گفتگو با جوان عصر حاضر
«قسمت اول»
احمد عابدينى
در مقالههاى گذشته در باره جوان و فرهنگ عصر جديد، بين دو جوان كه يكى در مهد اسلام و با تعاليم آن پرورش يافته بود، با ديگرى كه در محيطى غير مذهبى و تربيت نايافته از مكتبهاى الهى، خصوصا اسلام رشد كرده بود، مقايسهاى شد و روشن گرديد جوان تربيتيافته در فرهنگ اسلامى داراى روانى سالم و بىدغدغه و عاطفهاى گرم نسبت به پدر و مادر و روحيهاى شكرگزار نسبت به خدمتگزاران خود مىباشد و در دوران اول زندگى خود، بر همگان سيادت و آقايى كرده و در دوره دوم پرورش يافته و تعليم ديده، در دوره سوم همكار و ياور خانواده است، اما جوان عصر جديد ـ عصر ماشين ـ از اين ويژگيها محروم است و به همين جهت روانى آزرده دارد و استرسهاى گوناگون بر او وارد مىشود و از همه چيز بيزار مىشود و با پدر و مادر با بىمهرى برخورد مىكند و حس شكرگزارى در او پرورش نيافته است.
حال اولين سؤالى كه براى هر كسى، خصوصا خوانندگان مقالههاى قبلى پيش مىآيد، اين است كه: آيا دين اسلام براى نجات جوان عصر حاضر راه و برنامهاى دارد تا او را به جوان مورد نظر اسلام تبديل كند و روان پراضطراب و آزرده او را آرامش بخشد و عواطف انسانى او را به گونه صحيح تنظيم كند و حس شكرگزارى از خدا و خلق، خصوصا پدر و مادر را در وجودش ايجاد كند؟
مقاله حاضر جواب به همين سؤال است و مىخواهد اهتمام و جواب مثبت دين به اين سؤال را با استدلال بيان كند. بنابراين نيازمند توجه و دقت همراه با نشاط و شادابى است تا خشك بودن احتمالى مطالب، موجب خستگى خوانندگان عزيز نشود.
امكان اصلاح جوان عصر حاضر
اولين بحثى كه بايد صورت بگيرد اين است كه آيا امكان تربيت و اصلاح جوان عصر حاضر وجود دارد؟
الف) نگاههاى بدبينانه
ممكن است كسانى با ديدى بدبينانه و مأيوسانه بگويند چنين امكانى وجود ندارد، زيرا اولاً جوان عصر حاضر داراى غرور علمى است. ثانيا فريبخورده فناورى (تكنولوژى) پيشرفته جهانى است. ثالثا بر بىمهرى و بىعاطفهاى و جدايى از پدر و مادر خو گرفته است. بنابراين چون داراى غرور علمى است، براى خداوند كرنش نمىكند و چون فريبخورده فناورى است، سر در مقابل تعاليم آسمانى فرود نمىآورد و چون بر بىمهرى خو گرفته است، نظير درختى گشته كه ساقه آن محكم شده است و تغيير آن به راحتى امكانپذير نيست. پس تفكر براى اصلاح او هدر دادن عمر است.
ب) نگاههاى واقعبينانه
واقعيت اين است كه صاحبان ديدگاه فوق، جوان عصر حاضر را نشناختهاند و تصورى را كه از انسانهاى عصر نيوتن و لاپلاس، در ذهنشان به وجود آمده است، بر جوان عصر حاضر منطبق مىكنند، در حالى كه پس از كشف نيروى جاذبه و امورى نظير آن، در دوره كوتاهى غرورى علمى، دانشمندان را فرا گرفت، به گونهاى كه «لاپلاس» خود را بىنياز از خدا مىديد و همه روابط عالم را روشن و همه قوانين را كشف شده مىدانست، ولى امروزه اكثر قريب به اتفاق دانشمندان، به مجهولات بيشتر از معلومات، اعتراف دارند و ناشناختههاى جهان را افزون از شناخته شدهها مىدانند و به ويژه در باره انسان و چگونگى پرورش يافتن روح و روان او به ناآگاهى خود اعتراف دارند. به همين جهت، هر احتمال و هر فرضيه را در دستور كار خود قرار مىدهند تا با محك تجربه، آن را بيازمايند. آنها در مقابل دادههاى دينى، چونان گذشته موضعگيرى نمىكنند و پس از يكى دو قرن غرور علمى، اكنون بازگشته و سخن بوعلىسينا را آويزه گوش خود قرار دادهاند كه «كلما قرع سمعك من العجائب فَذَره في بقعة الإمكان؛ ما لم يزدك عنه قاطع البرهان؛
هر چه از عجايب كه به گوشت مىخورد [انكار نكن و] در حيطه ممكنها قرارش ده تا وقتى كه دليل قاطعى بر رد آن بيابى.» بنابراين در چنين عصرى، سخن و پيام دين، گوشهاى شنوا دارد و احتمال صحت آن منتفى نيست.
اما در مورد بىمهرى و بىعاطفگى جوان عصر حاضر شايان يادآورى است اين مشكل، مشكل ذاتى او نيست، بلكه زندگى ماشينى چنين حالاتى را بر او تحميل كرد، و نبودن پرورش دينى، رشد نيافتن عواطف انسانى او را موجب شده است. در واقع او نيز همچون ساير انسانها در طول تاريخ داراى گرايشهاى فطرى بوده و هست، اما متأسفانه كسى به فكر پرورش فطرت نوعدوستى او نبوده، بلكه با غفلت از آن و فشار مشكلات عصر ماشينيسم، به خمودى گراييده، اما نابود نشده است، زيرا كه اولاً فطرت نابودشدنى نيست و ثانيا كلمات و رويكرد كنونى آنان به مكاتب الهى، گواه بقاى رگههايى از فطرت در وجود آنان است.
بنابراين سخن و ديدگاه بدبينانه در مورد جوانان عصر جديد قابل قبول نيست.
ويژگيهاى مثبت جوان عصر حاضر در مقايسه با جوان عصر جاهلى
بر خلاف كسانى ك جوان عصر حاضر ـ خصوصا جوانهاى كشورهاى غربى ـ را منحرف و غير قابل هدايت مىدانند، به نظر مىرسد با يك مقايسه اجمالى بين جوانان اين عصر با جوانان عصر نزول قرآن، روشن مىشود زمينههاى هدايت اينان به مراتب بيش از آنان است. بنابراين به راحتى مىتوان نتيجه گرفت اگر آنان هدايت شدند و بهترين صحنههاى عاطفى و عقلانى و عبادى را آفريدند، جوان عصر حاضر بهتر مىتواند از اين موهبت بهرهمند شود.
ويژگيهاى جوان عصر جاهلى
از بررسى آيات قرآن و روايتهاى رسيده و قضاياى تاريخى و حالات و روحيات و رفتارهاى انسان عصر جاهلى روشن مىشود. برخى از مهمترين آنها چنين است:
«و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارةً من السماء اوِ ائتنا بعذاب اليم؛(1)
و [ياد كن] هنگامى را كه گفتند: خدايا! اگر اين همان حقِ از جانب توست، پس بر ما از
آسمان سنگهايى بباران يا عذابى دردناك بر سر ما بياور!»
و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد، مىگويند: نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافتهايم، پيروى مىكنيم!(2)
در اينجا خداوند، رسوايى آنان را نمايان مىسازد، به گونهاى كه تعجب همگان را برمىانگيزد و مىپرسد:
«اَ وَ لو كان آبائهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون؛(3)
آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمىكرده و به راه صواب نمىرفتهاند، [باز در خودپرستى هستند]»؟!
نظير اين مضمون در آيه 104 سوره مائده كه آخرين سوره نازل شده بر پيامبر اكرم(ص) است، نيز وجود دارد و نشان مىدهد اين روحيه چنان در مردم آن عصر رسوخ كرده بود كه به راحتى قابل سلب نبود. جستجوگر در آيات قرآن بيش از ده نمونه آيه كه با صراحت بر اين مطلب دلالت كند، مىتواند بيابد.
«و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و اللّه أمرنا بها؛(6)
و چون كار زشتى كنند، مىگويند: پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است.»
خداوند در جواب آنان مىفرمايد:
«قل ان اللّه لا يأمر بالفحشاء؛(7) بگو: قطعا خداوند به كار زشت فرمان نمىدهد.
اين، برخى از ويژگيهاى جوانان عصر نزول قرآن بود كه با توجه به مجموع آن، هر كس يقين مىكند راه هدايت و راهنمايى و اصلاح چنين مردمى تقريبا، به طور كامل مسدود بود، ولى هدايت شدن آنان در پى زحمات طاقتفرسا و شبانهروزى پيامبر اكرم(ص) اين نويد را به همگان مىدهد كه راهنمايى و هدايت و اصلاح همه جوامع انسانى امكانپذير است. اگر چه اين كار در برخى جوامع، نظير آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد، به معجزه بيشتر شبيه است. اگر كسى اصلاح شدن انسانهاى آن چنانى و تبديل آنان به انسانهاى رؤوف و مهربان و داراى عاطفه و حافظ قرآن را از معجزات حضرت پيامبر(ص) بداند، سخنى گزاف نگفته است.
به هر حال، با توجه به آنچه گذشت روشن مىشود هدايت انسانهاى عصر حاضر، امرى ممكن، بلكه بسيار راحتتر از آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد، مىباشد.
ويژگيهاى جوان عصر حاضر
اگر چه در مقالههاى قبل اشكالات و ايرادهاى زياد جوان عصر حاضر، در مقايسه با جوان پرورش يافته در مهد دين را بيان كرديم، ولى بيان آن اشكالها و ايرادها هيچ گاه جوان عصر حاضر را در حد انسانهاى دوران جاهلى سقوط نداده است و اساسا مقايسه بين جوانهاى عصر حاضر با جوانهاى عصر جاهلى بىمعنى است، زيرا اكثر ويژگيهاى اينان كاملاً بر عكس ويژگيهاى انسانهاى آن عصر است، از باب نمونه:
به هر حال انسانِ عصر حاضر خواهان احقاق حقوق خود مىباشد و در مقابل از بين برنده حقوق خود كوتاه نمىآيد، ولى ترجيح مىدهد گرفتن حق، حتىالامكان از راههاى مسالمتآميز يعنى از راه گفتگو و مذاكره و پيروى از عقل و برهان باشد.
حال اين صلحطلبى چه محصول پيشرفت علمى باشد يا محصول زندگى شهرنشينى يا محصول بىحالى و بىتحركى جوانان، فرقى نمىكند. مهم اين است كه از خشونت، به عقل و منطق پناه بردن ويژگى بسيار خوب و ارزشمندى است. در عصر حاضر در مقايسه با عصرهاى گذشته، خشونت كاربرد كمترى دارد.
علاوه بر آن فيلمهاى سينمايى و راديو و تلويزيون و عكس و تلفن و كامپيوتر و اينترنت مىتوانند وسيله برقرارى ارتباط و در انتقال دانش مؤثر باشند. پس انتقال دانش به او، بسيار سريع انجام مىپذيرد.
در قسمت پنجم و ششم شايد انسانهاى هر دو عصر مشابه باشند.
ج) نتيجه مقايسه
به هر حال جوان عصر حاضر با انسان عصر جاهليت در چهار جهت اصلى كه در فهم
دين و پيروى صحيح از آن، دخالت مستقيم دارد، متفاوتند و انسان عصر حاضر در هر چهار جهت به گونهاى است كه زمينه روى آوردن به حقايق دينى برايش بيشتر فراهم است. بنابراين، نه تنها امكان اصلاح جوان عصر حاضر وجود دارد كه زمينههاى هدايتى او به مراتب بيشتر از اعصار گذشته است. در نتيجه اگر قرآن و سخن پيامبر اكرم(ص) توانست در آن زمان چراغ هدايت را در دل افراد متعصب و بىسواد و خشن روشن كند، همان منابع نورانى در عصر حاضر خواهند توانست نور هدايت را در دل انسانهاى باسواد و عارى از خشونت و تعصب روشن كنند.
بلى اگر قرآن يا حديث درست فهميده نشود و بيان نگردد يا خصوصيات زمانى و مكانى لحاظ نشود، ممكن است تأثير معكوس داشته باشد، كه آن بحث ديگرى است.
ناكارآمد بودن ابزار
و وسايل هدايتى
ممكن است گفته شود اصل هدايتپذيرى انسانها مسلم است و اينكه مردم و جوانان عصر ما امكانات هدايتپذيرى بهترى نسبت به مردم عصر پيامبر اكرم(ص) دارند، قابل ترديد نيست، ليكن ابزار و وسايلى كه در آن زمان مورد استفاده قرار گرفت تا مردم را به سوى حق و حقيقت هدايت كند و آنان را از گمراهى برهاند، امروزه موجود نيست يا اگر موجود است، همان ابزار قديمى است كه براى آن عصر كاربرد داشت و براى اين عصر كاربرد چندانى ندارد.
به عبارت صريح و روشن، در مباحث گذشته از قرآن و سخنان پيامبر اكرم(ص) به عنوان امورى كه مىتواند جوان امروزى را به سوى حق و حقيقت سوق دهد، نام برده مىشد، در حالى كه قرآن مربوط به هزار و چهار صد سال پيش است و از مثالها و تشبيهاتش پيداست براى جامعه آن زمان و جوامع نظير آن تهيه شده است و براى جوامع پيشرفته كنونى و انسانهايى كه فضا را نيز مسخّر خود قرار دادهاند، مناسب نيست. از طرف ديگر سخنان پيامبر اكرم(ص) سالم به دست ما نرسيده و آن قدر كم و زياد شده و دروغهايى در بين آنها قرار داده شده كه يقين به گفتن آنها توسط آن حضرت مشكل است.
علاوه بر اينها در آن زمان پيامبر اكرم(ص) بود و اخلاق و رفتارش، جذبكننده انسانها به اسلام بود، ولى متأسفانه اكنون چنين معصومى بين ما نيست. بنابراين ابزار هدايتگرى در زمان ما ناقص و ناكارآمد است.
كارآمد بودن ابزار
و وسايل هدايتى
روشن است كه هيچ يك از اشكالات مطرح شده، قابل قبول نباشد و آنها را بتوان جواب گفت و اثبات كرد قرآن فرازمانى و فرامكانى است و سخنان پيامبر اكرم(ص) امروز نيز همچون گذشته نقش هدايتگرى دارند و وجود نداشتن شخص معصوم و داراى مكارم اخلاقى در اين زمان، مانعى در راه هدايتپذيرى انسانها ايجاد نمىكند. بنابراين انسانهاى اين زمان نيز ابزارهاى هدايت را در اختيار دارند.
الف) كارآمد بودن قرآن
امروزه اشكالهايى بر قرآن وارد مىكنند و آن را غير كارآمد و غير مفيد براى اين عصر و عصرهاى بعدى قلمداد مىكنند، در صورتى كه اين اشكالها قابل پاسخگويى است، ولى شنيدن پاسخ و درك آن نيازمند صبر و تحمل و خسته نشدن از مطلب و بالاخره دقت در جواب و درك آن است، زيرا همگان مىدانند شبههاندازى كار راحتى است، اما پاسخگويى به آن، بسيار مشكل و طاقتفرساست و هيچ كس نبايد انتظار داشته باشد جواب شبهات، به آسانى خود شبهات باشد. در عين حال تلاش خواهد شد مطالب اين بخش، بسيار ساده و قابل درك در چند بند بيان شود:
بىجهت نيست كه خداوند با قرآن يا حتى با سورهاى از آن، همگان را به مبارزه طلبيد و فرمود:
«و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون اللّه ان كنتم صادقين؛(8)
اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرديم، شك داريد، پس سورهاى مانند آن بياوريد و گواهان خود را ـ غير خدا ـ فرا خوانيد، اگر راستگو هستيد».
قرآن كريم اين ادعا را چندين مرتبه به صورتهاى مختلف، تكرار كرده است.(9)
اگر انسانهايى ادعا دارند قرآن مربوط به عصر گذشته است و امروز عصر اتم مىباشد، تلاش كنند سورهاى همانند قرآن بياورند، به گونهاى كه هيأت منصفه جهانى از مسلمان و غير مسلمان و دانشمندان عرب و غير عرب بر برابرى آن سوره با سورههاى قرآن يا ترجيح آن بر سورهها گواهى دهند.
در جهانى كه هر روز فناورى جديدى، فناوريهاى قبلى را تحتالشعاع قرار مىدهد و فرضيه دانشمندى، تئوريها و فرضيههاى قبلى را به چالش مىكشد و ادبيات و هنر تازهاى، دلها و ديدگان را خيره مىسازد و عقول همه را به حيرت وا مىدارد، چگونه است كه هيچ ابرمردى پيدا نمىشود كلامى بياورد، حتى اگر در كوچكى همانند سوره كوثر باشد و با آن مبارزهطلبى و تحدى هزار و چهار صد ساله قرآن را پاسخ گويد؟!
مگر نه اين است كه هر نويسندهاى در اول كتاب خود و در جاى جاى آن از اشتباهات احتمالى پوزش مىطلبد و تقاضا مىكند اشكالات و نقاط ضعف او را به ديد اغماض بنگرند، ولى قرآن با صراحت مىگويد: هيچ باطلى در كتابش وجود ندارد، بلكه باطل را به آن راهى نيست:
«و انه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه و تنزيل من حكيم حميد(10)؛
به راستى آن كتابى ارجمند است. از پيش رو و از پشت سرش، باطل به سويش نمىآيد [زيرا [وحى، نامهاى است از حكيمى ستوده».
پس بايد اعتراف كرد هنوز عمق كتاب خدا شناخته نشده است تا صحبت از مفيد بودن يا نبودن، كافى بودن يا نبودن آن براى عصر حاضر به ميان آيد. اين بحث دامنه طولانى دارد كه براى خارج نشدن از موضوع اصلى بحث به همين مقدار اكتفا مىشود.
كاروان بشرى از عقول محدود حركت كرده، كم كم به دوره فعلى رسيده است. در دورههايى از تاريخ، انسانها تنها به ادراكات حسى تكيه مىكردند و خداوند در حد درك آنان معجزههاى حسى نظير شتر صالح و عصاى موسى را مىفرستاد، اما در عصر ظهور اسلام، مردم به حدى از شعور رسيده بودند كه كتاب به عنوان معجزه پيامبر اكرم(ص) قرار داده شد، آنان به اين مرحله از رشد رسيدند كه آن را نابود نكنند و چون به جنبههاى ادبى و فصاحت و بلاغت و داستانى بودن توجه مىكردند و در همين امور قرآن را برتر از متون ادبى خود مىدانستند، در مقابلش سر تعظيم فرود آوردند و آن را بزرگ شمردند.
با پيشرفت علم و روشن شدن بسيارى از حقايق و كشف بسيارى از قواعد، وقتى دانشمندى با آيهاى كه در آن به رمز كشف شده توسط آن دانشمند، اشارهاى واضح داشت مواجه مىشد، ناگهان صداى تسبيح و تقديسشان بلند مىشد. در خاطر است چند سال پيش، در بين خلبانان نيروى هوايى آنان از سختى پرواز و فشارى كه در هنگام صعود فانتومها بر آنان وارد مىشود سخن مىگفتند، اين آيه به ذهن آمد:
«يجعل صدره ضيّقا حرجا كأنّما يصّعّد فى السماء(11)؛
دلش را سخت تنگ مىگرداند، چنان كه گويى با زحمت در آسمان بالا مىرود».
وقتى براى آنان خوانده شد، چنان متهيج شده بودند كه وصفناشدنى است، زيرا قرآن سخنى گفته است كه اكنون در عصر فضا، آنان با تمام وجود آن را لمس مىكنند.
طبيبى كه كشف كرده است سلولهاى انتقال درد سوختگى در سراسر پوست بدن پراكندهاند و در گوشتها از آنها خبرى نيست، وقتى با آيه «كلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب(12)؛ هر چه پوستشان بريان گردد، پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشد» مواجه مىگردد، مطمئن مىشود فرستنده كتاب از بيان الفاظ، معانى گوناگونى را قصد كرده كه شدت عذاب آخرت يكى از آنهاست و توجه دادن اينكه سلولهاى انتقال درد سوزش، در زير پوست است و در گوشت نيست! شايد نكتههاى ديگرى نيز داشته باشد كه در آينده روشن شود.
جاى سخن در اين است كه قرآن گرچه ظواهرى نظير «حور مقصورات فى الخيام(13)؛ حوريان پردهنشين در خيمهها» دارد كه چه بسا با زندگى بدوى اعراب سازگار است، ولى حاوى نكتهها و امورى است كه در عصر علم و فناورى روشن مىشود. بنابراين با پيدا كردن چند لفظ يا چند داستانى كه ممكن است به تناسب فرهنگ و ادبيات دوره نزول نازل شده باشد، نمىتوان فرازمانى و فرامكانى بودن قرآن را زير سؤال برد، بلكه همان گونه كه در احاديث متعددى وارد شده، قرآن دريايى است كه شگفتىهايش پايان ندارد(14) و هميشه تازه است و خداوند در قرآن بر مردم تجلى كرده است، يا آن گونه كه در خود قرآن آمده «نور»(15) و بيانگر همه چيز است.(16)
بنابراين به شهادت قرآن و روايات و گفتار دانشمندان، قرآن كتابى است كه مطالب تازه و نو دارد و در هر عصرى جديد است. بنابراين اولين اشكال از اشكالات سه گانه رفع شد و روشن گرديد قرآن اكنون نيز مطالبى دارد كه بايد استخراج گردد و در باره آن دقت شود. آنچه اكنون به عهده ماست، يافتن روشهايى است كه با آن بتوان با انسان عصر جديد گفتگو كرد و او را چون انسانهاى صدر اسلام پرورش داد.
ب) كارآمد بودن سنت نبوى
اشكالى كه در باره سنت نبوى يا به طور كلى سنت و احاديث و روش معصومان مطرح است، اين است كه بدخواهان و مخالفان و گاهى سادهانديشان، دروغهايى جعل كرده و به اسم حديث در بين مردم رواج دادهاند و گاهى افرادى سخن معصوم را اشتباه يا غلط فهميده و همان گونه نقل كردهاند. بنابراين اگر چه سخن معصوم، نور و هدايت و راهنما و انسانساز است، ولى اكنون يافتن آن سخنان بسيار مشكل است.
در جواب مىتوان گفت: پس از وجود عقل و وجدان و تثبيت قرآن، مشكلى باقى نمىماند، زيرا ما موظفيم روايات را بر عقل عرضه كنيم؛ سخنى كه خلاف عقل و برهان است، از امام و معصوم گفته نمىشود، چون گفتن كلامى خلاف عقل، با عصمت آنان ناسازگار است.
پس از سازگارى كلامى با عقل، آن را با قرآن مىسنجيم. اگر با ظاهر قرآن مخالف بود، آن سخن توسط پيامبر و معصوم گفته نشده است.
با اين دو معيار مىتوان سره را از ناسره جدا ساخت. بنابراين هر حديث اخلاقى و عقيدتى، كه با عقل سازگار بود و با ظاهر قرآن مخالفت نداشت، قابل اخذ و اعتماد است.
حديثهاى فقهى ويژگى خاص خود را دارد و به همين جهت سند آنها نيز ارزيابى مىشود.
گفته نشود كه ممكن است احاديثى با سند صحيح و موافق با عقل و قرآن در اخلاقيات و اعتقاديات جعل كردهاند و به پيامبر اكرم نسبت دادهاند، زيرا مىگوييم: در صدر اول مثلاً تا صد سال پس از هجرت، افراد فهيمى كه پس از تدبر و شناخت، حديث جعل كنند، وجود نداشته، بلكه جاعلان، انسانهاى احمق و مالدوستى بودند كه از قرآن خبرى نداشتند و احاديثى براى جلب منفعتهاى دنيايى يا لجبازى فقهى جعل كردهاند كه در عصرهاى بعدى مفتضح و رسوا شدهاند. افراد عاقل و فهميدهاى كه ظاهر قرآن و عقل را بفهمند و بعد تفسيرى جعلى ـ گرچه درست ـ از بطون قرآن ارائه و آن را به معصوم نسبت دهند، وجود نداشتهاند. بنابراين در معانى دقيق قرآنى و امور دقيق عقلى و امور تربيتى اگر احاديثى از صدر اول به دست ما رسيد كه با عقل و ظاهر قرآن سازگار بود، كافى است كه آن را بپذيريم. اگر اين مطالب مورد قبول واقع نشود، مىتوانيم بگوييم: در زمان فعلى افراد بسيارى هستند كه شغلشان حديثشناسى و تشخيص سره از ناسره است. با معيارهايى كه آنان ارائه مىدهند و همگى بر آن توافق دارند، مىتوان حديثهاى صحيح را از ناصحيح تشخيص داد. همچنين احاديث و سنتى كه همه فرقهها با ديدگاههاى مختلف بر آن توافق دارند، قطعى است. پس نمىتوان گفت در اين عصر، از تمامى سنن و احاديث پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصوم محروم هستيم. نكته مهم ديگر اين است كه در همان قرنهاى نخست حديثشناسان ما براى گزينش روايات صحيح و كنار زدن روايات جعلى تلاش عالمانهاى كردهاند و كتابهاى حديثى قابل اعتمادى را بر جاى گذاشتهاند كه اينك مأخذ و منبع دينى به شمار مىروند.
ج) الگوى عملى
سومين اشكالى كه مطرح شد اين بود كه انسان عصر جديد الگوى عملى ندارد؛ يعنى امروز شخصى مانند پيامبر اكرم(ص) وجود ندارد كه با ديدن او و رفتارش و اخلاق خوب و احترام به بزرگترها و تواضعش در برابر مردم و كرنشش در مقابل خداوند، افراد به سوى اسلام و مسير هدايت جذب شوند.
در جواب مىتوان گفت: متأسفانه عصر حاضر از حضور عملى معصوم محروم است، ولى اين محروميت به هدايتگرى اسلام و هدايتپذيرى انسانها ضربهاى اساسى وارد نمىكند، زيرا قبلاً بيان شد كه بشر ـ به طور كلى ـ روز به روز از محسوس به سوى معقول حركت تكاملى دارد. به همين جهت معجزههاى انبيا از امور محسوس، به كتاب تغيير يافت. در نتيجه مىتوان گفت در صدر اسلام كه هنوز عقلانيت رشد چندانى نكرده بود، نياز به الگوى عملى و اسوه، احساس مىشد، ولى در عصرهاى بعدى با رشد عقلاينى بشر اين نياز تنزل كرد، به گونهاى كه
اكنون همگان بين عالِم و عامل تفاوت مىگذارند و از عالِمِ غير عامل، علم را فرا مىگيرند و خود به آن عمل مىكنند.
مردم مىتوانند بين حيثيت علمى افراد باحيثيت هواى نفس و دلبخواهى آنان تفاوت قايل شوند، ولى در گذشته اين توان در بشر كمتر يافت مىشد. علاوه اينكه بسيارند عالمان و دانشمندانى كه پاسخگوى نيازهاى علمى و عملى مردم در جهت هدايت به خوبيها و ارزشها و احكام دينى مىباشند؛ كسانى كه سلوك و اعمالشان نه در حدّ معصومان(ع) ولى در حدّ انسانهاى بسيار والا و متخلّق قرار دارند و مىتوانند الگوى عملى جوامع و انسانهاى كمالجو قرار گيرند.
نتيجه بحث ابزار
و كارآمد بودن آن
از مباحث گذشته روشن شد ابزار هدايتى كه براى مردم صدر اسلام بود، امروزه نيز مىتواند ابزار هدايت باشد. پس مىتوان گفت امكان هدايت انسان عصر جديد موجود است و ابزار آن فراهم است. بنابراين اكنون بايد با عقل و درايت به بهرهگيرى از اين منابع عظيم پرداخت و روشهايى را آموخت كه با اين زمان و اين اوضاع مناسبت داشته باشد، زيرا همان گونه كه از مباحث گذشته روشن شد قرآن براى اينكه در آن عصر بتواند راهنما باشد، در بسيارى از موارد مثالها و تشبيهات و كلمات عرف آن زمان را به كار برده و مطالب خود را در آن قالبها بيان كرده است، كه امروزه بايد از آن قالبها گذشت و روح آن مطالب را استخراج كرد. در جاهايى كه مطالب را مطلق و خالى از شكل و قالب خاصى بيان كرده است، نيز بايد دقت شود، زيرا آنها امورى است كه با فطرت انسانى مطابق است و فطرت، تغيير و تبديلناپذير است. پس آنها همان گونه كه هستند، آموخته مىشوند و در مرحله عمل به آن عمل مىشود.
ممكن است امور عقلى عميقى باشد كه بايد با تدبر و تعقل گوشهاى از آنها را فرا گرفت، نظير آيات سوره توحيد و آيات نخست سوره حديد و اواخر سوره حشر، كه در روايات آمده است: مردمى از آخرالزمان اين آيات را مىفهمند.ادامه دارد.
پىنوشتها:
1 ـ سوره انفال، آيه 32.
2 ـ سوره بقره، آيه 170.
3 ـ همان.
4 ـ «و اذا المؤودة سئلت، بأى ذنب قتلت؛ هنگامى كه از آن دخترك زنده به گور بپرسند كه به كدامين گناه كشته شدهاى؟!»، سوره تكوير، آيههاى 8 ـ 9.
5 ـ رجوع شود به سوره انعام، آيه 151 و سوره اسراء، آيه 31، كه خداوند آنان را از كشتن فرزندان به خاطر فقر و تنگدستى منع مىكند.
6 ـ سوره اعراف، آيه 28.
7 ـ همان.
8 ـ سوره بقره، آيه 23.
9 ـ سوره يونس، آيه 38 و سوره هود، آيه 11.
10 ـ سوره فصلت، آيههاى 41 و 42.
11 ـ سوره انعام، آيه 125.
12 ـ سوره نساء، آيه 56.
13 ـ سوره الرحمن، آيه 72.
14 ـ نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 18 و 152.
15 ـ سوره مائده، آيه 15 و نساء، آيه 174.
16 ـ سوره نمل، آيه 89 و اعراف، آيه 157 و تغابن، آيه 8.
احمد عابدينى
از دقت در مباحث گذشته روشن مىشود كتاب الهى «هدىً للناس؛(1) هدايتگر مردم» است و حاوى تمامى مطالب مىباشد: «تبيانا لكل شى».(2) از جمله امور، راه هدايت جوانان اين عصر است كه چون جوانان از مردمند، «هدىً للناس» حكم مىكند اينان نيز مشمول هدايت شوند و چون وضع و ويژگى افراد كنونى با مردم اعصار گذشته متفاوت است، راه هدايت آنان ويژه است و چون قرآن بيانگر همه چيز ـ لااقل در محدوده هدايت كلى انسانها ـ مىباشد، اين راهها را بيان كرده است. بنابراين از اكنون بايد در آيات قرآن دقت كرد و با توجه به آنچه از جوان امروز مىدانيم، راه سخن گفتن و ارتباط برقرار كردن با او را پيدا كنيم. لازم است اكنون با جوان عصر حاضر، آشنايى بيشترى حاصل شود و با روحيات او بيشتر آشنا شد، تا بتوان راه و روش سخن گفتن با او را بهتر از قرآن استخراج كرد.
براى گفتگو با جوان عصر حاضر و تربيت او به گونهاى كه اسلام خواسته و فطرت سالم توحيدى وى استوار گرديده، اول بايد ويژگيهاى او را شناخت. برخى از آن ويژگيها نظير تعقل و دورى از تعصب و تقليد قبلاً گذشت، اما ويژگيهاى ظريفى كه در بُعد تعليم و تعلم آنان نقش بسزايى دارد، در اينجا بيان مىداريم، طبيعى است كه اين ويژگيها در همه جوانان به يك اندازه نيست اما در تربيت و رشد آنان بايد به اينها توجه داشت: 1. بسيارى از جوانان كنونى از تعليم مستقيمِ امور تربيتى و اخلاقى، متنفرند و آموزش دادن اين امور به طور مستقيم را برنمىتابند، خصوصا اگر آنان مورد خطاب و معلوم باشد انگشت اشاره گوينده متوجه آنان است. بنابراين در آموزش دادن اين گونه امور به او بايد از بيانهاى غير مستقيم و غير صريح استفاده كرد. 2. جوان عصر حاضر از رمز و راز و از پسِ پردهگويى، بيشتر لذت مىبرد. به همين جهت در تماشاى فيلمها و در خواندن كتابها، بيشتر تحقيق و دقت خود را بر زواياى پنهان آن معطوف مىدارد. 3. جوان عصر حاضر نوعا واقعگراست، به گونهاى كه حتى داستانهاى خيالى را رنگ واقعيت مىدهد و با خيالاتى كه به خاطر تناقض، نتوان آنها را در واقع تطبيق داد يا تناقضى جزئى بين اجزاى آن به وجود مىآيد، برنمىتابد و از آنها استقبال نمىكند. 4. جوان عصر حاضر مطلبى را نمىخواهد بدون دليل و برهان بپذيرد و در دليل و برهان بيشتر چشمش به علوم تجربى است و كليات ذهنى را كه همراه با مطلقگرايى و مطلقگويى است، برنمىتابد. از اينرو داراى پرسش است. 5. جوان عصر حاضر به عدالت و آزادى بها مىدهد و نمىتواند حكمى را كه تبعيضمآبانه مىبيند يا ظالمانه تصور مىكند، قبول كند. او امورى را كه آزادى وى را محدود مىكند، تا دليل و برهانى مورد قبول بر آن نباشد، نمىپذيرد. 6. جوان عصر حاضر به امور تعبدى محض، تن نمىدهد و نمىتواند قبول كند خداوند ما را بدون دليل به امورى كه دليل و حكمت و علت آن را نمىفهميم، متعبد كرده باشد. او در پى شنيدن هر حكمى يك «چرا» مطرح مىكند و تا وقتى جواب «چرا» عقلپذير يا ارتكازى نباشد، «چرا»هايش پايان نمىپذيرد. 7. به بركت علم و فناورى، بسيارى از امورى كه براى جوانان گذشته غير ممكن مىنمود، براى انسان كنونى، ممكن و مسلّم شده است. بنابراين مىتواند در خيالات خود پرواز كند و به سيارهها سفر كند و امور كوچك را بزرگ ببيند و امور بزرگ را كوچك كند و اينها را از واقعياتِ دستيافتنى به حساب بياورد، ولى ناهمخوانى و تضاد را قبول نمىكند. 8. جوان عصر حاضر دوست دارد كارهايى نظير كارآگاهان و پليسها انجام دهد و از قراين و شواهدِ خيلى دور از ذهن، راهى به سوى دريافت حقيقت و واقعيت پيدا كند.
برخى از ويژگيهايى كه جوان عصر حاضر دارد، مطلوب قرآن است و كتاب الهى در صدد ايجاد آن بوده است تا از آن طريق بتواند به مقصد خود نايل آيد، مثلاً قرآن براى اينكه مطالب خوب و توحيدى را به مردم بياموزد، بايد ابتدا آنان را از بتها و معبودهاى خيالى منصرف كند و آنها را به شك بيندازد. در مرحله بعد با ذكر دلايل توحيد، آنان را به سوى خداى واحد فرا خواند و سپس اهل توحيد را عمقِ بيشترى بخشيد. بنابراين ايجاد شبهه، تا حدودى مطلوب قرآن بوده است. جوان عصر حاضر، نسبت به تمامى امور شبهه دارد و حالت جزميّتگرايى و تعبّد را كنار گذاشته و طالب دليل و برهان است. بنابراين مقدار بسيارى از راهى كه قرآن براى اقوام گذشته طى مىكرد، اكنون پيموده شده است. امتيازات ويژهاى كه مردم آن عصر براى رؤساى قبايل و كليدداران خانه خدا و امثال آن قائل بودند، امروزه از ديد جوانان عصر حاضر، تبعيض و نارواست و مورد قبول نيست. جوان عصر حاضر همه را در مقابل قانون متساوى مىبيند. حال به سراغ بعضى از آيات و سورههاى قرآن مىرويم تا ببينيم در چيدن و نظم مطالب و صراحتگويى و رازگويى و حالت معما دادن به برخى مطالب يا بازگفتن و خيالات را پروش دادن چگونه عمل كرده است و در باره ظلم و عدل كه زشتى و خوبى آن از داوريهاى عقل است، چه بيانى دارد و بالاخره در باره انسانسازى كه مهمترين هدف قرآن است (هدىً للناس) چه فرموده است؟ «بسماللّه الرحمن الرحيم. ويل لكل همزة لمزة. الذى جمع مالاً و عدّده. يحسب أنَّ ماله اَخلده. كلا لينبذن فى الحطمة. و ما ادريك ما الحطمة. ناراللّه الموقدة. التى تطلع على الافئدة. اِنّها عليهم مؤصدة. فى عمد ممددة؛ واى بر هر بدگوى عيبجويى! كه مالى گرد آورد و برشماردش. پندارد كه مالش را جاويد كرده، ولى نه! قطعا در حُطمة (خُردكننده) فرو افكنده خواهد شد. تو چه دانى كه «حطمة» چيست؟ آتش افروخته خداست، كه بر دلها مشرف شود و آنان را فرا مىگيرد، در ستونهاى دراز».
در ابتدا امورى مانند عيبجويى و استهزا را كه مورد تنفر همگانى است، بيان مىكند و با كلمه «واى بر هر بدگوى عيبجويى» موضع صريح خود را در باره اين دو صفت آسيب روانى و اجتماعى، به نمايش مىگذارد، بدون اينكه شخص خاصى را نشانه رود. از ناحيه ديگر خوشگويى و خوشبينى را كه دو عاملِ بهداشت روانى است، ترويج مىكند. با آوردن كلمه «ويل» كه به معناى هلاكت يا چاهى در جهنم است، سقوط افراد عيبجو و بدگو را اطلاع مىدهد يا با بيان عاقبتِ آنان، كه سقوط حتمى است، انسانهايى را كه فطرتا طالب علوّ و برترى و كمال هستند، راهنمايى مىكند، كه مقدمات رسيدن به كمال، ترك اين گونه امور است.
قرآن در اين سوره سپس به علتيابى دست مىزند كه چگونه افرادى به اين صفاتِ زشت و آسيبهاى بنيانسوز مبتلا مىشوند. علت آن را مالدارى و مالدوستى و اعتقاد به مشكلگشا بودن هميشگى آن مىشمرد و از ديدى ديگر نشان مىدهد براى مبتلا نشدن به آسيبها بايد يكى يا بيشتر از يكى از پايههاى مثلث شوم را منهدم كرد: يا مال را جمعآورى نكرد، يا از مالدوستى ـ كه علامت دوستداشتن و شماره كردن و رقم آن را افزايش دادن است ـ اجتناب كرد، و يا بايد به آن تكيه نكرد و آن را نجاتدهنده در تمامى زمينهها ندانست و لااقل نقش آن را در محدوده امور دنيايى ـ غير از مرگ ـ دانست و معتقد شد مال مانع مرگ نخواهد بود. با دقت بيشتر روشن مىشود اين سه پايه مثلث، متساوى و در يك سطح نيستند، بلكه سه مرتبهاند. مطلوب اولى اين است كه انسان در صدد جمع مال برنيايد و دنيا را بىارزش بداند. حال اگر نتوانست يا به خاطر مصالحى مالدارى را ترجيح داد، بايد مالدوست نباشد و در پى افتخار به مال و دارايى و نشان دادن آن برنيايد، زيرا نشان دادن افتخارآميز مال، از خصلت غرور و بزرگبينى و حقير شمردن ديگران حكايت دارد. در مرتبه سوم اگر هواى نفس و مالدوستى بر او غلبه كرد، لااقل قدرتى بالاتر از مال را قبول داشته باشد، تا خود را در همه زمينهها رها نداند و احتمال اينكه علل ديگرى در جهان موجودند، بدهد و همچون برخى افراد، معتقد نباشد اگر پول را بر روى مرده بگذارى، زنده مىشود و پول حلال تمامى مشكلات است! اگر شخصى به اين مرتبه رسيد و قبلهگاه و تأمينكننده تمامى آمال و آرزوهايش مال شد، ديگران را مسخره مىكند و از آنان بدگويى مىكند، اما عاقبت بدى در انتظار اوست. او نه تنها به جهنم مىرود، بلكه به آنجا پرت مىشود، چونان كه آشغال سبزى با بىاعتنايى به زبالهدان پرت مىشود! از راز و رمزهاى آيهها نبايد غافل بود. آنكه خود را جاويدان مىدانست، وقتى بداند يا احتمال دهد يا حتى اگر بشنود از هر پَستى، پستتر است يا تصور كند در آينده دور يا نزديك، خوار و زبون خواهد شد، كافى است تا به فكر فرو رود و در بافتههاى اعتقادى خود تأمل كند. آيهها جزاى مسخره كردن و بدگويى را بيان مىكند، به گونهاى كه دقت در آن، غرور شخص را مىشكند و او را به صلاح مىكشاند. در اين مرحله لازم نيست به قيامت و عذاب معتقد باشد تا آيه بر او اثر كند، بلكه شدت و لحن آيه و تحقير او، به تنهايى براى به فكر انداختن كافى است.
نكته مهم، معناى «حطمة» است. چرا به جاى آن، لفظ جهنم، جحيم، نار و امثال آن را به كار نبرد؟ چرا لفظ مجملى را به كار برد كه بخواهد دوباره با «و ما ادريك مالحطمة» نظر همگان را به آن جلب كند و حتى پيامبر اكرم(ص) را نسبت به آن بىاطلاع جلوه دهد؟ چرا لفظى را به كار برد كه تا آخر سوره بخواهد همان را توضيح دهد؟
«حُطمة» به معناى خُردكننده و شكننده است، اما اينكه چرا خُردكننده است و چه چيز را خُرد مىكند و مىشكند، در آيه ذكر نشده است. از تناسب اين آيه با آيههاى قبل روشن مىشود حتما يكى از مصداقها و مواردى كه «حطمه» آن را خُرد مىكند، غرور شخص متكبر است، زيرا مسلما انسانهاى عيبجو و بدگوى، خود را از ديگران بهتر و بالاتر مىبينند كه به خود جرأت مىدهند از ديگران بدگويى كنند، بلكه بايد خود را از ديگران بسيار بهتر و بالاتر بدانند كه از غير، زياد عيبجويى و بدگويى كنند. با پرت كردن آنان چونان اشياى پست و بىمقدار در جاى خُردكننده و شكننده، به طور حتم غرور و خودبرتربينى آنان را مىشكند. نه تنها اين امر در آخرت اتفاق مىافتد، بلكه گفتن و اعلام چنين چيزى در دنيا غرور و نخوت آنان را خواهد شكست، زيرا آنان موجوداتى هستند كه به خاطر قدرت و مال، هميشه در بهترين جايگاهها نشسته و ديگران از آنان تملق گفتهاند و آنان باد به غبغب انداخته، ثناى ثناگويان را گوش داده و خود را ربّ اعلاى مردم دانسته و مرگ را تنها براى ديگران تصور كرده و خود را جاودانه انگاشتهاند! اكنون با ندايى در دنيا مواجه شدهاند كه خلاف وضع موجود را اعلام مىكند. از اينرو برمىآشوبند و آشفته مىشوند و براى جبران ضعفها، بزرگنمايى مىكنند. پس همين ندا خُردكننده و شكننده است، حتى اگر در پس آن هيچ خبر و عذابى ـ بر فرض محال ـ نباشد، زيرا بزرگان گفتهاند: «بالاترين جهاد، گفتن كلمه عدلى در پيشگاه سلطان ستمگر است».
اما چرا خُردكننده است؟ شايد آيات بعدى جواب اين سؤال باشد و بگويد «حُطَمَه» خُردكننده است، زيرا آتش قهر الهى است. خداوند قهاريتش بروز كرده و آتش قهرش برافروخته شده است. از اينرو تنها برون و پوست را نمىسوزاند تا اساس بدن استوار بماند و خُرد نشود، بلكه به درون نفوذ مىكند و عمق جان را مىسوزاند و كاملاً همه جا را فرا مىگيرد. به همين جهت جسم آن فرد كاملاً خُرد و ريز مىشود و فرو مىريزد. چرا آتش قهر خداوند اين گونه است؟ چه ويژگيهايى دارد كه به درون هم نفوذ مىكند؟ آيا اين آتش در دنيا نظير و مانندى دارد؟ جواب اين سؤالها را بحثهاى بعدى روشن خواهد كرد.
حال اگر به همين آيات با ديد علمى امروزى نگاه شود، رموز و اشارههاى ديگرى دارد و حقايقى را معلوم و آشكار مىسازد. اگر با صرف نظر از مطالبى كه قبلاً توضيح داده شد، امروزه از هر دانشجو يا دانشآموز، حتى از مردم كوچه و بازار پرسيده شود: جسمى داريم كه لطيف و نورانى و سوزاننده است ـ معناى «نار» ـ كه به درون اشيا نفوذ مىكند (تطلع على الافئدة) و حركت آن در ستونهاى كشيده شده و مستقيم است (فى عمد ممددة) فورا جواب مىدهند جواب يكى از اشعههاى ماوراى بنفش است كه به خاطر كوتاه بودن طول موجشان به راحتى از اجسام عبور مىكنند و به همين جهت گاهى آنها را طورى تنظيم مىكنند كه از پوست و گوشت عبور كند، ولى از استخوان عبور نكند، تا از درون عكس بگيرند و شكستگى استخوان و غيره مشخص شود. اين اشعهها بر خلاف نورهاى معمولى كه حركتى مخلوطى دارند، داراى حركتى استوانهاى و مستقيم هستند. اگر مردم اين را مىفهمند، آيا نمىتوان گفت قرآن آن زمان به گونهاى صحبت كرده است كه آنان تنها ويژگى جهنم را مىفهميدهاند، ولى در زمان ما به گونهاى ملموس، مردم با آن سر و كار دارند؟ اگر جواب مثبت است، حال باز به معناى «حطمة» (خُردكننده و شكننده) بازگرديم و توجه كنيم امروزه سنگهاى كليه را با همين اشعه خُرد مىكنند، تا خود به خود از مجارى ادرار دفع شود يا برخى سلولهاى مخرّب و غدههاى بدخيم درونى را با همين اشعه از بين مىبرند. معلوم مىشود توجه به اين امور بوده است كه لفظ «حطمة» به كار رفته است. حال اگر توجه شود تابش اين اشعه توان زيادى دارد و براى بدن ضررهاى فراوانى دارد و همان گونه كه سنگ را مىشكند، به استخوان و غيره آسيب مىرساند، به گونهاى كه طبيبان، در مواقع ضرورى به مقدار ضرورت از آنها استفاده مىكنند و معمولاً ساير بدن افراد را از معرض اين اشعه، دور نگه مىدارند و زمان تابش را به حداقلِ ممكن تقليل مىدهند تا آسيبهاى كمترى به بدن وارد شود، اگر به آيه برگرديم و ببينيم در آن از «حطمة» به عنوان آتشى برافروخته ياد مىكند، يعنى يك شعاع كوچك از يك روزنه ريز نيست، بلكه آتشى وسيع و فروزان است و از طرف ديگر بر همه اطراف شخص عيبجو و بدگويى كه در آيات اول سوره به او اشاره شد، احاطه دارد (انّها عليهم مؤصدة)، حال با بلايى كه از اشعههاى ماوراى بنفش و امثال آنكه مستقيما و به طور همهجانبه و براى زمانى طولانى به انسانى بتابد، چه بر سر او خواهد آورد، مسألهاى است كه در تصور نمىگنجد، خصوصا اگر دقت شود آتش قهر الهى است و شايد ريزترين طول موجها و قويترين نورها، به كار برده شود! شايد به همين جهت خداوند، به اَشْرَف و اَعْلَم و افضَل مخلوقات خود، يعنى پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: تو چه مىدانى كه حطمة چيست؟ وقتى او نداند، مسلما ما نمىتوانيم از آن حتى تصورى ابتدايى داشته باشيم! به هر حال با اين كشفيات علمى، هم به زبان امروزى بودن قرآن واضحتر مىشود و هم تهديدهاى خداوند در قيامت عينىتر مىگردد. اميد است مجموع اين گفتار، ما را بر ضرر و زيانهاى استهزاى بدگويى و عيبجويى، بينا سازد، به گونهاى كه خصلتهاى ناپسند از جامعه و از تك تك افراد رخت بربندد.
. ويژگيهاى جوانان عصر حاضر در طى چند جستار بيان شد و شمهاى از ويژگيهاى قرآن با توضيح يك سوره بيان گرديد. حال وقت آن رسيده كه بررسى شود: آيا آنچه مطلوب جوانان است، در قرآن وجود دارد؟ آنجا كه انحرافى هست، قرآن چگونه راه علاج را نشان داده است؟ 1. جوان از تعليم مستقيم امور تربيتى رنج مىبرد و نمىخواهد انگشت اشاره به سوى او مشخصا نشانه رود. مىبينيم قرآن خطاب به فرد خاصى نكرده و حتى ضمير مخاطب به كار نبرده است. علاوه بر آن اسم گروه خاصى نظير عرب و عجم و سفيد و سياه و شهرى يا روستايى را مطرح نكرده است، مثلاً در همين سوره، تنها دارندگان دو صفت پليد را نكوهش كرده است. بنابراين هيچ كس نمىتواند از نصيحت و هشدار قرآن، با عذر مستقيم بودن، ابراز نارضايتى كند و بگويد: قرآن مرا انگشتنما كرده است! 2. جوان عصر حاضر از رمز و رازشنوى و كشف آن لذت مىبرد و قرآن در خود رمز و رازهاى فراوان دارد. در سورهاى كه گذشت، برخى مطالب علمى از جمله انواع نور و قدرت شكنندگى و خردكنندگى برخى از آنها و حركت مستقيم و استوانهاى آنها را با رمز و اختصار بيان كرد. اين جوان امروزى است كه بايد به كشف رمزها همت گمارد و به ترجمه الفاظ قرآنى اكتفا نكند، بلكه بر روى واژهها و روابط آنها دقت كند. 3. جوان عصر حاضر واقعگراست، و قرآن واقعيتها را بيان مىكند. شاهد آن است كه نمونههاى كوچك از آن واقعيت و قدرت مخوفى را كه براى آتش درونسوز بيان مىكند، در دنيا، در اشعههاى ماوراى بنفش مىتوان ملاحظه كرد. آنگاه قرآن از قدرت تخيّل انسان استفاده مىكند و مىگويد: تصور كن اين چنين اشعهاى از تمامى جوانب و براى مدت طولانى، كسى را احاطه كرده باشد. ويژگيهايى كه براى اين نور بيان كرد، كاملاً هماهنگ و در جهت تهديد است. آهنگ جملات نيز با تهديد سازگار است. بنابراين اگر ديگران، يك داستان خيالى را براى منظور جزئى بيان مىكنند، قرآن حقيقتى را با زبانى مناسبِ با بيان آن واقعيت و با عباراتى هماهنگ و موزون و در جهت حذف برخى رفتارهاى زشت روانى كه موجب آسيبهاى اجتماعى است و همراه با بيان علل و انگيزههاى رفتار ناپسند و با گفتن سرانجام كارها و بيان ويژگيهاى عذاب آخرت، براى پاكسازى روح انسان از اين آسيبها، با عبارتهايى كوتاه بيان داشته است. 4. چون جوان عصر حاضر اهل شبهه است، ممكن است در اين مباحث شبهه كند و در وقوع قيامت يا در قدرت خداوند بر ايجاد چنين آتش مهيبى شبهه كند، ولى وقتى دقت كند يا ديگرى او را متوجه نمايد كه اين سوره و سورههاى ديگر سابقه هزار و چهار صد ساله دارند و قرآن فرياد مبارزهطلبى (فاتوا بسورة من مثله) سر داده است و همگان در عمل، ضعف خود را براى هماوردى نشان دادهاند، دليلى قاطع بر توانايى مطلق خداوند است، زيرا همان گونه كه از الفاظ و حروف معمولى كه شبانهروز مردم به كار مىبرند، قرآنى ساخته كه هميشه جاويد است، از نورهاى معمولى و در دسترس بشر، توان ساختن چنان عذاب خوفناكى را دارد. به هر حال وقتى شبهه جا باز مىكند كه شبههكننده قرآن را بشناسد و بر رموز آن آگاه گردد و سورهاى نظير آن بياورد. امروز نيز اگر كسى مرد اين ميدان است، به مبارزهطلبى قرآن جواب دهد. 5. جوان عصر حاضر عدالتخواه و در پى آزادى است. قرآن نيز همين هدف را تعقيب مىكند، به ويژه در اين سوره كه عيبجويان و بدگويان را مورد حمله قرار مىدهد، تا آنان به جهت مال و مقام و موقعيتى كه دارند، در صدد تحقير و توهين به ديگران برنيايند، تا اينان در جامعه تحقير نشوند و بتوانند از حقوق متساوى با ديگران برخوردار باشند. از طرف ديگر ريشه ناعدالتى و نبود آزادى را، مال انباشته نزد برخى و روحيه مالپرستى عنوان مىكند، تا افراد جامعه از انباشت و شمار سودجويانه مال خوددارى كنند. از سوى ديگر با بيان عذابهاى چنين افرادى، زبان مظلومان و استهزاشدگان را باز كرده، تا با خواندن آيات، رسوايى آخرتىِ عيبجويان و بدگويان را روشن سازد، تا مجبور شوند از اين رفتار بد دست بردارند و افراد ضعيف را راحت بگذارند. بنابراين تهديد مستكبران، در راستاى تحقق عدالت و آزادى مستضعفان است. 6. جوان عصر حاضر، امور تعبدى محض را قبول نمىكند و به دنبال چراها مىگردد. قرآن نيز هيچ گاه انسانها را به تعبد محض دعوت نكرده، بلكه پيوسته كنار هر فرمانى، فلسفه و حكمت و علت و يا هدف آن را بيان داشته و پيوسته انسانها را به تدبر در آياتِ تكوينى و اَنفسى و آيات تدوينى و تشريعى دعوت كرده است. حتى هدف از تشريع نماز و روزه و وضو و تيمم و غسل را بيان كرده است. فهم برخى از مطالبِ بيان شده، محتواى بيشترى مىخواهد كه غير از بيان شدن حكمت آن مسأله و تعبدى بودن آن است، همان گونه كه اگر طبيبى داروى خاصى را تجويز كند، براى فهم اينكه چرا چنين دستورى داده، مطالعات پزشكى لازم است، ولى به هر حال او دستور تعبدى نداده است. 7. جوان عصر حاضر به بركت پيشرفت فناورى قدرت تخيل زيادى پيدا كرده و شايد در همين راستا قرآن اين ويژگى را در نظر گرفته و خواسته است قدرت تخيّل آنان را در جهت اهداف خود، به كار ببرد. به همين سبب، «انها عليهم مؤصدة» را بيان كرده است، تا همين كه بشر توانست قدرت يك لحظهاى تابش اشعه ماوراى بنفش را در عكسبردارى از استخوان مشاهده كند، قدرت تخيّل خود را افزايش دهد و احاطه اشعههاى پرقدرت و مدام، بر خود را تصور كند و از هر عملى كه موجب شود به چنين بلاى عظيمى گرفتار شود، خوددارى كند. 8. جوان عصر حاضر مىخواهد چون كارآگاهان، از قراين و شواهد خيلى دور، واقعيت را بيابد. قرآن كريم نيز نشانههاى خيلى دور از اشيا را بيان كرده است، ولى وقتى افراد به آن دست نيافتهاند، قراين بيشترى را بيان كرده است. اكنون كه اشعه ماوراى بنفش و قدرت آن كشف شده، معلوم گرديده كه قرائن آن و صفاتش را چهارده قرن، قبل بيان كرده، ولى كشفكنندهاى نبوده و كسى سراغ اين علوم را از قرآن نگرفته است. امروز نيز بسيارى از مجهولات وجود دارد و نظريات و فرضيههاى گوناگونى در باره آنها وجود دارد، ولى كمتر كسى همت مىكند تا از اين كتاب الهى كه «تبيانا لكل شى؛ بيانگر همه چيز است» مدد بگيرد و از قراين بسيار دور شروع كند و با پيشرفتِ در كار به قرينههاى نزديكتر برسد. اكنون نيز قرآن هزاران رموز دارد و هزاران اشاره، و دانشمندان هزاران مجهول دارند و صدها يا هزاران فرضيه، اما همتى پيدا نمىشود كه از قرآن در اين راه بهرهبردارى كند.
از آنچه گذشت ـ كه تنها ترجمه و توضيحى از يك سوره قرآن و تطبيق آن با روحيات جوان عصر حاضر بود ـ روشن مىگردد قرآن چون چشمهسار زلالى است كه همگان براى حيات خود نيازمند آن هستند و انسانها چون تشنگان در بيابانى سوزان، به هر سويى مىروند، تا به مقدار توان آب برگيرند، ولى به سراغ اين چشمهسار زلال نمىآيند و همت دقت در آيات آن را در خود نمىبينند. بنابراين در يك جمله مىتوان گفت كه جوان عصر حاضر و قرآن، عاشق و معشوقى هستند كه يكى ديگرى را نمىشناسد و از آن دور است. به همين جهت در قيامت پيامبر اكرم(ص) به خداوند شكايت مىكند: «پروردگارا! قوم من، اين قرآن را رها كردند».(3) اگر مهمترين هدف خود را در اين زمان، شناساندن قرآن به نسل جديد، اعم از مسلمان و غير مسلمان قرار دهيم و در اين راه گام برداريم و روشهاى تربيتى و علمى و اخلاقى قرآن را تا حد فهم خود، كشف و بيان كنيم، جوان عصر حاضر، كشف بيشتر و بهتر را خود انجام مىدهد. آنگاه معلوم مىشود جوان عاشقى است كه از معشوق خود جدا افتاده و در دام هوسها گرفتار شده است. اگر چنين نكنيم، مشمول شكايت پيامبر(ص) خواهيم بود و او از ما به خداوند شكايت خواهد كرد.
در جواب آنچه تا حال گذشت، ممكن است كسى بگويد كه ما آمادهايم قرآن و تفسير آن را به جوانان بياموزيم، ولى مشكل از جوانان است كه از قرآن فرارى هستند و به سوى آن نمىآيند؛ بنابراين تكليفى متوجه ما نيست و پيامبر اكرم(ص) نمىتواند از ما شكايت كند يا اگر شكايت كرد، جواب مىدهيم كه ما آمادگى خود را براى تبليغ و تبيين اعلام كرديم، ولى كسى براى استفاده نيامد، يا ما تفاسير و ترجمهها را از طريق وسايل ارتباط جمعى و نوشتارى و تصويرى در اختيار همگان گذاشتيم و آنان بايد استفاده مىكردند، كه نكردند