چرا قرآن به زبان عربی نازل شده است؟
احمد عابدینی
مقدمه
دربارهی زبان، روش و سبك نگارش متون دینی، بحثهای گوناگونی مطرح است كه رشتهها و گرایشهای متعددی در دانشگاهها متكفل آن هستند. در این نوشتار، از بین كتابهای مقدس، قرآن را برگزیده و از بین بحثهای متعدد آن تنها به این بحث میپردازیم كه «چرا قرآن به زبان عربی است؟» و در این بحث نیز به تمام جوانب آن نمیپردازیم. مثلاً آیا قرآن از ناحیهی خداوند به زبان عربی بر پیامبر اكرم(ص) نازل شده است ـهمانگونه كه ما معتقدیمـ و یا این كه محتوای آن به پیامبر اكرم(ص) وحی شده و او آن را در قالب زبان عربی ریخته است ـكما اینكه برخی ادعا كردهاندـ و مباحث دیگری از این دست را به فرصت دیگری موكول میكنیم. از آنجا كه وارد شدن به اینگونه مباحث نیز دارای دو روشِ برون دینی و درون دینی است. در این نوشتار تنها، روش درون دینی را برمیگزینیم.
محدود كردن دایرهی بحث به این جهت است كه مبادی، اصول و پیشفرضهای هر بحث با بحث دیگر متفاوت است و مشخص نشدن مبنا و دایرهی بحث، در ابتدا، سرگردانی و در پایان بینتیجگی به همراه خواهد داشت، از طرف دیگر گستردگی مباحث اقتضا میكند، كه یك سری مسایل به عنوای اصول و پایه مورد توافق واقع شود تا با توجه به آنها، بحثهای دیگری صورت پذیرد. از جمله اصول و پایههای مورد قبول، این است كه ظاهر الفاظ قرآن حجّت است، تكرار شدن یك مطلب در قرآن اهمیّت آن را میرساند، قرآن كلمات را، بیفایده و بدون هدف كنار یكدیگر قرار نمیدهد و….
پس از این مقدمه و روشن شدن محدوده و پیشفرضها به سراغ سؤال اصلی میرویم و به تجزیه و تحلیل آن میپردازیم.
چرا زبان قرآن، عربی است؟
این پرسش را چند گونه میتوان مطرح كرد و جوابهای متفاوت نیز خواهد داشت:
در این صورت جواب روشن است، زیرا كه هر پیامبری باید به زبان قومش سخن بگوید تا مردم آن سخنان را بشنوند و پیرامون آن بیندیشند؛ و راه برای ایمان به آن یا تكذیب آن باز شود. بنابراین، در اینجا، به طور كلی جای این سئوال نیست كه چرا پیامبر عرب، به زبان غیر عربی كتاب نمیآورد. بلكه برعكس اگر كسی بخواهد آوردن كتاب به زبان دیگری را وظیفهی او بداند باید دلیل بیاورد. به عبارت دیگر تناسب حكم و موضوع، تناسب ظرف و مظروف و تناسب حالّ و محلّ همه اقتضا میكند كه پیامبر عرب، دارای كتاب عربی و پیامبر فارس مثلاً دارای كتاب فارسی و… باشد. قرآن نیز میفرماید: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه لیبیّن لهم» (ابراهیم، 14/4) «ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان كند.»
بنابراین توافق زبان هر پیامبر با زبان پیام و زبان پیامپذیر، امری مورد قبول بلكه لازم است و گرنه تفهیم و تفهّم صورت نمیپذیرد.
جواب این پرسش با پاسخ پرسش نخستین كاملاً متفاوت است. در اینجا باید جهات و امور گوناگونی را در نظر گرفت تا پاسخ، كامل و جامع باشد. از جمله:
الف) وقتی سخن از آخرین پیامبر و آخرین پیام است، طبعاً باید بشر را اجمالاً در سطحی از آگاهی و شعور دانست كه قدرت دریافت آخرین پیام را داشته باشد، و حدّاقل طایفه یا گروهی از آنان بتوانند آن پیام را دریافت كنند و از آن نگهبانی كنند تا به نسلهای بعدی برسد.
ب) اگرچه برخی از مردم قابلیت دریافت، فهم، نگهداری و عمل به آخرین وحی را پیدا میكنند ولی به طور مسلّم، گروه بیشتر و بزرگتری با امكانات فراوان و قدرت و مكنت بیشتری، دین جدید و آخرین پیام را برنمیتابند و درصدد از بین بردن آن و از میان برداشتن معتقدان ، حافظان و نگهبانان آن هستند ـهمانگونه كه در طول تاریخ، انبیا، به چنین گروههایی گرفتار بودهاندـ بنابراین باید راهكاری برای مقابله با این مشكل اندیشیده شود.
ج) با اذعان به این مطلب كه بنا نیست، پیوسته با معجزه و كارهای خارقالعاده از دین و قرآن حمایت شود، بهویژه وقتی كه آخرین پیامبر و آخرین پیام میخواهد به بشریت عرضه شود باید بهگونهای عمل شود كه دین خاتم خودبهخود، و بدون توسل به معجزات و امور غیبی حفظ گردد و نگهبان و حافظ بیرونی نیاز نداشته باشد. با در نظر گرفتن نكات یاد شده، به سراغ انسانها و محیط زندگی آنان میرویم تا ببینیم در كدام محیط و كدام شرایط آن نكات، خصوصاً بند ج بیشتر قابل تحقق است.
اولاً: عربها مردمانی هستند كه بر زبان، راه و روش، آیین و نسب خود تعصب خاصی دارند، بهگونهای كه نمیتوان آنان را بهراحتی از زبان و فرهنگ خود جدا كرد. حتی در این دوره كه تبلیغات رسانهها همه را از حالت اولیهی خود خارج كرده است ولی اكثر عربها حتی حاضر نیستند لباس سنتی خود را كنار بگذارند تا چه رسد به زمانهای سابق كه تبلیغات انترناسیونالیستی وجود نداشته، بلكه همهی تبلیغات بر حفظ ملیّت بوده است.
ثانیاً: عربهای حجاز بهطور ویژه در شرایطی بودند كه نه تنها از زبان خود دست بردار نبودند بلكه حكومتها و سلطههای خارجی نیز نمیتوانستند، آنان را مجبور كنند كه از زبان و فرهنگ خود دستبردارند زیرا آنان از قید و بند مسایل حكومتی آزاد بودند و در بادیه بهسر میبردند و منطقهی وسیع حجاز آنقدر گرم، سوزان، بیآب و علف و امكانات بوده كه حتی حكومتهای مقتدرِ آن زمان، نظیر ایران و روم به آنجا رغبتی نشان نمیدادند و آنجا را جزو گسترهی حكومت خود به حساب نمیآوردهاند و بر فرض اگر تصمیم میگرفتند كه مردم آن سرزمین را نابود یا از زبان اصلی و فرهنگ خودشان برگردانند نمیتوانستند، زیرا آنان در یك نقطه و یك منطقهی خاص ساكن نبودند. بنابراین خداوند قرآن را به زبان عربی نازل كرد و عربهای حجاز را با آن آشنا كرد تا از خطر درونی و برونی محفوظ بماند، زیرا نه عربها دست از زبان خود برمیداشتند و نه امكان نابودی زبان آنان برای سلطههای خارجی فراهم بود.
ثالثاً: زبان عربی با توجه به كثرت ضمایر، تفاوت ضمیرهای تثنیه، مفرد و جمع، تفاوت صیغههای مذكر و مؤنث، داشتن انواع گوناگون جمع (نظیر جمع قِلّه، كثرت، صحیح)، داشتن كنایات، استعارههای فراوان و بالاخره تفاوت معنای یك لفظ در قبایل مختلف، از امكانات فراوانی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در كمترین حجم از الفاظ، بدون ابهامگویی و نارسایی برخوردار بوده است.
با توجه به این نكات، برای بقای دین خاتم و ویژگیهای مطرح شده در قوم عرب، سرزمین حجاز و زبان عربی، بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین و بیمه كردن بقای آن برای نسلهای آینده و بیان بیشترین حجم از مطالب در كمترین لفظ، بدون ابهام و پیچیدگی، اقتضا میكرد كه پیامبر اكرم(ص) از بین عربها مبعوث شود و قرآن به زبان عربی آورده شود، تا آن حضرت به مرور زمان، روش و آیین مردم را به سوی اسلام سوق دهد و قرآن با جاذبههای درونی خود، آوا و آهنگ دلپذیر آن، در ذهنهای اعراب بادیه كه دوستدار كلام موزون و فصیح بودند جای باز كند و در نتیجه از خطر انواع تحریفهای لفظی نیز در امان بماند.
بنابراین میتوان گفت كه مكان نزول و زبان قرآن اینگونه قرار داده شده تا قرآن دارای نگهبانی طبیعی برای حفظ خود باشد و به نگهبان خارجی نیاز نداشته باشد.
به بیان دیگر اگر این دین، خاتم ادیان و برنامهی كامل زندگی بشر است، باید باقی بماند و بقای دین به باقی ماندن كتاب آن، وابستگی كامل دارد. نمیتوان گفت دینی كاملاً باقی مانده است در حالی كه هیچ اثری از كتاب آن باقی نمانده یا كتابش تحریف شده و تغییر یافته موجود باشد، به همین جهت خداوند اصرار دارد كه «انا نحن نزّلنا الذكر و انا له لحافظون» (حجر،15/9) «بیتردید ما این قرآن را نازل كردهایم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.»
روشن است كه حفظ قرآن همیشه در گرو حفظ با معجزه یا عذابِ معارضان و مخالفان آن نیست بلكه راه طبیعی این است كه خداوند ویژگیهای داخلی و خارجی، محیطی و اجتماعی و… را بهگونهای قرار دهد كه با آن ویژگیها قرآن خودبهخود و به طور طبیعی حفظ شود.
همانگونه كه در بحث امامت و ولایت گفته شده: اسم حضرت علی(ع) به عنوان ولیّ مؤمنان و وصیّ پیامبر اكرم(ص) و همچنین اسامی سایر ائمه«علیهم السلام»به این جهت در قرآن تصریح نشده كه داعی و انگیزهای برای تحریف در قرآن موجود نباشد، تا قرآن حفظ شود. حتّی گفته شده كه فراز «الیوم اكملت لكم دینكم» در وسط آیهی 3 از سورهی مائده كه صدر و ذیل آن آیه دربارهی حرمت خوردن گوشت مردار است، قرار داده شده تا تابلو نباشد و مخالفان به فكر حذف آن نیفتند.
به همین دلایل میتوان گفت كه نازل شدن قرآن به زبان عربی برای حفظ و صیانت ابدی آن بوده است، زیرا تعصّب خاص عربی و قبیلهای اعراب باعث میشود كه هیچوقت و هیچگاه و به هیچكس اجازه ندهند كه زبان عربی را از آنان بگیرد، و اساساً كاری كه آتاتورك در تركیه انجام داد و خطّ آنان را عوض كرد و یا در ایران بنا بود كه انجام بشود ولی شكست خورد، در كشورهایی مثل حجاز بهطور كلی، حتی طرح آن نیز مطرح نشد. زیرا كه روشن بود علاوه بر تعصّب خاصی كه قوم عرب بر زبان خویش دارند و خود از عوامل بقای قرآن و از وسایل «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» است؛ و وجود مردمی با نام «بَدوُ» كه زبان و فرهنگ خود را حفظ میكنند نیز باعث میشود كه هیچ حاكم و فرمانروایی نتواند زبان بومی و اصلی آن مردم را از بین ببرد.
بنابراین در یك جمله میتوان گفت یكی از علل و انگیزههای آمدن آخرین رسول و آخرین كتاب، از بین عرب زبانها و خصوصاً مردم حجاز، برای این بوده كه این كتاب برای همیشه جاویدان بماند و خواستهی خداوند بر حفاظت از قرآن از طریق عادی و غیر معجزهای محقق شود.
برای روشن شدن بحث میتوان سرگذشت تورات و انجیل را به میان كشید كه در طول زمان، به جهت اینكه گروهی از یهودیان اسیر شدند و مدتها دور از خانه و كاشانهی خود بودند و در آن مدت خودشان و بهدنبال آن فرزندانشان زبان دیگری، متفاوت با زبان كتاب مقدس، پیدا كردند. مبلّغان مذهبی جهت تبلیغ و آسانی كار، كتاب مقدس را به زبان جدید ترجمه كردند و كمكم كتاب اوّلی از دست رفت و مردم ماندند با كتاب مُتَرجَم، كه انطباق آن با كتاب مقدس در گرو فهم صحیح ترجمه كننده از كتاب الهی و قدرت او بر ترجمه است.
به هر حال كتاب ترجمه شده هیچگاه نمیتواند تمامی فضا، فرهنگ و محتوای كتاب اصلی را داشته باشد. بنابراین كتابهای مقدس با تغییر از زبان اصلی به زبان دیگر، اصالت خود را از دست داده و بر فرض كه ترجمه كنندگان از روی عمد بر آن دستبرد نزده باشند و كم و زیاد عمدی صورت نگرفته باشد، نفس ترجمه، كتاب را از اصالت میاندازد. ولی انگیزهی اصلی ترجمه كنندگان این بود كه دیدند یهودیان اسیر شده زبانشان تغییر یافته و متن اصلی تورات را نمیفهمند و یهودیان اسیر نشده، پیران و فرتوتها بودند كه در شُرف نابودی قرار داشتند. خلاصه اینكه قوم یهود چون اصالت زبان خود را از دست دادند، اصالت كتابشان نیز از بین رفت.
ولی در بحث عربی بودن قرآن، میتوان گفت كه خداوند خواسته است قرآن را به زبان افرادی بفرستد كه تعصب آنان، بر زبان و فرهنگ، و پراكندگیشان در محیطی بسیار وسیع موجب شود كه این زبان و بهدنبال آن قرآن برای همیشه باقی بماند و ترجمههای گوناگون، نسخهی اصلی آن را بیرنگ یا كمرنگ نكند.
نكته دیگری كه اشاره به آن خالی از لطف نیست اینكه تعصب عربها بر زبان و فرهنگ خودشان اگرچه یك ویژگی مثبت برای حفظ قرآن بود ولی از طرف دیگر یك ویژگی منفی نیز به حساب میآمد زیرا كه:
اولاً: تغییر فرهنگ آنان به فرهنگ اسلامی بسیار بهكندی صورت گرفت و نیروها و وقت زیادی برای اینكار مصرف شد، مثلاً سیزده سال زحمت پیامبر اكرم(ص) در مكه ثمرهی بسیار كمی داشت.
ثانیاً: تعصب آنان باعث میشدكه اگر قرآن به غیر عربی نازل میشد یا پیامبر آن غیر عرب بود آنان به او ایمان نیاورند. قرآن از روی این حقیقت پرده برداشته است و فرموده:
«و انه لتنزیل رب العالمین… بلسان عربی مبین… و لو نزلناه علی بعض الاعجمین. فقراه علیهم ما كانوا به مؤمنین» (شعراء، 26/192، 195، 198، 199)
و راستی این قرآن وحی پروردگار جهانیان است… به زبان عربی روشن… و اگر قرآن را به برخی از غیر عرب زبانان نازل میكردیم و [پیامبر] آن را برایشان میخواند به آن ایمان نمیآوردند.
از اینجا میتوان نتیجه گرفت كه عربی بودن قرآن، لطف و مرحمتی به عرب زبانان بوده است و شاید بتوان گفت كه اگر قرآن به غیر عربی نازل میشد عرب زبانان كه قشر وسیعی نیز هستند به هیچ نحوی به آن ایمان نمیآوردند و زمینه برای جهانی شدن آن هیچگاه فراهم نمیشد. پس عربی بودن قرآن وسیلهای در راه جهانی شدن عملی قرآن نیز هست.
چرا قرآن خودش بر عربی بودن خود تأكید میكند؟
پرسش دیگری كه ممكن است دربارهی عربی بودن قرآن مطرح شود این است كه چرا خود قرآن بر عربی بودن خودش اصرار دارد و در ده جای قرآن عربی بودن آن را مطرح كرده است، در حالی كه روشن است قرآن عربی است و هر كسی كه قرآن را باز كند میفهمد كه به زبان عربی است، بنابراین اصرار بر معرفی قرآن به عنوان كتاب عربی یا لغت عربی، برای چیست؟
اینكه قرآن خودش را به عنوان «عربی» مطرح میكند به جهت اموری است كه با مراجعه به تك تك آن موارد روشن میشود. مثلاً برخی اوقات، مشركان و دشمنان پیامبر(ص) میگفتند این داستانهایی كه او میگوید. داستانهایی است كه از ملّتهای غیر عرب فرا گرفته است و آنها را به عنوان وحی به خدا اسناد میدهد قرآن چنین تهمت نابخردانه و جواب آن را اینگونه بیان میكند.
«و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلّمه بشر، لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین» (نحل، 16/103) و نیك میدانیم كه آنان میگویند: جز این نیست كه بشری به او میآموزد. [نه چنین نیست، زیرا] زبان كسی كه [این] نسبت را به او میدهند غیر عربی است و این [قرآن] بهزبان عربی آشكار است.»
اصرار بر عربی بودن به این جهت است كه وقتی داستانی غیر عربی باشد، هر چند شخصی آن را بشنود و به عربی ترجمه كند ولی اسامی، صحنهی داستان، زمینههای آن را نمیتوان از رنگ و محیط خاص خویش جدا كرد. بهگونهای كه امروزه همگان خوب میدانند كه حتی مترجمان چیره دست و قوی نمیتوانند داستانها و سرگذشتها را بهخوبی از زبانی به زبان دیگر ترجمه كنند به صورتی كه ترجمه بودن آن، مخفی بماند.
بنابراین وقتی قرآن اصرار دارد كه این «عربی روشن» است برای این است كه بفهماند اگر از غیر عرب گرفته بود حتماً در فلتات زبانش، غیر عربی بودن روشن میشد.
برخی دیگر از آیات كه عربی بودن قرآن را بیان میكنند. بیانگر نكتهی مهم و اساسی دیگری است كه زبان شناسان باید به آن توجه داشته باشند و در انتخاب زبان برتر آن ویژگیها را در نظر بگیرند كه عبارت است از وضوح، خالی از ابهام بودن، كمی حجم و كثرت معنی، فصاحت و پیوستگی الفاظ، رعایت ادب و… كه این لطافتها همه در زبان عربی جمع شده است.
الف: «انا انزلناه قرآنا عربیاً لعلكم تعقلون» (یوسف، 12/2) «ما آن را قرآنی عربی نازل كردیم باشد كه بیندیشید.» مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان در ذیل این آیه فرموده است:
و فی ذلك دلالة ما، علی ان لالفاظ الكتاب العزیز من جهة تعیّنها بالاستناد الی الوحی و كونها عربیة دخلاً فی ضبط اسرار الآیات و حقایق المعارف، و لو انه اوحی الی النبی(ص) بمعناه و كان اللفظ الحاكی له لفظه(ص) كما فی الاحادیث القدسیة مثلا او ترجم الی لغة اخری خفی بعض اسرار آیاته البینات عن عقول الناس و لم تنله ایدی تعقّلهم و فهمهم.
این آیه تا حدودی دلالت میكند كه مستند به وحی الهی بودن قرآن و عربی بودنش در ضبط اسرار و حقایق معارف دخالت دارد بهگونهای كه اگر آن حقایق به پیامبر اكرم(ص) وحی میشد و او خودش آنها را با الفاظ بیان میكرد، نظیر آنچه در احادیث قدسی اتفاق میافتد. یا حقایق قرآن به لغت و زبان دیگری نازل میشد و سپس آن مطالب به عربی ترجمه میشد، برخی از اسرار آیات روشن الهی برای عقلهای مردم مخفی میماند و دست تعقل و فهمشان به آن نمیرسید.»
بررسی
از این عبارت استفاده نمیشود كه خداوند قدرت ندارد كه پیامبرش را از غیر عرب انتخاب كند و نیز استفاده نمیشود كه خداوند نمیتواند حقایق را در غیر قالب عربی نازل كند. بلكه از این عبارت به وضوح روشن میشود كه انسانها قدرت ندارند از غیر زبان عربی تمامی نكتهها را كشف كنند. زیرا همانگونه كه قبلاً بیان شد متفاوت بودن ضمیرهای مفرد، تثنیه و جمع و تفاوت ضمیرهای مذكر و مؤنث، تفاوت ضمایر اشیای عاقل و غیر عاقل، وجود اسماء اشارهی متفاوت برای نزدیك، متوسط و دور و همچنین تعدّد معنای یك لفظ در لغت عرب كه شاید ناشی از تفاوت معنای آن در قبایل مختلف باشد همراه با كنایهها، استعارهها و… به آن غنای خاصی بخشیده است و دارای ویژگیهایی شده است كه با توجّه به آنها میتوان ریزهكاریهای مطالب را از عبارتهای كوتاه استخراج كرد.
بنابراین میتوان گفت انتخاب زبان عربی برای قرآن از سوی خداوند به جهت غنی بودن این زبان و توانایی قدرت آن در تفهیم مطالب متعدد بوده است.
برای روشنتر شدن بحث، كلمهی «عربی» را مورد دقت قرار میدهیم:
قاموس قرآن میگوید:
مراد از «عربی مبین» و «عَرَبیّ» در وصف قرآن، فصیح و روشن بودن آن است. «و هذا لسان عربی مبین» (نحل، 16/103). «انا انزلناه قرآناً عربیاً لعلكم تعقلون» (یوسف12/2) «و كذلك انزلناه حكما عربیاً» (رعد، 13/37). «و هذا كتاب مصدق لسانا عربیا» (احقاف، 46/12)
راغب گفته است: العَرَبیّ الفصیح، البیّن من الكلام.
در صحاح گفته: «و اعرب بحجّة» ای اَفصَحَ. بعضی از مفسّران از «عربیّ» فقط زبان را در نظر گرفتهاند ولی ظاهراً فصاحت مراد است. اعراب، روشن كردن به وسیلهی حركت است.1
بررسی
كلام ایشان ما را از نقل سایر كتابهای لغت بینیاز میكند و از آن روشن میشود كه مراد از «عربیّ» فصاحت و رسا بودن است، پس آیات قرآن این نكته را تأكید نمیكند كه قرآن عربی است یعنی تركی و فارسی یا… نیست بلكه بیانگر این نكته است كه آیات قرآن، صریح، واضح و رسا است.
بنابراین آیهی 44 سورهی فصلت، به واضح و صریح بودن قرآن دلالت میكند:
«و لو جعلناه قرآناً اعجمیاً لقالوا لولا فصلت آیاته ااعجمیّ و عربیّ، قل هو للذین آمنوا هدیً و شفاء» و اگر [این كتاب را] قرآنی غیر عربی گردانیده بودیم قطعاً میگفتند: چرا آیههای آن روشن بیان نشده است؟ كتابی غیر عربی و [مخاطب آن] عرب زبان؟. بگو این كتاب برای كسانی كه ایمان آوردهاند رهنمود و درمانی است.»
در این آیه دو جواب برای دو سئوال مشركان بیان شده است. زیرا اگر آیه، تنها در صدد بیان یك جواب بود نیازی به ذكر «لولا فصلت آیاته» نبود و در این صورت ذكر آن علاوه بر لغو بودن موجب اغلاق و پیچیدگی بیجهت آیه میشد، زیرا بدون «لولا فصلت آیاته» آیه این چنین میشد «اگر این كتاب را قرآنی غیر عربی گردانیده بودیم قطعاً میگفتند: كتابی غیر عربی و مخاطب آن عرب؟!»، كه در این صورت هیچ اغلاق و پیچیدگی نداشت و بسیار واضح و روشن بود و جواب مشركان را نیز داده بود بنابراین آوردن «لولا فصلت آیاته» حتماً دارای نكتهای است و «روشن بودن و خالی از اجمال بودن» حداقل مطلبی است كه از آن میتوان برداشت كرد.
بنابراین معلوم میشود كه خداوند حكیم از هر فراز معنایی را قصد كرده است. ولی اگر یك جواب را قصد كرده باشد اشكالِ آوردن لفظ بدون هدف و پیچیده ساختن عبارت، بدون منظور، لازم میآید.
به هر حال صدر آیه ویژگی زبان عربی را بیان میكند كه توان تفصیل و بیان روشن مسایل و حقایق را دارد و فراز بعدی به این نكته اشاره میكند كه اگر قرآن به غیر عربی نازل میشد بهانه جویی آنان دو چندان میشد.
علاوه بر اینها اصرار قرآن بر عربی بودن آن فواید دیگری نیز دارد، از جمله:
الف: وقتی در ده جا با صراحت به عربی بودن قرآن تأكید میشود، بر فرض كه مخالفان، بر شرایط محیطی و مردمی مسلط شوند و با دسایس و انواع حیلهها، ریشهی عرب و عربیّت را بركنند، نمیتوانند به مسلمانان جهان بقبولانند كه قرآنِ مترجم میتواند جای قرآن عربی را بگیرد زیرا این همه تأكید، راه را بر تحریفگران میبندد و بر فرض محال، اگر بلایی كه بر سر تورات آمد و به زبان دیگری ترجمه شد و تورات اصلی از بین رفت، در اینجا پیش بیاید آن تحریف و تبدیل در سرتاسر كتاب مبدّل، ظاهر و آشكار خواهد بود و نمیتوان گفت این همان كتاب اصلی است.
ب: سورههایی كه در آنها بر عربی بودن قرآن تأكید شده همگی مكّی هستند (به جز سورهی رعد كه در آن اختلاف است) و در آن محیط، قرآن بر عربی بودن خود تأكید میكند تا لااقل آنان قرآن را از خود بدانند و خود را موظّف به حمایت از آن، و به مثابه یك شاهكار ادبی، فرهنگی از آن دفاع كنند و بهعبارت دیگر، مطلوب اوّلی این است كه همه به اسلام ایمان بیاورند و قرآن را به عنوان قانون اساسی خود محترم بشمارند ولی چون چنین نشد (و معلوم بود كه چنین نمیشود.) بر عربی بودن قرآن تأكید كرد تا آنانی كه این بیان را سِحر میخواندند و در مقابل فصاحت و بلاغتش شیفته شده بودند، عملا در صدد دفاع از قرآن و حفظ آن به عنوان كلامی فصیح و بلیغ كه در مرتبهای بسیار بالاتر از معلّقات سبعه قرار دارد، بر آیند و آن را بخوانند، حفظ كنند و بهطور كلی آن را از خود وخودشان را از آن بیگانه ندانند.
همانگونه كه در دفاع از پیامبر اكرم(ص) نیز همین سیاست بهكار رفت و خداوند به حضرت محمد(ص) دستور داد كه «انذر عشیرتك الاقربین» (شعراء، 26/214) «و خویشان نزدیكت را هشدار ده» و در نتیجه با انذار آنان، زمینهی ایمان آوردنشان فراهم شد و گروهی ایمان آوردند و سدّ دفاعی قویّ و محكمی را در مقابل هجوم مشركان سایر قبایل فراهم آوردند و آنان كه ایمان نیاوردند نیز خود را موظف به دفاع از پیامبر اكرم(ص) میدانستند؛ و بهطور كلی خداوند پیامبر اكرم(ص) را با وسیلهای عادی و از راههای عادی در برابر هجوم دشمنان بیمه كرد، تا كمكم مسلمانان زیاد شدند و زمینهی هجرت فراهم شد.
خلاصه
این نوشتار در صدد پاسخ درون دینی به یك سئوال بود كه به نوبهی خود به سه سئوال فرعی تقسیم میشد كه عبارت بود از:
در جواب پرسش اول معلوم شد كه بهطور طبیعی باید پیامبر هم زبان با قوم مورد دعوت باشد و پیام نیز باید قابل فهم برای مردم باشد و اگر بر عكس میشد و مسیر خلاف طبیعت پیموده میشد نیازمند به دلیل بود.
در پاسخ سئوال دوم بر این نكته تأكید شد كه آخرین پیام باید به زبانی نازل میشد كه:
اولاً: امكان نابودی آن زبان برای مستكبران و مخالفان فراهم نباشد.
ثانیاً: دارندگان آن زبان دارای تعصّب و اصالت خاص باشند و از زبان خود دست برندارند.
ثالثاً: از نظر سبك و سیاق و قواعد بهگونهای باشد كه بتوان مطالب و حقایق زیادی را در الفاظ محدود، بدون پیچیدگی و ابهام بیان كرد و این ویژگیها در زبان عربی و در سرزمین حجاز وجود داشت.
و در جواب پرسش سوم گفته شد كه:
اوّلاً: عربی یعنی فصیح، روشن، بدون اغلاق؛ و قرآن در جای جای خود بر عربی بودن یعنی روشن بودن پیام خود تأكید میكند.
ثانیاً: با تكرار این لفظ، جلوی تحریف احتمالی آن را میگیرد.
ثالثاً: تأكید بر عربی بودن، برای جذب عربها بهسوی این اثر ادبیِ بسیار قوی بوده تا آنان خود را از آن و آن را از خود جدا ندانند، تا زمینهی بقای قرآن بهطور طبیعی فراهم شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ