هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
سوره انعام آیات ۱۲۲ تا ۱۲۷ بحث التفات
«کذلک» را بعضی گفته اند اسم اشاره است و مخاطب آن پیامبر است و میگویند آیه قبل غایب بوده و کذلک مخاطب است و این التفات میشود، به نظر بنده اين التفات نیست چون آخر آیه قبل خطاب به پيامبر(ص) میفرماید (ان ربک حکیم علیم؛ پروردگار تو حكيم و عليم است) و «کذلک» ادامه آن است، یعنی این حرف ها برای تو پیامبر است و دیگران متوجه این حرف ها نمیشوند.
بررسی التفات در این آیات؛ از آیه ۱۲۲ که شروع کنیم كه تعبير از «خدا» مدام در حال تغییر از متكلم به غیاب هستیم. آیه ۱۲۲ از «احيينا» و «جعلنا» التفات به غايب و مجهول كرده و اصلا فاعل را نياورده و فرموده:كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
کذلک زین گفته شده است نه زینا.
اما در آیه ۱۲۳ میفرماید: وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ
ما قرار دادیم یعنی مجرمین استقلالی ندارند.
در ادامه آیه ۱۲۴ میفرماید: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ
بايد میفرمود نحن أعلم حیث نجعل رسالتنا. در حالیکه گفته شده الله اعلم.تا نشان دهد كه ذات داراي جمیع کمالات است که میداند چه کسی را رسول قرار دهد.
در ادمه آیه ۱۲۵ میفرماید: «فمن يرد الله» و همچنين «كَذَٰلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ»
در این آیه التفات نشده است و همان روالِ غایب است. فقط دوبار تصريح به اسم «الله» در اول و آخر آيه125 دليل ميخواهد. و احتمالا براي اين است كه نقش «الله» را برجسته كند تا كسي از آيه 122 استقلالي براي ساير علل و اسباب نفهمد
در آیه ۱۲۶ دوباره التفات شده است از «الله» بر «رب» و در بارۀ مردم از غایب به مخاطب قرار دادن پيامبر(ص)، وَهَٰذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا
باید گفته میشد: صراط الله يا صراطه یا صراطنا، اما فرمود صراط پروردگار تو [اي پیامبر]. به نظر ميرسد با اين گونه بيان مقام پیامبر را خیلی بالا میبرد. يعني راه آن خدايي كه تو را پروراند كه چنين موجود كامل و خوبي شدي.
در ادامه آیه ۱۲۶ دوباره به سیاق قبلی برگشته است. قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ.
اینجا نکته ای دارد، که «الآیات» جمع داراي الف و لام است و بر عموم دلالت ميكند يعني هم آيات تکوینی و هم تدوینی را شامل ميشود. اگر «فصلنا» را به آیات تكويني بزنيم. تمامي مخترعان و دانشمندان علل و اسباب تفصيل هستند كه با ضمير«نا» در «فصلنا» به آنان توجه داده است . و اگر آن را آيات تدوینی بدانیم خود پیامبر و ائمه و پس از آنان مفسران تفصیل میدهند که منظور کدام ريزهكاري آيه است و آیات را تفصیل میدهند. اما اگر گفته شده بود «قد فصل الله الآیات» اشکال ميشد که خداوند، تفصیل نداده است.
پس التفات از ضمیر غایب به ضمیر متکلم شد چون خداوند تفصیل نداده است بلکه پیامبر و ائمه يا دانشمندان تفصیل داده اند.
در آیه ۱۲۷ میفرماید: لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ که التفات جدیدي رخ داده است، یعنی يا التفات از «ربك» به «ربهم» يا التفات آز ضمير «نا» به «رب» که صاحب اختیار آن ها است و آنان را پرورش داده است و آنان به حرف او گوش دادهاند و برای آنان «دارالسلام» است نزد همان پروردگارشان، جایگاه هر کس نزد پروردگار خودش است. پروردگار حيات مطلق، علم بينهايت، قدرت مطلق و بالأخره داراي عرض عريض و طول طويل در هر صفت و مقامي است و بينهايت مرتبه وجود داره که همه متفاوت است.
به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها.
نسبت ما و خداوند مثل نسبت پرتو نور است به خورشید که اولآ بدانیم چیزی از خودمان نداریم و ثانیا این پرتوها از هم متفاوت هستند به تفاوت نزدیکی و دوری از خورشید.
همه ما انسان هستیم اما داشته ها و رتبه ها کاملآ متفاوت است، یک نفر با کمی گرانی از دین دوری میکند، یک نفر هم مثل امام حسین عليهالسلام هر چه عرصه بر او سخت تر میشود دینداری امام بیشتر میشود، فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا، رب امام حسین با رب ما فرق میکند، نه اینکه مشرک باشیم، بلکه امام جوری خدا را شناخته است که بدی ها را از جانب او نمیداند نه مثل ما که با کوچکترین سختی میگوییم خدا کجاست؟
چند تا خورشید نداریم، چند تا پرتو داریم، هر کس به اندازه خودش رب را می شناسد و روز قیامت مهمان پروردگار خودش و کمالات خودش است.
سؤال؛ بعضی میگویند بهشت جای پیامبران است و بسیار مؤدبانه با هم برخورد میکنند و نمیشود راحت بود، ما دوست داریم به جهنم برویم که راحت باشیم و آزاد باشیم؟
جواب؛ بهشت دارالسلام است یعنی بيعيب و بي نقص است و هر آنچه که تو دوست داری آنجا هست. نه خانه سالمندان در این دنیا که طرف سلامتی ندارد آنجا و منتظر مردن هستند.
بهشت سلامت محض است و هرچی میخواهید آنجا هست و هر کس مهمان کمالاتی است که خودش کسب کرده است، یکی خداوند را خیلی پایین میبیند و جایگاه او هم در همان حد است و یک خدایی را حضرت موسی میشناسد و يك خدايي را شبان اينها با هم متفاوتند و فيض خدا به آنان نيز متفاوت است.
مرحوم آسیدعلی نجف آبادی که جد مادری مادر بنده است و علاقه داشتم به پیگیری احوالات ایشان. او هم عارف بوده و هم متکلم و هم فیلسوف و در سطح بالایی مباحث را در مسجد توضیح میدادند، یک روزی پیرمردی حوصلهاش سر میرود و از حاج آقا سؤال پرسید که من رو بهشت میبرند؟
حاج آقا فرمود: خیر. دوباره پيرمرد پرسید: جهنم میروم؟ حاج آقا فرمود: خیر. عصبانی شد و گفت پس کجا میروم؟ حاج آقافرمود: جایی تو را میبرند که زنت و زمینت و تمام متعلقاتت هست.
بله، به اندازه شناخت تو از خدا، مثل مورچه که فکر میکند خداوند بزرگ تر از او هست و شاخک های بزرگی دارد.
پس تلاش کنیم که کمال بدست بیاریم که به اندازه کمالمان بهشت میرویم.
فرض كنيد یک عالمی جای سرسبزی باشد و الاغش در حال خوردن سبزه و آقا مشغول به مطالعه و لذت باشد، یه کسی از آنجا عبور میکند و به طعنه ميگويد: آقا و خرش کنار هم در حال لذت بردن هستند، اما نمیداند که لذت آنها با هم متفاوت است، شاید ما هم کنار جسم پیامبر باشیم اما در جایگاه پیامبر نیستیم، مثل همین دنیا که ابوسفیان هم کنار پیامبر بوده و حضرت علی علیهالسلام هم کنار پیامبر بوده است. یک کسی دنبال نان و آب از پیامبر است و یک کسی هم مثل حضرت علی دنبال علم است.
یا اعتراض بعضی از همسران پیامبر بخاطر اینکه حضرت علی کنار پیامبر بود و آن ها هم دوست داشتند کنار پیامبر باشند و از او لذت ببرند اما لذت حضرت علی کجا و لذت جسمی آن ها کجا.
پس چندتا رب نداریم بلکه چندتا شناخت داریم و عدد طرق به سوي خدا بعدد انسان ها بلكه به عدد مخلوقات است. و در اثبات اين مطلب نياز به حديث نداريم بلکه از خود آیات مطلب را ميفهميم و توضیح میدهیم.