نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 27/7/1401
شرح خطبه 149 نهج البلاغه
خطبه 149 این بود:
الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ الْحـَسـَنِ الْحـَسَنِيُّ رَفَعَهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ لَمَّا ضُرِبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ وَ قِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَوْصِ فَقَالَ اثْنُوا لِی وِسَادَةً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَقَّ قَدْرِهِ مُتَّبِعِينَ أَمْرَهُ وَ أَحْمَدُهُ كَمَا أَحَبَّ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحـِدُ الْأَحـَدُ الصَّمَدُ كَمَا انْتَسَبَ أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ يَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَيْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مـَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَی اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَكْنُونٌ أَمَّا وَصِيَّتِی فَأَنْ لَا تـُشـْرِكـُوا بـِاللَّهِ جـَلَّ ثـَنـَاؤُهُ شـَيـْئاً وَ مـُحـَمَّداً صل الله علیه و آله و سلم فـَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعـَمـُودَيـْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا حُمِّلَ كُلُّ امْرِئٍ مَجْهُودَهُ وَ خـُفِّفَ عـَنِ الْجـَهـَلَةِ رَبٌّ رَحِيمٌ وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ وَ دِينٌ قَوِيمٌ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عـِبـْرَةٌ لَكـُمْ وَ غـَداً مـُفَارِقُكُمْ إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِی هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ الْمُرَادُ وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقـَدَمُ فـَإِنَّا كـُنَّا فـِی أَفـْيـَاءِ أَغـْصـَانٍ وَ ذَرَی رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامَةٍ اضْمَحَلَّ فِی الْجَوِّ مـُتـَلَفِّقُهَا وَ عَفَا فِی الْأَرْضِ مَحَطُّهَا وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِی أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مـِنِّی جـُثَّةً خـَلَاءً سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَكَةٍ وَ كَاظِمَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِيَعِظَكُمْ هُدُوِّی وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِی وَ سـُكـُونُ أَطْرَافِی فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لَكُمْ مِنَ النَّاطِقِ الْبَلِيغِ وَدَّعْتُكُمْ وَدَاعَ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِی غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِی وَ يَكْشِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ سَرَائِرِی وَ تَعْرِفُونِّی بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِی وَ قِيَامِ غـَيـْرِی مـَقَامِی إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا أَ لَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ فَيَا لَهَا حَسْرَةً عـَلَی كـُلِّ ذِی غـَفـْلَةٍ أَنْ يـَكـُونَ عـُمـُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَی شِقْوَةٍ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا يَقْصُرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ رَغْبَةٌ أَوْ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ فَإِنَّمَا نَحْنُ لَهُ وَ بِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَقَالَ يَا بُنَيَّ ضَرْبَةً مَكَانَ ضَرْبَةٍ وَ لَا تَأْثَمْ
ترجمه: «يکی از اصحاب گويد: چون اميرالمؤمنين علیه السلام ضربت خورد، عيادت کنندگان گردش را گرفتند، به حضرت عرض شد: ای اميرالؤ منين! وصيت نما، فرمود: برای من متکایی گذاريد (تا بتوانم بنشينم و با شما سخن گويم) سپس فرمود: سپاس خدا را به اندازه شايستگيش، همه از فرمانش پيروی کنندهايم، چنان که دوست دارد، او را میستايم، و شايستۀ پرستشی جز خدای يگانه يکتای بی نياز نيست، چنان که خود را (در سوره توحيد) نسبت داده است. ای مردم هر شخصی از آن چه میگريزد، در حالت گريزش به آن میخورد، مدت زندگی ميدان راندن جان است به سوی أجل. گريز از مرگ، رسيدن به مرگست، چقدر از روزها را گذراندم و از نهان اين امر کنجکاوی نمودم، و خدا جز پنهان داشتن آن را نخواست، هيهات؟ علمی است نهان و پوشيده. اما وصيت من این است که چيزی را برای خدای جل ثناؤ ه شريک نگيريد و سنت محمد صل علی علیه و آله و سلم را ضايع نکنيد. اين دو ستون را به پا داريد، و اين دو چراغ را روشن نگهداريد، تا زمانی که پراکنده نشويد از سرزنش برکناريد، خدا هر کس را به اندازه توانائيش تکليف کرده و بر نادانان سبک گرفته است. شما پروردگاری مهربان، پيشوایی دانا و دينی محکم داريد، من ديروز همدم شما بودم و امروز برای شما درس عبرتم و فردا از شما جدا میشوم. اگر جای پا در اين لغزشگاه دنيا استوار ماند، همان است مراد و مطلوب، و اگر قدم بلغزد، بدانيد که ما در سايه شاخههای درختان و پراکندههای بادها و زير سايه ابری که، متراکمش در فضا از هم بپاشد و اثرش در زمين نابود گردد، زندگی ميکنيم. همانا من برای شما همسايهای بودم که تنها پيکرم چند روزی در کنار شما بود. و به زودی پيکر بی روح مرا تشييع ميکنيد، که بعد از حرکت آرامش يافته و پس از سخنگویی دم فرو بسته باشد، همان آرامش پيکرم و ديده فرو بستنم و سکون اعضايم شما را موعظه ميکند، زيرا همانها برای شما از سخنور شيوا پند دهندهتر است، به اميد ديدار (در روز قيامت) با شما خداحافظی ميکنم. در آينده مرا میشناسيد. اگر زنده ماندم، خودم صاحب اختيار خون و جانم هستم و اگر مردم، مردن وعده گاه من است، (اگر گذشت کنم) آن گذشت برای من موجب قربت و برای شما حسنه و ثوابست، پس در گذريد و چشم پوشيد، مگر شما نمیخواهيد که خدا از شما در گذرد. ای وای! دريغا بر آن غافلی که عمرش عليه خود او حجت شود، يا روزگار زندگيش او را ببدبختی کشاند، خدا ما و شما را از کسانی قرار دهد که هيچ خواهش و تمايلی او را از اطاعت خدا باز ندارد و پس از مرگ عقوبتی به او نرسد، همانا ما مملوک خدائيم و به او زندهايم، سپس متوجه امام حسن علیه السلام شد و فرمود: پسر جانم، به جای يک ضربت، يک ضربت بزن و کار ناروا مکن.»
ما ابتدا نامه 47 را گفتیم. سپس سراغ نامه 23 آمدیم. سپس متوجه خطبه 149 شدیم که با آن نامهها مشترکاتی داشت. در جلسۀ گذشته مقداری از خطبه 149 را خوانیدم و به این جمله رسیدیم:
در مورد تعبیر إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِی هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ الْمُرَادُ چند سؤال پیش میآید. اول اینکه چرا از واژۀ الْمَزَلَّةِ استفاده شد؟ چرا نگفت اگر از ضربۀ آن خبیث زنده ماندم؟
چه بسا بتوان گفت این امر اولا به خاطر ادب است. پس اینکه ما به دشمن واقعی و خیالی هزار فحش میدهیم این روش حضرت علی(ع) نیست. حضرت در این شرائط سخت که حتی نمیتواند به راحتی بنشیند از عناوینی مثل خبیث برای ابن ملجم استفاده نمیکند. استفاده از تعابیر بد موجب ایجاد کینه میشود. امروزه آخوندها موجب شدهاند که کینهای بین ما و غربیها رخ دهد و این خیلی بد است.
نکتۀ دیگر اینکه حضرت علی(ع) مخالفان خودش را در جنگ کشته است ولی هیچگاه آنها را متهم به نفاق نکرد. حتی در جنگ صفین که مشاهده کرد اصحابش به اصحاب معاویه فحش میدهند آنها را از این کار نهی کرد. در خطبۀ 206 نهج البلاغة آمده است:
و من كلام له (علیه السلام) و قد سمع قوما من أصحابه يسبّون أهل الشام أيام حربهم بصفين:
إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ، وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ، حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.
ترجمه: از سخنان آن حضرت است هنگامى كه شنيد عده اى از يارانش به وقت نبرد صفين به اهل شام دشنام مى دهند: پسند من نيست كه شما دشنام دهنده باشيد، ولى اگر در گفتارتان كردار آنان را وصف كنيد و حالشان را بيان نماييد به گفتار صواب نزديك تر و در مرتبه عذر رساتر است. بهتر است به جاى دشنام بگوييد: خداوندا، ما و اينان را از ريخته شدن خونمان حفظ فرما، و بين ما و آنان اصلاح كن، و آنان را از گمراهى نجات بخش تا آن كه به حق جاهل است آن را بشناسد، و آن كه شيفته گمراهى است از آن باز ايستد.
این در حالی است که این لفظها در بین ما بسیار متداول است که زود افراد را متهم به کفر و نفاق میکنیم و این برخورد، برخورد شیعۀ علی نیست. پس فکر نکنیم همۀ کارهای ما درست است.
نکتۀ دیگر اینکه گاهی اوقات وارد ادارهای میشویم تا کارمان حل شود ولی نمیشود. در این حال به زمین و زمان فحش میدهیم ولی با اینکه ابن ملجم موجب شد که حضرت علی(ع) به اهدافش نرسد اما باز در هيچ مورد از جمله در نرسيدن به اهدافش به او توهین نمیکند.
و اما نکتۀ دیگر که اختلافی است این است که در این جمله خود حضرت با جملۀ شرطیه صحبت میکند که «اگر باقی ماندم و اگر باقی نماندم.»
حال سؤال این است که مگر نمیگویند حضرت علم غیب دارد؟ اتفاقا در نامه 47 نیز شبیه این تعبیر وجود داشت. اگر امام علم غیب دارد چرا حرفش را با احتمال بیان کرده است؟
برخی که میگویند امام تمام علم غیب را دارد و حتی خود حضرت قاتل خودش را از خواب بیدار کرد چنین کسانی باید تعابیر این خطبه را پاسخ دهند.
بله حضرت در نامه 23 بیان کردند که من منتظر این واقعه بودم ولی این حرف به این معنا است که من آمادۀ لقاء الله بودم نه اینکه قاتل خودش را بیدار کند يا از كار او راضي باشد يا بخواهد خودش را به كشتن بدهد، مثل رزمندههایی که آمادۀ شهادت بودند ولی در عین حال وظیفۀ خود را در حفظ جان خود و پيشبرد اهداف جنگ انجام میدادند.
به هر حال از این تعبیر بدست میآید که خود حضرت یقین نداشته است که در اثر اين ضربه کشته میشود. از همین تعبیر برخی استفاده کردهاند که امام علم غیب ندارد ولی برخی که میگویند حضرت به همه چیز علم غیب دارد در اینجا میگویند حضرت از روی مصلحت چنین حرفی زده است.
البته این حرف صحیح نیست. جالب است که در نامه 71 نهج البلاغه آمده است:
و من كتاب له (علیه السلام) إلى المُنذر بن الجارود العبدي، و خانَ في بعض ما وَلّاهُ من أعماله:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ؛ فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً، تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ. وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ. فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
ترجمه: از نامه هاى آن حضرت است به منذر بن جارود عبدى كه او را در بعضى نواحى به كار گمارد و او در كارگزاريش خيانت كرد:
اما بعد، درستى پدرت مرا نسبت به تو فريب داد و گمان كردم تو در درستي پيرو او هستى، و روش او را ميپيمايى؛ ناگاه به من گزارش رسيد كه در تبعيت از هواى نفست از تسليم بودن دست بردار نيستى، و ذخيرهاى براى آخرتت باقى نمى گذارى، با ويران كردن آخرتت دنيايت را آباد مى كنى، و به قيمت جدا شدن از دينت به خويشانت مى پيوندى.
اگر آنچه از تو به من گزارش شده درست باشد شتر خانواده ات و بند كفشت از تو بهتر است. كسى كه مانند تو باشد نه اهليت دارد كه مرزى به وسيله او بسته شود، و نه برنامه اى به توسط او اجرا گردد، و يا مقامش را بالا برند، يا در امانتى شريكش نمايند، يا از خيانت او در امان باشند. زمانى كه اين نامه به دستت رسد به طرف من حركت كن، ان شاء اللّه.
حال آیا حضرت واقعا میگوید من فریب خوردم یا در اینجا نیز به صورت مصلحتی چنین دروغي را گفته است؟!!
آیت الله ایزدی میگفت شخص عالمی بود و خط خوبی داشت. به او گفتند خط تو بهتر است یا خط میرِ خطاط؟ او گفت خط میر بهتر است. گفتند: آقا تواضع میکند و دروغ ميگويد!!.
همین داستان را آیت الله صانعی به این صورت نقل میکرد که وقتی آقا گفت خط میر بهتر است. مريدانش گفتند این از حرام زادگی آقا است كه به دروغ میگوید خط میر بهتر است و الا خط خودش بهتر است.
حال در مورد نامه 71 آیا خداي ناكرده حضرت علی(ع) تواضع کرده و چنین دروغي را گفته است؟ اصلا اگر این چنین باشد چند سؤال پیش میآید از جمله اینکه واقعا چه مصلحتی بوده که یک شخص ناصالح را مسئول قرار دهد؟ در وقایع دیگر نیز همینگونه است. آیا در جنگ صفین که پسر عموی حضرت علی(ع) مخفیانه به معاویه نامه نوشت و گزارش لشگر را به او داد آیا حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) میدانستند پسر عمویشان خائن در میآید؟
همچنین پیامبر(ص) در قضیۀ فتح مکه كه حضرت از دیگران پرسید آیا کسی هست که ما را از راه دیگری به مکه برساند آیا پیامبر(ص) راه را میدانست و با اين حال راهنما گرفت؟!
آنها که قائلند ائمۀ اطهار به همه چيز علم دارند میگویند مصلحت نیست که از علم غیبشان استفاده کنند؟
جواب این حرف این است که پس ائمه علم غیب را برای کجا میخواهند؟
در جلد ششم شرح نهج البلاغه آیت الله منتظری،ص461 در زمینۀ علم غیب آمده است:
در مورد علم غیب با دو دسته آیات رو به رو هستیم. برخی از آیات علم غیب را از پیامبر(ص) نفی کرده است از جمله در سوره اعراف آمده است:
قُلْ لاٰ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مٰا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاّٰ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿الأعراف، 188﴾
بگو: من قدرتِ [جلبِ] سودی و [دفعِ] زیانی را از خود ندارم جز آنچه خدا خواهد، و [غیب هم نمیدانم] اگر غیب میدانستم، یقیناً برای خود ازهر خیری فراوان و بسیار فراهم میکردم وهیچ گزند وآسیبی به من نمیرسید؛ من فقط برای گروهی که ایمان میآورند، بیم دهنده و مژده رسانم.
باز در آیه 9 سوره احقاف آمده است:
قُلْ مٰا كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ مٰا أَدْرِي مٰا يُفْعَلُ بِي وَ لاٰ بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا يُوحىٰ إِلَيَّ وَ مٰا أَنَا إِلاّٰ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿الأحقاف، 9﴾
بگو: از میان فرستادگان خدا فرستاده ای نوظهور نیستم [که گفتار و کردارم مخالف گفتار و کردار آنان باشد، بلکه به من هم چون آنان وحی میشود] و نمیدانم با من و شما [در دنیا و آخرت] چه خواهد شد، من فقط از آنچه به من وحی شده پیروی میکنم، و من جز بیم دهنده ای آشکار نیستم.
از سوی دیگر برخی آیات بر این نکته تصریح دارند که اگر خداوند بخواهد پیامبرش را به امور غیبی مطلع میسازد مثل این آیه:
عٰالِمُ الْغَيْبِ فَلاٰ يُظْهِرُ عَلىٰ غَيْبِهِ أَحَداً ﴿الجن، 26﴾
[او] دانای غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمیکند؛
إِلاّٰ مَنِ ارْتَضىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ﴿الجن، 27﴾
مگر پیامبرانی را که [برای آگاه شدن از غیب] برگزیده است، پس نگهبانانی [برای محافظت از آنان] از پیش رو و پشت سرشان میگمارد. (شرح نهج البلاغه آیت الله منتظری ج6، ص461)
البته به نظر من این آیه اشتباه فهمیده شده است. آیه میخواهد بگوید خدا عالم غیب است و علم غیبش را به هیچ کس نمیدهد. حال با این حرف سؤال پیش میآید که اگر پیامبر(ص) علم غیب ندارد چرا خدا رسولش را بدون حمايت و بدون علم غيب، در بين مشركان و به اصطلاح در دهان گرگ میفرستد که در جواب این سؤال خدا میگوید ما مراقبینی برای او قرار میدهیم که مواظب او باشند. پس آیه نمیگوید به پیامبر(ص) علم غیب داده شده است. دقت کنید که در زبان عربی دو نوع استثناء وجود دارد. یکی متصل و یکی منقطع. استثناء منقطع برای تأکید مستثنی منه است و در اینجا نیز استثناء، منقطع است.
پس به نظر من استدلال استادم مرحوم آيت الله منتظري به این آیه برای تثبیت علم غیب استدلال درستی نیست.
و اما آیۀ دیگری که ایشان آورده است این آیه است:
وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنٰا أَ جَعَلْنٰا مِنْ دُونِ الرَّحْمٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ ﴿الزخرف، 45﴾
و از پیامبرانی که پیش از تو فرستاده ایم بپرس که آیا به جای [خدایِ] رحمان معبودانی که پرستش شوند، قرار داده ایم؟!
آیت الله منتظری میگوید پیامبر(ص) امر شده است که از رسولان قبل از خود پرسش نماید و این پرسش مستلزم ارتباط با غیب است. (شرح نهج البلاغه آیت الله منتظری، ج 6، ص462)
این حرف نیز به نظر بنده صحیح نیست چرا که اولا ممکن است این جمله نوعی مجاز باشد و میخواهد بگوید در ادیان قبلی شرک وجود نداشته است. بر فرض هم که حقیقی باشد دلالت داشته که پیامبر(ص) با عالَم غیب ارتباط داشته و این ارتباط به معنای آن نیست که پیامبر(ص) همه چیز را میداند. اگر پیامبر(ص) صد خبر غیبی داشته است این غیر از علم غیب مطلق داشتن است. کسانی که میگویند پیامبر(ص) علم غیب دارد ادعا میکنند که پیامبر(ص) همه چیز را میداند در حالی که این آیه دلالت ندارد که پیامبر(ص) همه چیز را میداند.
متأسفانه برخی افراد بسیار اهل خرافات هستند. مثلا میگویند وقتی حضرت علی(ع) به دنیا آمد سوره مؤمنون را خواند. این در حالی است که در آن زمان اصلا قرآن نازل نشده بوده است.
پس به نظر بنده این آیات اصلا دلالت بر علم غیب ندارد. تازه بر عکس در آیه 101 سوره توبه آمده است:
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ مُنٰافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى اَلنِّفٰاقِ لاٰ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلىٰ عَذٰابٍ عَظِيمٍ ﴿التوبة، 101﴾
و گروهی از بادیه نشینانی که پیرامونتان هستند منافق اند؛ و نیز گروهی از اهل مدینه بر نفاق خو گرفته اند، تو آنان را نمیشناسی ما آنان را میشناسیم، به زودی آنان را دوبار عذاب میکنیم [عذابی در دنیا و عذابی در برزخ] سپس به سوی عذابی بزرگ بازگردانده میشوند.
این آیه بر علم غیب نداشتن پیامبر(ص) نسبت به منافقان صريحا دلالت دارد. اصلا علم غیب داشتن پیامبر(ص) مانع راهنما بودن ایشان است چرا که وقتی افراد بفهمند که پیامبر(ص) همه چیز آنها را میداند کسی جرأت نمیکند نزد پیامبر(ص) بیاید. بله میشود گفت کسانی که کار خوب میکنند خداوند این کار خوب را به پیامبر(ص) نشان میدهد و آیات سوره مطففین بر این مطلب دلالت دارد آن جا که میفرماید:
كَلاّٰ إِنَّ كِتٰابَ الْأَبْرٰارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ﴿المطففين، 18﴾
این چنین نیست [که این سبک مغزان درباره نیکان میپندارند] بلکه پرونده نیکان در علیّین است
وَ مٰا أَدْرٰاكَ مٰا عِلِّيُّونَ ﴿المطففين، 19﴾
تو چه میدانی علیّین چیست؟
كِتٰابٌ مَرْقُومٌ ﴿المطففين، 20﴾
قضا و سرنوشتی حتمی [برای نیکان] است.
يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴿المطففين، 21﴾
مقربان آن را مشاهده میکنند.
چه بسا از این آیات بتوان استفاده کرد که اعمال خوب به مقربان نشان داده میشود.
و اما مرحوم آیت الله منتظری در ادامه میگوید:
جمع بین این دو دسته از آیات این است که علم غیب مطلق به خدا اختصاص دارد ولی خدا به هر اندازه که بخواهد بندگان خود را به امور غیب آگاه میسازد. در هر صورت حضرت علی(ع) در اینجا بر اساس لحن ظاهری سخن میگوید هر چند لحن سخن بر خبر داشتن ایشان بر شهادتشان میباشد.(شرح نهج البلاغه)
به نظر بنده این دانستن بر اساس علم غیب نیست بلکه از روی شواهد حال است. چرا که ایشان با توجه به ضربتی که خوردهاند خودشان میفهمیدند که رفتنی هستند.
اگر کسی کرونا گرفت و در آن حال وصیت کرد و گفت من دیگر میمیرم آیا اگر مُرد بگوییم علم غیب داشته است؟!
حتی اگر کسی خواب دید که شهید میشود و اتفاقا شهید شد این نیز علم غیب نیست چرا که از صد مورد خواب یک مورد طبق خواب اتفاق افتاده است. بسیاری از افراد خواب دیدهاند كه به شهادت رسیدهاند و اتفاقا شهید نشدهاند.
و اما از حرفهای این جلسه فهمیدیم صحبت مرحوم صالحی نجف آبادی که گفته بود امام حسین(ع) نمیدانست کشته میشود صحیح است ولی در آن زمان جوّ به گونهای بود که به راحتی حرف ایشان قبول نشد. اگر در آن جوّ حرف ایشان بعید مینمود امروزه حرف از علم غیب زدن نزد جوانان امر بعید و غیر عاقلانهای است.
علم جوانان ما پیش رفته است و به راحتی حرفهای خرافی را قبول نمیکنند. ما در گذشته احساساتی بودیم و با روضههای دروغ گریه میکردیم ولی جوان امروز این حرفها را قبول نمیکند.