تفسیر آیه 112 سوره انعام در تاریخ 27 دی 1401

تفسیر آیه 112 سوره انعام در تاریخ 27 دی 1401

نکات درس تفسیر در تاریخ 27/10/1401

تفسیر آیه 112 سوره انعام

وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيٰاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّكَ مٰا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مٰا يَفْتَرُونَ  ﴿الأنعام‏، 112﴾

و این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیطنت کنندگان انس و جن قرار دادیم، که برای فریب، همواره برخی از آنان گفتاری [باطل ولی] به ظاهر آراسته و دلپسند به دیگران القاء می‌کنند، و اگر پروردگارت ‌خواسته بود چنین نکرده بودند، پس آنان را و آنچه را به دروغ به هم می‌بافند واگذار.

نکته 1: بحث راجع به واژۀ نبی بود که آیا از نبأ به معنای خبر است یا از نبو به معنای رفعت و والایی و به ذهن من رسید که نتیجۀ این بحث برای جداسازی عرف از شرع و بحث حجاب مؤثر است.

در قرآن 77 مورد نبی و مشتقاتش آمده است و رسول و رسل نیز بیش از 230 مورد است که با متشقاتش بیشتر از 500 مورد می‌شود.

با دیدن این موارد چیزهایی بدست آوردم مثل اینکه بحث اطاعت با «رسول» مرتبط شده است مثل اطيعوا الرسول، ولی کارهای عقلایی با «نبی» ارتباط پیدا کرده است. در واقع کارهایی که با انسان نخبه سازگار است با عنوان نبی و کارهایی که بحث اطاعت و بندگی و فرمان‌بردن است با عنوان رسول آمده است.

البته باید قرینه‌ها را نیز نگاه کرد مثلا ممکن است نبی با قرینه‌ای آمده باشد که معلوم است مراد از آن رسول است مثل این آیه:

كٰانَ اَلنّٰاسُ أُمَّةً وٰاحِدَةً فَبَعَثَ اَللّٰهُ اَلنَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ ﴿البقرة، 213﴾

در این آیه نبیّین كه همراه با بشارت و انذار است و معلوم است که مراد از نبی در اینجا رسول است.

نکته 2: در این نکته می‌خواهم نظر کتاب التحقیق را بیان کنم. ایشان در جلد 12 ابتدا بحث نبأ را مطرح می‌کند و از کتاب‌های لغت مختلف مطالبی را نقل کرده است.

از مقاییس نقل کرده است که آمدن از جایی به جایی را نبأ می‌گویند و خبر چون از جایی به جایی می‌رسد به آن نیز نبأ گفته شده است.

سپس از التهذیب،ج15،ص484 نقل کرده است که:

ابن سکیت گفته نبی کسی است که از خدا خبر می‌دهد و همزه‌اش رها شده و خوانده نشده است. و اگر از نبوت و نباوة گرفته شود که به معنای بلندی از زمین است به خاطر بالا بودن قدر و ارزش نبوت است چرا که بر سایر خلق تشریف داده شده است.

زجاج گفته است: قرائتی که همه بر آن اجماع دارند این است که در نبیین و انبیاء همزه‌اش خوانده نشود و البته گروهی از اهل مدینه همۀ این موارد را با همزه خوانده‌اند که اشتقاقش از نبأ به معنای خبر است. البته بهتر این است که همزه خوانده نشود چون اگر کلمه‌ای مهموز بوده و از فعیل باشد جمعش فُعَلاء می‌شود. پس نبی اگر از نبأ باشد باید جمعش نُبَئاء شود مثل ظریف که ظُرَفاء می‌شود یا شریف که شُرَفاء می‌شود. و اما اگر آخرش یاء باشد نه همزه جمعش افعلاء می‌شود مثل غنی که اغنیاء می‌شود.

(طبق این حرف جمع نبی انبیاء است و معلوم می‌شود که اصلش نبأ نبوده است.)

سپس مرحوم مصطفوی می‌گوید:

نبوت و نبی از مادۀ نبو است و صحیح نیست که از نبأ باشد به این دلیل که اولا اگر از همزه باشد احتیاج به قلب شدن همزه به یاء دارد که خلاف اصل است. ثانیا خبر دادن از خداوند، تنها همان مقام را می‌رساند نه مقام دیگری را بر خلاف مادۀ نبو که دلالت دارد هم خودش رفیع الدرجه است و هم از خدا خبر آورده است. ثالثا در برخی موارد اگر بخواهیم نبی را از نبأ بگیریم آیات غلط در می‌آید مثل آیه 79 سوره آل عمران که می‌فرماید:

مٰا كٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّٰهُ الْكِتٰابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنّٰاسِ كُونُوا عِبٰاداً لِي مِنْ دُونِ اللّٰهِ…. ﴿آل‏عمران‏، 79﴾

هیچ انسانی را نسزد که خدا او را کتاب و حکمت و نبوّت دهد، سپس به مردم بگوید: به جای خدا بندگان من باشید.

طبق این آیه اگر گفتیم نبی مخبر از خداست اصلا سازگار نیست که چنین کسی بگوید بندۀ من باشید چرا که اصلا چنین چیزی قابل تصور نیست ولی اگر به معنای نخبگی باشد این آیه معنای درستی خواهد داشت چرا که چنین امری قابل تصور است.

سپس مرحوم مصطفوی در ادامه گفته است:

از مصداق‌های اصل این لغت مقام نبوت است که رفعت و اعتلاء از لحاظ روحانی و معنوی حال چه ذاتی و چه اکتسابی را در پی دارد.(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم)

نتیجۀ کتاب‌های لغت این شد که نبی از نبأ نیست بلکه از نبی یا نبو است که به معنای رفیع المنزلة و والا مقام است.

با این توضیحات باید بر روی واژۀ نبی در قرآن دقت بیشتری کرد.

نکته 3: واژۀ «نبیّ» در سوره مریم که در اواسط دوران مکی نازل شده است 8 بار تکرار شده و واژۀ «رسول» در این سوره 3 بار تکرار شده است. این سوره قبل از هجرت به حبشه نازل شده است.

در سوره احزاب واژۀ رسول 13 بار تکرار شده و واژۀ نبی 14 بار. در سورۀ انفال نيز اين دو واژه زياد به كار رفته است. حال جالب اینجاست که در کل قرآنی نبی و مشتقاتش 87 عدد است و رسول و رسل حدود 230 عدد است.

پس باید این سه سوره را با دقت خواند چرا که بیشتر تکرار واژۀ رسول و نبی در این سوره‌هاست.

به خصوص در سوره احزاب كه نبی اولي دانسته شده و بر او صلوات فرستاده شده است و راجع به رسول اسوۀ حسنه آمده است و در مورد نبی بحث روابط و پوشش زنانش مطرح شده است.

در برخی آیات نیز هم نبی آمده است و هم رسول که باید راجع به آن علت‌یابی کرد.

به هر حال هر کجا که واژۀ نبی آمده است بحث در مورد نخبگی و عقلانیت است و هر جا که واژۀ رسول آمده است حرف از اوامر الهی است.

پس چه بسا بتوان معیاری بدست آورد و از طریق آن عرف و شرع بهتر از یکدیگر جدا شوند.

نکته 4: برخی گفته‌اند راجع به پیامبراسلام(ص) نبی و رسول یکی است و فرقی ندارد ولی جواب می‌دهیم که یکی نیست و شاهدش آیه 157 سوره اعراف است که در آن هم کلمۀ رسول آمده است و هم کلمۀ نبی. به این آیه توجه کنید:

اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ ﴿الأعراف‏، 157﴾

معلوم است که عرب‌ها از رسول و نبی دو چیز می‌فهمیده‌اند.

همچنین در آیه 51 سوره مریم آمده است:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتٰابِ مُوسىٰ إِنَّهُ كٰانَ مُخْلَصاً وَ كٰانَ رَسُولاً نَبِيًّا  ﴿مريم‏، 51﴾

و در این کتاب، [سرگذشتِ] موسی را یاد کن، بی تردید او انسانی خالص شده و فرستاده ای پیامبر بود.

همچنین در آیه 54 همین سوره آمده است:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتٰابِ إِسْمٰاعِيلَ إِنَّهُ كٰانَ صٰادِقَ الْوَعْدِ وَ كٰانَ رَسُولاً نَبِيًّا  ﴿مريم‏، 54﴾

و در این کتاب، [سرگذشتِ] اسماعیل را یاد کن، که او وفا کننده به عهد و فرستاده ای پیامبر بود.

پس معلوم است که رسول و نبی با یکدیگر متفاوت هستند.

در آیه 52 سوره حج نیز آمده است:

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِيٍّ إِلاّٰ إِذٰا تَمَنّٰى أَلْقَى الشَّيْطٰانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ…﴿الحج‏، 52﴾

و پیش از تو هیچ رسول و نبیی را نفرستادیم مگر آنکه هرگاه آرزو می‌کرد [اهداف پاک و سعادت بخش خود را برای نجات مردم از کفر و شرک پیاده کند] شیطان [برای بازداشتن مردم از پذیرش حق] در برابر آرزویش شبهه و وسوسه می‌انداخت.

از این آیه نیز بدست می‌آید که رسول و نبی با یکدیگر متفاوت هستند.

نکته 5: با توضیحات گفته شده می‌فهمیم که مراد از تعبیر وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا این است که هرگاه نخبه‌ای بخواهد مردم را بیدار کند نخبگان دیگري شيطنت مي‌كنند و نمی‌گذارند.

شاید از این نکته این مطلب بدست آید که اگر کار فرهنگی که می‌کنیم هیچ مخالفی ندارد دلالت دارد که کار ما واقعا کار فرهنگی نبوده بلکه تبلیغ خرافات بوده و به همین خاطر همه بَهْ بَهْ و چَهْ چَهْ می‌کنند. پس خود این یک معیار است که اگر کار فرهنگي ما مخالف ندارد کار صحیحی نیست.

به هر حال از آیۀ مورد بحث بدست می‌آید که دشمنان جلو کار فرهنگی و صحیح را می‌گیرند.

کار فرهنگی کردن موجب ایجاد گرفتاری‌هایی از طرف شیاطین انس و جن می‌شود.

نکته 6: از مقدم شدن انس بر جن در آیۀ مورد بحث بدست می‌آید که انسان‌های شیطنت‌کار بیشتر هستند یا ضربات مهلک‌تری می‌زنند.

نکته 7: در قرآن چند مرتبه تعبیر «یقتلون النبیین» یا «یقتلون الانبیاء» آمده است ولی «یقتلون الرسل» نداریم. پس مردم، هم با رسول مخالفت می‌کردند و هم با نخبگان، ولي خداوند رسولان خودش را حفظ می‌کرد تا دین از بین نرود ولی نخبه‌ها مورد کشتن واقع می‌شدند. بله رسولان ترور شخصیت می‌شدند ولی معمولا کشته نمی‌شدند.

پس اینکه بنی اسرائیل انبیاء را می‌کشتند شايد مراد نخبه كشي بوده است.

نخبه‌کشی در طول تاریخ فراوان بوده ولی رسول‌کشی یا اصلا نبوده یا بسیار اندک بوده است.

از همین‌جا به این نکته نیز اشاره کنم که از برخی آیات مثل آیات 26 و 27 سوره جن استفاده شده است که رسولان علم غیب دارند ولی به نظر مي‌رسد آن آیه به علم غیب اشاره ندارد بلکه به همین نکته اشاره دارد که خدا رسولان را از همه طرف حفظ می‌کند. به این آیات توجه کنید:

عٰالِمُ الْغَيْبِ فَلاٰ يُظْهِرُ عَلىٰ غَيْبِهِ أَحَداً  ﴿الجن‏، 26﴾

[او] دانای غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی‌کند

إِلاّٰ مَنِ ارْتَضىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً  ﴿الجن‏، 27﴾

ليكن پیامبرانی را که برگزیده است، پس نگهبانانی [برای محافظت از آنان] از پیش رو و پشت سرشان می‌گمارد.

نکتۀ مهم این آیات به نظر بنده حفظ رسولان است نه علم غیب داشتن آنان.

نکته 8: معمولا حکومت‌ها مصداق دشمنان زوردار هستند كه مقابل نخبگان مي‌ايستند و مردم را تحقير مي‌كنند مثل فرعون که قرآن راجع به او می‌فرماید:

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطٰاعُوهُ إِنَّهُمْ كٰانُوا قَوْماً فٰاسِقِينَ  ﴿الزخرف‏، 54﴾

پس فرعون قومش را سبک مغز شمرد، در نتیجه از او اطاعت کردند؛ زیرا آنان مردمی فاسق و نافرمان بودند.

همچنين نخبگان منفی نیز هستند که اجازه نمی‌دهند مردم به سمت نخبگان فرهنگی خوب بروند.

نکته 9: تعبیر «غرورا» در آیۀ مورد بحث دو معنا دارد:

الف) شیاطین انس و جن فریب زورداران را خورده‌اند به این صورت که زورداران آنها را با پول و مقام فریفته و برای اهداف خود از آنان استفاده می‌کنند تا با پیامبران دشمنی کنند.

ب) ممکن هم هست «غرورا» به خود مردم بخورد یعنی نخبگان فرهنگي منفي قول زینت داده شده را می‌گویند تا مردم را فریب دهند. مثلا در مقابل مسجد، مسجد می‌سازند یا از صدق و راستی می‌گویند تا از این طریق مردم را فریب دهند.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.