سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 19/10/1401
تفسیر آیات 109 تا 113 سوره انعام
وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَيْمٰانِهِمْ لَئِنْ جٰاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهٰا قُلْ إِنَّمَا الْآيٰاتُ عِنْدَ اللّٰهِ وَ مٰا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهٰا إِذٰا جٰاءَتْ لاٰ يُؤْمِنُونَ ﴿الأنعام، 109﴾
با سختترین سوگندهایشان به خدا سوگند خوردند که اگر معجزهاي برايشان بياید، قطعاً و حتماً به آن ایمان میآورند، بگو: معجزات فقط نزد خداست، و آن زیرکی را ندارید که بفهمید وقتي آن هم بیاید، [باز با زیرکی راه فراری جسته و مناقشهای میکنند و] ایمان نمیآورند.
وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ كَمٰا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيٰانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿الأنعام، 110﴾
و دل ها و دیدگانشان را دگرگون میکنیم، [تا باز ایمان نیاورند] همان گونه که نخستین بار به آن[=قرآن یا محمد] ایمان نیاوردند، و آنان را در طغیانِ[حسودی]شان رها میکنیم تا پیوسته سرگردان باشند.
وَ لَوْ أَنَّنٰا نَزَّلْنٰا إِلَيْهِمُ الْمَلاٰئِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتىٰ وَ حَشَرْنٰا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً مٰا كٰانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اللّٰهُ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ ﴿الأنعام، 111﴾
و مسلماً اگر ما فرشتگان را به سوی آنان نازل کرده بودیم و مردگان با آنان سخن گفته بودند، و همه چیز را گروه گروه در برابرشان گرد آورده بودیم، باز هم [به خاطر حسادتشان] نتوانسته بودند ایمان بیاورند؛ مگر آنکه خدا بخواهد، ولی بیشترشان جهالت میورزند.
وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيٰاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّكَ مٰا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مٰا يَفْتَرُونَ ﴿الأنعام، 112﴾
و این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیطنت کنندگان انس و جن قرار دادیم، که برای فریب، همواره برخی از آنان گفتاری [باطل ولی] به ظاهر آراسته و دلپسند به دیگران القاء میکنند، و اگر پروردگارت میخواست چنین نمیکردند، پس آنان و آنچه را به دروغ به هم میبافند واگذار.
وَ لِتَصْغىٰ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاٰ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا مٰا هُمْ مُقْتَرِفُونَ ﴿الأنعام، 113﴾
[تا کمال و صبر و آزادی را تجربه کنی] و تا دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند به آن القائات متمایل شود، و آن را بپسندند و هر عمل زشتی را که انجام دهندهاند، انجام دهند.
نکته 1: وقتی کسی به دروغ قسم میخورد معلوم است که برای خدا ارزشی قائل نیست. از همینجا میتوان ربط آیه 109 با آیه 108 را فهمید و آن این است که وقتی ما به بتها فحش دادیم مشرکان نیز به الله فحش میدهند و این نشان دهندۀ این است که طرف مقابل ما برای خدا ارزش قائل نیست. حال ما که میفهمیم طرف مقابل به الله فحش میدهد ولی با این حال به بت او فحش میدهیم معلوم است که ما نیز برای خدا ارزش قائل نیستیم.
به عنوان مثال اگر بدانیم وقتی به شخص هرزهای فحش دهیم او به پدر ما فحش میدهد به او فحش نمیدهیم چون برای پدرمان ارزش قائلیم. حال اگر به بت مشرکان فحش دادیم معلوم است که خدا را دوست نداریم و الا اگر خدا را دوست داشتیم به بت فحش نمیدادیم تا مشرکان نیز به خدا فحش ندهند.
مثل اینکه کسی که زیاد به خدا قسم میخورد معلوم است که برای خدا ارزشی قائل نیست و الا اگر کسی برای خدا ارزش قائل باشد قسم نمیخورد مثل امام سجاد(ع) که در یک دعوای مالی حاضر به قسم خوردن به خدا برای حلّ نزاع نشد و فرمود من خدا را بالاتر از این میدانم که بخواهم به او قسم بخورم.
نکته 2: تعبیر أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَيْمٰانِهِمْ در تمام قرآن از زبان کفار و منافقان است. پس معلوم است کسانی که قسمهای با تأکید میخورند انسانهای با ایمانی نیستند. تعبیر (یحلفون) که به معنای قسم خوردن است نیز به خصوص در سوره توبه از زبان منافقان بیان شده است.
پس خدا را نباید در معرض سوگند قرار داد و به خصوص اگر سوگند دروغ خورده شد باید کفاره داد.
نکته 3: از تعبیر لَئِنْ جٰاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهٰا بدست میآید مشرکان، معجزات قبلی را قبول نداشتند و برای آن ارزش قائل نبودند. به همین خاطر است که خدا برای آنها معجزۀ دیگری نیاورده و از معجزه یا آیهای که آورده است کوتاه نیامده است.
دقت کنید که بعضی وقتها برخی چیزها نزد ما پر رنگ میشود و برایش ارزش قائلیم و برخی چیزها را ارزش کمی برایشان قائلیم مثلا در بین عوام مردم از میان 12 امام، امام علی و امام حسین و امام زمان علیهم السلام بیشتر از امامان دیگر اعتبار دارند. حال در آیۀ مورد بحث اگر خدا بخواهد در جواب مشرکان معجزۀ دیگری بیاورد خودش دلالت دارد که آن معجزه از قرآن بالاتر است و اینگونه قرآن تحقیر میشود و از اعتبارش کاسته میگردد.
پس کسی فکر نکند که چرا خدا معجزۀ دیگری نیاورده است. اگر خدا معجزۀ دیگری آورده بود دلیل بر این بود که قرآن معجزۀ واقعی یا بسیار مهم نیست.
نکته 4: تعبیر قُلْ إِنَّمَا الْآيٰاتُ عِنْدَ اللّٰهِ میگوید اگر معجزه بخواهید باید از خدا بخواهید نه از پیامبر. چون خدا از درون مشرکان با خبر است به همین خاطر آنها از خدا نمیخواهند بلکه سراغ پیامبرش میروند. این در حالی است که خدا از درون مشرکان خبر دارد و میداند که آنها غرضورز هستند و در هر صورتی ایمان نخواهند آورد.
نکته 5: تعبیر وَ مٰا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهٰا إِذٰا جٰاءَتْ لاٰ يُؤْمِنُونَ به این معناست که زیرکی شما مسلمانان به این حدّ نیست که بفهمید اگر معجزۀ دیگری برای آنها آمد باز ایمان نمیآورند. سابقۀ مشرکان نیر نشان میدهد که اگر معجزهای آمد آنها بهانهای میآورند و ایمان نخواهند آورد.
نکته 6: تعبیر وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ به این معنا نیست که فهم و عقل شخص گرفته شود و بجایش حماقت نشسته شود بلکه به این معناست که زیرکی او در مسیر باطل قرار میگیرد. این شخص ابتدا برایش معجزه آورده شده ولی به خاطر حسادت کافر شده و ایمان نیاورده است.
از باب نمونه بنی امیه میگفتند ما مثل بنیهاشم بودهایم. حال چگونه ممکن است از بنیهاشم پیامبر بیاید؟ یادمان نرود که بحث این آیات مربوط به نخبههای کافر است که هر آیهای آمد گوشهای از آن را زیر سؤال میبرند و در نتیجه ایمان نمیآورند. حال آیه میگوید همانطور که ابتدا به خاطر حسادت ایمان نیاوردند در ادامه نیز به همان دلیل ایمان نمیآورند.
نکته 7: خداوند در قرآن به یهودیان میگوید اولین کافر نباشید. معمولا افراد کاری که اولین بار میکنند را دوست ندارند از آن برگردند. انسانی که راه را اشتباه میرود به راحتی نمیتواند برگردد. پس کسی که اولین بار حق را نپذیرفت یا اولین گناه را مرتکب شد راه برایش همراه میشود. اینکه میفرماید كَمٰا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ دلالت دارد که راه عدم ایمان برای آنها همراه شده است. آنها دفعۀ اول وجدان خود را لِهْ کردند و این کار در دفعات بعدی برایشان آسان میشود.
نکته 8: تعبیر وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيٰانِهِمْ يَعْمَهُونَ دلالت دارد که آنها طغیان دارند و در آن طغیان غوطهور میشوند و این تعبیر قرینۀ دیگری است که بحث این آیه راجع به کافران زیرک است. پس خدا زیرکی آنها را نمیگیرد بلکه موجب میشود که این زیرکی در راه باطل استفاده شود.
نکته 9: در تفسیر التحریر و التنویر آمده است که تعبیر مٰا كٰانُوا لِيُؤْمِنُوا تأکید بیشتری را از تعبیر «لَن یؤمنوا» میرساند یعنی اینها اصلا و اصلا ایمان نمیآورند. دلیلش نیز به نظر بنده همان حسادتشان است.
انسانهای متنبی کسانی بودهاند که ادعای نبوت میکردند و انسلنهای فهیمی بودند و دلیل این کارشان حسادت بوده است. یادمان نرود که برای ایمان آوردن تنها علم کافی نیست بلکه عدم غرور و تکبر و حسادت نیز لازم است.
نکته 10: در مورد تعبیر مٰا كٰانُوا لِيُؤْمِنُوا این سؤال مطرح است که آیا آنها مجبورند ایمان نیاورند؟ همچنین این سؤال مطرح است که آیا خدا نیز نمیتواند برای آنها کاری بکند؟
در مورد سؤال دوم باید گفته شود که خدا هر کاری میتواند بکند و حتی میتواند کاری کند که انسان جامد الفکر نیز حق را بپذیرد. پس از ناحیۀ خدا ضعفی نیست و جهان از دست خدا در نرفته است و تعبیر إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اللّٰهُ دلالت بر این مطلب دارد.
بد نیست برای تقریب به ذهن مثالی بزنم:
گفته شده در مجلس اول یا دوم که گروهی به مهندس مهدی بازرگان توهین میکردند دکتر ابراهیم یزدی به آقای رفسنجانی گفته بود از برادرت که رئیس سازمان صدا و سیما است بخواه فلان فیلم را ببینی. گفته بود خلاصهاش را بگو. گفته بود: در عالَم تخیل و فیلم دارویی درست کرده بودند که موجب میشد شخصی غول شود و هرکاری که به او دستور میدادند، بکند و بعد داروی دیگری را به او میدادند میخورد و به حالت اول برمیگشت و این غول پیوسته در اختیار آن فرد بود، ولی زمانی آن غول، قرص دوم را نخورد و به حالت اول برنگشت و آن فرد را کشت و.. با این مثال به آقای رفسنجانی گفته بود این گروههای آتش به اختیار که درست کردهاید زمانی برای خودتان مشکل درست میکنند و آقای رفسنجانی گفته بود پیچ آنها دست خودمان است ولی در گذر زمان همین افراد در مقابل خود آقای رفسنجانی قرار گرفتند.
حال میخواهم بگویم خدا مثل ما نیست که غولی بسازد و نتواند جلو او را بگیرد. پس اگر خدا بندهای را ایجاد کرد که نخبه شد و ابلیس شد اینگونه نیست که خدا زورش به او نرسد. پس تعبیر إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اللّٰهُ توحید افعالی را میرساند.
و اما در مورد اینکه خود آن افراد مجبورند یا نه باید نکاتی را اشاره کنم. به ذهن میآید که انسانها در برخی موارد به جایی میرسند که خودشان مییابند که دیگر اختیاری ندارند. البته این بدان معنا نیست که از اول اختیاری نداشته است بلکه منظور این است که شخص با اختیار خودش راهی را انتخاب کرده است که دیگر نمیتواند از آن برگردد.
نکته 11: مراد از جهل در تعبیر وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ ممکن است جهل به حق باشد یعنی شخص به جایی میرسد که نمیتواند حق را درک کند و مجبور است به کفر خود باقی بماند.