تفسیر آیه 91 سوره انعام در تاریخ 30 خرداد 1401

تفسیر آیه 91 سوره انعام در تاریخ 30 خرداد 1401

فایل صوتی درس: کلیک

نکات درس تفسیر در تاریخ 30/3/1401

تفسیر آیه 91 سوره انعام

تبديل قرآن گفتاري به نوشتاري و مشكلات آن و راه حلها و مشكلات آنها.

وَ مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قٰالُوا مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ عَلىٰ بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتٰابَ الَّذِي جٰاءَ بِهِ مُوسىٰ نُوراً وَ هُدىً لِلنّٰاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ تُبْدُونَهٰا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لاٰ آبٰاؤُكُمْ قُلِ اللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ  ﴿الأنعام‏، 91﴾

و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، آنگاه که گفتند: خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است. بگو: کتابی را که موسی آورده -که نور و هدایت براي مردم است و شما بعضی از آن را در کاغذهایی ثبت می‌کنید و آشکارش می‌کنید و بسیاری از آن را پنهان می‌دارید و حال آنکه حقایقی که نه شما می‌دانستید و نه پدرانتان [به وسیلۀ آن] به شما آموخته شد- چه کسی نازل کرده است؟ بگو: خدا [نازل کرده است]، سپس آنان را واگذار در یاوه‌هایشان که [در آنها] به بازی مشغولند.

نکته 1: لحن تعبیر تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ توبیخ و مذمت است و خودش جملۀ مستقلی است. باید دقت کنید که بحث ما در اینجا مربوط به چه مرحله‌ای است؟ بحث در مورد مرحلۀ جبرئیل تا پیامبر(ص) نیست. همچنین مربوط به مرحلۀ ابلاغ پیامبر(ص) به مردم نیست. بلکه مربوط به آوردن گفته‌های پیامبر(ص) بر روی کاغذ است.

در مورد قرآن و پیامبر(ص) در مراحل اول و دومی که گفته شد اشکالات و سؤالاتی مطرح می‌شود که بنده با توجه به مجموع قرائن آنها را جواب داده‌ام و گفته‌ام همۀ این اشکالات و سؤالات قابل جواب است. پس آنچه که خدا نازل کرده است درست بر قلب پیامبر(ص) نازل شده است و پیامبر(ص) نیز درست ابلاغ کرده است. حال اشکال مربوط به مراحل بعد است یعنی مرحله‌ای که وحی الهی بر روی کاغذ نوشته شد. اینجاست که فضای نزول و لحن خطاب در نوشته نمی‌آید و اشکالاتی پیش خواهد آمد.

حال واقعا چرا خود پیامبر(ص) دستور به نوشتن داده است؟

جواب این است که اگر پیامبر(ص) دستور به کتابت داد برای این بود که الفاظ فراموش نشود ولی قرآن حفاظ نیز داشته است تا علاوه بر نوشتن، گفتار نیز وجود داشته باشد. علاوه بر این قراء نیز قرار داده شد.

پس هم کُتاب وجود داشته و هم حُفاظ و هم قراء و مجموع اینها عاملی برای حفظ قرآن از تحریف بوده است.

حفاظ و قراء قرآن حواسشان بود که اگر کسی قرآن را بد می‌فهمید به او تذکر می‌دادند.

ذیل آیۀ وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى اَلتَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اَللّٰهَ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِينَ  ﴿البقرة، 195﴾ این داستان نقل شده است که جوانی در جنگ بدون امکانات به قلب دشمن حمله کرد و عده‌ای به استناد این تعبیر او را مذمت کردند. ابو ايوب انصاري به آنها ایراد گرفت و گفت جوّی که این آیه در آن جو نازل شد مربوط به جنگ نبود بلکه مربوط به وقتی بود که ما انصار به فکر افتادیم در زمانی که اموال، زیاد شده بود دیگر انفاق نکنیم بلکه کم و کاستی‌های زندگی خود را جبران کنیم. در این حال این آیه نازل شد و ما را از فکر عدم انفاق بازداشت. ( ر.ك تسنيم ج9 ص 671 به نقل از اسباب نزول القرآن ص 60)

از این داستان متوجه می‌شویم کار حفاظ وحی فقط خواندن جملات قرآن نبوده بلکه جوّ نزول آیات را نیز بیان می‌کردند.

به هر حال پیامبر(ص) می‌فرمود بنویسید ولی در کنار کُتاب، حفاظ و قراء نیز بودند.

پس پیامبر(ص) کار خود را درست انجام داد و همراه قرآن کسانی را تربیت کرد که به لحن و جوّ نزول آیات نیز آگاه باشند. پس پیامبر(ص) وحی را با امنیتی قرار داد که قابل اعتماد باشد.

مسألۀ دیگری که برای حفظ قرآن گذاشته شد این است که خدا، پیامبر(ص) را مبیّن قرآن قرار داد و ایشان، هم با زبان بیان می‌کرد و هم با عمل. قرآن از لحاظ الفاظ و عبارات و محتوا خودش کتاب کاملی است و ناقص نازل نشده است که جلد دوم نیاز داشته باشد ولی قرآن تبیین نیاز دارد و پیامبر(ص) و عترت ایشان بيانگران قرآن هستند. پس اگر قرآن را به تنهایی گرفتیم چه بسا گمراه نیز بشویم.

پس قرآن علاوه بر کُتاب و حفاظ و قراء، مبیّن نیز داشته است.

اگر قرآن را با دید ظاهری و سطحی بگیریم داعش از آن خارج می‌شود چرا که قرآن را گرفتند و سنت را رها کردند.

اگر قرآن می‌گوید با کفار و مشرکان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر خود پیامبر(ص) چنین نکرده است و هيچ کسی از مسلمانان نمی‌گوید که پیامبر(ص) به قرآن عمل نکرده است و این دلالت دارد که تفسیر امثال این آیات با عمل پیامبر(ص) مشخص می‌شود و ایشان جز در موارد دفاع، نمی‌جنگید و حتی با امتیاز دادن به دشمن از جنگ جلوگیری می‌کرد.

در برخی از آیات می‌گوید مشرکان را بکشید ولی پیامبر(ص) مشرکان را نکشته است. پس معلوم است که این آیات یا تهدیدی است و یا مربوط به دفاع است.

خلاصه اینکه قرآن با بیان لفظی و عملی و سکوتی پیامبر(ص) حجت است. با این حرف قرائنی که در یک کلام بوده برای ما روشن می‌شود.

پس قرآن گفتاری که نوشتاری شد، هم حفاظ داشته و هم بیانگر.

بعد از پیامبر(ص) این چیزها مانده است و از دید ما شیعیان خود ائمه نیز بیان‌گر عملی قرآن هستند. پس قرآن از ديد شيعه، با روش 12 امام  و با روش سنت پیامبر(ص) و از دید اهل سنت تنها با روش پيامبر(ص) به طور صحیح باقی ماند.

و اما بحث اینکه چه آیه‌ای مکی بوده و چه آیه‌ای مدنی و اینکه شأن نزول آیات چیست و ترتیب آیات کدام است در بحث علوم قرآنی نوشته شد و محفوظ ماند.

حتی نقل است که حضرت علی(ع) قرآنی داشته که در آن آیات مکی و مدنی و همچنین تقدیم و تأخیر آیات و ناسخ و منسوخ آن مشخص بوده است. همچنین نکاتی از آیات در کنار آن نوشته شده بوده است. البته این حرف، نقل است و نمی‌دانم دقیقا درست است یا نه.

خلاصه اینکه مواد اولیه طوری تنظیم شد که همه چیز بدست نسل بعدی برسد.

اما و صد اما اينكه البته، دشمن هم ساکت ننشست و سعی کرد هر گوشه‌ای از این مواد اولیه را خراب کند.

برخی از حفاظ وحی را کشتند و خود مسلمانان نیز به فکر حفاظ نبودند و جلوی رفتن آنها به جنگ را نگرفتند.

گروه دیگری از حفاظ را از گفتن منع کردند.

 اشکال بزرگی که به خليفه دوم وارد است این است که از نوشتن حدیث منع کرد. او با این استدلال که با قرآن مخلوط می‌شود از نوشتن نکات توضیحی قرآن جلو گيري كرد و این روش ضربۀ بزرگی زد.

بنده یک کلمۀ قصار دارم که البته بد فهمیده شده است. من گفته‌ام که اگر چه عمر به اشتباه گفت «حسبنا کتاب الله» ولی عملا چون خلیفۀ مقتدری بود و از لحاظ روحی خشن بود محکم بر روی این حرف ماند و عملا کاری کرد که غیر کتاب خدا چیز زیادی به ما نرسید.

او بسیار سفارش می‌کرد که چیزی غیر قرآن نوشته نشود. پس آنچه که پیامبر(ص) رشته بود که از قرآن تنها نوشته نمانَد و تبیین نیز بماند و حفاظ و مبیّن‌ها نیز باشند خلیفۀ دوم اجازه نداد که این چیزها باقی بماند. حال این کار چه از روی خیانت بوده و چه از روی ناآگاهی، قرآن ما نیز عملا تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ شد.

پس از رحلت پیامبر حفاظ، بیشتر همان نوشته‌ها را حفظ کردند نه تبیین‌ها را و اگر هم در یادشان بود به خاطر اقتدار عمر تا زمان عمر بن عبد العزیز تبیین‌ها را نمی‌توانستند بگویند.

پس پیامبر(ص) تمهیداتی اندیشیده بود ولی برخی از این تمهیدات را از بین بردند. البته این تمهیدات کامل از بین نرفت چون امثال حضرت علی(ع) بودند و تا جایی که می‌توانستند تبیین‌ها را ارئه می‌دادند.

من شاید 30 سال پیش مقاله‌ای نوشتم كه در مجله مفيد شماره 6 يا 7 چاپ شد و در آن گفتم که اهل سنت اگر می‌خواهند به صحت احادیث خود پی ببرند باید به احادیث شیعه رجوع کنند چون شیعه منع حدیث نداشته است.

البته الآن این حرف را کامل قبول ندارم چون در شیعه نیز احادیث جعلی وجود دارد. پس بهتر است گفته شود احادیثی که یدا به ید از رسول الله(ص) در شیعه نقل شده است از احادیثی که همین‌گونه در اهل سنت نقل شده است قوی‌تر است.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات