هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
نکات درس تفسیر در تاریخ 15/6/1401
تفسیر آیه 94 سوره انعام
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونٰا فُرٰادىٰ كَمٰا خَلَقْنٰاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ مٰا خَوَّلْنٰاكُمْ وَرٰاءَ ظُهُورِكُمْ وَ مٰا نَرىٰ مَعَكُمْ شُفَعٰاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكٰاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ مٰا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿الأنعام، 94﴾
و به راستي كه [اکنون] تنها به نزد ما آمدید همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم، ، و آنچه را به شما داده بودیم پشت سرتان گذاشتید، و شفیعانتان را که آنان را در [امور] خودتان شریک میپنداشتید، همراه شما نمیبینیم، یقیناً پیوندهای ميان شما بریده، و آنچه را كه [شفيع] ميپنداشتيد از دستتان رفته و گم شده است.
نکته 1: این سؤال را مطرح کردیم که چرا خدا صراحتا شفاعت را نفی نکرد بلکه عبارت را به گونهای آورد که مبهم باشد؟
و پاسخ داديم که اولا باید توجه داشت که شفیعانی وجود دارند ولی مستقل نیستند و محدودهای دارند و تازه در قابل تصرف میکنند نه در فاعل. همچنین گفتیم به نظر ما شفاعت مربوط به بهشت و ارتقاء درجۀ بهشتیان است. این نکته را نیز فراموش نکنیم که در نظام هستی همه چیز پرتو وجود خدا هستند و چیزی از خود ندارند و خدا هیچگاه تحت تأثیر شافعان قرار نمیگیرد. در خدا منفعل شدن محال است. در شفاعت، خدا خودش ابتدائا اذن داده و محدوده را نیز مشخص کرده است و در نتیجه به همان اذنی که داده عمل میکند. پس کاری که شفیع میتواند انجام شود در قابل است نه در فاعل. يعني متقاضي شفاعت باید با شفیع جفت شود و اعمال و عقايدش را مطابق او قرار دهد تا بالا رود. پس ما باید مثل امام حسین(ع) شویم و برای حق و عدالت مبارزه کنیم تا شفاعت امام حسین(ع) شامل حال ما شود.
پس اینکه امروزه برخی مداحان و روضهخوانان بر خلاف امام حسین(ع) از ظلم و ظالم تعریف میکنند چنین کسانی اصلا شفاعت شامل حالشان نمیشود.
همچنین اینکه کسانی ادعای طرفداری از امام حسین(ع) میکنند و ميدانند كه امام حسين ضد وراثتي بودن حكومت قيام كرد ولی اينان حرف از وراثتی بودن حکومت میزنند و آرزوي شفاعت دارند کاملا در اشتباه هستند.
آیت الله جوادی آملی فرمودهاند: گاهی اوقات انسان سراب را آب میبیند و گاهی اوقات آب هست ولی در دسترس ما نیست. حال در بحث شفاعت نیز همینگونه است. گاهی اوقات عدهای چیزی که اصلا شفیع نیست را شفیع میدانند مثل اینکه مشرکان بتها را شفیع میپنداشتند. گاهی اوقات نیز واقعا چیزی شفیع هست ولی شامل حال ما نمیشود چرا که مثلاً امام حسین(ع) شفیع کسی میشود که اعمالش شبیه او باشد. اگر عمل ما مطابق عمل ائمه باشد و مثل ائمه اهل علم و دین و عبادت و صلحطلبی شدیم آنها شفیع ما میشوند و الا شفاعت شامل حال ما نخواهد شد.
پس عبارت به گونهای آمد که این دو نوع را نیز برساند يكي آنجايي كه اصلا آن چيز شفيع نيست و ديگر آنجايي که شفیع هست ولی شامل حال ما نمیشود.
نکته 2: در تعبیر أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكٰاءُ «فِيكُمْ» مقدم شده است تا افادۀ حصر کند. این عبارت آن نوع از شفيع را میرساند که اصلا نيست. چون چيزي كه مستقل باشد اصلا نيست تا شفيع باشد يا نباشد. شريك شفيع يا شفيع شريك مثل یک سراب باشد و در واقع اصلاً شفیعی نباشد و مشرکان به اشتباه آن چیز را شفیع میدانستند.
یادمان نرود که مشرکان خالق آسمانها و زمین را الله میدانستند. ما از این عبارت فکر میکردیم که مشرکان شرک در خالقیت ندارند ولی باید دقت داشت که مشرکان تنها خالق آسمانها و زمین را الله میدانستند و الا چه بسا خالق چیزهای دیگر روی زمین مثل فرزند و پول و درخت و … را خودشان میدانستند. حتی خود ما نیز ممکن است شرک در خالقیت داشته باشیم و خالق اینترنت و کامپیوتر و هواپیما و ماشین و … را خودمان بدانیم.
همچنین در بحث ربوبیت نیز همینگونه است و مثلاً مشرکان تدبیر آسمانها و زمین را چون خارج از دسترس آنها بود بدست خدا میدانستند ولی تدبیر چیزهای روی زمین که جزئیتر هستند را بدست خودشان میدانستند.
در بحث رازقیت و امداد نیز دقیقا همینگونه است. در واقع ممکن است ما رازقیت و کمک کردن امور جزئی دور خودمان را بدست غیر خدا بدانیم و رازقیت و کمک کردن امور کلیتر که بدست ما نیست را بدست خدا بدانیم.
جالب است که متعلق «فِيكُمْ» ذکر نشده است و در نتیجه شرک در خالقیت و رازقیت و امداد و ربوبیت، همگی را شامل میشود.
این در حالی است که هیچ کسی در هیچ چیز ما شریک خدا نیست چون ما و هر چیز دیگری که تصور کنیم بندۀ خدا و پرتو وجود خدا هستیم.
البته با این حرف كه آنان را نسبت به خدا پرتو ميدانيم نمیخواهیم مقام ائمه را پایین بیاوریم. آنان نسبت به ما مقام بالایی دارند ولی نسبت به خدا پرتو هستند. بله نسبت به ما مقام بالایی دارند و آنقدر قدرت دارند که میتوانند وحی را دریافت کنند ولی نسبت به خدا عبد هستند.
همه هر چه هستند از آن کمترند که با هستیاش نام هستی برند
همۀ ما هرچقدر هم هستی داشته باشیم هستی ما بالذات نیست بلکه بالغیر است. همۀ ما فقر وجودی داریم. پس هر چیزی را که شریک خدا تصور کردیم این همان سراب است. همه چیز فقیر خدا هستند. پس هیچ چیز شریک خدا نیست.
حتی بحث خدا و مخلوقات مثل سهامداران یک شرکت نیستند که سهامدار، بالاخره یک سهم دارد بلکه در بحث خدا و مخلوقات، مخلوقات اصلاً سهمی ندارند.
برخی از عرفاء میگفتند مَثَل خدا و مخلوقات مثل آب دریا و نم آب است ولی برخیاهل دقت اشکال میگیرند که این نیز درست نیست چرا که غیر خدا اصلا حقیقتا و مستقلا چیزی نیستند.
امیدوارم این بحثها پخش شود تا معلوم شود شفاعت به چه معناست و روشن شود من منکر شفاعت نیستم. متأسفانه چون بحثها را درست متوجه نمیشوند اولا شفاعت را اشتباه میفهمند و ثانیا به من تهمت میزنند. در روضهها به گونهای روضه میخوانند که انگار نظر خدا به خاطر نظر ائمه تغییر میکند. این تفکرات اشتباه است. باید این بحثها در بین مردم گفته شود تا تفکرات اشتباه اصلاح شود.
نکته 3: در تعبیر لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ باید بحث شود که انقطاع بین چه کسانی حاصل شده است؟ بین شما و شفیعان واقعی یا بین شما و شفیعان خیالی؟ همچنین چه چیزی قطع شده است؟ همچنین آیا انقطاع در اینجا به این معنا است که قبلاً اتصالی بوده که حالا قطع شده یا اینکه اصلاً اتصالی نبوده است؟
همۀ اینها باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد که ان شاء الله در جلسۀ آینده مورد دقت قرار خواهد گرفت.