فرصتی برای صدقه دادن

فرصتی برای صدقه دادن

بسم الله الرحمن الرحيم

يك لحظه فرصت براي صدقه دادن

مرحوم پدرم 26/9/1371 هـ . ش در سن شصت سالگی در حالي كه از سلامت برخوردار بود و روز را در باغ به كشاورزي مشغول بود نزديك غروب پنج شنبه وقتي كه براي تداركات سومين شب از دهه روضه امام حسين ـ عليه السلام ـ  که هر ساله در مسجد محل برقرار مي‌گرديد، خود را آماده مي كرد سكته قلبي كرد و همانجا در باغ جان به جان آفرين تسليم كرد . درست يك هفتة بعد 3/10/71 عموي همسرم در پشت ماشين همين گونه از دنيا رفت در همين گير و دار همسايه پدر خانمم با وضعي مشابه دنيا را وداع گفت.

توالي اين حادثه‌ها براي من غير منتظره و تكان دهنده بود شبي همراه پدر خانمم كه فرد نيكوكار ، پدر شهيد ، اهل جبهه ، اهل افطاري دادن و …. بود براي عرض تسليت به خانه عموي خانمم رفتيم . تقارن اين حوادث و جوّ مجلس ناگهان اين آيه را به ذهنم تداعی كرد و برای چند نفری كه آنجا حاضر بودند خواندم و معنا كردم :

 يا ايّها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون * و انفقوا ممّا رزقناكم من قبل أن يأتي احدكم الموت فيقول ربّ لو لا أخّرتني الي اجل قريب فأصدّق و أكن من الصالحين * و لن يؤخر الله نفساً إذا جاء أجلها و الله خبير بما تعملون B [1]

ترجمه : «اي مؤمنان ، اموالتان و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نسازد و هر كس چنين كند زيان كار است و ازآنچه روزيتان كرديم انفاق كنيد پيش از آنكه مرگ يكي از شما فرا رسد و بگويد چرا مرگ مرا تا مدت كمي تأخير نينداختي تا صدقه دهم و از نيكوكاران باشم ( جواب مي رسد ) و هر كس اجلش فرا رسد هرگز خدا اجلش را به تأخير نمي افكند و خدا به آنچه مي كنيد آگاه است .»

 و گفتم انسان وقتي مي‌ميرد تازه بيدار مي‌شود و مي‌بيند كه كار خيري نكرده آنگاه مي‌گويد : خدايا من تنها يك لحظه عمر مي‌خواهم ، به همين مقدار كه زنده شوم و بگويم « مالهايم صدقه » سپس بميرم ، ولي كسي به او فرصت نمي دهد و به او گفته مي شود شصت سال ، هفتاد سال ، عمر داشتي اگر اهل استفاده بودي استفاده مي كردي و … .

پس تا زنده ايد قدر عمر خويش را بدانيد ، براي پس از مرگ خود صدقه دهيد ، كار خير كنيد ، فكر زن و فرزند شما را غافل نسازد و …  .

خلاصه :

« برگ عيشي به گور خويش فرست     كس نيارد ز پس ، تو پيش فرست »

ديديد كه مرگ وقتي فرا مي رسد به فردي كه شب جمعه براي برگذاري مراسم روضه مي رود يا كسي

كه از كار و تلاش به خانه مي آيد فرصت نمي دهد.

پس فعلاً فرصت را غنيمت بشماريد كه حضرت علي ( عليه السلام ) فرمودند: « اضاعة الفرصة غصة »[2]

” از دست دادن فرصت غصه است “

و « الفرصة تمرّ مرّ السحاب فانتهزوا فرص الخير »[3] ؛ فرصت همانند ابر مي گذرد . فرصت هاي خوب را دريابيد.

سعي كنيد قبل از اين كه بگوييد : C ربّ ارجعون لعلّي اعمل صالحاً فيما ترك B [4]

” پروردگارا مرا ( به دنيا ) باز گردان شايد در آنچه وانهادم كار نيكي انجام دهم .”

و جواب بشنويد : C كلّا انّها كلمة هو قائلها و من وارئهم برزخ الي يوم يبعثونB [5]

” هر گز : اين سخني است كه او تنها گوينده آن است و پيشاپيش آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته مي گردند . “

پس به كارهاي خير بپردازيد و ….

وقتي از خانه آن مرحوم بيرون آمديم پدر خانمم پرسيد واقعاً قرآن اين را مي گويد كه انسانها يك لحظه فرصت مي خواهند و كسي به آنها فرصت نمي دهد ؟

گفتم : ظاهر آيه كه چنين است « اجل قريب فاصدق » يعني عمر كوتاه ، فرصت كم ، وقت نزديك براي صدقه دادن . و چون صدقه دادن تنها نيازمند به اعلام است ، پس او تنها اينقدر عمر مي خواهد که بگويد ؛مقداري از مالم صدقه باشد.

آن جلسه تمام شد و عمر مانند ابر بهاري گذشت ، درست پس از دوازده سال ، پدر خانمم نيز در شام جمعه 4/10/83  به ديار باقي شتافت .

او به كار قالي اشتغال داشت پس از مرگش در مراسم و غير مراسم ، خاطرات زيادي از جبهه رفتن هاي او، بردن ميوه هاي باغ هاي خودش به جبهه، به جماران براي دفتر امام و … از انفاقهاي او ، كمك به دارالقرآنها ، كمك به ايتام ، پرداخت قبوض آب و برق فقيران و … از سوي افراد گوناگوني شنيده شد . و حتي معلوم شد در مدت بيماري او كه بيش از سه سال به طول انجاميد حدود صد دستگاه قالي در حال بافتن كه سرمايه او بوده را نيز كم كم فروخته و به مصارف كارهاي خير رسانده است ، و پس از اتمام آنها تنها در آمد او حقوق بنياد شهيد و مبلغ كرايه اي بود كه مجموعاً در حدود ماهي سيصد هزار تومان مي شده و از اين مبلغ تنها ثلث آن را براي مصرف خود و عيال و مخارج دارو و درمان استفاده مي كرده و بقيه را صدقه مي داده است. و به يكي از نزديكان گفته : « مگر شما چقدر هزينه زندگي داريد كه حقوق كارمنديتان به صدقه و كار خير نمي رسد ؟ »

اكنون كه پس از اتمام مراسم چهلمين روز درگذشت او ،گذشته را مرور مي كنم به خوبي حسّ مي كنم كه شدت يافتن اين كارهاي نيک ، همه تأثير آن اتفاقات است و آن آيه هايي كه در آن شب در خانه برادرش خوانده شد و معنا گشت. زيرا قبلاً اگر چه ايشان زياد كار خير مي كرد بهداري ساخته بود ، به جبهه کمک کرده بود، ساليانه روضه مي گرفت ، به مستمندان كمك مي كرد و … ولي براي خود ، خانه و زندگي شخصي خود نيز ، خوب و متعارف مصرف مي كرد ولي در اين سيزده سال هيچ كاري براي رفاه خود انجام نداد و حتي از نصب يك آيفن و نصب كولر نيز خود داري كرد . به نظر مي رسد او به جاي « فرصت كم » فرصت نسبتاً طولاني پيدا كرد و هر آنچه در توان داشت و قابل تبديل كردن به پول بود تبديل كرد و به مصرف صدقه و كارهاي خير رسانيد .

اين سابقة خوب بود كه باعث شد فقيه عاليقدر در پيام تسليت او را فردي، مؤمن ، متقي و … بداند.

به اميد اين كه گوينده آن آيات و معنا كننده آن آيات در آن جلسه نيز متنبه شود و تا دير نشده براي خود ، برگ عيشي بفرستد .

آمين يا رب العالمين

احمد عابديني

[1] – سوره منافقون آيات 9 تا 11 .

[2] – نهج البلاغه ، قصار الحكم 118 .

[3] – همان ، قصار الحكم 21 .

[4] – سوره مومنون آيه 10 .

[5] همان .

3.5 4 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات