سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
فایل صوتی درس: کلیک
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 3/2/1401
شرح نامه 47 نهج البلاغه
چکیده:
حضرت علي و فرزندانش در فتح ايران شركت نداشته اند. ابن ملجم يمني بوده نه ايراني. ترور حضرت علي كاري مذموم و محكوم است. امر به معروف و نهي از منكر واجب، ولي قبول حكومت غير واجب، و بلكه براي غير متخصص حرام است. كسي كه تخصص حكومت داري ندارد و آن را قبول كند بيتقواست. حكومت امري دنيايي است و نبايد به اسم اسلام حكومت كرد تا اسلام بدنام شود.
نامه 47 نهج البلاغة:
و من وصیة له (ع) للحسن و الحسین عليهما السلام لما ضربه ابن ملجم لعنه الله
«قسمتي از وصیت حضرت (ع) به حسن و حسین علیهما السلام هنگامی که ابن ملجم ( لعنه الله ) او را ضربت زد»
از تعبیر « من وصية» بدست میآید که جملات گفته شده در این نامه قسمتی از وصيتنامه آن حضرت است و الا واضح است كه حضرت علی(ع) حداقل «بسم الله الرحمن الرحیم» در اول نامه نوشته است. به هر حال سید رضی برخی از جملات را حذف کرده است.
این وصیت با نامۀ 31 نهج البلاغة فرق دارد. آن نامه تنها به امام حسن(ع) است همچنين با وصیتی كه به امام حسین(ع) نموده و در تحف العقول آمده است، فرق دارد. اين وصيتنامه به حسنین علیهما السلام هر دو است و زمانش نیز با آن دو مورد فرق دارد. این وصیت، وصیتنامۀ آخر عمر حضرت است.
برخی اوقات وصیت، خصوصی است و مصلحت ندارد که پخش شود ولی گاهی اوقات وصیتها عمومی است و به درد مردم میخورد ولو اینکه وصیتکننده بگوید به پسر بزرگم وصیت می کنم. حال نامۀ 47 نهج البلاغه اگر چه به حسن و حسین علیهما السلام است ولی عمومیت دارد و از جملات بعدی نیز استفاده میشود که این وصایا کاملا عمومی است.
بد نیست در ابتدای بحث این نامه به این نکته اشاره کنم که امروز در فضای مجازی مشاهده کردم که عدهای به تعریف و تمجيد ابن ملجم را میکردند و میگفتند که او انتقام ما ایرانیها را از عربها گرفت!!
در جواب باید گفته شود که اگر شما با حکومت و آخوندها یا عربها مشکل دارید صراحتا بگویید ولی علیه شخصیتی مثل علی(ع) نباید حرف زد.
حضرت علی(ع) کسی بوده که همۀ دنیا نسبت به او احترام قائل هستند و دوست و دشمن تعریف او را میکنند.
علاوه بر این چرا از فردی که ترور کرده است باید تجلیل کرد؟ واقعا جهالتها و تعصبات، يا ظلمها و بدرفتاريهاي حكومت ايران افراد را به سمت بدی برده است.
و اما اینکه میگویند حضرت علی(ع) به ایران حمله کرد درست نیست. عمر خلیفۀ دوم به ایران حمله کرده است. بله چندين سال پس از شروع حمله با حضرت علی(ع) مشورت کرده است ولی این مشورت در مورد این بوده که خودش میخواسته فرماندۀ لشگر شود و وارد ميدان جنگ شود و حضرت علی(ع) در هنگام مشورت به او گفته که این کار را نکن.
تازه اينكه عمر از مشورت با حضرت علی(ع) چه قصدی داشته دقیقا مشخص نیست زيرا از درون او ما خبر نداريم. معمولا سياستمداران با اين كارها گاهي ميخواهند مخالفان واقعي خود را بشناسند و نابودشان سازند. بنابراين شاید او میخواسته بداند چه کسانی به او پیشنهاد میدهند که به جنگ برود تا به خيال خود دشمنان خود را تشخيص دهد و از سر راه خود بردارد.
پس نمیتوان از این مشورت استفاده کرد که حضرت علی(ع) دشمن ایرانیان بوده است.
همچنین برخی میگویند در فتح ایران، حسن و حسین علیهما السلام شرکت داشتند. این در حالی است که وقتی عمر به خلافت رسید حسنین علیهما السلام 6 یا 7 ساله بودند و اصلا سنّ آنها اقتضا نداشت که در این جنگ شرکت کنند. علاوه بر این امام علی(ع) در جنگ صفین كه خود حضرت علي(ع) شركت داشت و آن را حق ميدانست و از كشته شدن خود در آن باكي نداشت، اجازه نمیداد که حسنین علیهما السلام شرکت کنند.
در خطبه 207 نهج البلاغه آمده است:
و من کلام له (علیه السلام) فی بعض أیام صفین و قد رأی الحسن ابنه (علیه السلام) یتسرع إلی الحرب:
امْلِکوا عَنِّی هَذَا الْغُلَامَ لَا یهُدَّنِی ، فَإِنَّنِی أَنْفَسُ بِهَذَینِ ـ یعْنِی الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ ( علیهما السلام ) ـ عَلَی الْمَوْتِ لِئَلَّا ینْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله).
امیرالمومنین علیه السلام، در یکی از وقایع جنگ صفین، چون مشاهده کرد که حسن علیه السلام در جنگ شتاب می ورزد، چنین فرمود: از طرف من بر این جوان چیره شوید و او را از جنگ باز دارید تا (با کشته شدن خود) مرا درهم نشکند، پس به راستی من نسبت به این دو تن (یعنی حسن و حسین علیهماالسلام) و اینکه مرگ، آنان را برباید، سخت ابا دارم و درباره آن بخیل می باشم تا مبادا با از میان رفتن آن دو تن، نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله قطع گردد.
پس حضرت علی(ع) در جنگ خود عليه معويه كه جنگ حق علیه باطل است، نمیگذارد فرزندانش شرکت کنند. حال چگونه ممکن است آنها را به جنگ ایران كه حد اقل از ديد او مورد شك است آنان را بفرستد؟
پس مسلم است كه بر فرض حسنين عليهما السلام بزرگ بودند و ميخواستند در جنگ عليه ايران شركت كنند، حضرت علی(ع) نمیگذاشته که شرکت کنند.
علاوه بر این در آن زمان ایرانیان میخواستند کشور را از ظلم ساسانیان خارج کنند و به همین خاطر در مقابل لشگر عربها نجنگیدند و تسلیم شدند. پس شكست ايرانيان به خاطر ظلم و ستم پادشاهان ايران بود كه مردم دنبال راه فراري ميگشتند كه از دست اين رژژيم ستمگر رهايي يابند و چون عربها حمله كردند مردم از ستم شاهان به عربها پناهنده شدند.
امروزه مشاهده میکنیم عربستان که میخواهد یمن را بگیرد بعد از چندین سال هنوز نتوانسته است چون مردم یمن حکومت فعلی سعودی را نمیخواهند ولی در زمان پیامبر(ص) حکومت پیامبر(ص) را میخواستند. پس در آن زمان حجاز که کمزور بود چون مردم یمن دلشان با پیامبر(ص) بود یمن فتح شد ولی الآن تسلیم حجاز كه تحت سلطۀ سعودي است، نمیشوند.
حکومت فارس، آن زمان با اینکه ابرقدرت بود ولی مردم از حکومت خود دفاع نکردند و به همین دلیل ایران فتح شد. البته برخی از آن مسلمانان، جزو تازهمسلمانان بودند و ظلم و جنایت میکردند و ما نباید از هر مسلمانی دفاع کنیم. ولی در مجموع فساد حکومت ساسانيان زیادتر بوده است و به همین دلیل شکست خورد و عربها پیروز شدند.
مثال دیگر اوکراین و روسیه است. روسیه ابرقدرت است و فکر میکرد میتواند ظرف چند روز محدود اوکراین را بگیرد ولی الآن چون رئیس جمهور اوكراين و ملتش با یکدیگر هماهنگ هستند روسیه هنوز نتوانسته اوکراین را بگیرد.
خلاصه اینکه میخواهم بگویم اینکه عدهای از ابن ملجم تعریف میکنند و میگویند انتقام حمله علی(ع) به ایران را گرفته است غلط اندر غلط است مثل اینکه گفته شده است خَسَن و خُسَین خواهران مغاویه هستند که جملهای غلط اندر غالط است.
و اما اینکه گفتهاند ابن ملجم ایرانی بوده است اشتباه است و جزو دروغهایی است که در فضای مجازی پخش شده است. ابن ملجم یمنی بوده است و کاری به ایران ندارد.
متأسفانه امروزه دین مثل گوشت قربانی شده که هر کسی قسمتی از آن را میکَند و لِهْ ميكند.
حتی آخوندی حكومتي گفته است که در بحار الانوار آمده است ابن ملجم جزو بهترینها بوده که از بین زبدهترینها انتخاب شد و اينگونه داستانسرايي كرده كه حضرت علی(ع) زمانی که به حکومت رسید به یمنیها گفت بهترین خود را برای خدمت به ما در کوفه بفرستید و آنها بهترین را انتخاب کردند که ابن ملجم بود ولی همین ابن ملجم قاتل علی(ع) شد.
این حرفها نیز اشتباه است و شاید قصد دارند بگویند انتخابات مردمی باطل است و نباید از مردم رأی گرفت.
به نظر ميرسد اين حرفهاي باطل و بيسند از دهان آخوندهاي حكومتي نهایتا براي تعطیلی رأی مردم زده ميشود و در این سالها افراد جاهل زیادی این حرفها را میزنند.
به این نکته نیز اشاره کنم که خود بحار الانوار در مواردی از کتب غیر معتبر نقل کرده و خودش به غير معتبر بودن منبع نقلش تصريح كرده است. پس نمیتوان در هر موردی به بحار الانوار استناد کرد. حتی در موردی خود مجلسی نقل قولی کرده و گفته است فلان داستان را در کتب غیر معتبره یافتم ولی همان مطلب بر روی منابر به کثرت خوانده میشود.
در مجموع میخواهم بگویم مواظب باشیم هر چیزی که گفته میشود را قبول نکنیم و از دعوای عرب و عجم پرهیز کنیم.
حتی امروزه برخی افراد قصد دارند کلمات را عوض کنند که خود این کار نیز اشتباه است. برخی میخواهند کلمات عربی یا انگلیسی را حذف کنند در حالی که اشتباه است و عامل دشمنی میشود.
أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اَللَّهِ
«شما دو نفر را به تقوای الهی وصیت میکنم»
اولین توصیه در این نامه تقوا است و بعد از چند جمله نیز دوباره امر به تقوا را آورده است. پس تقوا مهم است. تنها کلمهای که در این خطبه دو بار آمده است دعوت به تقوا است. بنابراین باید اهمیت ویژهای برای آن قائل شد.
باید بررسی شود که تقوا به چه معناست؟
برخی افراد فکر میکنند کسی که دائما نماز میخواند یا دائما زیارت عاشورا و … میخواند متقی است. برخی فکر میکنند کسی که دائما تسبیح به دست دارد و ذکر میگوید با تقوا است در حالی که هیچ یک از اینها ملاک تقوا نیست و یا اگر هست ملاک بالاتر از اینها نیز وجود دارد.
یکی از چیزهایی که معیار تقوا است این است که کسی کاری را که تخصص ندارد انجام ندهد. متأسفانه برخی افراد در جاهایی وارد میشوند و مسئولیتهایی را قبول میکنند که نسبت به آن متخصص نیستند و در نتیجه امکانات را از بین میبرند. مثلا ما آخوندها وارد کارهایی شدیم که کمکم نتایجش پس از 40 سال در حال آشکار شدن است. شهرها، جنگلها، آب، هوا، زمین و … همگی فاسد شدهاند. طلبهها علم مدیریت نمیدانستند و برخی حتی یک مدرسۀ 20 نفری را اداره نکردهاند و هیچ سابقۀ مدیریتی ندارند ولی مسئول امور بزرگ یک کشور شدهاند. این افراد اگرچه ممکن است نماز شب بخوانند ولی کارشان در قبول اصل حكومت و فروع آن عین بیتقوایی است.
برخی افراد حتی یک اردوی بیست نفره نبردهاند و میخواهند در این جهان پر بحران کشوری را اداره کنند و به همین خاطر تصمیماتی میگیرند که تبعات بد و مخرّب آن را شاهد هستیم.
قصهای نقل میکنند که گاوی سرش را در خمره کرد و سرش در خمره گیر کرد. آن گاو را نزد ملّانصر الدين بردند و او گفت سر گاو را ببرید و وقتی سر گاو را بریدند سر با خمره افتاد و خمره هم شکست و تازه ملا برای نظر دادن نیز پول طلب کرد.
حال و روز ما نیز همین است.
پس باید به دنبال متخصص رفت و کاری که نمیدانیم تحویل نگیریم.
وَ أَلاَّ تَبْغِیَا اَلدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا
«در طلب دنیا مباشید، هر چند ، دنیا شما را طلب کند»
ائمه مصداق این تعبیر هستند چرا که مردم درب خانۀ آنها میآمدند و آنها را دعوت به قبول مسؤايتهاي دنیايي میکردند ولی آنها دنیا را قبول نمیکردند.
اینکه امروزه بسیاری به دنبال پست و مقام هستند تقوا نیست.
این نکته نیز اشاره شود که این وصایا بعد از ضربه خوردن از ابن ملجم است. پس ایشان بعد از اینکه حکومت کرد این توصیه را کرده است و میتوان عبارت را اینگونه نیز فهمید که از الآن به بعد حتی اگر حکومت را به شما پیشنهاد دادند نپذیرید.
علی(ع) تجربه دارد و میداند کسانی که پیشنهاد حکومت میدهند دغدغۀ دنیای خودشان را دارند. پس نباید با آن پیشنهادها فریب خورد.
وَ لاَ تَأْسَفَا عَلَی شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا
«بر هر چه دنیایی است و آن را به دست نمیآورید یا از دست میدهید، اندوه مخورید»
از این تعبیر بدست میآید که اگر حکومت را به ما آخوندها ندادند نباید تأسف بخوریم. پس اینگونه نباشد که به هر شکلی بخواهیم حکومت بدست آوریم.
یادم هست آیت الله خمینی جملاتي نزديك به اين مضامين میگفت: وزارت اوقاف را به ما بدهید تا همه جا را آباد کنیم. يا ميگفت: یک ساعت رادیو و تلویزیون را به ما بدهید تا ببینید چه میکنیم. يا میگفت اگر خمس بازار تهران به ما داده شود فقر ریشهکن میشود. يا ميگفت: ده سال كشور را به ما بدهيد اگر بهتر اط شما اداره نكرديم ما را بيرون كنيد يا…
همه فکر میکردند این حرفها خیلی خوب است ولی سابقه 40 و چند ساله غیر این را نشان داد.
پس اگر 1400 سال به ما حکومت ندادهاند تأسف نخوریم. نگوییم ای کاش مرا به عنوان مسئول فلان ارگان انتخاب میکردند.
ما آخوندها با چهار مشکل رو به رو هستیم و به همین خاطر نمیتوانیم مسئولیت بپذیریم:
الف) توانایی و تخصص نداریم.
ب) چون در دوران طلبگي طعم فقر را چشيدهايم دنبال جمع مال و اشباع هوای نفس هستیم.
ج) فامیلها و اطرافیان از ما توقع دارند و موجب انحراف ما خواهند شد.
د) کسانی که حکومت را از آنها گرفتیم بر علیه ما قیام میکنند.
با وجود این 4 مشکل اگر حکومت را بپذیریم دین نیز لکهدار خواهد شد. پس اگر به ما پست ندادند ناراحت نباشیم و حتی اگر به ما حکومت و مسئولیت بدهند کاری نمیتوانیم بکنیم چرا که ما این چهار نقطه ضعف را داریم.
ما اگر پستی را قبول کنیم حتی اگر بخواهیم خوب باشیم نمیگذارند. پس وظیفۀ ما امر و نهی و روشنگری است نه اینکه بخواهیم معروف را عملا پیاده کنیم. گاهی جوّ آنقدر فاسد میشود که کاری نمیشود کرد.
خوب است به این نکته اشاره کنم که ابن ملجم آخرین ضربه را به جسم حضرت علي(ع) زد و در واقع ديگران ضربههای کاریتر را زودتر بر شخصيت آن حضرت وارد کردند از جمله مقام طلبها که ضربۀ اول را در جنگ جمل زدند. ضربۀ دوم را منافقان در جنگ صفین زدند و ضربۀ سوم را خوارج با جهل و تعصبشان زدند.
پس بر حضرت علی(ع) ضربههایی وارد شده بود و ابن ملجم تنها جسم حضرت را کشت. دوستان مقام طلب، منافقان، جاهلان داخلی انواع ضربهها را بر حضرت وارد کردند.
سوال: وقتی معصوم نباید حکومت را بدست بگیرد پس چه کسی باید حکومت را اداره کند؟ آیا باید حکومت را تحویل فاسقان داد؟
جواب: در زمان پیامبر(ص) که دین مشخص بود و دشمنان کاری نمیتوانستند انجام دهند حکومت دینی اشکالی نداشت ولی بعد از پیامبر(ص) که منافقان پیش آمدند دیگر نمیتوان به راحتی حکومت کرد. کاری که باید کرد تبلیغ فرهنگی و آگاهیبخشی است. اگر افرادی با نام دین حکومت کردند و کار را خراب کردند موجب میشود که مردم علیه اسلام و حضرت علی(ع) نیز حرف بزنند ولی در حکومتهای دیگر اینگونه به اسلام و شخصیتهای دینی توهین نمیکردند. ما کاری کردهایم که ائمۀ اطهار نزد ملت خودمان نیز تا حدودی مبغوض شدهاند. حکومت به اسم دین نمیگذارد دین پیش رود.
امام حسن(ع) با تسلیم شدنش، هم دین را نگه داشت و هم جان انسانها را حفظ کرد ولی ما با گرفتن حکومت هم موجب شدیم جان بسیاری گرفته شود و هم دین لکهدار شود.