند، كه مقدمات رسيدن به كمال، ترك اين گونه امور است.

علل و انگيزه‏هاى استهزا و راههاى پيشگيرى از آن

قرآن در اين سوره سپس به علت‏يابى دست مى‏زند كه چگونه افرادى به اين صفاتِ زشت و آسيبهاى بنيان‏سوز مبتلا مى‏شوند. علت آن را مالدارى و مال‏دوستى و اعتقاد به مشكل‏گشا بودن هميشگى آن مى‏شمرد و از ديدى ديگر نشان مى‏دهد براى مبتلا نشدن به آسيبها بايد يكى يا بيشتر از يكى از پايه‏هاى مثلث شوم را منهدم كرد: يا مال را جمع‏آورى نكرد، يا از مال‏دوستى ـ كه علامت دوست‏داشتن و شماره كردن و رقم آن را افزايش دادن است ـ اجتناب كرد، و يا بايد به آن تكيه نكرد و آن را نجات‏دهنده در تمامى زمينه‏ها ندانست و لااقل نقش آن را در محدوده امور دنيايى ـ غير از مرگ ـ دانست و معتقد شد مال مانع مرگ نخواهد بود. با دقت بيشتر روشن مى‏شود اين سه پايه مثلث، متساوى و در يك سطح نيستند، بلكه سه مرتبه‏اند. مطلوب اولى اين است كه انسان در صدد جمع مال برنيايد و دنيا را بى‏ارزش بداند. حال اگر نتوانست يا به خاطر مصالحى مالدارى را ترجيح داد، بايد مال‏دوست نباشد و در پى افتخار به مال و دارايى و نشان دادن آن برنيايد، زيرا نشان دادن افتخارآميز مال، از خصلت غرور و بزرگ‏بينى و حقير شمردن ديگران حكايت دارد. در مرتبه سوم اگر هواى نفس و مال‏دوستى بر او غلبه كرد، لااقل قدرتى بالاتر از مال را قبول داشته باشد، تا خود را در همه زمينه‏ها رها نداند و احتمال اينكه علل ديگرى در جهان موجودند، بدهد و همچون برخى افراد، معتقد نباشد اگر پول را بر روى مرده بگذارى، زنده مى‏شود و پول حلال تمامى مشكلات است! اگر شخصى به اين مرتبه رسيد و قبله‏گاه و تأمين‏كننده تمامى آمال و آرزوهايش مال شد، ديگران را مسخره مى‏كند و از آنان بدگويى مى‏كند، اما عاقبت بدى در انتظار اوست. او نه تنها به جهنم مى‏رود، بلكه به آنجا پرت مى‏شود، چونان كه آشغال سبزى با بى‏اعتنايى به زباله‏دان پرت مى‏شود! از راز و رمزهاى آيه‏ها نبايد غافل بود. آنكه خود را جاويدان مى‏دانست، وقتى بداند يا احتمال دهد يا حتى اگر بشنود از هر پَستى، پست‏تر است يا تصور كند در آينده دور يا نزديك، خوار و زبون خواهد شد، كافى است تا به فكر فرو رود و در بافته‏هاى اعتقادى خود تأمل كند. آيه‏ها جزاى مسخره كردن و بدگويى را بيان مى‏كند، به گونه‏اى كه دقت در آن، غرور شخص را مى‏شكند و او را به صلاح مى‏كشاند. در اين مرحله لازم نيست به قيامت و عذاب معتقد باشد تا آيه بر او اثر كند، بلكه شدت و لحن آيه و تحقير او، به تنهايى براى به فكر انداختن كافى است.

چند پرسش در باره «حُطمه»

نكته مهم، معناى «حطمة» است. چرا به جاى آن، لفظ جهنم، جحيم، نار و امثال آن را به كار نبرد؟ چرا لفظ مجملى را به كار برد كه بخواهد دوباره با «و ما ادريك مالحطمة» نظر همگان را به آن جلب كند و حتى پيامبر اكرم(ص) را نسبت به آن بى‏اطلاع جلوه دهد؟ چرا لفظى را به كار برد كه تا آخر سوره بخواهد همان را توضيح دهد؟

«حطمه» شكننده غرور و تكبر

«حُطمة» به معناى خُردكننده و شكننده است، اما اينكه چرا خُردكننده است و چه چيز را خُرد مى‏كند و مى‏شكند، در آيه ذكر نشده است. از تناسب اين آيه با آيه‏هاى قبل روشن مى‏شود حتما يكى از مصداقها و مواردى كه «حطمه» آن را خُرد مى‏كند، غرور شخص متكبر است، زيرا مسلما انسانهاى عيب‏جو و بدگوى، خود را از ديگران بهتر و بالاتر مى‏بينند كه به خود جرأت مى‏دهند از ديگران بدگويى كنند، بلكه بايد خود را از ديگران بسيار بهتر و بالاتر بدانند كه از غير، زياد عيبجويى و بدگويى كنند. با پرت كردن آنان چونان اشياى پست و بى‏مقدار در جاى خُردكننده و شكننده، به طور حتم غرور و خودبرتربينى آنان را مى‏شكند. نه تنها اين امر در آخرت اتفاق مى‏افتد، بلكه گفتن و اعلام چنين چيزى در دنيا غرور و نخوت آنان را خواهد شكست، زيرا آنان موجوداتى هستند كه به خاطر قدرت و مال، هميشه در بهترين جايگاهها نشسته و ديگران از آنان تملق گفته‏اند و آنان باد به غبغب انداخته، ثناى ثناگويان را گوش داده و خود را ربّ اعلاى مردم دانسته و مرگ را تنها براى ديگران تصور كرده و خود را جاودانه انگاشته‏اند! اكنون با ندايى در دنيا مواجه شده‏اند كه خلاف وضع موجود را اعلام مى‏كند. از اين‏رو برمى‏آشوبند و آشفته مى‏شوند و براى جبران ضعفها، بزرگ‏نمايى مى‏كنند. پس همين ندا خُردكننده و شكننده است، حتى اگر در پس آن هيچ خبر و عذابى ـ بر فرض محال ـ نباشد، زيرا بزرگان گفته‏اند: «بالاترين جهاد، گفتن كلمه عدلى در پيشگاه سلطان ستمگر است».

علت شكنندگى «حطمه»

اما چرا خُردكننده است؟ شايد آيات بعدى جواب اين سؤال باشد و بگويد «حُطَمَه» خُردكننده است، زيرا آتش قهر الهى است. خداوند قهاريتش بروز كرده و آتش قهرش برافروخته شده است. از اين‏رو تنها برون و پوست را نمى‏سوزاند تا اساس بدن استوار بماند و خُرد نشود، بلكه به درون نفوذ مى‏كند و عمق جان را مى‏سوزاند و كاملاً همه جا را فرا مى‏گيرد. به همين جهت جسم آن فرد كاملاً خُرد و ريز مى‏شود و فرو مى‏ريزد. چرا آتش قهر خداوند اين گونه است؟ چه ويژگيهايى دارد كه به درون هم نفوذ مى‏كند؟ آيا اين آتش در دنيا نظير و مانندى دارد؟ جواب اين سؤالها را بحثهاى بعدى روشن خواهد كرد.

ارتباط «حطمه» با اشعه ماوراء بنفش

حال اگر به همين آيات با ديد علمى امروزى نگاه شود، رموز و اشاره‏هاى ديگرى دارد و حقايقى را معلوم و آشكار مى‏سازد. اگر با صرف نظر از مطالبى كه قبلاً توضيح داده شد، امروزه از هر دانشجو يا دانش‏آموز، حتى از مردم كوچه و بازار پرسيده شود: جسمى داريم كه لطيف و نورانى و سوزاننده است ـ معناى «نار» ـ كه به درون اشيا نفوذ مى‏كند (تطلع على الافئدة) و حركت آن در ستونهاى كشيده شده و مستقيم است (فى عمد ممددة) فورا جواب مى‏دهند جواب يكى از اشعه‏هاى ماوراى بنفش است كه به خاطر كوتاه بودن طول موجشان به راحتى از اجسام عبور مى‏كنند و به همين جهت گاهى آنها را طورى تنظيم مى‏كنند كه از پوست و گوشت عبور كند، ولى از استخوان عبور نكند، تا از درون عكس بگيرند و شكستگى استخوان و غيره مشخص شود. اين اشعه‏ها بر خلاف نورهاى معمولى كه حركتى مخلوطى دارند، داراى حركتى استوانه‏اى و مستقيم هستند. اگر مردم اين را مى‏فهمند، آيا نمى‏توان گفت قرآن آن زمان به گونه‏اى صحبت كرده است كه آنان تنها ويژگى جهنم را مى‏فهميده‏اند، ولى در زمان ما به گونه‏اى ملموس، مردم با آن سر و كار دارند؟ اگر جواب مثبت است، حال باز به معناى «حطمة» (خُردكننده و شكننده) بازگرديم و توجه كنيم امروزه سنگهاى كليه را با همين اشعه خُرد مى‏كنند، تا خود به خود از مجارى ادرار دفع شود يا برخى سلولهاى مخرّب و غده‏هاى بدخيم درونى را با همين اشعه از بين مى‏برند. معلوم مى‏شود توجه به اين امور بوده است كه لفظ «حطمة» به كار رفته است. حال اگر توجه شود تابش اين اشعه توان زيادى دارد و براى بدن ضررهاى فراوانى دارد و همان گونه كه سنگ را مى‏شكند، به استخوان و غيره آسيب مى‏رساند، به گونه‏اى كه طبيبان، در مواقع ضرورى به مقدار ضرورت از آنها استفاده مى‏كنند و معمولاً ساير بدن افراد را از معرض اين اشعه، دور نگه مى‏دارند و زمان تابش را به حداقلِ ممكن تقليل مى‏دهند تا آسيبهاى كمترى به بدن وارد شود، اگر به آيه برگرديم و ببينيم در آن از «حطمة» به عنوان آتشى برافروخته ياد مى‏كند، يعنى يك شعاع كوچك از يك روزنه ريز نيست، بلكه آتشى وسيع و فروزان است و از طرف ديگر بر همه اطراف شخص عيبجو و بدگويى كه در آيات اول سوره به او اشاره شد، احاطه دارد (انّها عليهم مؤصدة)، حال با بلايى كه از اشعه‏هاى ماوراى بنفش و امثال آنكه مستقيما و به طور همه‏جانبه و براى زمانى طولانى به انسانى بتابد، چه بر سر او خواهد آورد، مسأله‏اى است كه در تصور نمى‏گنجد، خصوصا اگر دقت شود آتش قهر الهى است و شايد ريزترين طول موجها و قويترين نورها، به كار برده شود! شايد به همين جهت خداوند، به اَشْرَف و اَعْلَم و افضَل مخلوقات خود، يعنى پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: تو چه مى‏دانى كه حطمة چيست؟ وقتى او نداند، مسلما ما نمى‏توانيم از آن حتى تصورى ابتدايى داشته باشيم! به هر حال با اين كشفيات علمى، هم به زبان امروزى بودن قرآن واضح‏تر مى‏شود و هم تهديدهاى خداوند در قيامت عينى‏تر مى‏گردد. اميد است مجموع اين گفتار، ما را بر ضرر و زيانهاى استهزاى بدگويى و عيب‏جويى، بينا سازد، به گونه‏اى كه خصلتهاى ناپسند از جامعه و از تك تك افراد رخت بربندد.

تطبيق كاربردى

. ويژگيهاى جوانان عصر حاضر در طى چند جستار بيان شد و شمه‏اى از ويژگيهاى قرآن با توضيح يك سوره بيان گرديد. حال وقت آن رسيده كه بررسى شود: آيا آنچه مطلوب جوانان است، در قرآن وجود دارد؟ آنجا كه انحرافى هست، قرآن چگونه راه علاج را نشان داده است؟ 1. جوان از تعليم مستقيم امور تربيتى رنج مى‏برد و نمى‏خواهد انگشت اشاره به سوى او مشخصا نشانه رود. مى‏بينيم قرآن خطاب به فرد خاصى نكرده و حتى ضمير مخاطب به كار نبرده است. علاوه بر آن اسم گروه خاصى نظير عرب و عجم و سفيد و سياه و شهرى يا روستايى را مطرح نكرده است، مثلاً در همين سوره، تنها دارندگان دو صفت پليد را نكوهش كرده است. بنابراين هيچ كس نمى‏تواند از نصيحت و هشدار قرآن، با عذر مستقيم بودن، ابراز نارضايتى كند و بگويد: قرآن مرا انگشت‏نما كرده است! 2. جوان عصر حاضر از رمز و رازشنوى و كشف آن لذت مى‏برد و قرآن در خود رمز و رازهاى فراوان دارد. در سوره‏اى كه گذشت، برخى مطالب علمى از جمله انواع نور و قدرت شكنندگى و خردكنندگى برخى از آنها و حركت مستقيم و استوانه‏اى آنها را با رمز و اختصار بيان كرد. اين جوان امروزى است كه بايد به كشف رمزها همت گمارد و به ترجمه الفاظ قرآنى اكتفا نكند، بلكه بر روى واژه‏ها و روابط آنها دقت كند. 3. جوان عصر حاضر واقع‏گراست، و قرآن واقعيتها را بيان مى‏كند. شاهد آن است كه نمونه‏هاى كوچك از آن واقعيت و قدرت مخوفى را كه براى آتش درون‏سوز بيان مى‏كند، در دنيا، در اشعه‏هاى ماوراى بنفش مى‏توان ملاحظه كرد. آنگاه قرآن از قدرت تخيّل انسان استفاده مى‏كند و مى‏گويد: تصور كن اين چنين اشعه‏اى از تمامى جوانب و براى مدت طولانى، كسى را احاطه كرده باشد. ويژگيهايى كه براى اين نور بيان كرد، كاملاً هماهنگ و در جهت تهديد است. آهنگ جملات نيز با تهديد سازگار است. بنابراين اگر ديگران، يك داستان خيالى را براى منظور جزئى بيان مى‏كنند، قرآن حقيقتى را با زبانى مناسبِ با بيان آن واقعيت و با عباراتى هماهنگ و موزون و در جهت حذف برخى رفتارهاى زشت روانى كه موجب آسيبهاى اجتماعى است و همراه با بيان علل و انگيزه‏هاى رفتار ناپسند و با گفتن سرانجام كارها و بيان ويژگيهاى عذاب آخرت، براى پاك‏سازى روح انسان از اين آسيبها، با عبارتهايى كوتاه بيان داشته است. 4. چون جوان عصر حاضر اهل شبهه است، ممكن است در اين مباحث شبهه كند و در وقوع قيامت يا در قدرت خداوند بر ايجاد چنين آتش مهيبى شبهه كند، ولى وقتى دقت كند يا ديگرى او را متوجه نمايد كه اين سوره و سوره‏هاى ديگر سابقه هزار و چهار صد ساله دارند و قرآن فرياد مبارزه‏طلبى (فاتوا بسورة من مثله) سر داده است و همگان در عمل، ضعف خود را براى هماوردى نشان داده‏اند، دليلى قاطع بر توانايى مطلق خداوند است، زيرا همان گونه كه از الفاظ و حروف معمولى كه شبانه‏روز مردم به كار مى‏برند، قرآنى ساخته كه هميشه جاويد است، از نورهاى معمولى و در دسترس بشر، توان ساختن چنان عذاب خوفناكى را دارد. به هر حال وقتى شبهه جا باز مى‏كند كه شبهه‏كننده قرآن را بشناسد و بر رموز آن آگاه گردد و سوره‏اى نظير آن بياورد. امروز نيز اگر كسى مرد اين ميدان است، به مبارزه‏طلبى قرآن جواب دهد. 5. جوان عصر حاضر عدالت‏خواه و در پى آزادى است. قرآن نيز همين هدف را تعقيب مى‏كند، به ويژه در اين سوره كه عيبجويان و بدگويان را مورد حمله قرار مى‏دهد، تا آنان به جهت مال و مقام و موقعيتى كه دارند، در صدد تحقير و توهين به ديگران برنيايند، تا اينان در جامعه تحقير نشوند و بتوانند از حقوق متساوى با ديگران برخوردار باشند. از طرف ديگر ريشه ناعدالتى و نبود آزادى را، مال انباشته نزد برخى و روحيه مال‏پرستى عنوان مى‏كند، تا افراد جامعه از انباشت و شمار سودجويانه مال خوددارى كنند. از سوى ديگر با بيان عذابهاى چنين افرادى، زبان مظلومان و استهزاشدگان را باز كرده، تا با خواندن آيات، رسوايى آخرتىِ عيبجويان و بدگويان را روشن سازد، تا مجبور شوند از اين رفتار بد دست بردارند و افراد ضعيف را راحت بگذارند. بنابراين تهديد مستكبران، در راستاى تحقق عدالت و آزادى مستضعفان است. 6. جوان عصر حاضر، امور تعبدى محض را قبول نمى‏كند و به دنبال چراها مى‏گردد. قرآن نيز هيچ گاه انسانها را به تعبد محض دعوت نكرده، بلكه پيوسته كنار هر فرمانى، فلسفه و حكمت و علت و يا هدف آن را بيان داشته و پيوسته انسانها را به تدبر در آياتِ تكوينى و اَنفسى و آيات تدوينى و تشريعى دعوت كرده است. حتى هدف از تشريع نماز و روزه و وضو و تيمم و غسل را بيان كرده است. فهم برخى از مطالبِ بيان شده، محتواى بيشترى مى‏خواهد كه غير از بيان شدن حكمت آن مسأله و تعبدى بودن آن است، همان گونه كه اگر طبيبى داروى خاصى را تجويز كند، براى فهم اينكه چرا چنين دستورى داده، مطالعات پزشكى لازم است، ولى به هر حال او دستور تعبدى نداده است. 7. جوان عصر حاضر به بركت پيشرفت فناورى قدرت تخيل زيادى پيدا كرده و شايد در همين راستا قرآن اين ويژگى را در نظر گرفته و خواسته است قدرت تخيّل آنان را در جهت اهداف خود، به كار ببرد. به همين سبب، «انها عليهم مؤصدة» را بيان كرده است، تا همين كه بشر توانست قدرت يك لحظه‏اى تابش اشعه ماوراى بنفش را در عكس‏بردارى از استخوان مشاهده كند، قدرت تخيّل خود را افزايش دهد و احاطه اشعه‏هاى پرقدرت و مدام، بر خود را تصور كند و از هر عملى كه موجب شود به چنين بلاى عظيمى گرفتار شود، خوددارى كند. 8. جوان عصر حاضر مى‏خواهد چون كارآگاهان، از قراين و شواهد خيلى دور، واقعيت را بيابد. قرآن كريم نيز نشانه‏هاى خيلى دور از اشيا را بيان كرده است، ولى وقتى افراد به آن دست نيافته‏اند، قراين بيشترى را بيان كرده است. اكنون كه اشعه ماوراى بنفش و قدرت آن كشف شده، معلوم گرديده كه قرائن آن و صفاتش را چهارده قرن، قبل بيان كرده، ولى كشف‏كننده‏اى نبوده و كسى سراغ اين علوم را از قرآن نگرفته است. امروز نيز بسيارى از مجهولات وجود دارد و نظريات و فرضيه‏هاى گوناگونى در باره آنها وجود دارد، ولى كمتر كسى همت مى‏كند تا از اين كتاب الهى كه «تبيانا لكل شى؛ بيانگر همه چيز است» مدد بگيرد و از قراين بسيار دور شروع كند و با پيشرفتِ در كار به قرينه‏هاى نزديكتر برسد. اكنون نيز قرآن هزاران رموز دارد و هزاران اشاره، و دانشمندان هزاران مجهول دارند و صدها يا هزاران فرضيه، اما همتى پيدا نمى‏شود كه از قرآن در اين راه بهره‏بردارى كند.

. رابطه قرآن و انسان عصر حاضر

از آنچه گذشت ـ كه تنها ترجمه و توضيحى از يك سوره قرآن و تطبيق آن با روحيات جوان عصر حاضر بود ـ روشن مى‏گردد قرآن چون چشمه‏سار زلالى است كه همگان براى حيات خود نيازمند آن هستند و انسانها چون تشنگان در بيابانى سوزان، به هر سويى مى‏روند، تا به مقدار توان آب برگيرند، ولى به سراغ اين چشمه‏سار زلال نمى‏آيند و همت دقت در آيات آن را در خود نمى‏بينند. بنابراين در يك جمله مى‏توان گفت كه جوان عصر حاضر و قرآن، عاشق و معشوقى هستند كه يكى ديگرى را نمى‏شناسد و از آن دور است. به همين جهت در قيامت پيامبر اكرم(ص) به خداوند شكايت مى‏كند: «پروردگارا! قوم من، اين قرآن را رها كردند».(3) اگر مهمترين هدف خود را در اين زمان، شناساندن قرآن به نسل جديد، اعم از مسلمان و غير مسلمان قرار دهيم و در اين راه گام برداريم و روشهاى تربيتى و علمى و اخلاقى قرآن را تا حد فهم خود، كشف و بيان كنيم، جوان عصر حاضر، كشف بيشتر و بهتر را خود انجام مى‏دهد. آنگاه معلوم مى‏شود جوان عاشقى است كه از معشوق خود جدا افتاده و در دام هوسها گرفتار شده است. اگر چنين نكنيم، مشمول شكايت پيامبر(ص) خواهيم بود و او از ما به خداوند شكايت خواهد كرد.

راه صحيح گفتگو با جوان عصر حاضر

در جواب آنچه تا حال گذشت، ممكن است كسى بگويد كه ما آماده‏ايم قرآن و تفسير آن را به جوانان بياموزيم، ولى مشكل از جوانان است كه از قرآن فرارى هستند و به سوى آن نمى‏آيند؛ بنابراين تكليفى متوجه ما نيست و پيامبر اكرم(ص) نمى‏تواند از ما شكايت كند يا اگر شكايت كرد، جواب مى‏دهيم كه ما آمادگى خود را براى تبليغ و تبيين اعلام كرديم، ولى كسى براى استفاده نيامد، يا ما تفاسير و ترجمه‏ها را از طريق وسايل ارتباط جمعى و نوشتارى و تصويرى در اختيار همگان گذاشتيم و آنان بايد استفاده مى‏كردند، كه نكردند

 

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.