هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
شرح برخی از احادیث تحف العقول
احمد عابدینی
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) دركتاب تحف العقول
حديث 34:
« و قال (ص): إنه و الله ما من عمل … » إنما حرف تاكيد است و كلمهي والله قسم، پس پيامبر(ص) با تأكيد به خدا قسم خورده:« هيچ عملي نيست كه شما را به آتش نزديك كند مگر اين كه من به شما خبر دادم.»
پس طبق اين بيان پيامبر(ص) ما را از كوچكترين كاري كه باعث جهنمي شدنمان ميشود با خبر كرده است و گفته است كه اين كار را انجام ندهيم.
آوردن كلمهي « مِن» در عبارت براي رساندن اين است كه كوچكترين آن كارها را هم بيان كرده است.
« و ما من عمل يقربه …؛ و هيچ كاري نيست كه شما را به بهشت برساند مگر اين كه من شما را از آن با خبر كردهام و گفتهام انجام دهيد.
« فان روح الامين … ؛ پس همانا جبرييل به من وحي كرد.
« انه لن تموت …؛ هيچ موجود زندهاي نميميرد مگر اين كه رزقش را تا آخر بخورد.»
پس ما نبايد دنبال مال حرام باشيم و براي به دست آوردن رزق عجله كنيم. زيرا اگر اين سخن از پيامبر صادر شده باشد بايد به آن اعتقاد داشته باشيم كه تا رزقمان را نخوريم نميميريم.در اين صورت عقل و وجدانمان به ما ميگويد نبايد دنبال مال حرام باشيم يا عجله كنيم.
« فاجملوا في الطلب …؛ پس شما براي به دست آوردن روزي راه جميل را انتخاب كنيد.
« و لا يحملن … ؛ و كند بودن رزق، شما را به سوي معصيت سوق ندهد.»
براي به دست آوردن سريع رزق و روزي گناه نكنيم و آن را از راه حرام به دست نياوريم.
دير رسيدن رزق ما چند حالت دارد:
1- براي امتحان ماست
2- هنوز وقتش نرسيده
3- هنوز كاري انجام ندادهايم و منتظر رزق هستيم
« فانه لاينال …؛ آنچه در نزد خداست، نميرسد مگر با اطاعت خدا.»
البته بايد توجه داشته باشيم كه اطاعت خدا فقط نماز خواندن نيست، نماز از واجبات دين است ولي در كنار ان كار و تلاش هم بايد انجام دهيم. بعضي افراد هستند كه حال كار ندارند و همه چيز را آماده ميخواهند بنابراين روزي آنها نميرسد.
يا بعضي مواقع ما فكر ميكنيم فلان كار در شان ما نيست و از انجام آن كار خودداري ميكنيم در حالي كه اگر همان كار را انجام ميداديم روزي ما تأمين ميشد.
به نام خداوند مهربان
كلمات صغار پيامبر(ص) تحف العقول
حديث 35
« و قال(ص): صوتان يبغضهم الله» دو صدا هست كه خدا از آنها بدش ميآيد.
البته بايد توجه داشت كه خداوند مثل انسانها داراي نفس نيست كه از بعضي چيزها خوشش بيايد يا از بعضي چيزها بدش بيايد، ولي پيامبر(ص) در اينجا دارد به زبان مردم در بارهي خداوند حرف ميزند.
« اعوال عند مصيبه» خداوند از شيون كردن هنگام مصيبت خوشش نميآيد. اگر ما توجه داشته باشيم كه خداوند اگر نعمتي به ما داده است ، آن نعمت هم از مخلوقات خدا هست، پس خداوند بيشتر از ما آن را و ما را دوست دارد و صلاح دانسته روزي آن را به دنيا آورد و به ما بدهد و روزي ديگر آن را بگيرد، همچنين ما انسانها را نيز دوست دارد اگر نعمتي را از ما گرفت به خاطر دشمني با ما نيست. هيچگاه خدا رقيب ما و مقابل ما و مقابل مصالح ما نيست.
ما انسانها نبايد هنگام مصيبت شيون و داد و بيداد راه بيندازيم، چون مثل اين است كه ما اعتقادي نداريم كه خدا جهان را اداره ميكند و اين كار اعتراضي است به خداوند؛ البته گريه كردن عاطفي كه معمولا با صداي آهسته است هنگام مصيبت اشكالي ندارد، چون انسان نميتواند جلو احساسات خود را بگيرد، انسان عزيزان خود را دوست دارد و با از دست دادنشان ناراحت ميشود.
«مزمار عند نعمه» و همچنين از ني زدن هنگام نعمت خوشش نميآيد، منظور از ني زدن شادي كردن است.
البته اگر بفهميم نعمت خدا امتحان است، چه زماني كه ميدهد شاد نميشويم و چه زماني كه ميگيرد غمگين نميشويم.
بله وقتي خداوند نعمتي به انسان ميدهد نبايد فكر كند كه خداوند او را بسيار دوست دارد چون خداوند همهي بندگانش را دوست دارد، و اگر انسان دچار گرفتاري شد نبايد فكر كند كه خداوند او را دوست ندارد. پس هم دادن نعمت امتحان است و هم گرفتن آن، بنابراين با به دست آوردن نعمت خيلي شادي نكنيم و خدا را شكر كنيم و اگر هم از ما گرفت خيلي ناراحتي نكنيم چون امتحان الهي است.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 38
« و قال (ص): من أُعطي اربعا لم يحرم اربعا» كسي كه 4 چيز به او داده شود از 4 چيز محروم نميشود.
« 1- من أُعطي الاستغفار لم يحرم المغفره » 1- هر كس كه به او حالت استغفار داده شد از مغفرت محروم نميشود. و خداوند آن گناه او را ميبخشايد و آن را ميپوشاند، چون خداوند غفار است.
« 2- و من أُعطي الشكر لم يحرم الزياده » 2- و هر كس كه به او مقام شكر داده شد، و به خاطر سلامت، علم، مال و … شكرگزاري كرد از زياد شدن در آن نعمت محروم نميشود و خداوند بيشتر به او ميدهد. خداوند در همين رابطه در قرآن ميفرمايد: لان شكرتم لازيدنكم. شكر نعمت اين است كه انسان هر نعمتي كه دارد در مسير خودش استفاده كند، مثلا اگر حافظه داده است در راه علم استفاده كنيم يا اگر مال داده در راه كمك به نيازمندان استفاده كنيم.
« 3- و من أُعطي التوبه لم يحرم القبول » 3- هر كس مقام توبه به او داده شد از قبول محروم نميشود.
زماني مقام استغفار است و از خداوند ميخواهيم بپوشاند و او هم ميپوشاند، ولي زماني از خداوند ميخواهيم كه فرصتي به ما داده شود كه از گناه خود برگرديم و آن را جبران كنيم، كه چنين شخصي محروم نميشود و فرصت توبه به او داده ميشود و توبهاش قبول ميشود و برميگردد.
از مرحوم علامه طباطبايي نقل شده است كه توبهي انسان با دو توبه از جانب خداوند پيچيده شده است: اول اين كه خداوند به ما حالت تنبه و بيداري ميدهد وبعد توفيق توبه داده ميشود، توبهي دوم خداوند اين است كه او توبهي انسان را قبول ميكند.
« 4- و من أعطي الدعاء لم يحرم الاجابه» 4- هر كس به اين مقام رسيد كه دعا كند از اجابت دعايش محروم نميشود.
در اين 4 مورد طرف اول ما هستيم كه از گذشته پشيمان شدهايم و طرف دوم خداوند است كه آن را جبران ميكند و نعمت بيشتري به ما ميدهد.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 39
« و قال (ص) العلم خزائن و مفاتيحه السئوال» علم گنجينه است و براي وارد شدن به آن بايد سئوال كرد پس كليد چنين گنجينهاي سئوال كردن است.
« فاسألوا رحمكم الله» خدا شما را رحمت كند پس سئوال كنيد.
« فانه تؤجر اربعه: 1- السائل 2- المتكلم 3- المستمع 4- المحب لهم»
با سئوال كردن 4 نفر اجر ميبرند: 1- سئوال كننده.
2- جواب دهنده (و ممكن است جواب كاملي هم نباشد)
3- مستمع و كساني كه هم سئوال را ميشنوند و هم جواب را.
4- كسي كه جزء هيچ كدام از سه گروه قبلي نيست ولي از اين گونه جلسات خوشش ميآيد. ( يكي از نشانههاي دوست داشتنش اين است كه كمكي به برقراري اينگونه جلسات ميكند).
ما بايد ياد بگيريم در جلساتي كه شركت ميكنيم سئوال خود را بپرسيم و خجالت را كنار بگذاريم، ممكن است سئوالي براي افراد زيادي پيش آمده باشد بايد پرسيده شود تا همه جواب آن را بدانند و تا سئوالي پرسيده نشود جواب هم داده نميشود و اين سئوال همينطور جواب نداده باقي ميماند، پس يكي از راههاي تكامل سئوال كردن است كه با آن به علم انسان افزوده ميشود.
حتي در احاديث آمده است كه در شبهاي احياء شركت در مجالس و مباحث علمي ثوابش از دعا بيشتر است.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 40
« و قال (ص): و سائلوا العلماء، و خاطبوا الحكماء، و جالسو الفقراء » رسول خدا (ص) فرمودند: از علما سئوال كنيد. « سائلوا» باب مفاعله است يعني سئوال و جواب ولي بيشتر اجازه دهيد كه عالم صحبت كند، با حكيمان گفتگو كنيد كه از آنها چيز ياد ميگيريد، و با فقيران نشست و برخاست كنيد، نشست و برخاست با ثروتمندان باعث ايجاد غرور در انسان ميشود ولي با فقرا باعث شكست غرور انسان ميشود.
به نام خداوند مهربان
توضيحاتي در بارهي حديث 42
در حديث 42 گفته شد كه اگر كسي بدون علم فتوايي بدهد و حرفي بزند به لعنت ملائكه آسمان و زمين دچار ميشود. سؤال شده است كه اگر كسي از ما سؤالي ميپرسد و ما با توجه با مطالبي كه از امام جماعت مسجد شنيدهايم جواب او را ميدهيم آيا اين جواب درست است يا جواب ما هم بدون علم است؟
جواب: اين از مصاديق فتواي بدون علم نيست چون جواب را بلد بوده است.
براي روشنتر شدن آثار فتواي بدون علم آوردن چند مثال لازم است:
بعضي از اوقات اثرات مخرب فتواي بدون علم همان موقع آشكار ميشود، بعضي مواقع ممكن است مثلا حدود 40 يا بيشتر و كمتر آشكار ميشود، و در بعضي مواقع شايد 400 سال يا حتي 1000 سال طول ميكشد تا اثر آن فتوا مشخص شود. در دو مورد اول چون زمان زيادي از فتوا نگذشته است تا حدودي قابل جبران است اما در مورد سوم، ضربهاي به مردم و جامعه و دين زده ميشود كه قابل جبران نيست.
مثال مورد اول:
ميگويند شخصي نزد ملانصرالدين رفت و گفت سر گاو من داخل خمره گير كرده و از آن بيرون نميآيد و چاره چيست؟ ملا بعد از مدتي فكر گفت سر گاو را ببريد، بعد از مدتي آن فرد بازگشت و گفت سر گاو داخل خمره افتاد و بيرون نميآيد راه حل چيست؟ ملا جواب داد خمره را بشكنيد!! ميبينيد كه فتواي بدون علم دو ضرر زد، هم گاو را كشت، هم خمره را شكست. ولي ضررش زود معلوم شد و با پرداخت خسارت مسأله حل ميشود.
مورد ديگر اين كه الآن كه كم آبي است شخصي فتوا ميدهد كه ميتوان مثلا در اين مكان چاه زد و پس از مدتها كندن معلوم ميشود كه در اين نقطه آب نيست.
نمونهي اين فتواها و پيشنهادها مصداق فتواي بدون علم است كه فرد فتوا دهنده بايد خسارتي را كه وارد كرده است جبران كند « الغار يرجع الي من غره » يعني كسي كه زيان ديده بايد رجوع كند به كسي كه ضرر رسانده است چون « لا ضرر و لا ضرار في الاسلام » در اسلام زياني نبايد به كسي وارد شود و جبران نشود. و در صورت جبران ديگر شامل لعنت ملائكهي آسمانها و زمين نميشود و با پول دادن ختم به خير ميشود.
مثال مورد دوم:ربوط به مسايل اجتماعي است.
در اوايل انقلاب جوانان دوست داشتند موهاي خود را بلند بگذارند، عدهاي به عنوان افرادي حزب الهي و انقلابي آنها را دستگير كرده و مقداري از موهايشان را كوتاه ميكردند و همين مسئله باعث شد كه آنها از دين زده شوند و مساجد خالي شود. پس فتواي بدون علم باعث دين گريزي جوانان شد و مساجد كمكم خالي شد.
يا مثلا عدهاي اوايل انقلاب ميگفتند آبهاي زيرزميني فراوان وجود دارد و اجازه داده شد كه هر كسي خواست چاه بكند و همين مسئله باعث شد كه آبهاي زيرزميني كمكم تمام شود و كشور با كمبود آب مواجه شود، يا آب را صرف كشت چيزهايي كردند كه نياز نبود و باعث شد كشور به سمت خشكسالي پيش برود.
اين دو مورد و موارد شبيه اين از مواردي است كه بعد از گذشت حدود 40 سال زيانهاي آن مشخص شده است و معلوم شده كه تصميم غلط گرفته شده و فتواي درستي داده نشده، و حتما لعنت ملائكهي زميني را به دنبال دارد و نسلهاي بعدي ما را شماتت ميكنند به خاطر كارهاي نادرست و فتواهاي بدون علممان. البته اين گونه فتواها هم تا حدودي قابل جبران است، در صورتي كه جلوي اين كارها گرفته شود تا خداوند هم نظر لطفش را به ما بيندازد.
مثال مورد سوم:
بعضي ازكارهايي كه الآن داعش در حال انجام آن است و به نظر ما كارهايي وحشيانه است كُشتن ايزديها به دست آنان يكي از آنهاست چون آنها را مرتد ميدانند و توبهي آنها را درست نميدانند پس از نظر آنها مردانشان بايد كشته شوند و زنانشان به اسارت يا حبس ابد گرفتار شوند. اين گونه فتواها را ما هم در فقه خود داريم شخصي چند صد سال پيش فتوا داده است كه مرتد بايد كشته شود و توبهي او پذيرفته نيست و دقت نكرده كه اين حكم خلفاي بني اميه و بني عباس است و به تقيهاي بودن كلام امام پي نبرده است . حال اگر ما به اين كار داعش اعتراض كنيم و بگوييم اسلام دين رحمت است و قرآن آن با بسم الله الرحمن الرحيم شروع شده است، آنها ميگويند شما هم چنين حكمي در دين خود داريد، پس فتواي بدون علم يك فرد در چند صد سال پيش اين مشكلات را براي جامعهي امروزي به وجود آورده است كه لعنت ملائكهي آسمانها و زمين را به دنبال دارد.
به نام خداوند مهربان
حديث 43 تحفالعقول
« و قال (ص) إن عظيم البلا يكافئ به عظيم الجزاء » بلاي بزرگ برايش پاداش بزرگ هم هست، اگر راه را درست رفتيم و سنجيده عمل كرديم نبايد نگران باشيم چون پاداش بزرگ داريد، ولي اگر اشتباه كرديم و راه را درست نرفتيم و به بلا گرفتار شديم، پاداش ندارد و اما اگر برعكس درست عمل كرديم و باز هم به بلا گرفتار شديم پاداش بزرگي دارد.
« فاذا احب الله عبدا ابتلاه » پس اگر خداوند كسي را خيلي دوست داشته باشد او را گرفتار ميكند.
« فمن رضي قلبه فله عند الله الرضي» بنابراين كسي كه قلبش راضي باشد خيلي اجر دارد، مثل امام حسين (ع) كه در مقابل همهي سختيها و مشكلات صبر كرد و در نزد خداوند به مقام رضا رسيد.
« و من سخط فله السخط» و كسي كه خدا گرفتارش كرد و عصباني و ناراحت شد و به خدا نق زد، خدا از دست او ناراحت ميشود. پس ممكن است بندهاي در اول خوب باشد، خدا او را امتحان ميكند كه به او درجه بدهد ولي او درجهي خودش را با كارهاي اشتباهش ساقط ميكند.
پس اگر ميخواهيم به مقام رضا برسيم بايد از اول خوب باشيم و اگر هم گرفتار شديم ناراحت نشويم كه در غير اين صورت خشم خدا شامل حالمان ميشود.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) تحف العقول
حديث شماره 44
« و أتاه رجلٌ و قال يا رسول الله اوصِني» شخصي پيش پيامبر (ص) آمد و گفت: اي رسول خدا به من سفارشي بكن.
« وصيت يعني سفارش مهم » آخر عمر كه وصيت ميكنند، يعني تجربههاي يك عمر خود را در اختيار ديگران قرار ميدهند.
از عبارت « شخصي آمده است » ميفهميم كه اين يك قضيهي شخصيه است و كلي نيست و حضرت با توجه به شناختي كه از آن فرد داشته است اين جملات را بيان كرده است.
« فقال لا تُشرك بالله شيئاً و إن حُرّقتَ بِالنار و إن عُذِّبتَ إلا و قلبك مطمئنٌ بالايمان » به خداوند شرك نورز و لو اين كه به آتش سوزانده شوي و اگر چه شكنجه شوي، مگر اينكه[زباني چيزي بگويي و] قلب تو از ايمان آرام و آسوده باشد.
پس اگر انسان به واسطهي شكنجه ديگران مجبور شود كه به بت سجده كند، چارهاي نيست سجده كند ولي در دلش شرك نورزد و يقين داشته باشد و بداند كه خدا هست و ديگران كارهاي نيستند.
اين قسمت از حديث اشاره دارد به آيهي 106 سوره نحل عبارت ( الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان)كه شأن نزول آن مربوط به عمار، و پدر و مادرش ياسر و سميه است كه در مكه عبد و برده بودند كه به خاطر اسلام آوردنشان توسط اربابشان مورد شكنجه واقع شدند به طوري كه سميه و ياسر، پدر و مادر عمار، زير شكنجه از دنيا رفتند، اما عمار خواستهي مشركين را برآورده كرد و به بتها سجده كرد و جان سالم به در برد و آزاد شد، بعد از آن شك كرد كه نكند كارش اشتباه بوده و از اسلام خارج شده است بنابراين پيش رسول خدا (ص) آمد و جريان را براي ايشان توضيح داد، ايشان سئوال كردند قلبت چگونه است؟ عمار گفت: در قلبم به خدا ايمان دارم ولي در ظاهر مشرك شدم تا آزاد شوم. پيامبر (ص) فرمود: اشكالي ندارد دفعهي بعد هم همين كار را انجام بده.
اين كار را در اسلام تقيه ميگويند كه وقتي ترس از بين رفتن جانمان را داشته باشيم كاري كنيم كه جانمان حفظ شود.
« و والديكَ فأطَعَهما و برَّهما حيّين او مَيتين » و از پدر و مادرت اطاعت كن و به آنها نيكي كن چه زنده باشند چه از دنيا رفته باشند.
نيكي كردن به آنها در زمان حياتشان مشخص است، اما وقتي از دنيا رفتند چگونه ميتوان به آنها نيكي كرد؟
كارهاي مختلفي ميتوان انجام داد، از جمله:
1- برايشان حمد و سوره خواند.
2- كاري انجام دهيم كه باعث خوشحالي مردم شود و بگويند چه پدر خوبي كه اين فرزند را اين گونه تربيت كرده است.
3- كار خيري انجام دهيم و ثوابش را به پدر و مادر خود هديه كنيم. و … .
4- مالي از اموالمان را وقف كارهاي عام المنفعة كنيم تا ثوابش به آنان برسد.
« فإن آمراكَ أن تخرجَ من مالكَ و اهلكَ فافعل فإنَّ ذلك من الايمان» پس اگر پدر و مادرت به تو فرمان دادند كه از مالت يا اهلت خارج شوي اين چنين كن[ و همسرت را طلاق بده و مالت را ببخش] زيرا اين نشانهي ايمان است.
البته بايد توجه داشته باشيم اگر پدر و مادري فرزند خود را وادار كنند همسرش را طلاق دهد، بايد مهريهاش پرداخت شود و حق او از بين نرود و پدر و مادر نبايد از اين مسئله سوء استفاده كنند، البته منظور از اين حديث دو چيز است:
1- فرزند شدت علاقهي خود را به پدر و مادرش نشان دهد ولي پدر و مادر هم بايد عاقلانه تصميم بگيرند و حرفي را بزنند كه عافلانه باشد نه اينكه چند ده ميليون براي فرندشان هزينه داشته باشد.
2- نشان دهندهي اين است كه پدر و مادر چقدر به به گردن فرزند خود حق دارند.
بنابراين فرزند بايد قدر پدر و مادر خود را بداند و از طرف ديگر آنها هم بايد تصميم معقول بگيرند.
« و الصلوه المفروضه فلاتدعها متعمداً فإنه من ترك صلوه فريضه متعمدا فانَّ ذِمه اللهِ منه بريئه » و نماز واجبت را عمدا ترك نكن و اگر كسي چنين كرد، ذمهي خداوند از او برئ است و خراب شدن دنيا يا آخرتش به عهدهي خودش است.
نماز واجبت را عمدا ترك نكن، البته نماز مستحبي را ميشود ترك كرد اما نماز واجب را نميشود، چون اگر كسي اين كار را كرد ذمهي خداوند از او برئ است، يعني ممكن است خداوند او را به جهنم ببرد و لطفهاي خداوند شاملش نشود، حتي اگر يك بار عمدا اين كار را انجام دهد و اگر چه چندين سال نماز خوانده باشد.
« و ايّاك و شرب الخمر و كل مسكر فانهما مفتاح كل شر »
از شرب خمر و[مصرف] هر مسكري بر حذر باش كه آنها كليد هر شري هستند.
متأسفانه جامعهي ما از جمله جوامعي ميباشد كه مصرف مسكرات در آن زياد است و چون اين كار ممنوع است از مسكرات تقلبي زياد استفاده ميشود كه باعث مسموميت مصرف كنندگان آن ميشود.
بعضي از كساني كه اين مسكرات را مصرف ميكنند به خاطر اين است كه با حكومت مشكل دارند و به اين وسيله ميخواهند مخالفت خود را ابراز كنند ولي نميدانند كه با اين كار به خودشان ضربه ميزنند. اگر كسي با حكومت مخالف است بايد آن را به طور ديگري بيان كند نه با ضرر زدن به خودش، چون شراب خوردن باعث از بين رفتن عقل ميشود و خداوند ميخواهد انسان عاقل باشد، و اگر ميگويد نماز بخوان چون انسان احساس پوچي نكند و به حقيقت بزرگي متصل شود و شارژ شود چون در غير اين صورت عقلش نميرسد و كارهاي نابخردانه انجام ميدهد.
شراب و مسكرات كليد هر بدي هستند چون انسان با مصرف آنها عقلش براي مدتي تباه ميشود و كارهاي زشت و ناپسند انجام ميدهد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) تحف العقول
حديث 45
« و أتاه رجلٌ من بني تميم يٌقالٌ لَه ابو اُمَيه فقال: إلي ما تدعو الناس يا محمد؟ »
شخصي از بني تميم كه به او ابو اميه گفته ميشد، نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: اي محمد مردم را به چه چيزي دعوت ميكني؟[ و حرف حسابت چيست؟]
« فقال له رسول الله: أُدعوا الي الله علي بصيره أنا و مَن اتَبعَني » پس رسول خدا (ص) فرمود: به سوي خدا دعوت ميكنم با آگاهي من و هر كه مرا پيروي كند.
« و أُدعوا إلي مَن إذا أَصابكَ ضرٌّ فدعوته كشفه عنك » و به سوي كسي ميخوانم كه اگر گرفتاري برايت پيش آمد و او را خواندي به دادت برسد.
« و إن إسنعت به و أَنتَ مكروب أعانك » و اگر از او ياري خواستي و تو در حال كرب و غم و گرفتاري بودي تو را كمك كند.
« و إن سألتك و أنت مقلٌّ أغناك » و اگر او را خواندي و نادار بودي تو را توانگر كند»
وقتي به سخنان رسول خدا (ص) دقت كنيم و تعريفي كه از خداوند دارد را با معرفي خودمان از خداوند مقايسه كنيم، ميبينيم كه ما خدا را هميشه با عذاب و شكنجه و … معرفي ميكنيم. ولي پيامبر (ص) خدا را موجودي معرفي ميكند كه هنگام گرفتاري به دادمان ميسد و هنگام ناداري ما را توانگر ميكند و … .
« فقال أوصني يا محمد » سپس گفت اي محمد مرا نصيحت كن.
ظاهرا اين شخص با تعريفي كه رسول خدا (ص) از خداوند كرد باعث شد دلش نرم شود و از ايشان خواست كه او را نصيحتي كند.
فقال: لا تَغضَب؛ پس پيامبر (ص) فرمود: عصباني نشو.
البته اين صفت در وجود همه به صورت كم و زياد وجود دارد.
قال: زِدني؛ آن فرد گفت: باز هم بگو و بيشتر سفارش كن.
قال: إرضِ مِنَ الناس بما ترضي لهم به مِن نفسِكَ؛ پبامبر فرمود: از مردم به آنچه براي خودت راضي ميشوي راضي شو.
در رابطه بين خودت و مردم كلاهت را قاضي كن و از مردم طلبكار نباش و توقع بيشتر از آنها نداشته باش و همان گونه كه با مردم رفتار ميكنيم به همان مقدار از رفتار مردم در مورد خودمان راضي باشيم.
« فقال: زِدني، فقال: لاتَسُبُ الناس فتكتسبُ العداوه منهم؛ باز آن فرد گفت: باز هم بيشتر نصيحت كن، پس پيامبر (ص) فرمود: به مردم فحش نده، چون با اين كار مردم دشمنت ميشوند.
ممكن است انسان در مقام بالاتري نسبت به افراد ديگر قرار داشته باشد و با فحش دادن به آنها توهين كند و آنان ظاهرا عكس العملي نشان ندهند ولي كينهي اين فرد هتاك را به دل ميگيرند. در بين اعراب مرسوم است كه ميگويند: زخمهاي شمشيرها خوب ميشود، اما زخم زبان هرگز خوب نميشود.
قال: زِدني، قال: لاتزهد في المعروف عند اهله؛ باز آن فرد گفت: بيشتر بگو، پيامبر (ص) فرمود: احسان و كار خوب را از اهلش دريغ مكن. ( معروف يعني كاري كه عقل يا عرف يا شرع ميپسندد )
« قال: زِدني، قال: تحبّ الناس يحبّوك » باز آن فرد گفت: بيشتر بگو، رسول خدا (ص) فرمود: مردم را دوست بدار تا تو را دوست بدارند.
« و ألقِ أخاكَ بوجه منبسط » و با برادرت با روي خوش برخورد كن و لبخند بزن.
« و لا تضجر فيمنعك الضجر من الآخره و الدنيا » خُلقت را تنگ نگير و اخم نكن چون از دنيا و آخرت تو را باز ميدارد و هم از دنيايت را از دست ميدهي و هم آخرتت را.
« و إتزر إلي نصف الساق » پيراهني كه ميپوشي تا نصف ساق پايت باشد.
يعني بلند نباشد و تا روي پاها نباشد. من نميدانم شايد اين كنايه باشد و من منظور درست و كامل ايشان را از اين سخن نميفهمم، اما اگر ظاهر مراد باشد براي اين است كه لباس بلند راه رفتن را سخت ميكند و فرد نميتواند كارهاي خود را سريع انجام دهد، اين سخن شايد كنايه از اين دارد كه سست و تنبل نباش. ( پوشيدن لباس بلند در اسلام مكروه است )
لازم به توضيح است كه، بعضي ميگويند لباس روحانيت لباس پيامبر (ص) است، ولي اين گونه نيست اين لباس موبدان زرتشتي است كه به ما به ارث رسيده است و راه رفتن با اين لباس بسيار سخت است و تا كنون هم كسي جرأت تغيير دادن آن را پيدا نكرده است. اي كاش يك وجب كوتاهتر ميشد.
« و ايّاك و إسبال الإزار و القميص فإنَّ ذلك من المخيله و الله لايحبُّ المخيله » برحذر باش از اين كه لباس و پيراهن بلند بپوشي، كه اين نشانهي تكبر و خيال بافي و بلند پروازي است و خداوند انسان خيال پرداز و بلند پرواز را دوست ندارد.
كسي كه لباس بلند ميپوشد احساس ميكند از ديگران بالاتر است و توقع دارد ديگران به او سلام كنند.
اميد است حوزهي علميه لااقل به اين سخن پيامبر (ص) گوش فرا دهد و تغييري در لباس روحانيت ايجاد كند كه هم راحتتر راه بروند و هم توقع سلام و احترام بيجا از ديگران نداشته باشند.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 46
« و قال (ص): إنَّ اللهَ يُبغِضُ الشيخَ الزّان » رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند از چند چيز خشمگين و بيزار است و آن را دوست ندارد.
1- پيرمردي كه زنا كند. البته زنا حرام است و كار اشتباهي است، چه جوان مرتكب شود و چه پير. ولي چون پير سنش گذشته و شهوتش فروكش كرده است خيلي قبيح است كه زنا كند. در احاديث آمده است كه انسان وقتي 40 ساله شد بهتر است عصا دستش بگيرد، البته منظور از عصا تكهاي چوب نيست، بلكه بايد عصاي احتياط دستش بگيرد.
« و الغنيَّ الظلوم » 2- ثروتمندي كه ظلم ميكند.
2-ظلم كردن در هر حال قبيح است، ولي خيلي بد است كه ثروتمند يا غنيّ ظلم كند چون بايد به خاطر گشايش و وسع مالي كه دارد به ديگران كمك كند و دست آنان را بگيرد نه اينكه با آنها ظلم كند.
« و الفقيرَ المختال »
3- فقيري كه بلند پروازي كند.
چون چنين شخصي نان ندارد بخورد ولي بلند پروازي ميكند و به دنبال آرزوهايي است كه او را به هلاكت مياندازد. مثلا خانهي كوچكي دارد ولي به دنبال دكوراسيون عالي آن است كه باعث ميشود به بدبختي بيفتد. خداوند همهي بندگان خود را چه فقير باشند و چه ثروتمند دوست دارد و فقير بودن كسي دليل بر اين نيست كه خداوند او را دوست ندارد و بالعكس، و خداوند خوشي همهي بندگان خود را ميخواهد ولي اين خودمان هستيم كه براي خود گرفتاري ايجاد ميكنيم. البته بلند پروازي براي همه ممنوع است ولي براي كسي كه فقير است بيشتر ممنوع است و هر كس بايد نگاه به جيبش كند و بعد خرج كند.
« و السائل الملحف »
4- و گدايي كه در گدايي كردن اصرار كند،
اگر كسي فقير و ندار است اگر به كسي رو زد، و او كمك كرد كه كرده است و ديگر نيازي به اصرار كردن نيست. پس سائل بودن يك كار منفي و ناپسند است و بدتر از آن گدايي كردنِ با اصرار است.
« و يحبط أجرَ المعطي المنان »
5- خداوند اجر كسي را كه منت ميگذارد تباه ميكند.
پس منت گذاشتن هميشه بد است ولي بدتر از آن منتي است كه بعد از بخشش باشد كه به خاطر آن سر طرف منت بگذارد. ما بايد عادت كنيم كه بخشش خود به ديگران را فرموش كنيم.
و يمقت البذخ الجريَّ الكذاب »
6- كسي كه خوش گذران است و به خاطر آن دست به هر كاري ميزند و بسيار دروغ ميگويد.را خداوند هلاك ميكند.
دروغگويي و خوشگذراني هر دو از صفات بسيار ناپسند است و وقتي با هم جمع شدند مورد خشم خداوند واقع ميشوند و وقتي خشم خداوند آمد ديگر انسان خوشبخت نميشود، پس بايد انسان حريمي براي خدا نگه دارد و با رعايت تقوا اين كار را ميتواند انجام دهد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 47
« وَ قالَ مَن تَفاقَرَ إفتَقَرَ » كسي كه تظاهر به فقر كند فقير هم ميشود.
افرادي هستند كه تلاششان اين است كه خود را فقير جلوه دهند، خداوند هم كاري ميكند كه واقعا هم نداشته باشند. پس انسان بايد همانگونه كه هست خود را نشان دهد، چون در غير اين صورت دو حالت پيش ميآيد:
1- يا واقعا مالش را از دست ميدهد و فقير ميشود.
2- يا مردم به ديد يك فرد فقير به او نگاه ميكنند و اين خيلي بد است. ضرب المثلي در بين عربها وجود دارد كه عبارت است از:
« صيت الغني افضل من صيت الفقر » يعني اگر مردم بگويند فلاني مال دارد بهتر از اين است كه بگويند فقير است.
زبرا در صورت اول از چشم زخم زدن او نميترسند. متأسفانه در جمهوري اسلامي برخي براي زاهد نشان دادن خود، خود را فقير نشان ميدهند.
حديث 48
« وَ قال (ص) مُداراةُ الناسِ نصفُ الإيمانِ، و الرِّفقُ بِهِم نصفُ العيشِ » رسول خدا (ص) فرمودند: مدارا و سازگاري كردن با مردم نصف ايمان است و مهرباني و نرمش با آنها نيمي از زندگي و خوشي است.
رسول خدا (ص) در شهر مكه با اين كه با مردم از نظر ايمان و عقيده يكسان نبود اما با آنان سازگار بود و با آنها با مهرباني و نرمش رفتار ميكرد، البته در عين حال بر اعتقادات خود استوار بود و راه حق را ميرفت، به طوري كه هيچ يك از دشمنان ايشان نتوانست پيامبر را فردي خشن و خشونت طلب معرفي كند و به مهرباني و نرم خويي در بين مردم معروف بود.
پس مطابق با اين حديث مهرباني كردن با مردم و سازگاري با آنها نيمي از ايمان است.
البته بايد توجه داشت كه سازگاري با سازشكاري متفاوت است، سازشكاري يعني اين كه انسان از عقايد و اصول خود پايين بيايد ولي سازگاري يعني اين كه با ديگران با مهرباني و نرمش رفتار كنيم.
در قرآن كريم به انسانها سفارش شده كه با پدر و مادر خود سازگار باشند نه سازشكار، لذا از آنان خواسته اگر پدر و مادر شما را به شرك فرا ميخوانند در عين احترام به آنها در اين مورد از انها اطاعت نكنيد.
( و ان جاهداك علي ان تشرك بالله فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا)
حديث 49
« و قال (ص) رأسُ العقلِ بعدَ الإيمان باللهِ مُداراةُ الناسِ في غَيرِ تركِ حق، و مِن سعادة المرءِ خفّة لِحيَته » رسول خدا (ص) فرمودند: اساس عقل بعد از ايمان به خدا مدارا كردن با مردم است ( در حديث قبلي گفته شد نصف ايمان است و در اين حديث فرموده است ايمان در اول است و مدارا كردن با مردم دوم است البته تا آنجا كه ترك حقي نباشد و باز فرمود: از سعادت مرد اين است كه ريشش كوتاه و سبك باشد.
اين حدييث دو قسمت است قسمت اول هماهنگ با حديث قبلي و بعدي است.
همانگونه كه در حديث قبلي بيان شد رفتار پيامبر (ص) با مشركين خوب بود و با كسي درگير نشد، حتي وقتي خواستند او را بكشند از مكه هجرت كرد و وقتي كه مشركان از مكه براي جنگ با او به نزديكي مدينه رفتند به آنان ميفرمود: بياييد با هم جنگ و دعوا نكيم چون ما با هم فاميل هستيم و بگذاريد اين كار را بيگانگان انجام دهند، ولي با اين حال هيچ گاه آن حضرت دست از عقايدش نكشيد.
اگر كسي به اين مرحله رسيد به درجهي عقلي بالايي رسيده است، ما اگر ميخواهيم ببينيم چقدر عقل داريم بايد ببينيم چقدر ميتوانيم مخالفين را تحمل كنيم.
اما قسمت دوم اين است كه در آخر حديث آمده است: « و مِن سعادة المرءِ خفّة لِحيَته » و از سعادت مرد اين است كه ريشش كوتاه و سبك باشد.
بايد ديد منظور از اين قسمت حديث چيست؟ و چه ربطي بين اين قسمت با قسمتهاي ديگر حديث وجود دارد؟ چون در قسمتهاي قبلي در رابطه با مدارا كردن بحث شده است.
به نظر ميرسد كلمهي « لحية » غلط است چون در حديث بعدي هم « مُلاحاة » آمده است كه به معناي ستيزه كردن است و كلمهي « لحية » احتمالا اشتباه نوشتاري است و اصل آن « لِحاء » بوده كه مصدر باب مفاعله و به معني ستيزه كردن است. لحاء و ملاحاۀ هر دو مصدر باب مفاعله هستند و به يك معنا هستند و ربطي به ريش ندارد
بنابراين معني اين قسمت از حديث اين است كه: از سعادت مرد اين است كه با مردم كم ستيزه كند و با آنان درگير نشود.
قبلا در مورد نپوشيدن لباس بلند در حديث 45 خوانديم كه رسول (ص) از آن نهي كرده بود چون باعث غرور ميشود، ولي در بارهي ريش بلند چيزي در احاديث نيامده است، پس بهترين توجيهي كه براي اين قسمت از حديث ميتوان آورد اين است كه اين كلمه اشتباه شده است، چون قبلا خطها كوفي بود و بعد كمكم به عربي تبديل شد احتمال خطا خيلي زياد است. البته قرآن را چون همه ميخواندهاند احتمال خطا و اشتباه در آن وجود ندارد.
حديث 50
« و قال (ص) ما نُهيتُ عن شئٍ بعدَ عبادةِ الاوثانِ ما نُهيتُ عن مُلاحاةِ الرِّجال » پيامبر (ص) فرمودند: بعد از نهي شدن از بت پرستي از چيزي نهي نشدم بمانند ستيزه كردن با مردان.
اولين چيزي كه خدا نهي كرده، بت پرستي است و بعد از آن ستيزه كردن با مردم و ناسازگاري با آنها است، پس بايد با مردم تا ميتوانيم مدارا كنيم اما حق را هم رها نكنيم همانگونه كه در مورد پيامبر (ص) گفته شد.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول كلمات قصار پيامبر (ص)
حديث 51
« و قال (ص) لَيسَ مِنّا مَن غَشَّ مُسلِماً أو ضرَّه أو ما كره »
رسول خدا (ص) فرمود: از ما نيست كسي كه سر مسلماني را كلاه گذارد، يا يا به مسلماني ضرر برساند، يا به او نيرنگ بزند.
« غش در معامله يعني كسي جنس معيوب و ناقص خود را به عنوان جنس خوب جا بزند ». ايشان بعضي از افراد را از خودشان ميدانستند، مثل سلمان، ولي بعضي از افراد را از خودش نميداند كه يك گروه از آنان كساني هستند كه سر ديگران كلاه بگذارند.
دستهي ديگر كساني هستند كه به مسلماني ضرر برساند. خيلي از كارها هست كه به مسلمانان ضرر ميزند، مثل بالا بردن ديوار خانه كه نور آفتاب به خانه همسايه ميشود يا بي موقع در پاركينگ را باز كردن كه سر و صداي آن باعث ايجاد مزاحمت براي ديگران ميشود.
دسته سوم كساني هستند كه مكر ميكنند و به ديگران نيرنگ ميزنند. « مكر » يعني اين كه يك علت را در عرض علتي ديگر قرار دهيم، مثلا شخصي براي خودش برنامهاي دارد و دارد كار خودش را پيش ميبرد، و كسي بيايد و نقشهاي در مقابل كار او بكشد و به او ضرر بزند، اين مكر كردن است.
با اين سخن پيامبر (ص) خيلي از ما را از خودش جدا كرده است و ما بايد ببينيم ايشان چه طور رفتار ميكرده است كه همه او را دوست داشتهاند و قبولش داشتهاند و سعي كنيم اعمال و رفتارمان تا جايي كه ممكن است شبيه ايشان باشد، آن بزرگوار در قله است و ما در دامنه تا آنجا كه ممكن است بايد ما به قله نزديك شويم.
به نام خداوند مهربان
سخنان قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 52
« و قام (ص) في مسجد الخيف فقال: نَضَّرَ الله عبداً سَمِعَ مقالتي فوعاها و بَلَّغها مَن لم يَسمعها، فَرُبَّ حاملِ فقه إلي من هو أفقهُ منه و رُبَّ حامل فقهٍ إلي غيرِ فقيه».
رسول خدا (ص) در مسجد خيف ايستاد و فرمود: خرم باد بندهاي كه حرف مرا بشنود و آن را ضبط كند و برساند به كساني كه آن را نشيدهاند. چرا؟
چه بسا كسي فقه را حمل كند به سوي كسي كه از او فقيهتر است، و چه بسا رسانندهي فقه، فقيه نباشد و آن سخن را براي فقيه نقل كند.
مسجد خيف در منا قرار دارد و تا كنون پيامبران زيادي در آن عبادت كردهاند. تا كنون هر چه حديث از پيامبر (ص) نقل كردهايم همه با « قال (ص) » آغاز شده است، ولي اين حديث با « قام (ص) » شروع شده است. شايد علت اين باشد كه چون سخن مهمي بوده ايشان ميخواسته است كه مردم دقت كنند، يا ممكن است تعداد مردم زياد بوده است و ميخواسته صدا به گوش همه برسد.
رسول خدا (ص) در اين حديث مردم را تشويق ميكند كه اين سخن ايشان را به خاطر بسپارند و حرف ايشان را به ديگران برسانند چون در آن زمان مردم ساده بودند و عمق سخن آن حضرت را نميفهميدهاند، به خاطر همين است كه ايشان ميفرمايد سخنان مرا به كساني برسانيد كه گوهر شناس باشند و حرفهاي مرا بفهمند.
مردم زمان ما عميقتر از زمانهاي قبل هستند اما بايد مايه باشد تا بتوانند علم را گسترش دهند، كه مايه همان سخنان رسول خدا (ص) است. بنابراين عالمي ممكن است از ناقل كلام چيزهايي را ياد بگيرد كه خود آن فرد اين مطالب را نفهميده باشد.
بنابراين ما بايد سخناني را كه از ديگران ميشنويم براي ديگران نقل كنيم شايد در آنان تأثير گذاشت و هدايت شدند. مثل اين كه كودكي آيات قرآن را با صداي خوش ميخواند ممكن است خودش معناي آيات را نفهمد ولي افرادي هستند كه معاني اين آيات را ميفهمند و در آنان تأثير ميگذارد.
آيات قرآن كريم و سخنان رسول خدا (ص) به گونهاي است كه همه معناي آن را درك نميكنند. در حديثي آمده است كه معناي سورهي توحيد و آيات سورهي حشر را مردم آخرالزمان ميفهمند، يا در جايي ديگر رسول خدا (ص) ميفرمايد: « نحن معاشر الانبياء بعثنا لنكلم الناس علي قدر عقولهم » يعني ما گروه انبيا برانگيخته شدهايم تا با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوييم.
پس با توجه به اين حديث معلوم ميشود كه علم و دانش ايشان خيلي بالاست ولي به زبان ساده سخن ميگويد و در هر زماني مردم آن زمان يك چيزي از اين سخنان ميفهمند.
مثلا تصور كنيد يك دانشمند فرزندي دو يا سه ساله دارد ميخواهد چيزهايي به او بياموزد با شعر و داستان اين كار را انجام ميدهد، اين كودك وقتي بزرگتر شد و وارد دبيرستان شد از سخنان پدرش چيزهاي تازهتري ميفهمد و همينطور كه بزرگتر ميشود از آن سخنان درك بالاتر و بيشتري پيدا ميكند. پس همهي اين سخنان يك كلام است ولي با گذشت زمان و بالا رفتن درك چيزهاي بيشتري ازآن ميتوان فهميد.
قرآن و سخنان رسول گرامي اسلام (ص) هم همينگونه است، مثلا يك آيه به صورت داستان آمده است و ميتوان به فهم عميقي از آن رسيد، يا ممكن است آيهي بعد از آن عميق باشد. پس آيات قرآن و سخنان پيامبر (ص) مثل كتاب كلاس اول نيست كه همه آن را بفهمند به همين دليل است كه رسول خدا (ص) ميفرمايد: سخنان مرا به ديگران برسانيد شايد شما عمق آن را درك نكنيد اما به ديگران كه منتقل ميكنيد آن را درك كنند.
« ثَلاثٌ لا يَغِلُّ عليهنَّ قلب امرءٍ مسلمٍ: إخلاصُ العملِ لله، و النَّصيحةُ لِأئمةِ المسلمين و اللّزوم لجماعتهم، المؤمنون إخوةٌ تتكافي دماؤهم و هم يد علي من سواهم يسمي بذمتهم أدناهم»
سه چيز است كه قلب هيچ انسان مساماني با آن كينه ندارد:
1- اخلاص عمل براي خدا.
عمل مخلصانه چيست؟ اين عمل در هر زماني ممكن است جلوه و شكلي داشته باشد، شايد ما الان فكر كنيم نمازي كه در مسجد خوانده ميشود براي خداست، ولي معلوم نيست. شايد بتوان يكي از اين اعمال را علم ناميد.
2- خير خواهي براي پيشوايان و حاكمان مسلمانان، كه البته باز هم معلوم نيست منظور از اين سخن چيست؟ بعضي فكر ميكنند خيرخواه بودن به اين است كه هر چه آنان گفتند گوش دهيم، بعضي هم نظرشان اين است كه بايد در رفتار و گفتار حاكمان دقت كنيم و اشتباهات آنان را گوشزد كنيم.
3- با جماعت مسلمين همراهي كردن.
منظور از اين سخن چيست؟ بعضي گفتهاند در نمازشان شركت كنيم چون ائمهي مسلمين معمولا از اهل سنت بودهاند، بعضي ريگر هم ميگويند منظور اين است كه با آنها دعوا نكنيد و عدهاي ديگر هم ميگويند خودتان را از آنان جدا نكنيد.
پس معناي اين كلمات مختلف است و هر كسي ممكن است چيزي از آن برداشت كند.
« مومنان برادر هستند و ارزش خونهايشان يكسان است » و نميتوان گفت يك نفر كه مقام بالاتري دارد پس ارزشش هم بيشتر است .
« و مسلمانان عليه غير خودشان با يكديگر متحد باشند تا كسي نتواند بين آنان نفوذ كند و بين آنان تفرقه ايجاد كند».
اين سخن رسول خدا (ص) لااقل در زمان درست فهميده نشده است چون الان مسلمانان به جان هم افتادهاند و اين سخن گهربار به ما رسانده شده اما فقيهي نيست كه آن را توضيح دهد.
« هر كسي ميتواند به ديگران پناهندگي سياسي بدهد هر چند كمترين فرد باشد »
در زمان رسول خدا (ص) هر كسي ميتوانست ديگري را كفالت كند بخصوص مشركين را تا از كشته شدن آنها جلوگيري كنند، بنابراين يك مسلمان مشركي را در پناه خودش قرار ميداد و ديگر كشته نميشد. حال بحث اين است كه افراد بزرگ مثل رئيس قبيله يا رسول خدا (ص) و افرادي مانند آنها اين كار را ميكردند يا همه ميتوانستند چنين كاري را انجام دهند؟
فقها گفتهاند كه همه ميتوانستند چنين كاري انجام دهند.
گفته شده كه داماد پيامبر (ص) كه شوهر زينب بود و ابي العاص نام داشت مشرك بود و در جنگي به اسارت در آمد، زينب براي آزادي او گردنبندي كه از حضرت خديجه به او رسيده بود را به عنوان فديه نزد پيامبر (ص) فرستاد و ايشان با ديدن آن گردنبند گريه كرد و به مسلمانان فرمود: بهتر است گردنبند را به زينب برگردانيم و ابي العاص را آزاد كنيم. مسلمانان پذيرفتند، بنابراين آن حضرت او را آزاد كرد و با وي شرط كرد كه زينب را رها كند تا به مدينه برود و او هم به عهد خود عمل كرد در حالي كه هر دو به علاقه داشتند، البته معلوم نيست عقدشان باطل شده است يا خير؟ بعد از مدتي ابي العاص براي تجارت به سفر رفت و هنگام بازگشت شبانه وارد مدينه شد و به خانهي زينب رفت، زينب هم چون ميترسيد همسرش كشته شود چون مشرك بود، هنگام صبح به مسجد رفت و هنگامي كه پيامبر (ص) تكبير الاحرام نماز را گفت، زينب گفت: ابي العاص در پناه من است و من او را پناه دادهام. بعد از نماز رسول خدا (ص) رو به مسلمانان فرمود: آنچه را كه من شنيدم شما هم شنيديد؟ كه مسلمانان جواب مثبت دادند بنابراين ايشان فرمودند اگر پناهش داده پس در پناه اوست.
از اين واقعه ميفهميم كه هر كسي ميتواند به ديگري پناهندگي سياسي بدهد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 53
« و قال (ص): إذا بايعَ المسلمُ الذِّميَّ فَليَقُل: اللهم خرِّ لي عليه و إذا بايعَ المسلمَ فليَقُل: اللهم خرِّ لي و له »
قبل از اين كه اين حديث معني شود بايد مقدمهاي ذكر شود:
1- ما دعايي كه ميكنيم به عنوان يك چراغ است و بعد بايد دنبال آن برويم تا به خواستهي خود برسيم. مثلا اگر از خدا طلب بخشش داريم بايد در صدد جبران گناهان و اشتباهات خود برآييم تا خداوند هم آنها را ببخشد. پس دعا يك شعار است كه به ما ميگويد چهكار كنيم.
2- انسان بايد در كارهايش قصد خير داشته باشد، مثلا اگر بخواهيم در كارمان براي هر كس يا عليه هر كس تقلب كنيم حرام است. به عنوان نمونه در بين گندمها شن بريزيم، ما نبايد فكر كنيم زرنگي كردهايم بلكه كار حرامي انجام دادهايم و كلاه سر طرف مقابل گذاشتهايم، چه آن طرف مسلمان باشد و چه كافر.
3- اگر غير مسلمان ذمي باشد مثل يهودي و مسيحي در پناه مسلمانان باشد و در كشور اسلامي زندگي ميكند، هنگام معامله كردن مسلمان با او بايد همهي توجهاش اين باشد كه به خودش خيري برسد و لازم نيست به آن فرد ذمي هم چيزي برسد، البته بايد توجه داشته باشد كه در معامله تقلب نكند و سر او را كلاه نگذارد.
ولي اگر مسلماني با يك مسلمان ديگر معامله ميكند، بايد به فكر طرف مقابل هم باشد و در واقع معامله برد، برد باشد، و فرد معاملهگر نبايد با خود بگويد كه من جنس خود را بفروشم كاري ندارم طرف مقابل سود ميبرد يا خير.
« ترجمهي حديث »
« وقتي مسلمان با يك فرد ذميّ معامله ميكند بايد بگويد خدايا براي من خير بخواه بر عليه او ( نه اين كه سر او كلاه بگذارد )، و هر گاه با يك مسلمان معامله ميكند بگويد: خدايا براي من و براي او خير بخواه. پس بايد توجه داشته باشد كه به مسلمان ديگر هم سود برسد.
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 54
« و قال (ص): رَحِمَ اللهُ عبداً قالَ خيراَ فَغنم، او سَكَتَ عن سوءٍ فسلم »
« خداوند رحمت كند بندهاي را كه خوب حرف بزند و نفع و سود ببرد، يا خاموش باشد و سالم بماند».
يا سنجيده سخن گوي و يا خموش باش
اگر بخواهيم اين سخن رسول خدا (ص) را باز كنيم ممكن است به مذاق بعضي خوش نيايد. بايد در حرف زدن با يكديگر سعي كنيم بديهاي يكديگر را به زبان نياوريم. ما ميتوانيم با خوب بودن و خوب گويي براي ديگران الگو باشيم تا كمكم بدها هم خوب شوند و بديها هم از ياد بروند. هرچه از بديها سخن بگوييم آنها در جامعه شيوع پيدا ميكند.
اين حديث ممكن است شامل مرگ بر … هم بشود، ميتوان به جاي مرگ بر بدها بر خوبها درود فرستاد. البته بايد توجه داشت كه در صورت نياز به جاي مرگ بر افراد بد، بر صفتهاي بدشان مرگ بگوييم، مثلا مرگ بر دروغگو يا دزد يا فاسد يا … . چون با گفتن مرگ بر افراد، كينهها زياد شده و دشمنيها افزايش مييابد اما با گفتن مرگ بر صفات بد آن صفات منفور ميشود تا ازجامعه محو شود.
به نام خداوند مهربان
قبل از شروع به خواندن حديث تحفالعقول اين سئوال را بايد پاسخ دهم كه سئوال شده است چرا با اين كه امام حسين (ع) در روز عاشورا شهيد شده است مردم قبل از آن عزاداري ميكنند و بعد از آن عزاداريها تمام ميشود؟
در جواب بايد گفت: سال قمري از اول محرم شروع ميشود و قبل از واقعهي عاشورا عربها ده روز اول محرم را به مناسبت سال جديد جشن ميگرفتند، تا اين كه امام حسين (ع) شهيد شد و عربهايي كه شيعه بودند از اول محرم جشنهاي خود را برگذار ميكردند و تقريبا از هفتم ماه محرم عزاداري را شروع ميكردند و تا دوازدهم ادامه ميدادند اما ايرانيان به اين مسئله توجه نداشتند و نميدانستند مراسم عربها براي چيست و همينطور مانند آنها شروع كردند به گرفتن مراسم براي امام (ع) از اول محرم.
حتي الآن هم در بين بعضي از مراجع تقليد قم مرسوم است كه از هفتم يا هشتم محرم مراسم عزا براي امام حسين (ع) برگزار ميكنند. پس برداشت ايرانيان از مراسم عربها اشتباه بوده و موجب شده از اول دهه مراسم عزا بر پا كنند.
متأسفانه الآن آنقدر افراطكاري زياد شده است كه عدهاي قبل از محرم به پيشواز محرم رفته و مراسم عزا و روضه خواني از بعد از عيد غدير شروع ميشود. حتي الآن عدهاي در صدد هستند كه محرم و صفر را به هم وصل كنند و دو ماه متوالي عزا برگزار كنند.
قبلا در تقويمها سوم و هفتم ماه صفر را به ترتيب ولادت امام باقر (ع) و امام كاظم (ع) نوشته بودند ولي الآن آن را هم حذف كردهاند تا هيچ تولدي در اين دو ماه نباشد و سرتاسر عزا باشد.
بيچارهها نميدانند با اين كار دارند سابقه شيعه را خراب ميكنند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول حديث 55
« و قال (ص): ثلاثٌ مَن كُنَّ فيه إستَكمَلَ خصالُ الإيمان … » رسول خدا (ص) فرمود: هر كسي كه سه ويژگي در او باشد داراي ايمان كامل است.
1- « الذي إذا رَضيَ لَم يُدخِله رضاه في باطلٍ » كسي كه خشنوديش او را در باطل نبرد و سرمست نشود و عليه خدا و دين قيام نكند. ( إنَّ الإنسانَ لِيَطغي أن رآه استغني).(علق/6 و 7) اگر انسان اين چنين باشد ايمانش كامل است.
2- « و إذا غَضِبَ لم يُخرجه الغَضَب مِن الحق» و هنگامي كه خشمناك شد خشم و غضبش او را از حق خارج نكند.
مثلا كسي در راه ماشينش پنچر ميشود، عصباني شده و شروع به فحش دادن به زمين و زمان ميكند. معلوم است اين انسان ايمان كاملي ندارد، انساني با ايمان است كه غضبش او را از از مسير حق خارج نكند.
ما تا كنون از كسي نشنيدهايم كه بگويد امام حسين (ع) در روز عاشورا يا قبل از آن به خاطر مشكلات به وجود آمده خشمگين شده بود و به كسي فحش داده است، ائمه عليهم السلام اصلا خشمگين نميشوند اما ما كه خشمگين ميشويم بايد سعي كنيم به آنها تأسي كنيم و خشم خود را مهار كنيم.
3- « و إذا قَدَرَ لم يتعاط ما ليس له » و هنگامي كه قدرت پيدا كرد به چيزهايي كه مال او نيست دستبرد نزند.
بعضي اوقات ما دلمان ميخواهد فلان پست را داشته باشيم تا چيزهايي را به دست آوريم تا با زرنگي و مدرك سازي به فلان مبلغ از مال برسيم اما مومن چنين كاري را انجام نميدهد.
به نام خداوند مهربان
حديث 56 از كتاب تحف العقول
كلمات قصار پيامبر (ص)
« و قال (ص): مَن بَلَغَ حدّاً في غير حقٍّ فهو من المعتدين » رسول خدا (ص) فرمود: كسي كه به حدي به ناحق برسد از تجاوزكاران است.
توضيحي كه براي اين حديث ميتوان داد اين است كه: مثلا وقتي از كساني آزمون استخدامي گرفته ميشود و اگر كسي تقلب كرد و اين كار باعث شد در اين آزمون پذيرفته شود، از معتدين است البته به شرطي كه اگر تقلب نميكرد پذيرفته نميشد. اين فرد در صورت استخدام اگر هم درست كار كند و به ازاي كار خود حقوق دريافت كند باز هم از معتدين است و حقوقي كه دريافت ميكند حرام است، و همينطور است حال كساني كه با پارتي بازي و رانت خواري و سفارش به پست و شغلي ميرسند.
ما فكر ميكنيم رزق حرام فقط دزدي كردن و از ديوار ديگران بالا رفتن است در حالي كه اين كار هم خودش نوعي دزدي است و كسي كه به اين صورت صاحب شغلي شده است از معتدين است.
البته اگر كسي با تقلب كردن رتبهاش تغيير كمي كرد به طوري كه اگر تقلب هم نميكرد جزء پذيرفته شدگان بود، از معتدين و تجاوزكاران نيست. ولي فراموش نكنيم كه تقلب هميشه بد و ناپسند است.
بنابراين كساني كه با تبليغات مبالغه آميز رأي جمع كنند يا با بزرگنمايي كارهاي خود به پستي برسند از تجاوزكاران هستند شما خود حساب بقيه را داشته باش كه با تبليغات دروغين رأب ميآورند يا با تهمت به ديگران صحنه را براي حضور خود آماده ميكنند يا با تقلب رأي ميآورند يا…
به نام خداوند مهربان
تحف القول كلمات پيامبر (ص)
حديث 57
« و قال (ص): قرائة القرآنِ في صلاة أفضل من قرائةِ القرآن في غير صلاة … » رسول خدا (ص) فرمود: خواندن قرآن در نماز بهتر از خواندن آن در غير نماز است.
پس وقتي ميخواهيم قرآن را بخوانيم بهتر است در نماز بخوانيم، مثلا ميخواهيم سورهي واقعه را بخوانيم بهتر است در نماز مستحبي بخوانيم و بعد از خواندن حمد شروع به خواندن آن كنيم. ولي بايد به اين نكته توجه كنيم كه خواندن قرآن در هر حالي ثواب دارد.
« و ذِكرُ اللهِ أفضَلُ من الصدقة » و ياد خداوند از صدقه بهتر و با فضيلتتر است. حال اين سئوال مطرح ميشود كه آيا منظور از ذكر خداوند، ذكر لفظي است يا به يادخدا بودن و پيوسته در درون او را ياد كردن است؟ از مطالب بعدي كه حضرت ميفرمايد معلوم ميشود كه منظور ياد كردن خداوند است. ( رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله )
« و الصدقةُ أفضُل من الصوم » و صدقه دادن از روزه بهتر است. پس اطعام به فقير از روزهي مستحبي بهتر است.
« وَ الصومُ حَسَنَةٌ » و روزه كار نيك است.
« ثُم قال: لا قولَ الا بعمل و لا قولَ و لا عملَ ألّا بنيةٍ و لا قولَ و لا عملَ و لا نيةَ إلا بإصابةِ السنَّةِ » سپس فرمود: حرف زدن فايدهاي ندارد مگر وقتي به مرحلهي عمل برسد. ( پس گفتار بدون كردار فايدهاي ندارد ). و گفتار و كردار فايدهاي ندارد مگر اين كه از روي نيت باشد. و گفتار و كردار و نيت فايدهاي ندارد مگر اين كه در مسير سنت پيامبر (ص) و دين باشد.
شعار زرتشت گفتار نيك و رفتار نيك و پندار نيك است كه باعث شده امروزه جوانان به آن جذب شوند، اما ما اين سخن را به صورت كاملتر در قسمت كوچكي از سخنان پيامبر (ص) داريم و ايشان ميفرمايد: اين سه خوب است در صورتي كه در مسير سنت و دين باشد.
از سنتهاي پيامبر (ص) ميتوان مهرباني كردن، امانتداري و … را نام برد. ( كارهايي كه در زندگي آن حضرت برجسته بوده است را سنت مينامند ) قبل از اسلام و بعد از اسلام ايشان به امانتداري و مهرباني معروف بوده است. پس در صورتي گفتار نيك و رفتار نيك و پندار نيك خوب است كه ما را به مهرباني، امانتداري و … برساند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 61
« و قال (ص) أبعدكم بي شبهاً، البخيل، البذيّ، الفاحش » دورترين و بيگانهترين شما از من، بخيل، زشت گو، بدزبان و فحش دهنده است.
هر كسي دوست دارد شبيه به بزرگان قوم خود باشد، به قول شهيد مطهري طلبههاي زمان مرحوم آيت الله بروجردي چون ايشان را دوست داشتند سعي ميكردند عمامهي خود را شيبه ايشان بپيچند، ما هم كه از پيروان رسول خدا (ص) ميباشيم بايد تلاش كنيم كه شبيه ايشان باشيم. آن حضرت نه بخيل بودند و نه بد زبان، اما متأسفانه الآن در جامعهي ما بد زباني و فحاشي رواج پيدا كرده است، و اين خصلت ما را از ايشان دور ميكند، پيامبر (ص) خوش اخلاق و خوش صحبت بودند و به هيچ وجه بد زبان نبودند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 62
« و قال (ص) سوء الخُلقِ شؤمٌ » رسول خدا (ص) فرمودند: بد خُلقي شوم و بد است.
انسان بايد با همسر و فرزندان و همهي اعضاي خانوادهي خود وهمچنين همهي مردم و همچنين با خودش، خوش خُلق باشد، بعضي از مردم حتي با خودشان هم قهر هستند و همين مسئله باعث ميشود كه كارهايشان پيش نرود، آنگاه بدبختي خود را به شانس نسبت ميدهد در حالي كه ربطي به شانس ندارد، بلكه انسان خودش بايد به گونهاي عمل كند كه افراد جذب او شوند و كارهاي خود را پيش ببرد.
بعضي از مردم براي اين كه ثابت كنند حُسن خُلق دارند راه را اشتباه ميروند و با غيبت كردن و دروغ گفتن و مسخره كردن ديگران جلسه خنده برپا ميكنند كه كارِبسيار بدي است.
« خُلق » يعني اين كه كاري ملكهي انسان شده است، و به راحتي از او صادر ميشود، به خاطر اين كه آن را زياد انجام داده است. مثل رانندهاي كه چون شغلش رانندگي است هر موقع كه اراده كرد ميتواند اين كار را انجام دهد.
حُسن خُلق فقط لبخند زدن نيست، بلكه به صفاتي ميگويند كه عرف آن را ميپسندد و آن شخص هم آنها را راحت انجام ميدهد و برايش هيچ سختي ندارد. وقتي انسان سوء خُلق داشته باشد كارهاي خوب از او صادر نميشود و بر عكس كارهاي بد انجام ميدهد. مثلا ترس يا بخل هر دو از سوء خُلق است. پس سوء خُلق هم فهمش سخت است و هم فرار از ارتكاب آن.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 63
« و قال (ص) إذا رأيتُم الرَّجُلَ لا يبالي ما قال أو ما قيل فيه فإنّه لَبَغيٌّ أو شيطانٌ » رسول خدا فرمودند: وقتي فردي را ديديد كه برايش مهم نيست كه چه بگويد يا به او چه بگويند، چنين فردي يا زنا زاده است يعني پدر و مادر درست و حسابي نداشته كه او را تربيت كنند، يا شيطان و تُخس است. چون اگر انسان درست تربيت شده باشد آبرو دارد و دوست دارد كه با آبرو زندگي كند. به طور مثال مراجع تقليد از نظر جثه خيلي ضعيف و نحيف هستند ولي به خاطر آبرويي كه در بين مردم دارند داراي قدرت هستند و مردم به حرف انها گوش ميكنند.
منظور از زنا زاده اين نيست كه پدر و مادر چنين افرادي حتما اهل گناه بودهاند، بلكه بيشتر منظور اين است كه اين افراد درست تربيت نشدهاند، چون پدر و مادر درست و حسابي نداشتهاند و در تربيت آنها كوتاهي كردهاند، بنابراين چنين افرادي هر كجا شد ميروند و هر چه خواستند ميگويند و از حرفهايي هم كه به آنها زده ميشود ناراحت نميشوند.
پس ما وقتي يك فردي را با چنين مشخصاتي ديديم نبايد فورا حكم بر ناسالم بودن پدر و مادر آنها بدهيم، بلكه بايد اشكال را در تربيت اين افراد بدانيم. ما بايد بدانيم كه فقط به دنيا آوردن فرزند كافي نيست بلكه ادب كردن او مهمتر است.
اين احاديث ميخواهد جهت مثبت، را به ما ياد بدهد نه جهت منفي را، يعني تلاش كنيم فرزندان خود را خوب تربيت كنيم تا چنين اتهامي زده نشود نه اين كه اگر كسي را ديديم فحش ميدهد بگوييم زنا زاده است بلكه او درست تربيت نشده است.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول حديث 64
سه حديث قبلي مربوط به سوء خُلق بود، اين حديث هم همينگونه است و با حديث قبلي در محتوا و در بسياري از عبارات مشترك است.
« و قال (ص): إنَّ اللهَ حَرَّمَ الجنهَ علي كلِّ فاحش، بَذيٍّ قليل الحياء، لا يبالي ما قال و ما قيل فيه، … » رسول خدا (ص) فرمودند: همانا خداوند بهشت را حرام كرده است بر هر كسي كه كار زشت را علني انجام ميدهد و بد زبان باشد، و حياي او كم باشد، و برايش مهم نباشد چه بگويد و در موردش هم چگونه حرف بزنند.
« أما إن تنسبه لم تجده إلا لبغي أو شرك الشيطان » اگر نژادش را بررسي كني، او را يا زنا زاده ميبيني يا اين كه شيطان در او شريك است. تا اينجا اين حديث با حديث قبلي يكي است. كه توضيحات آن داده شده است.
« قيل يا رسول الله و في الناس شياطين؟ قال: نعم، أو ما تقرأُ قول الله، ؛ و شاركهم في الاموال و الأولاد ؛ » گفته شد يا رسول الله در بين مردم شيطان هم هست؟ ايشان فرمودند: بله آيا قول خداوند را نخواندهاي كه به شيطان فرمود: در مالها و فرزندان با آنها شريك شو.
حال چگونه چنين چيزي ممكن است؟ در روايات ديگر اين گونه آمده است كه، كسي كه هنگام آميزش با همسر خود براي بچه دار شدن بسم الله … نگويد، شيطان در نطفهي آن بچه شريك ميشود.
از اين حديث نتيجه ميگيريم كه، حتي موقع لذت هم نبايد از ياد خدا غافل شويم، يعني بايد انسان با فرهنگي باشيم و هر كاري را با برنامه انجام دهيم، و مثلا هر موقع شهوت غلبه كرد، سراغ طرف مقابل نرويم، بلكه بايد قانون داشته باشد و مراقب باشيم كه بيحيايي نكنيم چون بيحيايي در افراد باعث شريك شدن شيطان ميشود. پس بايد در همهي امور مواظب باشيم كه كارهاي زشت به فرزندان خود ياد ندهيم و آنها را با فرهنگ بارآوريم.
خداوند نميخواهد بندگانش را به جهنم ببرد، ولي اين بندگان هستند كه با كارهاي خود كه غالبا خلاف فرهنگ است خود را لايق جهنم ميكنند. براي اين كه هم خود سالم مانده و هم فرزندان سالمي داشته باشيم بايد در انتخاب محل سكونت خود و همچنين محل تحصيل فرزندان خود و …، دقت لازم را به خرج دهيم.
بايد براي فرزندان خود ارزش قايل شويم، و گرنه شيطانها در آنها شريك ميشوند. بعضي افراد فقط به فكر جمع كردن مال هستند و توجهي به تربيت فرزندان خود ندارند، ولي بايد توجه داشته باشيم كه بالاترين ثروت فرزند صالح است و ما هر چه مال خود را صرف فرهنگ و تربيت فرزند خود كنيم ضرر نكردهايم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول حديث 65
« و قال (ص): مَن تَنفَعه يَنفَعكَ … » رسول خدا (ص) ميفرمايد: به هر كسي كه نفع برساني او هم به تو نفع ميرساند.
چون انسانها وجدان دارند و هر كجا كه از ما نفعي ديدند در صدد جبران آن برميآيند، حتي ممكن است ما نفع رساندن آنها را نبينيم و متوجه نشويم. مثلا ممكن است در جايي كه غيبت ما ميشود از ما دفاع كند.
« و من لا يَعدُّ الصبرَ لِنوائبِ الدَّهرِ يعجز » و هر كسي كه صبر را براي سختيهاي روزگار آماده نكند عاجز ميشود.
انسان بايد وقتي كه گرفتاري ندارد، صبر را تمرين كند تا وقتي كه گرفتاري و مشكلي پيش آمد آماده باشد و از پس آن مشكل برآيد. چون در زندگي انسان مسائل و مشكلاتي پيش ميآيد كه راه علاج آن صبر است، به همين دليل است كه در دين اسلام به ما سفارش به روزه گرفتن كرده است، چون روزه خودش نوعي تمرين صبر است.
تربيت فرزندان در قديم با الآن تفاوت بسياري داشت، بچهها در آن زمان از همان سن كودكي كار كردن را ياد ميگرفتند، و هين مسئله باعث ميشد كه قدر پدر و مادر و همچنين پولي كه براي آنان خرج ميكردند را بيشتر ميدانستند و تحملشان هم در مشكلات بيشتر بود. اما الآن بچهها همه چيز برايشان آماده شده است و هيچ سختي و مشكلي را تحمل نكردهاند، به همين دليل وقتي بزرگ شدند و وارد جامعه شدند تحمل هيچ سختي و مشكلي را ندارند و در زندگي مشترك هم عموما موفق نيستند.
بنابراين بايد به بچهها امكانات داد ولي از آنها هم كار خواست و آنها را تمرين به كار كردن داد تا وقتي در زندگي با مشكلي مواجه شدند تحمل آن برايشان آسان باشد و بتوانند آن را به راحتي حل كنند.
« و من قَرَّضَ الناسَ قرَّضوه » كسي كه مردم را قيچي كند مردم نيز او را قيچي ميكنند. مراد اي است كه اگر كسي بخواهد آبروي مردم را بريزد و به آنان ضربه بزند، مردم هم آرام نمينشينند و آبروي او را ميريزند و به او ضربه ميزنند. بايد توجه داشته باشيم كه هر گاه ضربهاي زديم، ضربهاي هم ميخوريم.
« و من تَرَكَهم لم يتركوه » و هر كس هم هر چند مردم را رها كند و كاري به آنها نداشته باشد باز هم مردم به او كار دارند و او را رها نميكنند، و از او دست برنميدارند و در زندگيش دخالت ميكنند و به او تهمت زده يا غيبتش را ميكنند.
وقتي اين جمله آخر را پيامبر (ص) فرمود، مردم سئوال كردند: « و قيل: فأصنَعُ ماذا يا رسول الله؟ قال أقرَضهم من عرضك ليوم فقرك » گفته شد يا رسول الله (ص) در اين صورت چه كنيم؟ فرمود: آبرويت را به آنها براي روز قيامت كه فقيري قرض بده. چون آبرو داري و چارهاي نداري و دارند آبرويت را ميريزند، كاري به كار آنها نداشته باش و حرفي نزن، خدا هم در روز قيامت جبران ميكند.
پس در اين حديث به ما سفارش شده است كه تا ميتوانيم با مردم درگير نشويم، اگر ميخواهند ضربه بزنند ما هم ضربهاي بزنيم ولي درگير نشويم و دعوا به راه نيندازيم، ما سعي كنيم مزاحم كسي نشويم، اما اگر كسي خواست مزاحم ما بشود، براي اين كه درگيري نشود كاري به كارش نداشته باشيم تا دعوا نشود.
اما متأسفانه با وجود اين احاديث زيبا، ميبينيم كه بيشترين دعواها و درگيريها در بين مسلمانان است.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول حديث 66
« و قال (ص): ألا أدلكم علي خَير أخلاق الدنيا و الآخره » آيا ميخوهيد شما را راهنمايي كنم به بهترين اخلاق دنيا و آخرت؟
« تصل من قطعك، و تعطي من حرمك، و تعفو عمن ظلمك» 1- صلهي رحم كنيد با كسي با شما قطع رابطه كرده است. ما بايد با كساني كه با ما قهر كردهاند ارتباط برقرار كنيم و با آنها صلهي رحم داشته باشيم، چون همين قطع رابطه باعث خوردي اعصاب ميشود.
2- و به آن كسي كه تو را محروم كرده است عطا و بخشش كني. ممكن است ما از كسي چيزي بخواهيم و او از ما دريغ كند با اين كه در توانش است، ما نبايد در صدد تلافي برآييم و اگر چيزي از ما خواست به او ندهيم و مثل خودش عمل كنيم. چون اگر اين گونه باشد بديها در جامعه رواج پيدا ميكند.
3- هر كسي را كه به تو ظلم كرد ببخشي. چون در غير اين صورت هميشه ظلم آن شخص در ذهن ما باقي ميماند و هميشه اعصابمان خورد است و ذهنمان متشنج است. اين بهترين اخلاق است كه انسان زورش به خودش برسد.
اين حديث هم مردم را به بزرگواري دعوت ميكند، و هر چه انسان ظرفيتش را بالا ببرد، در اثر حوادث كوچك به عجز و ناتواني نميرسد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول حديث 67
« و خَرَجَ (ص) يوماً و قومٌ يَدحونَ حَجَراً، فقال: أشدُّكم مَن مَلَكَ نفسَه عند الغضبِ و … »
روزي پيامبر (ص) از خانه خارج شد، ديد كه عدهاي سنگ پراني ميكنند و قدرت نمايي ميكنند. پس فرمود: قويترين شما كسي است كه، هنگامي كه غضبناك ميشود، زورش به خودش برسد و مالك خودش باشد و هنگام خشم و غضب كاري خلاف عرف و عقل انجام ندهد.
زندگي رسول خدا (ص) و حضرت علي (ع) را كه مطالعه ميكنيم، ميبينيم آنها در جنگهاي مختلفي شركت كردند اما هيچ گاه بر اثر خشم و غضب كاري خلاف عرف و عقل انجام ندادند. امام حسين (ع) اينگونه بود و در روز عاشورا هيچ كس نقل نكرده است كه امام بر اثر خشم و غضب كاري غير منطقي انجام داده است. چون اولا اين بزرگواران به مقامي رسيده بودند كه خشمگين نميشدند و در ثاني اگر هم ميشدند كاري خلاف عقل و عرف انجام نميدادند.
« … و أحمَلُكم من عفا بعد المقدرة » و وزنه بردارتر شما كسي است كه بعد از توانايي و قدرت عفو كند و درگذرد. پس برداشتن يك وزنهي چند تني مهم نيست، چيزي كه مهم است اين است بعد از به قدرت رسيدن بتواند عفو كند. اگر يك صدم كارهاي ما مثل پيامبر (ص) و ائمه عليهم السلام بود وضع ما و جامعه خيلي بهتر بود.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول حديث 68
« و قال (ص)، قال اللهُ: هذا دينٌ إرتَضَتُه لِنَفسي و لَن يُصْلِحَه إلا السخاء و حُسنُ الخُلقِ فأكرموه بهما ما صحبتموه »
رسول خدا (ص) از قول خداوند نقل ميكند، كه خداوند فرمود: ( اين يك حديث قدسي است يعني قول خداوند است از زبان پيامبرش، اما آيات قرآن نيست ). اين ديني است (اسلام) كه من براي خودم برگزيدم. اين دين را به صلاح نميكشاند و درست نميكند، مگر سخاوت داشتن و حسن خلق. و شما مادامي كه مسلمانيد اين دين را به وسيلهي اين دو صفت پسنديده اكرام كنيد و اين دو صفت را دارا باشيد.
اگر ميخواهيد دينتان واقعي باشد داشتن اين دو ويژگي مهم است. بعضي فكر ميكنند، دين يعني فقط نماز خواندن و روزه گرفتن، و كاري به تأثير گذاري اين دو روي خودشان ندارند، در حالي كه ما نماز و روزه را به خاطر همين دو ويژگي به جاي ميآوريم. با خواندن نماز تمرين مهرباني ميكنيم چون با گفتن بسم الله … در نماز و تكرار آن، مهرباني و رحمت خداوند را يادآور شده و سعي ميكنيم آن را در خودمان به وجود آوريم. و با روزه گرفتن تمرين صبر ميكنيم كه همان خلق نيكو است. لبخند زدن به تنهايي خلق نيكو نيست، بلكه در عمل هم بايد نشان دهيم و روشهاي نيكو را در خودمان به وجود آوريم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول حديث 69
« و قال (ص): أفْضَلُكم إيماناً، أحْسَنُكم أخلاقاً » آن كسي از شما ديندارتر و ايمانش بيشتر است كه اخلاقش نيكوتر باشد.
چند حديث قبلي راجع به اخلاق نيكو بود و هر يك از آنها به نوعي اخلاق خوب را بيان ميكرد، اين حديث هم اخلاق نيكو را نشانهي ايمان ميداند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول حديث 70
« و قال (ص): حُسنُ الخُلقِ يَبلُغُ بِصاحبه درجهَ الصائمِ القائمِ، فقيل له: ما أفضَلَ ما أعطي العبد قال: حُسنُ الخلق».
حسن خلق داشتن انسان را به درجهاي ميرساند كه مثل اين است كه روزها را روزه دار است و شبها، نماز شب ميخواند. از ايشان سئوال شد: بهترين چيزي كه خدا به يك بنده ميدهد چيست؟ فرمود: حسن خلق.
پس اگر حُسن خُلق به شخصي داده شده باشد بهترين چيز به او داده شده است. براي اين كه معناي حسن خلق را بدانيم اول بايد معناي خُلق را بفهميم چيست؟ وقتي گفته ميشود فلاني اخلاقش خوب است به اين معني نيست كه جُك ميگويد و ميخندد، بلكه به اين معني است كه، او داراي روحيه و صفتي است كه كار خوب را به راحتي انجام ميدهد. مثلا كسي كه 40 سال راننده است در هر شرايطي به راحتي ميتواند رانندگي كند، چون اين كار صفت درونيش شده است و در درونش راسخ شده است و خُلق اوست و به راحتي از او صادر ميشود.
با اين تعريفي كه از خلق شد، اگر كسي انجام كار خوبي براي او ملكه شد و در درونش راسخ شد به آن حسن خلق گفته ميشود. مثل بخشندگي، البته بايد اين كار را از كم شروع كنيم تا بعد بتوانيم بيشتر اين كار را انجام دهيم تا به مرور در ما صفتي راسخ شود و مثلا به راحتي بتوانيم اموال خود را ببخشيم و اين بخشش در ما ملكه شود. پس براي اين كه صفت بخشندگي در ما شكل بگيرد، بايد وارد عمل شويم و فكر نكيم فقط با خواندن احاديثي اين گونه ميتوانيم به حسن خلق دست يابيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول، حديث 71
« و قال (ص) حُسنُ الخُلْقِ يُثبِتُ المَوَدةَ » خوش خلقي دوستي را پايدار ميكند.
يكي از دلايلي كه بعضي از دوستيها به سرعت از بين ميرود، اين است كه خوش خلقي در آن نيست. همه انسانها صفاتي مثل مهرباني، شجاعت، از خود گذشتگي و … را دوست دارند، حال اگر دو طرفي كه با هم دوست هستند هر دو اين صفات را داشته باشند، دوستيهايشان پايدار ميماند. اما دوستي كه از پيرنگي بُوَد، اين دوستي عاقبت ننگي بُوَد.
پس اين حديث يكي از فايدههاي حسن خلق را ميرساند. افرادي هستند كه در آخر عمر خود و هنگام پيري تنها ميشوند، يكي از دلايل مهمش اين است كه در جواني حسن خلق نداشتهاند و در زمان پيري هيچ كس دور و بر آنان نميآيد، حتي بچههايشان. پس هنگام پيري تنها ميشوند، بنابراين اگر ميخواهيم عاقبتمان در پيري خوب باشد، بايد حسن خلق داشته باشيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول، حديث 72
« و قال (ص): حُسنُ البِشر يَذْهَبُ بالسَّخيمةِ » ( بشر يعني پوست بدن ) شادابي پوست و خوشرويي، كينه را از بين ميبرد. اگر كسي از ما كينه داشته باشد و ناراحت باشد، در برخورد با او اگر ما خوش خلق و خوش رفتار باشيم كمكم كينهها از بين ميرود. خود ما هم اگر كينهاي از كسي به دل داشته باشيم، اگر با او گرم برخورد كنيم، كينههايمان از بين ميرود. در روايات به صلهي رحم و دست دادن با يكديگر سفارش شده است، و علت آن اين است كه اين دو كار باعث ميشود كه كينهها از بين برود.
در شرح حال امام صادق (ع) آمده است كه: منصور دوانيقي چندين مرتبه ايشان را نيمه شب احضار كرده است، اما امام (ع) با خوشرويي با وي برخورد كرده است و ضمن دست دادن با او، ايشان را پسر عمو هم خطاب كرده است. و اين حس خلق امام باعث شد كه منصور دوانيقي از كشتن آن حضرت صرف نظر كند.
ما بايد به احاديث و سخنان پيامبر (ص) توجه كنيم و به آن عمل كنيم. در بين افراد ميبينيم كه بعضي اوقات بين دو خواهر يا برادر يا خواهر و برادر، اختلاف است و كينههايي ايجاد شده است، بهتر است در ايامي كه مناسبتي هم دارد، مثل ولادت ائمه عليهم السلام به ديدن يكديگر بروند و كينهها را از دلهايشان پاك كنند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول، حديث 73
« و قال (ص): خياركم أحْسَنُكم أخلاقا الذين يألفون و يُؤلَفون » بهترين شما خوش خلق ترين شما هستند، آنان كه الفت گيرند و الفت پذيرند.
پس اگر ما ميخواهيم جزء اين گروه باشيم، بايد هم با ديگران انس بگيريم و هم ديگران بتوانند به راحتي با ما دوست شوند. ممكن است كسي به خاطر اين كه كينهاي چند ساله از فردي دارد نتواند با او ارتباط برقرار كند، ما نميتوانيم همان روز اول سراغ او برويم و كينهها را از بين ببريم، بلكه بهتر است اول با كساني كه كينهاي از او نداريم گرم برخورد كنيم و اين حسن خلق را در خود تمرين كنيم و بعد سراغ كسي برويم كه از او كينه داريم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول، حديث 74
« و قال (ص): الأيدي ثلاثةٌ: سائلة و مُنفِقة و مُمْسِكَة، و خيرُ الأيدي المُنْفِقَةُ » سه نوع دست داريم: دستي كه گدايي ميكند، دستي كه ميبخشد، دستي كه ممسك است و بخشنده نيست. و بهترين دستها دست بخشنده است.
گدايي كردن و دست خود را نزد ديگران دراز كردن كار درستي نيست، البته اگر از روي اضطرار باشد اشكالي ندارد و اين مورد حكمش جداست، اما بعضي از افراد حال و حوصلهي كار كردن ندارند و به همين دليل دست خود را جلو ديگران دراز ميكنند. در روايات آمده است: « اليد العليا خير من يد السفلي » دستي كه ميدهد بهتر از دستي است كه ميگيرد.
انساني كه توانايي دارد نبايد فكر كند كه اين توانايي او هميشگي است، بلكه ممكن است در اثر حادثهاي يا مال خود را از دست بدهد يا توانايي بدني خود را، پس بهتر است در هنگام توانايي مقداري از مال خود را، به شكرانهي اين توانايي، به افرادي كه توانايي ندارند ببخشد. و نبايد فكر كند كه خداوند او را دوست داشته است كه به او مال داده است. ما بايد توجه داشته باشيم كه هم در حالت توانايي و هم در حالت ناتواني در امتحان خدا هستيم.
كمك كردن به ديگران همانند بذر پاشيدن است كه به لطف خدا چند صد برابر ميشود.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول، حديث 75
« و قال (ص): الحياءُ حيائان: حَياءُ عقلٍ و حياء حُمقٍ، فَحياءُ العقلِ العلم و حياء الحمقِ الجهل » دو نوع حيا داريم، عاقلانه و جاهلانه.
حيا عاقلانه اين است كه انسان علم داشته باشد به اين كه كاري را بلد نيست و بايد ياد بگيرد، مثل اين كه با خودش بگويد زشت است كه من رانندگي بلد نيستم يا اين كه زشت است كه قرآن خواندن بلد نيستم و … اين نوع حيا خوب است و باعث پيشرفت انسان ميشود.
حيا جاهلانه اين است انسان فكر كند اگر چيزي را كه بلد نيست از كسي بپرسد آبرويش ميرود، و اين كار جلو پيشرفت انسان را ميگيرد.
يكي از كارهايي كه ما بلد نيستيم و بايد ياد بگيريم و متاسفانه هم كسي در كشور نيست كه به ما بياموزد، اين است كه چگونه با يكديگر ارتباط داشته باشيم و البته كسي هم حاضر به آموختن آن نيست، و به همين دليل معمولا روابط عمومي ما ضعيف است و نميدانيم با ديگران چگونه برخورد كنيم و اين خودش يك علم است و نميتوان گفت ما همينطور در جامعه آن را ياد ميگيريم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول، حديث 76
« و قال (ص): مَنْ ألْقي جِلْبابَ الحياءِ لا غيبةَ له » هر كسي كه سر پوش حيا را به دور اندازد غيتي ندارد. ( جلباب يعني لباس سر تا سري مثل چادر )
حرام بودن غيبت به اين علت است كه باعث ميشود آبروي فرد غيبت شده بريزد، اما وقتي فردي خودش حياي خود را از بين ببرد و آبرو برايش مهم نباشد، غيبت كردنش هم اشكالي ندارد. اولين كسي كه انسان را دوست دارد خود فرد است، اما اگر كسي با بيحيايي آبروي خود را برد پس ديگر غيبت كردنش اشكالي ندارد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 77 :
« و قال (ص): مَنْ كان يؤمِنُ بِاللهِ و اليومِ الآخرِ فَلْيَفِ إذا وَعَدَ » هر كسي به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد، بايد به وعدهي خود عمل كند.
راجع به وفاي به عهد و وفاي به عقد خيلي مطلب در آيات و روايات آمده است.
آيهي 1/ مائده: « يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود » در اين آيه « اوفوا » فعل امر است كه دلالت بر وجوب دارد. پس در اين آيه به مسلمانان سفارش ميشود كه اگر بين خودشما انسانها، يا بين خودتان و خدا عهدي و پيماني ميبنديد بايد به آن عمل كنيد. اين آيه همچنين عموميت عهد و پيمان را ميرساند كه عمل به آن واجب است.
در عهدنامهي مالك اشتر، حضرت علي (ع) خطاب به مالك اشتر ميفرمايد: وفاي به عهد و قرارداد چيزي بوده است كه مشركين هم به آن معتقد بودهاند و به آن عمل ميكردهاند، با اين كه آنها مشرك و بت پرست بودهاند، و ميدانيم كه بت پرستي خلاف فطرت است، اما با اين حال آنها به عهد خود وفا ميكردند، چون ميديدند ضررهاي عمل نكردن به عهد و پيمان خيلي بدتر است. بنابراين وقتي مشركين به عهد و پيمان خود عمل ميكنند، مسلمانان به طريق اولي بايد اين كار را انجام دهند. چون مسلمانان هم عاقلند و خداپرست و هم عواقب بدعهدي را ديدهاند و هم اين كه خدا و رسولش بر اين كار سفارش كردهاند.
به طور كلي انسانهاي عاقل ولو اين كه نه مشرك باشند و نه مسلمان، به قراردادهاي خود عمل ميكنند، چون اين كار را عاقلانه ميدانند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 78:
« و قال (ص): ألأمانة تجلبُ الرِّزقَ و الخيانةُ تَجْلِبُ الفقرَ » امانتداري موجب جلب روزي ميشود و خيانت فقر را به دنبال دارد.
اين حديث را به دو صورت ميتوان معنا كرد:
1- به صورت سنتي و همان گونه كه با توجه به ظاهر حديث آن را رازآلود معنا كردهاند، يعني وقتي امانتدار باشيم خداوند خودش به طريقي كه ما نميدانيم هم رزق ما را زياد ميكند و هم باعث بارش باران و برف ميشود و هم باعث ميشود كه اجناس ارزان شود و هم …، و علتش را در اين ميدانند كه چون خدا ميخواهد. و اگر امانتدار نبوديم و در آن خيانت كرديم باعث ميشود كه باران نبارد و ميوهها خوب به بار نيايد و در نتيجه رزق انسان كم ميشود و … . اين سخنان در نظام تكوين درست است، يعني امانتداري باعث ميشود كه خدا از دست ما راضي شود و به ما نعمت فراوان بدهد اما بر عكس خيانت در امانت باعث ميشود كه از ما ناراضي باشد و نعمتها را از ما بگيرد.
2- ميتوان براي اين حديث توجيه عقلايي هم كرد، يعني وقتي امانتداري در جامعه رواج داشته باشد، مردم به يكديگر اعتماد دارند و لازم نيست براي يك وام يا قرض، وقت زيادي تلف شود يا چك و وثيقه و ضمانت گرفته شود. اما وقتي خيانت باشد براي كوچكترين مبلغ وام يا قرض چندين چك يا ضمانت گرفته ميشود، كاري كه الآن در كشور ما صورت ميگيرد و كاري كه بايد در يكي دو ساعت انجام شود، يكي دو ماه طول ميكشد كه اين طولاني شدن باعث بالا رفتن هزينهها ميشود و همين مسئله فقر را به دنبال دارد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 79:
« و قال (ص): نَظَرُ الوَلَدِ إلي والديه حُبّاً لَهما عبادةٌ » رسول خدا (ص) فرمود: نظر محبت آميز فرزند به پدر و مادرش عبادت است. ( نظر با رؤيت فرق دارد، نظر يعني نگاه با دقت ).
بنابراين عبادت كردن فقط نماز خواندن در مسجد و محراب نيست، بلكه در كنار آن هم بايد به پدر و مادر خود سر بزنيم و به اموراتشان رسيدگي كنيم. ممكن است فرزندان بعد از ازدواج به خاطر گرفتاريهايي كه دارند نتوانند تا مدتي به والدين خود سر بزنند، بايد توجه داشته باشيم كه اين كار از نظر اسلام پسنديده نيست.
در قرآن كريم خداوند احسان و نيكي به پدر و مادر را بعد از شرك نورزيدن به خدا يا بعد ار سفارش به خداپرستي قرار داده است و اين نشان دهندهي اهميت اين مسئله است. البته بايد توجه داشت كه احسان فقط به معناي رغع فقر آنها و رفع نياز ماليشان نيست، چون اين گونه موارد شايد كم باشد. بلكه به اين معناست كه آنها نياز به محبت دارند.
فرزندان بايد توجه داشته باشند اگر پدر و مادر پير و فرتوت شدهاند به خاطر اين است كه عمر خود را صرف بزرگ كردن فرزندان خود كردهاند، و ما بايد مراقب باشيم كه جهان صنعتي پدر و مادر را از ما نگيرد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 80:
« و قال (ص): جُهدُ البلاءِ أنْ يُقَدَّم الرَّجلُ و َتُضْرَبُ رَقْبَتُه صبراً، و الأسيرُ مادامَ في وثاق العَدوِّ، و الرَّجلُ علي بَطنِ إمرأتِه رجُلاً »
رسول خدا (ص) فرمود: بلاهايي كه طاقت فرسا هستند عبارتند از: فردي را جلو ببرند و با شمشير سرش را جدا كنند، [اين فرد عملا نميتواند كاري انجام دهد چون گرفتار است.]
اسير ي كه در بند دشمن باشد. [چون اين فرد هم عملاكاري از دستش ساخته نيست و دشمن هر كاري كه دلش ميخواهد انجام ميدهد.]
و مردي ديگري را بر روي همسرش ببيند. [چون از نظر قانوني كاري از دستش ساخته نيست. اگر او را بكشد قصاص مي شود و اگر برود شاهد بياورد او فرار ميكند.]
يكي از دلايلي كه باعث شد مردم از قاتلان شهيد حججي ابراز انزجار كنند، اين بود كه وي هر دو مورد را داشت، يعني هم اسير بود و هم اين كه سرش را با شمشير جدا كردند.
مورد سوم كه مردي همسرش را با مردي غريبه ببيند. در حال زنا ببيند چه اين زن با مرد غريبه با هم توافق كرده باشند يا اين كه مرد به زور وارد خانه شده باشد. به هر حال غيرت مرد اين را قبول نميكند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 81:
« و قال (ص): العلم خَدينُ المؤمنِ، و الحلمُ وزيره، و العقلُ دليله، و الصبرُ أميرُ جنوده، و الرِّفقُ والده و البرُّ أخوه و النسبُ آدم و الحسبُ التقوي، و المروئةُ إصلاحُ المالِ »
رسول خدا (ص) فرمود: دانش، همسر مؤمن است، [پس بيسواد و جاهل تنهاست.] بردباري وزير و كمك كارمؤمن است، [چون انسان خودش به تنهايي نميتواند تمامي كارها را انجام دهد بلكه نياز به يك كمك كار دارد و اين كمك كار بردباري و صبر است. بردبار در فارسي به معني اين است كه كسي باري را ميبرد و در حين كار خسته ميشود ولي ميداند اگر كار را ناتمام گذارد مزد نميگيرد، بنابراين با سختي آن را تمام ميكند. پس هر كاري كه سخت و دشوار است انسان بايد بردبار باشد و پشتكار داشته باشد، اين كمككار دروني است.
و عقل راهنماي مؤمن است. [با اين چيزهايي كه خداوند به مؤمن داده است او را خود كفا كرده است. ]
سرلشكر و فرماندهي مؤمن صبر است [تا بتواند در مقابل مشكلاتي كه در طول زندگي برايش پيش ميآيد صبر كند.]
و پدر مؤمن تندي نكردن و با نرمي رفتار كردن با ديگران است. [علت اين كه هر كاري را بهتر است با بسم الله … شروع كنيم، همين مطلب است يعني مهرباني را به خودمان تلقين كنيم.
برادر مؤمن نيكوكاري است.[ در قرآن كريم آمده است: « كان ابراهيم امة واحدۀ » حضرت ابراهيم (ع) به تنهايي يك امت بود. انسان به خيلي از چيزها در زندگي نياز دارد، مثل خواهر، برادر، پدر و مادر و … ، كه در خارج وجود دارند، اما اين چيزهايي كه در اين حديث آمده است در درون انسان قرار دارند و حضرت ابراهيم (ع) به تنهايي همهي اين صفات را داشت. حضرت علي (ع) در نامهي 62 فرموده است: اگر همه پشت به پشت هم دهند من ترسي از اين بابت ندارم. چون آن حضرت همهي صفات واقعي مؤمن را دارد.
و حضرت آدم نسب همهي انسانهاست.[پس قيافه گرفتن و فخر فروشي معنايي ندارد، چون همه از يك پدر هستيم. بعضي اوقات با خود ميگوييم درست است كه پدر همه يكي است، اما يك نفر تلاش بيشتري كرده و مال بيشتر يا مقام بالاتري به دست آورده است.]
حسب انسان مؤمن تقواي اوست. [داشتن مال بيشتر يا مقام بالاتر فايدهاي ندارد. البته بايد توجه داشت تشخيص تقوا در افراد فقط به دست خداوند است و كسي نميتواند آن را تشخيص دهد و داشتن ريش بلند يا پيشاني پينه بسته دليل بر تقوا نيست، پس در اين مورد فخر فروشي كردن هم معنايي ندارد. اگر كسي ادعا كند كه بهتر از ديگران است، بايد از درون ديگران خبر داشته باشد كه اين ممكن نيست و چنين ادعايي خود نشانهي بيتقوايي است. در مورد حضرت موسي (ع) در داستانها آمده است كه خداوند به ايشان فرمود: دفعهي بعد كه براي مناجات آمدي بدترين مخلوقات را هم با خودت بياور. حضرت هر چه گشت نتوانست كسي را پيدا كند، تا در گوشهاي سگ ژوليدهاي را پيدا كرد و طنابي به گردنش انداخت، چند قدم كه جلو رفت با خود گفت از كجا معلوم كه اين سگ بدترين مخلوقات باشد. و در درگاه خدا اعلام كرد بدترين مخلوق خود من هستم.
نتيجهي اين حكايت اين است كه، ما نبايد خود را خوب بدانيم و ديگران را بد، چون تشخيص اين موضوع براي ما ممكن نيست. البته بعضي از افراد هستند كه كارهاي خوب انجام ميدهند، اما معلوم نيست چه مقدار آن براي خداست. پس كار خوب خوب است ولي اگر خودت انجام دادي خودت را بهترين ندان و كار بد بد است ولي اگر ديگري انجام داد او را بدترين فرد ندان. چون شايد عذري داشته باشد.]
جوانمردي اين است كه انسان مال را اصلاح كند.[ از بين بردن مال كار خوبي نيست اما متاسفانه الآن در بين ما چنين كاري مرسوم شده است. ما مال را از بين بردهايم و براي نسلهاي بعد چيزي باقي نگذاشتهايم، نفت، گاز و جنگلها و … را از بين بردهايم و اين از جوانمردي نيست. عوض كردن دكوراسيون خانه يا خراب كردن خانههايي كه هنوز قابل سكونت است، از موارد تلف كردن مال است و نشانهي جوانمردي و مروت نيست.
يكي از مشكلاتي كه ما امروزه با آن مواجه هستيم، بارش كم باران و برف است كه ميتوان گفت مربوط به طبيعت است، چون ما طبيعت را از بين بردهايم، درختها و باغها را از بين بردهايم، بنابراين اكوسيستم محيط به هم خورده است و اين مشكلات را براي ما به وجود آورده است.]
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 82 :
« و جائه رجلٌ بِلَبَنٍ و عسلٍ لِيَشْرِبَه فقال (ص): شرابان يكتفي بأحَدَهما عن صاحبه »شخصي براي پيامبر (ص) شير و عسل آورد تا آن را بخورد، پس آن حضرت فرمود: دو نوشيدني است كه يكي از ديگري كفايت ميكند و يكي از آنها براي نوشيدن كافي است.
در مورد زندگي پيامبر (ص) و ائمه عليهم السلام مطالبي نقل شده كه نشان دهندهي ساده زيستي آنان است، مثلا حضرت علي (ع) در مورد پيامبر (ص) نقل كرده است كه در طول عمر خويش نان گندم نخورده است و از نان جو هم سير نخورده است.
در مورد حضرت علي (ع) هم گفته شده است، شبي كه ايشان ضربت خورد، در خانهي دخترش ام كلثوم مهمان بود كه ايشان براي آن حضرت شير و نمك آورد، حضرت علي (ع) اعتراض كرد و فرمود يك نوع خورش كافي است و يكي از آنها را ببر و تو تا كنون كي ديدهاي كه پدرت دو نوع خورش بخورد؟
الآن ما انواع و اقسام غذاها را داريم و بر سر سفرهي خود چندين نوع غذا ميگذاريم، اما در زمان آن بزرگواران يا متداول نبود يا اين كه اگر هم متداول بود آنان اين كار را انجام نميدادند و سعي ميكردند از چيزهاي دنيوي به مقدار ضرورت بسنده كنند.
« لا أشربه و لاأُحَرِّمُه » من هر دو را نميخورم اما تحريم هم نميكنم.
اين نكتهاي است كه حضرت علي (ع) هم در نهج البلاغه به آن اشاره كرده است و فرموده است كه: مسئولين جامعهي اسلامي بايد مثل ضعيفترين مردم زندگي كنند و خودشان هم همينگونه بودند، يعني مردم ضعيف كه نان خالي غذايشان بود پيامبر (ص) و ائمه عليهم السلام هم همين گونه بودند.
اما متاسفانه امروزه در كشور ما بر عكس شده است و در زندگي مسئولين نشانهاي از ساده زيستي وجود ندارد، در حالي كه عدهي بسيار زيادي از مردم زير خط فقر زندگي ميكنند.
« و لكنّي أتَواضعُ للهِ » ولي براي خدا تواضع ميكنم.
و نميگويد چون من پيامبر خدا هستم پس بايد خوراك و زندگيم بهتر از همه باشد.
« فإنَّه مَن تَواضَعَ لله رَفَعه الله و مَن تَكَبَرَ وَضَعَه الله » پس همانا هر كسي كه براي خدا فروتني كند خدا او را بالا ميبرد و به او شخصيت ميدهد و هر كسي كه تكبر ورزيد خدا او را زمين ميزند.
شايد در زمان پيامبر (ص) مفهوم اين سخن خيلي مشخص نبوده است، اما اكنون بعد از گذشت بيش از 14 قرن نام ايشان در كل جهان ميدرخشد، چون ساده زندگي كرده است و نه بهترين كاخ را داشت و نه ماشين ضد گلوله داشت و … .
اما بعضي اوقات ما براي نشان دادن خود اموالمان را به رخ ديگران ميكشيم و با آنها جلوه گري ميكنيم.
حضرت علي (ع) در مورد پيامبر (ص) ميفرمايد: كه الاغ بي پالان سوار ميشد و يك نفر ديگر را هم بر ترك خود سوار ميكرد و نميفرمود چون من پيامبرم بايد تنها سوار شوم. يا اين كه با دست مبارك خود شير بز را ميدوشيد، با اين كه هم حاكم اسلامي بود و هم پيامبر خدا.
« و مَن إقْتَصَدَ في معيشته رَزَقَه الله » و هر كسي كه در زندگيش ميانه رو باشد خدا او به رزق و روزي ميدهد.
در مقابل « اقتصد » دو كلمهي « افراط و تفريط » است. افراط يعني زيادهروي و بيش از حد مصرف كردن و تفريط يعني كم مصرف كردن و به خود و خانوادهاش سخت گرفتن.
« و مَن بَذَّر حَرَمه الله و مَن أكثَرَ ذكر الله آجره الله » و هر كسي كه زيادهروي كند و بد مصرف كند، خدا او را محروم
ميكند و هر كسي كه زياد ذكر خدا را بگويد، خدا به او اجر ميدهد.
ذكر فقط به معناي تسبيح گفتن لفظي خدا نيست، بلكه معناي به ياد خدا بودن هم ميباشد.
با دقت در اين حديث ميبينيم كه با خوردن شروع شد و به امور معنوي رسيد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 83
« و قال (ص): أقْرَبَكم منّي غَداً في الموقفِ أصْدَقَكم لِلْحديث » رسول خدا (ص) فرمود: نزديكترين شما به من در روز قيامت اين افراد هستند:
1- كسي كه از همه راستگوتر باشد. پس هم راستگو وجود دارد و هم راستگوتر، و آنكه به رسول خدا (ص) نزديكتر است راستگوترين افراد است.
« و آداكم لِلْأمانة » 2- و بيشتر امانتداري را رعايت كند و براي مال ديگران بيشتر از مال خودش ارزش قائل شود و آن را به صاحبانش برگرداند.
« و أوفاكم بِالعَهدِ » 3- و با وفاترين شما نسبت به عهد و پيمانش باشد.
« و أحْسَنَكم خُلْقاً » 4- و خوش خلقترين شما باشد، حُسن خُلق به تنهايي كافي نيست، بلكه بايد خُلق نيكوتر داشته باشيم.
« و أقْرَبَكم مِنَ النّاسِ » 5- و نزديكترين شما به مردم باشد. همهي ما بايد به مردم نزديك باشيم، ولي آن كس به پيامبر (ص) نزديكتر است كه به مردم نزديكتر باشد و درد مردم را بفهمد.
اين سفارشات رسول خدا (ص)، گفتنش خيلي راحت است اما عمل كردن به آن مشكل است. يك نمونه آن سفارش به راستگويي است كه عمل كردن به آن سخت است و ما عادت به دروغگويي كردهايم، چون به نظرمان ميرسد كه با دروغگويي كارها بهتر و بيشتر پيش ميرود.
ولي بايد بدانيم در زماني كه رسول خدا (ص) مبعوث شدند مردم مكه در دوران جاهليت به سر ميبردند و صفات اخلاقي برايشان معنا و مفهومي نداشت، اما آن حضرت به امانتداري معروف بودند و ايشان را محمد امين ميناميدند. بنابراين در هر زمان و مكاني ميتوان حُسن خُلق داشت و خوب بود، از جمله الآن و در ايران، اما به هر حال مسئولين و علما بايد جوي را به وجود آورند كه در آن وفاي به عهد، راستگويي و … راحت باشد و به خاطر اين صفات پسنديده مردم دچار گرفتاري نشوند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 84
« و قال (ص): إذا مُدِحَ الفاجِرُ إهتَزَّ العَرْشُ و غَضِبَ الرَّبُّ » هنگامي كه انسان نابكار و بدكار مورد مدح و ستايش قرار گيرد، عرش خداوند به لرزه در آيد و خداوند خشمگين ميشود.
پس بدترين كار مدح كردن انسان فاجر است. « فَجَرَ » يعني پاره كرد آبرو و انسانيت و شرف و …همه چيز را. اگر چنين كسي مورد مدح و ستايش قرار گرفت باعث ميشود كه عرش خداوند به لرزه درآيد و پروردگار خشمناك شود. چرا چون در اين صورت بدي نمودن راحت ميشود.
در حديث ديگري از آن حضرت نقل شده كه: به صورت كسي كه از تو تعريف ميكند خاك بپاشيد. اگر فردي از ديگري تعريف كرد نبايد به او جايزه داد و او را تشويق كرد، بلكه بايد به صورت او خاك پاشيد تا ديگر اين كار را انجام ندهد، چون تعريف و تمجيد باعث ميشود كه انسان هر چند هم كه خوب باشد دچار غرور شود و خود را برتر از ديگران بداند و ديگر در كارها با كسي مشورت نكند و كمكم تبديل به يك ديكتاتور ميشود.
از طرف ديگر وقتي كه فرد فاجر مدح و ستايش شد ديگران هم ميگويند حتما كارهاي اين فرد خوب است كه مورد مدح قرار گرفته است و آنها هم مثل او عمل ميكنند و ديگر خوبي از جامعه رخت بر ميبندد و انجام كارهاي بد در جامعه باب ميشود و انجام كارهاي خوب مورد تمسخر قرار ميگيرد.
الآن هم در زمان ما به خاطر اين كه افرادي كه مسئول بودهاند و خطا كردهاند، مورد مدح و ثنا قرار گرفتهاند و همين مسئله باعث شده كه كارهاي خطا و اشتباه آنها در جامعه باب شود، مثل دروغ گويي، اختلاس و …، و انجام اين كارها باعث ايجاد فقر مادي و فرهنگي در جامعه شده و نارضايتي را در بين مردم گسترش داده است و خود اين معضلي در جامعه شده به طوري كه هر روز ميبينيم در هر گوشهاي از كشور مردم نارضايتي خود را به شكلي ابراز ميكنند، و اين اعتراضات مشكلاتي را هم براي مردم ايجاد ميكند. براي برون رفت از اين مشكلات بهتر است بزرگان به خاطر اشتباهات خود از مردم عذرخواهي كنند و سعي كنند كاستيهاي گذشته را جبران كنند، و با دادن آزادي بيشتر به مردم و تأمين رفاه مردم، آنان را از فكر شورش كردن و به هم ريختن جامعه بيرون آورند و همگان بايد بدانند اين كشور مال همه است و همه بايد آن را با هم بسازند.
لازم به ياد اوري است كه معمولا گفته ميشود انقلاب نياز به رهبر دارد و افراد محروم در كشور ما چون رهبر ندارند نميتوانند انقلاب كنند ولي چون جانشان به لب برسد احتمال شورشهاي كور و ويرانگر دور از انتظار نيست. بنابراين بايد امكانات اوليه زندگي افراد فراهم شود زيرا زيانهاي شورشها براي كشور از هر چيزي بيشتر است.
به نام خداوند مهربان
سخنان قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 85
« و قال رَجُلٌ ما الحَزم؟ قال (ص) تُشاوِرُ إمرِءً ذا رَأيٍ ثم تُطيعُه » شخصي از رسول خدا (ص) پرسيد: حزم ( احتياط) چيست؟ چه بايد بكنيم كه بدانيم محتاط هستيم؟
حضرت فرمودند: با كسي كه فهيم است و تخصص دارد مشورت كني و گوش به حرف او بدهي.
( تُشاور ) از باب مفاعله ، به معني مشورت كردن دو طرفي است كه يك طرف برتر و بالاتر است و دو طرف با يكديگر در مورد مسئلهاي بحث ميكنند و هر كدام نظرات خود را بيان ميكنند و اين گونه نيست كه فقط يك نفر گوينده باشد و ديگري شنونده، بلكه كسي هم كه دنبال گرفتن مشورت است حرف و نظر خود را بيان ميكند، اما وقتي همهي نظرات گفته شد و مورد بررسي قرار گرفت، بايد به نتيجهي مشورت گوش داد و به آن عمل كرد.
در مشورت بايد توجه داشته باشيم كه براي هر كاري به اهل فن همان كار مراجعه كنيم و از او نظر بخواهيم، مثلا كسي كه دنبال معاملهي ملكي است بايد با متخصص همان فن مشورت كند و به حرف او گوش دهد.
به نام خداوند مهربان
سخنان قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 86
« و قال (ص) يوماً: أيُّها النّاسُ ما الرَّقوبُ فيكم؟ » بعضي اوقات رسول خدا (ص) از مردم سئوالي ميكرد و مردم هم جواب ميدادند، و بعد خود حضرت جواب كامل را بيان ميكردند. از جمله همين سئوال، كه روزي از مردم پرسيدند: اي مردم « رقوب » در بين شما كيست؟
« قالوا: الرَّجُلُ يَموتُ و لَمْ يَتْرُكْ وَلَداً » مردم جواب دادند: مردي كه بميرد و فرزندي از خود به جا نگذاشته باشد.
« فقال (ص): بَلِ الرَّقوبُ حقُ الرَّقوب، رَجُلٌ ماتَ و لَمْ يُقَدِّمْ مِنْ وَلَده أحَداً يَحْتَسِبُه عِندَ اللهِ و إنْ كانوا كثيراً بعده »
ايشان فرمودند: بلكه رقوب واقعي كسي است كه بميرد و قبل از خودش هيچ كدام از فرزندانش از دنيا نرفته باشند، و اگر چه بعد از خودش فرزندان زيادي از او باقي مانده باشند.
مثل خانوادهي شهدا كه خوشحاليشان اين است كه فرزند خود را در راه خدا دادهاند. يا حتي اگر كسي يكي از فرزندان خود را به طور طبيعي از دست بدهد هم همينطور است، چون به خاطر خدا اين مصيبت را تحمل كرده است. بنابراين بايد توجه داشت فرزنداني كه بعد از ما باقي ميمانند معلوم نيست خيلي براي ما فايده داشته باشند. چيزي كه مفيد است، چيزي است كه در روح ما اثر گذاشته باشد و ما به خاطر آن صبر كرده باشيم.
« ثم قال (ص): ما الصَّعلوكُ فيكم؟ قالوا: الرَّجُلَ الذَّي لا مالَ له » سپس رسول خدا (ص) سئوال كردند: « صعلوك يا فقير » در نزد شما كيست؟ جواب دادند: مردي كه مالي ندارد.
« فقال (ص): بَلِ الصَّعلوك حقُّ الصًّعلوك، مَنْ لَمْ يُقَدِّمْ مِنْ مالِه شيئاً يَحْتَسِبُه عِند اللهِ و إنْ كانَ كثيراً مِنْ بعده »
پس ايشان فرمودند: بلكه صعلوك و فقير واقعي كسي است كه از مالش چيزي را در راه خدا پيش نفرستاده باشد كه برايش ذخيره و حساب شود، و اگر چه مالي كه بعد از او باقي ميماند زياد باشد. اين گونه افراد در روز قيامت فقير هستند، چون وقتي ما از دنيا رفتيم، چيزي كه به دردمان ميخورد مالي است كه در راه خدا بخشيدهايم، نه آن چيزي كه از ما باقي مانده است.
« ثم قال (ص): ما الصَّرعَةُ فيكم؟ قالوا الشَّديدُ القويُّ الذِّي لايوضَعُ جَنْبَه » سپس آن حضرت فرمود: قهرمان در نزد شما كيست؟ مردم جواب دادند: انساني كه قوي باشد و هيچ موقع پهلويش به زمين نرسد.
« فقال (ص): بلِ الصَّرعةُ حقَّ الصَّرعة، رَجلٌ وَكَزَ الشيطانُ في قلبه فاشْتَدَّ غَضَبُه و ظَهَرَ دَمُه، ثم ذَكَرَ اللهُ فصَرَعَ بحِلْمه غَضَبُه » سپس آن حضرت فرمود: شجاع واقعي كسي است كه شيطان مشتي به قلب او بزند و او عصباني شود و خونش به جوش آيد، اما با ياد خداوند و بردباري خشم خود را فرو خورد و آن را سركوب كند.
از اين سخن رسول خدا (ص)، ميفهميم كه هنگام عصبانيت، شيطان پشت اين قضيه است. و ما نبايد فكر كنيم كه هنگامي كه عصباني هستيم و داد و فرياد ميكنيم، حتي در مقابل دشمنان دين، كارمان خدايي است. چون طبق فرمايش آن حضرت قهرمان واقعي كسي است كه هنگام خشم و عصبانيت بتواند خشم خود را كنترل كند.
به نام خداوند مهربان
سخنان قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 87:
« و قال (ص): مَنْ عَمِلَ علي غيرِ عِلْمٍ كان ما يُفْسِدُ أكْثْرُ مِمّا يُصْلِحُ » رسول خدا (ص) فرمود: كسي كه بدون علم و آگاهي كاري را انجام دهد، خرابيهايي را كه به بار ميآورد خيلي بيشتر از كار مفيدي است كه انجام ميدهد.
بعضي فريب زرنگي فردي را ميخورند و كاري را به او ارجاع ميدهند، اما بايد توجه داشت كه آن فرد در مورد كاري كه به او محول شده تخصص و آگاهي هم داشه باشد. البته زرنگ بودن خوب است اما بايد تخصص هم داشته باشد، و اگر اين دو ويژگي در فردي وجود داشته باشد، ميتواند كاري مفيد و سودمند ارائه دهد.
ما بايد توجه داشته باشيم كه همهي كارها امروزه نيازمند تخصص و آگاهي است و مثل قديم نيست كه بسياري از كارها بدون تخصص انجام ميشد، مثل تربيت فرزند، در قديم فرزندان خود را رها ميكردند و زحمت زيادي براي تربيتشان كشيده نميشد و اصلا كسي به تربيت آنان توجهي نداشت، اما امروزه اين كار يكي از كارهاي تخصصي به شمار ميآيد و هر كسي نميتواند به خوبي ازعهدهي آن برآيد.
البنه بايد توجه داشت بعضي از كارها را زود متوجه ميشويم كه نياز به تخصص دارد، مثل دوچرخه سواري، اما بعضي از كارها را بعد از گذشت زمان زيادي توجه ميشويم، مثل همين تربيت فرزند يا كشور داري.
در تربيت فرزند اگر غير متخصصانه عمل كرده باشيم همان موقع متوجه نميشويم، بلكه با گذشت زمان وقتي بچهها بزرگ شدند و با پدر و مادر يا با ديگران سر دعوا گرفتند تازه متوجه اشتباه خود ميشويم.
در كشورداري هم همينگونه است، زمان زيادي بايد بگذرد و خرابيهاي فراواني بايد به وجود آيد تا مردم متوجه اشتباه خود شوند و بفهمند مسؤلانشان براي آموزش و پرورش ، براي غذاي، براي آب، براي هوا، براي محيط زيست برنامهاي نداشتهاند يا برنامههاي فاسدي داشتهاند
به نام خداوند مهربان
سخنان قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 88
« و قال (ص): الجُلوسُ في المَسجدِ إنتظارُ الصلوةِ، عبادةٌ، ما لم يُحْدِثُ » رسول خدا (ص) فرمود: هر كسي كه در مسجد بنشيند، قبل از شروع نماز و منتظر نماز شود اين كار او عبادت است، البته تا زماني كه مُحدِث نشود , و حَدَث از او صادر نشود.
« و قيل: يا رسول الله و ما يُحْدِثُ؟ قال (ص):اَلاِغتياب » از ايشان سئوال شد حدث چيست؟ فرمودند: غيبت كردن. پس قبل از نماز وارد مسجد شدن و انتظار نماز را كشيدن خيلي ثواب دارد، اما به شرطي كه غيبت نكنيم و در بين احوالپرسي از يكديگر عيب ديگراني را كه نيستند علني نكنيم.
حديث 89
« و قال (ص): الصّائمُ في عبادةٍ، و إنْ كانَ نائِماً علي فراشه، ما لَمْ يَغْتَبْ مسلماً » رسول خدا (ص) فرمود: روزهدار در عبادت است، حتي اگر در رختخواب خود در حال استراحت و خواب باشد، به شرطي كه غيبت مسلماني را نكند.
حديث 90
« و قال (ص): مَنْ أذاعَ فاحِشَةً كان كمبديها، و مَنْ عَيَّرَ مومناً بشئٍ لَمْ يَمُتْ حتّي يَركَبُه » هر كسي كه كار زشتي را فاش كرده و منتشر كند، مثل كسي است كه آن كار را انجام داده باشد، و كسي كه مؤمني را به خاطر كاري كه انجام داده سرزنش كند، نميميرد مگر اين كه خودش آن كار را انجام دهد.
بررسي: ظاهرا اين حديث مورد توافق همه است، اما اگر كمي دقت كنيم با عقل جور در نميآيد. مثلا كسي كه اختلاس كرده و ما در مقابل كار او سكوت نكنيم و كار زشت او را فاش سازيم، آيا ما هم در اين كار با او شريك هستيم.
ميدانيم اگر سكوت كرده و حرفي نزيم به ترويج اين كار در جامعه كمك كردهايم.
به نظر ميآيد اين حديث جعلي باشد، چون احاديث مثل آيات قرآن نيست كه قطعي باشند و كم و زياد نشده باشند، بلكه همواره كساني بودهاند كه به نفع خود يا ديگران احاديثي را جعل كردهاند و به معصمومين نسبت دادهاند.
كتاب قرآن مورد توجه همه بوده و در زمان پيامبر (ص) نوشته شده و همه هم آن را ميخواندهاند، اما كتبهاي حديث اينگونه نبوده و مورد توجه همه قرار نميگرفته است، بنابراين عدهاي با اغراض مختلف در اين كتابها دست برده و احاديثي را جعل كردهاند. اين حديث هم از همان احاديث است، به نظر ميرسد حاكمان بني اميه و بني عباس، هر كاري كردند اشكالي ندارد و مردم بايد سكوت كنند، در غير اين صورت در كار خلاف آنها شريك هستند.
بله ميتوان حديثي ساخت و در بين احاديث ديگر جا داد. جند وقت پيش براي سميناري به قم رفته بودم كه در آنجا در بارهي غيبت كردن و احاديث مربوط به آن بحث شد و در ضمن بحثها گفته شد كه احاديث مربوط به اين موضوع خيلي شديد است. مثلا، غيبت كردن از زنا شديدتر است و امثال آن. البته در مورد مذمت غيبت، آيهي قرآن وجود دارد كه آن را تشبيه كرده است به خوردن گوشت بدن برادر مومن، اما بعضي از احاديث در اين زمينه، كه گناه آن را زياد بالا برده است، نشان دهندهي آن است كه عدهاي در حال انجام كارهاي خلاف هستند و براي اين كه مردم سكوت كنند اين احاديث را جعل كردهاند. ما بايد توجه داشته باشيم كه غيبت كردن بد است، اما كارهاي افرادي كه جامعه را به فساد ميكشاند، بايد برملا شود تا جامعه دچار مشكل نشود. اگر همان ابتدا كارهاي خطاي اين افراد در جامعه پخش شود جلو آن گرفته ميشود ولي اگر به حساب اين كه گفتن فسادهاي او خودش غيبت ميشود سكوت كنيم، فساد كمكم همه جا را فرا ميگيرد.
نتيجه اين كه آبروي افراد بايد حفظ شود و خطاي افراد نبايد فاش شود، اما اگر اين خطا و اشتباه باعث ايجاد فساد در جامعه شود بايد منتشر شود تا جلوي آن گرفته شود.
در مورد « وليد بن مغيره » گفته شده كه فردي شرابخوار بود و حتي موقع نماز صبح در محراب نماز بر اثر زياد خوردن شراب، قي كرد و در همان حال به جاي خواندن حمد و سوره، شعرهايي در وصف معشوق خود ميخواند. وقتي به عثمان اين كار او را گزارش دادند، در جواب گفت چرا غيبت ميكنيد؟
دقت كنيد اگر قرار باشد در مقابل هر فسادي به دليل اين كه غيبت ميشود سكوت كنيم ديگر چيزي از جامعه باقي نميماند.
احتمال دارد همهي اين حديث جعلي باشد و احتمال هم دارد كه فقط قسمت اول آن جعلي باشد.
به نام خداوند مهربان
سخنان قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 91
يكي ديگر از احاديثي كه جعل شده و به پيامبر (ص) نسبت داده شده است اين حديث است.
« و قال (ص): ثلاثةٌ إنْ لَمْ تَظلِمْهم ظَلَموكَ: السّفْلَة و زوجتك و خادمك » رسول خدا (ص) فرمود: سه گروه هستند كه اگر تو به آنها ظلم نكني، آنها به تو ظلم خواهند كرد: 1- انسانهاي پست 1- همسرت 3- خادم و خدمتگزارت.
پس با توجه به اين حديث، تو بايد شروع كنندهي ظلم به اين سه گروه باشي و گرنه آنها به تو ظلم خواهند كرد. البته بايد توجه داشت كه در بين احاديث ما حديث خوب هم زياد است اما يك يا دو درصد احاديث را ممكن است ظالمان و ستمگران در آن دست برده و جعل كرده باشند. پس هر حديثي را ميشنويم يا ميخوانيم بايد عاقلانه با آن برخورد كنيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 92
« و قال (ص): أربَعٌ مِنْ علاماتِ الشّقاء: جُمودُ العين و قسوة القلب و شدّة الحرص في طَلَبِ الدّنيا و الإصرار علي الذَّنب » رسول خدا (ص) فرمود: چهار چيز از علامتهاي بدبختي است: 1- نيامدن اشك به چشم انسان 2- سنگ دلي 3- شدت حرص در دنيا طلبي 4- اصرار بر گناه.
اين چهار چيز علامت بدبختي است. بعضي افراد فكر ميكنند چون در فلان مسابقه يا قرعه كشي برنده نشدهاند، پس بدبخت هستند، ولي بايد توجه داشته باشيم كه علامتهاي بدبختي اين چها چيز هستند كه رسول خدا (ص) به آنها اشاره فرموده و همه دروني است و دلالت بر سنگدلي آن فرد دارد. سنگدلي موجب بدبختي خود و ديگران است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 93:
« و قال رجلٌ: أوصِني، فقال9: لا تَغْضَبْ، ثم أعادَ عليه فقال: لا تَغْضَبْ، ثم قال: ليسَ الشَّديدُ بالصّرعةِ، إنّما الشَّديدُ الّذي يَمْلِكُ نَفْسَه عند الغَضَب » شخصي به پيامبر9عرض كرد: سفارشي بفرماييد، حضرت فرمودند: خشمگين نشو. شايد آن شخص فكر ميكرده كه آن حضرت بايد برايش سخنراني كند، چون دوباره درخواست خود را تكرار كرد، پيامبر9 دوباره فرمودند: خشمگين نشو و در ادامه فرمود: پهلواني به اين نيست كه پشت طرف را به خاك بمالي، بلكه پهلوان كسي است كه هنگام غضب بر نفس خود مسلط باشد، و بر سر هر كسي داد و فرياد راه نيندازد.
البته خشم و غضب الآن در كشور ما چيزي است كه همگاني شده و عموميت دارد. شخصي با خنده و شوخي ميگفت هنگام عصبانيت آب دهان خود را به زمين بيندازيد و پاي خود را روي آن بگذاريد، البته اين سخن را به شوخي و مزاح بيان ميكرد، ولي واقعيت همين است. اگر هنگام عصبانيت صبر كنيم و كاري را با خشم انجام ندهيم، خيلي از اتفاقات ناگوار جلوگيري كرده و جلو پشيمانيهاي بعدي گرفته ميشود.
سفارش شده اگر هنگام خشم ايستادهايد، بنشينيد، اگر نشستهايد بخوابيد و يا اين كه هنگام خشم به صورت خود آب بزنيد و از اين قبيل سفارشات. و به طور كلي حركتي در جهت پايين آمدن حرارتمان انجام دهيم تا خشم ما پايين بيايد.
اين حديث مشابه حديث 67 است كه قبلا توضيح داده شد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 94:
« و قال9: إنَّ أكْمَلَ المؤمن إيماناً أحْسَنَهم أخلاقاً » رسول خدا9 فرمودند: كاملترين مومنان در ايمان، كسي است كه از همه خوشخلقتر باشد.
اين حديث هم شبيه حديث 69 است كه قبلا توضيح داده شد. در آن حديث توضيح داده شد كه « حسن خُلق » يك ملكه نفساني است، و فقط لبخند زدن نيست. ملكه صفتي است كه موجب ميشود كار به راحتي انجام پذيرد مثل راننده كه چون كارش رانندگي است حتي موقعي هم كه تازه از خواب برخاسته هم ميتواند رانندگي كند، چون اين كار براي او مَلَكه شده است، حال هم اگر كسي صفاتي مثل مهرباني، بخشندگي و صفاتي مثل اين جزء ذاتش بود و برايش مَلَكه شده بود، داراي حُسن خلق است.
پس با توجه به اين سخن كسي مومنتر است كه اين صفات را داشته باشد، و مومن بودن به نماز خواندن زياد نيست، البته نماز خواندن هم خوب است ولي به شرطي كه صفات پسنديده هم همراهش باشد، نه اين كه ما فقط به فكر نمازمان باشيم و حتي در اين رابطه با ديگران هم بداخلاقي كنيم. بنابراين بايد تا ميتوانيم صفات خوب را در خود ايجاد كنيم تا مومنتر از بقيه باشيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 95:
« و قال9: ما كان الرِّفْقُ في شئٍ إلّا زانَه و لا كان الخَرْقُ في شئٍ إلّا شانَه » رسول خدا9 فرمودند: هر چيزي كه در آن نرمي و مهرباني باشد، اين نرمي زيور و زيبايي آن كار ميگردد، و هر چيزي كه در آن بدخلقي و سختگيري آمد اين بد خلقي آن چيز را بد و زشتش ميكند.
پس اگر نرمي و مهرباني در كاري آمد آن كار زيبا ميشود، مثلا اگر فرزند خود را با مهرباني به نماز خواندن دعوت كرديم راحتتر ميپذيرد، اما اگر با خشونت و تندي از او خواستيم نماز بخواند، نماز در نظر او زشت ميشود و زيبايي خود را از دست ميدهد.
به زندگي رسول خدا9 كه نگاه ميكنيم، ميبينيم كه ايشان با بدترين دشمنان خود، يعني ابوسفيان و همسرش هند جگرخوار چنان با عطوفت و گذشت و مهرباني برخورد كردند كه پس از مدتي با اختيار خود به اسلام گرويدند، كه شرح آن در ذيل آيه12/ ممتحنه توسط همه مفسرين آورده شده است.
بر عكس اين قضيه هم ممكن است، مثلا در كشورهايي مثل ليبي انقلاب شد و مردم سرهنگ قذافي را دستگير كردند، درست است كه ايشان ديكتاتور بود اما رفتار به اصطلاح انقلابيون با وي به قدري زشت بود كه اين انقلاب چهرهي زشتي در بين مردم ديگر كشورها پيدا كرد.
پس با برخورد خوب با ديگران ميتوانيم آنها را به راه بياوريم، و اين رفتار خوب كمكم زينتي براي ما ميشود و بر عكس اگر رفتار بدي با ديگران داشته باشيم، كمكم به ايراد و نقصي در ما تبديل ميشود.
ما با خشمگين نشدن، ميتوانيم مشكلي از مشكلات جامعه و يا خانواده خود را حل كنيم، يا از به وجود آمدن مشكلات بيشتر جلوگيري كنيم.
در خانه هم زن و مرد اگر با يكديگر خوش برخورد باشند اين خوش اخلاقي باعث زيباتر شدن آنها ميشود و بر عكس بد رفتاري باعث زشتي آنان ميشود.
اگر ميخواهيم رفتار پسنديده در جامعه رواج پيدا كند بايد با خوشرفتاري ديگران را به آن تشويق كنيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 96:
« و قال9: الكِسوةُ تظهر الغني و الإحسانُ إلي الخادمِ يكبت العدو » « كسوه » يعني لباس،
لباس توانگري را آشكار ميكند، يعني اگر كسي وضع ماليش خوب نيست وقتي لباس خوب بپوشد كسي متوجه فقر او نميشود و آبرويش حفظ ميشود. لباس نسبت به خانه و ماشين و باغ و … ارزانتر است، اما اگر فردي كه فقير است يك لباس خوب بپوشد آبرويش حفظ شده و ديگران متوجه فقر او نميشوند.
در حديث آمده كه: خوب نيست يا حرام است كه انسان لباس كار و بزمش يكي باشد، چون علاوه بر اين كه اسراف است باعث ميشود كه مرتب بودن فرد هم از بين برود.
و نيكي كردن به خدمتكار باعث ميشود دل او به دست آيد و همين باعث شكست دشمن ميشود.
توضيح: اختلاف انسانها با يكديگر يا به صورت لفظي است يا با جنگ و دعوا با يكديگر، هر چه باشد اگر فردي با زيردستان خود مهرباني كرد آنها هنگام جنگ و درگيري از او حمايت ميكنند، اگر جنگ لفظي است حمايت لفظي ميكنند و اگر نظامي است، به صورت سرباز در جنگ شركت ميكنند. مثلا در جنگ ايران و عراق چون امام خميني «ره» با مردم برخورد خوب داشت،آنها هم حاضر شدند در جنگ شركت كرده و از كشور دفاع كنند.
اما اگر مسئولين به مردم احسان نكردند، آنان نه تنها حاضر به دفاع نيستند بلكه ترجيح ميدهند دشمن بر آنها مسلط شود. مثل مردم عراق در زمان صدام كه حاضر بودند آمريكا كه يك دشمن خارجي بود بر آنها مسلط شود، اما صدام از بين برود و از دست او نجات پيدا كنند.
پس مسئولين بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه از مردم جدا نشوند، همين مردم پابرهنه هستند كه با حمايت به موقع خود باعث باقي ماندن حكومت ميشوند و حمايت اين مردم بستگي به حمايت حكومت از آنها دارد. بنابراين اين حديث به مسئولين كمك ميكند كه چگونه قدرت خود را حفظ كنند. مردم نبايد گرفتار آب و نان شوند و همينطور نبايد به آنان بياحترامي شود و اين حداقل چيزي است كه مردم ميخواهند و مسئولين نبايد از آنها دريغ كنند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول:
حديث 97:
« و قال9: أُمِرْتُ بِمُداراةِ النّاسِ كما أُمِرْتُ بتبليغِ الرّسالةِ » رسول خدا9 فرمود: من امر شدهام كه با مردم مدارا كنم، همانگونه كه امر شدهام رسالت را تبليغ كنم.
يعني اين كه پيامبر9 در عين اين كه رسول است، بايد با مردم هم مدارا كند. ايشان بايد طوري با مردم رفتار كند كه آنان از او پيروي كنند، به همين دليل است كه ميبينيم بين مردم در زمان آن حضرت كمتر درگيري و نزاع است و حتي قبايلي كه پيش از هجرت ايشان به مدينه با هم نزاع داشتند، به هدايتها و راهنماييهاي رسول خدا9 بينشان صلح برقرار شد.
نمونهاي از مدارا كردن پيامبر9 به اين گونه بود:
شراب قبل از اسلام در بين عربها حرام نبود و مردم حجاز خيلي به آن علاقه داشتند، پيامبر9 فورا آن را در يك جلسه حرام نكرد، بلكه به تدريج و در چند مرحله حرمت آن را با آياتي كه نازل شد اعلام كرد. اولين بار در سوره نحل آيهاي نازل شد بدين مضمون كه: از انگور هم ميشود رزق رزق حَسَن درست كرد و هم چيز مست كننده، و به مردم ميفرمود آنچه كه خوب است رزق حسن است.( تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا)
بعد از اين كه به مدينه هجرت كردند آيهاي در سوره بقره نازل شد، « يَسئَلونكَ عن الخمر و الميسر … » يعني از تو در باره شراب و قمار ميپرسند، بگو: كه در آن گناه بزرگي است و منافعي دارد كه گناه آن و مفاسدش بزرگتر است.(قل فيهما اثم كبير و منافع للناس)
اين هم گذشت و باز هم مردم حتي مسلمانان هنگام نماز شراب ميخوردند و گاه پيش ميآمد كه موقع نماز مست بودند، كه گفته شده يكي از كساني كه نماز ميخواند به جاي دعا كردن، به خودش نفرين كرد كه اين آيه نازل شد: « و لا تقربوا الصلاة و انتم سكاري؛ در حال مستي نماز نخوانيد» و اين هم گذشت تا در اواخر عمر ايشان اين آيه از سوره مائده نازل شد: « إنما الخمر و الميسر و… رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه؛ شراب و قمار و… پليد و از عمل شيطان است» كه در اينجا حكم حرمت آن را صادر فرمود.
بقيه دستورات هم همينگونه بود، يعني اول مردم را آماده و پخته ميكردند و بعد حكم قطعي را صادر ميكردند. اين حديث به ما ياد ميدهد اگر فرمانداري خواست حكمي را صادر كند و دستوري بدهد، نبايد فوري آن را با تحكم به مردم ابلاغ كند، بلكه بايد با مدارا و مهرباني اين را به مردم ابلاغ كند.
ديديد قاچاق اعلام كردن ارز چه بلايي سر كشور آورد!!
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر9 كتاب تحف العقول:
حديث 98:
« و قال9: إسْتَعينوا علي أُموركم بالكتمان، فَإنَّ كلَّ ذي نعمةٍ مَحسود » با كتمان كردن و مخفي كردن، بر كاهايتان ياري جوييد، و همه كارها را براي هم نگوييد، پس همانا هر كسي كه نعمتي به او داده شود مورد حسادت واقع ميشود. و ممكن بعضي از افراد از روي حسادت به انسان ضربه بزنند و ما چون نميدانيم چه كسي حسود است نبايد به همه كس همه چيز را بگوييم.
البته اين حديث براي همه كس و همه جا نيست، در امور مربوط به مردم و بيت المال بايد شفاف بود چون مال از مردم است. ولي در امور شخصي در موارد متعددي بايد رعايت شود.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر9 كتاب تحف العقول:
حديث 99:
« و قال9: الإيمانُ نصفان، نصفٌ في الصبر و نصفٌ في الشكر» ايمان دو نيمه دارد كه نيمي از آن مال صبر است و نيم ديگر مال شكر.
كسي كه ايمانش كامل است بايد هم صبور باشد و هم شاكر. هنگام گرفتاريها بايد صبور باشيم و جزع و فزع نكنيم، البته بايد توجه داشته باشيم كه ممكن است گرفتاريها را خودمان براي خودمان به وجود آورده باشيم و يا اين كه ممكن است ديگران براي ما به وجود آورده باشند، در هر صورت بايد صبور باشيم. در غير اين صورت نصف ايمان ما از بين رفته است.
نيم ديگر ايمان در شكر كردن است، ما نبايد فقط به خاطر داشتههايمان خدا را شكر كنيم، بلكه نداشتهها را هم بايد در نظر گرفت و به خاطر آنها خدا را شكر كرد. در مورد نداشتهها اگر خودمان مقصر باشيم كاري به خدا ندارد، ولي اگر تلاش كرديم و به آن چيزي كه ميخواهيم نرسيديم، حتما مصلحتي در آن بوده است و بايد خدا را شكر كنيم.
بنابراين اگر فرد يا ملتي تنبل بود يا مديريت نداشت يا افراد بي تخصص بر كار گمارده شدند و كشور ويران شدخود افراد مقصرند ولي آنان كه دخالتي نداشته يا تواني براي دخالت نداشتهاند بايد صبور باشند
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر9 كتاب تحف العقول:
حديث 100:
« و قال9: حُسنُ العهد من الايمان » خوش پيماني و خوش قولي از ايمان است.
عهد و پيمان دو حالت دارد: يا بين انسان و خداست كه با خدا عهد ميبندد اگر به خوستهاش رسيد فلان كار را براي خدا انجام دهد، يا اين كه عهد و پيمان بين انسان با انساني ديگر است، در هر دو صورت انسان بايد به عهد و پيمان خود عمل كند.
خداوند در قرآن كريم در موارد متعددي بر اين عهد و پيمان سفارش و تاكيد كرده است، مثل « اوفوا بالعقود … » يا « اوف بعهدكم … »
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر9 كتاب تحف العقول:
حديث 101:
« و قال9: الأكلُ في السوقِ دنائةٌ » خوردن در بازار، پستي است.
خوب است كه انسان غذا را در خانه و سر سفره همراه با خانواده بخورد. البته در بازار غذا خوردن حرام نيست، بلكه شخصيت انسان را پايين ميآورد، بعضي از كارها نشانه شخصيت انسان است، مثل غذا خوردن در خانه و كنار سفره و همراه خانواده. البته الآن شرايط فرق كرده است ممكن است بازار رفتن چند ساعت طول بكشد و انسان تشنه و گرسنه شود و نياز داشته باشد كه همانجا چيزي بخورد، پس معلوم نيست اين كار الآن دنائت و پستي باشد.
اين حديث ممكن است به فردخاصي باشد كه داراي موقعيت اجتماعي يا فرهنگي خاصي بوده است يا براي افرادي كه وقتشان ارزشمند است يا… بنابراين به صِرف يك حديث نمي توان فتوا صادر كرد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول:
حديث 102:
« و قال9: الحوائجُ إلي اللهِ و أسبابِها إلي العباد، فاطلبوها إلي اللهِ بهم، فمَنْ أعطاكموها فخذوها عن اللهِ بِصَبرٍ » حوائج و اسبابش به درگاه خداست و از خدا بايد نيازهاي خود را بخواهيم، اما اسبابش مردم هستند و از ته دل آن را از خدا بخواهيم، و هر كس آن را به شما داد، بگيريدش اما آن را از جانب خدا حساب كنيد.
ما نبايد فكر كنيم كه از آسمان فلان چيز فرود آيد يا خود به خود فلان اتفاق بيفتد. مثلا اگر كسي قصدش ازدواج باشد و فقط در خانه بنشيند و فقط دعا كند و هيچ تلاش ديگري نكند، به خواسته خود نميرسد بلكه بايد براي رسيدن به خواسته خود تلاش كند.
بسياري از مواقع ما چيزهايي را كه به دست ميآوريم فكر ميكنيم خودمان به تنهايي كاري را كردهايم، يا فلان شخص براي ما كاري انجام داده است، در حالي كه همه كار خدا و لطف اوست، ولي ما نميبينيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول:
حديث 103:
« و قال9: عَجَباً لِلْمؤمنِ لا يقضي اللهُ عليه قَضاءً إلّا كان خَيراً لَه، سَرَّهُ او سائَه، إنْ إبْتَلاه كانَ كَفّارةٌ لِذَنْبه، إنْ أعطاه و أكْرَمَه كان قد حَباه » رسول خدا9 فرمود: تعجبم از مومن است كه هر اتفاقي برايش بيفتد خوب است، چه آن اتفاق، شادش كند يا موجب ناراحتي او شود. ( « قضاء » يعني حادثهاي كه ناگهاني روي ميدهد و انسان علت آن را نميداند ) اگر آن اتفاق بد باشد خدا او را امتحان كرده و كفاره گناهانش است و اگر خدا به او عطا دهد و گراميش دارد به او بخشش كرده است.
بعضي اوقات اتفاقي ميافتد بدون اين كه فراهم كردن علت و اسبابش دست ما باشد، مثلا ممكن است سرما محصولات كشاورزي را از بين ببرد، يا ناگهان به فردي مالي برسد بدون اين كه خودش بخواهد، كه در صورت اول كفاره گناه است و در صورت دوم بخشش خداست، البته به شرطي كه انسان به وظيفه خود به خوبي عمل كرده باشد، مثلا به محصولات خود رسيده اما سرما يا آفت آن را از بين ببرد.
در زمان فعلي اگر ما بخواهيم مشكل بيآبي يا بدي هوا را كفاره گناه خود بدانيم درست نيست، چون ما در رابطه با حفظ محيط زيست خود درست عمل نكردهايم و با ندانمكاري عدهاي به اينجا رسيدهايم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) تحف العقول:
حديث 104
« و قال9: مَنْ أصْبَحَ و أمسي و الآخرةُ أكبرُ همِّه جَعَلَ اللهُ الغِني في قلبه » كسي كه شب را روز كند و روز را شب كند، و بزرگترين فكر و دغدغهاش آخرت باشد، خداوند غني و ثروتمندي و بينيازي را در قلبش قرار ميدهد.
« و جمعَ لَه أمرَه، » و خداوند كارش را جمع و جور ميكند. يعني اين كه دنيايش فراهم ميشود.
« و لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدّنيا حتّي يَسْتَكْمِلَ رزقُه » و از دنيا نميرود مگر اين كه رزقش كامل شود و آن را دريافت كند و تا آخر آن را بخورد.
« و مَنْ أصْبَحَ و أمْسي و الدّنيا أكبرُ همِّه جَعَل اللهُ الْفَقرَ بين عينيه، » و كسي كه شب خود را روز كند و روز خود را شب كند و بزرگترين دغدغه و نگرانيش دنيايش باشد، خداوند فقر را بين دو چشمش ميكوبد و هميشه فقير است، و هر چه به او ميدهند باز هم برايش كم است و هيچ وقت خوشي ندارد.
« و شَتَّتَ عليه أمرَه و لم يَنَلْ مِنَ الدنيا إلّا ما قَسَّمَ له » و كارش پريشان است و هميشه گرفتار است، و ازدنيا همان مقدار كه قسمت و مقدر اوست بيشتر به او نميرسد.
پس انسان چه همه فكرش دنيا باشد يا آخرت، فقط به آنچه مقدر اوست ميرسد، و رزق معيني دارد. اگر انسان فكرش آخرتش باشد، حرص نميزند و خوش است، اما اگر فقط به فكر دنيا باشد هميشه نگران است و همان رزق مشخص خود را هم با خواري و خفت ميخورد. البته به فكر آخرت بودن منظور اين نيست كه انسان كار نكند و در يك جا نشسته و فقط عبادت كند و بگويد رزق من مشخص است به من ميرسد، بلكه انسان بايد تلاش كند ولي روحيه آخرت طلبي هم داشته باشد.
در دوره دبيرستان براي ما تفاوت يهودي و مسلمان را اينگونه بيان ميكردند كه اگر يك مشت كشمش به هر كدام از مسلمان و يهودي بدهيم، مسلمان شروع ميكند به خوردن كشمش بهتر و هر كدام را كه برميدارد در نظرش بهترين است و تا آخر كشمش خوب ميخورد، اما يهودي از كشمش بد شروع ميكند و در نظرش هر كشمش از كشمش ديگر بدتر است و همه را ميخورد اما به عنوان كشمش بدتر، چون فرد يهودي مالش را دوست دارد و نميخواهد آن را از دست بدهد.
همِّ دنيا و آخرت را داشتن هم همينگونه است، هر دو بايد كار كنند و هر دو رزق مشخص خود را ميخورند، اما آن كه فقط به فكر دنياست، هميشه نگران و ناراحت است و در فكر اين است كه مال بيشتري را به دست آورد.
در مورد هيچكدام از ائمه:، گفته نشده كه به خاطر اتفاقات ناگواري كه در زندگي برايشان افتاده است ناراحت بودهاند، چون آن بزرگواران وظيفه خود را به خوبي انجام دادهاند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول:
حديث 105
« و قال9 لِرَجُلٍ سَألَهُ عن جماعةِ أُمَّتِه، فقال: جماعةُ أمّتي أهلُ الحقِ و إنْ قَلّوا »
رسول خدا9 در جواب مردي كه از تعداد جماعت امتش سئوال كرده بود فرمود: تعداد امت من كساني هستند كه دنبال حق باشند و اگر چه تعداشان كم باشد.
ممكن است يك ميليارد مسلمان باشند، اما اسمشان مسلمان باشد و از امت پيامبر9 نباشند. بايد توجه داشت كه مسلماني فقط به اسم يا به ريش يا به چادر و مقنعه داشتن نيست، بلكه مسلماني به دنبال حق بودن است، اگر به دنبال حق رفتيم مسلمان هستيم در غير اين صورت مسلمان نيستيم اگر چه از نظر اسم مسلمان باشيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول:
حديث 106
« و قال(ص): مَنْ وَعَدَ اللهُ علي عَمَلٍ ثواباً فهو مُنْجِزٌ له، و مَنْ أوعَدَهُ علي عَمَلٍ عِقاباً فهو بِالخيار »
رسول خدا(ص) فرمود: اگر خداوند بر عملي وعده ثواب داد، حتما به وعدهاش عمل ميكند. پس در قرآن اگر به كساني عدهاي داده است حتما به آن عمل ميكند، مثلا به مجاهدين در راه خدا وعدهي بهشت داده است پس حتما به اين وعده عمل ميكند.
اما اگر بر انجام كار بدي كسي را تهديد كرد و وعيد داد او اختيار دار است و حتما لازم نيست به اين تهديد خود عمل كند، يعني اگر تهديد كرد كه بينماز يا بيروزه را به جهنم ميبرد، معلوم نيست تهديد خود را عملي كند. خداوند هم رحمت دارد و هم رحيم است و در عين حال اختياردار هم هست، خواست جهنم ميبرد و خواست نميبرد.
خلف وعده در مورد خداوند محال است چون قبيح است، اما چون خلف وعيد قبيح نيست پس محال نيست.
به طور مثال وقتي پدري به فرزند خود وعده ميدهد كه اگر نمره خوب گرفتي برايت دوچرخه ميخرم، اگر فرزندش نمره خوب گرفت اما پدر دوچرخه نخريد، فرزند حق دارد كه از پدرش بپرسد چرا نخريدي؟ و اين كار پدر قبيح است و سئوال فرزند به جاست. اما اگر پدر فرزند خود را تهديد كند كه اگر نمره خوب نگرفتي تو را تنبيه ميكنم، اگر فرزند نمره خوب نگرفت و پدر او را تنبيه نكرد، به پدر نميگويد چرا تنبيه نكردي؟ چون تنبيه نكردن قبيح نيست.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول
حديث 117:
« و قال(ص): أعْجَلُ الشَّرِ عُقوبَةُ الْبَغْي » پیامبر(ص) فرمودند: چيزي كه مجازات و شرش بسيار زود گردن انسان را ميگيرد، ظلم كردن است.
بعضي از كارها داراي اثرات و مجازاتهاي طبيعي است، مثل اين كه اگر رانندهاي شب نخوابيد و در روز رانندگي كرد احتمال تصادفش زياد است، كه اين مجازات و عقوبت طبيعيِ عمل است. منظور حديث هم از عقوبت، همان عقوبت و مجازات طبيعي است كه اگر انسان ظلم كرد جامعه را به سوي بدبختي ميبرد و جزايش را به هم به به طور طبيعي ميبيند.
به طور مثال يا فرزندش بد ميشود، يا آبرويش ميرود و يا …، انسان معمولا مال را براي خوش بودن خودش يا فرزندانش جمع ميكند، ولي وقتي حقي را خورد و به به ديگران ظلم كرد فرزندانش هم ياد ميگيرند و حق اولين كسي را كه ميخورند حق پدر و مادرشان است. و يا اگر هم فرزندان حق او را نخوردند در آخر عمر او را تنها گذاشته و كمكي به او نميكنند و هم صحبتي هم ندارد. بنابراين بايد مراقب باشيم كه ظلم نكنيم چه به همسر و فرزندان و چه به ديگران.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول
حديث 118:
« و قال9: الهديَّةُ علي ثلاثِ وجوهٍ: هديّةُ مُكافاة، و هديّةُ مُصانِعة، و هديّةُ لله » رسول خدا9 فرمودند: هديه دادن سه نوع است:
1- هديه مكافات: هديهاي است كه انسان به شخصي ميدهد تا در مقابلش چيزي به او بدهند. مثلا شخصي را كه متمول است به خانه دعوت ميكند براي اين كه يك هديه مناسب هم برايش بياورد. يا اگر به ديدن فردي ميرود هديهاي هم ميبرد تا هديه بزرگتري دريافت كند. [ مكافئه يعني در مقابلش چيزي هست]
2- هديه مصانعه: يعني هديهاي كه براي ساخت و پاخت كردن است. مثلا هديهاي براي فردي ميبريم تا كارمان را حل كند، اگر اين هديه به قاضي باشد و كار از طريق حرام حل شود رشوه است، ولي اگر خارج از نوبت حل شود ساخت و پاخت كردن است.
يا اين كه كسي اشكالي از ما را ميداند، براي اين كه آن را لو ندهد و آبرويمان نرود به او هديهاي ميدهيم كه اين مورد هم ساخت و پاخت كردن است.
اين دو مورد نه تنها ثوابي ندارد بلكه در مورد دوم در بعضي از مواردش حرام هم هست.
3- هديه لله: اين مورد هديهاي است كه انسان واقعا براي خدا به فردي ميدهد. چون هديه دادن خوب است و محبت ايجاد ميكند و مثل صدقه دادن نيست، مه آن طرف را فقير فرض كنيم و از اين جهت ممكن است صدقه باعث تحقير فرد شود ولي اگر به عنوان هديه باشد تحقيري را به دنبال ندارد بلكه باعث ايجاد محبت هم ميشود.
در مورد سلمان فارسي گفته شده كه: براي يافتن حقيقت از شهري به شهر ديگري ميرفت، تا روزي استاد او كه يك پيرمرد يهودي بود به وي گفت: الآن زماني است كه پيامبري ميآيد و در شهر يثرب است و سه نشانه دارد. صدقه قبول نميكند؛ اما هديه را ميپذيرد و سوم اين كه خالي بين دو كتفش وجود دارد. سلمان هم براي يافتن پيامبر جديد راهي يثرب شد، در راه اسير شد و به عنوان برده فروخته شد. روزي هنگام كار كردن از صحبتهاي فردي كه با صاحبش گفتگو ميكرد شنيد كه پيامبر جديدي آمده و هنوز هم وارد شهر نشده و در محله قبا به سر ميبرد.
سلمان مقداري خرما تهيه كرد و در قبا نزد پيامبر(ص) رفت و گفت اين صدقه است، پيامبر(ص) هم خرما را از او گرفت و تشكر كرد و آن را جلو كساني كه اطراف او جمع شده بودند گذاشت و فرمود بخوريد، اما خودش به طوري كه كسي متوجه نشود از آن نخورد.
روز بعد سلمان دوباره مقداري خرما تهيه كرد و نزد آن حضرت برد و گفت اين هديه است، باز پيامبر9 تشكر كرده و آن را مقابل اطرافيانش گذاشت و خودش هم خورد. تا اينجا براي سلمان دو نشانه به اثبات رسيده بود، بنابر اين براي اثبات نشانه سوم اطراف پيامبر(ص) ميچرخيد تا خال بين دو كتف ايشان را ببيند؛ آن حضرت هم كه متوجه شده بود لباس خود را طوري عقب برد تا آن خال ديده شود و سلمان با خود گفت اين هم نشانه سوم و مسلمان شد.
نكتهاي كه در اين قضيه است اين است كه پيامبر(ص) صدقه نميخورد اما هديه را ميپذيرفت و خودش هم مصرف ميكرد، پس هديه بالاتر است. خوردن صدقه مستحبي براي همه جايز است، اما صدقه واجب براي بنيهاشم جايز نيست. اما هديه گرفتن براي اشرف مخلوقات كه پيامبر(ص) ميباشد جايز ميباشد.
پس بايد ياد بگيريم براي خدا هديه بدهيم تا محبت بين ما زياد شود.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 119:
« و قال (ص): طوبي لِمَنْ تَرَكَ شَهوةً حاضرةً لِموعودِ لم يَرَه » خوشا به حال كسي كه شهوتي را رها كند به خاطر چيزي كه به او وعده داده شده و آن را نميبيند.
در زبان فارسي ضرب المثلي است كه ميگويد: سركه نقد بهتر از حلواي نسيه است، اما اين حديث بر خلاف آن است، چون شهوت كه ممكن است چيز خوراكي باشد و يا شهوت جنسي باشد و يا قدرت و مقام و …، چيزي است كه انسان آن را طالب است. اما اگر انسان از اين چيزها به خاطر بهشتي كه به او وعده داده شده گذشت، به فرموده پيامبر9 خوشا به حالش است چون به خاطر چيزي كه به او وعده داده شده و آن را نميبيند از اينها ميگذرد. پس هر جايي نميتوان گفت نسيه را رها كن و نقد را بچسب، چون با اين سخن پيامبر9مغايرت دارد.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 120:
« و قال(ص): مَن عَدَّ غَداً من أجَله فقد أساءَ صحبةَ الموت» هر كسي كه فردا را جزء عمر خود بداند و بگويد من حتما فردا زندهام، بد رفيقي براي مرگ است. در احاديث آمده است كه خوب است انسان مرگ را دوست داشته باشد و كسي كه مرگ را دوست نداشته باشد انساني است كه افكارش منفي است. ترسيدن از مرگ كار خوبي نيست چون مرگ انسان را به جاودانگي ميرساند.
مرگ اگر مرد است گو سوي من آي تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ من ز او جاني ستانم جاودان
با آمدن مرگ جسد انسان از بين ميرود و روحش باقي مانده و جاودان ميشود و اول راحتي اوست.
آيت الله جوادي در مورد آيه « كل نفس ذائقه الموت » فرموده است: هر نفسي مرگ را ميچشد، همانطور كه انسان غذا را ميچشد تا كمكم تمام ميشود، مرگ را هم ميچشد تا كمكم تمام شود و با تمام شدن آن انسان به جاودانگي ميرسد.
انسان همانگونه كه فرزندش را دوست دارد و منتظر آمدن اوست بايد مرگ را هم دوست داشته باشد و منتظر او باشد، چون مرگ به انسان جاودانگي ميدهد و از زندگي مصيبت بار اين دنيا نجات پيدا ميكند.
امام حسين (ع) در روز عاشورا به ياران خود فرمودند: مرگ چيزي نيست جز يك پل كه انسان از آن ميگذرد و آن طرف آن جاودانه باقي ميماند. اگر تصور ما از مرگ هماني باشد كه آن حضرت فرمودند، ديگر از مرگ ترسي نداريم.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 121:
« و قال(ص): كيف بكم إذا فسد نسائُكم و فسق شبّانكم و لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر؟ قيل له: يكون ذلك يا رسول الله(ص)؟ قال: نعم و شرّ من ذلك و كيف بكم إذا أمرتم بالمنكر و نهيتم عن المعروف؟ و قيل: يا رسول الله(ص) و يكون ذلك؟ قال: نعم و شرٌّ من ذلك، و كيف بكم إذا رأيتم المعروف منكراً و المنكر معروفاً »
اين حديث وصف امروز مردم است، در اين حديث رسول خدا(ص) ميفرمايد:
« چه حالي داريد و چطوريد هنگامي كه زنان شما فاسد شوند و جوانانتان فاسق شوند و امر به معروف و نهي از منكر هم نكنيد؟ و حرفي نزنيد. گفته شد چنين چيزي خواهد شد كه انسان نتواند در مقابل گناه ديگران حرفي بزند؟ حضرت فرمودند بله بدتر از اين هم خواهد شد. و چه حالي خواهيد داشت هنگامي كه امر به منكر كنيد و نهي از معروف؟ گفته شد: آيا چنين زماني خواهد آمد؟ فرمودند: بله و بدتر از آن هم خواهد آمد. و چه حالي داريد وقتي كه ببينيد معروفها منكر شده و منكرها معروف؟ »
الآن وقتي به جامعه خود نگاه ميكنيم ميبينيم كه همه اين موارد در آن به وفور ديده ميشود، ما الآن انسانهاي راستگو را كودن و نفهم ميدانيم و به خاطر همين سعي ميكنيم در همه چيز به هم كلك بزنيم و دروغ بگوييم. مثلا در مورد ماليات و اعلام ليست اموال خود دروغ ميگوييم و حتي به فرزندان خود هم دروغگويي و فريب دادن ديگران را آموزش ميدهيم. بنابراين الآن راستگويي كه معروف بوده، منكَر شده است و دروغگويي معروف، حتي در بسياري از موارد پيش آمده است كه اگر فردي راست بگويد گير ميافتد يا مشكلاتي برايش پيش ميآيد. پس الآن همه ما فاسق هستيم چون روزانه يا دروغ بسيار ميگوييم يا اين كه در كارهاي خود ريا ميكنيم و اين كارها را نشانه زرنگي خود ميدانيم. پس معروف منكر شده و منكر معروف.
اينها همه حوادثي هستند كه رسول گرامي اسلام(ع) و ائمه آن را پيشگويي كردهاند و از آن خبر دادهاند. اين سخن رسول خدا(ص) با هر زماني قابل تطبيق است. نظير اين سخن در كلمات قصار 369 نهج البلاغه هم آمده است كه حضرت علی(ع) فرموده است:
« زماني ميآيد كه از قرآن چيزي باقي نميماند جز نوشته آن و از اسلام جز نامي نميماند، در آن زمان ساختمان مساجد آباد است ولي هدايتي در آن نيست، مسجديان و مسجد سازان بدترين مردم روي زمين هستند، فتنه از آنها برميخيزد، هر كس كه ميخواهد از اين فتنهها بگريزد او را دوباره به آن باز ميگردانند و هر كس كه عقب بماند او را به سوي آن ميكشانند. خداوند فرمود: به ذات خودم قسم كه بر آنان فتنهاي بفرستم كه انسان شكيبا حيران ميشود كه چكار كند. اين گونه پيشگوييها شدني است و ما از خداوند ميخواهيم كه غفلت و لغزش ما را ببخشايد.»
اين پيش بينيها درست است و زماني خواهد شد كه دين ظاهري ميشود، اما انسان بايد واقعا خداوند را عبادت كند و دوست داشته باشد و كارهايمان براي ريا و تظاهر نباشد و رسول خدا و حضرت عليC هم به ما هشدار دادهاند تا از خواب غفلت بيدار شويم.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول كلمات قصار پيامبر(ص)شماره 122:
« و قال (ص): إذا تَطَيَّرْتَ فامضِ، إذا ظَنَنْتَ فلا تَقضِ، و إذا حَسَدْتَ فلا تَبْغِ» وقتي فال بد زدي اعتنا نكن و جلو برو. ( بعضي اوقات اتفاقاتي ميافتد كه به انسان احساس بدي دست ميدهد و فال بد ميزند، مثل قار قار كردن كلاغ يا پارس كردن سگ و …، اما نبايد فال زد و بايد كار خود را دنبال كنيم و به اين اتفاقات توجهي نكنيم). وقتي گمان بردي و به چيزي شك كردي با گمان خودت قضاوت نكن چون ممكن است اشتباه از كار درآيد. پس وقتي به يقين رسيديم در مورد ديگران قضادت كنيم نه با شك و گمان، البته رسيدن به يقين هم كار سختي است چون ما بر اساس ظاهر به نتيجهاي ميرسيم و قضاوت ميكنيم در حالي كه خيلي از واقعيات را نميدانيم.
و هنگامي كه حسودي كردي تجاوز نكن و خودت تلاش كن تا به رقيب خود برسي، نه اين كه سعي كني او را از مسير منحرف كني. مثلا اگر نامزد شد براي مجلس يا رياست جمهوري بايد با طرف مقابل خود درست مبارزه كند نه اين كه با تهمت و دروغ او را از ميدان به در كند.
بايد توجه داشته باشيم كه حسادت با رقابت تفاوت دارد، رقابت اگر سالم باشد خوب است اما بعضي اوقات شيطان وسوسه كرده و باعث ميشود از حد خود پا را فراتر نهاده و به حق ديگران تجاوز كنيم.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 123:
« و قال(ص): رُفِعَ عن أمتي تسع: الخطاء و النسيان و ما أُكرِهوا عليه و ما لا يعلمون و ما لا يطيقون و ما اضطرّوا إليه و الحسد و الطّيرة و التفكر في الوسوسة في الخلق ما لم ينطقْ بشفة و لا لسان»
اين حديث را حديث رفع ميگويند و در حوزه علميه، طلاب روي آن خيلي بحث ميكنند.
رسول خدا(ص) فرمودند: از امت من نه چيز رفع شده است يعني به خاطر آنها عذاب نميشوند:
1- الخطاء: اشتباه كردن مثلا ما خطايي اگر ماشين را به ماشين ديگري بزنيم بايد خسارت بدهيم اما در دين خدا اگر هر جايي اشتباه و خطا كرديم خدا ما را ميبخشد مثلا به جاي آب اشتباها شراب خورديم اشكالي ندارد يا روزه بوديم و اشتباها كاري را كه روزه را باطل ميكند انجام داديم، ايرادي ندارد.
2- نسيان و فراموشي: اگر فراموش كرديم و نماز نخوانديم اشكالي ندارد. بله قضا داشتن آن به خاطر امر ديگري است. يا اگر روزه بوديم و چيزي خورديم اشكالي ندارد و …، پس خيلي خدا بر ما منت گذاشته است در حالي كه در بين مردم اين گونه نيست اگر چيزي را فراموش كرديم مواخذه ميشويم و به يكديگر ايراد ميگيريم كه چرا فراموش كردي؟
3- و ما اكرهوا عليه: چيزي كه بر آن اكراه و وادار شده باشيم مثلا اگر كسي ما را وادار به كاري كند و با تهديد از ما بخواهد كه كاري را انجام دهيم در دين خدا مؤاخذه نميشويم.
4- و ما اضطروا اليه: وقتي مضطر شويم و كاري را انجام دهيم اشكالي ندارد مثلا از گرسنگي داريم ميميريم و چيز ديگري نيست جز گوشت خوك و ما آن را بخوريم ايرادي ندارد.
5- و ما لا يعلمون: اگر چيزي را نميدانيم، كه حرام است آن چيز از ما رفع شده است اما اين به آن معني نيست كه دنبال ياد گرفتن احكام نرويم بلكه اگر در موقعيتي قرار گرفتيم كه موضوع يا حكم چيزي را نميدانستيم بر ما حرجي نيست. حتي اگر فردي را در حال نماز ديديم و لباس يا بدنش هم نجس بود لازم نيست به او تذكر بدهيم و اين مورد در دين از كسي كه نميداند برداشته شده است.
اين موردي است كه در حوزه خيلي مورد بحث واقع شده است.
6- و ما لايطيقون: و آنچه كه طاقت ندارند. مثلا در ماه رمضان برخي بچههاي تازه به تكليف رسيده طاقت روزه گرفتن ندارند و ما نبايد آنان را وادار به روزه گرفتن كنيم؛ زيرا قرار نيست كسي به خاطر روزه زخم معده بگيرد يا مريض شود يا كارها تعطيل شود بلكه بايد كار كرد اما سبكتر باشد تا هم كار تعطيل نشود و هم روزه گرفته شود.
7- الحسد: حسودي خود به خود گناهي ندارد، و از آن رفع شده است، اما وقتي كه به خاطر آن به ديگري ضربهاي بزنيم اشكال دارد، مثلا از داشتن دوچرخه ديگري ناراحت ميشويم و آن را پنچر ميكنيم ما به خاطر پنچر كردن دوچرخه ضامن هستيم.
8- و الطيره: فال بد زدن، البته به شرطي كه به آن عمل نكنيم و فقط در ذهن خود فال بد بزنيم، مثلا موقع انجام كاري فردي عطسه كرد پيش خود بگوييم در اين كار نبايد عجله كرد، اما نگوييم بايد صبر كرد و كار خود را تعطيل كنيم پس خود فال بد به خودي خود اشكالي ندارد بلكه عمل به آن ايراد دارد.
9- و التفكر في الوسوسه: تفكر كردن در باره اين كه چگونه مخلوقات خدا را به جان هم بيندازيم و نقشه كشيدن براي آنها البته تا وقتي كه وارد عمل نشده باشيم و فقط خود نقشه در ذهن باشد، ايرادي ندارد، اما بايد توجه داشته باشيم كه شيطان ما را وسوسه ميكند تا وارد عمل هم بشويم و ضربهاي بزنيم. پس تلاش كنيم براي اين كه دچار وسوسه شيطان نشويم از نقشه كشيدن براي ديگران دوري كنيم.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 124:
« و قال (ص): لا يحزن أحدكم أن ترفع عنه الرؤيا، فإنَّه إذا رسخ في العلم رفعت عنه الرؤيا» يكي از نعمت هاي خوب خداوند خواب ديدن است چون راهي است براي شناختن بيشتر روح و قيامت.
در ابتدا مردم خواب نميديدند و پيامبران هر چه براي مردم از روح و قيامت ميگفتند چيزي نميفهميدند و حرف آنها را قبول نميكردند تا اين كه با خواب ديدن كمكم با روح هم آشنا شده و به دنبال آن با قيامت، پس خواب ديدن يك كمال است و راهي است كه باز ميشود تا عوالم ديگري باز شود مثل خوابي كه پادشاه مصر در زمان حضرت يوسف ديد و با تعبيرش كشورش را از بدبختي نجات داد.
بعضي اوقات ممكن است انساني به مرحلهاي از كمالات برسد كه خواب نبيند، اين فرد ناراحت نباشد چون به مرحله راسخون در علم رسيده است و خودش همه چيز را ميفهمد.
پس در اين حديث رسول خدا (ص) به عارفان زمان خود ميفرمايد: شما ناراحت نشويد از اين كه خواب نميبينيد چون شما از راسخين در علم هستيد.
پيامبر وقتي صبح وارد مسجد ميشد از مردم ميپرسيد در چه حالي هستيد؟ يا شب را چگونه صبح كرديد؟ و آنها از خوابهاي خود ميگفتند از فردي پرسيد در چه حالي شب را صبح كردي؟ گفت در حال يقين صبح كردم، فرمود نشانه آن چيست؟ گفت من ميتوانم بهشت و جهنم را ببينم اگر ميخواهي مقداري از آن را برايت بگويم، كه حضرت ايشان را دعوت به سكوت كردند.
البته ما بايد توجه داشته باشيم اگر خواب نميبينيم فكر نكنيم به درجه راسخون در علم رسيدهايم.
حديث 125:
« و قال(ص): صنفان من أمتّي أذا صلحا، صلحت أمتّي و إذا فسدا، فسدت أُمتّي، قيل: يا رسول الله و من هما؟ قال الفقهاء و الأُمراء»
دو گروه امت من هستند كه اگر صالح باشند امت هم صالح ميشوند و اگر فاسد شدند امت فاسد ميشود سئوال شد چه كساني هستند؟ فرمود: فقيهان و رهبران. پس اگر اين دو گردوه اصلاح شدند امت صالح مي شود و الّا خير.
فقيه اگر فاسد شد راههاي شرعي را براي كلك زدن به ديگران به مردم ياد ميدهند و مردم هم پيرو آنها هستند و امير و حاكم هم اگر فاسد شد در زمين ظلم ميكند و فساد به پا ميكند.
حديث 126:
« و قال(ص): أكمل الناس عقلا أخوفهم لله و أطوعهم له، و أنقص الناس عقلا أخوفهم للسلطان و أطوعهم له»
كاملترين مردم از نظر عقل كسي است كه از خدا بيشتر بترسد و بيشتر از همه مطيع خدا باشد. و كسي از همه عقلش ناقصتر است كه از سلطان و حاكم بيشتر ميترسد و حرف حق نميزند چون از حاكم ميترسد و از سلطان تعريف ميكند چون ميترسد رزقش بسته شود، در حالي كه روزي دهنده خداوند است و نبايد به خاطر ترس از او حق را از بين برد چون او هم انساني مثل ماست و نبايد از او ترسيد.
منظور از سلطان، سلطان منحرف است ولي اگر كسي از طرف خدا باشد نظير انبيا. اگر چه زور و قدرت هم داشته باشد حرفش حرف خداست، اما اگر از سلطان جور كه خلاف حرف خدا را ميزند، به خاطر ترس و رضايت مخلوق حمايت كرده و با خداوند مخالفت كنيم، معلوم است عقل درستي نداريم چون رضايت بنده را بر رضايت خداوند ترجيح دادهايم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول
حديث 127:
و قال 9: « ثلاثةٌ مُجالِسَتُهم تُميتُ القلبَ: الجُلوسُ مع الأنذال، و الحَديثُ مع النِّساءِ، و الجَلوسُ مع الأغنياء »
رسول خدا9 فرمودند: «سه گروه هستند كه نشست و برخاست با آنها قلب را ميميراند.» چون اين سه دسته حرفهاي كم محتوا ميزنند، در حالي كه قلب انسان براي زنده ماندن نياز به غذا دارد و غذاي آن علم و حكمت است.
1- نشست و برخاست با انسان فرومايهگان. يعني افرادي كه فقط حرفهاي بيمحتوا ميزنند و وقت خود را با گفتن جوك و حرفهاي لغو و بيهوده ميگذرانند، در اين صورت است كه قلب انسان ميميرد.
2- سخن گفتن با زنان. چون زنان معمولا حرفهاي بيمحتوا زده و وقتي با كسي حرف ميزنند بيشتر در مورد دكوراسيون خانه يا فلان لباس يا آرايش و يا …، حرف ميزنند.
البته منظور عموم زنان است، اما زنان فرهيخته و دانشمندي هم هستند كه داراي علم و حكمت هستند و انسان از مصاحبت با آنان لذت ميبرد.
3- نشست و برخاست با افراد پولدار و متمول. چون اين افراد فكر و ذكرشان فقط پول و درآمد بيشتر است و وقتي با آنها صحبت ميكنيم فقط حرفشان اين است كه چه چيزي را بخرند تا سود بيشتري عايدشان شود، يا اين كه چه چيزي را نخرند تا كمتر ضرر كنند.
اين حرفها قلب انسان را ميميراند. پس هر كجا كه حرف و سخن در مورد علم و حكمت و رسيدن به خدا نباشد قلب انسان غذاي كافي دريافت نميكند و در نتيجه ميميرد.
بنابراين در هر جمعي كه شركت كرديم و حرفهايي زده شد و در آخر چيز درستي دستگيرمان نشد، آن حرفها باعث ميراندن قلب ميشود، البته در صورتي كه اين جلسات پيوسته باشد.
همي ميردت عيسي از لاغري تو در بند آني كه خر پروري
( عيسي= روح انسان خر= تن انسان )
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر(ص) كتاب تحف العقول
حديث 128:
« و قال(ص): إذا غَضِبَ اللهُ علي أُمةٍ، لم يَنزَل العذاب علَيهم، غَلَتْ أسعارُها و قَصُرَتْ أعمارُها، و لم تَربَحْ تُجّارُها، و لم تَزكُ ثمارُها، و لم تَغزُرْ أنهارُها، و حُبِسَ عنها أمطارُها و سُلِّطَ عليها شِرارُها [ أشْرارُها] »
رسول خدا9 فرمودند: هنگامي كه خداوند بر امتي غضب كند، و عذاب[ آسماني و زميني] بر آنها نازل نكند و مثل قوم عاد و ثمود به عذاب استيصال هلاكشان نكند هفت بلا به سرشان مي آورد: 1- قيمت[كالا]هايشان گران ميشود، 2- عمرهايشان كوتاه ميشود، 3- تاجرانشان [هر چقدر هم تلاش كنند] سود نميبرند، 4- ميوههايشان رشد نميكند [و آفت آنها را ميزند]، 5- رودهايشان پر آب و لبريز نميشود، 6- باران حبس شده و بر آنها نميبارد، 7- و افراد شرور و بد ( يا شرورترين افراد ) بر آنها مسلط ميشوند.
در مورد اين حديث شايد عدهاي بگويند جعلي است زيرا امريكا دلارش را گران كرده!! و به ما ربطي ندارد و عدهاي شايد بگويند اينها عذاب نيست بلكه امتحان الهي است، ما مانند امام حسين (ع) هستيم و دنيا همه شمر و يزيدند و.. و عدهاي احتمال قوي ميدهند كه خدا به ما غضب كرده است، و ما ميدانيم كه خداوند بدون دليل بر ما غضب نميكند، بلكه كارهاي ما باعث اين غضب الهي شده است. من از اين دسته سومم و اكنون سخنم اين است كه بايد چه كنيم تا از اين وضع رهايي يابيم؟
ما اگر نگاهي اجمالي به وضعيت كشور خود بيندازيم ميبينيم كه همه اين امور بر ما نازل شده است، بنابراين ميتوان گفت كه خداوند بر ما غضب كرده است، پس بايد ببينيم چه كارهايي كردهايم كه به اين بلاها دچار شدهايم.
1- اگر زمان خود را با قبل از انقلاب يا با احاديث و آيات مقايسه كنيم به اين نتيجه ميرسيم كه بسياري از كارهاي ما الآن از روي ريا و تظاهر است، چون الآن افراد، براي تصدي شغل يا براي دانشگاه يا…گزينش ميشوند، بنابراين همه در صدد اين هستند كه ظاهري موجّه داشته باشند، حال يا با گذاشتن ريش، يا انگشتري به دست كردن، يا شركت در نماز جماعت و جمعه و نشستن در صف اول و يا …، ولي قبلا افراد نماز خوان تنها براي خدا نماز مي خواندند و اين ظاهر سازي شرك خفي است و كمكم به شرك جلي تبديل شده يا ميشود.
يكي از ضررهاي حكومت اسلامي را ميتوان همين مورد بيان كرد كه چون در اين نوع حكومت پاي دين و مذهب در ميان است، پس همه چيز را هم با آن ميسنجند، و افراد هم چون ميبينند اگر ظاهر خود را ديني كنند ميتوانند به دانشگاه راه پيدا كنند يا شغلي داشته باشند، بنابراين كمكم تظاهر و دورويي و ريا در بين مردم رايج شده و دين انسانها رياكارانه شده يا ميشود و اخلاص از بين مردم رخت برميبندد و كمكم تعهد ظاهري بر تخصص واقعي پيشي گرفته و كساني كه متصدي پستي ميشوند تنها تيپ ظاهري دارند و تخصص كافي ندارند و با برنامهريزيهاي نادرست اخلال در جامعه ايجاد ميكنند و نتيجه همان ميشود كه الآن پس از 40 سال از گذشت انقلاب شاهد آن هستيم. اما قبلا چون حكومت ديني نبود براي استخدام يا قبولي دانشگاه، دينداري مهم نبود پس هر كسي كه دين داشت، از روي اخلاص بود نه از روي ريا، و كساني هم كه وارد دانشگاه يا بازار كار ميشدند، متخصص بودند و ميتوانستند بهتر برنامهريزي كنند. البته اين به معناي خوب بودن تمامي كارهاي زمان سابق نيست فعلا بحث رياكاري است كه در حكومت ديني پيش مي آيد و بايد براي رفع آن فكري كرد.
در مورد كشورداري هم همينگونه است، بايد افرادي اداره جامعه را بر عهده بگيرند كه متخصص در اين كار باشند و كشورداري را بدانند، ما در طول اين مدت افرادي را كه در انتخابات براي كشور داري يا قانونگذاري، انتخاب كردهايم به تنها چيزي كه توجه نكردهايم تخصص اين افراد در امر كشور داري يا قانونگذاري است. چگونه است كه وقتي ما بيمار ميشويم براي معالجه به يك پزشك متخصص مراجعه ميكنيم ولي براي كشورداري يا قانونگذاري تخصص را ناديده ميگيريم، در حالي كه اداره كشور مهمتر از معالجه بدن است و بايد تخصص در اين كار حتما لحاظ شود.
به طور مثال اوايل انقلاب افرادي كه غير روحاني بودند يا بد از آب درآمدند، يا ترور شدند و كمكم مردم به اين نتيجه رسيدند كه روحانيون بهتر از بقيه هستند. اما بايد سئوال كرد يك روحاني كه تمام مدت در حوزه بوده و درس دين و قرآن و اخلاق آموخته چگونه ميتواند كشور اداره كند يا قانوني وضع كند؟ چه زماني و كجا علم اين چيزها را آموخته است؟ درست است كه يك روحاني شجاع است و حرف خود را ميزند و به موقع اعتراض ميكند، اما اين دليل نميشود كه خوب هم بتواند كشور را اداره كند. يا در نيروي انتظامي يا ارگانهاي ديگر بتواند مفيد باشد. روحاني چه كاري با نيروي انتظامي يا مشاغل ديگر داشته و دارد، تخصص روحاني گفتن مسئله شرعي، ياد دادن قرآن و تفسير آن به مردم، گفتن درس اخلاق براي مردم و نصيحت كردن آنهاست، و در اين كارها تخصص دارد، كشورداري و قانونگذاري هم متخصص و اهل فن خود را طلب ميكند.
البته من در باره روحانيون گفتم چون خودم يك روحاني هستم، بقيه اقشار هم همينگونه است، هر قشري بايد در حوزه معلومات و تخصص خود فعاليت كند، و از ورود به تخصص ديگران خودداري كند تا اوضاع به روال عادي برگردد و مشكلات كمتر شود.
بايد توجه داشته باشيم كه در انتخابات به تخصص افراد توجه شود، هيچگاه يك مداح خوب نميتواند نماينده مجلس خوب يا عضو خوب شوراي شهر يا رئيس جمهور خوب و يا … شود مگر اين كه در آن كار تخصص لازم را هم داشته باشد. شما ببينيد افراد مجلس خبرگان افراد خوبي هستند ولي چون تخصص نظارتي ندارند كار خود را كه نظارت بر رهبري و ارگانهاي زير مجموعه اوست رها كردهاند و در امور ديگري وارد ميشوند.
پس اشكال اصلي دركشور ما اين است كه تخصص را كنار گذاشتهايم و كار را به دست فيلتر هاي گزينشي سپردهايم و آنها هم فقط به ظاهر افراد و دينداري آنها توجه ميكنند و كاري به تخصص آنها ندارند.
بنابراين هفت ويژگي كه در اين سخن رسول خدا آمده همه يكجا در جامعه ما وجود دارد، و علت اصلي آن هم اين است كه ظلم بزرگي شده و اشياء جاي خود قرار نگرفته است، به تخصصها توجهي نشده و فقط تظاهر به دين و دينداري ملاك قرار گرفته است و كساني هم كه ديندار نبودهاند با ريا و تزوير، خود را در صف دينداران جا داده و با بيتخصصي خود مشكلي بر مشكلات جامعه اضافه كردهاند.
2- يكي ديگر از دلايلي كه ميتواند در به وجود آمدن وضع فعلي مؤثر باشد، طلب كردن مرگ براي ديگران است. ما براي همه طلب مرگ ميكنيم و خود را تافته جدا بافته دانسته و از همه برتر ميبينيم. در حالي كه خداوند، رحمان و رحيم است و ما در نماز بر رحمت خدا تأكيد مي كنيم و پيامبر ما حتي بر هند جگرخوار مرگ نفرستاد و امام حسين(ع) به لشگر دشمن آب داد و خدا در سوره فصلت آيه 34 راه حل جذب دشمن را محبت دانسته است ولي ما اينها را فراموش كرده و پس از نمازها مرگ اين و آن را مي خواهيم . يادمان باشد كه خدا براي كسي عذاب نميخواهد، اگر در جامعه عذاب يا علائم عذاب را ميبينيم علتش خودمان هستيم، و خداوند به خاطر كارهايمان ميخواهد ما را تنبيه و ادب كند تا شايد بيدار شويم. پس بايد به كارهاي خود نگاه كنيم و از بديهايي كه به برخي از آنها اشاره شد توبه كنيم و اشتباهات خود را جبران كنيم و خداوند توبه پذير است و عذاب را از ما برميدارد، ولي مسئله اين است كه بسياري از بزرگان ما يا هنوز به اشتباه پي نبردهاند يا ميترسند كه از اشتباه برگردند و مثلا شعار مرگ را از سر نمازها بر دارند يا متخصصان را بكار گيرند يا تيغ گزينش را از سر دانشگاه و كارها بردارند.
بياييم كارهاي بد خود را چه فردي و چه اجتماعي، ليست كنيم، و از آنها دست برداريم و خداوند هم مسلما رحمتش را به ما ميرساند. خداوند نعمتهاي فراواني در اختيار ما قرار داده است تا از آن استفاده كنيم، اما چون بلد نبودهايم كه چگونه از آن استفاده كنيم، آن را از ما گرفته است.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول كلمات قصار پيامبر (ص):
حديث 129:
« إذا كَثُرَ الزّنا بعدي كَثُرَ موت الفجأة » هنگامي كه زنا بعد از من زياد شود مرگ ناگهاني هم زياد شود.
بعضي اوقات يك روحاني بلد نيست يك حديث را درست معنا كند و همين مسئله باعث ميشود كه آلت دست رسانههاي بيگانه شوند، مثلا از پيامبر (ص) نقل ميكنند كه: پوشيدن شلوار بايد در حالت نشسته باشد و كسي كه ايستاده شلوار بپوشد به بلاي لا علاج گرفتار ميشود. در حالي كه بايد توجه داشته باشند كه اين سفارش به افراد مسن است نه به جوانان. چون افراد مسن اگر در حالت ايستاده شلوار بپوشند ممكن است نتوانند خود را كنترل كنند و زمين خورده و آسيب ببينند و چون پير است آن جراحت يا شكستگي لگن به زودي خوب نشود.
از احاديثي كه قبلا توسط امام جمعه تهران خوانده شده و چون خوب معنا نكرده، مورد اعتراض واقع شده، حديثي است با مضمون همين حديثي كه در اين جلسه مورد بحث است. خطيب نماز جمعه گفته بود: وقتي زنا زياد شود زلزله هم زياد ميشود و زنان را مقصر دانسته بود كه با آرايش كردن و پوشيدن لباس نامناسب شرايط زنا را فراهم ميكنند و رسانههاي بيگانه اين سخنان را مورد تمسخر قرار داده بودند و روز پستان لرزان قرار داده بودند تا ببينند چه جوري با لرزيدن پستان آنان زمين ميلرزد و….
در اين رابطه چند نكته را بايد مد نظر داشتو 1. بايد توجه داشت كه حديث مثل قرآن نيست قرآن حتما كلامي است كه از دو لب پيامبر(ص) خارج شده است و اصلش از نظر سندي قابل مناقشه نيست، اما حديث معلوم نيست از دو لب معصوم صادر شده باشد شايد اصلا صادر نشده و شايد نقل به معنا شده باشد.
مثلا : در عبارت هر زمان خورشيد طلوع كرد روز موجود است يعني طلوع خورشيد علت آمدن روز است. ولي وقتي ميگوييم: هر زمان در مسجد باز شد صداي اذان ميآيد اين دو علت و معلول نيستند ولي قرار گذاشتهاند كه وقت اذان يكي در را باز كند و ديگري نيز اذان بگويد. و چون در را يك نفر باز ميكند و اذان را ديگري ميگويد، ممكن است يك روز در باز شود و اذان گفته نشود يا يك روز اذان گفته شود و در باز نشود اما بيشتر اوقات اين دو با هم هستند.
پس كلمه «إذا» هميشه علت و معلول را نميرساند. پس در اين حديث هم ممكن است زنا علت مرگ ناگهاني نباشد، بلكه زنا دلالت بر شرايطي ميكند كه در آن شرايط مرگ ناگهاني نيز اتفاق ميافتد. و هر دو معلول چيز ديگري باشند. و آن شرايط باعث مرگ ناگهاني ميشود. مثلا زمان ما زنا زياد است مرگ ناگهاني هم زياد است اما فقط زناكاران نيستند كه دچار مرگ ناگهاني ميشوند. زنا به خاطر اين زياد است كه شرايط ازدواج فراهم نيست و جوانان از نظر اقتصادي در فشار هستند و توان ازدواج را ندارند و شرايط ازدواج سخت است و جوانان در اين صورت به دنبال زنا ميروند. پس زياد شدن زنا به خاطر بد بودن شرايط اقتصادي است و نشان دهنده اين است كه چيزها سر جاي خود نيست و شرايط بد اقتصادي باعث ميشود كه به افراد جامعه فشار وارد شود و اين نامتعادل بودن جامعه باعث فشار آمدن به مردم شده و مرگ ناگهاني را به دنبال دارد.
پس در يك جامعهي بيمار زنا و مرگ ناگهاني زياد است.
طور ديگري هم اين حديث را مي توان توضيح داد: زنا به صورت مخفيانه است و چون طرفين نميخواهند كسي بفهمد استرس زياد ميشود و اين استرس باعث سكته ميشود. و طبق اين توضيح زنا موجب سكته زنا كار ميشود ولي عليت مستقيم و بي واسطه نيست. بلكه زنا موجب استرس است و استرس موجب سكته ميشود. به هر حال اگر حديث اين گونه توضيح داده شود ديگر جايي براي تمسخر رسانههاي بيگانه باقي نميماند.[ولي خطيب جمعه اين گونه معنا نميكند زيرا شرايط بد جامعه را خود بوجود آورده است].
پس اين گونه احاديث توضيح آن خيلي سخت است زيرا اولا نبايد گفت كه حتما پيامبر اين گونه فرموده است و ثانيا بايد گفت شايد منظور ايشان يكي از اين چند موردي است كه بيان شد و شايد پيامبر (ص) از اموري اطلاع داشته كه ارتباطي بين زنا و مرگ ناگهاني وجود دارد كه ما از آن بياطلاع هستيم.
« و إذا طُفِفَ المكيال أخذهم الله بالسنين و النقص » مكيال اسم آلت است يعني ابزار كيل كردن.
وقتي كه كم فروشي شد خدا آنها را به قحطي و كمبود گرفتار ميكند.
شايد اين هم از امور غيبي است كه ما رابطه علي و معلولي آن را نمي دانيم و شايد بتوان گفت اگر كم فروشي باب شد احتياج به ناظر وجود دارد و اين ناظر هزينه دارد و اگر ناظر با كم فروش هماهنگ شد نياز به ناظر ديگري دارد و همينطور تا آخر و هر ناظري احتياج به حقوق دارد و هزينه زيادي صرف اين كار شده و چون كار توليدي نشده و بيشتر پولها صرف كارهاي خدماتي شده، گراني ايجاد ميشود و با گران شدن كم فروشي بيشتر ميشود و نظارت بيشتري ميطلبد و ….قحطي به وجود ميآيد. الآن هم پولهاي كشور ما بيشترش صرف همين كارها ميشود. چون دزدي زياد شده است و معمولا پولها هزينه ميشود براي نظارت كردن.
به جاي نظارت و تشديد آن بايد ديد چرا كم فروشي كرده يا چرا دزدي كرده؟ آن مشكل را بايد حل كرد. مشكل يا فقر است يا بيكاري يا هواي نفس. و هر سه با نظارت تشديد ميشود. بايد افزايش كار و افزايش توليد داشت تا ثروت توليد شود و آنگاه با توصيه و درس اخلاق وجدانها را بيدار كرد. و با قانون هواي نفس را كنترل كرد. اما تا فقر باشد پيرو هواي نفس از مضطر قابل تشخيص نيست و مجازات مضطر نتيجه عكس دارد . و درس اخلاق بي اثر است
« و إذا مَنَعوا الزّكاةَ مُنِعتْ الارضُ بركاتها من الزّرع و الثّمار و المعادن» و هنگامي كه زكات داده نشود، زمين بركت خود را از زراعت و ميوه و معدن منع ميكند.
زمين از آن خدا و به فرمان خداست و فقيران بندگان خدايند وقتي زكات داده نشد شايد خدا زمين را از دادن بركات منع ميكند. زيرا مقدم و تالي ممكن است، علت و معلول غيبي داشته باشد كه ما ندانيم، يعني همانطور كه صدقه باعث طولاني شدن عمر ميگردد، زكات هم چون نوعي صدقه است وقتي پرداخت نشود ممكن است در زراعت و معدن دچار مشكل شويم. و يا ممكن است گفته شود وقتي زكات داده نشود فقرا ساكت نمينشينند و با اذيتهاي خود باعث از بين رفتن زراعت و معدن شوند.
در قرآن كريم همانطور كه خداوند روي نماز تاكيد كرده روي زكات هم تاكيد نموده است، يعني همانگونه كه نماز وسيله ارتباط بين خداوند و بنده است، زكات هم وسيله ارتباط بين بندگان خداست و رابطه بين بندگان خدا را بهبود ميبخشد.از سوي ديگر ما بايد قبول كنيم كه در جهان چيزهايي است كه از آن خبر نداريم و جهان هم دست خداست و اگر گوشهاي از آن را درست عمل نكرديم، نظم جهان از بين ميرود.
البته بايد توجه داشته باشيم كه منظور از زكات آن چيزي نيست كه در رسالهها آمده است، كه تنها بر كشاورزان و دامداران واجب باشد و امروزه بر صنعتگران و ساير ثروتمندان واجب نباشد،تازه اگر زكاتمان را دادهايم و با اين حال ديديم همسايه ما گرسنه است بايد به او كمك كنيم به هر عنواني كه باشد يا به عنوان خمس يا زكات يا چيز ديگر.
« و إذا جاروا في الحكم تعاونوا علي الظلم و العدوان » وقتي در حكم جور كردند، بر ستم و دشمني كمك كردهاند.
( جور= از حق ميل كردن ) قاضي بايد به عدل حكم كند و اگر به يك طرف مايل شد آن وقت به ظلم و دشمني تعاون كرده است.
قاضي اگر به نفع پولدار و زوردار، به خاطر پول و زورشان حكم كند و ميداند كه آنها ظلم كردهاند، در اين صورت قاضي با ظلم و جور تعاون و همكاري كرده است. اگر قاضي به جاي اينكه چشمش به ترازوي عدالت باشد چشمش به دست و زبان پولداران و زورداران باشد او به ظلم ياري كرده است.
حضرت علي (ع) ميفرمايد: اگر همه آسمانها و افلاك را به من بدهند تا يك پوسته جو را به ظلم از دهان مورچهاي بگيرم، اين كار را نخواهم كرد.
پس نه قاضي ظالمانه حكم كند و نه حاكم به ظالم كمك كند كه در اين صورت تعاون به ظلم ميشود.
« و إذا نقضوا العهود سلّط الله عليهم عدوّهم » و هر گاه پيمانها و قراردادها را نقض كردند، خداوند دشمنان آنان را بر آنان مسلط گرداند.
پيمان ممكن است بين افراد جامعه باشد، يا بين زن و شوهر يا بين بنده و خداوند. مثلا نذري كردهايم بايد به آن عمل كنيم، اگر عمل نكرديم شيطان بر انسان مسلط ميشود. اگر عهد بين زن و شوهر از بين برود اعتماد از بين رفته و دشمن جني و انسي مسلط ميشود. اگر عمل به عهد و پيمان بين افراد جامعه از بين رفت، كدورت ايجاد شده و اتحاد و همبستگي مردم از بين ميرود.
شايد اين داستان را شنيده باشيد كه: روزي هفت باجناق با هم به سفر ميرفتند در بين راه سه دزد به آنها حمله كرده و اموال آنها را غارت كردند، وقتي آنها به شهر برگشتند و واقعه را شرح دادند مردم به آنها گفتند: چرا شما با اين كه تعدادتان بيشتر بود نتوانستيد بر آنها غلبه كنيد؟ در جواب گفتند چون ما با هم متحد نبوديم ولي دزدان با هم اتحاد داشتند.
جامعهاي كه در آن رابطهاي بين افراد قوي نباشد، اموالشان به دست افراد شرور ميافتد. مثلا وقتي بين خواهر و برادر نزاع باشد، ارثي كه به آنها رسيده است مجبور ميشوند به قيمت ارزان و با آبروريزي بفروشند، اما اگر بينشان كدورتي نباشد و متحد باشند مال خود را به راحتي و با قيمتي مناسب ميفروشند.
« و إذا لم يأمروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر، و لم يتبعوا الأخيار من اهل بيتي سلّط الله عليهم أشرارهم فيدعو عند ذلك خيارهم فلايستجاب لهم»
و هنگامي كه امر به معروف و نهي از منكر نكردند، و از خوبان اهل بيت من پيروي نكردند، خداوند اشرار را بر آنها مسلط گرداند و انسانهاي خوب دعا ميكنند اما دعاهايشان مستجاب نميگردد.
مثلا در زمان امام حسن (ع) مردم به پيروي از امام كه كار پسنديدهاي بود امر نكردند و از تفرقه و مزدور شدن همديگر را نهي نكردند و از ايشان پيروي نكردند در نتيجه معاويه بر آنها مسلط شد و ظلم و ستم فراواني بر آنها روا داشت.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 131:
« و قال (ص): لا يدخل الجنة الّا من كان مسلماً،» رسول خدا (ص) فرمودند: جز مسلمان كسي ديگر وارد بهشت نميشود. منظور از مسلمان افرادي مثل ما نيست، بلكه مسلمان يعني كسي كه در برابر امر خدا تسليم شده است. در قرآن آمده است كه حضرت يعقوب (ع) به فرزندان خود سفارش ميكند كه: « لا تموتون الّا و أنتم مسلمون » شما از دنيا نرويد مگر اين كه تسليم خدا باشيد.
« فقال أبوذر: يا رسول الله و ما الإسلام؟ قال: الإسلام عريان و لباسه التقوي،» پس ابوذر سئوال كرد: اي رسول خدا اسلام چيست؟ پيامبر (ص) فرمودند: اسلام يك كلمه است و عريان و برهنه است و لباس آن تقوا است. پس اسلامي انسان را به بهشت ميبرد كه در آن تقوا باشد.
« و شعاره الهُدي، و دثاره الحياة، و ملاكه الورع، و كماله الدّين، » « شعار يعني لباسي كه به بدن ميچسبد بر خلاف دثار كه روي لباسهاي ديگر است مثل ردا. »
پس كسي به بهشت ميرود كه هدايت شده باشد و حياء هم داشته باشد و ملاك اسلام پارسايي است و فرد نبايد بيگدار به آب بزند و هر كاري را انجام ندهد. و كمال اسلام اين است كه دين داشته باشد و مسيرش مشخص باشد و كارش داراي برنامه و حساب و كتاب باشد.
« و ثمرته العمل الصالح، » و ثمره آن عمل صالح باشد، درست نيست كه مسلمان با غير مسلمان يكي باشد، بلكه تفاوت دارند و تفاوت آن هم در عمل صالح است. اگر عمل ما از عمل غير مسلمان بدتر باشد به خود وعده بهشت ندهيم.
« و لكلِّ شئٍ أساس، و أساس الإسلامِ حُبُّنا أهل البيت» و هر چيزي اساسي دارد و اساس اسلام اين است كه ما اهل بيت را دوست داشته باشيد. منظور از دوست داشتن اين است كه تلاش كنيم مثل آنان باشيم و آنها را الگوي خود قرار دهيم، نه اين كه فقط قربان صدقه آنان برويم و علي علي يا حسين حسين بگوييم و هر كاري كه دوست داشتيم و دلمان خواست انجام بدهيم.
مثلا ببينيم ائمه عليهم السلام در طول عمر خود چقدر دروغ گفتهاند و ما چقدر دروغ ميگوييم، يا اين كه آنها با اين كه دشمنان زيادي داشتند، به كسي فحش و ناسزا نميدادند، ولي ما الآن به همه فحش و ناسزا ميدهيم. با توجه به اين مطالب دوست داشتن به حرف نيست بلكه به عمل است و اگر واقعا ائمه را دوست داشته باشيم بايد كمي رنگ و بوي آنها را به خود بگيريم.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث132:
« و قال (ص): من طلب رضي المخلوق بسخط الخالق سلّط الله عزّ و جلّ عليه ذلك المخلوق » رسول خدا (ص) فرمودند: كسي كه رضاي مخلوق را به قيمت خشم خداوند بجويد، خداوند همان مخلوق را بر او مسلط ميكند. مثلا براي اين كه فرزندانمان در پيري هواي ما را داشته باشند، دروغ ميگوييم يا دست به كار خلافي ميزنيم، همين فرزندان در پيري بر پدر و مادر خود مسلط ميشوند و نه تنها مال آنها را تصاحب ميكنند بلكه آنان را به خانه سالمندان ميبرند. و علاوه بر همه اينها پدر و مادر دچار عذاب وجدان خواهند شد. پس سعي كنيم راه خود را درست برويم و براي به دست آوردن رضايت مخلوق دست به گناه نزنيم كه خشم خدا در آن است.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 133:
« و قال (ص): إنَّ الله خَلقَ عبيداً مِنْ خلقه لِحوائجِ الناس يرغبون في المعروف و يعدّون الجود مجداً، و الله يحبّ مكارم الأخلاق »
خداوند بندگاني را خلق كرده كه به درد مردم ميرسند و مشكل آنها را حل ميكنند و هر كجا گرفتاري را ديدند براي رفع گرفتاري او اقدام ميكنند. اين افراد شيفته كار خوب هستند و سخاوت و پول خرج كردن را نشانه بزرگواري و عظمت ميدانند، و خداوند مكارم اخلاق و اخلاق نيك را دوست دارد. در مقابل بعضي افراد هستند كه نسبت به گرفتاري ديگران بيتفاوت هستند.
عدهاي كمك كردن به فقير را دوست نميدانند و بيتفاوت از كنار آنان ميگذرند. همه ما ميتوانيم با تمرين كردن مثل افرادي باشيم كه در صدد حل مشكلات ديگران هستند و به ياري ديگران بشتابيم.
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 134:
« و قال (ص): إنَّ عباداً يفزع إليهم الناس في حوائجهم، اولئك هم الآمنون من عذاب الله يوم القيامة »
رسول خدا (ص) فرمودند: همانا خداوند بندگاني دارد كه مردم در رفع گرفتاريها به آنان پناه ميبرند و آنها را به عنوان افرادي خيّر ميشناسند، اين افراد روز قيامت از عذاب الهي در امان هستند.
رفع گرفتاري را ميتوان به كمك كردن به افرادي كه وضع مالي خوبي ندارند مثال زد. در جامعه بعضي از افراد هستند كه مردمي كه مشكل دارند خودشان به آنها مراجعه ميكنند و آنها را حلّال مشكلات خود ميدانند. اين افراد در روز قيامت از عذاب الهي در امان هستند.
البته افرادي هستند كه خمس وزكات خود را ميدهد اما حاضر نيستند اضافه بر آن چيزي به مردم فقير بدهند، معلوم نيست اين حديث شامل آنها بشود.
اين حديث و حديث قبلي را ميتوان در هم ادغام كرد. ما بايد توجه داشته باشيم كه همواره حوادثي زندگي ما انسانها را تهديد ميكند كه بعضي از آنها خودخواسته و بعضي از آنها خود نخواسته است. در مورد دسته دوم بايد تلاش كنيم كه به كمك اين افراد بشتابيم و فقط به فكر اين كه براي فرزندان خود مالي را به جا بگذاريم نباشيم چون معلوم نيست كه فرزندان به درد پدر و مادر خود برسند، ما بايد همهي مردم را فرزندان خود بدانيم، چون همه در يك جامعه هستيم و مثل سرنشينان يك كشتي، كه سرنوشت همه به هم گره خورده است و اگر مشكلي براي فردي در جامعه پيش بيايد عواقب آن گريبانگير همه خواهد شد.
به نام خداوند مهربان
حديث 135:
« و قال (ص): إنَّ المؤمن يأخذ بأدب الله، إذا أوسع الله عليه إتّسع، و إذا أمسك عنه أمسك » رسول خدا (ص) فرمودند: همانا مؤمن از خدا ادب ميگيرد. وقتي خداوند به او وسعتي داد او هم به ديگران كمك ميكند و هر گاه خدا به او چيزي نداد او هم به مردم چيزي نميدهد. ( اما معناي قسمت آخر حدبث را نميدانم. چون خدا ناداري ندارد.)
خداوند دارد و به همه به وفور نعمت داده است، پس انسان مؤمن هم بايد به ديگران از آن نعمتها به وفور بدهد. اگر در جايي ميبينيم نعمت كم است، خداوند كم نداده است، بلكه ستمكاران آنها را از بين بردهاند.
لازم نيست يك فرد ستمكار، حتما قلدر باشد، بلكه انساني با جهالت خود ميتواند ظلم كند و با تصميمات جاهلانه خود نعمتهاي خداوند را از بين ببرد كه در اين صورت نه خودش از آن نعمتها استفاده كرده است نه گذاشته است ديگران استفاده كنند.
مرحوم شهيد مطهري در كتاب علوم اسلامي آورده است: دو عارف به هم رسيدند، يكي از ديگري پرسيد در چه حالي هستي؟ گفت: اگر چيزي بود ميخورم و اگر نبود صبر ميكنم. عارف اول در جوابش گفت: سگان هم چنين كنند. بعد عارف دوم از اولي سئوال كرد تو در چه حالي هستي؟ گفت اگر داشتم انفاق ميكنم و اگر نداشتم صبر ميكنم.
ما بايد روحيه انفاق را در خود بالا ببريم و به اين فكر نكنيم كه بالاخره ما خرجي خود را به دست ميآوريم، ديگران هر چه ميخواهند بكنند. اگر خرج ما ميرسد پس همسايه كه ندارد چه كند؟
در شعرهاي دوران دبستان ميخوانديم كه به فردي كه رنگ صورتش زرد بود اما فقير نبود علت را سئوال كردند، در جواب گفت:
من از بينوايي نيَم روي زرد غم بينوايان رُخَم زرد كرد
به نام خداوند مهربان
تحف العقول حديث 136:
« و قال (ص): يأتي علي الناس زمان لايبالي الرّجل ما تلف من دينه إذا سلمت له دنياه» روزگاري ميرسد كه براي انسان در صورتي كه دنيايش تأمين باشد، تلف شدن دينش مهم نيست و براي دينش ارزشي قائل نيست.
در اين حالت انسان به خاطر دنيايش دروغ ميگويد يا دست به گناهان ديگر ميزند و برايش مهم نيست، و ميگويد پول من برسد، دين به من ربطي ندارد و هر چه ميخواهد بشود.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) حديث 136:
« و قال (ص): يأتي علي الناس زمان لايبالي الرجل ما تلف من دينه إذا سلمت له ديناه »
رسول گرامي اسلام (ص) فرمودند: زماني ميرسد كه فرد آنچه از دينش طلب ميشود برايش مهم نيست وقتي كه دنيايش سالم باشد.
در اين صورت دين برايش مهم نيست و فقط مهم دنيا است و اگر در دين هم تحريفي بشود براي چنين فردي اهميت ندارد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) حديث 137:
« و قال (ص): إنْ الله جعل قلوب عباده علي حبِّ من أحسن إليها و بغض من أساء إليها»
خداوند دل بندگانش را اينطور قرار داده است كه اگر كسي به آنها خوبي كرد از او خوششان ميآيد و اگر به آنها بدي شود از او بيزار ميشوند. پس هم طبيعت و هم فطرت انسان اينگونه است كه خوبي كردن محبت و دوستي ميآورد و بدي كردن دشمني و كينه.
مثلا در يك پلاستيك هر چيزي ريخته شود آن را قبول ميكند، اما معده انسان اينگونه نيست كه همه چيز را قبول كند، چون طبيعت انسان چنين اقتضايي را ندارد، البته انسان با تلاش فراوان ميتواند طبيعت خود را فاسد كند و خود را به چيزهاي بد عادت دهد، به طور مثال طبيعت انسان اول سيگار كشيدن را قبول نميكند اما انسان با تكرار اين كار ميتواند طبيعتش را تغيير داده و سيگار كشيدن را بپذيرد.
در مورد فطرت هم همينگونه است، طبيعت اقتضاء ميكند كه با ديدن كاري خوب از فردي مجذوب او شويم و با ديدن كار بد بر عكس. اما بعضي مواقع شيطان بر انسان مسلط شده و او را دعوت به كار بد ميكند و انسان كاري را خلاف فطرت خود انجام ميدهد، به همين دليل است كه الآن شاهد كارهاي خلاف زيادي در جهان هستيم.
با دقت در اين حديث ميتوانيم خود را محك بزنيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) حديث 138:
« و قال (ص): إذا فعل أمّتي خمس عشرة خصلة حلّ بها البلاء،» رسول گرامي اسلام (ص) فرمودند: اگر 15 خصلت و ويژگي در امت من باشد به بلا دچار خواهند شد.
« قيل: يا رسول الله ما هنَّ؟ » گفته شد آن ويژگيها چيست؟
« قال أخذوا المغنم دولا، و الأمانة مغنماً، و الزكوة مغرماً،» فرمودند: 1- درآمد و پول دست افرادي خاص دست به دست بگردد. 2- و سپرده و امانت غنيمت به حساب آيد، و از امانت استفاده شود. ( مثل كاري كه الآن بانكها انجام ميدهند كه پول مردم را به امانت ميگيرند و از پول مردم استفادههاي زيادي ميبرند نه اين كه آن را نگه دارند. )
3- زكات دادن را غرامت و زيان به حساب آوردند و پرداخت آن را كاري خسارت بار به حساب آورند.
بايد توجه داشته باشيم كه در جامعه همواره افرادي فقير هستند كه بايد به آنها از طريق زكات كمك شود، تا با اين كار هم امور آنان اصلاح شود و هم اين كه بعدا اين افراد به انسانهايي عقدهاي تبديل نشوند كه براي عقدهگشايي خود در صدد ضربه زدن به ديگران برآيند، و از طرف ديگر براي فرد پرداخت كنند هم اين فايده را دارد كه بخلش تمام ميشود و دست دهنده پيدا ميكند.
« و أطاعَ الرّجلُ زوجته و عقَّ أُمه، » 4- مرد مطيع همسرش باشد و عقلش دست او باشد و خودش نتواند تصميمي بگيرد و از طرف ديگر مادرش را نافرماني كند.
« و برّ صديقه و جفاه أباه، » 5- به دوستش نيكويي كند و به پدرش جفا كند. الآن در زمان ما هم درست همينطور است، جوانان حرف دوستان خود را ميپذيرند و نافرماني پدر را ميكنند.
« و إرتفعت الأصوات في المساجد،» 6- صداها در مساجد بالا رود، در حالي كه مسجد جاي ذكر و دعا است. الآن هم در مساجد كارهايي ديگر غير از ذكر خدا و دعا انجام ميشود، مثلا روضهها و برنامههايي ديگر در اين مكانها برگزار ميشود كه به نظر من اين كارهاي سر و صدا دار بايد در حسينيهها برگزار شود.
« و اُكرم الرجل مخافة شرّه » 7- و زماني كه فردي مورد احترام قرار گيرد به خاطر اين كه شري نرساند.
« و كان زعيم القوم أرذلهم،» 8- و پيشواي مردم پستترين افراد جامعه باشد. به فكر خود و خويشان خود باشد، به فكر اختلاس و تقلب و .. باشد و به درد مردم نرسد.
« و إذا لبس الحرير، » 9- و هنگامي كه لباس حرير پوشيده شود. ( شايد منظور اين است كه افراد در ناز و نعمت باشند و با پوشيدن لباس نازك ناز و نعمت خود را نشان ميدهند، البته شايد منظور در ناز و نعمت بودن مسئؤلين جامعه باشند. )
« و شربت الخمر،» 10- و شراب نوشيده شود. حرمت نوشيدن شراب در قرآن و احاديث آمده است، اما الآن در زمان ما اين كار به راحتي در كشور اسلامي ما انجام ميپذيرد.
« و إتخذ القيان المعازف، » 11- و رقاصهها و مطربها را به كار گيرند و براي آنان براي اجراي برنامه هايشان حقوقي در نظر گرفته شود.
« و لعن هذه الاُمة أوّلها،» 12- و آيندگان امت، گذشتگان خود را لعنت كنند. معمولا مردم براي پدران خود طلب رحمت ميكنند، ولي زماني ميشود كه افرادي به خاطر كارهاي پدران خود آنها را لعنت ميكنند كه چرا فلان كار را كردهاند.
فليترقبوا بعد ذلك ثلاث خصال: ريحاً حمراء و مسخاً و فسخاً. » وقتي چنين شد بايد منتظر سه بلا باشند:
1- باد قرمز: معلوم نيست آيا باد با خود ريزگرد قرمز ميآورد يا خير؟
2- مسخ شدن انسانها: مردم قيافه انسان دارند اما خوي وخصلت حيواني دارند و در قلب آنان از چيزي از صفات انساني وجود ندارد.
3- از هم پاشيدن جامعه: كسي ديگر به فكر كسي نيست و هر كسي به فكر خودش است و مردم جامعه با يكديگر همكاري ندارند.
البته بايد توجه داشت كه اين عذابها بر كل جامعه وارد ميشود، اما هر فردي ميتواند خودش به تنهايي درست زندگي كرده و اهل بهشت باشد.
به نام خداوند مهربان
تحف القول، كلمات قصار پيامبر (ص) حديث 139:
« و قال (ص): الدّنيا سجن المؤمن و جنّة الكافر » رسول خدا (ص) فرمودند: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است.
اين حديث در جاهاي ديگر هم آمده است، اما ادامه هم دارد، كه از امام يا پيامبر ( سلام الله عليهم ) سئوال ميشود: چطور چنين چيزي ممكن است در حالي كه ما بعضي از انسانهاي مؤمن را ميبينيم كه در ناز و نعمت زندگي ميكنند، و برخي كافران در دنيا در سختي و رنج هستند؟
جواب داده شده است كه: اگر مؤمن جايگاه خود را در آخرت ببيند متوجه ميشود كه اين دنيا با همهي ناز و نعمتش باز هم زنداني بيش نيست، و كافر هم همينطور است يعني اگر جايگاه خود را در آخرت ببيند متوجه ميشود كه آخرتش برايش زنداني بيش نيست و دنيا با همه سختيها برايش بهشت است.
البته بايد توجه داشت كه كافر به كسي گفته ميشود كه حق را ميپوشاند و ميداند چيزي حق است ولي به خاطر منافع خوش آن را كتمان ميكند. ما هم ممكن است به نوعي كافر باشيم، وقتي كه حق را بفهميم و پا روي آن بگذاريم. ( كُفر يعني پوشاندن و كافر يعني پوشاننده )
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 140:
« و قال (ص): يأتي علي الناس زمان يكون الناس فيه ذئاباً، فمن لم يكن ذئباً، أكلته الذئاب »
رسول گرامي اسلام (ص) فرمودند: روزگاري بر مردم آيد كه همه گرگ باشند و هر كس گرگ نباشد گرگهاي ديگر او را ميخورند.
رسول خدا (ص) با اين حديث وضع آينده را پيشگويي كردهاند.
گفته شده: گرگها وقتي گرسنه هستند و غذايي براي خوردن نداشته باشند، در بيابان دور هم جمع ميشوند و به هم چشم ميدوزند و منتظر هستند تا يكي از آنها چشمش روي هم برود، آنگاه همه حمله كرده و او را ميخورند.
امروزه در دنياي فعلي هم مردم همينگونهاند و در صدد ضربه زدن به يكديگر هستند، مثلا اگر كسي از ديگري چكي داشته باشد به صورتهاي مختلف او را اذيت ميكند. البته بايد توجه داشته باشيم كه در آينده ممكن است وضع بدتر از اين هم بشود.
بايد توجه داشته باشيم كه اين حديث، ما را به گرگ بودن تشويق نميكند، بلكه ميخواهد وضعيت آينده را پيشبيني كند كه رابطه سالمي در بين مردم برقرار نيست، و ما الآن تا حدودي شاهد اين اوضاع هستيم به خصوص در شهرهاي بزرگ كه معمولا افراد سعي دارند سر ديگران كلاه بگذارند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 141:
« و قال (ص): أقلُّ ما يكون في آخرالزمان أخٌ يوثق به أو درهم من حلال »
در آخر زمان كمترين چيزي كه ميتواني داشته باشي، برادري است كه به او اعتماد داشته باشي و رازت را به او بگويي يا يك درهم حلال است. ( چون همه اموال شبهه ناك است )
نقل شده است كه فردي دعا ميكرد كه « اللهم ارزقني رزقا حلالا » يعني خدايا به من روزي حلال عطا كن. شخصي ديگر به او گفته بود تو با اين نحوه دعا روزي خودت را قطع ميكني، چون الآن روزي حلالي پيدا نميشود بلكه بايد دعا كني « اللهم ارزقني رزقا واسعا » خدايا روزي وسيعي به من عطا كن و كاري به حلال و حرامش نداشته باش.
حل سئوال اين است در اين زمانه با اين شرايط چه بايد كرد؟ حديث بعدي راه كار را به ما نشان ميدهد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 142:
« و قال (ص): إحتَرِسوا من الناس بسوء الظن » با بد گماني به مردم خود را نگهداري كنيد.
به طور مثال اگر فردي از شما پولي را قرض ميخواهد، احتمال دهيد كه او پول را برنميگرداند، به همين دليل محكمكاري كنيد، يعني يا از او وثيقهاي بگيريد يا به او پول ندهيد كه بعدا بخواهيد دنبال پول خود بدويد. همينطور براي ضامن شدن براي وام ديگران هم محكمكاري كنيد و هر كسي كه از شما خواست ضامنش شويد قبول نكنيد. چون اتفاقاتي در زمان ما به واسطه همين اعتماد بيجا افتاده است و افرادي در مخمصه افتاده و مال خود را از دست دادهاند.
البته بايد توجه داشت كه زماني ميتوان به ديگران حُسن ظن داشت كه مردم خوب باشند و به فكر فريب يكديگر نباشند، اما الآن كه معمولا افراد در صدد فريب همديگر هستند، جايي براي اعتماد و حُسن ظن باقي نميماند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 143:
اين حديث به حديثهاي قبلي كمك ميكند.
« و قال (ص): إنما يدرك الخير كلّه بالعقل و لا دينَ لِمن لا عقلَ له »
به وسيله عقل ميتوان به همه خيرها دسترسي پيدا كرد و هر كسي عقل ندارد دين هم ندارد.
مثلا وقتي ميبينيم كه بسياري افراد در فكر اختلاس و دزدي هستند بايد عقل خود را به كار برد و مواظب خودمان باشيم كه فريب نخوريم. يا وقتي جنس ارزاني را در بازار ميبينيم فكر كنيم ممكن است تقلبي باشد، يا ممكن است جنس دزدي باشد كه آن را ارزان ميفروشند. خريدن جنس دزدي علاوه بر اين كه حرام است ممكن است باعث دردسر ما هم بشود.
همه اين مشكلات با به كار بردن عقل حل ميشود. پس بايد هم خودمان عاقل باشيم و هم خانواده خود را عاقل بار بياوريم.
در اين حديث آمده كسي كه عقل ندارد دين هم ندارد. مثلا ممكن است كسي با ظاهري موجه، با ريش و تسبيح و پيشاني پينه بسته كلاه برداري كند و اين كارش باعث بد بيني عدهاي به دين شود، بايد توجه داشت كه ظاهر را به راحتي ميتوان تغيير داد ولي در اين گونه موارد انسان عاقل دقت ميكند و با اين چيزها فريب نميخورد و جلو راههاي فريبكاري را ميگيرد و نميگذارد كه ديگران او را فريب دهند.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 144:
« و أثني قوم بحضرته علي رجل حتي ذكروا جميع خصال الخير،» گروهي نزد پيامبر (ص) از كارهاي خوب فردي تعريف كردند و از تلاشش در عبادت كردن صحبت كردند.
« فقال رسول الله (ص): كيف عقل الرجل؟ فقالوا: يا رسول الله (ص) نخبرك عنه باجتهاده في العبادة و أصناف الخير، تسألنا عن عقله،» پس رسول خدا (ص) پرسيدند: عقل آن مرد چگونه است؟ آنها گفتند اي رسول خدا، ما از تلاش او در عبادت و كارهاي خوبش ميگوييم و تو از عقلش از ما سئوال ميكني؟
« فقال (ص): إنَّ الأحمق يصيب بحمقه أعظم من فجور الفاجر» پس آن حضرت فرمود: احمق از روي حماقت و ناداني به مردم و يا خودش ضربهاي بزرگتر از ضربه فرد فاجر و بدكار ميزند.
شخصي كه احمق است، هرچند هم كه اهل عبادت باشد زياني به دين و جامعه وارد ميكند كه فرد فاجر چنين زياني را وارد نميكند.
در كتابهاي درسي قديم داستاني بود به نام « دوستي خاله خرسه »، كه ماجرا از اين قرار بود كه فردي با خرس دوست و آن خرس او را بسيار دوست داشت، روزي كه آن فرد خوابيده بود مگسهايي روي صورتش مينشستند و مزاحم خواب او ميشدند، خرس هم كه اين فرد را بسيار دوست داشت براي راحت شدن دوستش از شر مگسها، تخت سنگ بزرگي را برداشت و به روي مگسهايي كه روي صورت دوستش نشسته بودند انداخت و با اين كار باعث كشته شدن دوستش شد با اين كه اين كار را از روي محبت انجام داده بود.
نقل شده در جريان وقايع كربلا وقتي كه اسرا را به شام بردند، فردي كه بسيار اهل عبادت بود و بيشتر وقت خود را در مسجد در حال عبادت سپري ميكرد، وقتي خبر ورود اسرا را به شام شنيد از مسجد خارج شده و گفت بهتر است براي ثواب بيشتر زخم زباني به اسرا بزنم، اين كار اين فرد از روي حماقت بود چون اسير چه مسلمان باشد چه كافر، آنقدر ناراحتي دارد كه سفارش شده به اسرا مهرباني كنيد تا اگر كافر هستند جذب دين شوند.
پس بايد تلاش كنيم كه پيوسته عقل خود و اطرافيانمان را رشد دهيم، درست است كه عبادت خوب است اما اين عبادت وقتي ارزشش بيشتر ميشود كه همراه با عقل باشد.
در مورد حضرت علي (ع) كه گفته شده خيلي عبادت ميكرد به اين معني نيست كه هميشه در حال عبادت بود، چون ايشان بايد به امورات كشور هم ميرسيد، بلكه فضل عبادت او بر عبادت ديگران به اين خاطر بود كه عبادتش از روي عقل بود. پس بايد عقل خود را بالا ببريم تا ارزش عبادتمان هم بيشتر شود.
« و إنّما يرتفع العباد غداً في الدرجات و ينالون الزلفي من ربهم علي قدر عقولهم. » بندگان خدا، فرداي قيامت به اندازه عقلهايشان در درجات بهشتي بالا ميروند و به مقام قرب پروردگارشان ميرسند.
پس اگر ميخواهيم از مقربين درگاه الهي باشيم بايد عقل خود را بالا ببريم.
در كتاب اصول كافي آمده است كه فردي بسيار عبادت ميكرد، روزي فرشتگان از خداوند خواستند كه درجات آن فرد عابد را به آنها نشان دهد، وقتي درجات او را ديدند متوجه شدند كه خيلي درجهاش پايين است وفتي علت را از خداوند پرسيدند، خدا به آنان فرمود: چند شبانه روز با اين فرد نشست و برخاست كنيد تا متوجه شويد. آنها اين كار را انجام دادند و روزي در زمان استراحت از آن فرد عابد سئوال كردند در اينجا مشكلي نداري؟ گفت چرا اگر خداوند الاغش را ميفرستاد تا از علفهاي اينجا بخورد اين علفها هم به هدر نميرفت. ملائكه وقتي اين حرف را شنيدند متوجه پايين بودن درجات اين فرد شدند، چون او خداوند را كسي ميدانست كه داراي الاغي است و شناختش نسبت به خداوند در همين حد بود.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 145:
« و قال (ص): قسّم الله العقل ثلاثة أجزاء، فمن كُنَّ فيه كمل عقله، و من لم يكن فلا عقل له: حُسن المعرفة لله، حُسن الطاعة لله، و حُسن الصبر علي أمر الله. »
رسول خدا (ص) فرمود: خداوند عقل را به سه قسمت تقسيم كرده است، كه هر كس هر سه قسمت را داشته باشد عقلش كامل است و هر كسي كه هيچكدام را ندارد، اصلا عقلي ندارد:
1- خوب خدا را بشناسد. متاسفانه در زمان ما اصلا بحثي از خداشناسي نميشود، فضائل ائمه عليهم السلام بيان ميشود، اما هيچ بحثي از خدا شناسي نميشود.
2- خوب خدا را اطاعت كند. بعضي اوقات ما خدا را عبادت ميكنيم و فكر ميكنيم كه خدا انباري دارد و عبادتهاي ما را در آن ذخيره ميكند و هر چه انبارش پرتر باشد بيشتر خوشحال ميشود. اطاعت به اين معنا نيست. بلكه اگر خدا را خوب بشناسيم ميفهميم كه همه عبادتها براي خودمان و به نفع خودمان است.
3- بر كاري كه از جانب خدا به ما ميرسد صبر داشته باشيم، البته نه تنها صبر بلكه حُسن صبر هم داشته باشيم، يعني در مورد حوادثي كه پيش ميآيد آن را از جانب خداوند بدانيم و حسن صبر داشته باشيم و بدانيم كه حتما آن اتفاق به نفع ما بوده است. البته بعضي اوقات اتفاقاتي ميافتد كه عاملش خودمان هستيم و نبايد آن را به خدا نسبت بدهيم و بگوييم خدا خواسته است چنين اتفاقي بيفتد.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 146:
« و قدم المدينه رجلٌ نصرانيٌّ من أهل نجران و كان فيه بيان و له وقار و هيبة، » شخصي نصراني از اهالي نجران وارد مدينه شد، در حالي كه زباني گويا و وقار و هيبتي داشت و داراي ظاهري آراسته بود.
« فقيل: يا رسول الله ما أعقل هذا النصراني؟! » پس به پيامبر عرض شد: اي رسول خدا (ص)، اين نصراني چقدر عاقل است؟! « ما أعقل » كلمهاي است كه براي تعجب به كار ميرود
« فزجر القائل و قال: مه إنَّ العاقل من وحّده الله و عمل بطاعة » پس رسول خدا (ص) گوينده را نهي كرد و فرمود: ساكت باش، همانا عاقل كسي است كه خدا را يگانه بداند،( نه اين كه براي خدا شريكي قائل شود،) و اطاعت او را انجام دهد.
ميدانيم كه مسيحيت قائل به تثليث هستند يعني به وجود سه خداوند اعتقاد دارند كه اين عقيده باطل است چون اگر بيشتر از يك خدا در جهان باشد در بين آنها اختلاف به وجود ميآيد و نظم جهان از بين ميرود.
پس كسي كه خدا را يگانه نداند عاقل نيست، بعضي اوقات ما هم همينگونه هستيم يعني خدا را خالق خوبيها ميدانيم و شيطان را خالق بديها، يا اين كه بعضي از مردم ميگويند اول خدا بعدا شما!! اين حرف باطلي است همهاش بايد خدا باشد.
همچنين اين فرد نصراني اگر عاقل بود به حرف خداوند كه فرموده است به پيامبر آخر الزمان ايمان آوريد گوش ميداد.
بنابراين با توجه به اين سخن رسول خدا (ص) نشانه عاقل بودن باهيبت بودن و خوشزبان و خوش قيافه بودن نيست، بلكه شرط عاقل بودن، موحد بودن و اطاعت از خداوند است.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 147:
در اين حديث رسول گرامي اسلام (ص)، يك انسان مؤمن را تصور كرده و دوست و پدر و مادر و برادر و … او را توصيف ميكند.
« و قال (ص): العلم خليل المؤمن » رسول خدا (ص) فرمودند: علم دوست مؤمن است، اگر ميخواهيم رفيق داشته باشيم علم را رفيق خود قرار دهيم بقيه چيزها يا افراد دوست واقعي ما نيستند، اگر تمام عمر خود را صرف آموختن علم بكنيم ضرر نكردهايم، چون دوست خود را پيدا كردهايم.
« و الحلم وزيره » بردباري وزير انسان است.
وزير يعني كمك كار كه بار انسان را به مقصد ميرساند. در ضرب المثلي آمده است: « كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من » يعني انسان خودش بايد كارش را انجام دهد و در اين راه بردباري داشته باشد و صبور باشد. اگر گرفتاري پيش آمد با ناراحتي كردن كاري پيش نميرود، بلكه بايد صبور بود تا بتوانيم تصميم درست بگيريم.
« و العقل دليله » انسان نياز به راهنما دارد كه عقل راهنماي اوست.
« و العمل قيمة ( قيّمه )» اين قسمت از حديث را ميتوان به دو صورت خواند، اگر به صورت « و العمل قيمته » خوانده شود بايد به اين صورت معني شود: هر انساني به اندازه عملش ارزش دارد. از حضرت علي (ع) هم نقل شده است كه فرمودند: « قيمة الإنسان ما يُحسِنه » يعني ارزش انسان به آن كاري است كه آن را خوب انجام ميدهد، پس انسان بيكار قدر و ارزشي ندارد.
و اگر به صورت « و العمل قيّمه » خوانده شود به اين معني است كه عمل انسان باعث استواري و ثبات او ميشود. و ميزان استواريش بستگي به نوع عمل او دارد.
« و الصبر أمير جنوده،» و صبر داشتن براي انسان مثل سرلشكر و فرمانده سربازانش است.
« و الرفق والده » و نرمش، پدر انسان است.
« و البّر أخوه » و نيكويي كردن برادر انسان است.
اگر ميخواهيم برادر داشته باشيم بايد به ديگران نيكي كنيم، چون وقت گرفتاري به كساني كه كمك كردهايم به كمكمان ميآيند.
« و النسب آدم » نژاد انسان از آدم است و همه فرزندان حضرت آدم هستيم.
« و الحسب التقوي » و حسب و ارزش خانواده در تقوي است.
« و المروّة إصلاح المال » و جوانمرد كسي است كه مال را اصلاح كند. مثلا الآن ما در همه چيز از جمله آب و برق اسراف ميكنيم، اما مروت اين است كه جلو اين اسرافها گرفته شود، پس جوانمردي در اسراف نكردن است. يا مثلا در هنگام ظهر كه هوا روشن است در بعضي از مساجد لامپ هاي زيادي روشن است كه اسراف است و بايد جلوي آن گرفته شود، پس يكي از نشانههاي جوانمردي اسراف نكردن است و در اين اوضاع بد اقتصادي جلو اسراف را بگيريم. با اسراف كردن هم مال را از بين ميبريم و هم گرفتاريهاي بعدي آن نصيب خودمان ميشود.
در احاديث آمده است كه اگر كنار رودخانه هستيد وآب ميخوريد و مقدار اضافه آن را روي زمين بريزيد اسراف است بلكه بايد آن را داخل رودخانه ريخت.
يا در احاديث آمده كه نبايد لباس كار با لباس مهماني يكي باشد چون اسراف است.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 148:
« و قال (ص): مَن تَقَدّمت إليه يد، كان عليه من الحق أنْ يكافيء،» كسي كه در حقش كار خوبي انجام شده و احساني به او شده، حقش اين است كه جبران كند. مثلا در جايي به او احترام گذاشته شد او هم احترام بگذارد، يا او را به مهماني دعوت كردند او هم مهماني بدهد و … .
« فإنْ لم يفعلْ فالثّناء،» اگر نتوانست جواب كار خير را جبران كند، پس[حداقل] تشكر كند. [و با خود نگويد كه وظيفهاش بوده است.]
« فإن لم يفعلْ فقد كفر النعمة » و اگر تشكر هم نكرد كفران نعمت كرده است.
بايد ياد بگيريم كه به هر نحوي شده كار ديگران را جبران كنيم، و اگر به هيچ نحوي نتوانستيم جبران كنيم حداقل از او تشكر كنيم. حتي اگر به خاطر كاري كه برايمان انجام داده است پول بگيرد، باز هم تشكر كنيم و نگوييم او كه مزد خودش را گرفت ما براي چه از او تشكر كنيم، چون به هر حال كارمان را راه انداخته است بايد از او تشكر كنيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث149:
« و قال (ص): تصافحوا، فإنَّ التصافحَ يذهب السّخيمة » وقتي به هم ميرسيد با يكديگر دست دهيد و مصافحه كنيد، پس همانا دست دادن كينهها را از بين ميبرد. خصوصا اگر محكم دست دهيم و دست را به گرمي فشار دهيم.
پس اين سفارش رسول گرامي اسلام (ص) را نبايد ناديده گرفت كه هنگام رسيدن به يكديگر با هم دست بدهيم تا كينهها از بين برود.
در مورد منصور دوانيقي نقل شده است كه، ايشان دشمني زيادي با امام صادق (ع) داشت، به طوري كه گاهي اوقات نيمه شب هنگام خواب خيالاتي ميشد و فكر ميكرد امام در صدد توطئه عليه اوست و همان شبانه حضرت را احضار ميكرد. وقتي امام (ع) وارد ميشد دست منصور را به گرمي ميفشرد و همين باعث ميشد كه كينه منصور نسبت به امام كم شود، و به همين مطلب هم بارها منصور اعتراف كرده است كه من هر بار تصميم ميگرفتم تو را به قتل برسانم ولي وقتي به من دست ميدادي كينهام نسبت تو كم ميشد.
اين حديث يك راهكار به ما نشان ميدهد كه هنگام دعوا با دست دادن با يكديگر خشم خود را تا حدودي فرو بكاهيم.
به نام خداوند مهربان
كلمات قصار پيامبر (ص) از كتاب تحف العقول
حديث 150:
« و قال (ص): يُطبَعُ المؤمن علي كلِّ خَصلةٍ، و لا يُطبَعُ علي الكذب ولا علي الخيانة » رسول گرامي اسلام (ص) فرمودند: مؤمن به هر چيزي خو ميكند و جزء عاداتش ميشود، اما به دروغگويي و خيانت عادت نميكند. پس اگر ديديم دروغگويي يا خيانت از عاداتمان شده است بايد در ايمان خود شك كنيم.
فردي ميگفت: همه زندگي من بر پايه دروغ است به جز وقتي كه در خانه در ميزنم و همسرم ميگويد كيست؟ و من جواب ميدهم من هستم. فقط در اين مورد راست ميگويم در بقيه موارد حرفهايم دروغ است.
مؤمن همچنين به خيانتكاري عادت نكرده است، مثل خيانت در امانت يا خيانت در گفتار كه اگر به او حرفي زده شود و گفته شود در جايي ديگر نقل نكن اما او نقل كند خيانت است. يا خيانت همسر به همسرش اين هم از عادات مؤمنين نيست ومواردي ديگر كه اگر كسي چنين كارهايي را انجام داد بايد در ايمان خودش شك كند.