تفسیر آیه 114 سوره انعام در تاریخ 3 بهمن 1401

تفسیر آیه 114 سوره انعام در تاریخ 3 بهمن 1401

نکات درس تفسیر در تاریخ 3/11/1401

تفسیر آیه 114 سوره انعام

أَ فَغَيْرَ اللّٰهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتٰابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِينَ آتَيْنٰاهُمُ الْكِتٰابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاٰ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ  ﴿الأنعام‏، 114﴾

پس آیا جز خدا را به داوری بطلبم؟! در حالی که اوست که این کتاب [ذهن شما] را که مفصل است به سوی شما نازل کرد؛ و کسانی که به آنان [این] کتاب را دادیم، می‌دانند که این از سوی پروردگارت به درستی و راستی نازل شده است؛ پس از تردیدکنندگان مباش.

نکته 1: توضیح دادم که این آیه مشکل است و حرف‌های مفسران مشکلش را حل نمی‌کند. حال با توجه به اینکه در ریاضی اول مفروضات و فرمول‌هایی را که برای حل مسأله دارند روی میز می‌ریزند، بنده نیز همین کار را می‌کنم تا شاید بتوان مشکل را حل کرد. در منطق هم گفته‌اند مجهولات را ببینید و از آن به معلومات برسید.

الفکر حرکة من المبادی           ثم من المبادی الی المراد

حال باید در این آیه نیز همین روش را پیش گرفت.

نکته 2: از فاء در ابتدای آیه معلوم می‌شود که این آیه با آیات قبلی مرتبط است. تازه با توجه به فاء می‌فهمیم که این آیه عطف بر مطلب دوری نیست بلکه با همین آیات گذشته مرتبط است. همچنین با توجه به واژۀ «حَکَم» می‌فهمیم بحث مربوط به داور قرار دادن است و می‌دانیم که حَکَم، داور مرضی الطرفین است بر خلاف قاضی که ضرورتا مورد رضایت دو طرف نیست و وقتی شاکی شکایت کرد لزوما متشاکی باید به دادگاه برود و حکم قاضی را  نیز قبول کند.

حال با این مقدمات باید سراغ آیات قبلی برویم. در آیۀ 109 به نظر بنده این بحث مطرح بود که کافران نخبه قرآن را معجزه ندانستند و ‌گفتند: اگر معجزه‌ای غیر قرآن بیاید ما ایمان می‌آوریم. و مسلمانان نیز همین پیشنهاد را -برای ایمان نخبگان یا بستن دهان آنان- داشتند، خدا جواب داد که شما نمی‌دانید، اینها زیرک هستند و بهانه‌ای پیدا می‌کنند و ایمان نمی‌آورند.

احتمالا بعد از این، نخبگان پیشنهاد دیگری داده و گفته‌اند برای اینکه معلوم باشد ما بهانۀ بی‌خود نمی‌گیریم و واقعا ما قانع نمی‌شویم که ایمان نمی‌آوریم و اگر معجزه کامل بود و قانع شدیم حتما ایمان می‌آوریم و برای اینکه چنین چیزی روشن شود، که ما بهانه جوی الکی نیستیم، بین ما و شما حَکَم و داوری باشد تا  آن داور معجزه بودن یا بهانه گیر بودن ما را مشخص کند.

پس می‌توان تصور کرد که آن نخبگان پیشنهاد یک داور را مطرح کرده باشند.

با این شرائط دین که یک دین منطقی و عقلایی است چه باید بگوید؟

اگر پیامبر(ص) بگوید من خدا را حَکَم قرار می‌دهم و شما چه بخواهید چه نخواهید باید قبول کنید، چنین

برخورد تحکمی خودش قافیه را باختن است و روش دین اینگونه حرف زوری زدن نیست. دین می‌گوید:

إِنّٰا أَوْ إِيّٰاكُمْ لَعَلىٰ هُدىً أَوْ فِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ  ﴿سبإ، 24﴾

 بی تردید ما یا شما بر هدایت یا در گمراهی آشکار هستیم.

پس باید نشست و عقلایی بحث کرد. این بیان الهی است که بسیار زیبا است، نه تحکم.

علاوه بر این یادمان نرود که زمان نزول این آیات پیامبر(ص) در مکه است و او در مکه قدرتی ندارد که بخواهد یک طرفه حَکَم تعیین کند و آنان مجبور باشند که قبول کنند.

پس این حرف پیامبر(ص) که گفته است آیا من غیر خدا را حَکَم قرار ‌دهم؟! که نتیجه‌اش این است که تنها من خدا را حَکَم قرار می‌دهم باید در شرایطی و به گونه‌ای معنا  و مطرح شود که طرف مقابل نیز با تمام وجود بپذیرد.

باز توجه داشته باشید که حرف زدن با نخبگان آدابی دارد و آنان از اشاره مطلب را می‌گیرند. پس اشکال نشود که چرا آیه همه چیز را با صراحت نگفته است.

یادمان نرود که قرآن کتابی است که لفظ و معنایش با یکدیگر هماهنگ است و در هنگام بیان همه چیز را در نظز می‌گیرد؛ مثلا وقتی بحث دَین و نوشتنِ ریز و درشت مورد دَین مطرح است، آیه 282 سوره بقره خودش بزرگترین آیه است و قرآن یک صفحه مفصل در مورد آن با مطرح کردن ریز و درشت مطالب صحبت کرده است. همچنین در سوره مریم که با مسیحیان صحبت می‌کند و آنان رحمان را قبول دارند بارها از کلمۀ رحمان استفاده کرده است.  و وقتی با مشرکین در سوره حج صحبت می‌کند که الله را قبول دارند و رحمان را قبول ندارند، فراوان از لفظ الله استفاده کرده است و اصلا از لفظ رحمان استفاده نکرده است. در اوایل دوران مکی که مشرکان بر علیه پیامبر(ص) شعر می‌سازند آیات نیز با ریتم زیبا و شعر گونه و علیه ظلم و ستم است.

حال بحث در این آیات سوره انعام با نخبگان است. پس با اشاره نکات را  بیان کرده و با زبان خود نخبه‌ها نخبه‌گونه صحبت کرده است. شطرنج بازان حرفه‌ای را ببینید که چگونه پیشبینی حرکات طرف مقابل را می‌کنند یا سیاستمداران قوی را بنگرید که چگونه از عمق افکار یکدیگر با خبر می‌شوند.

در همین‌جا به مناسبت به این مطلب اشاره کنم که برخی از مستشکلان قرآن آنقدر بی‌محتوا اشکال می‌کنند که لزومی ندارد با آنها بحث شود مثل کسانی که می‌گویند قرآن از طرفی گفته است آسمان و زمین در 6 روز خلق شده و از طرف دیگر در سورۀ فصلت گفته است دو روز زمین را چهار روز ارزاق را و دو روز آسمانها را آفریده است، پس در 8 روز خلق شده است. و نویسندۀ قرآن ریاضی بلد نبوده و در جمع اعداد اشتباه کرده است!!

اینها نمی‌فهمند که در طول 1400 سال این همه دانشمند به آن تفسیر نوشته‌اند تا این اندازه حساب و کتاب می‌دانسته و اشکال نکرده‌اند.

این دسته می‌توانند به تفاسیر قرآن در ذیل آیه 196 سوره بقره مراجعه کنند تا ببینند مفسران در اینکه سه روز روزه در سفر و هفت روز در وطن، که خداوند گفته است «تلک عشرة کاملة» نمی‌خواهد ریاضی کلاس اول یاد دهد بلکه مراد از این جمله این است که ثواب کسی که پول قربانی نداشته و بجای قربانی روزه می‌گیرد از ثواب کسی که قربانی می‌کند کمتر نیست بلکه ثوابش کامل است، نه اینکه سه و هفت را بخواهد بگوید که ده‌تای کامل می‌شود.

به هر حال می‌خواهم بگویم خدا با نخبگان به صورت خاص خودشان صحبت می‌کند و حرف نخبگان را نیز به صورت خاص خودشان نقل می‌کند.

حال در آیۀ مورد بحث باید یک «قل» در تقدیر گرفت تا پیامبر(ص) به آنان بگوید همان خدایی که درون شما را می‌داند، حَکَم قرار می‌دهم. پس پیامبر(ص) می‌خواهد بگوید حَکَمی که من قرار دادم به همه چیز درون شما آگاه است و بهانه و غیر بهانه را می‌داند و اگر شما واقعا درست‌کارید، طرفدار شماست و شاهدش اینکه کتاب وجود شما و صفحۀ دل شما را بر شما به طورمفصل بیان کرد که چگونه برای فریب سخن را تزیین می‌دهید و هدفتان چیست.

حال اگر نخبگان بگویند ما آنچه به درونمان نسبت داده شد را قبول نداریم، در جواب این اشکال گفته شده است که دانشمندان می‌دانند این مطالب حق است و مثلا در روانشناسی گفته می‌شود وقتی کسی راهی را رفت دفعۀ دوم همان راه را می‌رود و راحت‌تر هم می‌رود. پس دانشمندان می‌دانند آنچه بیان شد و نمونه‌اش گذشت از طرف خدا نازل شده است. پس منظور از کتاب در این آیه قرآن نیست و همچنین الکتاب اول و دوم به یک معنا نیست، بلکه منظور از اولی امور پیوستۀ درونی است که می‌توان از آن با عنوان صفحۀ دل یاد کرد و منظور از «آتیناهم الکتاب» دانشمندان است.

و اما جملۀ انتهایی آیه یعنی فَلاٰ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ از باب (ایاک اعنی) نیست بلکه مقصود خود پیامبر(ص) است و می‌خواهد بگوید اصلا شک نکن که تمام حق برای آنها بیان شده است و با علامتهایی که به آنها داده شد، آنها خودشان را باخته‌اند. مانند کاراگاههای قوی که از ریزترین امور جنایتکار حرفه‌ای را می‌شناسند و با دادن اولین علامت جنایتکار می‌فهمد که قافیه را باخته و خودش همه چیز را لو می‌دهد.

پس پیامبر(ص) کسی را حَکَم قرار داده که از درون افراد با خبر است و افراد نمی‌توانند حکمیت او را نپذیرند و حکمیت او در زمان نزول وحی با افشای درون افراد است.

نکته 3: مستشکلی اشکال کرده بود که قرآن تکرارهای فراوانی دارد و اگر اضافات آن حذف شود تنها یک پنجم از آن باقی می‌ماند.

جواب: مطالب قرآن تکرار نیست بلکه چون سطحی نگری شده گمان شده که تکرار است. به عنوان نمونه تا همین لحظۀ قبل همه، مراد از الکتاب اول در آیۀ مورد بحث را قرآن و دومی را تورات و انجیل می‌دانستند ولی الآن مشخص شد که شاید مراد از کتاب در این آیه اصلا کتاب مقدس نباشد بلکه صفحۀ ذهن افراد یا علم باشد.

پس اگر در قرآن کلمۀ کتاب تکرار شده است مراد از آن در همۀ موارد قرآن نیست. و صحیح نیست که بگوییم قرآن تکرار مکررات است بلکه باید آیات را به گونه‌ای متفاوت فهمید تا این شبهات پیش نیاید.

یادم هست زمانی در مورد آیات 10 و 86 سوره مائده که دقیقا عین هم هستند، تفسیر راهنما را بررسی کردم و متوجه شدم هریک از این آیات نکات خاص خودش را دارد و مقاله‌ام در این زمینه در مجلۀ بینات، شمارۀ 25، بهار 1379 چاپ شده است.

در آیات دیگر نیز معمولا همین‌گونه است و هرجا آیات تکراری است با در نظر گرفتن قبل و بعد آن در واقع تکرار نیست و دو گونه مطلب است.

پس حتی با اینکه الفاظ دو آیه یکی باشد نباید تکرار حساب شود.

حال می‌توان گفت مراد از «الکتاب» در قرآن ممکن است در جایی قرآن باشد و در جایی تورات و در جایی نامه و در جایی امور ذهنی باشد.

در همین‌جا به مناسبت به این نکته اشاره کنم که برخی از سنتیان حوزوی این دو آیه را در کنار هم می‌گذارند:

وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتٰابِ  ﴿الرعد، 43﴾

کافران می‌گویند: تو فرستاده [خدا] نیستی. بگو: کافی است که خدا [با آیات محکم و استوار قرآنش] و کسی [چون امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب] که دانش کتاب نزد اوست، میان من و شما [نسبت به پیامبری ام] گواه باشند.

قٰالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتٰابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّي ﴿النمل‏، 40﴾

کسی که دانشی از کتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد، نزد تو می‌آورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامی که سلیمان تخت را نزد خود پابرجا دید، گفت: این از فضل و احسان پروردگار من است.

اینها می‌گویند وقتی کسی که مقدار کمی از علم کتاب را دارد می‌تواند تخت بالقیس را حاضر کند حضرت علی(ع) که کل علم کتاب را دارد حتما می‌تواند چنین و  چنان کند.

در جواب این حرف باید گفت کتاب در این دو آیه به دو معنا هستند.

نکته 4: در قرآن آیات دیگری غیر از آیات مورد بحث داریم که به نخبگان کافر اشاره دارد از جمله این آیه:

إِنَّ الَّذِينَ يُجٰادِلُونَ فِي آيٰاتِ اللّٰهِ بِغَيْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلاّٰ كِبْرٌ مٰا هُمْ بِبٰالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ  ﴿غافر، 56﴾

بی تردید آنان که در آیات خدا بی آنکه دلیلی برای آنان آمده باشد، ستیزه می‌کنند، در سینه هایشان جز  سلطنتی که در آرزویش هستند و به آن نمی‌رسند، نیست؛ پس به خدا پناه ببر؛ زیرا او شنوا و بیناست.

نکته 5: بحث این آیات سوره انعام در مورد کسانی است که ایمان به آخرت ندارند. حال در مقابلشان پیامبران هستند که کاملا ایمان به آخرت دارند. به این آیه توجه کنید که راجع به پیامبران فرموده است:

إِنّٰا أَخْلَصْنٰاهُمْ بِخٰالِصَةٍ ذِكْرَى اَلدّٰارِ  ﴿ص‏، 46﴾

ما آنان را با [صفت بسیار پرارزش] یاد کردن سرای آخرت با اخلاصی ویژه خالص ساختیم.

پس یاد قیامت توان انسان سازی به طور کامل را دارد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.