تفسیر آیه 102 سوره انعام در تاریخ 7 آبان 1401

تفسیر آیه 102 سوره انعام در تاریخ 7 آبان 1401

نکات درس تفسیر در تاریخ 7/8/1401

تفسیر آیه 102 سوره انعام

ذٰلِكُمُ اللّٰهُ رَبُّكُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ  ﴿الأنعام‏، 102﴾

این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفرینندۀ همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او بر هر چیزي نگهبان است.

نکته 1: نظم طبیعی جمله این است که ابتدا باید خالقیت بيان شود و سپس لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ گفته شود، ولی تقدم لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ بر خلقت به این خاطر است که خدایی که از آيه 95 تا اينجا معرفی شد موجب می‌شود که همه عاشق این خدا شوند و خودشان بلافاصله بعد از معرفی خدا در تعبیر ذٰلِكُمُ اللّٰهُ رَبُّكُمْ اقرار کنند که لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ.

نکته 2: بحثی هست که افعال ما آیا مخلوق خداست یا مخلوق ما؟ اگر مثل اشاعره گفتیم افعال ما مخلوق خداست پس جهان جبر محض می‌شود. اگر مثل معتزله گفتیم مخلوق ماست این سؤال پیش می‌آید که پس خدا چکاره است؟

و اما در همین‌جا به این نکته اشاره کنم که در کتاب‌های ما معمولاً می‌گویند معتزله این را گفته‌اند و اشاعره آن را. واقعیتش این است که ما در زمانی که معتزله و اشاعره به وجود آمده‌اند نبوده‌ایم و دقیقا نمی‌دانیم که آیا واقعا معتزله و اشاعره چنین چيزهايي را گفته‌اند یا نه؟

همچنین من نمی‌دانم واقعا اشعری‌گری و اعتزال دو مکتب فکری است یا دو جريان سیاسی؟ ممکن است کسی بگوید ظالمان امام حسین(ع) را کشتند و چون می‌خواستند مسئولیتش را بر عهده نگیرند، گفتند كه خدا او را کشته است. پس اینکه می‌گویند خدا امام حسین(ع) را کشته است نه اینکه فکرشان این گونه باشد بلکه برای این است که می‌خواهند مسئولیتش را نپذیرند و در واقع این روش پيچيدۀ سیاسی بوده است.

جالب است که در کشور ما آخوندها و مداحان همه شیعه هستند و ادعا می‌کنند که ما اصول شیعه را قبول داریم و عدل را جزو اصول می‌دانیم ولی در عمل عقل را تعطیل می‌کنند و همانند اشاعره شانۀ خود را از زير بار مسؤليت تصميم‌ها و كارهايشان خالي مي‌كنند، اقتصاد را خراب كرده و محيط زيست را غير قابل زيست كرده‌اند و مي‌گويند، تقدير الهي است يا خدا چنين كرده است.

می‌گویند ناصر الدین شاه روزی آش كشك و بادمجان خورد و خوشش آمد و مداحانِ دربار شروع کردند در وصف بادمجان شعر سرودن. شاه آنقدر خورد که دلش درد گرفت و شروع به بد و بیراه گفتن به بادمجان کرد. شعراء نیز در بدی بادمجان شعر سرودند و در توجیه کار خود گفتند ما نوکر تو هستیم نه نوكر بادمجان. این می‌شود اشعری‌گری و بی عقلی محض.

حال خود ما نیز همین‌گونه بودیم. زمانی به ما گفتند بچه تولید کنید و اوايل انقلاب همه بچه آوردیم. سپس گفتند بچه باید يكي يا دوتا بيشتر نباشد و باز همه قبول کردیم. سپس گفتند سنی‌ها در حال زیاد شدن هستند و باید شیعیان زیاد بچه بیاورند باز قبول كرديم. پس مشاهده می‌کنید که ما مردم نیز مثل شعرای ناصر الدین شاه بی‌عقلی می‌کنیم و نوکریم.

دقت شود که بچۀ کم یا زیاد، یک مکتب یا مذهب نیست بلکه اطاعت محض در اين امور نوعی مزدوری است. حال می‌توان گفت در زمان قبل نیز اشعری‌گری و اعتزال نوعی مزدوری بوده است. به همین خاطر ابن زیاد برای قتل امام حسین(ع) به جبر متوسل می‌شود و کشتن امام حسین(ع) را به خدا نسبت می‌دهد ولی امام سجاد(ع) در جواب او به او می‌فهماند که کشتن امام حسین از این باب که توفیّ شد به خدا منسوب است ولی مردم با اختیار خود او را کشتند. (به كتاب يك تابستان نوشته احمد عابديني مراجعه شود)

پس مکتب جبر نوعی کار سیاسی برای عدم قبول مسئولیت بوده است و امروزه نیز در کشور ما الی ما شاء الله چنین امری وجود دارد. کارهایی اتفاق می‌افتد و افرادی کشته می‌شوند و عده‌ای برای اینکه مسئولیت قبول نکنند می‌گویند تقدیر الهی بود یا سکته کرد یا ….

و اما برخی می‌گویند آیات قرآن مبهم است و خود قرآن موجب ایجاد مکاتب انحرافی می‌شود و مثالش این است که معتزله و اشاعره هر دو برای اثبات حرف خود به همین آیۀ 102 سوره انعام استناد می‌کنند.

در جواب باید گفت آیات قرآن این گونه ابهامی ندارد که بتوان از آن مکاتب انحرافی مقابل هم را نتیجه گرفت. قرآن «بیانٌ للناس» است و وقتی خوانده شود می‌فهمیم که جان افراد را در آخر، خدا می‌گیرد و کسی که شمشیر کشیده است اختيار دارد و با اختيار خودش آدم كشته است و مقصر است.

مثل اینکه شخصی می‌گوید من در را باز کردم. این حرف درست است. اگر این شخص گفت کلید، در خانه را باز کرد این حرف نیز درست است. همچنین وقتی گفته شد دستم در را باز کرد این حرف نیز درست است. پس هم ارادۀ من در باز کردن در مؤثر است و هم ابزار و هم عدم وجود مانع. همۀ اینها در باز کردن در مؤثر هستند که یک سلسلۀ طولی هستند. همچنین می‌گوییم باران آمد و موجب شد گیاهان سبز شوند. این حرف دلیل نمی‌شود که خاک در سبز شدن گیاهان مؤثر نیست. خاك و باران در عرض هم هستند.

علل و اسباب‌های مختلفی در عرض هم در ایجاد یک شیء مؤثر است و این علل و اسباب منافاتی ندارد با اینکه خدا خالق همه چیز است و سلسلۀ علت و معلولها و خواست و ارادۀ آنها را خدا ايجاد كرده باشد.

اگر معتزله واقعا گفته باشند که افعال ما کاری به خدا ندارد حرف اشتباهی زده‌اند ولی واقعا شک وجود دارد که معتزله چنین حرفی را زده باشند يا از روي اعتقاد زده باشند؛ بلکه چه بسا در دعوای با کسانی که گفته بودند کارهای ما همه جبری است چنین حرفی را زده‌اند.

پس قرآن خودش صاف و قابل فهم است و نباید به خاطر دعواهای فرقه‌ای به آن نسبت ابهام داد. برخی چیزها که بد كمي دارد، اصل خلقتش از خداست و به جهت بهره‌بري از خوبهايش آفريده شده است.و برخي چيزها كه نسبت به برخي بد و نسبت به برخي غير بد است، بدی‌هایش به غير خدا می‌چسبد چون خدا گفته است فلان کار بد را انجام ندهید. مثلا خدا گفته مظلوم را نكشيد پس فردي كه امام حسين را بكشد خودش شر به پا كرده است.

بنابراین ما این سؤال را جواب دادیم که افراد فکر می‌کنند قرآن در امور مهم مثل جبر و اختیار مبهم است. جواب این است که قرآن در این امور مبهم نیست بلکه این خود افراد هستند که با زور ظلم می‌کنند و برای اینکه مسئولیت را از خود سلب کنند می‌گویند قرآن مبهم است و ظلم خود را به قرآن می‌چسبانند.

دقت کنید که وقتی کسی کار بد می‌کند خدا همان لحظه جانش را نمی‌گیرد و الّا جبر می‌شد. پس کسی نگوید وقتی کار بد کردم چرا خدا جلوی من را نگرفت؟

حال خوب است یک مثال به روز بزنم. در دین هیچ مجازاتی برای پوشش بد زن و مرد قرار داده نشده است. پس کسی که با بدحجاب رفتار بد می‌کند و آنها را می‌زند نمی‌تواند کار خود را به دستور خدا نسبت دهد يا بگويد مي‌خواهم آنان را با زور به بهشت ببرم. و كسي كه كتك خورده نبايد دين را مقصر بداند.

 حتی در سوره توبه که جزو آخرین سوره‌های نازل شده بر پیامبر(ص) است آمده است:

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجٰارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّٰى يَسْمَعَ كَلاٰمَ اللّٰهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ يَعْلَمُونَ  ﴿التوبة، 6﴾

و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پس پناهش بده تا سخن خدا را بشنود، آن گاه او را به جایگاه امنش برسان؛ این به سبب آن است که آنان گروهی هستند که [حقایق را] نمی‌دانند [باشد که در پناه تو و شنیدن سخن حق مسلمان شوند.]

پس نمی‌توان کسی را به زور به بهشت و راه راست برد.

در مجموع من فکر می‌کنم نزاع اشاعره و معتزله اصلا کاری به قرآن ندارد و افرادی برای سلب مسئولیت از خود قرآن را بازیچه قرار داده‌اند.

به این نکته نیز توجه شود که نقل قول از معتزله و اشاعره گاهی اوقات از طرف مخالفان آنها بوده است و معلوم نیست اصلا معتزله و اشاعره چنین چیزی گفته باشند. گاهی اوقات از روی لج و لجبازی گروه‌های مخالف به یکدیگر چیزهایی نسبت می‌دهند. در لج و لجبازی حرف دقیق بیرون نمی‌آید. ما که شیعه هستیم باید مواظب باشیم حرف دقیق بزنیم. مثلا در همین بحث حجاب باید حرف حق زد و از روی لج و لجبازی حرف نزنیم. حرف حق این است که بی‌حجابی چون خلاف عرف است، بد است ولی برخورد بد با بی‌حجابان نیز شایسته نیست و هيچ دليل ديني ندارد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.