هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
فایل صوتی درس: کلیک
نکات درس تفسیر در تاریخ 18/2/1401
تفسیر آیات 88 و 89 سوره انعام
بحث حبط عمل و نيز نكته هاي ادبي در آيات 88 و 89 و استفادههاي اعتقادي و اخلاقي از آنها.
ذٰلِكَ هُدَى اللّٰهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ ﴿الأنعام، 88﴾
این است هدایت خدا که هر کس از بندگانش را بخواهد به آن هدایت میکند، و اگر [آنان با همه عظمت و مقامی که داشتند] شرک ورزيده بودند، یقیناً تمامي كردار و رفتارِ[خوب]شان از دستشان رفته بود.
أُولٰئِكَ الَّذِينَ آتَيْنٰاهُمُ الْكِتٰابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهٰا هٰؤُلاٰءِ فَقَدْ وَكَّلْنٰا بِهٰا قَوْماً لَيْسُوا بِهٰا بِكٰافِرِينَ ﴿الأنعام، 89﴾
آنان کسانی هستند که به آنان کتاب و حكم و نبوّت دادیم؛ پس اگر اینان [= مشركان مكه] منكر آن شوند، یقیناً گروهی را بر آن میگماریم که يقينا به آن کافر نخواهند بود.
نکته 1: «ذلک» در ابتدای آیه 88 اشاره به عظمت دارد و عظمت هدایت را میرساند.
همچنین در تعبیر ذٰلِكَ هُدَى اللّٰهِ مبتدا و خبر هر دو معرفه هستند و حصر را میرساند یعنی اگر دنبال هدایت هستی هدایت تنها هدایت الهی است.
حال آیا این حصر، قصر قلب است یا قصر اِفراد؟
در تفسیر التحریر و التنویر ج 6 ص 202 آمده است: عمروبن لُحَیّ اولین کسی بوده که بت را به مكه آورد. حال آیه میخواهد بگوید آن چیزی که عمروبن لُحَی آورده است هدایت نیست بلکه هدایت الهی است که هدایت است. این میشود قصر قلب.
نکته 2: در تعبیر يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ استفاده از «عبد» دلالت دارد که هدایت الهی جبری يا گترهاي نیست بلکه پیامبران خودشان عبودیت داشتهاند که شایستگی مقام پیامبری را پیدا کردند.
اگر ما نیز عبد شدیم به مقامات بالا میرسیم. داستان بشر حافی در اینجا مناسبت است که گفته شود:
حضرت امام کاظم علیهالسّلام از خانه بِشْرِ حافی در بغداد عبور میکردند، که صدای غنا و رقص و نی به گوش حضرت رسید، در اینحال کنیزی از منزل خارج شد. حضرت به او گفتند:
یَا جَارِیَةُ! صَاحِبُ هَذَا الدَّارِ حُرٌّ أَمْ عَبْدٌ؟! فَقَالَتْ: بَلْ حُرٌّ. فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: صَدَقْتِ؛ لَوْ کَانَ عَبْدًا خَافَ مِنْ مَوْلَاهُ.
ای خانم! مالک این خانه آزاد است یا بنده؟! گفت: آزاد است.
حضرت کاظم علیهالسّلام گفت: راست گفتی؛ اگر بنده بود، از آقای خود میترسید و چنین کاری نمیکرد.»
آن کنیز چون بازگشت، آقای وی که بر سر سفره شراب بود گفت: چرا دیر برگشتی؟!
گفت: مردی با من چنین و چنان گفت.
بشر در اینحال فوراً با پای برهنه (حافیاً) از منزل بیرون شد تا حضرت کاظم علیه السّلام را دیدار کرد، و عذر خواهی نمود و گریست، و از کردارش و عملش شرمنده شد، و بر دست آن حضرت توبه نمود.
(نور ملکوت قرآن، ج۳، ص ۲۸۱ به نقل از «منهاج الکرامة» طبع سنگی، ص ۱۹؛ و در «روضات الجنّات» طبع سنگی، ص ۱۳۲ و ۱۳۳)
با این توضیحات میفهمیم که عبودیت شرط قبول رسالت است. اتفاقا در آیه 124 سوره انعام آمده است:
اللّٰهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ
خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد.
پس خدا میداند که چه کسی واقعا عبد است و سزاوار است كه پیامبر شود. بنابراین ما نباید اعتراض داشته باشیم كه چرا خدا مثل ما از ظاهر افراد فريب نخورده است. لازم به يادآوري است كه ما خودمان را هم آنچنان كه بايد نميشناسيم تا چه رسد به اينكه ديگران را حقيقتا بشناسيم.
اين در بارۀ برگزيدن خدا اما كساني كه ما بر ميگزينيم و انتخاب ميكنيم ممكن است انتخابمان غلط باشد؛ زيرا انتخاب شده خودش را خوب جلوه داده و ما فريب خوردهايم و او را انتخاب كردهايم يا تقلب كرده است. بله وقتي کسانی با اشتباه ما يا با تقلب آنان برای ریاست انتخاب میشوند باید به خودمان و به آنان اعتراض داشت؛ ولی کسانی که خدا آنها را به عنوان رسالت انتخاب میکند هیچ اعتراضی به آن نیست.
نکته 3: در تعبیر وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ «لو» که حرف شرط امتناعي است دلالت دارد كه پیامبران هيچگاه شرک نورزیدند و در نتیجه اعمالشان حبط نشد.
نکته 4: حبط عمل به این معنا نیست که خدا کار خوب گذشتۀ مرا که از اول خوب بوده به خاطر شرک امروز من نابود کند بلکه به این معناست که اگر من بعد از 60 سال درس و بحث و عبادت مشرک شدم معلوم است که از همان اول موحد نبودهام و تنها زیرپوشش دین زندگی را پیش میبردم. مثل شاخۀ درختی که در ظاهر تنومند است ولی از درون سست و پوسيده است و به راحتی شکسته میشود.
پس اگر آخر عمر، کار ما خراب میشود به این معنا نیست که خدا با ما لج کرده است بلکه دلالت دارد که ما از همان اول خوب نبودهایم.
صاحب کشف الاسرار میگوید همه از آخر کار میترسند و من از اول کار میترسم.
اگر از همان اول درست رفتیم کار خراب نمیشود.
حال تعبیر وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ به این معناست که اگر پیامبران مشرک شده بودند معلوم بوده که از همان اول اعمالشان مشکل داشته است ولی در واقع اینگونه نبوده است. حضرت ابراهیم از همان ابتدا با بررسی دقیق موضوعات پیش رفت و به همین خاطر هیچگاه شرک نورزید.
توضیح بیشتر بحث حبط اعمال را در ذیل آیه 54 سوره مائده و همچنین آیه 217 سوره بقره مطرح کردهایم که شما میتوانید به تفسیر آن آیات مراجعه کنید.
نکته 5: آیه 88 مربوط به هدایت الهی بود و اگر حصری در آن بود مربوط به وصف هدایت الهی بود ولی در آیه 89 که آن نیز حصر را میرساند حصر در هدايت شدگان است یعنی هدايت شدگان همین افراد و طوايفي هستند که بیان شد. پس آیه 88 مربوط به هدایت و آیه 89 مربوط به مهدیین(هدایت شدگان) است. این مطلب در تفسیر التحریر و التنویر ج6 ص 203 آمده است.
نکته 6: هولاء در تعبیر فَإِنْ يَكْفُرْ بِهٰا هٰؤُلاٰءِ به مشرکان برمیگردد. و روشن است كه هدايت شدگان را با تعبير أُولٰئِكَ بزرگ شمرد و مشركان مكه را با تعبير هولاء تحقير كرد. حال میخواهم احتمال دیگری بدهم که اگرچه با مبانی سازگار نیست ولی بد نیست که این احتمال را به عنوان لطيفه گوشۀ ذهنمان قرار دهیم. قبل از آن به لطیفهای اشاره کنم:
آیهای داریم که میفرماید:
إِنَّمٰا يَخْشَى اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَماءُ ﴿فاطر، 28﴾
از بندگان خدا فقط علماء از خدا میترسند.
حال میگویند ملاصدرا گفته است اگر بر فرض محال اینگونه خوانده شود نیز صحیح است:
إِنَّمٰا يَخْشَى اَللّٰهُ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَماءَ
خدا فقط از علماء میترسد.
حال من هم میگویم بر فرض محال که هولاء به پیامبران برگردد معنا این چنین شود که اگر پیامبران کافر شوند قدرت خدا متزلزل نمیشود بلکه خدا دیگرانی را به عنوان پیامبر میفرستد.
طبق این معنا کسی فکر نکند که خدا در مقابل انبیاء تسلیم است و اگر آنها کافر شدند خدا با مشکل رو به رو میشود.
البته پیامبران هیچگاه کافر نشدند ولی با این احتمال عظمت الهی نمایان میشود که کار خدا با کفر پیامبران نیز متوقف نمیشود.
نکته 7: مراد از کفر میتواند کفر اعتقادی باشد و هم کفر عملی و کفران نعمت. كه بحثش خواهد آمد.