نکات درس تفسیر در تاریخ 24/7/1401
تفسیر آیه 100 سوره انعام
وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَكٰاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَنٰاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالىٰ عَمّٰا يَصِفُونَ ﴿الأنعام، 100﴾
و [مشرکان] جنيان را [در عبادت و ربوبيت] شریکانی براي خدا قرار دادند، در حالی که او آنها را آفریدهاست، و از روی ناداني برای او پسران و دخترانی انگاشتند؛ منزّه است او. و برتر است از آنچه [او را] وصف میکنند.
نکته 1: در جلسۀ قبلی تعبیر وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَكٰاءَ الْجِنَّ را اینگونه معنا کردیم: برای خدا جنها را شریک قرار دادند. طبق این معنا «الجن» مفعول اول و «شرکاء» مفعول دوم است و بحث کردیم که چرا جای مفعول اول و دوم عوض شده است. حال میخواهم بگویم ممکن است بگوییم «شرکاء» مفعول اول و «الجن» بدل آن است و معنا چنین میشود: برای خدا شریکانی قرار دادند که آن شریکان همان جن هستند.
نکته 2: اینکه فاعل «جعلوا» چه کسانی باشند به همان اعتبار معنای جن نیز عوض میشود. اگر فاعل «جعلوا» مشرکان مکه باشند مراد از جن همان موجودات غیبی میشوند که به آسمان رفت و آمد میکنند و خبرهای غیبی دارند. اگر فاعل «جعلوا» انسانهای کنونی باشند جن مصداق دیگری مثل ویروس پیدا میکند. اگر فاعل «جعلوا» ایرانیان آن زمان باشند مراد از جن همان اهریمن میشود.
نکته 3: فاعل خَلَقَهُمْ ضميري است كه در آنمستتر است و به «الله» بر ميگردد و مفعول آن ضمیر (هم) است که میتواند به فاعل «جعلوا» به هر معنایی که گفته شد اشاره داشته باشد. و اما اگر ضمیر (هُم) به جن برگردد با توجه به اینکه (هُم) برای ذوی العقول است میتواند به جنیانی که مشرکان مکه اعتقاد داشتند برگردد ولی اگر جن را ویروس گرفتیم برگشت ضمیر (هُم) به آنها با مشکل رو به رو میشود. بله اگر گفتیم ضمیر به همۀ مصادیق جن برگردد از باب تغلیب میتوان گفت که ضمیر اولا به جنيان داراي عقل برميگردد و به دنبال آن به جن به معنای ویروس نیز بر ميگردد. به هر حال باید جن در این آیه را به معنای عام گرفت و نمیتوان تنها به معنای ویروس گرفت.
نکته 4: خرق به معنای پاره کردن است. دقت کنید که بریدن منظم را خرق نمیگویند بلکه به پاره کردن بی جهت و بی حساب و کتاب خرق گفته شده است. همچنین برخی، خرق را به معنای خلق گرفتهاند و این همان اشتقاق کبیر است که میگویند وقتی دو کلمه در دو حرف مشترک بودند معانی مشترک دارند. حال در اینجا نیز خرق با خلق اشتقاق کبیر دارند و هر دو به معنای آفریدن است با این تفاوت که خلق، آفریدن حقیقی است و خرق آفریدن دروغین است. و اما اینکه به معجزه خرق عادت گفته میشود به این خاطر است که معجزه محال عرفی است و عرفا ممکن نمیباشد.
نکته5: در رابطۀ با تعبیر خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَنٰاتٍ باید گفته شود که گروههای مختلف مشرکان برای خدا پسر و دختر قرار میدادند. برخی خدا را مثل انسان تصور میکردند که ازدواج میکند و پسردار یا دختردار میشود. برخی مثل مشرکان مکه برای خدا دختر قرار میدادند و میگفتند ملائکه دختران خدا هستند. برخی نیز مثل مسیحیان برای خدا پسر قائل شدند و گفتند حضرت عیسی پسر خداست. البته خدا به هیچ معنایی نمیتواند فرزند داشته باشد چه فرزند واقعی و چه فرزند تشریفی. برای آشنایی بیشتر با عقیدۀ مشرکان در مورد فرزندان خدا میتوانید به تفسیر التحریر و التنویر ج6 ص 246، ذیل آیۀ مورد بحث مراجعه کنید.
نکته 6: تعبیر بِغَيْرِ عِلْمٍ مفهوم ندارد که کسی بگوید به همراه علم میتوان برای خدا فرزند قائل شد بلکه به این معناست که هیچ کس هیچ علمی ندارد که بتوان از طریق آن گفت خدا فرزند دارد.
نکته 7: کسی فرزند اتخاذ میکند که از او توقعی داشته باشد مثل ما که دوست داریم بچه عصای پیری ما باشد یا به ما آرامش دهد یا چیزهای دیگر. ولی خدا از این چیزها منزه است. به همین خاطر در انتهای آیه مورد بحث آمده است که: سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالىٰ عَمّٰا يَصِفُونَ
نکته 8: واژۀ سُبْحٰانَهُ از لحاظ نحوی مفعول مطلق است و در اینجا فعلی در تقدیر است مثل: سَبَّحْتُ الله سبحانه. حال اینکه کلمات دیگر حذف شده از باب ضیق خناق است مثل اینکه وقتی گربه گوشت را میبرد میگوییم «گوشت را» و کلمات دیگر را حذف میکنیم. در اینجا نیز این نسبتی که به خدا دادهاند که خدا فرزند دارد خیلی بد است و نباید وقت داد که اصلا چنین چیزی گفته شود بلکه باید سریع آن را رد کرد. به همین خاطر کلمات زیادی حذف شده است و به همان مقدار ضروری كه «سبحانه» است اکتفا شده است.