تفسير سوره حجرات جلسه7 آيه1

تفسير سوره حجرات جلسه7 آيه1

به نام خداوند آن مهربان كه مهرگستر است.
تفسير سورۀ حجرات جلسه ۷

يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿الحجرات‏، 1﴾
ای مسلمانان! [چیزی را] بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید، و از دا پروا کنید؛ همانا خداوند شنوا و داناست.
بحث در مورد تفسیر این آیه و کلمه لاتقدموا بود، امروز به ذهنم رسید برای تفسیر این سوره به تفسیر نمونه مراجعه کنم، دیدم مطالب دیگری در این کتاب آمده است که سزاوار بررسی است.
در این کتاب دو شأن نزول از تفسیر قُرطَبی برای این سوره نقل شده بود که در عین اینکه جالب است اشکالاتی هم به آن وارد است.
در کتاب تفسیر نمونه جلد۲۲ صفحه ۱۳۳ : مفسران برای آیه اول، دو شأن نزول ذکر کرده‌اند و برای آیات دیگر هم شأن نزول‌هایی دیگر.
الف) پیامبر(ص) هنگام حرکت به سمت خیبر شخصی را به عنوان جانشین خود در مدینه مشخص کرد اما عمر شخص دیگری را پیشنهاد داد که پس از آن این آیه نازل شد.
ب) گفته شده که بعضی از مسلمانان گاه و بی‌گاه می‌گفتند اگر فلان مطلب در مورد ما نازل می‌شد بهتر بود، آنگاه آیه فوق نازل شد و از مردم خواست که بر خدا و رسولش پیشی نگیرند.
اين دو شأن نزول خيلي با آيات هماهنگ است و آيات را خوب روشن مي‌كند ولي اشکالاتی نيز به این دو شأن نزول وارد است:
الف) اگر تفسیر نمونه شان نزول دوم را اول ذکر کرده بود و اول را دوم بهتر بود، چون اولی تقدم گرفتن به رسول است و دومی تقدم گرفتن بر خدا است و در آيه و در واقع دا بر رسول مقدم است و روال تفسير آیه نيز همین است.
ب) اشکال دیگر این است که جنگ خیبر بعد از صلح حُدَیبیه بوده و بعد از آن صلح، سوره‌ی فتح نازل شد و به مسلمانان وعده داد که قبل از ورود به مکه یک فتح دیگر در پیش دارید كه همان فتح خيبر بود.
همان‌گونه که می‌دانید سوره فتح، سوره ی شماره ۱۱۱ قرآن است و سوره حجرات شماره ۱۰۶، پس از نظر تاریخ نزول و ترتیب نزول این شأن نزول درست نیست.
البته اگر این دقت‌ها را نکنیم این شأن نزول‌ها براي فهم آيه خوب است.
از طرف دیگر هنگام مطالعه تفسیر نمونه کاغذی لای کتابم بود که در آن سئوالی نوشته شده بود به این صورت:
سئوال:
سلام بنده دیشب متوجه نشدم که منظور آیه که می‌فرماید صدای خود را از پیامبر بلندتر نکنید چیست؟ الآن که ۱۴۰۰ از رحلت پیامبر می‌گذرد و ایشان در بین ما نیستند چگونه ممکن است ما صدای خود را از ایشان بلندتر كنيم يا نکنیم؟
این سئوال باید جواب داده شود چون ممکن است کسی فکر کند این قسمت از آیه در زمان ما کاربردی ندارد؟
البته من این کتاب را دست دوم خریده‌ام و تاکنون هم تفسیر سوره حجرات را نگفته‌ام، پس این سئوال از من نشده است و احتمالا از مالك قبلي تفسير شده است.
قبلا گفته بودم که لاتقدموا بین یدی الله برایم مجمل است، ولی الآن با توجه به این سئوالی که مطرح شده معلوم می‌شود که اتفاقا این قسمت از آیه روشن‌تر از قسمت لاتقدموا بين يدي رسوله است. و مقصود اين است كه اگر حاجتی داریم نباید آن را به زور از خداوند بگیریم و در گرفتن آن از خداوند اصرار كنيم.
اگر خداوند چیزی را به ما ندهد یا وقتش نرسیده یا به مصلحت ما نیست.
دردعای افتتاح می‌خوانیم:
خدایا من از تو سئوال می‌کنم و با تو انس می‌گیرم نه ترسی دارم و نه وحشتی خودم را لوس می‌کنم، اگر تأخیر انداختی به جهلم برتو عتاب می‌کنم كه خدایا چرا به من نمیدهی؟ چقدر بگویم؟ در حالي كه شاید آنچه تأخیر انداختی و به من نمی‌دهی، بهتر است چون به عاقبت امور علم داری. « و أسألك مستأنساً لا خائفاً ولا وجلاً مدلّاًعليك… فإن ابطأ عنّي عتبتُ اليك بجهلي، فلعل الذي أبطأ عنّي هو خير لي لعلمك بعاقبة الأمور.
بله خدا تنها کسی است که ما صبح تا شب سر او فریاد می‌زنیم كه چرا چنين و چنان نكردي؟!
در این گونه موارد، همین آیه لاتقدموا بین یدی الله باید مورد توجه واقع شود.
بله حاجت را باید از خدا خواست اما مثل حضرت ایوب و حضرت موسی علیهما السلام که قبلا به آیات آن اشاره شد، یعنی باید نیاز خود را با خداوند در میان بگذاریم، ولی اینکه بگوئیم حتما همین الآن حاجت ما را برآورده کن درست نیست.البته باید یادآوری کنم که برای برآورده شدن حاجت خود باید دنبال علل و اسباب آن هم برویم نه اینکه بنشینیم و از خدا بخواهیم که کاری برای ما انجام دهد. دنبال علل و اسباب طبيعي مي‌رويم اگر به حاجت خود رسیدیم که چه بهتر و اگر نرسیدیم نباید با خدا چانه بزنیم و حاجت خود را به زور بگیریم و هر چه خدا داد باید او را شکر کنیم.
با اين توضيح‌ها لاتقدموا بين يدي الله تا حدودي روشن شد.
اما منظور از لا تقدموا بين يدي رسوله چیست؟ چون الآن رسول خدا در قید حیات نیستند.
در جواب شايد بتوان گفت از سنت رسول خدا (ص) جلو نیفتیم. مثلا الآن عده‌ای اعتراض می‌کنند و می‌گویند چرا آن حضرت، ابوسفیان و معاویه و … را بخشید؟ اگر آنها را نبخشیده بود و آنها را کشته بود، یزید به دنیا نیامده بود و آن همه جنایت را مرتکب نشده بود.
در جواب آنها باید گفت شما فکر می‌کنید مشکل با کشتن افراد مخالف حل می‌شود؟ بلکه برعکس است چندین نفر خونخواه او می‌شوند و کینه و دشمنی زیادتر می‌شود. پیامبر (ص) با بخشیدن و عفو کردن توانست دین را به اینجا برساند. شما از او جلو نيفتيد و اهل كشتن دشمن يا مخالف نباشيد.
جایی بودم که دو نفر با هم صحبت می‌کردند، یکی از آنها به دیگری می گفت حضرت علی (ع) خیلی آدم خوبی بود اما اشتباهاتی هم داشت، مثلا وقتی در جنگ صفين عمروعاص شلوارش را پائین کشید، حضرت علی (ع) بايد چشمانش را ببندد و او را بکشد. اگر او را کشته بود خیلی از مشکلات بعدی به وجود نمی آمد.
در جواب این فرد باید گفت لاتقدموا بين يدي سنة رسوله؛ نباید بر سنت رسول خدا پیشی گرفت و اگر حضرت علی (ع) عمروعاص را نکشت، همین کار درست است و کشتن و انتقام گرفتن باعث جلو افتادن از خدا و رسول می‌شود.
مثالی دیگر:
البته این مثال ها را می‌زنم برای اینکه موضوع برای ما بیشتر روشن شود.
آیت الله منتظرى نقل می‌کرد که یک ایرانی و یک پاکستانی با هم بحث می‌کردند که آیا می‌شود با یک زن سنی ازدواج کرد؟ نظر پاکستانی این بود که این کار اشکال دارد و نظر ایرانی این بود که اشکالی ندارد و دلیلش هم این بود که خود پیامبر(ص) با عایشه که دختر ابی‌بکر که سنی بوده ازدواج کرده است که پاکستانی در جواب ايراني گفته بود.پيامبر هم اشتباه کرده كه با عايشه ازدواج كرده است.
البته در جواب آن فرد ایرانی باید گفت که بحت شیعه و سنى بعد از حضرت علی (ع) به وجود آمد و براي صحت ازدواج با اهل سنت اين دليل كافي نيست. و آن فرد پاکستانی هم اشتباه کرده است چون كه نباید از رسول خدا پیشی می‌گرفت.
یا کارهایی که سنتی‌ها انجام می‌دهند و به عایشه توهین می‌کنند کار درستی نیست چون ایشان همسر پیامبر (ص) بوده است و آن حضرت نه او را طلاق داده است و نه به او گفت جهنمی هستی.
اگر بگوئی بعد از پیامبر(ص) جنایت کرده است باید پرسید جنایتش عليه چه كسي بوده است؟ مي‌شنوي كه عليه حضرت علی (ع) بوده كه جنگ جمل را به پا كرده است. مي‌گويم خود حضرت علي بعد از جنگ جمل عايشه را با احترام به مدینه فرستاد و فرمود: “ولها حرمتها الاولی و الحساب علی الله”( خطبه 156)
ما با توهین کردن به عایشه بر امام تقدم گرفته‌ایم و همینطور که می دانیم امام فرمانده جنگ بوده است و بیشتر از دیگران می‌فهمیده، همانطور که توان جنگ با عایشه را داشت، اگر می‌خواست به او توهین کند توانش را هم داشت.
پس لاتقدموا علی رسوله یعنی تقدم نگرفتن بر سنت ایشان.
الآن هم کسانی خونخواه خون حضرت زهرا (س) یا امام حسین (ع) هستند در واقع بر رسول خدا یا امام علیهماالسلام پیشی گرفته‌اند.
یکی از دوستان مطلبی می‌گفت: بدین مضمون که در دو صفحه قبل از دعای ندبه آمده است که امام زمان که می‌آید مسجد‌ها را خراب می‌کند و منبرها را می‌سوزاند، البته در بعضی از نسخه‌ها آمده است قصر‌ها را خراب می‌کند.
من مراجعه کردم و دیدم درست می‌گوید و امور تندتري هم در آنجا هست. با او تماس گرفتم و گفتم اگر امام زمان این‌گونه است که توصیف شده‌ ای کاش هرگز ظهور نکند چون با این اوصاف از چنگیز خان مغول هم بدتر است و همه را خواهد کشت و همه جا را ویران خواهد کرد.
ممکن است کسی بگوید الآن منظور از رسول خدا (ص) علمای ربانی است چون الآن آن حضرت در بین ما نیست. قبلا گفتم در نبود رسول خدا(ص)، سنت رسول يا امام معصوم را به جای او می‌گذاریم.
آیا می‌توان گفت در نبود امام معصوم، مراجع تقلید یا ولی فقیه را به جای ایشان می‌گذاریم؟ پس نباید از آنها پیشی بگیریم؟
اگر اول انقلاب بود شاید چون علما و ولايت فقيه چون هندوانۀ در بسته بود اين مطلب را می‌پذیرفتیم که نباید بر آنها پیشی گرفت و روی حرف آنها حرفی زد، ولی الآن کسی چنين چيزي را نمی‌پذیرد؛ زيرا اشتباهات علما و رهبري به حدي روشن شده كه هيچ عاقلي اختيار خود را به دست آنان نمي‌دهد و سخن آنان را بي‌دليل نمي‌پذيرد.
مقدم نشدن بر رسول خدا (ص) را الآن متدينان می‌پذیرند، اما مقدم نشدن بر مرجع تقلید یا ولی فقیه را خیر. چون الآن کسی قبول ندارد که ولی فقیه یا مرجع تقلید اشتباه نمی‌کند يا كم اشتباه مي‌كند؛ زيرا خطاها و اشتباهات بزرگ آنها را با چشم دیده است.
آیا می‌توان گفت با دیدن اشتباهات آنها باید سکوت کرد و چیزی نگفت و همچنان از آنها پیروی کرد؟ چون اگر پيروي نكردي و خطاهايشان را گفتي، مشمول نهي «لاتقدموا» می‌شوی!
مثلا وقتی ولی فقیه بر خلاف اصول قانون اساسي عمل كند و مثلا رفراندم را ممنوع ‌کند آیا باید بپذیریم و باز از نهي «لاتقدموا» بترسيم؟

در جواب باید گفت این حرف درست نیست چون شايد ایشان اشتباه يا گناه کند، در مورد مرجع تقلید هم همینطور امکان خطا و گناه وجود دارد و می‌شود با ایشان جر و بحث کرد.
اساساً تفکیک قوا براي اين است که قدرت تجزيه شود و همه مراقب هم باشند یا اين سخن كه روزنامه‌ها رکن چهارم هستند به اين معناست که خطاهای دیگران را ببينند و گوشزد کنند نه این كه همۀ این‌ها مؤید یکدیگر باشند که در این صورت ممکن است قافله را به ته دره سقوط دهند و کسی هم حرفی نزند چون می‌ترسد مصداق آیه لاتقدموا باشد.
از طرف دیگر نمی‌توان گفت این آیه چون الآن رسول وجود ندارد پس فایده‌ای هم ندارد.
به نظر بنده می‌توان گفت که رسول خدا (ص) چند مسئولیت داشته است که هر یک از آنها را الآن فرد یا سازمانی به عهده گرفته‌اند.
یک مسئولیت ایشان رهبری بوده است که الآن به عهده ولی فقیه است، مسئولیت دیگرش بيان احكام بوده که الآن فقیه جای آن را گرفته است، پيامبر فرمانده لشکر بوده است که الآن سرهنگ و سرلشکر یا …، جای ایشان را پر کرده است.
مسئولیت دیگر ایشان قضاوت بوده است که قوه قضائیه جایگزین آن شده است. كار ديگرش قانونگذاري بوده که قوه مقننه به جای آن آمده است و … .
پس آن حضرت مجموع این مسئولیت‌ها را عهده دار بوده است که الآن چندین مجموعه جایگزین آن شده است و الآن باید گفت در هر بعدی نباید غیر متخصص بر آن کسی که متخصص آن قسمت است پیشی بگیرد و غیرمتخصص در هر رشته‌ای باید گوش به حرف متخصص همان رشته بدهد. اگر اینطور بگوئیم شاید مشکل تا حدودی حل شود.
مثلا مرجع تقلید کسی است که در فقه تخصص دارد، بنابراین کسی که چنین تخصصی را ندارد نباید اعتراض کند که چرا مرجع تقليد در حيطۀ تخصصيش چنین فتوایی داده است.
از طرف دیگر مرجع تقلید هم نباید در امور دیگر مثل انتخابات یا طلا و دلار یا كه تخصص ندارد دخالت کند.
همچنين اگر طبيب يا ولی فقیه در موردی غیر از تخصص خودش حرفی بزند باید اعتراض کرد.
در صلوات شعبانیه آمده است:
“المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق.
پس این سئوال جواب داده شد که کاربرد «بر رسول خدا تقدم نجوييد» در زمان ما چیست؟
قبلا گفته ام که به قوه قضائیه نامه نوشتم و در آن تأكيد کردم که در جمهوری اسلامی فقط یک آیه زياد خوانده شده آن هم نصف آن که تازه آن هم اشتباه معنی شده است و آن آیه يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اَللّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ ذٰلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً ﴿النساء، 59﴾
ای مسلمانان! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا را و اولو الأمر از خودتان را. پس هرگاه در چیزی نزاعتان شد، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.

اولی الامر را ولی فقیه معنی کرده‌اند و به بقیه آیه هم توجهی نشده است كه اگر مثلا نزاعی با ولي فقيه در گرفت باید به خدا و رسولش مراجعه کرد.
مثلا اگر رهبر در موردی نظری داشت و اکثریت مردم نظر دیگرى باید به خدا و رسولش مراجعه کرد. مثلا در جریان آقای موسوی و کروبی که نظر رهبری بر حصر بود و نظر اکثر مردم خلاف آن بود چرا به سیره رسول خدا (ص) مراجعه نشد؟ و به رفتار پیامبر (ص) با مخالفینش توجهی نشد.
چرا ما معنی اولی الامر را به هر کجا که بخواهیم می‌کشانیم و می‌گوئیم از امام باید اطاعت کرد و بعد امام را گسترش می‌دهیم به ولی فقیه؟ در حالی که از ولی فقیه در نقش خودش که برایش مشخص شده است باید اطاعت کرد، اگر غیر از این باشد اشتباه است، پس قانون اساسی به چه دردی می خورد؟
پس اگر از آيه بتوان تنقيح مناط كرد و معياري به دست آورد بايد گفت: در زمان غیبت باید از متخصص هر فنی اطاعت کرد و نباید از آنها پیشی گرفت.
ادامه آیه:
و اتقوا الله…
تقوای خدا پیشه کنید و معصیت نکنید. این عبارت را در همه موارد باید معنی کرد یعنی هم در اوامر و نواهی ارشادی و هم اوامر و نواهی مولوی هم واجب و هم مستحب باید تقوای خدا را پیشه کرد.
در اوامر استحبابی هم باید تقوا بیشه کرد مثل نوشتن وصیت، در اوامر و نواهی وجوبی هم همین‌گونه است مثل نگرفتن ربا.
پس اتقوا الله شامل تمام کارهایى که برای لاتقدموا گفته شد، می شود.
“ان الله سمیع عليم” یعنی خدا شنوای دانا است، یعنی اگر از نظر لفظی کسی بر خدا و رسولش تقدم پیدا کرد خدا می‌شنود و اگر عملی بر خدا ورسولش تقدم پیدا کرد خدا علیم است و می‌داند.

سئوال:

گفته شد هرکس در حیطه تخصصی خودش باید باشد، بعضی از حیطه ها مشخص است مثل فیزیک، شیمی، ولی بعضی از آنها مشخص نیست مثلا ما از کجا بدانیم که مرجع تقلید اشتباه نکرده است؟ یا ولی فقیه کجا درس مدیریت خوانده است تا بگوئیم در این زمینه تخصص دارد؟
پاسخ: در علوم انسانى باید با احتیاط برخورد کرد و نباید هرکسی را فورا متخصص بدانیم.
مثلا فقیه فقط از روایات اطلاق گیری می‌کند و اطلاعاتش در مورد قرآن کم است و کاری به جامعه ندارد و ارتباطی با آن ندارد و از روایات چیزهایی را فهمیده که عاقلانه نیست و مطرح کردن بعضی از مسائل باعث ایجاد مشکلاتی در جامعه می‌شود و همچنین باعت زشت جلوه دادن دین می‌شود. پس در علوم انسانی به راحتی نمیتوان کسی را متخصص دانست.
سئوال
ما همیشه تقلید را به پيروي از متخصص تشبیه می‌کنیم مثلا می‌گوئیم وقتی بیمار می‌شویم به طبیب مراجعه می‌کنیم یا براي ساختن ساختمان به معمار، پس در مسائل دین هم باید به متخصص مراجعه کنیم آیا این تشبیه درست است؟
جواب: تشبیه درستی نیست چون یک پزشک اگر خطا کرد مشخص است و دیگر به او مراجعه نمی‌کنیم، ولی فقیه را از کجا بدانیم در فتوایش اشتباه کرده یا خیر؟ و ممکن است با فتوای اشتباهش همه را به دردسر بیندازد.
مثلا یک مرجع ممکن است بعضی از چیز ها را ربا نداند و كشور با عمل به فتوای ایشان ناخواسته ربا بخورند و كشور به دردسر بيفتد.

برچسب ها


0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.