نکات درس تفسیر در تاریخ 2/8/1401
تفسیر آیات 101 و 102 سوره انعام
بَدِيعُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ أَنّٰى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صٰاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿الأنعام، 101﴾
[او] پدید آورنده آسمان ها و زمین است، چگونه برايش فرزندی باشد، در صورتی که برایش همسری نبوده و همه چیز را آفریده؛ و اوست كه به هر چیزي داناست.
ذٰلِكُمُ اللّٰهُ رَبُّكُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿الأنعام، 102﴾
این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفرینندۀ همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او بر هر چیزي نگهبان است.
نکته 1: کلمۀ بدیع در کل قرآن تنها دو جا به کار رفته است. یکی در آیۀ 101 سورۀ انعام و دیگری آیۀ 117 سورۀ بقره. راجع به این کلمه توضیح داده شد که خدا برای ایجاد یک شیء لازم نیست ابتدا تصور کند و سپس آن را ایجاد کند بلکه بدیع است یعنی یک شیء را بدون نقشۀ قبلی ایجاد میکند.
نکته 2: تعبیر ذٰلِكُمُ اللّٰهُ ممکن است اشاره به آیۀ قبلی و بدیع بودن خدا داشته باشد. ممکن هم هست به کل آیات قبلی که از آیه 95 شروع شد داشته باشد.
نکته 3: در تفسیر التحریر و التنویر در مورد تعبیر ذٰلِكُمُ اللّٰهُ آورده است که این تعبیر نوعی توهین به مشرکان نیز هست که چرا اینقدر جاهلید و به آن خدای بزرگ بی توجه هستید.
نکته 4: در تعبیر ذٰلِكُمُ اللّٰهُ رَبُّكُمْ، رَبُّكُمْ خبر دوم است و میخواهد بگوید الله همان ربّ است. در واقع با این تعبیر میخواهد این مطلب را به مشرکان بگوید که شما باید این را یاد بگیرید که همان خدایی که معرفی شد رب است. ممکن هم هست رَبُّكُمْ صفت باشد و در نتیجه تعبیر لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خبر قرار گیرد. همچنین خود تعبیر لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ نیز میتواند وصف باشد و خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ خبر قرار گیرد. و اما اگر خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ نیز صفت قرار گیرد خبر، جملۀ فَاعْبُدُوهُ میشود که به عنوان نتیجهگیری از جملات قبلی است.
نکته 5: نتیجهگیری که از مطالب بیان شده در این آیه شده است فَاعْبُدُوهُ است. حال سؤال این است که چرا باید خدا را عبادت کرد؟ بنده در ذیل آیه 21 سوره بقره در تفسیر لمحات این مطلب را توضیح دادهام که میتوانید مراجعه کنید.
در این زمینه ابتدا گفته شود که نزاعی بین مرحوم شهيد مطهری و علامه طباطبایی از یک طرف و دکتر سروش از طرف دیگر مطرح است. آن نزاع این است که فلاسفه میگویند عقل عملی از عقل نظری استمداد میكند و در واقع عقل عملی از عقل نظری استفاده میکند. آنها میگویند وقتی عقل نظری چیزی را گفت عقل عملی وظیفۀ خود را از آن کشف میکند. به عبارت واضحتر آنها میگویند وقتی فهمیدیم که خدا خالق همه چیز است و ربوبیت دارد عقل عملی از اینها استفاده میکند و میگوید باید او را عبادت کرد. پس فَاعْبُدُوهُ همان چیزی است که عقل عملی از مطالب عقل نظری نتيجه ميگيرد.
و اما اشکال دکتر سروش این است که این نتیجهگیری منطقی نیست و از نظر منطقي با شکلهای منطقی سازگار نمیباشد. هیچگاه از «هست»، «باید» نتیجه نمیشود. از نظر فلسفي نيز درست نيست. ایشان مثالی میزند که اگر حقيقتي داشته باشيم به عنوان «در بیابان گرگ هست». حال آیا از این جمله میتوان نتیجه گرفت که باید گرگ را کشت یا باید از بیابان فرار کرد یا باید گرگ را گرفت و به باغ وحش تحویل داد.
آیا به كداميك از این بایدها باید عمل شود؟ و نتيجه ميگيرد كه از «هست» «بايد» نتيجه نميشود.
بنده میگویم نگرشهای جزئی بایدهای مختلفی به ما میدهد و هرکسی طبق دید و نگرش خود نتیجهگیری خاص خودش را میکند. و اما اگر نگرش ما کلی شد و جهانبینی ما وسعت یافت و جهان با این عظمت را یافتیم طبیعتا وجدان ما بیدار شده و تنها يك «بايد» میفهمیم و آن اينکه «باید از خدا تشکر کرد». پس اگر یک مسألۀ جزئی بود ممکن بود هر فردی به گونهای نتیجهگیری کند ولی وقتی نعمتهایی با این عظمت داریم فطرت و وجدان ما میگوید باید از خالق تشکر کرد. به خصوص اینکه میفهمیم خدا به تشکر ما احتیاجی ندارد و عبادت ما به نفع ماست و موجب تکامل خود ما میشود. قرآن میفرماید:
إِلَيْهِ يَصْعَدُ اَلْكَلِمُ اَلطَّيِّبُ وَ اَلْعَمَلُ اَلصّٰالِحُ يَرْفَعُهُ ﴿فاطر، 10﴾
حقایق پاک [چون عقاید و اندیشههای صحیح] به سوی او بالا میرود و عمل شایسته آن را بالا میبرد.
پس عبادتها برای این است که خودمان متکامل شویم. اینکه امروزه برخی از عبادت خدا روگردان شدند علت اصلیاش عملکرد بد ما آخوندها است. ما باید مثل آیت الله منتظری شجاعت داشته باشیم و بگوییم اگر ما اشتباه کردیم ربطی به اسلام ندارد. ایشان کتاب «انتقاد از خود» را نوشته و در این کتاب اشکالاتی که به خودش وارد است را آورده است. ما باید چنین کارهایی بکنیم تا جوانها از دین زده نشوند.
و اما اینکه سؤال میکنند خدا چه نیازی به عبادت ما دارد؟ جوابش این است که عبادت موجب متکامل شدن خود ما میشود. خداوند آنقدر به ما نعمت داده است که اگر یک هزارم آن را دیگری به ما داده بود از او تشکر میکردیم. حال وقتی خدا هزاران برابر به ما نعمت داده است آیا نباید از او تشکر کرد؟ با این تشکر خودمان بالا میرویم.
اگر پیامبران به مقامات عالیه رسیدند برای این بود که نعمتهای الهی را خوب استفاده کردند و شکر عملی آن را بجا آوردند.
بد نیست یک مثال بزنم. انسان شهوت جنسی یا شهوت خوراکی دارد. این شهوت را خدا قرار داده است تا انسان از آن لذت ببرد و در کنارش به هدف دیگری که زنده ماندن یا بچهدار شدن است برسد. پس خدا بدون اینکه ما را تکلیف کند که باید از شهوت استفاده کنی شهوت را شیرین قرار میدهد تا از طریق آن زنده بمانیم و نسلمان رشد کند.
حال برای اینکه متکامل شویم خداوند در قرآن به انواع مختلف نعمتهایی که به ما داده است به بیانهای گوناگون اشاره کرده است تا خودمان خود به خود حالت تشکر و خضوع پیدا کنیم و از این طریق متکامل شویم.
پس نزاعی که دکتر سروش با فلاسفه دارد به نظر بنده در بحث جهانبینی و عبادت كه كلي است، نمیآید.
وقتی مشاهده میکنیم که انبیاء و اولیاء دائما خدا را به گونههای مختلف عبادت میکنند باید بفهمیم که عبادت خدا به نفع ماست. البته عبادت تنها نماز خواندن نیست بلکه علاوه بر نماز، خدمت خلق نیز هست. باید همۀ انواع عبادات را انجام داد تا به کمال رسید.