نکات درس تفسیر در تاریخ 29/8/1401
تفسیر آیه 105 سوره انعام
وَ كَذٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيٰاتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿الأنعام، 105﴾
این چنین، آیات را گوناگون ميگردانيم [تا هدفهایی تحقق یابد] و تا بگويند: درس خواندهاي و تا آن [قرآن] را برای گروهی که دانایند، بيان كنيم.
نکته 1: ظاهرِ آیه این است که چند هدف برای نزول قرآن بیان شده است که برخی از آنها را خود خدا قصد داشته و برخی از آنها را خود خدا قصد نداشته است. برخی از هدفها را بيان كرده و برخي را بيان نكرده است.
نکته 2: در ترجمۀ آقای صالحی نجف آبادی این آیه این چنین ترجمه شده است:
«و بدین گونه آیات را گوناگون میآوریم و سرانجام خواهند گفت تو نزد اهل کتاب درس گرفتهای و تا آن را برای مردمی که میدانند بیان کنیم».
احتمالا ایشان میخواسته با آوردن کلمۀ «سرانجام» بین لام عاقبت و لام غايت فرق بگذارد و به همين دليل اولي را به «سرانجام» و دومي را به «تا» ترجمه كرده است و این همان حرفی است که معمولا گفته شده است. و اما آیا آوردن کلمۀ «سرانجام» نکتۀ دیگری دارد یا نه باید راجع به آن فکر کرد.
دیگر مترجمین معمولا در ترجمۀ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ از واژۀ «تا» استفاده کردهاند ولی آقای صالحی از کلمۀ «سرانجام» استفاده کرده است که شاید نکتهای داشته باشد.
نکته 3: در ترجمۀ تعبیر وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ دو گونه ترجمه وجود دارد:
الف) تا بگویند تو درس خواندهای
ب) تا نگویند تو درس خواندهای.(طبق این معنا این نکته رسانده میشود که بیان آیات با این تنوع و گوناگونی نمیتواند از روی درس یاد گرفتن باشد؛ بلكه حتما وحي است. باید دقت داشت که علم مدرسهای محدود است و ممکن نیست از آن چیزی مثل قرآن درآید كه بتوان آياتش را به گونههاي گوناگون در آورد.
نکته 4: قرآن که نازل شده است قصدش هدایت بوده است نه اینکه بخواهد مردم به پیامبر(ص) تهمت بزنند. آیات گوناگون برای این است که همۀ گروهها ایمان بیاورند و کسی حجتی علیه خدا نداشته باشد. حال گروهی نه تنها ایمان نیاوردهاند بلکه به پیامبر(ص) تهمت زده و گفتهاند این حرفهای محمد وحي نيست بلكه او نزد علمای یهود و نصاری درس خوانده است.
حال ممکن است کسی بگوید چه اشکالی دارد که پیامبر(ص) از دیگران درس یاد گرفته باشد؟ پیامبر(ص) وقتی علمی از هر جا آورده باشد باید اخذ کرد. در جواب این حرف باید توجه شود که اگر بخواهيم برتري حضرت محمد بر عرب جاهلي آن روز را اثبات كنيم اين حرف خوبي است ولي در اينجا مراد برتري مطلق پيامبر و قرآن است و منظور اين است كه این چیزها علم مدرسهای نیست. در نتیجه ممکن نیست كه حضرت محمد مطالب قرآن را با درس گرفتن فرا گرفته باشد.
نکته 5: در تفسیر التحریر و التنویر، ج6،ص257 و 258 راجع به ریشۀ «درس» آمده است:
خانۀ تعلم یهودیان را مِدراس میگفتند و خانهای که دانشآموزان در آن حاضر میشدند مدرسه نام گرفت و دَرَسْتَ یعنی يادگرفتي.
نکته 6: برخی قاریان بجای دَرَسْتَ، دَارَسْتَ خواندهاند که از باب مفاعله است. در این صورت به معنای زياد درس خواندن است. برخی نیز دَرَسَتْ خواندهاند که قرائت شاذی است و به معنای این است که این حرفها مندرس و کهنه است و محمد همان حرفهای قدیم را ميزند و سخن تازهاي ندارد.
نکته 7: جاهلاني كه غرور علمی دارند چیزی یاد نمیگیرند و متأسفانه ما طلبهها غرور علمی داریم. ما از همان اول که وارد طلبگی میشویم مغرورمان میکنند. در خواندن صرف میر برای ما این شعر را میخواندند:
هر که خواند صرف میر میر را بشکند هفت غل و هفت زنجیر را
با این شعر طلبهای که صرف میر خوانده مغرور میشد و فکر میکرد خیلی بالا است.
این شعر نیز از مولوی مشهور است:
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی شنا کردن بگو
گفت نی ای خوشجواب خوبرو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست
محو میباید نه نحو اینجا بدان
گر تو محوی بیخطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر
بحر اسرارت نهد بر فرق سر
ای که خلقان را تو خر میخواندهای
این زمان چون خر برین یخ ماندهای
گر تو علامه زمانی در جهان
نک فنای این جهان بین وین زمان
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم
(دفتر اول مثنوی معنوی)
به هر حال ما فکر میکنیم چون صرف و نحو و علوم فقه و اصول میدانیم خیلی از دیگران برتریم و در نتیجه غرور ما را فرا گرفته است. ما بر خلاف دانشمندان دیگر علوم بجای مجهولات، معلوماتمان برایمان جلوه میکند و فکر میکنیم دوای همۀ دردها همین علومی است که ما میدانیم.
از آیت الله انصاری شیرازی این خاطره را دارم که وقتی منظومه میخواندیم بارها میگفت اینها را غربیها نمیدانند آنان در کودکستان علوم هستند و ما نیز با حرف ایشان فکر میکردیم ما خیلی بالا هستیم. و اما به مناسبتی کتابی بدستم رسید به نام «فلسفۀ قرون وسطی». وقتی آن را خواندم مشاهده کردم چیزهایی که ما در بدایه و نهایه و منظومه میخواندیم در بين آنان فلسفۀ قرون وسطی بوده است وغربیها آنها را میدانستهاند و سالها و بلكه قرنهاست كه از آن گذشتهاند.
ما فلسفه را بر مبنای «وجود» میخوانیم و غربیها امروزه آن را بر مبنای «شناخت» بنا کردهاند ولی ما آنقدر عقب افتادهایم که حرفهای آنها برای ما قابل فهم نیست. آنها در حكمت عملي و در آزادی و صنعت و جذب دیگران پیشرفت کردهاند و فلسفه را با حكومت و كار عجين كردهاند ولی فلسفۀ ما در مرحلۀ عمل به کار نمیآید.
پس ما چیزهای اندکی میدانیم که تازه همین چیزهای اندک نیز به درد جامعه نمیخورد. عمر طلبه را تلف میکنند و او را به علومی مشغول میکنند که دردی از جامعه دوا نمیکند.
یادم هست در کانادا روحانيي آفريقايي بود كه دعوتش كرده بودند براي افغانستانیها منبر ميرفت که زبانهای مختلف میدانست و به چند زبان منبر میرفت و مطالب بسيار خوبي بيان ميكرد. وقتی با او صحبت کردم گفت: من در ایران چندين سال درس خواندم و غیر از یاد گیری زبان فارسی چیز مفيد دیگری از حوزه یاد نگرفتم و بعدا خودم روان شناسي و غيره را خواندم.
بنده نیز خودم وارد بحث تفسیر شدم و الا حوزه به كسي تفسیر یاد نميدهد. در حوزه درس تفسیر، درس جنبی است و بیشتر به مباحث فقه و اصول توجه میشود كه آن هم امروزه جواب نداشتنش براي بسياري از مسائل معلوم است.
میگویند میرزا حبیب الله رشتی بحث مقدمۀ واجب را 7 سال درس داده و آخر کار گفته بود این بحث ثمرۀ عملی ندارد مگر در نذر. طلبهای گفته بود پس چرا وقت ما را تلف کردی؟ او گفته بود علوم اولین و آخرین را یادت دادم. اما توجه داريد كه اين علوم اولين و آخرين در مقدمۀ واجب ارزشي ندارد.
نکته 8: پرسشي كه مطرح است در بارۀ مرجع ضمیر «هُ» در وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ است كه به کجا برمیگردد؟ اگر به کلمۀ «آیات» برگردد باید ضمیر «ها» میآمد. پس مرجع این ضمیر نمیتواند «آيات» باشد.
قبلا گفتهام که در قرآن بحثها یا مربوط به خداست یا قرآن یا پیامبر(ص). و در اينجا چون آن دو ممكن نيست، پس ضمیر «هُ» به قرآن برمیگردد.
نکته 9: تعبیر وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ در واقع این نکته را بیان میکند که میخواهیم قرآن را به صحنه بیاوریم و برای این کار حتی تهمتهاي در نزد يهود درس ياد گرفتهاي يا حرفهايت مندرس است، تحمل میشود تا شکفته شدن قرآن رخ دهد. گاهی اوقات خود ما برای رسیدن به نتیجهای دردسرها را تحمل میکنیم و این طبیعی است. برای ساخت یک بیمارستان باید ساخت و ساز شود و نتیجهاش این است که همسایهها گرد و خاک میخورند ولی هدف، ساخت بیمارستان و درمان بیماران است نه گرد و خاك دادن به همسايگان. پس میتوان مثل آیۀ محل بحث گفت: بیمارستان میسازیم و اين كار منجر به اين ميشود كه همسایهها گرد و خاک بخورند و نتیجهاش ساختن بيمارستان و شفای بیماران ميشود.
در اینجا نیز آيات را گوناگون ميگرداند تا نتیجهاش بيان برای اهل علم باشد ولي تا رسيدن به آن هدف عالي اموري از جمله تهمت زدن به پيامبر (ص) نيز اتفاق مي افتد.