تفسیر راهنما از نگاه نقد و معرفی
ابتكارات، نواقص و راهحلها
احمد عابدینی
مقدمه
یكی از بهترین تفسیرهایی كه در عصر ما در دست تدوین است و تا به حال بر این سبك، تفسیری نگارش نیافته است، «تفسیر راهنما»است. در معرفی این تفسیر و مزایای آن، جسته و گریخته مطالبی نوشته و یا گفته شده است ولی آن مطالب نمیتواند كامل و گویا باشد، زیرا اكثر معرفی كنندگان از دور دستی بر آتش داشتهاند و نتوانستهاند محاسن و معایب آن را به خوبی برشمارند. به همین جهت بنده كه خود از اوّلین مراحل شروع تفسیر راهنما با مجموعهای كه به این كار عظیم دست زدند همراه بودم، تصمیم گرفتم آن را همان گونه كه بوده و هست معرفی كنم و جنبههای ابتكاری و راه بهرهبرداری از آن و از طرفی نواقص و كاستیهای آن را نیز مطرح نمایم تا زمینهای برای دقّت دیگران نیز فراهم شود و با گوشزد كردن نواقصی كه از دید نگارندگان مخفی مانده است و یا با ارایه طرحهایی كه استخراج بیشتر موضوعات از قرآن را فراهم میسازد، زمینههای بازبینی كامل این تفسیر فراهم آید.
«تفسیر راهنما» زیر بنای مجموعهای است كه پایان ناپذیر است و هر چند سال یك بار قابل تجدید نظر میباشد كه در هر تجدید نظر ممكن است هزاران موضوع بر موضوعات قبلی افزوده شود، زیرا قرآن بنا به فرمایش علی(ع):«بحر لا تفنی عجائبه ولاتنقضی غرائبه ولاتكشف الظلمات الاّ به»1 است. بنابراین استخراج موضوعات آن نباید پایانپذیر باشد زیرا پایان یافتن موضوعات آن یا به معنای دسترسی به تمام مطالب آن است و یا به معنای قایل شدن به محدودیت فكر و مسدود بودن آن است كه هیچ كدام صحیح نیست. زیرا قرآن میگوید: «وان كنتم فی ریب ممّا نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله» (بقره، 2/23)
در حالی كه تاریخ گواه عجز همگان از آوردن همانندی برای آن است، زیرا همانند آوردن برای هر چیز، فرع شناختن كامل آن چیز است و هیچ مفسّری تا كنون فهمیدن یك سوره را اذعان نكرده است و نتوانسته است معنای قطعی از یك سوره ارایه دهد، تا چه رسد به كل قرآن، بلكه سرانجامِ كوشش هر كس ـدر هر درجهای از علمـ این بوده است كه بگوید این آیه یا این سوره را این چنین فهمیدهام . وقتی فهم یك سوره به طور كامل ممكن نیست مسلّماً ارایهٔ سورهای مانند آن ناممكن خواهد بود، به همین جهت قرآن میگوید:«فإن لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وَقودها الناس والحجارة» (بقره، 2/24) «اگر سورهای همانند قرآن نیاوردید و هرگز نمیآورید پس از آتشی كه آتش زنهٔ آن انسان و سنگ است بپرهیزید.»
بنابراین وقتی مطالب و شگفتیهای قرآن پایانناپذیر است، در نتیجه كلید فهم آن و كشف موضوعات آن نیز پایان ناپذیر خواهد بود.
تفسیر راهنما و مراحل طی شده آن
خمیر مایهٔ تفسیر راهنما از متفكر توانا، جناب آقای هاشمی رفسنجانی است. ایشان زمانی كه در زندانهای ستمشاهی به سر میبردند، طرح استخراج موضوعات قرآن به ذهنشان خطور كرده و با اشتیاق فراوان دست به كار میشوند و موضوعات را استخراج میكنند كه مجموعاًبه بیست و دو دفتر میرسد.
با نگاهی به مجموعهٔدست نوشتههای ایشان، اوّلاً به ذهنِ باز و فعّال و كشش عجیب و متنوع آن در سالهای خفقان پیمیبریم.
ثانیاً، استخراج موضوعات از قرآن كار آسانی نیست و باید برای آن سرمایهگذاری فراوانی كرد، به همین دلیل روند كار در دفترهای مختلف از نظر شكل و محتوا متفاوت است، از باب نمونه در دفترهای اوّل بعد از نوشتن آیه، موضوعاتی كه به نظر ایشان از آن آیه برداشت میشده كنار صفحه مینوشتند ولی در دفترهای بعدی از آیه، جمله یا جملاتی را كه میفمهمیدند، در یك سطر مینوشتند، سپس موضوع یا موضوعاتی كه از آن، جمله، قابل استفاده بوده است، یادداشت میكردند. از نظر محتوا نیز همین گونه است مثلاًدر زمانی كه سخن كمونیستها و الغای مالكیّت خصوصی مطرح بوده، ایشان از تمامی «آتوا الزكاة» ها و «انفقوا» ها و نظایر آن، صحت، قبول و امضای مالكیّت شخصی را فهمیدهاند. امّا در جای دیگر، از آیات مشابه آن، چنین اموری را برداشت نكردهاند.
به هر حال، فراوانی موضوعات استخراج شده، جمعبندی آنها را بسیار مشكل مینمود تا با كمك برنامهٔ رایانهایی به نام «تبیان3» موضوعات تنظیم شده، در دسترس محققان قرار گرفت.
در سال 1365، جمعی از فضلای حوزه كار بررسی و تنظیم دفاتر را در دست گرفتند، روال كار بدین گونه بود كه ده تفسیر از تفاسیر معتبر با دقت مطالعه میشد كه عبارت بودند از: المیزان، روح المعانی، فی ظلال القرآن، نور الثقلین، الدّرالمنثور، روح البیان، الكشّاف، مفاتیح الغیب، كشف الأسرار و البرهان، سپس پیرامون آیهٔ مورد نظر فكر و تدبّر صورت میگرفت؛ آنگاه در جلسهٔ مباحثه، برداشتهای آقای هاشمی مطرح و اگر اكثریت به آن رأی میدادند تصویب میشد و در دفتری ثبت و سپس موضوعات مربوط به آن استخراج و در كنار صفحه یادداشت میشد. پس از آن، برداشتهایی كه خود افراد گروه از آن آیه داشتند نیز مطرح میگردید و با اكثریت آراء نوشته میشد.
اختلاف نظرها از آنجا آغاز شد كه گروهی كه مثلاًاكثریت آنها ادیب بودند و به نكتههای ادبی توجه داشتند. برداشتهایشان به این سمت و سو حركت میكرد. جمعی كه به امور اجتماعی توجه بیشتری داشتند این دیدگاه در برداشتهایشان آشكار میشد، برخی به اشارات و لطایف آیات میپرداختند و عدّهای با نگاههای دیگری، برداشتهای مختلفی از آیات داشتند. در نتیجه كار به مباحثات علمی كشیده میشد و در نهایت به داوری اساتید، در آنها نیز اختلاف نظرهایی وجود داشت.
از سوی دیگر بحث دربارهٔروایتهای وارد شده در ذیل آیات از نظر سند و دلالت و تأویلهایی كه در آنها وجود دارد موجب اختلاف نظرهای فراوان میشد، كه در نتیجه عدّهای جهت بررسی روایات مشخص شدند.
در كار نمایهسازی و منظم كردن موضوعات نیز مشكلاتی وجود داشت از قبیل توجه به اصطلاحات علوم كه این خود، یك كار تخصصی است و باید در زمینههای مختلف افرادی كه با آن اصطلاحات آشنایی دارند، شركت كنند. در نتیجه كار به سوی تخصصی شدن پیش رفت.
در ضمن برای اتقان كار، گروههایی مسئول شدند تا كتابهای مختلفی را كه در رابطه با قرآن نوشته شده و از یك آیه یا مجموعهای از آیات برداشت خاصی داشتهاند، پیدا كنند و با فهرست كردن آنها، بانك اطلاعات وسیعی را جهت دسترسی محققان آماده سازند.
از این روی گروه روایت، گروه نمایهساز و گروه بانك اطلاعات به صورت خاص تشكیل شد و یك دورهٔ كامل، تمامی قرآن فیش برداری شد و مجموعهٔروایات تفسیری نیز توسط گروه روایت جمعآوری گردید و گروه نمایه نیز كار خود را به صورت مستقل انجام داد.
در زمینهٔ نگارش تفسیر نیز برای یك قلم شدن و اتقان بیشتر، تمهیداتی فراهم گردید تا مجلداتی از این تفسیر به زیور طبع آراسته گردد.
پس از چاپ شش جلد، معلوم شد كه جلد اوّل با مجلدات دیگر هماهنگ نیست لذا اقدام به بازبینی كامل جلد اوّل شد و تجدید چاپ گردید.
هدف از تفسیر راهنما
هدف از نوشتن تفسیر راهنما، این است كه تمامی موضوعات قرآنی ـدر حدّتوانـ استخراج و به نظم خاصی درآید. سپس تمامی آنها نمایه گذاری، كد گذاری و فهرستبندی شود، تا معجمی موضوعی از مطالب قرآنی تهیه و در نتیجه كمبودها و نواقص معجمهای لفظی جبران گردد. زیرا معجم لفظی نمیتواند الفاظی نظیر: انسان، بشر، ناس و بنیآدم را در یك جا جمع كند با این كه این الفاظ اگر مترادف هم نباشند، دارای اشتراكهای زیادی هستند. امّا اگر معجم معنایی و محتوایی خوبی فراهم شود توان چنین كاری را دارد و یكی از اهداف عمدهٔ تفسیر راهنما نیز همین است.
بررسی نواقص و اشكالات
اكنون كه برداشتها، نمایهها، مراحل شكل گیری، طرز نوشتار و اهداف تفسیر راهنما تا حدودی روشن شد، زمینه برای توضیح برخی از نواقص و اشكالات آن مناسب مینماید.
از آنجا كه اشكالهای تفسیر راهنما با توجه به گسترهٔ كار، تعداد مجلدات، نمایهها و گروهی بودن كار، متعدد و فراوان است لذا در این نوشتار نه تنها نمیتوان تمام آن اشكالات را بیان كرد بلكه ارایهٔ نمونهای از هر یك از انواع اشكالها نیز كار طاقتفرسایی است، به همین جهت از ارایهٔ نمونه برای تمامی آنها صرفنظر میشود و فعلاًاز بحث روایتهای تفسیری، نحوهٔ ارایهٔ آنها، تفاوت ارایهٔ آن روایات در مجلّدات مختلف، تغییر سبك در آوردن یا نیاوردن ترجمه، تغییر نحوهٔ ارایهٔ نمایهها در جلدهای مختلف، صرفنظر میكنیم و تنها نظر خود را به برداشتهای تفسیری و نمایههای آنها كه تشكیل دهندهٔ فهرست موضوعی قرآن است میپردازیم.
برای این كه اشكالات، خود به خود، نمایان شود و جدید بودن سبك تفسیر راهنما مانعِ بروز نقایص آن نشود، نمونهٔاوّل و دوم، به آیه یا فرازهایی از قرآن كه كاملاً دارای الفاظ مشترك و معنای یگانه باشد و از حدود یك سطر كمتر نباشد اختصاص یافت و برداشتها، نمایهها، توضیح ها و مستندات مورد دقت قرار گرفت. نمونه سوم به موردی كه دو آیه از نظر الفاظ، اختلافهای جزئی داشته، ولی از نظر محتوا بسیار به هم نزدیك هستند، اختصاص یافت كه در ضمن این نمونه سعی شده از راه نمایهها نیز به سراغ آیات برویم تا نقایص برداشتها بیشتر روشن شود.
نمونهٔ اوّل
«والذین كفروا وكذّبوا بایاتنا اولئك اصحاب الجحیم» (مائده، 5/10) جالب است كه بدانیم این عبارت در آیهٔ 86 همین سوره تكرار شده است و گروه فیشبردار و نمایهساز در هر دو آیه ثابت بوده است ولی هیچیك از نمایهها و برداشتها با یكدیگر مطابقت ندارد.
والذین كفروا وكذبوا… اولئك اصحاب الجحیم
والذین كفروا وكذبوا بایاتنا اولئك اصحاب الجحیم
ولایجرمنكم شنئآن… والذین كفروا وكذبوا
والذین كفروا وكذبوا بایاتنا اولئك اصحاب الجحیم
اصحاب الجحیم
مناسب است، برداشتها و نمایههای ذیل آیهٔ86 از سورهٔ مائده نیز ملاحظه گردد و با هم مقایسه شود.
والذین كفروا وكذبوا بایاتنا اولئك اصحاب الجحیم
والذین كفروا وكذبوا بایاتنا
با توجه به آیات گذشته معلوم میشود مصداق بارز «الّذین كفروا وكذبوا…» مشركان و یهودیان منكر قرآن و رسالت پیامبر(ص) میباشد.
والذین كفروا وكذبوا بآیاتنا اولئك اصحاب الجحیم
كفروا وكذبوا بآیاتنا
به قرینهٔآیات قبل مصداق مورد نظر برای «آیاتنا»، قرآن و پیامبر میباشد.
وانهم لایستكبرون… والذین كفروا وكذبوا بآیاتنا
آیاتِخدا:4 2
عوامل تكذیبـ 5
كفر:
آثارـ 5
مكذبان
ـآیات خدا1،2؛ ـدر جهنم1
استكبار:
منشأـ5
محمّد(ص):
نقشـ4
یهود:
كفرـ2؛ ـحقناپذیر3؛ ـدر جهنم3
قرآن:
نقشـ 4
مشركان
كفرـ2؛ ـدر جهنم3
ـمستكبر3
كافران:2
ـدر جهنم1
با اینكه آیهٔ10 عیناًدر آیهٔ86 تكرار شده است اما در آیهٔ10 نمایههای حجیم 5 ـموجبات جهنم2، نامهای جهنم5، جهنمیان1 ـموانع تكذیب حق4، روش تربیت4، نقش انذار4، هشدار به انسان4، كفر به آیات خدا2ـكیفر كفر2، موانع كفر4، تكذیب آیات خدا1و 2و 3، حقوق دشمنان3، برپائی عدالت3 و موارد كفر3، وجود دارد.
در حالی كه چنین نمایههایی در آیه86 وجود ندارد. به عبارت دیگر، اگر در فهرست نهایی تفسیر راهنما كسی به دنبال نامهای جهنم بگردد، آیه10 سورهٔ مائده خواهد بود در حالی كه آیه86 كه تكرار همان آیه است نخواهد آمد.
همچنین اگر به دنبال موضوعاتی چون جهنمیان، موجبات جهنم، جحیم، و سایر نمایهها نیز بگردد همین اشكال وجود دارد.
هم چنانكه موضوعات مطرح شده ذیل آیهٔ86، در آیهٔ10 پیدا نخواهد شد.
به عبارت دیگر در این دو آیه، حتی یك نمایهٔ مشترك كه هر دو آیه در یك ردیف به محقق عرضه شود وجود ندارد یعنی از17 راه میتوان آیه10 را پیدا كرد كه در هیچ یك از آن راهها آیه86 به دست نمیآید و از16 راه آیه86 به دست میآید و هیچ كدام از این راهها ما را به آیهٔ10 نمیرساند؛ تنها سه نمایهٔ اصلی مشترك است ولی در همین سه مورد نیز نمایههای فرعی كه آیهها ذیل آنها جمع میشود با هم متفاوتاند و بالاخره فهرستنهایی نه تنها فهرست موضوعی نخواهد بود بلكه در حدّیك فهرست لفظی هم نخواهد بود.
آیا اشكال مربوط به برداشتها است یا مربوط به نمایهها؟برای بررسی این كار به برداشتهایی كه این نمایهها بر اساس آنها نوشته شده است رجوع میكنیم. جالب است كه توجّه شود تعداد برداشتها در هر آیه5 عدد، تعداد نمایهها16 و17، و تعداد نمایههای مشترك صفر است. تعداد برداشتهایی كه كاملاًمشترك باشند نیز صفر است، ولی بعضی برداشتها مشابهتهایی با هم دارند. مثلاً اوّلین برداشت دو آیه، مشابه است:«دوزخ جایگاه كفر پیشگان و تكذیبكنندگان آیات خداوند» [مائده: 86] مشابه است با «كافران و تكذیب كنندگان آیات الهی اصحاب دوزخ هستند» [مائده:10]
نمایههای [مائده: 10]
تكذیب آیات خدا
جهنمیان
كیفر كافران
نمایههای [مائده:86]
مكذبان آیات خدا
مكذبان در جهنم
كافران در جهنم
و به همین جهت نمایهها نیز دارای مشابهت هستند ولی این مشابهت اصلاًكارساز نیست زیرا طبق این برنامه، دو آیهای كه كاملا متساویاند در فهرست نگاری موضوعی نه تنها كنار هم قرار نمیگیرند بلكه حتی در یك فایل نیز قرار نمیگیرند. توجه داشته باشید كه در نمایهها فقط آیات الهی كه نمایهٔ اصلی است تكرار شده ولی نمایهٔ فرعی آن در برداشت اوّلِ آیهٔ86 «مكذبان» و در برداشت اوّلِ آیهٔ10 «تكذیب»آمده است و به عبارت دیگر، هدفی كه تفسیر راهنما برای آن پیریزی شده است نه تنها محقق نشده و نتوانسته موضوعاتِبا الفاظ پراكنده را در یك جا جمع كند بلكه موجب شده الفاظی كه در معجم لفظی در كنار یكدیگر قرار گرفتهاند و دارای یك معنی و مفهوم هستند نیز كنار یكدیگر قرار نگیرند.
بررسی برداشتها
برداشت اوّل آیه10 تقریباً ترجمه است، بنابراین نه توضیحی میخواهد و نه اشكال دارد. «الذین كفروا»به كافران معنی شده و «كذبوا بآیاتنا»عطف بر «كفروا» دانسته شده و در نتیجه «الذین كذبوا بآیاتنا»به تكذیب كنندگان آیات الهی معنی شده و «اصحاب الجحیم» خبر «الذین»است و به اصحاب دوزخ معنی شده است. پس هیچگونه اشكالی ندارد. بله «كذّبوا» بدون هیچ دلیل و توضیحی به معنای «المكذّبون» دانسته شده است.
در حالی كه در اوّلین برداشت آیهٔ مشابه آن (آیهٔ 86) «الذین كفروا»به كفر پیشگان و «كذّبوا بآیاتنا» به تكذیب كنندگان ترجمه شده است كه همان اشكال گذشته را دارد، علاوه بر آن دوزخ را جایگاه آنان دانستن اشكال دیگری دارد. زیرا:فرق است بین «اولئك فی الجحیم» با «اولئك اصحاب الجحیم» و جایگاه با «فی الجحیم»سازگار است.
اشكال دیگر اینكه در مستند برداشتِ اوّل آیهٔ 10 نوشته شده «والذین كفروا وكذبوا…اولئك اصحاب الجحیم»كه در وسط مستند نقطهچین شده است. در حالی كه آیهٔ مورد استناد برداشت اوّل آیه86، مستند، بدون نقطهچین است و آیه به طور كامل نوشته شده است. ملاك و معیار نوشتن كلمات یا نقطهچین چیست؟
امّا برداشت دوّم آیهٔ 10 «كفر و تكذیب آیات الهی، موجب گرفتاری به آتش برافروختهٔدوزخ».
ظاهراً این برداشت بر اساس كلامی است كه در جای خود گفته شده: تعلیق حكم بر وصف مشعر به علیّت است. وقتی خداوند به جای نام بردن از طوایف خاصی نظیر قوم عاد یا ثمود «الذین كفروا و كذبوا» به كار میبرد، معلوم میشود كفر و تكذیب علّت گرفتاری به عذاب است، امّا چرا از «جحیم» تعبیر به «آتش برافروختهٔ دوزخ»شده است معلوم نیست؟ اگر از واژهٔ «جحیم»استفاده شده است خوب بود واژهٔ جحیم توضیح داده میشد. و اگر از جای دیگری استفاده شده باید بیان میشد.
ثانیاًچرا در آیهٔ 86، چنین برداشتی نشده و تعلیق حكم بر وصف لحاظ نشده است. بلكه بیشتر سعی شده مصادیقی برای «الذین كفروا» پیدا شود.
دومین برداشت آیه 86 چنین است:مشركان و یهودیان مردمانی كفر پیشه و تكذیب كنندگان آیات الهی. در توضیح آن آمده است:«با توجه به آیات گذشته معلوم میشود مصداق بارز از «الذین كفروا و كذبوا…» مشركان و یهودیان منكر قرآن و رسالت پیامبر(ص) میباشد».
در اینجا چند سؤال و اشكال مطرح است:
در مرحلهٔ اوّل ممكن است این سؤال مطرح شود كه: چرا مشركان و یهودیان؟
آیات سورهٔ مائده از اوّل تا اینجا مربوط به اهل كتاب است، اگر «اهل كتاب لجوج» نوشته میشد بهتر نبود؟ در آیات این سوره تنها در آیهٔ 82 «لتجدّن اشد الناس عداوةللذین آمنوا الیهود والذین اشركوا ولتجدّن أقربهم مودّة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری» واژهٔ مشركان به كار رفته است و با توجه به اینكه این سوره مدنی و آخرین سورهٔ نازل شده بر پیامبر(ص) است و سر و صدایی از مشركان نبوده است آنان را از مصادیق «الذین كفروا» دانستن، شاید مناسب نباشد. در مرحلهٔدوم می توان پرسید چرا آیهای كه از آن مصادیق فهمیده شده ذكر نگردیده است؟مگر انگیزه تدوین تفسیر راهنما، تسهیل كار برای دیگران نیست؟
برداشت سوم در آیهٔ 86 چنین است: «دوزخ جایگاه مشركان و یهودیان مستكبر و حق ناپذیر»و مستند آن فقط آیهٔمذكور است. در حالی كه در الفاظ آیه تنها دوزخ میتواند از «جحیم»برداشت شده باشد، ولی جایگاه مشركان و یهودیان مستكبر و حق ناپذیر» از كجا استفاده شده، معلوم نیست. خصوصاًتوصیف آنان به مستكبر، نیازمند توضیح است. اگر از آیات قبل استفاده گردیده اوّلین اشكال این است كه چرا توضیح داده نشده است؟
ثانیاً:در آیات قبل تنها آیهای كه مربوط به استكبار میشود آیهٔ82 است كه خلاصهاش این است:«دشمن ترین مردم با مؤمنان یهودیان و مشركان هستند و بیشترین مودّت را نصاری با اهل ایمان دارند به جهت اینكه گروهی از آنان كشیشان خدا ترس هستند و آنان تكبر نمیورزند».
ربط این جمله چندان روشن نیست، زیرا بر فرض مراد از «الذین كفروا و كذبوا» مشركان و یهود باشد، امّا استكبار یا عدم آن، حق ناپذیری یا عدم آن چه دخلی در حكم دارد، بلكه تنها میتوان گفت مشركان و یهود در دوزخند.
در چهارمین برداشت، قرآن و پیامبر را دو مصداق بزرگ از آیات الهی معرفی میكند كه باز تعیین مصداق است. و در پنجمین برداشت، استكبار را از ریشههای كفر و عامل تكذیب آیات الهی میداند و هیچ توضیحی نیز ذكر نمیكند و برداشتهای این آیه تمام میشود.
در حالی كه در آیهٔ 10، بحث انذار و تهدید و بحث نامهای دوزخ را به میان میكشد كه هر یك به نوبه خود جالب است اگر چه دارای اشكالاتی است كه بیان میشود.
در برداشت 3 آیهٔ 10 آمده است:«انكار لزوم برپایی عدالت و عدم اجرای آن حتی نسبت به دشمنان، از مصادیق كفر و تكذیب آیات الهی است»
سپس ستارهای گذاشتهاند كه علامت احتمالی بودن برداشت است. سؤال این است كه چرا در آیهٔ 86 كه مصداقها مربوط به 4 یا 5 آیهٔ قبل بود و بعضی از آنها، از مفهوم بعیدی استفاده میشد، علامت ستاره گذاشته نشده. از طرفی «انكار لزوم برپایی عدالت» در آیه وجود ندارد، بحث اجرا و عدم اجرا است.
برداشتهای چهارم و پنجم، برداشتهای خوبی است. ولی سؤال این است كه چرا ذیل آیهٔ 86 این برداشتها نشده است؟سؤال دیگر اینكه چرا متعلق «كفروا»در هیچ یك از دو آیه روشن نشده است. آیا متعلق كفروا كلمهٔ «بآیاتنا»است؟ یعنی:«كفروا بآیاتنا» و «كذبوا بآیاتنا»، یا متعلق كفروا «الله» است یعنی «كفروا بالله» یا «كفروا بالرسول» یا تمامی اینها مراد است؟ چرا به جای «كذبوا بآیات اللّه»، «كذبوا بآیاتنا» آمده؟ مراد از «نا»كیست؟ خدا به تنهایی یا كسان دیگری نیز مراد بودهاند؟
خلاصه اینكه برداشتهای آیه10 از برداشتهای آیه86 بهتر و مستندتر است ولی با این حال لااقل چهار برداشت دیگر نیز میتوان مطرح كرد، كه مطرح نشده است.
این اشكالها همه مربوط به چگونگی نمایهها، محتوای فیشها و نقصان برداشتها بود. اكنون مناسب است كه اشكالهای شكلی و صوری را نیز به آنها اضافه كنیم.
اوّل: در برداشت 1 از آیهٔ 10، تنها به جای كلمهٔ «آیاتنا» نقطهچین شده ولی در مستند برداشت دوم نقطه چینی وجود ندارد، ملاك و معیار در نقطهچین كردن چیست؟در صورتی كه در هر دو برداشت، تكذیب آیات الهی وجود دارد. جالبتر این كه در برداشت سوم، تكذیب آیات الهی وجود دارد ولی در مستند آن نه لفظ آیاتنا آمده است و نه به جای آن نقطهچین وجود دارد.
دوم: آیا مستند سه برداشت در ذیل یك آیه بر اساس سه ملاك و معیار متفاوت است یا این قدر تسامح و سهل انگاری وجود دارد؟
در همین رابطه آیهٔ 39 از سورهٔ بقره كه مشابهت زیادی با آیهٔ 10 و86 مائده دارد را نیز بررسی میكنیم. لازم به ذكر است كه جلد اوّل تفسیر راهنما كاملاً بازبینی و بازنگری و بازنگاری شده و جدیدترین كار تفسیر راهنماست و خوانندگانی كه اشكالهای قبلی را ملاحظه كردند انتظار دارند اشكالات روشن از این قبیل در این چاپ جدید دیده نشود.
«والذین كفروا وكذبوا بآیاتنا اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون» (بقره، 2/39) اوّلین برداشت از آیه شریفه با توضیح مستند و نمایههای آن چنین است.
«تكذیب» مصدر «كذبوا»به معنای نسبت دروغ دادن است. «بایاتنا»علاوه بر تعلقش به «كذّبوا» متعلق به «كفروا»نیز میباشد. جملهٔ«الذین كفروا»عطف بر جملهٔ«من اتبع…»است و بیانگر گروهی است كه هدایتها و رهنمودهای الهی را پذیرا نیستند.
نمایهها:
كیفر مكذبان آیات خدا
آتش جهنم
اهل عذاب
موجبات كیفر
این برداشت را با برداشت مشابه از آیات10 و86 مائده مقایسه میكنیم.
مائده:10 برداشت1ـ؛ كافران و تكذیب كنندگان آیات الهی اصحاب دوزخ هستند.
مائده:86 برداشت1ـ؛ دوزخ جایگاه كفر پیشگان و تكذیب كنندگان آیات خداوند.
روشن است كه برداشت1 در آیهٔ39 سورهٔبقره، مشابه با آنها نیست. در اینجا مسألهٔ كیفر و سزا مطرح است، در حالی كه در براشتهای سورهٔ مائده اصلاًچنین چیزی مطرح نبود. در این رابطه مطلب خاصّی به عنوان توضیح نیامده است.
بنابراین تا كنون سه اصطلاح برای «الذین كفروا»در سه آیه بكار رفته است.
نمایهها نیز هیچ ربطی به هم ندارند و فقط در نمایهٔ اصلی یعنی «آیات خدا» با هم شریكاند و زیر نمایهها با هم مختلفاند. در اینجا «كیفر مكذبان»، در آیه10 مائده «تكذیب» و در آیه86 «عوامل تكذیب»ذكر شده است. از نظر ظاهری نیز این سه برداشت با هم متفاوتاند.
بنابر این با هیچ معیاری نمیتوان سه آیهٔ مشابه با كلمات مشابه را در این فرهنگ موضوعی پیدا كرد.
سایر برداشتهای آیهٔ39 سورهٔ بقره:
اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون
هم فیها خالدون
فامّا یأتینّكم منی هدی… الذین كفروا وكذبوا بایاتنا
بررسی:
از این سه برداشت تكیه اصلی در دو مورد روی «هم فیها خالدون»كه وجه افتراق این آیه با آیات10 و86 مائده است میباشد. بنابراین نباید انتظار داشت كه در آنجا تشابهی داشته باشد و برداشت چهارم ارتباطی بین این آیه و آیه قبل است. بنابراین برداشتهای مشترك این سه آیه، تنها در یكی خلاصه میشود.
سؤال این است كه آیا ممكن نبود كفر و تكذیب را موجب گرفتاری به عذاب دانست كه در برداشت2 آیهٔ10 مائده آمده بود؟آیا نمیتوان برداشتی نظیر برداشت4 آن آیه در اینجا نیز داشت و انذار و تهدید را از روشهای قرآنی دانست؟
آیا با مقایسه با آیه قبل نمیتوان نقش تبشیر و انذار و تقدم تبشیر را برداشت كرد؟
آیا ممكن نبود از ضمیر فصل برداشت كرد كه خلود در آتش مربوط به تكذیب كنندگان آیات و انكار كنندگان آنها است؟
امّا برداشتهای ثبت شده نیز خالی از اشكال نیست. در برداشت3 باید توضیح داده شود كه لازمهٔ باقیماندن همیشگی انسان در جهنم، بقای همیشگی جهنم است.
برداشت چهارم نیز با توضیح ناهمگون است زیرا صریح برداشت این است كه هدایتها همراه با آیه و نشانه است ولی در توضیح آمده است: كه مراد از «آیه» هدایتها و رهنمودهای الهی است كه هر دو ادعاست و هر دو نیاز به اثبات دارد.
به هر حال یك برداشت را با دو ادعای بسیار مبهم توضیح دادن، كار معقولی نیست در حالی كه امكان داشت آنرا این گونه توضیح داد: كه از قرینهٔمقابله میتوان فهمید كه هدایت الهی همراه با آیه بوده است و مردم برای اینكه از زیر بار هدایت الهی شانه خالی كنند، آیهها و نشانهها را تكذیب كردند و خداوند تكذیب كنندگان را تهدید كرد.
٭ ٭ ٭
آنچه تا كنون مطرح شد اشكالات مقایسهای، در رابطه با آیات مشابه بود كه این گونه آیات در قرآن فراوان است، البته این اشكالها با برنامهٔ رایانهای ارایه شده توسط این جانب، به دستاندكاران تفسیر راهنما قابل حل بود. ولی اشكال اصلی این است كه وقتی حدود چهار برداشت از یك آیه، آن هم در آخرین نگارش و تجدیدنظر مورد غفلت واقع شده باشد، یقیناً اشاره به نكتههای دقیق علمی، عقلی و عرفانی كه از همین اختلاف سیاقها، و اختلاف ضمایر سرچشمه میگیرد نیز مورد غفلت واقع شده است، لذا برای این مشكل باید فكری اساسی كرد.
نمونه دوم
یكی دیگر از فرازهای قرآنی را كه در چهار جا تكرار شده و سه مورد آن تا كنون فیش برداری و چاپ شده، بررسی میكنیم.
«یا ایها الناس كلوا مما فی الارض حلالاً طیباً ولاتتبعوا خطوات الشیطان انه لكم عدؤّمبین» (بقره، 2/168)
در تفسیر راهنما (ج1، ص534) از این آیهٔ18 برداشت شده است كه در بین آنها برداشتهایی كه مختص به جملهٔ «ولاتتبعوا خطوات الشیطان انّه لكم عدؤّمبین» است عبارتاند از برداشتهای8، 9، 10، 11، 12 و17
درآیهٔ208 سورهٔ بقره نیز همین فراز تكرار شده است:
«یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم كافةولاتتبعوا خطوات الشیطان انه لكم عدؤّ مبین»
از این آیه14 برداشت شده است كه برداشتهای اختصاصی فراز «ولاتتبعوا…مبین»در جلد دوم تفسیر راهنما، صفحه46 عبارتاند از شمارهای9، 11 و12
در آیهٔ142 سورهٔ انعام نیز این فراز تكرار شده است.
«ومن الانعام حمولةوفرشا كلوا مما رزقكم اللّه ولاتتبعوا خطوات الشیطان انه لكم عدو مبین»
از این آیه13 برداشت شده است كه برداشتهای مختص به فراز اشتراكی مورد بحث شمارههای5، 7، 10 و11 است.
بررسی:
چنانكه یادآور شدیم، فراز «ولاتتبعوا خطوات الشیطان انه لكم عدومبین» در چهار جای قرآن آمده است كه برداشتها به گونه آماری به شرح زیر است:
در آیهٔ168 سورهٔ بقره6 برداشت؛
در آیهٔ208 سورهٔ بقره3 برداشت؛
در آیهٔ142 سورهٔ انعام4 برداشت شده است.
این بررسی آماری نشانگر یك نوع ناهماهنگی در كار است كه بر فرض، محتوای مجموعه برداشتها در همه جا یكسان باشد ولی گاهی این محتوا در سه قالب و گاه در شش قالب ریخته شده است.
بررسی محتوایی
الف:آیا شیطان دشمن آشكار انسانها و آدمیان است یا دشمن آشكار مؤمنان؟
در آیهٔ168، بقره و142، انعام، دشمنی با «انسانها و آدمیان» و در208، بقره دشمنی با «مؤمنان» مطرح شده است، در حالی كه در همه جا، مستند «انه لكم عدؤمبین» است و هیچ توضیحی داده نشده كه به چه دلیل مراد از «لكم» انسان است یا مؤمنان.
ب ـ برداشت5 در آیهٔ142 سورهٔ انعام این چنین است:«حرام شمردن نعمتهای خداوند بدون دلیل یا به دلیل واهی پیروی از راه و گام شیطان است»و مستند آن «لاتتبعوا خطوات الشیطان» است.
سؤال این است كه از این فراز چگونه «حرام شمردن نعمتهای خدا بدون دلیل یا به دلایل واهی» استفاده شده است؟اگر از صدر آیه استفاده شده باید آن قسمت هم در مستند میآمد كه اگر آن قسمت در مستند بیاید این برداشت نیز از برداشتهای اختصاصی مورد نظر خارج میشود و فیشهای مشترك این فراز به سه مورد میرسد. به هر حال یا این برداشت مختص به فراز تكراری «ولاتتبعوا…» نیست و یا برداشت، توضیحی میخواهد كه نیامده است.
بررسی محتوای برداشتها با توجه به نمایهها
به نظر میرسد برداشتهای ذیل، از نظر محتوایی مشابه یكدیگر باشند.
٭شیطان به تدریج و گام به گام انسانها را به انحراف و سقوط میكشاند ـ؛ برداشت11آیهٔ168 بقره
٭٭ فریبكاری و وسوسهٔ شیطان از راههای گوناگون و تدریجی است ـ؛ برداشت9 آیهٔ208 بقره
٭٭٭ راههای شیطان متنوع و گوناگون است ـ؛ برداشت7 آیهٔ142 انعام
ولی با مراجعه به نمایههای برداشتها روشن میشود كه نمایهسازان از آنها محتوای مشابه نفهمیدهاند و به همین جهت نمایهٔ مشابه به آنها ندادهاند.
دـدوازدهمین برداشت آیهٔ168 بقره چنین است:«شیطان برای انحراف انسانها از راههای گوناگون بهره میجوید»و نمایههای آن عبارتاند از: عوامل انحراف، تنوع راههای شیطان، روش اغواگری شیطان.
به نظر میرسد این برداشت، تكرار برداشت11 است. نمایههای آن نیز گویای این مطلب است، چون دوتای آن كاملاً تكراری است.
بررسی شكل ظاهری برداشتها و توضیحها
برداشتهای11 و17 آیهٔ168 بقره به ترتیب7 سطر است و4 سطر توضیح دارد. در حالی كه در آیه208 فقط برداشت9 توضیح دارد كه5 سطر است و در آیهٔ142 انعام تنها یك برداشت توضیح دارد كه از دو سطر تجاوز نمیكند.
نمونهٔ سوم
از آنجا كه بررسی تمامی جلدهای منتشر شدهٔ تفسیر راهنما، احتیاج به نوشتن چند جلد كتاب دارد، لذا برای پی بردن به اشكالهای متعدد این تفسیر از جلدهای مختلف، نمونههایی ارایه میدهیم. در دو نمونه قبلی بررسی مقایسهای انجام گرفت و اكنون به صحت و سقم برداشتها در ذیل یك آیه میپردازیم:
آیهٔ110 سورهٔ آل عمران: «كنتم خیر اُمَّةٍ أُخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهونَعن المنكر وتُؤمنون بالله وَلَو ءامَنَ أَهلُالكتاب لكان خیراً لهم منهم المومنون وأكثرُهم الفاسقون»
كنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر
كنتم خیر أمة اخرجت للناس
جملهٔ «تأمرون بالمعروف…» حال است برای «خیر امة»یعنی شما زمانی بهترین امت خواهید بود كه دارای چنین حالت و ویژگی باشید؛و قید «برای خدمت»از «لام» در «للناس» استفاده شده است.
بررسی:
اوّلاً، چه تفاوتی بین این دو برداشت وجود دارد؟به نظر میرسد هر دو بر یك مطلب دلالت دارند و به همین جهت نمایههای هر دو یكسان است كه عبارتاند از ـ؛ بهترین امتها، امربهمعروف، ایمان بهخدا، مقام مسلمانان، نهی از منكر
ثانیاً، چرا در برداشت اوّل، مستند به طور كامل آمده و در برداشت دوّم به نصف مستند قناعت شده؟ ثالثاً:از نظر ویراستاری نیز علامت («) باید بعد از لفظ «جملهٔ» و در ابتدای فراز «تأمرون» واقع شود.
كنتم خیر أمةاخرجت للناس
كلمهٔ«للناس» شامل همه افراد (گذشته و آینده، عرب و عجم) می شود:و این، همان جهانی بودن اسلام است.
بررسی:
این استدلال درست نیست، زیرا منافاتی ندارد كه دین اسلام، جهانی نباشد ولی مسلمانان خیرخواه همهٔ مردم باشند. مگر ما خیرخواه همهٔ اجزای طبیعت، جنگلها، گلها، پاركها و حیوانات نیستیم.
آیا دین برای آنها هم هست؟!
بر فرض آیه بگوید ملسمانان خیرخواه همهٔمردم هستند یا بودهاند، لكن این دلیل نمیشود كه دین اسلام نیز جهانی باشد.
كنتم خیر أمةاخرجت للناس تامرون… وتؤمنون باللّه
بررسی:
اولاً، آیا امر به معروف و نهی از منكر نظارت همگانی است یا ولایت همگانی؟از مذاق دین بهدست میآید كه این دو فریضه ولایت همگانی است، به همین جهت در آیات دیگر میفرماید: «المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاءبعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنكر» (توبه، 9/71) اوّل ولایت را بیان میدارد و بعد بدون واوِ عطف مسأله امر به معروف و نهی از منكر را مطرح میكند.
بنابراین نظارت همگانی كه در برداشت آمده و به تبع آن در نمایه هم آمده است غلط انداز است و اساساًنظارت با امر و نهی سازگاری ندارد، چون ناظر حداكثر حقی كه دارد حق توصیه است، و نیز مناسب بود كه مستند مانند برداشت اوّل به طور كامل نوشته شود.
كنتم خیر امةاخرجت للناس تأمرون… وتؤمنون بالله
رشد و تكامل جوامع از مصادیق خیر است و آیهٔفوق، خیر بودن امت را منوط به ایمان و اصلاح اجتماع (امر به معروف و نهی از منكر) كرده است.
بررسی:
اولاً: آیا مصداقها نیز باید فیش شود و نوشته شود؟پس هر جا «الكافرون» یا «المؤمنون» آمد باید همه مصادیقی كه از نظر فیشبردار مهم است نوشته شود. یا اگر معیار خاصی دارد، باید بیان شود تا در موارد دیگر پیگری شود. ثانیاً: مراد از «رشد» چیست؟ رشد مادی مراد است یا معنوی یا هر دو؟ و چرا در توضیح، «رشد و تكامل»آمده، آیا رشد با تكامل مرادف است؟! ثالثاً: معیار نقطهچین در مستند چیست؟
كنتم خیر امةاخرجت للناس تأمرون…وتومنون بالله
از مصادیق بارز «خیر» برای جامعه، رشد آن جامعه است.
بررسی:
مفعول «تأمرون» و «تنهون»چیست؟اگر مفعول «تأمرون» انفسكم یا بعضَكم بعضاً باشد، مطلب برداشت شده درست است ولی اگر مفعول آن «الناس» یا «غیر المسلمین»باشد برداشت درست نیست. پس اولاً توضیح میخواهد و ثانیاًتوضیح مندرج در ذیل برداشت درست نیست.
كنتم خیر اُمةاخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر
اولاً: برداشت ابتر است. ثانیاً: نیاز به توضیح دارد. مبنای این برداشت اینست كه مفعول «تأمرون» و «تنهون» كل جوامع بشری است، كه خود نیاز به اثبات دارد.
كنتم خیر امة… وتومنون باللّه.
بررسی:
اولاً: آیا تنها ایمان مصلحان شرط است یا صلاح مؤمنان هم شرط است. معیار اینكه یك چیز اصل باشد و دیگری شرط آن چیست؟ آیا این دو در عرض هم هستند یا یكی شرط و دیگری مشروط است؟ثانیاً: مستند ناقص است و جای نقطه چین در این برداشت با جاهای دیگر متفاوت است. دلیلش چیست؟ زیرا در جاهای دیگر معمولاًبیشتر قسمتهای آیه كه در برداشت مورد بهرهبرداری قرار گرفته نوشته شده ولی در اینجا كلمات ابتدا و انتهای آیه نوشته شده است.
كنتم خیر أمةاخرجت للناس تأمرون… وتومنون بالله
تقدّم «امر به معروف و نهی از منكر»در آیه شریفه بر «ایمان»علیرغم تقدم ذاتی ایمان بر آنها، میتواند گویای برداشت فوق باشد.
بررسی:
اولاً: برداشت و توضیح هر دو نامفهوم است. شاید مراد این باشد كه «امر به معروف و نهیاز منكر موجب بقای ایمان است» آن گاه سؤال این است كه به چه دلیل دو چیزی كه با «واو» بر هم عطف شدهاند، یكی دلیل و موجب برای دیگری میشود؟ و معیار این گونه برداشتها چیست؟
ثانیاً:اشكالهای نظارت همگانی نیز كه در نقد برداشت چهارم گذشت در اینجا میآید.
كنتم خیر أمةاخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر
با توجه به واژهٔ «أمة» كه در لغت به معنای گروه دارای هدف و مقصد مشترك است مطلب فوق استفاده میشود.
بررسی:
صحیح است كه امّت به معنای گروه دارای هدف و مقصد مشترك آمده است ولی از كجا روشن شده كه آن مقصد، اصلاح جوامع بشری است باید توضیحی برای این ادعا ذكر شود.
14.ایمان اهل كتاب به اسلام، به خیر و صلاح آنان
ولو آمن اهل الكتاب لكان خیراً لهم
بنابر اینكه منظور از ایمان، ایمان به اسلام باشد.
بررسی:
متعلق ایمان محذوف است و امور مختلفی نظیر «اللّه»، «رسول اللّه»، «اسلام» و آوردن یكی و نفی دیگری دلیل و توضیح میخواهد و توضیح ذكر شده، عین مدّعا است.
ولو آمن اهل الكتاب لكان خیراً لهم
بیان خیر بودن آیین اسلام، خود به منزلهٔ دعوت به اسلام است.
بررسی:
معلوم نیست از كجای این آیه، خیر بودن اسلام استفاده شده است تا دلیل واقع شود و از آن دعوت اهل كتاب به اسلام استفاده شود؟آنچه آیه میرساند خیر بودن این امّت است. برداشت خیر بودن اسلام از آن، توضیح و دلیل میخواهد.
ولو آمن اهل الكتاب لكان خیراً لهم
متعلق ایمان در «لو آمن» به قرینهٔ صدر آیه، ایمان به خداو ایمان به لزوم امر به معروف و نهیاز منكر است. بنابراین مقصود از ایمان نداشتن اهل كتاب، ایمان در مرحلهٔ عمل است.
بررسی:
اگر گفته شده بود متعلق «آمن»به قرینهٔ صدر آیه «ایمان به خدا است» درست بود ولی از كجا روشن شد كه «لزوم امر به معروف و نهی از منكر» هم متعلق «آمن» است؟آیا در قرآن به عنوان نمونه یك جا داریم كه «آمنوا بلزوم امر بالمعروف» یا همه جا «امنوا بالله» و «آمنوا بالله و الرسول» است؟و از طرف دیگر خود امر به معروف در آیه است نه لزوم آن.
ولو آمن اهل الكتاب لكان خیراً لهم
بنابر اینكه «خیر»، اسم تفضیل نباشد و منظور از ایمان، ایمان به اسلام و پیامبر(ص) باشد.
بررسی:
شاید نیاز به بیان نباشد كه این گونه برداشتها با این توضیحهای نارسا از این گونه آیات بسیار مشكل است، و توضیحها تقریباً مصادرهٔ به مطلوب است.
توضیح و پوزش:
چون برداشتهای همین یك آیه اشكالهای زیادی داشت دیگر لزومی ندارد كه آیهٔ دیگری از این جلد یا حتی نمایههای این آیه مورد بررسی قرار گیرد.
لازم به یادآوری است كه در اكثر برداشتها «كنتم» از زمان ماضی منسلخ شده ولی در هیچ جا علت آن توضیح داده نشده است. و «اخرجت» به صورت ماضی آمده و از آن برداشتی نشده و مقایسهای بین این آیه كه میگوید:«شما اهل امر به معروف بودید» با آیهٔ 103 كه میگوید:«باید گروهی از شما اهل امر به معروف باشند» انجام نشده است.
نمونهٔ چهارم
آیهٔ 46 سورهٔ انفال، از جلد6 تفسیر راهنما را، به عنوان نمونهٔدیگری بررسی می كنیم.
«واطیعوا الله ورسوله ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحكم واصبروا انّاللّه مع الصابرین»
واطیعوا اللّه و رسوله
ولاتنازعوا
ولاتنازعوا
بررسی:
اولاً: مستند این فیشها ناقص است زیرا این آیه را در رابطه با آیهٔ 45 معنی كردهاند ولی هیچ گونه اشارهایی به آن آیه ـولو با نقطه چینـ نشده است.
ثانیاً: فراز «اطیعوا اللّه و رسوله ولاتنازعوا» را نیز میتوان مستقل در نظر گرفت كه چنین نشده است. ثالثاً:آیا اطاعت از رسول همان اطاعت از «اللّه» است یا در راستای اطاعت «اللّه» است؟چرا یكی كفایت از دیگری نمیكند و به هر حال فرقش با «اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول» چیست؟
ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحكم
بررسی:
چرا فقط در رابطه با جنگ برداشت شده؟آیا اختلاف در غیر جنگ موجب سستی جامعه نمیشود؟به عبارت دیگر متعلق «فتفشلوا» میتواند «فی الحرب» و میتواند «فی ادارة المجتمع» و یا «فی كل الامور»باشد. در علم معانی و بیان میگویند: حذف متعلق برای دلالت بر تعمیم است.
ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحكم
بررسی:
آیا «ولا تنازعوا» در مستند لازم است؟ آیا «فتفشلوا» علت «وتذهب ریحكم» است كه سستی اهل ایمان موجب از میان رفتن ابهّت و قوّت جامعه اسلامی دانسته شده است؟به چه دلیل دو چیزی كه با «واو» بر هم عطف هستند یكی دلیل و علّت دیگری میشود؟
واطیعوا اللّه… ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحكم
بر حذر داشتن اهل ایمان از نزاع و اختلاف، پس از فراخوانی آنان به اطاعت از خدا و رسول میتواند اشاره به این معنا داشته باشد كه تنها راه برای دور ماندن از نزاعها و اختلافات، پیروی كردن از خدا و رسول اوست.
بررسی:
«در پی دارندهٔ وحدت و عظمت» از كجا استفاده شده است؟اطاعت از خدا و رسول عین وحدت و مایهٔبقای وحدت است نه در پی دارندهٔ آن. لفظ «وحدت» هم در آیه نیست. علاوه وجه ارتباط توضیح با برداشت هم روشن نیست. توضیحها برای برداشت ذیل مناسب است. «با اطاعت از خدا و رسول ریشه نزاع را بر كنید»كه این هم از آیه استفاده نمیشود.
و تذهب ریحكم
بررسی:
فرض كنید كه كسی از راه نمایههای این برداشت، همچون «آثار غزوهٔ بدر» به این برداشت دست یابد. مستند «وتذهب ریحكم» به تنهایی چه ربطی به جنگ بدر دارد. آیا نباید با آوردن الفاظی از آیات گذشته یا نقطهچین كردن و یا با توضیح و اشارهای از آیهٔقبل، مستند را تكمیل كرد؟
واصبروا إن اللّه مع الصابرین
واصبروا ان اللّه مع الصابرین
انّ اللّه مع الصابرین
مراد از «الصابرین» میتواند مطلق صبر پیشگان باشد چه شكیبایان در جنگ و چه غیر آنان
بررسی:
برداشتهای 8 و 9 فقط در رابطه با جنگ است. سئوال این است كه آیا «فاصبروا»امر به صبر در اطاعت خدا و رسول نیست؟آیا صبر بر اطاعت از مراتب صبر نیست یا از آیه استفاده نمیشود؟ آیا صبر در مقابل هوای نفس و نزاع كردن از مراتب صبر نیست؟چرا صبر فقط در رابطه با جنگ معنی شده است؟ آیا این، آیه را از كار انداختن و خنثی كردن نیست؟
به نظر میرسد در این آیه برداشتهای كلّی فراوانی امكان داشته كه از آنها غفلت شده است.
خطاهای نمایهای و عبارتی
با دقت و تأمل بیشتر در تفسیر راهنما، در كنار محاسن و نوآوریهای آن، كاستیهای زیادی نیز مشاهده میشود. از باب نمونه آیات مربوط به خلقت آدم و سجدهٔملایكه به آدم را بررسی میكنیم.
روشن است كه ناهماهنگی بسیاری مشهود است. در جلد پنجم فقط به «آدم و ملائكه» ارجاع میشود و در جلد اوّل چندین زیر عنوان برای آن ذكر میشود و سپس به هر سه جا «آدم و ابلیس و ملائكه» ارجاع میشود. باز در جلد اوّل نیز وقتی به «ملائكه» رجوع میشود ذكری از سجود و از آیهٔ33 بقره مطرح نیست.
به هر حال در تفسیر راهنما از این نمونه اشكالات فراوان به چشم میخورد كه به جهت طولانی شدن مقاله از ذكر آنها خودداری میكنیم.
امید آنكه این كار عظیم و پرارزش با نقد ناقدان زبده با بنیان محكمتری به انتها برسد. انشاءاللّه.
راه حلّاشكالهای تفسیر راهنما
از آنجا كه اشكالهای تفسیر راهنما متفاوت است، بعضی مربوط به برداشتها و برخی مربوط به نمایهها است. بخش دیگری از اشكالات نیز در فهرست نهایی پیدا میشود كه ذیل یك عنوان آیههایی جمع میشود كه برخی به طور مطابقی بر آن عنوان دلالت دارد، برخی به طور ضمنی و التزامی و برخی از نوع اشاره و امثال آن است.
به هر حال سادهترین و قابل رفعترین اشكالات، آنهایی است كه از مراجعه به آیه یا فرازی از آیه كه در جاهای مختلف تكرار شده باشد به دست میآید كه نمونههایی از آنها گذشت و ملاحظه شد كه برداشتهای یكی با دیگری بسیار متفاوت و متمایز است كه این اشكال با پیدا كردن آیات مشترك و آیات مشابه و مراجعه به آنها و انتقال برداشتهای قابل قبول به ذیل تمامی آنها قابل رفع است.
برخی از اشكلات نمایهها را نیز با كمك رایانه میتوان یافت و با سرعت آن را رفع كرد تا از هم اكنون در مجلدات بعدی یافت نشود و مجلدات قبلی نیز در تجدید چاپ اصلاح گردد.
امّا قسمت مهم اشكال این است كه گاهی نكتههایی از آیات قابل استفاده است ولی به جهت ضعف محقق یا عدم آشنایی او به برخی از علوم یا محدود بودن فكر او در مسایلی خاص یا واقع شدن در برخی جوّها و انفعالها، توان استفاده آن مطلب را از آیه ندارد، یا چون از مفسران كسی چنین مطلبی را نگفته است او نیز جرئت گفتن آن را ندارد كه نتیجهٔ هر دو یكی است. مثلاً در سورهٔ حمد چون مفسران گفتهاند تا «مالك یوم الدین»، بنده از مولا غایب است و با او به طور مغایب سخن میگوید ولی با حمد و ستایش خدا، لایق وصول به مقام شهود میشود و او را با چشم دل مشاهده میكند و به جای «نعبده و نستعینه»، «ایاك نعبد وایاك نستعین» میگوید، كه در واقع التفاتی از غایب به مخاطب انجام گرفته است.
محققان تفسیر راهنما نیز در جلد اوّل، صفحه11 در برداشتهای7 و8 همین مطلب را گفتهاند. امّا در نظیر چنین مواردی با سكوت از كنار همین التفات عبور میكنند و نكتهای برداشت نمیكنند.
مثلاًدر آیهٔ 72 سورهٔ بقره «فقلنا اضربوه ببعضها كذلك یحیی الله الموتی ویریكم آیاته لعلكم تعقلون» از التفات چیزی استفاده نشده است، در حالی كه «فقلنا» دارای ضمیر متكلم مع الغیر است كه مراد از آن خداوند است و به جای «كذلك یحیی الموتی»، «كذلك یحیی الله الموتی» امده است كه آوردن اسم صریح «الله» حتماً دارای نكته است، یا در آیه150 سورهٔ بقره آمده است: «فلا تخشوهم واخشونی ولاتم نعمتی» كه برای خدا ضمیر متكلم وحده بكار رفته، سپس در آیهٔ151 «كما ارسلنا فیكم رسولاًمنكم یتلوا علیكم آیاتنا» ضمیرهای متكلم مع الغیر به خدا رجوع كرده و در آیهٔ 152 «فاذكرونی اذكركم واشكروا لی ولاتكفرون» ضمیر رجوع كنندهٔ به «خداوند» به صورت متكلم وحده آمده است. در تفسیر راهنما ذكری از این التفات به میان نیامده است كه چرا در بین تمامی ضمیرهای متكلم وحده، چند ضمیر متكلم مع الغیر آمده است.
یا در بیان داستان آدم آمده است:«و إذ قال ربّك» (بقره، 2/30) و در آیه دیگر آمده «قال یا آدم انبئهم» (بقره/33) از خداوند با اسم و ضمیر مفرد و غایب مطلب نقل كرده است، امّا در آیه بعد آن «واذ قلنا للملائكة» و در آیه بعد «وقلنا یا آدم اسكن» و در آیات بعد «وقلنا اهبطوا» و «قلنا اهبطوا» به صورت ضمیر متكلم مع الغیر آمده است. دلیل این تغییر عبارتها ذكر نشده است.
یا در آیهٔ «الذی جعل لكم الارض فراشاً» (بقره/22) برای خداوند ضمیر غایب بكار رفته و در آیه «وان كنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا» (بقره/23) ضمیر متكلم معالغیر بكار رفته است و نكتهای از آن برداشت نشده یا در همین آیهٔ 23 بقره به رسول اكرم(ص) با اسم غایب «عبدنا» اشاره شده و مخاطب اصلی مردماند در حالی كه در آیهٔ «وبشر الذین آمنوا» (بقره/25) مخاطب اصلی پیامبر است و از غایب به خطاب التفات شده است. در حالی كه نكتهای برداشت نشده است.
خلاصه اینكه اگر طبق حدیث مرویّ، قرآن حاوی عبارات، اشارات و لطایف باشد كه این چنین است، تفسیر راهنما اگر اشكالات یاد شدهاش حلّ شود تنها میتواند بیانگر عبارات باشد كه برای عوام است ولی در بُعد لطایف و اشارات كه مربوط به عالمان و خواص است، ضعیف و ناقص است، و اگر در برخی موارد نكته لطیفی آمده است در مقایسه با نكتههای ذكر نشده، بسیار ناچیز است، به نظر میرسد كه بدین منظور باید فیش برداری دیگری انجام گیرد و در كنار تفسیر موجود، تفسیر راهنمای دیگری برای ارایهٔ اشارات و لطایف آن تهیه شود و یا در چاپهای بعدی در كنار نكات تفسیری موجود، با شمارههای جدید، لطایف و اشارات آورده شود.
لازم به یادآوری است كه در تهیهٔ این فیشها باید از افراد خُبره و صاحب تخصص در این زمینه بهره برد و یا افرادی را در این موضوع تربیت كرد.
خاتمه:
دربارهٔ تفسیر راهنما نكات و اشكالات دیگری نیز در نظر است كه در این مقال نمیگنجد و فرصت مناسبتری را میطلبد.
تذكر این نكته خالی از لطف نیست كه نقد كتاب، نقد شخص یا اشخاص نیست و دیگر اینكه دلیل بر غیر مقبول بودن كار نیست بلكه نقد سازنده باعث تكمیل كار و دقت و تلاش بیشتر میشود كه پدیدآورندگان آثار با نقایص كار خود آشنا شوند و در ادامهٔ كار و یا تجدید چاپ، آن دسته از نظرات را كه درست میدانند پیگیری و اعمال نمایند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ