جلسه دوم شرح خطبه سوم نهج البلاغه

جلسه دوم شرح خطبه سوم نهج البلاغه

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 5/12/1401

شرح خطبه سوم نهج البلاغه

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ].

شِكْوِه از ابابكر در پوشيدن رداي خلافت يا حكومت يا..

آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، آن لباس را به سختی بر تن كرد.

وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى

«در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به آن، چون محور آسياب است به آسياب».

توضیح دادیم که این خطبه ساختۀ سید رضی نیست چون قبل از او نیز نقل شده است ولی از آن طرف اثبات اینکه این کلام از دو لب امام علی(ع) صادر شده است نیز مشکل است چون سید رضی در طبقۀ 12 قرار دارد و نقل او ازحضرت علی(ع) ده واسطه نیاز دارد و این واسطه‌ها دقیقا مشخص نیستند.

پس نمی‌شود این خطبه را مثل قرآن دانست. به همین خاطر باید سراغ قرائن آمد و با توجه به قرائن نظر داد. ممکن است قرائنی به اثبات این خطبه دلالت داشته باشد و قرائنی به عدم اثبات آن.

حتی ممکن است بگوییم اصل خطبه درست است ولی جزئیاتش مشکوک می‌باشد مثل نهضت امام حسین(ع) که اصلش درست است ولی جزئیات نقل شده در مورد آن مشکوک است.

پس باید خطبه را کلمه به کلمه بررسی کنیم و جداگانه نظر بدهیم نه اینکه مثل اول انقلاب بگوییم یک چیز یا کلا خوب است یا كلا بد است.

باید متوجه باشیم که علاوه بر خوبِ خوب و بدِ بد، خاکستری هم داریم که اتفاقا این خاکستری‌ها بسیار زیاد هستند.

و اما سراغ متن خطبه بیاییم.

اینکه در ابتدای خطبه قسم آمده است خودش انسان را به شک می‌اندازد چرا که معمولا انسان‌های خوب قسم نمی‌خورند. پس ممکن است قسم ابتدای خطبه کلام امام نباشد ولی ادامه‌اش کلام امام باشد.

و اما تقمص باب تفعل است و این باب دو معنا دارد:یکی مطاوعه که به معنای قبول یک فعل است مثل تعلّم که به معنای قبول علم است و معنای دیگر، بستن چیزی به خود است مثل تزهد که به معنای این است که کسی خودش را به زهد زده است.

حال در اینجا واژۀ تقمص معنای دوم را می‌دهد یعنی ابوبکر لباس حکومت يا خلافت يا.. را به خودش بست.

در تعبیر لَقَدْ تَقَمَّصَهَا لام ابتدایی لام قسم است که برای تأکید بکار رفته است. ضمیر «ها» در تَقَمَّصَهَا را نیز معمولا به حکومت زده‌اند ولی به نظر مي‌رسد باید در مورد برگرداندن این ضمیر بیشتر دقت کرد.

آیا مراد حکومت است یا ولایت یا امامت یا وصایت یا خلافت یا ….

هریک از اینها با دیگری متفاوت است.

شايد در اینجا جملات دیگری بوده است که معلوم می‌کرده ضمیر به کجا برمی‌گردد.

باید دقت داشت که قبلا بین حکومت و امامت و خلافت معمولا فرقی نمی‌گذاشتند ولی اخیرا متوجه شده‌ایم که این موارد با یکدیگر متفاوت هستند و برخی از آنها مقاماتي انتخابی است و برخی انتصابی. و شايد برخي ذاتي است و برخي اكتسابي.

به عنوان مثال مجتهد بودن امري دروني است و ربطی به مردم ندارد ولی مرجعیت مربوط به مجتهدی است که مردم او را شناخته‌اند و سراغ او آمده‌اند.

پس عناوین با یکدیگر متفاوت هستند. در دعای ابوحمزه برای پیامبر(ص) از عناوین مختلف مثل عربی و هاشمی و تهامی و …. استفاده شده است که هریک معنای خودش را دارد. حتی نبیّ و رسول نیز با یکدیگر متفاوت هستند.

حال وقتی گفته می‌شود شخصی خلیفۀ رسول الله است یعنی پیامبر(ص) او را جانشین خود کرده است. تازه عنوان رسول الله معنای خودش را دارد و غیر از حاکم بودن اوست. پس باید بررسی شود خلیفۀ رسول الله بودن در چه اموری است؟ آیا خليفۀ او در امور حکومتی است یا امور دینی یا ….

حال در تعبیر لَقَدْ تَقَمَّصَهَا باید دقت شود که ضمیر «ها» به چه چیزی برمی‌گردد و ابوبکر چه چیزی را به تن کرد؟ آیا خلافت را به تن کرد یا حكومت را يا وصایت را و یا رسالت را؟

در مورد خود حضرت علی(ع) نیز عناوین مختلفی بکار رفته است. مثلا ولیّ بکار رفته است که به معنای سرپرستی است که سرپرستی خود را دوستانه اعمال می‌کند. همچنین در قضیۀ تبوک حضرت علی(ع) خلیفۀ پیامبر(ص) شد که مراد از خلیفه در اینجا جانشین در امور خانواده بوده است. در یوم الدار نیز مراد از جانشینی حضرت علی(ع) جانشین در تبلیغ دین است نه جانشین سیاسی و الا اشکالات زیادی پیش می‌آید.

پس هر موردی را باید جداگانه مورد بررسی قرار داد.

اگر معنای این عناوین را جداگانه بررسی کنیم بسیاری از نزاع‌های ما با اهل سنت قابل حل است.

و اما ابن ابی قحافه کنیۀ ابوبکر بوده است. در بین عرب‌ها در هنگام آوردن نام، از پدر نیز یاد می‌کردند و به همین خاطر برای افراد کنیه انتخاب می‌کردند. هریک از ائمۀ ما نیز یک کنیه دارند. تازه عرب علاوه بر کنیه، لقب نیز قرار می‌داد. مثلا امام دوم اسمش حسن لقبش مجتبا و كنيه‌اش ابو محمد است.

حال در اینجا ابی قحافه پدر ابوبکر است. پس حضرت با اینکه قصد انتقاد به ابوبکر دارد حتی از پدر او نیز یاد کرده است که نوعی احترام است. پس نباید هنگام انتقاد به افراد اسمشان را سبک خطاب کرد یا به آنها توهین کرد.

البته در برخی نسخه‌ها  به جاي آن «فلان» گذاشته شده است که وجهش را در جلسۀ قبلی توضیح دادیم.

و اما ابوبکر خودش یک کنیه است و اسم ابوبکر عبد الکعبه بود و وقتی مسلمان شد پیامبر(ص) اسمش را به عبد الله تغییر داد. ابی قحافه نیز اسمش عثمان بوده است. پس اگر در جايي ديديد نوشته عبدالله بن عثمان خلافت را به عمر داد، منظور ابو بكر است.

به هر حال پیامبر(ص) اسم‌های بد را به اسم‌های خوب تغییر می‌داد به خصوص اسم‌هایی که معنای شرک داشت را به معنای توحیدی تغییر می‌داد.

پس شایسته است که اسامی عبد كه اضافه به ير خداست روی بچه‌های خود نگذاریم. متأسفانه امروزه اسامی مثل عبد العلی، عبد الرضا و عبد الحسين بر روی فرزندان می‌گذارند که اشتباه است.

بنده در مقاله‌ای که در گاه‌نامه بازاندیشی، شماره 10 چاپ شد نام فرزندان ائمه طبق کتاب ارشاد شیخ مفید را آورده‌ام. از 130 نفر فرزندان پیامبر(ص) و ائمه هیچ‌یک عبد العلی یا عبد الحسین يا عبد المحمد نیستند.

حتی اخیرا اسامی راویان را نیز مشاهده کردم و 1118 شمارۀ راوی دیدم که اسم عبد داشت که 18 موردش عبد به غیر نام خدا اضافه شده بود.

با بررسی این موارد متوجه شدم همۀ این موارد را مرحوم شیخ حر آملی در کتاب تذکرة المتبحرین ذکر کرده است و قبل از ایشان نبوده است. از همین‌جا می‌فهمیم چنین نامگذاری از زمان صفویه شروع شده است که متأسفانه تا به حال نیز ادامه پیدا کرده است.

حتی در رجال آقای خوئی در بین راویان، لفظ «غلام» نیز به اسم دیگری اضافه نشده بود.

به هر حال وقتی پیامبر(ص) برخی اسم‌ها را عوض کرده است پس اسم موضوعیت دارد. بنابراین باید اسم خوب بر روی فرزندانمان بگذاریم و از مواضع تهمت نیز دوری کنیم و اسم‌هایی که شبهۀ شرک يا تهمت شرك دارند نگذاریم. وقتی خود ائمه چنین نام‌های نگذاشته‌اند پس ما هم نگذاریم.

و اما اینکه تعبیر تقمص را مثل تزهد گرفتیم به خاطر ادامۀ تعبیر خطبه است که دلالت دارد ابوبکر شایستۀ این لباس نبوده ولی آن را پوشیده است.

تعبیر وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى را معمولا این‌گونه معنا کرده‌اند که حضرت علی(ع) خود را به یک محور تشبیه کرده است.

در تفسیر ابن ابی الحدید می‌گوید این تعبیر به این معناست که من در عمق خلافت و وسط آن هستم همانطور که قطب وسط سنگ است. طبق این معنا حضرت بر روی وسط بودن تأکید دارد.

سؤال:شما گفتید اسم موضوعیت دارد. پس اینکه ائمه اسم فرزندان خود را عمر و ابوبکر یا عایشه می‌گذاشتند آیه نکته‌ای دارد؟

جواب: به هر حال این اسم‌ها معانی خوبی دارد و گذاشتن آن بر روی بچه‌ها مشکلی نداشته است. امروزه حساسيت زياد شده است. تازه اسامي را معمولا مادران مي‌گذاشته‌اند.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.