نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 23/9/1401
شرح خطبه دوم نهج البلاغه
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
ترجمه: «و شهادت مىدهم كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بنده خدا و فرستاده اوست.»
أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ.
ترجمه: «خداوند او را با دينى آشكار، و نشانه اى پايدار و قرآنى نوشته شده و استوار و نورى درخشان و چراغى تابان و فرمانى آشكار كننده فرستاد تا شبهات را نابود سازد و با دلائل روشن استدلال كند، و با آيات الهى مردم را پرهيز دهد، و از كيفرهاى الهى بترساند»
امروز که برای این جلسه مطالعه میکردم حس کردم این گونه خواندن و ترجمه كردن و پیش رفتن در مورد این خطبه که کلمه کلمه بخوانیم و معنا کنیم مزه ندارد. این خطبه یک خطبۀ حماسی است که باید حماسی نیز خوانده شود.
در واقع این خطبه باید مثل گلستان سعدی خوانده شود که جملاتش سجع دارند و باید با حالت حماسی خوانده شود. پس عبارت زیبا باید زیبا خوانده شود.
و اما کلمۀ «مشهور» در عبارت بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ به معنایي كه در فقه از اين كلمه در ذهن داريم که مقابل قلیل باشد نيست، بلکه به معنای واضح است. پس او را با دين واضح فرستاد. دین، واضح است و مجمل نیست.
جملۀ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ به معنای پرچم پایدار است. دقت کنید که گاهی اوقات پرچم و علامت از بین میرود ولی دین اسلام پرچمی است که پایدار است.
جملۀ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ به این معناست که قرآن نوشته شده بوده است. در حجاز معمولا به نوشتن توجه نمیکردند ولی قرآن جزو کتابهایی بوده که نوشته نیز میشده است.
از جملۀ النُّورِ السَّاطِعِ آهنگ و ریتم جملات عوض شده است و این جمله میتواند وصف دین باشد و میتواند وصف کتاب باشد. پس اسلام و قرآن نور درخشان هستند. به خصوص در زمان ما قرآن نور دهی دارد و اگر کسی به اسلام رو میآورد به خاطر قرآن است نه به خاطر ما مسلمانان.
جملۀ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ تقریبا با جملۀ النُّورِ السَّاطِعِ هم معنا هستند و حضرت در اینجا از جملات مترادف استفاده کرده است.
و اما در جملۀ الْأَمْرِ الصَّادِعِ، صدع به معنای شکافتن است و امر صادع یعنی امر شکافنده. در انتهای سوره حجر آمده است:
فَاصْدَعْ بِمٰا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ ﴿الحجر، 94﴾
پس آنچه را به آن مأموری اظهار کن و از مشرکان روی بگردان.
پس الْأَمْرِ الصَّادِعِ یعنی فرمان شکافنده و آشکار کننده. حال امر شکافنده چیست به خصوص اینکه مفرد آمده است؟ به نظر میرسد این جمله اشاره به دستور خاصی در بین دستورات دارد که به نظر ميرسد به توحید اشاره داشته باشد. پس امر صادع فرمان به توحید است.
امر دو معنا دارد يكي دستور و ديگري چيز كه اولي جمعش اوامر و دومي جمعش امور است. صدع هم ممكن است لازمۀ معنايش كه قطع و جدا سازي است منظور باشد آنگاه منظور از الْأَمْرِ الصَّادِعِ قرآن ميشود. يعني چيز جدا كننده [ميان حق و باطل]
چهار جملۀ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ.
از لحاظ نحوی حال هستند و صاحب حال پیامبر(ص) است یعنی پیامبر(ص) را فرستاد در حالي كه زايل كنندۀ شبهات است و احتجاج كنندۀ با بينات و بيم دهندۀ با آيات و ترسانندۀ با عقوبات.
توجه شود كه زائل کردن شبهات با کشتن شبهه انداز نیست بلکه با دلیل و منطق و رفتار و كردار، شبهات زائل ميشود.
بارها گفتهام که برای از بین بردن بیسوادی نباید بیسوادها را از بین برد بلکه باید زحمت کشید كلاس و مدرسه تشكيل داد و درس داد و تمرين كرد تا بیسوادی از بین برود. شبهات را نیز باید با جواب عملی پاسخ داد. پیامبر(ص) با حوصله شبهات را جواب میداد.
ما گاهی اوقات چون جواب شبهات را نمیدانیم شبههکنندگان را مسخره میکنیم یا با تندی برخورد میکنیم. گاهی اوقات نیز شبهات درست است و آنها ایراداتی به ما میگیرند که وارد است مثلا میگویند چطور تو اینقدر پول داری که چندین برج خریدهای ولی ما باید گور خواب باشیم؟
با این وصف، برخی از ما باید حق را به آنها بدهیم و قبول كنيم كه ظلم كردهايم، ولی حاضر نیستیم اشتباه خود را بپذيريم و به همين دليل تند برخورد میکنیم ولی پیامبر(ص) این چنین نبود. پیامبر(ص) خودش فقیر و یتیم بود و به فکر فقیر و یتیم نیز بود و حتی در مدینه الاغ بدون پالان سوار میشد یا وقتی خیبر فتح شده بود و غنیمتهای زیادی بدست آمده بود و زنان پیامبر(ص) از ایشان اضافههایی میخواستند پیامبر(ص) خودداری کرد و حتی حاضر نشد پردهای برای خانهاش نصب کند. در خود مکه نیز اموال خدیجه در اختیار پیامبر(ص) بود ولی آنها را در اختیار فقرا قرار میداد.
با این توضیحات فهمیدیم ازالۀ شبهات فقط به جواب علمی دادن نیست بلکه به عدالت نیز هست یعنی با عدالت میتوان شبهات را رفع کرد. در زمان عمر وقتی او پیراهن بلندی پوشیده بود شخصی به او اعتراض کرد و گفت پارچههایی که به ما دادهای کوتاهتر است ولی پارچۀ تو بلند است. عمر شاهد آورد و گفت من پارچۀ خودم و فرزندم را به هم دوختهام که بلند شده است.
نباید فراموش کرد که با نوشتن کلمۀ عدالت بر روی نامهها کار حل نمیشود. بنده پیشنهاد دادهام مسئولان ما فعلا تنها یک ماه مثل بقیۀ مردم، حقوق بردارند و بقیۀ حقوقشان را به فقرا بدهند.
حتی در بحث فطریه بنده گفتهام که مقدار فطریه برای هر فرد نصف درآمد یک روز یا یک شصتم درآمد ماهانه است نه اینکه 8 هزار تومان باشد. 8 هزار تومان دادن واقعا مسخره است. در زمان پيامبر (ص) مزد كارگر دو صاع خرما بود و فطريه يك صاع خرما قرار داده شد و يك صاع گندم گرانتر از يك صاع خرما بود. بنابراين يك صاع گندم داراي يارانه مسلما كافي نيست.
با این اوضاع ما نمیتوانیم شبهات را زائل کنیم ولی پیامبر(ص) با عملکردش نيز إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ ميکرد.
پیامبر(ص) در کارهای سخت، خودش پیش قدم بود و در ساخت مسجد نیز خودش کار میکرد و در جنگ شرکت میکرد، نه اينكه تنها دستور بدهد.
به هر حال شبهات علمی را میشود جواب داد ولی این شبهات اجتماعی و رفتاری و اقتصادی است که با عملکرد ما قابل جواب دادن نیست. ساختمان کمیتۀ امداد که قرار است در آن به فقراء خدمت شود با وسائلی که دارد چندین میلیارد تومان قیمت دارد. آیا این روش خودش شبهه انداز نیست؟
پیامبر(ص) در اوج قدرت صحبت یک پیرزن را گوش میدهد ولی اگر چند نفر دور ما جمع شوند به تکبر دچار میشویم.
ما خود را در جایگاه پیامبر(ص) نشاندهایم ولی مثل او عمل نمیکنیم. بله در زمان پیامبر(ص) نیز تفاوت اقتصادی بود ولی همه میفهمیدند که اگر کسی ثروتمند است بیشتر کار میکند یا فوت و فنّ اقتصاد را میداند ولی در زمان ما کسانی که ثروتمند هستند بیشتر آقا زاده هستند که تخصصی ندارند.
سؤال: اگر پیامبر(ص) همسرش را حتي از چیزهای اندک مثل پردۀ اتاق منع کرده آیا این موجب عقده نمیشده است؟
جواب: پیامبر(ص) با رفتارش همسرانش را قانع میکرد نه اینکه آنها را عقدهای کند. برخی شبهه میکنند که چرا پیامبر(ص) با دختر 9 ساله ازدواج کرده و بعد از رحلت پیامبر(ص) نیز او نمیتواند با کسی ازدواج کند؟
جواب این است که پیامبر(ص) چنان خوب رفتار میکرده که عایشه عاشق پیامبر(ص) بوده است. زمانی که طبق آیه 28 سوره احزاب پیامبر(ص) همسرانش را مخیر کرد که اگر زندگی ساده با من را نمیخواهید بیایید تا طلاقتان دهم هیچ یک حاضر نشدند از پیامبر(ص) جدا شوند و مثلا عایشه میگوید من اولین نفری بودم که اعلام کردم که طلاق نمیخواهم. همچنین در زمان مرض پیامبر(ص) عایشه اصرار دارد که پیامبر(ص) در اتاق او باشد. پس زنان پیامبر(ص) عاشق ایشان بودند و مثلا عایشه هیچ گاه گلایه نکرده است که چرا شوهر من پیرمرد بود و من ناراحت بودم و اذیت میشدم. پس پیامبر(ص) به گونهای رفتار میکرد که همۀ همسرانش عاشق او بودند.
جالب است که در قرآن آمده است که اگر زنی خودش را به پیامبر(ص) هبه کرد اشکالی ندارد ولی این حکم تنها مخصوص پیامبر(ص) است چرا که بقیۀ مردها، اگر كمتر از اين اتفاق هم بیفتد و زن به خواستگاري مرد برود در هنگام نزاع زنان را تحقیر میکنند ولی پیامبر(ص) هیچ گاه زنان خود را تحقیر نمیکرد.
پیامبر(ص) زمانی که دیگران دختر میکشتند و در آن زمان، زن حق حرف زدن نداشت با زنان خودش بهترین رفتار را میکرد تا جایی که عمر به او ایراد گرفت که چرا زنان را اینقدر پر رو کردهای؟
پیامبر(ص) حتی در هر جنگی یکی از زنان خود را میبرد تا به آنها شخصیت دهد و حتی به خاطر آنها اتراق میکرد. در حالي كه معمولا برای شاه چنین میکنند.
برای توضیحات بیشتر در مورد نحوۀ رفتار پیامبر(ص) با همسرانش میتوانید به کتاب «شیوۀ همسرداری پیامبر(ص) به روایت قرآن و سنت» از اینجانب مراجعه کنید.
علاوه بر این دین برای پیامبر(ص) هضم شده بود لذا شبهات علمي را جواب واضح ميداد، ولی برای ما دين هضم نشده است و ما حقیقت دین را نمیدانیم و به همین خاطر نمیتوانیم برای شبهه کنندگان به طور واضح و قابل فهم حرف بزنيم و بینات بیاوریم.
جملۀ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ به این معناست که پیامبر(ص) با آیات و بیان عقوبتها مردم را میترساند.
دقت کنید که گاهی اوقات برخي میگویند دین اسلام دین خشنی است و دائما از جهنم و آتش و امثال آن سخن گفته است.
اینکه دین اسلام چنین بیانی دارد برای این است که انسانهای مخاطب قرآن خیلی بد بودهاند تا جایی که فرزندان خود را میکشتند.
اگر پیامبر(ص) میخواست همه را اعدام کند کسی نمیماند. برای همین از روش ترساندن استفاده کرد تا آنها كمكم دست از آدمكشي بردارند.
پیامبر(ص) میخواست انسانهای بد بدون اینکه کشته شوند هدایت شوند.
اما ما مبلغان دين اولا کارها و درامدهايمان و روابطمان شفاف نیست و ثانیا علم دین را خوب نمیدانیم و ثالثا خودمان از آخرت ترسی نداریم و تنها علم حصولی داریم و به همین خاطر در تبلیغ دین موفق نیستیم بر خلاف پیامبر(ص) که زندگيش شفاف بود و نسبت به دين علم شهودی داشت و دین را کاملا میدانست و از آخرت واقعا ترسان بود.
دقت کنید که نسبت علم حضوري به شهودی مثل نسبت شنیدن و دیدن است و پیامبر(ص) چون میبیند دائما میترسد و دوست دارد به هر صورتی که هست افراد را هدایت کند.