تفسیر آیات 122 و 123 سوره انعام در تاریخ 8 اسفند 1401

تفسیر آیات 122 و 123 سوره انعام در تاریخ 8 اسفند 1401

نکات درس تفسیر در تاریخ 8/12/1401

تفسیر آیات 122 و 123 سوره انعام

أَ وَ مَنْ كٰانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنٰاهُ وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النّٰاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمٰاتِ لَيْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا كَذٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكٰافِرِينَ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ  ﴿الأنعام‏، 122﴾

آیا کسی که [از نظر عقلی و روحی] مرده بود و ما او را [به وسیله هدایت و ایمان] زنده کردیم، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [به درستی و سلامت] حرکت کند، مانند کسی است که در تاریکی ها [یِ جهل و گمراهی] است و از آن بیرون شدنی نیست؟! این گونه برای کافران [به خاطر لجاجت و عنادشان] آنچه انجام می‌دادند، آراسته شد [تا گمان کنند اعمالی را که انجام می‌دهند نیکوست.]

وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكٰابِرَ مُجْرِمِيهٰا لِيَمْكُرُوا فِيهٰا وَ مٰا يَمْكُرُونَ إِلاّٰ بِأَنْفُسِهِمْ وَ مٰا يَشْعُرُونَ  ﴿الأنعام‏، 123﴾

و این گونه [که در مکه می‌بینی] در هر آبادی و شهری رؤسا و سردمداران گنهکاری قرار دادیم تا در آن [برای گمراه کردن مردم] نیرنگ زنند، ولی جز به خودشان نیرنگ نمی‌زنند، و [این واقعیت را] درک نمی‌کنند.

نکته 1: در تفاسیر آمده است که مصداق آیه 122 عمار یاسر است. در تفاسیر مختلف آمده است که تفسیر تبیان از ابوجعفر نقل کرده است که این آیه در مورد عمار نازل شده است.

البته در تحقیقی که مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی انجام داده است به این نتیجه رسیده است که در موارد متعددي ابوجعفر در تبیان، امام باقر(ع) نیست بلکه ابوجعفر طبری است ولی نسخه‌نويسان و مفسران فکر کرده‌اند مراد از ابوجعفر امام باقر است و جلو آن علیه السلام گذاشته‌اند. در این زمینه می‌توانید به کتاب «حدیث‌های خیالی در مجمع البیان» مراجعه کنید. شايد در اين مورد نيز همين گونه باشد.

نکته 2: مراد از نور در تعبیر وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النّٰاسِ می‌تواند عقل یا قرآن یا پیامبر(ص) یا فطرت باشد. البته اینها که با هم جمع شوند انوار نمی‌شود بلکه نور کلّی مشکک است. یعنی نور شدید می‌شود بر خلاف ظلمت که ظلمت شرک و کفر و هوای نفس ظلمات حساب می‌شوند یعنی ظلمات به صورت جمع می‌آید. پس ظلمت‌ها با یکدیگر هم افزایی ندارند بلکه هر ظلمتی چیزی غیر از ظلمت دیگری است و اثري غير از ظلمت ديگر دارد. مولوی می‌گوید:

جان گرگان و سگان از هم جداست    متحد جان‌های شیران خداست

پس مجموع مؤمنان هم افزایی دارند و یک تن حساب می‌شوند به عنوان مثال پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) از لحاظ نورانی بودن متحدند.

بنابراین اینکه در آیه 122، نور به صورت مفرد و ظلمات به صورت جمع آمده است چنین نکته‌ای دارد. اتفاقا در آیات دیگر قرآن مثل آیه 257 سوره بقره که پس از آیة الکرسی آمده است نیز ظلمات به صورت جمع و نور به صورت مفرد آمده است.

در این زمینه توجه به این آیه نیز شایسته است:

أَوْ كَظُلُمٰاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحٰابٌ ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ إِذٰا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرٰاهٰا وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ  ﴿النور، 40﴾

یا [اعمالشان] مانند تاریکی هایی است در دریایی بسیار عمیق که [همواره] موجی آن را می‌پوشاند، و بالای آن موجی دیگر است، و بر فراز آن ابری است، تاریکی هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ [مبتلای به این تاریکی ها] هرگاه دستش را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند. و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست.

این آیه نیز به ظلمت‌های مختلف اشاره دارد.

نکته 3: مشخص است که نور بهتر از ظلمت است. حال واقعا چرا عده‌ای ایمان نمی‌آورند بلکه در کفر مستقر و ثابت قدم هستند؟ علت این امر، زینت داده شدن بدی برای آنها است. البته زینت داده شدن بدی برای کفار مستقیما منتسب به خدا نیست.

كفار موضوعيت ندارد و يك مصداق است و زينت موضوعيت دارد. برخي وقتها خشونت و آدم‌كشي برايمان زينت پيدا مي‌كند و براي نهي از منكري حاضريم انسان بكشيم و آن را به حساب خدا و شهادت و امثال آن بگذاريم.

یادم هست سال 1365 كه لبنان بودم. بیروت شرقی در دست مسیحیان بود و بیروت غربی در دست مسلمانان. من به مرحوم آیت الله سید محمد فضل الله گفتم چرا ما آرام نشسته باشيم؟ آیا بهتر نیست ما كه خواستار شهادتيم به خود بمب ببنديم و عمليات استشهادي انجام دهيم؟ او گفت: اتفاقا بسياري از مسيحيان ماروني نیز دوست دارند برای خدا چنین کاری کنند. و مدتي قبل در جلوي مسجد بمبي منفجر كردند و بسياري از شيعيان را كشتند. هر چه ما بكشيم آنان نيز مي‌كشند و كار به جايي نمي‌رسد و حق و باطل روشن نمي‌شود. راه پيروز كردن اسلام بمب‌گذاري و انسان کشتن نیست، بلکه باید فرهنگ را پیش برد. باید علم را بالا برد ولی آن زمان ما جوان بودیم و کلۀ ما داغ بود و فکر می‌کردیم با کشتن کار پیش می‌رود.

استاد مطهری بارها می‌گفت منافقان از جهل تودۀ مردم استفاده می‌کنند و ما اگر تودۀ مردم را از دست آنها بگیریم کار آنها واقعا پیش نمی‌رود.

پس در هر شرائطی مهم‌ترین وظیفۀ ما يادگيري و ياددادن است. پیامبر(ص) و ائمه در هر حالی مشغول تعلیم علم بودند.

جالب است که بيشت حجم قرآن در ده سال بعد از هجرت پيامبر(ص) به مدینه نازل شده است و این نشان دهندۀ این است که حتی در موقع حکومت و جنگ نیز علم دين و فراگيري و حفظ قرآن كم‌رنگ نمی‌شود. خود حضرت علی(ع) نیز در اوج زمان جنگ جواب سؤال علمی افراد را می‌داد.

پس اینکه در کشور ما مراکز علمی به بهانه‌ای تعطیل می‌شوند اشتباه است. اینکه در حوزه‌های علمیه دائما درس‌ها به بهانه‌هایی تعطیل می‌شود و در فيضيه جمع مي‌شوند و شعار مي‌دهند اصلا درست نیست. مثلا می‌خواهند به استکبار اعتراض کنند و برای این خاطر درس‌ها را تعطیل می‌کنند. این در حالی است که اعتراض کردن باید از طریق کسب علم باشد.

نکته 4: برای هر گروهی چیزی زینت داده شده است. مثلا برای مؤمنان عفو کردن زینت داده شده است ولی برای بدکاران انتقام گرفتن و ظلم کردن زینت داده شده است. پس عفو کردن برای هرکسی لذت‌بخش نیست. از آن طرف هرکسی با دیدن فقیر ناراحت نمی‌شود بلکه چه بسا خوشحال نیز بشود. به هر حال برای بدکاران چیزهای بد لذت بخش است. تعبیر كُلٌّ يَعْمَلُ عَلىٰ شٰاكِلَتِهِ  ﴿الإسراء، 84﴾ نیز همین معنا را می‌رساند که از کوزه همان تراود که در اوست.

نکته 5: آیه 123 سوره انعام به چندین صورت ترکیب و معنا شده است مثل اینکه جعلنا یک مفعولی باشد یا دو مفعولی. از آن طرف خود جعلنا دقیقا به چه معناست؟ به معناي «خلقنا؛ آفريديم» يا «صيّرنا؛ گردانيديم»؟ همچنین اکابر مجرمیها آیا مضاف و مضاف الیه است یا مفعول اول و دوم است؟ آيا مفعوله سر جاي خود است يا مفعول دومي بر اولي مقدم شده است؟.

«في كل قرية» متعلق است يا مفعول؟ و در هر حال چرا مقدم شده است؟

به هر حال اختلافات ترکیبی زیادی در این آیه وجود دارد که برای آشنایی بیشتر می‌توانید به تفاسیر مراجعه کنید.

نکته 6: یکی از معانی لطیف آیه این است که خداوند در هر شهری مجرمین را رؤسا قرار می‌دهد. آیت الله جوادی در تفسیر تسنیم، ج27، ص90 و 91 نظرات مختلف در مورد این آیه را آورده است و در ضمن آن آورده است:

اکابر مفعول دوم است که مقدم شده و مجرمیها مفعول اول است که مؤخر شده است یعنی ما در هر جایی تبه‌کاران را فرمان‌روایان آنجا قرار دادیم. این احتمال مناسب‌ترین است و اینکه مجرمان جزو رؤسا قرار داده می‌شوند خودش کیفر است. انسان تا زنده است در بوتۀ امتحان است. پس مقام برای بعضی ابتلای الهی و برای برخی زمینۀ سقوط است. برای انسان عادی و صالح آزمون الهی و برای فاسد و تبه‌کار کیفر و ابزاری برای بهتر در هم کوبیدن اوست. گاهی انسان کسی را که روی زمین ایستاده است به زمین می‌زند که چندان آسیب نمی‌بیند ولی ممکن است او را بلند کند و به زمین بزند که آسیبش بیشتر است. پیام آیۀ مورد بحث این است که ما مجرمان را بلند کردیم که از همان‌جا به زمین بکوبیم. پس مجرمانی که سخن انبیاء الهی بر آنها اثر نکرد و حجت بر آنها تمام شد مهلتی دارند تا بازگردند و اگر بازنگردند آنها را جزو بزرگان ظاهری دیارشان قرار می‌دهیم و سرانجام بر اثر بزرگ‌بینی و قدرت‌گرایی حیله‌هایشان را بکار می‌برند و از همین طریق گرفتار می‌شود. پس لام در لِيَمْكُرُوا فِيهٰا لام عاقبت است نه لام غایت.(تفسیر تسنیم با اختصار)

نکته 7: در آیه 123 از تعبیر کذلک استفاده شده است. اتفاقا در آیه 112 نیز همین تعبیر آمده بود. فرق این دو آیه این است که در آیه 112 گفته است هر پیامبری دشمن دارد که مفهومش اين است كه اي محمد (ص) باید در مقابل آنها صبر کنی ولی در آیۀ 123 بحث صبر نیست بلکه بحث هشدار است یعنی مواظب باشید اگر ظالم هستید و سابقۀ جنايت و آدم‌كشي داريد، پست و مقام وسیلۀ نابودی شماست.

نکته 8: آیت الله جوادی در ذیل آیۀ مورد بحث در تفسیر تسنیم جلد27 ص 92 تا94 آورده است:

کیفر مجرمان به دست خودشان

مجرمان مبدأ فاعلی و قابلي مَکْرها را نمی‌دانند در حالی که این حیله‌ها کیفر الهی هستند. عذاب الهی گاهی با وسیله‌ای بیرون از آنهاست مثل نابودی قوم لوط توسط فرشتگان یا نابودی اصحاب فیل توسط پرندگان ابابیل و زمانی کیفر مجرمان بدست خودشان است یعنی طناب وجودشان با دست خودشان تاب داده می‌شود تا پاره گردد. همچون مکرشان كه به خودشان بازمی‌گردد.

مکر در لغت به معنای تاب دادن یا درهم رفتن شاخه‌های درخت در یکدیگر است. پس خدا می‌فرماید به آنها قدرت ظاهری و پست و مقام دادیم که با آن خود را تاب دهند یا در هم افتند تا جایی که طناب وجودشان پاره شود. آن گاه نه می‌فهمند چه چیزی را تاب می‌دهند و نه ادراک می‌کنند که چه چیزی پاره می‌شود.

مکر خدا گاهی همان است که تبه‌کار به آن مشغول است و گاهی مکر دیگری است که جمعا مکر الهی شمرده می‌شود. گاهی اوقات خدا با اعضاء و جوارح تبه‌کاران آنها را می‌گیرد چون اعضاء الهی جنود الهی هستند همانطور که در خطبۀ 199 نهج البلاغه جوارح به عنوان جنود الهی نامیده شده است.

پس خدا وقتی بخواهد تبه‌کاری را کیفر دهد به دست خودش او را می‌گیرد. پس کسانی که با خدعه و نیرنگ با دین خدا رفتار می‌کنند تنها خود را می‌فریبند و نمی‌فهمند که چه کسی آنها را بازی می‌دهد و برای آنها نقشه می‌کشد.(تفسیر تسنیم با اختصار»)

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.