هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 10/12/1401
شرح خطبه سوم نهج البلاغه
حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي [سِتَّةٍ] جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ
شكوه از شوراى عمر:
«تا آن كه [عُمَر] روزگارش سپرى شد. آن [حكومت] را در گروهى [شش نفر] قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مىباشم. پناه بر خدا از اين شورا، در كدام زمان در برابر اوّلشان [در خلافت] مورد ترديد بودم، تا امروز با نظاير اينان برابر شوم. ناچار با فرودشان فرود آمدم و با پروازشان پرواز كردم. با اين حال فردي از آنان به خاطر كينهاش [از من] روى بر تافت، و ديگرى به خاطر دامادش [به آن سو] متمايل شد و اموري كه زشت است گفتنش»
نكتهها
البته شایسته است که در هر زماني نهج البلاغه خوانده شود و كاملا بررسي و تحلیل شود.
ایشان برای هر چیزی اول مبنا و قاعدهای محكم درست میکردند و پس از آن اگر روایتی با قاعده هماهنگ نبود اگر سند نداشت کنار گذاشته میشد و اگر سند داشت قدر متیقن میگرفت و به آن اكتفا ميكرد. به عنوان مثال در بحث ثوب مُرَبّیة للطفل پرورش دهندۀ كودك، ايشان این بحث را مطرح میكرده که طبق قاعده بايد لباس نمازگزار پاک باشد. و اما چون چندين روايت صحيح داریم که زنی که بچۀ شیرخوار را نگه میدارد اگر لباسش نجس شد میتواند با آن نماز بخواند نباید اطلاق يا عموم آن روایات را گرفت بلکه باید قدر متیقن گرفت و مثلا گفت آن بچه بايد زير دو سال باشد. آن زن لباس دیگری نداشته باشد و حداقل روزی یک بار لباسش را بشوید…
پس آیت الله بروجردی میگفته است که نباید به راحتی مخالف یک قاعدۀ عام عمل کرد.
حال این قاعده در خیلی از موارد کاربردی است مثلا ما در مورد پیامبر(ص) ادلۀ زیادی داریم که ایشان مهربان بوده است مثل این ادله:
وَ إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿القلم، 4﴾
و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.
وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِينَ ﴿الأنبياء، 107﴾
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
وَ لاٰ تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدٰاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ﴿فصلت، 34﴾
نیکی و بدی یکسان نیست. [بدی را] با بهترین شیوه دفع کن؛ [با این برخورد متین و نیک] ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [چنان شود] که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است.
از آن طرف پیامبر(ص) بزرگترین دشمنان خود را بخشیده است.
پس مجموع ادله به ما میفهماند که پیامبر(ص) با دوست و دشمن مهربان بوده است. حال وقتی چند خبر به ما رسیده است که پیامبر(ص) گفته است فلان شخص را بکشید یا ترور کنید اولا احتمال میدهیم که این خبرها ساختگی و دروغ باشد.
حدیثی داریم که پیامبر(ص) فرمود دروغ بستن به من زیاد شده است.
محتوای این حدیث حتما درست است چون اگر این حدیث صحیح باشد که معلوم است دروغهایی به پیامبر(ص) میبستند و اگر خود این حدیث دروغ باشد باز دلالت دارد که همين را به پیامبر(ص) بستهاند.
حال دروغ بستن به پیامبر(ص)، هم قولی بوده و هم فعلی یعنی گاهی میگفتند پیامبر گفت و گاهی میگفتند پیامبر چنین کرد.
بنابراین وقتی عدهای از تاریخ طبری يا غير آن چیزهایی نقل کردهاند که پیامبر(ص) را خشن جلوه داده است چنین چیزهایی را نمیتوان قبول کرد.
بارها خودم مشاهده کردهام که افرادی به من دروغ بستهاند. حال چگونه به پیامبر(ص) دروغ نبندند؟
حال بر فرض ثابت شود که راویان اینگونه احادیث دروغگو نیستند پس باید مثل روایات باب لباس پرورش دهندۀ كودك از آنها قدر متیقن گرفت و حداقل بايد بررسي كرد کسانی که گفته شده پیامبر(ص) دستور کشتن آنها را داده است آیا وجود داشتهاند يا خيالي هستند آيا کشته شدهاند یا خير؟
مثلا گفته شده از جمله کسانی که پیامبر(ص) تأکید داشته کشته شود هند جگر خوار بوده ولی هند اصلا کشته نشد. یکی دیگر از آنها عاص بن وائل یا عبد الله بن ابی سرح بوده ولی هیچیک کشته نشدند بلکه هریک با ضمانتهایی نجات پیدا کردند.
پس متوجه میشویم که چنین دستوراتی تهدیدی بوده است نه عملیاتی.
یادمان نرود که در زمان پیامبر(ص) انسانهای پليد و آدم کش بودهاند و پيامبر(ص) برای اینکه آنها را هدایت کند يا از شرشان در امان باشد مجبور بوده، آنها را تهدید کند.
پس کسانی که میگویند پیامبر(ص) دستور ترور داده است باید ثابت کنند که واقعا چند نفر به دستور پیامبر(ص) کشته شدهاند؟
حتی قبلا در بحث مسجد ضرار گفتیم که دو نفر بدون دستور پیامبر(ص) مسجد ضرار را خراب کردند.
مرحوم آیت الله موسوي اردبیلی در كتاب حدود مجموع نقلها و روایاتی که در آنها گفته شده كه پیامبر(ص) دستور داد افرادی را بکشید چه روایات ضعیف و چه روایات قوی را جمع کرده و مشخص شده کل افرادی که گفته شده باید کشته شوند به 17 نفر نمیرسد و تازه هیچیک نیز کشته نشدند.
با توجه به این توضیحات نمیتوان پیامبر(ص) را متهم کرد که انسانی را خارج از ميدان جنگ و بدون دلیل همهكس پسند، کشته است.
بله در جنگ موضوع فرق دارد ولی اینکه بدون جنگ کسی به دست پیامبر(ص) کشته شده باشد ثابت نیست.
پس مبنای بنده این شد که باید قانون ابتدایی درست کرد و در موارد نقض به قدر متیقن اکتفا کرد.
سؤال: پس آیۀ اشداء علی الکفار چه میشود؟
جواب: اولا اين وصف در مورد مسلمانان است نه در مورد پیامبر(ص) آيه چنين است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ اَلَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَى اَلْكُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَيْنَهُمْ تَرٰاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّٰهِ وَ رِضْوٰاناً… ﴿الفتح، 29﴾
محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛…
و ثانیا شدید بودن مسلمانان به معنای آدمکش بودن آنان نیست بلکه منظور این است که وقتی جنگی بر علیه آنها شد محکم میایستند. بنده این مباحث را مفصلا در تفسیر سوره توبه آوردهام و حتی در تفسیر آیه 5 سوره توبه كه عبارت «مشركان را هرجا يافتيد بكشيد» ثابت کردهام که این عبارت به خاطر نوع بیانی که دارد تهدیدی است.
و اما مبنای بعدی بنده این است که قرآن و سنت و عترت باید با یکدیگر معنا شوند. پس نمیشود یک آیه را گرفت و سنت يا عترت را ندید.
مبنای دیگر این است که قرآن اصل است و سنت و عترت بيانگر قرآن هستند و روایات مرحلۀ بعدی است که اگر مطابق قرآن بود گرفته میشود و اگر مخالف بود کنار زده میشود.
و اما بد نیست مثال دیگری بزنم. در قرآن تعاریف زیادی از مهاجرین و انصار شده است. حال اگر کسی بخواهد بگوید برخی از مهاجرین و انصار بد هستند دلیل یقینی میخواهد.
اینکه در روضهها چنین گفتهاند دلیل نمیشود. اینکه در تبلیغات جمهوری اسلامی چنین چیزهایی گفته میشود دلیل نمیشود. یادمان نرود که خیلی چیزها از زمان صفویه درست شده است و اصلا قبل از صفویه مطرح نبوده است.
پس اینکه ما دائما نسبت به مهاجرین بدبین باشیم و بدون اينكه خبري يقيني داشته باشيم بر اساس روضههاي مداحان و عوام صحابه را متهم كنيم، صحیح نیست. حتی در مواردی شایسته است نظر ندهیم و بگوییم نمیدانیم نه اینکه صراحتا مهاجرین را به بدی متهم کنیم.
حال وقتی سراغ خطبۀ شقشقیه میآییم متوجه میشویم که سند ثابتی ندارد. البته باید این خطبه را بخوانیم و تحلیل کنیم. متأسفانه اینکه ما زیاد گول میخوریم به خاطر این است که اهل تحلیل نیستیم. باید تحلیل یاد گرفت.
باید مطالب مختلف را خواند و تحلیل کرد. مثلا میخواهیم بدانیم خليفۀ دوم بد بود یا خوب. در اینجا وقتی سراغ مطالب نقل شده میرویم مشاهده میکنیم که ايشان با صراحت از اينكه فرزندش خلیفه شود، منع كرد. حال انصافا این حرف، خوب است یا بد؟
مشاهده میکنیم که امروزه خود رهبري يا خبرگان يا ساير حکومتيان با صراحت اعلام نمیکنند که بچههای رهبری، رهبر نخواهند شد، در حالي كه چنين تصريحي لازم است؛ زيرا بر فرض صلاحيت داشته باشند براي اينكه سلسلۀ موروثي شاهان كه در ايران بوده است، كاملا قطع شود، حداقل تا چند قرن بايد از جانشيني فرزند به جاي پدر در گفتار و عمل اجتناب شود تا اين فرهنگ ريشهكن شود و از ذهن مردم محو شود.
پس میتوان اینگونه تحلیل کرد که عمر به اندازۀ ما مقام طلب نبوده است و اگر بوده امروزیها مقام طلبی بیشتری دارند.
و اما حرف دیگر من این بوده که ذیل نقلی گفتم عمر متشرع بوده است. به من میگویند چرا این حرف را زدی؟
این در حالی است که در زمان عمر بر طبق قرآن و سنت به او اعتراض میکردند و او قبول میکرد. او در هر جایی که اشتباه میرفت مردم آزادی داشتند که به او اعتراض کنند و او نیز قبول میکرد.
بد نیست مثال دیگری بزنم. وقتی عمر مرده است و 1400 سال گذشته است وقتی در دنیای اسلام رأی گیری شود، پس از پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) رأی اول را میآورد و کسی نمیگوید فاسد بوده است ولی مسئولین کشور ما پس از مدتی در حياتشان يا پس از مرگشان فسادشان آشکار میشود. پس معلوم میشود عمر به گونهای بوده که پس از این همه سال هنوز مورد قبول مسلمین است.
البته با این حرفها نمیخواهم بگویم عمر بهتر از حضرت علی(ع) است يا اشتباهي نداشته است. پس لطفا حرفها را اشتباه متوجه نشوید يا كسي عمدا خود را به اشتباه فهمي نيندازد.
البته گفته شده است که عمر اخلاق تندی داشته ولی تند بودن اخلاق غیر از فاسد بودن است.
بنابراین مشاهده میکنید که حرفهای من بی مبنا نیست.
در آیه 54 سوره مائده آمده است:
يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّٰهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكٰافِرِينَ يُجٰاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ وَ لاٰ يَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ ذٰلِكَ فَضْلُ اللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿المائدة، 54﴾
ای اهل ایمان! هر کس از شما از دینش برگردد [زیانی به خدا نمیرساند] خدا به زودی گروهی را میآورد که آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنانْ فروتن اند، و در برابر کافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نمیترسند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد میدهد؛ و خدا بسیار عطاکننده و داناست.
در ذیل این آیه حدیثی داریم که مربوط به ما ایرانیان است و ما محكم آن را چسبیدهایم. حال چگونه این تک آیه را با يك تطبيق بر طبق يك حديث میگیریم و این همه آیه در مدح مهاجرین و انصار را بدون دليل يقيني رها میکنیم؟!
پس مشاهده میکنید که بنده مبنا دارم، ديگرانند كه بدون مبنا هر حرفي را ميزنند.
و اما مطلب دیگری که گفته بودم این بود که دامن زدن به نزاعات بنيهاشم و دو خليفۀ اول و دوم و بعدا نزاع شیعه و سنی کار بنی امیه و بنی عباس بوده است و آنها چون هيچ فضیلتی نداشتند میخواستند صحابۀ صاحب فضايل را به جان هم بيندازند و شروع اين كار از معاويه بود و حضرت علي(ع) در نامۀ 28 اين توطئه را بر ملا كرده است كه تو را چه به فاضل و مفضول.
براي اینكه بنيعباس را نيز بشناسيد به شرح ابن ابي الحديد ج 1 ص 191 و 192 مراجعه كنيد. طبق اين نوشته عباس به گونهای با حضرت علی(ع) سخن میگوید که انگار عقل کل است. به تو گفتم كه چنين و چنان كن و نكردي و به زيانت شد.
به هر حال همۀ حرفهايم داراي مبناست و نشست علمي ميتواند مبناها را و حق و باطل بودنش را بيشتر مشخص كند هر كدام از دوستان كه مايلند بنده در خدمتشان هستم.
سؤال: اگر کسی اصلا قرآن را کتاب خدا نداند آیا میتواند با خواندن آن و بقیۀ کتابها به مهربانی پیامبر(ص) پی ببرد؟
جواب: کسی که قرآن را به عنوان کتاب الهی قبول ندارد پس قرآن و تاریخ طبری و بقیۀ کتابها را مثل هم میداند. حال وقتی مجموع این کتابها را میخواند باز متوجه میشود که نمرۀ پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بیست است. به همين دليل غیر مسلمانان نیز بر این مطلب اذعان دارند و در اين باره کتابها نوشتهاند. نظير محمد بر پايۀ كهنترين منابع يا محمد پيامبري كه از نو بايد شناخت يا علي صوت العدالة الإنسانية يا..