هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
فایل صوتی درس: کلیک
نکات درس تفسیر در تاریخ 5/2/1401
تفسیر آیات 83 تا 86 سوره انعام
تفاوت «هُم درجات» با «لَهُم درجات»، تفاوت اصحاب اليمين با مقربان و استفاده آن براي شرح عبارت «نرفع درجات من نشاء». و توضيح اينكه آنچه قرآن از بهشت و حورالعين بيان ميكند در سطح فهم كودكانه ماست و واقعيت بسيار برتر و متفاوت است.
وَ تِلْكَ حُجَّتُنٰا آتَيْنٰاهٰا إِبْرٰاهِيمَ عَلىٰ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ ﴿الأنعام، 83﴾
و اين بود حجت ما که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر که را بخواهیم [به] درجاتی بالا میبریم. همانا پروردگارت حکیم داناست.
وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنٰا وَ نُوحاً هَدَيْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دٰاوُدَ وَ سُلَيْمٰانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿الأنعام، 84﴾
و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، هر یک را هدایت کردیم، و نوح را پیش از این هدایت كردیم، و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم]. و این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم.
وَ زَكَرِيّٰا وَ يَحْيىٰ وَ عِيسىٰ وَ إِلْيٰاسَ كُلٌّ مِنَ الصّٰالِحِينَ ﴿الأنعام، 85﴾
و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند،
وَ إِسْمٰاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنٰا عَلَى الْعٰالَمِينَ ﴿الأنعام، 86﴾
و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط را [هدایت کردیم]، و همه را بر جهانیان برتری دادیم.
نکته 1: در آیه 83 از تعبیر «آتَيْنٰاهٰا» استفاده شد و در آیۀ 84 از «وَهَبْنٰا» و تفاوت این دو تعبیر شايد براي این است که آیۀ 83 مربوط به حجتهاست و حضرت ابراهیم برای بدست آوردن این حجتها خودش نیز تلاش کرد ولی آیه 84 مربوط به مواهب معجزۀ آسای خدا به ابراهیم است.
نکته 2: تعبیر نَرْفَعُ دَرَجٰات مَنْ نَشٰاءُ دو گونه قرائت شده است:
الف) برخی نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ خواندهاند. طبق این قرائت عبارت دو مفعول دارد و معنای آیه این میشود: هرکس را که بخواهیم درجاتی بالا میبریم. طبق این معنا خود فرد متکامل میشود.
ب) برخی دیگر نَرْفَعُ دَرَجٰاتِ مَنْ نَشٰاءُخواندهاند. طبق این قرائت مراد از درجات، درجاتِ اعتباری میشود و معنای آیه این میشود:
درجات هرکسی را بخواهیم بالا میبریم.
طبق این معنا خود درجات بالا میرود نه خود فرد.
نکته 3: درجاتی که در دنیا وجود دارد اعتباری است مثل درجاتی که در امور نظامی به افراد میدهند. البته ممکن است این درجات منشأ حقیقی نیز داشته باشد. اما درجات در تعبیر نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ درجات حقیقی است. درجات اخروی مثل درجات دنیوی نیست.
تفاوت بین درجات اعتباری و حقیقی مثل تفاوت بین «مسیر» و «مصیر» است. در «مسیر»، ما خودمان هستیم و جادهای را طی میکنیم ولی در «مصیر» خود ما دائما عوض شده و تکامل پیدا میکنیم.
حال درجات حقيقي در ذات نیز مثل «مصیر» است یعنی فرد از کمالی به کمال دیگر میرسد. درجات الهی مثل پلۀ منبر نیست که هرکسی در پلهای باشد بلکه منظور این است که درجۀ افراد تکوینا و ذاتا بالا میرود.
در قرآن این تفاوت درجات با تعابیر ظریفی اشاره شده است.
به این دو آیه توجه کنید:
هُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ بَصِيرٌ بِمٰا يَعْمَلُونَ ﴿آلعمران، 163﴾
همه آنان نزد خدا درجات و منزلتهای [متفاوت] هستند، و خدا به آنچه انجام میدهند، بیناست.
أُولٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿الأنفال، 4﴾
مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند، برای ایشان نزد پروردگارشان درجاتی بالا و آمرزش و رزق نیکو و فراوانی است.
آیۀ اول اشاره دارد که متقیان اهل رضوان خودشان درجه هستند ولی آیۀ دوم میگوید برای آنها درجاتی است و این دو عبارت با یکدیگر متفاوت هستند.
همچنین در سوره واقعه آمده است:
فَرَوْحٌ وَ رَيْحٰانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ ﴿الواقعة، 89﴾
[آنان] رَوْح و ريححان و بهشت پرنعمت [خواهند بود.]
در این آیه خود مقربان روح و ریحان معرفی شدهاند. پس درجه گاهی اوقات غیر خود شخص است و گاهی اوقات خود شخص است.
در آیه 11 سوره مجادله نیز میفرماید:
يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجٰالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللّٰهُ لَكُمْ وَ إِذٰا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللّٰهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿المجادلة، 11﴾
ای مسلمانان! هنگامی که گفته ميشود: در مجالس [برای نشستن دیگران] جا باز کنید، پس جا باز کنید، تا خدا برای شما [در بهشت] جا باز کند. و چون گویند: برخیزید، بی درنگ برخیزید تا خدا مؤمنان از شما را به درجهای و دانشمندانتان را به درجاتی [عظیم و باارزش] بلند گرداند، و خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است.
در این آیه نیز میتوان تفاوت درجۀ مؤمنان و عالمان را متوجه شد.
به هر حال میخواهم بگویم اگر قرآن میگوید نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ منظور این است که خود فرد متکامل میشود مثل اینکه نطفه به علقه تبدیل میشود.
از همینجا میتوان برخی از شبهات را نیز جواب داد. برخی میگویند چرا در دنیا از فحشاء دوری کنیم تا در بهشت به ما حور العین دهند؟ مگر فحشاء در دنیا و بهشت با یکدیگر متفاوت است؟
جواب این است که این حرفها از تصور پایین افراد نشأت میگیرد. اگر کسی بهشتی شد با حور العین یکی میشود نه اینکه مراد آمیزش جنسی باشد.
در قرآن وقتی بهشت وصف میشود میگوید مَثَل بهشت چنین است که از این تعبیر بدست میآید مطالب گفته شده در قرآن در وصف بهشت تنها برای فهم افراد است و بهشت امری بسيار بالاتر و والاتر است.
اتفاقا در خود قرآن میفرماید:
لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ فِيهٰا وَ لَدَيْنٰا مَزِيدٌ ﴿ق، 35﴾
در آنجا هرچه بخواهند برای آنان فراهم است، و نزد ما [نعمت های] بیشتری است.
کسی که در سطح پایینی قرار دارد باید برای او مثالهای سطح پایینی زد تا بفهمند. پس اینکه در قرآن از حور العین و گوشت پرنده سخن گفته شده است نه اینکه بهشت در اين حدّ باشد.
نکته 4: ما به ائمۀ اطهار «یابن رسول الله» میگوییم. بنی عباس دوست نداشتند به ائمه، عنوان «فرزندان رسول الله» داده شود و به آنان اعتراض میکردند که چرا به شما «یابن رسول الله» میگویند و شما آنان را منع نميكنيد؟
ائمه اطهار جواب میدادند که ما از طريق مادرمان حضرت فاطمه(س) فرزند زسول الله هستیم.
آنان جواب میدادند که نسب تنها از طرف مرد است و شما از طریق دختر به پیامبر(ص) میرسید.
این درگیری بین بنی عباس و فرزندان حضرت علی(ع) بوده است و آنان براي اين مطلب دليل قرآني ميخواستند و ائمۀ ما به آیات مورد بحث استناد میکردند و میگفتند: در این آیات عیسی از طریق مادر به ابراهیم متصل است و ما هم از طریق مادر به پیامبر(ص) میرسیم.
شما میتوانید روایات این باب را در کتب تفسیری مفصل بخوانید.
و اما بنده میخواهم چیزهای دیگر را نیز استفاده کنم و آن اینکه در فقه میگویند بچه شرعا به پدر منتسب است و همچنین میگویند به کسی خمس میرسد که از طریق پدر به بنی هاشم برسد. نظر من این است که بچه هم به پدر منتسب است و هم به مادر.
در فقه این قضایا كه بچه شرعا ملحق به پدر است و به آن كس كه از طرف پدر هاشمي باشد ميتوان خمس داد، موسمی و موقتی بوده است. در صدر اسلام مال و دارایی و توان در اختیار مردان بوده است. در آن زمان به خاطر آن شرائط خاص، بچه به پدر ملحق میشده است تا هزينههاي بچه توسط مرد پرداخت شود، ولی امروزه که بانوان نیز در جامعه مثل مردان شدهاند پس لازم نيست كه حرف غير علمي و غير متعارف زده شود. بلكه بايد گفت كه بچه به دو طرف منتسب است و هر دو بر فرزند ولایت دارند.
پس آن حرفها که در فقه زده شده موقت و موسمی بوده است. حتی در بحث خمس نیز همینگونه است. در آن زمان بنیهاشم مبارز بودند و حکومتهاي جَوْر به آنها رسیدگی نمیکرد و ائمه گفتند خمس را به بنیهاشم بدهید و امروزه نیز باید خمس را به رهبر معنوی جامعه داد تا به محتاجاني كه رهبر سياسي رسيدگي نميكند داده شود.
نکته 5: در این نکته میخواهم قدری در مورد ژنتیک صحبت کنم. ژنهای انسانها به نسلشان منتقل میگردد. حال چه بسا بتوان گفت مبارزۀ ابراهیم با بتپرستی به نسلش نیز منتقل شده است.
اتفاقا در سوره زخرف آمده است:
وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَرٰاءٌ مِمّٰا تَعْبُدُونَ ﴿الزخرف، 26﴾
و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم به پدر[خواندهاش] و قومش گفت: من بی تردید از آنچه میپرستید، بیزارم.
إِلاَّ الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ ﴿الزخرف، 27﴾
مگر کسی که مرا آفریده، که یقیناً او مرا هدایت می کند،
وَ جَعَلَهٰا كَلِمَةً بٰاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿الزخرف، 28﴾
و توحید و یکتاپرستی را در نسل های بعد از خود حقیقتی پایدار قرار داد، باشد که آنان [به سوی توحید] بازگردند؛
پس توحید در نسل ابراهیم بود و محیط نیز اثر داشته است. البته ژن و محیط، هیچکس را مجبور نمیکند و به همین خاطر مشاهده میکنیم که فرزند و همسر حضرت نوح(ع) اهل ایمان نمیشوند و از همینجا این نکته نیز به دست میآید که پیامبران حتی خانوادۀ خود را به زور دعوت به ایمان نمیکردند. پس اینکه امروزه در کشور ما میگویند به زور باید افراد را به بهشت برد اشتباه است.
نکته 6: اینکه میگویند انبیاء یا ائمه نور واحد هستند مراد این است که در قسمت رسالت و امامت نور واحد هستند نه اینکه بین خودشان فضیلتی نباشد. همچنین انبیاء و ائمه در دین، نور واحد هستند نه اینکه در امور عرفی نیز سليقهها و روششان مثل هم باشد. مثلا ممکن است سلیقۀ انبیاء و ائمه با یکدیگر فرق داشته باشد و این اشکالی ندارد. ممکن است امامی سلیقهاش در خوراک با امام دیگر فرق داشته باشد.
اینکه برخی میگویند اگر دو پیامبر در یک زمان باشند هیچ اختلافی با هم ندارند اشتباه است چرا که موسی و هارون با یکدیگر دست به یقه شدند.