سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
به نام خداي مهربان
شبهات و آموزههاي مفيد داستان حضرت سليمان و بالقيس
چكيده:
دينداري و بيديني، زن بودن يا مرد بودن ربطي به حكومت موفق دنيايي ندارد حكومت خوب عقل و علم و تواضع و تدبيرلازم دارد و حاكم ديندار خوب تواضع هم دارد. حضرت سليمان با آن قدرت و شوكت حتي به توهين و كجگويي و دروغگويي يك مورچه عكس العمل منفيِ بگير و ببند إعمال نكرد تا قدرتمندان بياموزند كه با بدرفتاري، دروغگويي و اهانتهاي ضعيفان مدارا كنند و تكبر نورزند. حكومت خوب پادشاه سبأ كه يك زن خورشيدپرست بود، نشان ميدهد كه حكومت خوب نياز به درايت، عقل و عدل دارد نه به ذكوريت و… برخورد خوب آن زن با نامه حضرت سليمان نشان از اين دارد كه در روابط خارجي بايد احترام گذاشت تا احترام ديد نه اينكه چنگ و دندان نشان داد و انتظار برخورد خوب داشت. برخوردهاي تهديد آميز حضرت سليمان با هدهد و آن پادشاه و برخورد كريمانه با تخلف مورچه نشان ميدهد كه قبل از وقوع جرم، ترسانيدن مؤثر است ولي پس از وقوع جرم، در عمل بايد دنبال عقل و منطق بود. از تهديد حضرت سليمان جواز يا وجوب جهاد ابتدايي برداشت نميشود زيرا او بيش از تهديد كاري نكرد تا حجت باشد.
در قرآن به تعدادی از پیامبران اشاره شده و آنها جزء صالحان قرار داده شدهاند، از جمله آنان حضرت سلیمان (ع) است که با بررسی آیات سوره نمل ویژگیهای ایشان را مورد بررسی قرار میدهیم تا شايد بتوانيم حكومت صالح ايجاد كنيم.
چگونه به حكومت رسيدن حضرت سليمان
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ اَلْمُؤْمِنِينَ
ما به داود و سليمان دانش داديم. گفتند: سپاس از آن خدايى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برتری داد.
وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا اَلنّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ اَلطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ اَلْفَضْلُ اَلْمُبِينُ
و سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم، به ما زبان مرغان آموختند و از هر نعمتى ارزانى داشتند. و اين عنايتى است آشكار. النمل(آيه: 16)
جالوت فرد ستمگری بود که مردم سرزمين داود را اشغال و مردم آنجا را بیرون رانده بود و آنان به فرماندهی طالوت که خداوند او را برای این کار برگزیده بود به جالوتیان حمله کردند و داود توانست جالوت را کشته و بر آنا پیروز شوند. بعد از آن داود به حکومت رسید و بعد حکومتش به فرزندش یعنی حضرت سلیمان (ع) رسید، که خداوند در آیه بالا به آن اشاره دارد:« سلیمان وارث داود شد»، ولی آیه اشاره ندارد به اینکه چه چیزی به سلیمان به ارث رسیده ولی از قرائن بر میآید که علم و حکومت به ایشان رسیده است.
بزرگواري و تحمل حضرت سليمان
وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ وَ اَلطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
سپاهيان سليمان از جن و آدمى و پرنده گرد آمدند و آنها به صف مىرفتند. (النمل آيه: 17)
اكنون ببينيد قدرت تحمل حضرت سليمان را.
گفته شده که حضرت سلیمان دارای قالیچه ای بوده که با آن به جاهای مختلف میرفته است، اما ماهیت این قالیچه مشخص نیست و معلوم نیست آیا واقعا قالیچهای بوده که با لشكريان روی آن مینشستهاند و در آسمان حرکت می کردهاند و یا ممکن است منظور از آن هواپیمایی بوده که با قدرت باد حرکت میکرده است.
حَتّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ اَلنَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا اَلنَّمْلُ اُدْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ
تا به وادى مورچگان رسيدند. مورچهاى گفت: اى مورچگان، به لانههاى خود برويد تا سليمان و لشكريانش شما را در هم نكوبند و آنان شعور ندارند. (النمل، آيه: 18)
در این مورد معلوم است كه مورچه دروغ ميگويد: چون اولا حضرت سلیمان و لشکریانش پرواز میکردهاند و ضربهاي به مورچهها نميرسيد، از طرف دیگر برفرض هم كه روی زمین حرکت میکردند بازهم با فرار مورچهها به داخل لانه هايشان باز آنان سالم نميماندند و لانه آنها خراب می شد، چون تعداد لشکریان زیاد بود و دارای اسباب و وسایل جنگی هم بوده اند و لانه مورچه در اعماق زمين نيست، پس در هر صورت حرف مورچه توهين آميز، دروغ و بيربط بود.
فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ اَلَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ اَلصّالِحِينَ
سليمان از سخن او لبخند زد و گفت: اى پروردگار من، مرا وادار تا سپاس نعمت تو را كه بر من و پدر و مادر من ارزانى داشتهاى به جاى آورم و كارهاى شايستهاى كنم كه تو خشنود شوى، و مرا به رحمت خود در شمار بندگان شايستهات درآور. النمل(آيه: 19)
مهمترين نتیجهای که از این آیات ميتوان گرفت این است که مورچه ضعیف در پيش ساير مورچگان قيافهاي گرفته و حرف کج و ناحقی زده است، و حضرت سليمان با علمي كه خدا به او داده از حرفهاي بد، دروغ و توهين آميز او آگاه شده است چون همان گونه که گفته شد حضرت سلیمان و لشکریانش نه تنها روی زمین نبودهاند بلکه در هر صورت چه مورچگان به داخل خانه خود میرفتند یا نمی رفتند اگر لشکریان آن حضرت روی زمین حرکت می کردند لانه مورچگان خراب میشد، بنابراین حرف آن مورچه بی ربط و کج بود و تازه توهين بيشعري توهين بزرگي بود.
به نظر ميرسد كه منظور از بیان این داستان در قرآن این است که قدرتمندان در مقابل افراد ضعیف سعه صدر داشته باشند و با آنان هرچند که حرف کج و نادرست و حتی اهانت آمیز بزنند، با مهربانی برخورد کنند.
در این داستان آن مورچه حضرت سلیمان و لشکریانش را بیشعور خطاب کرد. (و هم لا یشعرون ) ولی در مقابل حضرت سلیمان نه تنها ناراحت نشد بلکه با تبسم خندید نه براي مسخره كردن مورچگان يا تحقير آنها.
پس از این آیات می توان نتیجه گرفت که:
۱. یکی از نشانه های صالحان این است که، صالحانِ قدرتمند در مقابل ضعیفان تحمل و صبرشان زیاد باشد و به خاطر اینکه قوی هستند بايد كارهاي بد ضعیفان را تحمل کنند.
۲. حضرت سلیمان با آن همه قدرت خود از خداوند میخواهد که به او توفیق دهد که کار نیک انجام دهد و در زمره صالحان قرار گیرد. پس یک فرد قدرتمند هم میتواند از افراد صالح باشد و زور و قدرت نباید مانع رسیدن انسان به درجه افراد صالح شود.
پس بدرفتاری با افرادِ زیر دستِ خود، نشانه افراد صالح نیست.
حضرت سلیمان از لشکریان خود در حال سان دیدن بود که متوجه شد هُدهُد در بین لشکریان نیست.
نظم در حكومت حضرت سليمان
وَ تَفَقَّدَ اَلطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى اَلْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ اَلْغائِبِينَ
در ميان مرغان جستجو كرد و گفت: چرا هدهد را نمىبينم، آيا از غايبشدگان است؟ النمل(آيه: 20)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ
به سختترين وجهى عذابش مىكنم يا سرش را مىبرم، مگر آنكه براى من دليلى روشن بياورد. النمل(آيه: 21)
عده ای به این آیات اعتراض دارند و میگویند حضرت سلیمان با هدهد خیلی خشن برخورد کرده است و این آیات را دلیل بر خشن بودن قرآن هم می دانند.
درجواب باید گفت این جملهها تهدیدی هستند نه اينكه به آن عمل كرده باشد، برای اینکه نظم در جامعه و در بین لشکریان پيوسته رعايت شود، بايد قوانين محكم و جدي داشت. چون نمیشود هر کسی كار خودش را انجام دهد و لشکریان حضرت سلیمان هم برای هر کاری باید از فرمانده خود اجازه بگیرند. اما در ادامه ميبينيد كه در عمل چقدر با او خوب برخورد كرده است.
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ
درنگش به درازا نكشيد. تا [هدهد بيامد و] گفت: به چيزى دست يافتهام كه تو دست نيافته بودى و از سبأ برايت خبرى درست آوردهام. النمل(آيه: 22)
هدهد برای غیبت خود دلیلی داشت و آن سفر به مملكت سبأ بود و خبري كه از آنجا آورده بود و آن را اینگونه بیان کرد:
إِنِّي وَجَدْتُ اِمْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ
زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مىكند. از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد. النمل آیه 23
نکاتی که از این آیات به دست میآید این است که:
شاهد اينكه سخن جضرت سليمان تهديد صِرف بود اين است كه در كلامش، شكنجه و كشتن را اول ذكر كرد و در آخر گفت مگر اينكه دليل داشته باشد در حالي كه مجازات نوبتش بعد از بيدليل بودن است.
پرسش: اگر هدهد برای غیبت خود دلیلی نداشت و تنها تقاضاي عفو ميكرد آیا حضرت سلیمان او را میبخشيد يا واقعا او را ميكشت؟
پاسخ: در مورد خداوند اینگونه است. يعني اگر بندهای اشتباه کرد و در پيشگاه خدا به گناهش اعتراف کرد و درخواست بخشش کرد، خداوند او را میبخشد. اما حضرت سلیمان شايد او را میبخشید چون خداوند در قرآن کریم ایشان را از صالحان به حساب آورده است.
کسی که دانشی از کتاب نزد او بود گفت: من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد، نزد تو می آورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامی که سلیمان تخت را نزد خود پابرجا دید، گفت: این از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس گزارم یا بنده ای ناسپاسم؟ و هر کس که سپاس گزاری کند، به سود خود سپاس گزاری می کند و هر کس ناسپاسی ورزد، [زیانی به خدا نمی رساند]؛ زیرا پروردگارم بی نیاز و کریم است.
هديه آورندگان از طرف ملكه سبأ به پيش او رفتند و گزارش خود را دادند و او تسليم شد و براي عرض تسليم نزد حضرت سليمان آمد.
فَلَمّٰا جٰاءَتْ قِيلَ أَ هٰكَذٰا عَرْشُكِ قٰالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهٰا وَ كُنّٰا مُسْلِمِينَ
پس زمانی که [ملکه سبا نزد سليمان] آمد، به وي گفته شد: آیا تخت تو نیز این گونه است؟ گفت: گویا این همان است!! و ما را پیش از این [به حقّانیّت و قدرت سلیمان] آگاه کردند و [همان زمان] تسلیم شدیم؛
وَ صَدَّهٰا مٰا كٰانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنَّهٰا كٰانَتْ مِنْ قَوْمٍ كٰافِرِينَ
چیزی را که [ملکه سبا] به جای خدا می پرستید او را [از تسلیم شدن به حق] بازداشته بود؛ زیرا او از گروه کافران بود [و در میان آنان رشد کرده بود و به روش و رفتار آنان خو گرفته بود.]
و در اين ماجرا حضرت سليمان قدرت خود را به رخ ملكه سبأ ميكشد. البته در جاهاي ديگر باز هم اين قدرت نمايي صورت ميگيرد، در جايي كه بلقيس قصد داخل شدن به كاخ حضرت سليمان را داشت و وقتي كف زمين را فرش شده با شيشه مشاهده كرد خيال كرد كه آب است و لباس خود را بالا زد تا خيس نشود و حضرت سليمان ايشان را آگاه كرد.
نتيجه: تهمتهايي كه به حضرت سليمان زده ميشود كه ميخواسته ملكه سبأ و قومش را به زور مسلمان كند، حرف درستي نيست؛ زيرا جمله «با لشكري عظيم به سوي آنان ميروم ميتواند تهديدي باشد و واقعي بودنش وقتي معلوم ميشد كه آن زن ايمان نميآورد و او هم حمله ميكرد در ان صورت شايد حكم جهاد ابتدايي برداشت ميشد و شايد گفته ميشد: «قضيۀ في واقعۀ لانعلم وجهها لانه خلاف العقل؛ حكمي است در واقعهاي كه دليلش را نميدانيم؛ زيرا خلاف عقل است.» بله به هيچ پيامبري نميتوان كاري غير عقلي و غير عقلايي را نسبت داد. بايد اين قصهها را با دقت خواند و در آن تفكر كرد تا حقايق روشن شود. http://telegram.me/ostadahmadabedini