هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
فایل صوتی درس: کلیک
نکات درس تفسیر در تاریخ7/3/1401
تفسیر آیۀ 90 سوره انعام
متعدد بودن شخصيتهاي حقوقي پيامبر(ص) و راههاي تشخيص آنها. تفاوت انفال، خمس و فيئ. منظور از اجر در تعبیر لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً اجرت مالی نیست.
اُولٰئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّٰهُ فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِكْرىٰ لِلْعٰالَمِينَ ﴿الأنعام، 90﴾
آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایتشان اقتدا کن. بگو: پاداشی بر [آوردن قرآن] از شما نمیخواهم. آن [=قرآن] جز تذکّر و پندی برای جهانیان نیست.
نکته 1: پیامبر(ص) یک جنبۀ شخصی دارد و از جنبۀ شخصي مقل ساير اشخاص است و مثلا اگر اموالي كسب كرد پس از او به ورثهاش میرسد. همچنين پيامبر(ص) یک جنبۀ حقوقی دارد و از اين حيث اگر اموالي كسب كرد يا مالی در اختیارش قرار گرفت به مصرف آن جهت و جنبۀ خاص ميرسد و به ورثهاش نمیرسد و غیر از مالهاي شخصی اوست.
نكته2: پیامبر(ص) عناوین حقوقي مختلفي دارد: یک عنوان رسول الله و یک عنوان حاکم مدینه و یک عنوان فرمانده جنگ. اینها شخصیتهای حقوقی متفاوتي است و آثار متفاوتي دارد.
بد نیست با مثال پیش رویم:
ممکن است شخصی برای پیامبر(ص) غذايي هدیه بیاورد، این هدیه مربوط به شخص ایشان است و در نتیجه هم خود از آن استفاده میکند و هم خانوادهاش.
ممکن است پیامبر(ص) وقتی در مکه است و مسلمانان تحت شکنجه هستند به مسلمانان بگوید به حبشه بروید. پادشاه حبشه از مسلمانان استقبال میکند و فرض کنید هدیهای برای پیامبر(ص) بفرستد. این هدیه مربوط به مقام رسالت و مربوط به شخصیت رسالی ایشان است. اما وقتي كه به مدينه رفت و حكومت تشكيل داد و بر حجاز مسلط شد و حاكم قدرتمندي شد در اين زمان فرض كنيد كه اگر مقوقس پادشاه روم براي او كادويي بفرستد اين كادو براي مقام حكومت اوست. البته رسالت نيز با آن در آميخته است.
همچنين پیامبر(ص) وقتی به مدینه رفت و حکومت تشکیل داد و سپس بر مكه و طائف نيز حاکم شد توان پیدا میکند که در بيابانهاي ما بين اين شهرها نيز اظهار نظر و إعمال حاكميت كند و در انفال تصرف کند به این معنا که مثلا میتواند اجازه ندهد غير عرب بر سر کوهها مسلط شوند.
این مال یعنی انفال، مِلک شخصی پیامبر(ص) نیست و بلکه اصلا مِلك كسي نيست. بلكه تحت سيطره و مُلك اوست و او تنها میتواند اجمالا در آن تصرف کند.
پس پیامبر(ص) مال شخصی دارد ولی تسلطهایی نیز بر برخی اموال دارد. حال بحث این است که آیا تسلط پیامبر(ص) بر انفال از جانب خداست یا اینکه چون مردم در شکلگیری انفال دخالت دارند پس در چگونگي تصرف حاكم در انفال نيز ميتوانند نظر داشته باشند؟
به نظر ميرسد فرض دوم صحيحتر باشد؛ زيرا همانطور كه مردم در شکلگیری انفال دخالت دارند، نظر آنان در تصرف در آن نیز مهم است.
به عنوان مثال ایران تشکیل شدۀ از گروههای مختلف دینی و ملی است و هر گوشۀ کشور معادنی دارد. اين معادن قسمتي از انفال را تشكيل ميدهد، حال اگر گفتیم حکومت ايران الهی است و خدا در بارۀ امور ايران نظر داده است كه انفال آن در اختیار رسول الله و در نبود او امام معصوم و در نبود او در اختيار ولي فقهيه يا رهبر قرار میگیرد ولی اگر گفتیم حکومت، الهی نیست و خدا در بارۀ چگونگي تصرف در انفال نظري ندارد در اين صورت باید با مشورت مردم در آن تصرف شود و رهبر جامعه نمیتواند مستقلا تصمیم بگیرد.
در اينجا نظر اكثر حوزويان، الهي بودن حكومت است و تصرف در انفال را از شؤن رهبري ميدانند ولي بنده و جمع كمي از روحانيون و بسياري از غير روحانيون حكومت را مردمي و انفال را از مردم و تصرف در آن را در محدودۀ اجازۀ آنان به حاكم تجويز ميكنند.
و اما در مورد خمس گفتیم مال شخصی فرمانده است و در زمان جاهیت یک چهارم را برای فرمانده قرار میدادند و البته فرمانده این پول را علاوه بر مصرف شخصی صرف خرجهای عمومی نظير ميهمان نیز میکرد. اسلام این یک چهارم را به یک پنجم تبدیل کرد و تازه علاوه بر مصرفهاي شخصي فرماندۀ جنگ و رسيدگي به فقرا مصارف ضروری برای تبلیغ دین خدا نیز قرار داده شد.
تا اینجا شخصیت پیامبر(ص) در قبال انفال و خمس را گفتیم. در انفال براي آن حضرت، مِلکیت نبود بلکه مُلکیت بود و تازه طبق نظر بنده با اجازۀ مردم باید خرج شود. اما خمس مال شخصی بود ولی مال شخصی که باید امور عالي نظير ميهمانهاي از خارج محدوه را نیز با آن اداره کرد.
و اما فیء مالی است خاص، که تمامی آن مربوط به شخص رسول خداست چرا که اموالی است که بدون جنگ بدست پیامبر(ص) رسيد. بنده در تفسیر سوره حشر به اين نتيجه رسيدهام که فیء مربوط به شخص پیامبر(ص) است و فیءهاي به دست آمده در تاريخ اسلام تنها مربوط به اموال بنی قریظه و قریههای اطراف خیبر بود و بعد از پیامبر(ص) فیءِ دیگری به وجود نیامد و نخواهد آمد.
پس فیء یک قضیۀ خارجیۀ شخصیه است كه چون پیامبر(ص) بزرگواریهای خاصی داشته است آن ويژگيها موجب میشد که دشمن کاملا تسلیم شود، ولی دشمن در مقابل هیچکس دیگری چنین تسليم نميشود پس فيئ هاي ديگر امكان تحقق ندارد.
نمونهها و مثالها براي شناخت پيامبر(ص)
بین ما مطرح است که پسر باید به خواستگاری دختر بیاید و اگر برعکس شود مرد، زن را تحقیر میکند و میگوید خودت آمدی ولی پیامبر(ص) آنقدر والا بود که خدیجه خودش واسطههایی برای ازدواج با پیامبر(ص) میفرستد و ایشان نیز هیچگاه نسبت به احترام حضرت خدیجه کم نگذاشته است. همچنین در آیه 50 سوره احزاب آمده است که اگر زنی خودش را به پیامبر(ص) هبه کرد تنها برای پیامبر(ص) چنین زني حلال است؛ چرا که تنها پیامبر(ص) این بزرگواری را دارد که چنین زنی را هیچگاه تحقیر نکند.
این بزرگواری است که دشمن حاضر میشود تسليم پيامبر(ص) شود و مال و زن و زندگی را در اختیار پیامبر(ص) قرار دهد. پس میخواهم بگویم بعد از پیامبر(ص) اصلا فیء وجود نخواهد داشت.
شخصیت پیامبر(ص) آنقدر مهم بوده که در بحث بنیقریظه وقتی آنها به اصحاب ایشان توهین میکردند ایشان اعلام میکند که آنها وقتی من را ببینند توهین نمیکنند.
به هر حال به خاطر این شخصیت پیامبر(ص) عدهای حاضر میشوند اموالشان را در اختیار ایشان قرار دهند و این اموال، فیء است و مربوط به شخص پیامبر(ص) است. حال که مال شخصی پیامبر(ص) است ایشان با این مال شخصی چه میکند؟
خدا به او دستور داده كه به گونهاي عمل كند كه مال در دست ثروتمندان دست به دست نگردد
به عنوان مثال پیامبر(ص) فدک را به حضرت زهراء(س) بخشید و نیتش از این کار این بود که مال جمع نشود بلکه انفاق شود.
پس فیء مال شخصی پیامبر(ص) ولی متفاوت از خمس است. در خمس اگر چه مال شخصی است ولی شخص، وظیفهای نیز در قبال آن دارد ولی فیء مال شخصی است که در قبالش مسئولیتی ندارد ولی قرار نیست جمع شود بلکه باید به کسی داده شود که اهل انفاق باشد مثل بيت حضرت علی(ع) که خود حضرت حاضر است در حین رکوع انفاق کند و خانوادهاش كه همگي حاضرند به يتيم و مسكين و اسير كمك كنند. (سوره انسان آيات5 به بعد)
پس فیء حتی ممکن بود به ارث برسد ولی خود ایشان در زمان حیاتش آن را به آن دختری داد که روحیۀ انفاق بيشتري دارد. پس حتی اگر فیء به حضرت زهراء(س) رسید برای این نبود که ایشان برای خود و بچههایش سرمایه گذاری کند.
نکته 3: در بحث اجر در تعبیر لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً باید این سؤال را جواب داد که مراد از اجرت، اجرت پولی است یا چیز دیگری؟
اولا باید گفته شود که پیامبران الهی از لحاظ مالی باید انسانهای متوسط به بالا باشند و الا اگر پیامبری فقیر باشد و بگوید پول نمیخواهم مردم به او میگویند چرا دروغ میگویی؟ تو نان برای خوردن نداری.
پس پیامبر(ص) از لحاظ شخصی نیازهای اولیۀ مادی خود را بر طرف کرده بوده است. دانشمندی غربی به نام مازلو میگوید یک انسان ابتدا باید نیازهای اولیۀ خود را برطرف کند مثل غذا و مسکن و زن. بعد از آن باید به فکر نیاز تفریح باشد. بعد از آن باید نیاز شخصیتش را برطرف کند. این دسته بندی برای نیازهای انسان را هِرَم مازلو میگویند.
حال به نظر ميرسد پیامبران مراحلاولي و دومي نیاز خود را بر طرف کرده بودند و سپس میگفتند اجرت نمیخواهیم و الا اگر نان نداشتند يا خانه وهمسر نداشتند، مردم آنها را به دروغگویی متهم میکردند.
از همینجا میفهمیم که مراد پیامبران از اجر اصلا اجرت مالی نبوده است بلکه به نظر بنده، مراد از اجر و مزد، زیاد شدن مریدها و در نتجه قدرتمند شدن بوده است. پس اگر مردم به پیامبران ایمان میآوردند خود كثرت طرفداران خودش عملا نوعی مزد بوده است و پیامبران مکلف بودهاند بگویند ما این مزد را نمیخواهیم یعنی فکر نکنید اگر ما شما را دعوت به ایمان میکنیم به فکر زیاد کردن طرفداران خود هستیم بلکه برای این است که خودتان عذاب نشوید.
اگر تعبیر لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً را اینگونه معنا کردیم عاقلانه میشود، اما اگر اجرت را اجرت مالی معنا کردیم این اشكال پیش میآید که اصلا معنا ندارد به کسانی که کافر هستند و ميخواهند پيامبر(ص) را نابودكنند گفته شود که من در مقابل هدایت شما اجرت مالی نمیخواهم؛ زيرا آنان ميگويند ما اصلا هدايت تو را نميخواهيم. اگر ميخواستيم جاي اين بود كه صحبت شود كه با اجرت است يا بدون آن. به عبارت روشنتر وقتي چيزي قابل اثبات است كه قابل نفي باشد. فرض كنيد پيامبر(ص) به ابوسفيان بگويد من از تو در قبال هدايت نمودنت مزد نميخواهم ابو سفيان جواب ميدهد: من هدايت نميخواهم، من خودم هدايت شدهام، من ميخواهم سر به تن تو نباشد تو فكر مطالبه يا نفي مزد هستي؟ همين كه تو را نميكشم تو را كافي است.