نکات درس تفسیر در تاریخ 14/6/1401
تفسیر آیه 94 سوره انعام
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونٰا فُرٰادىٰ كَمٰا خَلَقْنٰاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ مٰا خَوَّلْنٰاكُمْ وَرٰاءَ ظُهُورِكُمْ وَ مٰا نَرىٰ مَعَكُمْ شُفَعٰاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكٰاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ مٰا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿الأنعام، 94﴾
و به راستي كه [اکنون] تنها به نزد ما آمدید همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم، ، و آنچه را به شما داده بودیم پشت سرتان گذاشتید، و شفیعانتان را که آنان را در [امور] خودتان شریک میپنداشتید، همراه شما نمیبینیم، یقیناً پیوندهای ميان شما بریده، و آنچه را كه [شفيع] ميپنداشتيد از دستتان رفته و گم شده است.
نکته 1: در جلسات گذشته رابطۀ این آیه با آیۀ قبلی بیان شد. همچنین در مورد این صحبت کردیم که با وجود ارتباط دو آیه ولی آیه 94 عمومیت دارد و مخاطب آن مجموع انسانها هستند. همچنین گفتیم مراد از فُرادی ممکن است این باشد که هر کسی تنها و بدون همراهی کسی میآید و ممکن است این باشد که هر کسی بدون همراه آوردن تعلقات دنیا میآید. اینها نکاتی بود که تا اینجا بیان شد.
نکته 2: ممکن است راجع به تعبیر كَمٰا خَلَقْنٰاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ این سؤال پیش آید که درست است که افراد در ابتدای خلقت همگی تنها و بدون لباس به دنیا میآیند ولی بالاخره بچهای که در خانوادۀ ثروتمند است با بچهای که در خانوادۀ فقیر است متفاوت است. حتی در خود رحم مادر نیز مثل هم نیستند و به یک جنین كاملا رسیدگی میشود و به دیگری رسیدگی نمیشود.
با توجه به این مطلب میتوان گفت مراد از تعبیر آیه همان تنها آمدن است نه چیز دیگری.
نکته 3: در رابطۀ با واژۀ خَوَّلْنٰاكُمْ راغب گفته است «تخویل» به معنای اعطای «خَوَل» است و «خول» به معنای خَدَم و حَشَم است. در کتاب التحقیق نیز آمده است که معنای اصلی در مادۀ «خول» رعایت کردن و مراقبت کردن همراه با اعطاء است.
عبارت وَ تَرَكْتُمْ مٰا خَوَّلْنٰاكُمْ وَرٰاءَ ظُهُورِكُمْ اعتراض خداست كه امكانات را براي شما فراهم كردم كه متكامل شويد ولي شما آنها را رها كرديد و دست خالي نزدم برگشتيد. بله عطایای خدا همگی برای رشد يافتن انسان است ولی طبق این آیه افراد از این عطایای الهی آن گونه كه بايد استفاده نکردند و پشت سر انداختند و در نتیجه بدون کمال از دنيا رفتند.
پس عدهای دست خالی به آخرت میروند چرا که در دنیا مالشان را انفاق نکردند تا جواد و سخي شوند. از وقتشان استفاده نكردند تا عالم شوند. از علمشان استفاده نكردند تا خدمت ديگران كنند تا خادم متواضع شوند. به دیگران علم یاد ندادند تا معلم شوند. و اهل گذشت نشدند تا متحد شوند و قدرتمند شوند يا قدرتشان را در مسیر الهی استفاده نکردند. چنین کسانی دست خالی به قیامت میروند. متأسفانه بسیاری از افراد آن طور که باید از امکاناتشان استفاده نمیکنند و به همین خاطر در روز قیامت تأسف میخورند که مثلا از وقتمان خوب استفاده نکردیم.
حتی میتوان گفت ما شیعیان در روز قیامت بسیار تأسف میخوریم چون در جلسات روضهای شرکت میکنیم که همهاش تکراری است و نه آخوند مطالعه کرده و نه مستمعان رشد علمی میکنند.
مسألۀ امام حسین(ع) برای کمال است و خود حضرت به دنبال کمال بود ولی متأسفانه ما در جلسات امام حسین(ع) متکامل نمیشویم و تنها دنبال ثوابيم آن هم ثوابهاي خيالي بر پايۀ رواياتي كه معمولا ضعيف است.
همۀ دنیا در فكرند که از لحاظ علمی و اخلاقی متکامل شوند ولی ما متأسفانه در فكر كمال نيستيم و کمال چندانی نداشتهایم. در آخرین سفر حجی که در سال1398رفتم مشاهده کردم که مسلمانان دیگر کشورها واقعا متکامل شدهاند ولی ما بیشتر غرورمان زیاد شده است. پس امکانات فراوانی در اختیار ما هست از امکانات مادی و معادن گرفته تا امکانات معنوی مثل قرآن و معارف اهل بیت. همۀ این امکانات رها شده و وقت خودمان را از بین میبریم.
نکته 4: ائمه باید پیشوا و الگوی ما باشند ولی ما بجای اینکه آنها را الگو قرار دهیم این اعتقاد را پیدا کردهایم که به ائمه بگوییم شما کامل هستید و دست ما را بگیرید و بالا بکشید. ما در روز قیامت به خدا خواهیم گفت که ما خودمان متکامل نشدیم ولی از ائمه خواستیم که دست ما را بگیرید و بالا بکشند. آن وقت است که به ما همین تعبیر آیه گفته میشود که: وَ مٰا نَرىٰ مَعَكُمْ شُفَعٰاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكٰاءُ
مثل این است که کسی بگوید ما بجای اینکه برای رسیدن به درجۀ اجتهاد یا دکتری تلاش کنیم به دکتر و مجتهد ميگوييم دست ما را بگير. این یعنی تنبلی. پس کسی که بگوید بجای تلاش برای تکامل اخلاقی با «یا علی» گفتن یا با پوشیدن پیراهن مشکی کار حل میشود این یعنی تنبلی. پس در روز قیامت کسانی که فکر میکردیم شفیع هستند دیده نمیشوند چون آنجا تنبلی قبول نیست. به قول فردوسی:
اگر بارْ خوار است خود کِشتهای و گر پرنیان است خود رشتهای
در شعر دیگری آمده است:
تو را تیشه دادند هیزم کنی ندادند تا بیخ مردم کنی
پس باید توجه داشت که به ما امکانات دادهاند تا متکامل شویم نه اینکه از آن امکانات بهره نبریم. کسی که ادعا میکند با گفتن یک «یا علی» همه چیز حل میشود باید دلیل از قرآن بیاورد. در قرآن خلاف این عقیده وجود دارد. به این آیه توجه کنید:
بَلىٰ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحٰاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولٰئِكَ أَصْحٰابُ النّٰارِ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿البقرة، 81﴾
بلکه کسانی که مرتکب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانهاند.
پس چه شفیع، بت باشد و چه ائمه اولا دلیل میخواهد که آنها شفیع باشند و ثانیا بر فرض موجودي به مقام شفاعت برسد چه کسی گفته است آنها شفیع من و شما هستند؟ ادلهای که داریم به ما میگوید آنها شفیع بهشتیها هستند. باید مراحلی را طی کرد تا شفاعت شامل حال ما شود.
اگر کسی غرق در گناه باشد شفاعت شامل حال او نمیشود. اگر کسی به واسطۀ امام حسین(ع) يا در روضۀ امام جسين(ع) توبه کرد قبول است ولی اینکه کسی فکر کند با یک «یا حسین» تمام گناهانش را میبخشند این عقیده اصلا با قرآن سازگار نیست.
نکته 5: سؤال: خدا میتوانست خیلی ساده بگوید شفاعت نیست یا شفاعت باطل است ولی در آیۀ مورد بحث جملهای طولانی برای رد شفاعت آورده است. دلیل این امر چیست؟
پاسخ: میتوان گفت این امر برای چند منظور است. اولا باید گفته شود که شفاعت وجود دارد ولی مقید و محدود است و متوقف به اذن خداست و مشفوع له و شافع باید شرائط خاصی داشته باشند. در کتاب تفسیر تسنیم، ج26، صفحه 374 مطالب قابل تأملی در مورد شفاعت آمده است که خوب است خوانده و شرح داده شود. در این تفسیر آمده است:
شفاعت مشرکانه و شفاعت موحدانه
پندار باطل در جریان شفاعت مشرکانه بتها این بود که 1. بتها در شفاعت مستقلاند و محتاج به اذن خدا نیستند. 2. معنای شفاعت و تقریب بتها این است که آنها در ارادۀ خدا اثر میکنند و چیزی که ارادۀ ازلی پروردگار به آن تعلق نگرفته است ارادۀ الهی را به آن متعلق میسازد.
چنان شفاعت و چنان تقریبی مایۀ مشرک شدن معتقدان به آنهاست.
تفکر صائب در مسئلۀ شفاعت اولیای الهی این است که الف) آنان در شفاعت محتاج به اذناند به شکلی که تمام عناصر محوری آن را اراده خدا و اذن او تأمین میکند یعنی شفیع باید مأذون باشد. ب) مشفوعله باید شرط اساسی یعنی داشتن دین خداپسند را واجد باشد. ج) حوزۀ شفاعت و قلمرو آن محدود بوده و سعه و ضیق آن نه در اختیار شفیع است و نه تحت ارادۀ مشفوعله بلکه فقط تحت تدبیر خداست. د) معنای شفاعت آنان تأثیر فاعلی در ارادۀ خدا نیست بلکه تأثیر قابلی در مشفوعله است. چنین مطلبی از ارادۀ پروردگار ریشه میگیرد و با تدبیر الهی چنین تنظیم میشود که اگر یکی از اولیای خدا دربارۀ فلان شخص (مثلاً) یا دربارۀ فردی از افراد مسلمان درخواستی کند صلاحیت آن مشفوعله برای دریافت فیض خدا تأمین میشود.(تفسیر تسنیم)
با این توضیحات متوجه شدیم که شفاعت نباید پارتیبازی معنا شود. و نبايد تصور شود كه اگر متكامل نشديم ائمۀ اطهار دست ما را ميگيرند.