لینک فایل صوتی درس: کلیک
متن درس:
نکات درس تفسیر در تاریخ 17/1/1401
تفسیر آیه 75 سوره انعام
توضيح ملكوت
وَ كَذٰلِكَ نُرِي إِبْرٰاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿الأنعام، 75﴾
و اینگونه شد كه ملكوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان میدهیم تا [حقايقي را دريابد] و تا از اهل یقین شود.
نکته 1: جزئیات زندگی انبیاء برای ما روشن نیست. پس برخی از جزئیات زندگی حضرت ابراهیم که مفسران در ذیل این آیات گفتهاند كه اول در غار بوده يا چنين و چنان، قطعی نیست. حتی ما دقیقا نمیدانیم که پیامبران از چه زمانی به مقام پیامبری ميرسیدند. همچنین دقیقا نمیدانیم که مقام پیامبری یک پروسۀ ادامهدار بوده است یا در يك لحظۀ خاص پيامبر ميشدهاند. این نیز معلوم نیست که فرق بین نبیّ و رسول چیست؟
به هر حال جهل ما نسبت به پيامبران و انبیاء زیاد است. به هر حال از نظر لغت واژه نبي از «نبو» است و تقريبا نبيّ به معناي فرهيخته است.( التحقيق في كلمات القرآن الكريم ج 12 ص 14 به بعد ماده نبو)
نکته 2: در آیه 75 از «ملکوت» صحبت شده است. باید تحقیق کرد که ملکوت دقیقا به چه معناست؟
در مورد این واژه چیزهایی در ذهن من هست که ممکن است عدهای درست متوجه نشوند و حتی ممکن است عدهای در مورد آن سوء استفاده کنند ولی بالاخره باید مطرح کرد.
باید دقت کرد که ملکوت، در زبانهاي ديگر نيز به كار رفته است و احتمال هست كه از زبان آرامي به عربي آمده باشد. در كتاب واژههاي دخيل در قرآن ص 20 و 271 اين واژه و واژههاي مَلَك و مَلِك را از واژههايي ميداند كه در زبانهاي ديگر نيز قبل از زبان عربي به كار رفته است. در كتاب التحقيق في كلمات القرآن الكريم ج 11 ص 16 و 177 آن را از زبانهاي ديگر دانسته است و در عربي آن را«ذو زيادة في المُلك» داراي وسعت در پادشاهي دانسته است. پس ما باید ابتدا مُلک را خوب معنا کنیم.
مُلک با مِلک فرق دارد. کسی که مُلک دارد به او مَلِک میگویند و کسی که مِلْک دارد به او مالک گفته میشود.
حال معمولا مِلکها اعتباری است و میتوان آن را خرید و فروش کرد. مُلک يا سلطنت، پلدشاهي، رهبري نیز همینگونه اعتباری است و پادشاهان و رؤسا از طرق مختلف نصب و برکنار میشوند.
پس اینها مقام اعتباری هستند ولی در عین حال وقتي كه كسي شاه يا رهبر يا رئيس جمهور شد دارای قدرت فراواني هستند.
و اما مالکیت و مِلکیت حقیقی نیز برای ما وجود دارد مثل اینکه هریک از ما مالک اجزاء بدن خود هستیم.
پس اموال ما اعتباراً مال ماست ولی اجزاء بدنمان، حقیقتاً مال ماست.
حال مُلکیتی نیز ما در بدنمان داریم. عقل در بدن ما پادشاهی میکند. این نیرو بر اعضاء بدن ما حکومت میکند و مثلا وقتی قرار است چیزی به چشم ما بخورد عقل فرمان میدهد که دست در مقابل چشم قرار گيرد.
آن عقل را مَلِک و پادشاه بدن مینامند. در جهان مالك ها و مَلِك هاي حقيقي فراواني هستند ولي همه خودشان و مالكيت و مِلكيتشان عاريتي است. ولی خداوند مالک و مَلِک حقیقی است و بر عالَم، مالكيت و پادشاهي حقیقی دارد كه عاريتي نيست بلكه حقيقيۀ حقه است
مُلکِ ما ظلیه و در پرتو مُلک خداست ولی مُلک خدا بر جهان، ذاتی است.
به قول حاجي سبزواري: ما ذاته بذاته لذاته موجود الحق العلي صفاته
آنچه ذاتش به واسطه ذاتش و براي ذاتش ميباشد او خداي حق است كه صفاتش عالي است.
پس خداوند بر جهان، سلطۀ حقیقی دارد و این مُلک میشود. حال ملکوت مبالغۀ در مُلک است یعنی سلطنتی که خدا دارد اگر بالاترین نوع آن را تصور کنیم ملکوت میشود.
با این توضیحات به آیه برگردیم. وقتی گفته شد که ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم نشان داده شد یعنی او نهایت سلطنت خدا را یافته است.
توجه شود که ممکن است ما با واژۀ ملکوت آشنا شویم ولی ابراهیم حقیقت ملکوت را یافته است و این دو با یکدیگر فرق زیادی دارند.
ابراهیم که ملکوت را یافته یعنی چگونگي سلطۀ خدا بر جهان را یافته است. پس خود را در دامان خدا میاندازد و اگر خدا به او دستوری دهد او بدون دلهره انجام میدهد و لو اینکه از نظر ظاهری خلاف باشد.
ابراهیم در بالاترین درجه، دریافته است که خدا مُلک دارد و به همین خاطر وقتی خدا به او دستوری میدهد میداند که خدا حساب همه چیز را کرده است.
مثلا اگر خدا به او دستور داده که زن و بچهات را كه بسيار محبوب تو هستند بردار و ببر و در بیابان بگذار یا بچهات را كه بسيار محبوب تو ميباشد بردار و برو و ذبح کن بدون دغدغه و دلهره دستور خدا را انجام میدهد.
البته با این حرفها جاهلانی نیایند و کارهایی بکنند و مثلا زن و بچه خود را در بيابان رها كنند يا بكشند و بگویند ما نیز مثل ابراهیم حقایق را مییابیم. خیر ما نمییابیم. ما اسير شهوت و هواي نفس هستيم شاهدش اينكه از پست و مقام و منيّ و امثال آن نگذشتهايم. ممکن است جاهلانی بدون استفاده از عقل بگویند ما مییابیم که خدا از ما میخواهد با فلان گروه جنگ کنیم و حتی اگر قدرتمان ضعیف است باید جنگ کنیم.
ما باید بفهمیم که موسی و ابراهیم نیستیم. آنها مییافتند ولی ما جهل مرکب داریم.
برخی ممکن است بگویند فلان عالِم مثل ابراهیم یا موسی است و حتی حدیثی ضعیف میآورند که «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل» و با این حدیث علمای خود را بالاتر از انبیاء بنی اسرائیل معرفی میکنند.
این حرفها صحیح نیست. بزرگان ما کارهایی کردهاند و با گذشت زمان مشخص شده که اشتباه رفتهاند. پس فکر نکنیم علماء نیز مثل ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را میبینند.
برخی آخوندها بدون فکر تحریک میشوند که علیه عدهای بایستند و با این کارها مردم را به دردسر میاندازند.
حتی نسل ما که زمان شاه قیام کردیم اگر اکنون مورد سؤال قرار گیرند که آیا کاری که کردید درست بوده یا نه معلوم نیست همه جواب مثبت دهند.
میخواهم بگویم علماي ما زمانی فکر کردند ملکوت را یافتهاند و مردم را به راه انداختند اكنون خودشان و مردم يافتهاند كه کارشان غلط بوده است.
ولی انبیاء مثل ما نیستند بلکه آنها واقعا ملکوت را مییابند ولی ما ملکوت را حتی نمیفهمیم چه برسد که بخواهیم بیابیم و مشاهده کنیم.
پس ملکوت یعنی کل جهان در اختیار خداست و خداوند آنگونه که بخواهد عمل میکند و كارها و برنامهها و نتايج را به ابراهيم نشان داده است.
البته خدا امور را طبق اسباب جریان میدهد. ابي الله ان يجري الأشياء الاّ بأسبابها( الكافي ج 1 ص 183 حديث 7) و ما باید اسباب و مسببات را مهیا کنیم. پس اینکه بگوییم چون ما دیندار هستیم بدون سلاح نیز میتوانیم دشمن را شکست دهیم اشتباه است.
حال اگر کسی سؤال کرد که چرا پیامبران چشم به راه نیروی غیبی بودند و از آن طریق پیروز شدند باید در جواب بگوییم که نباید انبیاء را با خودمان قیاس کنیم.
پس نباید نیروهای ضعیف خود را به امید کمک غیبی به این طرف و آن طرف ببریم. علاوه بر اینکه خود انبیاء مثل پیامبر اکرم(ص) به بهترین وجه از اسباب و وسائل طبيعي استفاده میکرد.
انبیاء روابطی مییافتند ولی ما نه. به همین خاطر ابراهیم اگر خواب دید که فرزندش را ذبح میکند باید به آن عمل کند ولی ما اگر چنین خوابی دیدیم نباید عمل کنیم.
تسلط بر قوانین عالم هستی همان یافتن ملکوت آسمانها و زمین است. ابراهیم روابط اشیاء را میشناخت و اگر کارهای خارج از فهم ما انجام ميدهد بر طبق این صفتش است ولی ما که چنین صفتی نداریم نمیتوانیم کارهایی کنیم که خلاف فهممان باشد.
خلاصه اینکه خیالاتی نشویم که فکر کنیم همه چیز را دیدهایم و موسای کلیم شدهایم و مردم را برداريم و بگوييم اگر به دريا رسيديم بر ما شكافته ميشود آن چنان كه بر موساي كليم شكافته شد. ما هنوز خیلی تا رسیدن به مقام مجاهدان صدر اسلام فاصله داریم تا چه برسد بخواهیم به مقام انبیاء برسیم. آنان كينههاي جنگهاي بعاث را به راحتي كنار گذاشتند ولي كينه توزي ما جهان را براي خودمان هم تنگ كرده است.